این مطلب از طرف لیلا با ای میل به دست من رسیده است.
از راهنمائیتان سپاسگزارم.
يك موردي هست كه ممنون ميشم اگر شما نظرتون رُ در موردش برام بگيد
فروردين امسال يكي از همكاراي من به نام علي (37 ساله) كه محل كارش در ساختمون اداره ماست ولي در يك واحد نيستيم از طريق واسطه به من پيشنهاد ازدواج داد
ايشون قبلاً تجربه يك زندگي دو ساله داشتند و زماني كه به من پيشنهاد داد پنج ماه بود كه از زمان طلاقش ميگذشت . منو از بين 4 كانديد كه بهش معرفي كرده بودند انتخاب كرده بوده ...
من علي رُ براي اولين بار كه ديده بودم قبل از پيشنهادش ، تو دلم گفته بودم چي ميشد يه همچين آدمي به من پيشنهاد بده ، نمي دونم چرا اين حس بهم دست داد ، شايد چهره اش خيلي ساده و مهربون بود و به نظر آدم درستكاري ميرسيد
علي يك آدم مذهبي با اعتقادات مذهبي هستند و وقتي به من پيشنهاد دادند مي خواستند ما چند ماه با هم بيرون بريم تا بيشتر آشنا بشيم ( علي معتقده اگر به يك خانم عاقل پيشنهاد بيرون رفتن داده بشه و اون آدم بپذيره اين امر همون صيغه محرميته ) منم بعد از چند روز فكر قبول كردم كه به قصد آشنايي با ايشون بيرون برم، در چند جلسه اول ايشون از اعتقادات مذهبيش گفت و اينكه راجع به حجاب چطور فكر مي كنه و به من گفت دوست داره كه من لباس آستين كوتاه نپوشم ، بعد من فكر كردم و بهش گفتم من اينطوري فكر نمي كنم يعني اگر يه كم از موهام بيرون باشه و اگر آستين لباسم كوتاه باشه به نيت بدي اينكارو نكردم و خودمو معذب نميكنم من فكر ميكنم اگر آدم خوبي باشم ، سعي نكنم دل كسي رُ بشكونم ، با رفتارم كسي رُ نارحت كنم ، به كسي شر نرسونم ، موفق هستم وگرنه چه آدمهايي كه به نام حجاب چه كارها كه نميكنن و گفتم اگر فردا قراره اين چيزها برات مشكل بشه و به من هي تذكر بدي ، بهتره همين الان كات كنيم .
فرداش به من زنگ زد و گفت واقعاً ميخواستي به خاطر همچين چيزي رابطه رُ بهم بزني ؟ آدم يه كم گذشت ميكنه ، اين چيزها كه مهم نيست و قبول كرد و گفتن من شما رُ زماني كه ديدم مقداري از موهاتون هم بيرون بود و ميتونستم پيشنهاد ندم ، خلاصه بحث راجع به پوشش سه تا چهار جلسه از وقت ما رو گرفت .
اما به نظر من خيلي مهم بود چون هميشه ميديدم اين موضوعات اعتقادي منبع اختلافات زيادي ميشه .
