چگونه به پزشك مراجعه كنيم يا آدابالمداوا از گوشزد عزيز
همه آنها كه ميگويند پزشك بايد فلان جور باشد و فلان كار را بكند دلشان زيادي خوش است!!!
خارج را نميدانم ولي اگر ايران خواستيد به دكتر مراجعه كنيد اين توصيهها را در گوش كنيد
تا بهتر نتيجه بگيريد...شايد تصادفا مريض من بوديد!
پزشك هم آدمي است معمولي!! خستهاش با قبراقش فرق ميكند...سرخوشش با پكرش توفير دارد و رفتار مريض باعث واكنش مناسب يا نامناسبش ميشود...درست مثل همه آدمهاي معمولي
اگر خواستيد به پزشك مراجعه كنيد:
در سالن انتظار تخمه نشكنيد و پوستههايش را زير صندلي نريزيد...از آن بدتر آدامسهايتان را
روي زمين نيندازيد و با پا بر روي آن فشار ندهيد!
نوبت را رعايت كنيد و هر چند دقيقه يك بار با ننه من غريبم بازي اداي اورژانسي بودن در
نياوريد تا خارج از نوبت به داخل اتاق برويد.
اگر دكتر وقت نداشت...به پزشك ديگر مراجعه كنيد يا اينكه نوبت روز بعد را بگيريد نه اينكه سر
او و منشي را بخوريد و اگر چاپلوسي افاقه نكرد با چند ليچار مطب را ترك كنيد!
حداكثر با يك همراه به اتاق معاينه وارد شويد...بچه ها را در اتاق معاينه به عنوان همراه
نياوريد...براي حضور افراد بيشتر و بچهها چانه نزنيد!
دفترچه بيمه خود را با خود به داخل اتاق پزشك بياوريد!! نه اينكه پس از درخواست پزشك مدعي
شويد كه نزد منشي است و بعد از اينكه دو سه دقيقه وقت را براي اثبات ادعاي خود تلف
كرديد تازه متوجه شويد كه در كيف يكي از همراهانتان است.
در اتاق انتظار كه نشستهايد حرفها و شكايات و علايم خود را مرور كنيد...در هنگام بيان آنها
به پزشك حاشيه نرويد...قصه و سرگذشت نگوييد و خواب خود را تعريف نكنيد!!
مدارك پزشكي خود را آماده و دم دست بگذاريد نه اينكه در اتاق پزشك تازه به فكر جستجوي
آنها در بين دهها كاغذ ديگر بيفتيد.
تلفن همراه خود را قبل از ورود به مطب خاموش كنيد و نه اينكه در حين معاينه زنگ بزند و
شما مشغول جوابگويي به آن شويد.
روش خوابيدن روي تخت معاينه را فرابگيريد...ابتدا با باسن روي تخت بنشينيد و سپس دراز
بكشيد...نه اينكه مثل پله از آن بالا برويد و بعد بنشينيد و بعد بخوابيد!
در مورد بيماري خود نه غلو كنيد و نه كوچك نمايي!
اگر اين نكات را رعايت كنيد بيش از همه به خودتان كمك كردهايد وگرنه با ايجاد ترانسفرنس
منفي در امر درمان خودتان وقفه ايجاد ميكنيد.
فراموش نكنيد كه پزشكان كاركشته تر بجاي اينكه عصبانيت خود را نشان دهند...شما را اذيت
ميكنند...بدون آنكه متوجه شويد.
از ما گفتن بود...
پينوشت:
من سيستم نوبت دهي نيم ساعته دارم يعني براي روزهاي آينده هر نيم ساعت به نيم ساعت با دريافت مبلغي از حق ويزيت به عنوان بيعانه نوبت دادهام...بدون بيعانه يا تلفني اصلا نوبت داده نميشود حتي به شما دوست عزيز!!!
با اين حال تقريبا هيچكس...تاكيد ميكنم هيچكس، سر نوبتش نميآيد!يكي دو نفر نيستند كه من بخواهم با قاطعيت با آنها برخورد كنم.علاوه بر آنها مراجعان حضوري بدون نوبت قبلي كه خودم بنا گذاشتهام بين هر دو مريض نوبت دار يكي از آنها را ويزيت كنم بسيار بيشتر از آنند كه اين قاعده قابل اجرا باشد.
