همه آنها كه ميگويند پزشك بايد فلان جور باشد و فلان كار را بكند دلشان زيادي خوش است!!!
خارج را نميدانم ولي اگر ايران خواستيد به دكتر مراجعه كنيد اين توصيهها را در گوش كنيد
تا بهتر نتيجه بگيريد...شايد تصادفا مريض من بوديد!
پزشك هم آدمي است معمولي!! خستهاش با قبراقش فرق ميكند...سرخوشش با پكرش توفير دارد و رفتار مريض باعث واكنش مناسب يا نامناسبش ميشود...درست مثل همه آدمهاي معمولي
اگر خواستيد به پزشك مراجعه كنيد:
در سالن انتظار تخمه نشكنيد و پوستههايش را زير صندلي نريزيد...از آن بدتر آدامسهايتان را
روي زمين نيندازيد و با پا بر روي آن فشار ندهيد!
نوبت را رعايت كنيد و هر چند دقيقه يك بار با ننه من غريبم بازي اداي اورژانسي بودن در
نياوريد تا خارج از نوبت به داخل اتاق برويد.
اگر دكتر وقت نداشت...به پزشك ديگر مراجعه كنيد يا اينكه نوبت روز بعد را بگيريد نه اينكه سر
او و منشي را بخوريد و اگر چاپلوسي افاقه نكرد با چند ليچار مطب را ترك كنيد!
حداكثر با يك همراه به اتاق معاينه وارد شويد...بچه ها را در اتاق معاينه به عنوان همراه
نياوريد...براي حضور افراد بيشتر و بچهها چانه نزنيد!
دفترچه بيمه خود را با خود به داخل اتاق پزشك بياوريد!! نه اينكه پس از درخواست پزشك مدعي
شويد كه نزد منشي است و بعد از اينكه دو سه دقيقه وقت را براي اثبات ادعاي خود تلف
كرديد تازه متوجه شويد كه در كيف يكي از همراهانتان است.
در اتاق انتظار كه نشستهايد حرفها و شكايات و علايم خود را مرور كنيد...در هنگام بيان آنها
به پزشك حاشيه نرويد...قصه و سرگذشت نگوييد و خواب خود را تعريف نكنيد!!
مدارك پزشكي خود را آماده و دم دست بگذاريد نه اينكه در اتاق پزشك تازه به فكر جستجوي
آنها در بين دهها كاغذ ديگر بيفتيد.
تلفن همراه خود را قبل از ورود به مطب خاموش كنيد و نه اينكه در حين معاينه زنگ بزند و
شما مشغول جوابگويي به آن شويد.
روش خوابيدن روي تخت معاينه را فرابگيريد...ابتدا با باسن روي تخت بنشينيد و سپس دراز
بكشيد...نه اينكه مثل پله از آن بالا برويد و بعد بنشينيد و بعد بخوابيد!
در مورد بيماري خود نه غلو كنيد و نه كوچك نمايي!
اگر اين نكات را رعايت كنيد بيش از همه به خودتان كمك كردهايد وگرنه با ايجاد ترانسفرنس
منفي در امر درمان خودتان وقفه ايجاد ميكنيد.
فراموش نكنيد كه پزشكان كاركشته تر بجاي اينكه عصبانيت خود را نشان دهند...شما را اذيت
ميكنند...بدون آنكه متوجه شويد.
از ما گفتن بود...
پينوشت:
من سيستم نوبت دهي نيم ساعته دارم يعني براي روزهاي آينده هر نيم ساعت به نيم ساعت با دريافت مبلغي از حق ويزيت به عنوان بيعانه نوبت دادهام...بدون بيعانه يا تلفني اصلا نوبت داده نميشود حتي به شما دوست عزيز!!!
با اين حال تقريبا هيچكس...تاكيد ميكنم هيچكس، سر نوبتش نميآيد!يكي دو نفر نيستند كه من بخواهم با قاطعيت با آنها برخورد كنم.علاوه بر آنها مراجعان حضوري بدون نوبت قبلي كه خودم بنا گذاشتهام بين هر دو مريض نوبت دار يكي از آنها را ويزيت كنم بسيار بيشتر از آنند كه اين قاعده قابل اجرا باشد.