راجع به مهريه هم يكبار صحبت شد و اون به 14 تا سكه اعتقاد داشت و خانواده من به 414 تا ، البته به شكل سمبوليك و علي با توجه به تجربه طلاقش فكر ميكرد علت بهم خوردن زندگي قبليش عدم توانائيش در پرداخت مهريه بوده ، به من گفت تو ميتوني با خانواده ات صحبت كني و به 14 تا راضيشون كني ... منم گفتم حاضر نيستم با يك فرهنگ چندين ساله مبارزه كنم ، تو خانواده من هيچ زندگي به خاطر مهريه بهم نخورده و منم اوليش نخواهم بود .. احساس نكردم كه اينقدر براي اين آدم مهمه كه بخاطرش منو بذاره كنار ، چون به اون اندازه اي كه راجع به پوشش و حجاب و غسل صحبت كرد ، راجع به اين موضوع صحبت نكرد
------------------------------------------------------------------------------------------------
-------
علت متاركه اشو رُ بهتون نگفتم : البته اين چيزي بود كه خودش تعريف مي كرد : علي تا ازدواجشون سر بگيره دو سال عقد كرده مي مونن و به دلايلي مثل فوت پدربزرگ خانوم ، ايراد گرفتن خانواده دختر از كوچيك بودن خونه 40 متري علي و تهيه منزل جديد و خلاصه 4 بار تا مرحله عروسي پيش ميرن و بهم ميخوره و به علت سختگيريهاي خانواده دختر 6 ماه هم قطع رابطه مي كنن و بعد از 6 ماه همسر سابقش به همراه عموش مي آن دم در اداره و از اين آقا ميخوان كه بياد و كارو تموم كنه و اقدام ميكنن و دوباره اختلاف پيش مي آد كه اينبار دختر خانوم به حالت قهر از خونه پدري مي آد بيرون و مي ره خونه اين آقا كه ( كه خونه جديد خونه مادر علي بوده كه از طرف آموزش پرورش بهش داده بودن ) ... علي بعد از دو جلسه صحبت نيم ساعته همسر سابقش رُ پسنديده بودن و عقد كرده بودن و در دوران عقد هم محدوديت در روابطه داشتن كه اين تو اين رفت و آمدها يكبار رابطه سكس داشتن كه پرده بكارت خانوم از بين ميره و همين باعث ميشه كه اين خانم (23 ساله) بترسه و نامزديشو با وجود مشكلات زيادش بهم نزنه
در اين مدت همسر سابق علي كه بعلت اختلافش در دانشگاه از تحصيل انصراف داده بوده اما خانواده اش پنهون از اون شهريه ثابتشو پرداخت كرده بودند تا حق تحصيليش از بين نره و علي تشويقش ميكنه كه درسشو بخونه و مدركشو بگيره و بعد كه زندگيشون رُ شروع مي كنن در يك شركت بزرگ برق استخدام ميشه و حقوق خوبي ميگرفته و كاملاً مستقل ميشه
بعد كه زندگيشون رُ شروع ميكنن زير يك سقف ايشون راجع به مهريه مطالعه مي كنن و از خانوم ميخوان كه مهريه اشو ببخشه و طي مطالعات به اين نتيجه ميرسه كه "هر مردي كه آگاهانه و با علم به اينكه توانائي پرداخت مبلغ مهريه را ندارد ، مبلغ مهريه را بپذيرد ، مرتكب جرم ميشود" و همسر سابقش اين كارو نميكنه . جالبه كه هر چي راجع به اون موقع ميپرسم ميگه بچه بودم . مثلاًمي پرسم چرا اون موقع رفت و آمد نكردي براي شناخت بيشتر ؟ ميگه بچه بودم . ميگم مامانتم بچه بود كه راهنمائيت كنه ؟ در تمام اين دو سال با خانواده طرفين قطع رابطه كرده بودند ... بعد از دو سال تصميم ميگيرن به نيت آشتي در يك مراسم عروسي شركت كنند ( ازدواج دخترعموي همسر سابقش كه بعد از ازدواج به كشور انگليس قرار بوده عزيمت كنه ) ... در مراسم عروسي دخترعموهاي همسرسابقش بهش ميگن ما سعي كرديم اشتباهات شما رُ تكرار نكنيم و از همونجا اختلاف شروع ميشه و اين خانوم ميگه من بهترين دختر فاميل بودم حالا دخترعموي من داره با كسي ازدواج مي كنه كه ميبرتش انگليس و من بايد با تو زندگي كنم ( در طول اين دو سال اين خانوم و آقا يك سفر به دبي و يك سفر زميني به تركيه داشتن ) و از اون روز همسر سابقش دير ميامده خونه ...
ميرفته خونه مادرش و از اونجا زنگ ميزده كه شب خونه نمي آد ... بعد از 6 ماه تقاضاي طلاق ميكنه و حامله هم بوده كه بدون مشورت با علي بچه اشو سقط ميكنه ... و به علي ميگه اگر به طلاق توافقي راضي نشي مهريه امو مي زارم اجرا ... و علت رُ كه ازش مي پرسه ميگه تو منو كم سفر بردي ، تو براي من كم هديه خريدي (اين چيزيه كه وقتي از علي پرسيدم هيچوقت ننشتسي باهاش صحبت كني كه ببيني دردش چيه و در جواب اينو بهم گفت) ... تو دوران نامزدي از طلاق مي ترسيدم اما حالا كه مستقل شدم ديگه از طلاق نميترسم ... اين كشمكش 6 ماه طول ميكشه تا اينكه آبان 85 عملي ميشه
...