اينكه در متن بيشترين تاكيد من بر "مديريت كردن زمان توسط بيمار" است به همين دليل است.من براي هر مريض به طور متوسط پانزده دقيقه وقت در نظر گرفتهام كه در مقايسه با ساير همكارانم بسيار زياد است.حرف اصلي من در اين نوشته اين است كه بهتر است شما از كل اين وقت اختصاص داده شده جهت مشاوره درماني استفاده كنيد.به اين مثال كه هر روز مكررا اتفاق ميافتد توجه كنيد:
در اتاق باز ميشود و چهار نفر با هم وارد اتاق ميشوند و منشي من از آن طرف دارد ميدود و فرياد ميزند كه مگه نگفتم بيشتر از يك همراه نبايد وارد شود ولي تا خود را برساند هر چهار نفر (كه يكي از آنها بچه است) به داخل اتاق ميآيند!دو سه دقيقه طول ميكشد كه من با مختصري چاشني قهر و غضب بچه و يكي از همراهان را خارج كنم و سپس از بيمار ميخواهم كه دفترچه بيمهاش را بدهد...با فاطعيت ميگويد كه پيش منشي شماست و من توضيح ميدهم كه محال است...كيفش را ميگردد و ميگويد نيست! نگفتم پيش منشي شماست!زنگ ميزنم و از منشيام ميخواهم دفترچه مريض را از همراهش بگيرد و بياورد!شروع به شرح حال گرفتن ميكنم كه يكباره در باز ميشود و بچه مذكور ميدود وسط اتاق...بجاي اينكه بگويم كره خر مگر اينجا طويله است زوركي لبخندي ميزنم و ميگويم لطفا بچه را بيرون ببريد...مدتي وقت صرف اين كار ميكنند و در بيا آن مرتب به من ميگويند: حالا نميشه بمونه...قول ميده بچه خوبي باشه!مخالفت من سرانجام سبب ميشود كه بچه را بيرون ببرند.ميگويم شرح بيماريت را بگو...تصور كنيد كه بيش از پنج دقيقه از وقت نمانده است و بيمار شروع ميكند (معمولا آقايان) كه صبر كن اول براتون يك ماجرايي رو بگم!!خودم رو كنترل ميكنم و ميگويم فعلا مشكلتون رو بگيد بعدا اگر وقت شد!با آب و تاب تمام شروع ميكند به ذكر جزييات بدرد نخور كه اولين بار در خانه پسرعمويم بود يا پسر خالهام و ...با يكي دو سوال جهت دار سعي ميكنم كه ماجرا را بفهمم و سپس عكسها و آزمايشات قبلياش را طلب ميكنم...چه زجري ميكشم تا آنها را پيدا كند!از او ميخواهم روي تخت بخوابد تا معاينهاش كنم.كلي طول ميكشد تا به تفصيلي كه نوشتهام روي تخت قرار بگيرد و لباسش را بالا بزند كه ميبينم يك شال بلند و بالا دور شكمش بسته است.دوباره بلند شود و شال را باز كند و بخوابد.بوي گند عرق از زير شال باز شده بيرون ميزند...گاهي ويكس هم ماليدهاند كه بدتر!برايش توضيح ميدهم كه نفس بكشد و نگه دارد...چندين بار خود برايش اجرا ميكنم و سپس از او ميخواهم كه اجرا كند...نفس ميكشد و چنان توي صورتم بيرون ميدهد كه آب و بوي دهانش تا ته ريهام نفوذ ميكند...عصباني ميشوم...نه فقط از اين فقره آخر كه از كل ماجرا...يا درك نميكند و يا خودش را به خري ميزند و شروع ميكند به موعظه كه طبيب بايد...
حالم به هم ميخورد از وعظ!
بيشتر همكاراني كه سرشان شلوغ است 3 نفر مريض را با هم داخل اتاق ميكنند و ويزيت ميكنند و از زمانهاي تلف شده بين آنها استفاده ميكنند.
من اين كار را توهين به مريض ميدانم و هرگز چنين نكرده و نخواهم كرد ولي كار آنها را هم تا حدي درك ميكنم.
اميدوارم توضيحاتم قانع كننده بوده باشد.
49 نظرات:
tajasom inke az takht bala bere bad beshine bad deraz bekeshe kheili khande dar va dar eyne haal vagheiee bood.
پونه جان
يك بارش خندهدار است!
ولي چند بار در روز و آن هم به مدت چند سال اعصاب خرد كن ميشود.
از آن شايعتر اين است كه بجاي اينكه از كنار تخت روي تخت بنشينند به پايين تخت ميروند و روي تخت ميايند و بعد مثل گربه چهار دست و پا تا بالاي تخت را طي ميكنند و بعد مرحله چرخش به پشت روي تخت باريك معاينه است كه مخصوصا براي آدمهاي چاق يك دردسر بزرگ است.
البته خداوند هیچ تنابندهای رو دچار پزشک اصفاهونی نکنه که بدترین نوعاش هست.
من اینجا چهار پنج تا دکتر عوض کردم تا بلاخره دکتر دلخواهام رو پیدا کردم (دکتر عمومی). خیلی مودب و حاذق هست. سعی هم میکنم وقتاش رو تلف نمکنم. وقتی حال ندار هستم یک چند روزی تمام سیمپتومهام رو مینویسم، با ساعاتشون و درجه شدت و غیره و وقتی میرم پیش دکتر ورقه پرینت شده رو میدم دستاش. خلاصه مریض خوش دستی هستم و تخمه هم تو اتاق انتظار نمیشکنم و وقت معاینه هم شوهرم رو نمیرم بغل تخت معاینه بایسته. :)
ببینم چه جوری بدجنسی میکنی اگر مریض بدقلق باشه؟
هم از كارم خندهام ميگيره و هم خجالت ميكشم كه بگم ...اما ميگم!!
يك بار يك خانمي با شوهر و پسر بچه 7-6 سالهاش آمده بودند و خانومه مريض بود و پسر بچه مرتب از اين طرف اتاق به اون طرف ميرفت و وسايل روي ميز مرا بر ميداشت و روي صندلي ها "بپر بپر" ميكرد و پدر و مادرش هم كاملا بيخيال بودند...يكي دو بار به آنها تذكر دادم...اعتنايي نكردند و كلا بچه شرتر از آن بود كه به تذكر اعتنا كند.
موقع معاينه مادرش بچه دويد و در يك سه گوش بين من و ديوار و تخت گير افتاد .
همين طور شروع به حرف زدن با او كردم كه تا من معاينه ميكنم از آن سه گوش نتواند در برود و اتاق را به هم بريزد كه ديدم ميخواهد بپرد روي تخت و از آن طرف تخت بپرد پايين...طاقت نياوردم و بي اختيار چنان پايم را روي پايش گذاشتم كه چشمهايش گرد شد و داد بلندي كشيد...من از بيتوجهي خودم معذرت خواستم و پدرش بچه گريان را بغل كرد و از اتاق بيرون برد!!!
با عرض شرمندگي...
حالا بايد تا شب جواب مدافعين حقوق كودكان را بدهم!
عدم تعهد تو هر کاری بده ولی پزشکی که تعهد نداشته باشه بمیره بهتره چون در غیر اوون صورت کلی از ملتو به کشتن میده.وقتی کسی مییاد مطب شما درد داره اونوقت شما به چی توجه میکنید؟!متاسفانه پزشک متعهد تو کشور گل و بلبل ما کمه.وقتی مریض داشته باشی به خصوص شب اوونم تعطیلی که چند روز پشت سر هم باشه باید مطمئن باشی که مریضت میمیره.چون نه بیمارستان پیدا میکنی نه دکتر .صبح هم با اولین افرادی که برخورد میکنی اینترنهاهستند که واقعا نوبرن اکثرشون که چیزی نمیدونن اگرهم بدونن انقدر که مغرور و تنبل هستند که از زندگیت بیزار میشی.