اينكه در متن بيشترين تاكيد من بر "مديريت كردن زمان توسط بيمار" است به همين دليل است.من براي هر مريض به طور متوسط پانزده دقيقه وقت در نظر گرفتهام كه در مقايسه با ساير همكارانم بسيار زياد است.حرف اصلي من در اين نوشته اين است كه بهتر است شما از كل اين وقت اختصاص داده شده جهت مشاوره درماني استفاده كنيد.به اين مثال كه هر روز مكررا اتفاق ميافتد توجه كنيد:
در اتاق باز ميشود و چهار نفر با هم وارد اتاق ميشوند و منشي من از آن طرف دارد ميدود و فرياد ميزند كه مگه نگفتم بيشتر از يك همراه نبايد وارد شود ولي تا خود را برساند هر چهار نفر (كه يكي از آنها بچه است) به داخل اتاق ميآيند!دو سه دقيقه طول ميكشد كه من با مختصري چاشني قهر و غضب بچه و يكي از همراهان را خارج كنم و سپس از بيمار ميخواهم كه دفترچه بيمهاش را بدهد...با فاطعيت ميگويد كه پيش منشي شماست و من توضيح ميدهم كه محال است...كيفش را ميگردد و ميگويد نيست! نگفتم پيش منشي شماست!زنگ ميزنم و از منشيام ميخواهم دفترچه مريض را از همراهش بگيرد و بياورد!شروع به شرح حال گرفتن ميكنم كه يكباره در باز ميشود و بچه مذكور ميدود وسط اتاق...بجاي اينكه بگويم كره خر مگر اينجا طويله است زوركي لبخندي ميزنم و ميگويم لطفا بچه را بيرون ببريد...مدتي وقت صرف اين كار ميكنند و در بيا آن مرتب به من ميگويند: حالا نميشه بمونه...قول ميده بچه خوبي باشه!مخالفت من سرانجام سبب ميشود كه بچه را بيرون ببرند.ميگويم شرح بيماريت را بگو...تصور كنيد كه بيش از پنج دقيقه از وقت نمانده است و بيمار شروع ميكند (معمولا آقايان) كه صبر كن اول براتون يك ماجرايي رو بگم!!خودم رو كنترل ميكنم و ميگويم فعلا مشكلتون رو بگيد بعدا اگر وقت شد!با آب و تاب تمام شروع ميكند به ذكر جزييات بدرد نخور كه اولين بار در خانه پسرعمويم بود يا پسر خالهام و ...با يكي دو سوال جهت دار سعي ميكنم كه ماجرا را بفهمم و سپس عكسها و آزمايشات قبلياش را طلب ميكنم...چه زجري ميكشم تا آنها را پيدا كند!از او ميخواهم روي تخت بخوابد تا معاينهاش كنم.كلي طول ميكشد تا به تفصيلي كه نوشتهام روي تخت قرار بگيرد و لباسش را بالا بزند كه ميبينم يك شال بلند و بالا دور شكمش بسته است.دوباره بلند شود و شال را باز كند و بخوابد.بوي گند عرق از زير شال باز شده بيرون ميزند...گاهي ويكس هم ماليدهاند كه بدتر!برايش توضيح ميدهم كه نفس بكشد و نگه دارد...چندين بار خود برايش اجرا ميكنم و سپس از او ميخواهم كه اجرا كند...نفس ميكشد و چنان توي صورتم بيرون ميدهد كه آب و بوي دهانش تا ته ريهام نفوذ ميكند...عصباني ميشوم...نه فقط از اين فقره آخر كه از كل ماجرا...يا درك نميكند و يا خودش را به خري ميزند و شروع ميكند به موعظه كه طبيب بايد...
حالم به هم ميخورد از وعظ!
بيشتر همكاراني كه سرشان شلوغ است 3 نفر مريض را با هم داخل اتاق ميكنند و ويزيت ميكنند و از زمانهاي تلف شده بين آنها استفاده ميكنند.
من اين كار را توهين به مريض ميدانم و هرگز چنين نكرده و نخواهم كرد ولي كار آنها را هم تا حدي درك ميكنم.
اميدوارم توضيحاتم قانع كننده بوده باشد.