عجب بچه تخسی و عجب دکتر تخستری! :))
مرجان جان، پزشک هر چه قدر هم متعهد باشه در وهلهی اول و قبل از پزشک بودن انسانه و آستانهی تحملاش مثل من و تو.
واسه همین چیزاس من دگتر نمی شم دیگه. همه رو ول کن اینو بگو که اگه یکی اول باسنشو نذاره رو تخت معاینه چقدر اعصاب آدم خورد می شه((:
گـوشـزد جـان در ایـنکه کار بـدی کـردی حـرفی نیـست؛ امـا هـر آدمی که بیـش از حـد تـوانـش مـجـبور به بهـره دهـی بـاشه هـمیـن اسـت !!!
ایـنجا که من هـستم تـو مـطب پـزشـکان مـنشـی هـا نـقش زیادی بـازی میـکـنند که خـیلی بیـشتر از نـقشـشون در ایـرانه !!
اون زمـان که مـن اونـجا بـودم کار مـنشی هـا بـجـز جـویدن آدامـس، ایـن بـود که اسـم مـریض رو وقـت ورود بـنـویسـند و بـعد هـم صـداش کـنـند بره تـو...و گـاهـن هـم ویزیت رو از مـریض دریافـت کـنـند(خـاله ام تـو تـهران مـتخصص زنان هـستند) ایـنجا ولـی مـنشیهـا مـسـئول بازرسـی و چـک کـردن هـمه ایـنها هـستند که شـما تـذکـر دادی (یه خـاله هـم ایـنجا تـو آلمان دارم که مـخـصص عـمومی اسـت).. یـعنی اول دفـترچـه بیـمه رو ازت مـیخـوان بـعد ویزیت رو دریافـت میـکـنـند بـعد مـریض رو بـه اتاق راهـنمائی میـکنند و تـذکرات لازم رو بـه مـریض میـدن که چکار بکـنه و چـکار نـکنه... حـتی وقـتی که دکـتر مـشـغول معاینه اسـت بیشـتر اوقات مـنشی کنارشه و دسـتورات لازم رو به بیمار میده... اینها تازه فقط کارهائی است که منشـی هـای مـعمولی انجام میدن اگـرنه تـو هـر مـطب تـخصـصی دسـتیار های دیگه ای هم هسـتند که کارهـای تـخصـصی تر رو بـعهـده دارنـد... مـن تابـحال ایـنجا مـنشی رو نـدیده ام که پـنج دقیـقه بیکار نـشسته بـاشه پـشت میـزش... سـرو کله زدن بـا مـریض کار پـزشـک نـباید باشـه که بـخواد ایـنجور تـحت فـشار قـرار بگیره که بـا مـریض یـاهـمراهاش درگـیر بـشه.
چیز دیـگه ای که مـن در آلمان میبینـم و در ایران نـیست، ارزش قائل بودن برای طرف مقابـله بـعنوان یـک انـسان.. بـعنوان مـریض هـمه تـوقع دارنـد که هـفت جـدشون رو هـمراه خـودشون کـنند و اصـلن لـحظه ای فـکر نـمیکـنند که مـطب دکـتر خـونه خـاله جـان خـاوَر نیـست که کـسی از دیدن هـمه فـامیل خـوشحال بـشه
آقای گوشزد جان ! من همیشه وبلاگ شما رو می خونم . اما جدیدا دارم چیزهایی می خونم که خیلی تو ذوقم می زنه . البته می دونم به خودم مربوطه ولی فقط حواستم بگم.مرسی
گوشزدجان
چیزایی که گفتی درست!ولی خب پزشکان داخل هم توجهی به انتخاب منشی نمی کنند.اول باید منشی ات را خوب تریبت کنی گرچه میدونم خود همین کار هم بسیار سخت است چون که افراد در روابط کاری تن به سلسله مراتب کاری و مدیریتی نمی دهند .یک سنت بسیار فجیع که پزشکان ایرانی دارند اینست که یک نفر رو استخدام میکنند که هم وقت ویزیت تعیین کنه هم به پرونده های بیماران برسه و هم خیلی کارهای دیگه رو انجام بده.به نظرم کمی بیشتر هزینه کردن در تعداد افراد استخدامی و آموزش آنها ناچارا از سوی خودت ,و سپس آموزش مریض از سوی آنان ،کارهارو آسونتر کنه.
حالا گوشزد خبر نداری از مناطق محروم ایران، من یکسال ونیم برای برادرم کار کرده ام و می دونم که چه اوضاعی است...مریض برای تزریق آمپول عضلانی لباسش را می کند و روبروی آدم دراز می کشید!!!یا موقع جنگ که بحران دارو و اینا بود می گفتی آب مقطر برای پنی سیلین بخر ،می رفت یک کاسه آب داغ از قهوه خانه پایین مطلب می آورد!!!یا مرد متعصب به جای زنش برای تست حاملگی آزمایش ادرار می داد........اوه اونقدر از این مثاهل هست که..
مرجان خانم عزيز!
من متاسفم كه شما مغزه نوشته مرا درك نكرديد!
شما كه خودتان ميگوييد كه پزشك متعهد!! (چه تركيب بد تركيبي) در اين مملكت كم است بنابراين براي حفظ سلامت خود اين نكات را رعايت كنيد شايد گير يكي از امثال من افتاديد!
من نميدانم از كي شعار دادن وزني همرديف عمل كردن و چاره كردن پيدا كرده است.
چگونه است كه شما درد داري و بايد دردت براي من مهم باشد ولي به ازاي آن لطمه زدن به در و ديوار و وسايل من، گرفتن وقت من به دلايل مسخرهاي خارج از حيطه بيماريت و امثالهم برايت مهم نيست...تمام اين نكاتي كه نوشتم فقط در يك شيفت بعدازظهر براي من رخ داده است.
يك سوال...ميگويي چكار كنم؟
ديروز بيش از ده ساعت در مطب مريض ميديدم...ليچار و متلك چندين مريض كه نتوانستم براي همان روز به آنها نوبت بدهم به همراه گريه و التماس تعدادي ديگر هنوز در گوشم است...آقا جان من نميخواهم اينطور گلهوار مريض ببينم چه كسي را بايد ببينم؟!
جالب اينجاست كه همه مريضهاي من به خاطر وقت زيادي كه براي بيماران صرف ميكنم از من گله دارند ولي نوبت خودشان كه ميرسد بيش از همه وقت تلف ميكنند.
كيانوش جان من دو منشي صبح و دو منشي عصر دارم و بيچارهها فرصت نشستن پيدا نميكنند...چه رسد به آدامس جويدن!
سانا خانم خوشحال مي شوم كه مورد به مورد ذكر كني شايد قابل رفع باشد
هاله جان از طرفداريت ممنونم!
ندا جان...تصور كن كه زن حاملهاي با شكم نه ماهه اش روي تخت معاينه با پايههاي باريك فلزي كه لق لق ميزند ايستاده است آنوقت آيا ميتواني نخندي و نترسي؟
باورت نميشود ولي تا به حال سه تخت معاينه من فقط به خاطر ايستادن آدمهاي چاق روي آنها (قبل از خوابيدن) شكسته است...براي خواننده خندهدار است ولي من كه بايد پول بدهم(چندين برابر حق ويزيت) و آن را بخرم ديگر تحمل ديدن چنين صحنه احمقانهاي را ندارم.
ني لبك عزيزم!
شايد حق با تو باشد و بهتر باشد براي مدتي يك نفر ديگر به هر شيفت اضافه كنم ولي فكر ميكنم بسياري از مسايل را در يك مطب شلوغ با استخدام منشيهاي متعدد نميتوان حل كرد...متاسفانه به دلايل امنيتي نميتوانم مثال بزنم!!
آقاجان
من نوشته بالایی ات رو خوندم..پرچم سفید...د بدو که در بریم...ها ها ها...
گوشزدجان خیلی ببخش اینو دارم میگم اما من معتقدم که:
هر فرد ایرانی (یعنی همه مون) حمالی تاریخی اجتماعی مان را داریم می کنیم.همه این معضلات در بخش خودش باید حل می شد نه اینکه یک پزشک هم طبابت بکند هم آموزش رفتار بدهد هم نگران خسارتها باشد و...
دوست عزیزم
هزینه های اجتماعی-فرهنگی ما سرشکن نشده اند.
یک پیغام دیگه من رو هم خورد این پیام خورت!!!
نوش جانش!!!
من با اجازه ميروم بخوابم براي حمالي شيفت بعد از ظهر!
دور از جون!!!
گـوشزد عـزیز
شـما هـزارتـا مـنشی داشـته بـاش !! مـهـم ایـنه که اونـها چــــه کاری تـو مـطب شـما انـجام میـدن؟؟ که بـاوجـود ایـنکه نـمینـشینـند، باز شـما بایـد بـه مـریض بـگی دفـترچه ات کـجاسـت؟؟؟ وشـاید بـقول نـی لـبک بـاید بیـشترشـون کـنی !! خـدا بـده بـرکـت ؛)
سلام گوشزد جان این پیشنهادات بدرد عمه بلوچ می خورد. بگذار در مورد مراجعه به پزشگ در دانمارک برایت توضیحاتی بدهم. اینجا هر آدمی یک پزشگ خانوادگی دارد یعنی زمانی که شما به محله دیگری اسباب کشی می کنید از شهرداری آن محل کارتی مثل ویزا کارت دریافت می کنی که معلوم می کند دکترت کیست. برای مراجعه به پزشگ می توانی بین ساعت 9 تا 11 صبح زنگ بزنی و وقت بگیری که آنهم تو بیشتر تعین می کنی که چه روزی و چه ساعتی برایت مناسب است. اگر ارژانسی باشی همان لحظه به تو وقت می دهند. اگر بخواهی با دکترت خصوصی صحبت کنی همیشه بین 8 تا 9 ایشان در خدمت شماست و اگر از دکترت ناراضی باشی می توانی تقاضا کنی که پزشگت را عوض کنند. اینجا به دکترت نمی گویی اقا و یا خانم دکتر اسم کوچکش را صدا می زنی و او هم همیطور. مثلا دکتر من که خانمی است نامش لیسه است و من به همین نام صدایش می کنم که البته ایشان هم به من می گوید اسد. وقتی وارد اتاق دکتر می شوی از قبل نام تولد تو را داده است به کامپیوتر روی میزش و همه پرونده تو آنجاست، اگر رفته باشی پیش متخصص و یا بیمارستان گزارش آنهم برای پزشگ تو قرستاده می شود بنابراین احتیاج به پرونده پزشگی نداری. در اتاق انتظار کلی اسباب بازی برای کودکان هست که سرشان را گرم می کند و پدرو مادر کمتر استرس می شوند. اصولا اینجا برای شخصیت کودکان بسیار ارزش قایل می شوند. بازم بنویسم؟
اسد جان همانطور كه در جمله اول ذكر كردهام خارج را نميدانم!! ولي در ايران امروز كه حق ويزيت دريافتي واقعا ناچيز است نميتوان از پزشكي كه در روز پنجاه تا شصت بيمار را ويزيت ميكند انتظار رفتار آرماني و بردباري آنچناني داشت.
امروز ظهر كه داشتم به مطب ميرفتم ديدم كه تمام سالن پر از جمعيت است و تعدادي از بيماران در بيرون در مطب تجمع كردهاند مرا هم كه نميشناختند يكي به ديگري ميگفت...منشياش ميگويد نوبت نداريم...آن يكي در جوابش ميگفت غلط كرده!!
با سلام.می خواستم در مورد مشکلی که پیش اومده بود بگم که قبل از هر چسز بدونید که من لینک شما رو روی کلمه ی "شوهر" گذاشته بودم ولی چون رنگش با متن تفائتی نمی کرد قابل تشخیص نبود که رنگش رو هم عوض کردم....
بعد هم اینکه اسمه شما رو هم نتونستم پیدا کنم که باز مجبور شدم از کلمه ی شوهر استفاده کنم.
ضمنا اگر هم بخواید می تونم مطلب رو پاک کنم....؟
گوشزد جان سیستم وقتگیری نداری؟ مریض اجتماع کرده یعنی چی دیگه؟ مگر آدم همینجوری بدون وقت گرفتن میره دکتر؟ البته امرجنسی یک امر دیگهست ولی جدا" باید یک فکر اساسی بکنی. ما شنیدهایم که در ایران دکتر خدا رو بنده نیست، اینجور که تو هستی ملت سرت سوارند! حالا من نمیگم باید خد رو بنده نبود که اصلا" با اتیکهای پزشکی جور نیست ولی باز هم باید یک سری قوانین نانوشته رو سفت و سخت پیاده کرد. فوقاش میگن این پزشک از خودش متشکره، باز باشی و طبابت کنی بهتر از این هست که کارت به دارالمجانین بکشه یا نه؟
گوشزد جان
این توصیه ها برای ورود یک بیمار بدبخت فلک زده به داخل مطب یک دکتر است یا دستورالعملی است برای سربازان در سربازخانه؟
بابا جون مریض اگر مریض نبود و هیچ عیب و نقصی نداشت که دکتر رفتن نیاز نداشت. مریض را باید با تمام بدخلقی هایش تحمل کرد.
البته میدانم این مطالب را با شیوه طنز نوشتی ولی راستش منو یاد فضای برخورد با ارباب رجوع در ادارات ایران انداختی.
گوشزد عزیز
انشالله به خارج از کشور میایی و میبینی که فرهنگ برخورد با ارباب رجوع در اینجا چقدر با مملکت امام زمان فرق دارد. در اینجا مشتری و ارباب رجوع همیشه یک سر و گردن بلند تر از بقیه است. بقیه اش را حوصله ندارم بنویسم ببخشید.
نيما جان از توضيحت متشكرم...نه! لازم نيست برش داري باعث افتخار است كه مطلبي از من در وبلاگ شما باشد.
هاله جان و ملاي عزيز!
كار خيلي پيچيده تر از آن است كه من نوشتهام...در پينوشت كمي توضيح ميدهم براي شما و ساير دوستان.
گوشزد جان من کاملاْ می فهمم و تصورش برام مشکله که هر روز با یه عده با این طرز رفتار سر و کله بزنم فقط خواستم ککمی بخندی و حرفت رو پیچوندم.
می دونی چیه؟ من اصفهانی ها رو دوست دارم اما بعضی رفتارهاشون رو نمی پسندم. مثلا یکیش اینکه خیلی تیکه های کلفتی بار آدم می کنند، دیگه اینکه تو هر موقعیتی می خوان زرنگ بازی دربیارن. می دونم که خودت هم حتما بهش فکر کردی و اگه می شد اینکارو می کردی اما بازم می پرسم، چرا نمی ری یه شهر دیگه مثلا تهران؟
راستی اینهایی که انقدر عجیب غریب روی تخت می خوابن احتمالاْ تمام زندگیشون رو زمین خوابیدن و عادت دارن که یه لحظه قبل از حالت دراز کش وایساده باشن و نه نشسته (: حالا منظورم این نیست که تو باید درکشون کنی ها! برام سوال بود که چطور یکی ممکنه اینجوری رو تخت دراز بکشه به این نتیجه رسیدم.
اما ندا جان باور کن من از ته دل هلاک همین تکه و کلفت انداختن اصفاهونیها و زرنگیشون هستم. خیلی خوشام میآد. بهترین ایام عمرم زمانی بود که با اقوام اصفاهونی بودیم. خیلی چیزا که به نظر اونا حرف معمولی میآد بهترین طنز هست.
گوشزد جان فکر کنم ملت انقدر اونجا از دکتر جماعت آزار دیدن که تلافی اونا رو هم ممکنه سر تو در بیارن. من جای تو باشم از مبحث طبابت در وبلاگ دوری میکنم. :)
این که نوشتی بعضی دکترها سه تا سه تا مریض رو با هم میبینن جدا" دو تا شاخ ظریف روی سرم سبز کرد!
ندا جان...
تهران حسابش با بقيه ايران متفاوت است.
در تهران هر دكتري كه كارش بگيرد ويزيتش را زياد ميكند تا حدي كه تعداد مريضش بر اساس عرضه و تقاضا تنظيم شود و معاونت درمان هم به علت گستردگي كار هيچ كنترلي بر روي آنان ندارد ولي در ساير شهرها هيچ دكتري نميتواند از تعرفه مصوب تخطي كند لذا پزشكاني كه كارشان بهتر است سرشان بسيار شلوغ ميشود و راهي براي حل مشكلشان ندارند.
درست مثل اينكه همه هتلها را مجبور كنند كه با يك نرخ واحد اتاقهايشان را كرايه بدهند...پشت در هتل شرايتون غلغله ميشود ولي مسافرخانه شمسالعماره خالي ميماند.
البته ناگفته نماناد كه دليل ازدحام براي يك پزشك بخصوص فقط مهارت و حذاقت او نيست بلكه علل ديگري دارد كه اگر بگويم نه تنها بر سر هاله، كه بر سر اكثريت قريب به اتفاق خوانندگان اين وبلاگ شاخهاست كه برويد!!
حالا میـفهـمم که چـرا پـدر خـدا بیامـرز مـن بـچه که بـودیم مارو فـقط میـبرد پـیش دوسـتانش که دکـتر بودنـد :))
هـرچـند که اونـها هـم هـمه اصـفاهـونی بـودند ولـی هـیچـکدوم به بـدجـنسی گـوشـزد نـبودن :))
آقا بـاور کـن مشکل شـما فـقط بـا مـدیریت ِ قاطـع حل میـشه... بـذار مـردم بـگن بـد اخلاقه یا ازخـودراضـی.. به درک.. ایـن مـلت که بالاخـره آخرش یه چیزی میـگـن !!!
بـعد هـم گـوشـزد جـان ایـنیکه شـما تـوهـین به بیـمار حـسابش میـکـنی (چـند تـا مـریض بـاهـم دیدن) ایـنجا بـرای مـا بـدیهی اسـت :)
یـعنـی تـو هـر مـطبی که میری دوسـه تا مـریض رو بـا هـم صـدا میـزنـند.. البـته تـو اتاقهای جـداگانـه !! دکـتر رو هـم در کل اگـــر 10دقـیقه بـبینـیش کلـی سـعادت داشـتـی.. مـعمـولـن 5 دقـیقه بیـشتر در حـضورش نـیستـی!! یـعنی دیـگه جـائی بـرای حـرف اضـافه نـمیـمونه دوسـت عـزیز
مـن خـودم وقـتی اولین بار پـیش دکـتر رفـتم و نـتونسـتم هـمه ناراحـتی هـام رو طـی اون زمـانی که داشـتم بـهش بـگم مـجـبور شـدم بار بـعد هـمه چـیز رو خـیلی خلاصـه کـنـم و از شـرح مـاوقـع بکاهـم ؛) خـوبه که شـماهـم امـتحانـش کـنی.. وقـتی مـجـبور بـشن دوبار حـق ویزیت بـدن یاد میگـیرن که بایـد در وقـت صـرفه جـوئی کـرد ؛)
توهـین هم وقـتی بـه مـریض میـشه که اجـبارن باهـاش مـثل گاو و گـوسـفـند رفـتار بـشه.. نـه زمـانی که بـهـش فـقط اونـقدر وقـت داده بـشـه که لازم داره
الـبـته مـن کلی صـحـبت میـکـنم هـا، مـنظورم بـه تـو نـیست.. باز رفـتارت بـامـلت حـداقل بـهـتر از رفـتار خـاله جـان ِ خـودمـه ؛)
Chashm aghaye doctor, Hatman raeayat mishavad.
Amma man az oon doctorhaeii ke "Asad" goft mikham, doctor haye irani engar ke az adam talab karan va fekr mikonan tafteye joda bafteh hastan. zemnan aghayoone pezeshke irani maemoolan ( na hamashoon) kheili ham hiz tashrif daran.
Albatteh bala nesbate shoma.
گوشزد عزيز خوشحالم که شما به عنوان يه پزشک برای مريض هات حقوقی قايل هستی و کاش بعضی ها يک طرفه به قاضی نرند و بدونند که مريض هم بايد يک سری قوانين رو رعايت کنه و اما بريم سر اصل مطلب :)خدا به دادت برسه:) من که هر خاطره ای از هر پزشکی تو ايران دارم زشت و بد و توهين آميزه. چه اونايی که تو آمريکا و اروپا درس خوندند و چه اونايی که وطنی هستند. فقط يه خانوم دکتر زنان با اخلاق ماه ديدم ولی اونم مريض ها رو ۵ تا ۵ تا ويزيت می کرد. من همون جا پر پر هم بشم و جان به جان آفرین تسلیم بشم حاضر نيستم تو مطب دکتر زنان با ۴ تا خانوم ديگه تن به ننگ معاينه بدم :) حالا يه کم از دو تا دکتر خودم در فرانسه می گم که ماه و نازنين و گل بودند. يکيش دکتر زنانم که انگار فرشته ای روی زمينه و اشتباه شده که فرستادنش روی زمين. ببين اول که مياد تو اطاق انتظار، بهت لبخند می زنه و سلامت می کنه و در مطبش رو می گيره برات که مثل پرنسس بری تو. بعد ازت سوال می کنه که دليل اومدنت چيه؟ پرونده ات رو همزمان می ذاره جلوش. بعد می گه برو توی اتاق معاينه و آماده ی معاينه شو. بزرگترين و ارزنده ترين کارش که دوست روان پزشکم کلی تاييدش می کنه اينه که قبل از هر معاينه ای دستش رو می ذاره روی زانوی آدم. دوست روانپزشکم می گفت اين برای اينه که معاينه ی زنان خيلی آداب و رسوم روانشناختی داره و بايد گرما يا سردی دست دکتر زنان قبل از هر معاينه ای ، برای مريض شناخته شده باشه (آشنا باشه) بعد آروم معاينه ات می کنه. مدام بهت توضيح ميده. باهات حرف می زنه. تو رو به عنوان انسانی می بينه که حاليته و بايد بدونی که چی به چی هست. بعدشم دوباره ميری می شينی جلوی ميزش. من که هر بار پيشش رفتم در اين مرحله اشکم درمياد چون به حرفام گوش ميده و راحت می تونم از هر چی مسيله ی خصوصيه باهاش حرف بزنم و نظرش رو بدونم. يه بار هم بهشگفتم که گاهی چقدر سخته که تو ايران ازدواج نکرده باشی و بخوای بری پيش دکتر زنان ( بعد ازخوندن کتاب فصل زنان و نوشته ای در مورد بخش زنان یک بیمارستان دولتی). همیشه همدردی می کنه. خلاصه که این گفتگوی دلپذیر و این ویزیت ۲۵ دقیقه تا نیم ساعت طول می کشه. کریستل (اسم دکترم) بلند می شه در رو برات باز می کنه و بعد باهات دست می ده. در خروجی رو هم می دوه و باز می کنه برات و نمی دونی وقتی در پشت سرت بسته می شه و میری تو حیاط ساختمون چه حس دلپذیری همراهته. خلاصه که اومدن دکتر به پيشواز مريض و بعد بدرقه کردن اون تا دم در ، خصوصيت همه ی دکترهای شهر من در فرانسه بود. يادش بخير! اميدوارم هر جا هست سالم و سلامت باشه:) دکتر عموميم رو هم ديگه فاکتور می گيرم؛)
كيانوش جان كجاش رو ديدي!!
اگرچه بدجنسي از صفات حسنه محسوب نميشود كه بخواهم با انتساب آن به خودم اعتباري كسب كنم اما پتانسيل بدجنس بودن يا "بدجنسي فهمي" يك صفت صد در صد حسنه است كه من به مقدار كافي از آن بهره مندم!!...راجع به آلمان هم اين را نشنيده بودم ولي به هر حال قابل توجه اسد و ملاي عزيز و نازخاتون گرامي!
اسكارلت خانم عزيز...راجع به هيزي پزشكان خيلي نميتوان قاطعانه اظهار نظر كرد.
راستش را بخواهي با توجه به اينكه خانمها براي معاينه پيش پزشكان ميروند معلوم نيست كه اگر به نزد مهندسان يا معلمان و كسبه ميرفتند وضع از اين بهتر بود...
نازخاتون خانوم گرامي(چقدر پر طمطراق شد!)به گمانم منصفانه نيست كه فقط با يك عكس راجع به يك فيلم قضاوت كرد...فرض كنيم من بخواهم مثل خانم دكتر شما در فرانسه رفتار كنم و هر نيم ساعت يك مريض ببينم و چهار هزار و پانصد تومان ويزيت بگيرم...روزانه 8 ساعت كار كنم و 16 مريض ويزيت كنم و هفتاد و دو هزار تومان روزانه و يك و نيم مليون تومان ماهيانه (بيست روز در ماه) در آمد داشته باشم...براي اجاره محل و هزينه حقوق يك منشي و يك نظافتچي بايد نصف اين مبلغ را بپردازم و بقيهاش هم به زحمت به يك زندگي بخور و نمير خواهد رسيد.
لطفا نرخ ويزيت همان پزشك و نيز درآمد ماهيانه چند نفر از مشاغل ديگر را هم بنويس تا قضاوت منصفانهتر باشد.
بر اساس برآورد سازمان نظام پزشكي نرخ خدمات درماني در ايران از همه جاي دنيا ارزانتر است...حتي با احتساب حقوق بقيه مشاغل.
اين پايين بودن را دولت يا شركتهاي بيمهگر با پرداختهاي خود ايجاد نكردهاند بلكه با زور (درست شنيديد همان "زور معروف" كه اعمالش بر دانشجويان و وبلاگ نويسان و نويسندگان بد است) به بخش درماني تحميل شده است!
ظاهرا جمله اول را تغيير دادهاي!!
گوشزد جان من يادم رفته بود اصفهانی هستي يا شايدم در اصفهان زندگی می کنی :)( اين همان پتانسيل بدجنسی ست که در وجود منه نیمه اصفهانی هم يافت می شه) :))))
اما ويزيت کريستل: برای ما که دانشجو بوديم مجانی مجانی. نمی دونم خبر داری که فرانسه بهترين سیستم تامين اجتماعی رو در اروپا داره که البته دست راستی ها و دوگلی ( طرفداران شارل دو گل و حزب حاکم) دارند کلی خرابش می کنند. ولی رو ديوار مطب کریستل خونده بودم ۴۰ يورو و دکتر عمومی ام هم ۲۰ يورو که البته نبايد برای مقايسه ی اون به تومن تبديلش کنی. يعنی بگی که خوب کريستل ۴۰۰۰۰ تومن می گيره و رفتارش هم انسانيه. ۴۰ يورو با احتساب درآمدها و خرج و مخارج اينجا هيچی نيست.
حالا از شوخی گذشته، من فکر کنم که جامعه ی پزشکان ما بايد يه کم در رفتارش با مريض ها روشش رو عوض کنه. بیشتر دکترها توی ايران فکر می کنند تافته ی جدا بافته هستند و يه نوع حس برتری دارند. من حدود يک سال در دوران دانشجویی تو آزمايشگاه بيمارستان پارس تهران کار کردم و هميشه خيلی ازاين موضوع ناراحت بودم. باور کن من که سعی می کردم کار مريض ها رو راه بندازم يا بهشون لبخند بزنم يا باهاشون حرف بزنم و احترام بهشون بذارم ، بارها از طرف رييسم توبيخ شدم که تو اين ها رو پررو می کنی. به هر حال اگر اون جا پول داشتي، بهت احترام می ذاشتند و گرنه که حسابت رسيده بود. يه چيز ديگه هم بگم : يادم رفته بود که دکتر عمومی بچه گی هام که اسمش هم دکتر علايی بود ، چه انسان نازنينی بود. انقلاب که شد ديگه نديديمش. مامان من می گند انقلاب باعث اين حالت ها تو دکتر ها شد:) ببخش که انقدر حرف زدم ها! موفق باشی دوست گلم!
راستی دست گلت درد نکنه بابت اون عکس های اصفهان خودمون. چقدر هوسش رو کردم. چقدر کیف کردم:)
سلام گوشزد جان. خوشحالم که شمال بهت خوش گذشته و توصیههای ایمنی من هم به دردت خورده:)
ایشالله همیشه به خوشی و گردش.
سالگرد ازدواجتون هم هزاران بار مبارک. بیست سال خیلیه ها... داره میشه ربع قرن:)
امیدوارم بشه یک قرن. البته تا اونموقع میترسم شنوایی اون یکی گوشت رو هم از دست داده باشی:)))
تموم توصیههات به بیماران متین. قبول دارم. اما جان من شما دکترها هم یه کمی پول خرج کنید و چند تا مجله و روزنامه بذارید رو میز. رو در توالتها ننویسید آوت آو اُردِر...
از همون اول مریضها رو ناامید نکنید که وضعت خرابه و این حرفا. عمل جراحی الکی تجویز نکنید.
دیگه دیگه... آهان منشی درست و حسابی استخدام کنید نه منشییی که استغفرالله خودشو خدا بدونه و با بیماران بیادبی و بداخلاقی کنه و...
خیلی درددلا دارم. و البته میدونم شما مستثنی هستید:) کاش من مریض شما بودم.
الان فعلا هلاک شمام:))))
نظر طولانی من کو؟؟؟؟؟؟؟
زيتون جان...
من در مطب 2 توالت دارم كه هر دو تاش به راهه!!
نه تنها چند روزنامه و مجله به روز دارم كه يك dvd player با آهنگهاي مجاز مرتب دارد پخش ميكند.
منشيهام هم خدائيش خوب و مهربون هستن ولي مسئله زمان طولاني انتظاره كه مردم رو كلافه ميكنه...گاهي 5-4 ساعت...شوخي نيست.
در اين مدت طولاني خيلي امكان داره كه مريض دست به تخريب ساختمان و وسايل بزنه...يا حالت خصمانه نسبت به منشي پيدا كنه و احساس كنه كه حقش ناديده گرفته شده.
من در اين مورد كاملن به اونها حق ميدم.
انشاءالله مريض ميشي و دكترهاي تهران جوابت ميكنن و ميآيي اصفهان دخترك دلربا و دوست داشتني سرزمين مجازي!!!
تبريكت رو هم كمي زود گفتي...در بيستمين سالگرد ازدواجم يك پست كامل مينويسم و منتظر تبريكات مفصلت مينشينم.
عجب دکتر رفتن هم آداب و رسومی دارد و ما نمی دانستیم...آخرین باری که دکتر رفتم دو سال پیش بود...آن هم دندانپزشک...رفتم یک دندان خرابم را برایم کشید...ای بابا...من را یاد چه خاطراتی انداختی...یک سوال... راست است که می گویند دکترها محرم اسرار انسانند؟ اگر یک روز یک پسر جوانی بیاید و بعد از معاینه شما را به کناری بکشد و بعد از کلی من و من و آسمان ریسمان از شما آمار منشی تان را بخواهد چه عکس العملی نشان می دهید؟ مثلا به شما بگوید گلویش پیش منشی تان گیر کرده است...با لگد بیرونش می اندازی یا اینکه متمدنانه راهنمایی اش می کنی؟
این منشی ها بد مصب ها خوب چیزهایی هستند...من هر بار که به مطب دکتری می روم گلویم پیش خانوم منشی گیر می کند...جدی می گویم...فقط در آن لحظات نمیدانم که با خودشان مساله را مطرح کنم یا اول آمارشان را از دکتر بگیرم (که یک وقت متاهل یا متعهد نباشند و ضایع شوم) و بعد پا پیش بگذارم...
راستی روانشناس ها هم منشی دارند؟
شراگيم جان...سوالهاي سخت ميپرسي!!!
انتظار داري من چه جوابي بدهم تا فردا منشيم رو قاپ نزني!؟
اگر پيش روانشناس رفتي اين مشكلت رو هم باهاش در ميون بگذار!
دکترجان ممنون از این نکات
اگه میشه راهنماییم کنین. من موهای ریشم درد میکنه.چکار کنم. غذامم یخه؟
جوابش رو ظاهرا خودت ميدوني سعيد جان...
قرص كرم بخور!
سعيد جان
خودت ميدوني بايد قرص كرم بخوري!!
قهقههي مبسوطي نصيب ما شد از اين کامنتي که در پاسخ در کامنتداني نوشتي. حقا که بموقع درو کردي!گفتم اينجا بگويم که قبل از ورود به ميدان نبرد روحيه بگيري لااقل! حالا دشمن کجا هست؟ ما کجا هستيم؟!
برم با دقت بخوانم ببينم قضيه فرجامي و پسرعموي ما چيست، عبوري دو سه روز پيش نگاهي انداختم، اما فقط به مطلب پسر عمو!
گفتم نسبت آسيدرضا را با خودم بنويسم که اگر به اردوي مخالف پيوستم جا نخوري يکوقتي!! :)))))
بابا عجب کامنت داني توپي داري! خيلي چم و خم دارد انگار. همين سيستم خود بلاگاسپات است يعني؟
اين آي دي ياهويت را بفرست که چرنديات را اينجا ننويسم لااقل ;)
hala sho,a ke khoobe tooye tehran kar mikonid ke mardom-masalan- ba farhangah, fekresho bekon man ke daram tooye LORESTAN mariz mibinam, chi mikesham??
همکار ظاهر اصفهانی عزیز ، خوب هستی؟ البته شما بیشتر در این پستت ، در مورد جنبه کیفی وبلاگستان نوه بودی ، من ترجیح میدم در این زمینه صحبت نکنم ، چون شاید عینی نباشه ولی اگه همون آمارگیر وباستت را نگاه کنی ، میبینی به طرز مشکوکی آمار بازدید ها پایین اومده از وبلاگ بهنود گرفته ، تا نقطه ته خط و حتی وبلاگهای مبتذل! ، نمی دونم مشکل اصی وجود داره یا نه.
خوب این از این ، اما پست دیگرت را در مورد "آدابالمدوا" خواندم و بسیار مورد پسندم قرار گرفت ، یکی از مشکلاتی که من دارم اینه که نمیتونم روزنوشت به معنی واقعی کلمه بنویسم ، مثل همون پست تو ، علتش فکر میکنم چند چیز باشه که از همه مهمتر اینه که نمیخوام در ساعات فراغت از کار دوباره محیط ناخوشایند اون را به یاد بیارم ونشخوار فکری انجام بدم ،ولی اعتراف میکنم هر بار پستهای بعضی از همکاران را میخونم تحریک میشم یه چیزی بنویسم.
Do you have any idea? Click here and post a Comment