---------------------------------------------------------------------------------------- --------
-------
اواخر تير ماه علي به همراه مادر و خواهرش براي جلسه معارفه اومدن خونه ما و ميخواستن به اصطلاح اجازه بگيرن كه ما يه مدت ديگه هم با آگاهي خانواده ها رفت و آمد داشته باشيم و بيشتر همديگرو بشناسيم
( چهار ماه قبل رُ فقط مادر و خواهر من خبر داشتن ) كه اصلاً راجع به خواسته اشون چيزي نگفتن و بعد از يكي دو ساعت خوش و بش بلند شدند رفتند و بعد به من گفت همين اومدن خونه شما معنيش اينه كه ما چنين قصدي داريم ، ما اختلاف فرهنگي داريم ! ! ... و مي گفت من هيچ عجله اي ندارم و ميخوام بيشتر بشناسم اما درست يك هفته بعد يعني هفته گذشته گفت ميخوام زودتر ازدواج كنيم ...
لازمه كه بگم راجع به سكس هم گفته بود كه تبش تنده كه البته لزومي هم نداشت كه بگه ، من خودم فهميده بودم ... چون گفته بود كه زماني كه متاهل بوده تو خونه هم خودش هم خانومش با كمترين پوشش مي گشتن و به نظرم خيلي عجيب بود ... و تنها راهي كه براي رسيدن به سكس بلد بود همين ازدواج مي دونست بر حسب همون اعتقادات مذهبيش ... شايد هم يكي از علتهاي ازدواج زودهنگامش همين بوده
.
------------------------------------------------------------------------------------------------
-------
16 هفته پيش ، شنبه با هم رفتيم بيرون و همه چيزي خيلي خوب بود ، براي اولين بار به من گفت دوستت دارم و گفت از نگاه اول ازت خوشم اومده بود و كلي تعريف كرد ، بعد تو راه ، صحبت از " موارد ترس" شد ازش پرسيدم شما از چي مي ترسي ؟ گفت مهريه .
هر چقدر براش صحبت كردم كه زندگي قبلي تو بخاطر مهريه بهم نخورده بلكه چون همسر سابقت ديگه نميخواسته تو اون زندگي باشه از مهريه به عنوان يك منبع قدرت استفاده كرده تا توافقي جدا بشه و زمان كمتري صرف بشه ، اگر هم حتي مهريه اشو پرداخت مي كرد اون زندگي هيچ ارزشي نداشت چون پايه هاي عاطفـيش از بين رفته بوده و فقط يك شكل ظاهري ازش باقي مي موند چون اون خانوم فقط حضور فيزيكي داشت و با همه وجود راضي به بودن در اون زندگي نبوده و مثل يه تيكه از اثاثيه خونه ميشد كه فقط جسميت داره
اما اين حرفا فايده نداشت
فرداش كه به من زنگ زد بعد از كمي صحبت بهش گفتم من فكرامو كردم و حالا كه شما منو تو اين چند ماه اينطوري شناختي كه اهل زندگي نيستم ، حاضرم به خاطر مهريه زندگيمو بهم بزنم و دنبال ماديات هستم ، بهتره ادامه نديم ... چون هدف از اين دوران شناخت اين بود كه همديگرو بشناسيم و ببينيم چقدر افكارمون به هم نزديكه و فكر نمي كنم بقيه مسائل خيلي مهم باشه ...
اون به من گفت : نميخواستم اينطوري بشه ، تو نميخواهي هيچ تلاشي بكني ؟ بين من و مهريه ، مهريه رُ انتخاب كردي ؟
يعني دست پيشو گرفت ....
براي طلاق با وكيلي آشنا شده بود كه علي رُ به يكسري كلاسهاي خودشناسي معرفي كرده بود ، به من گفت ميخواهي بريم پيش وكيل ، بريم پيش مشاور تا ببينيم اصلاً ميشه كسي تضمين بده كه اصلاً به بازپرداخت مهريه اعتقاد نداره ؟
من اولش قبول كردم يعني موقعي كه خيلي ناراحت شده بودم كه اينطوري راحت به من گفت : خداحافظ ، بعدش بهش گفتم شما كه هنوز نميدوني زندگي قبليت براي چي بهم خورده رفتن پيش وكيل بيمورده ، اينطوري انگار من بايد تاوان زندگي قبلي شما رُ بدم . اگر من تضمين بدم كه از مهريه ميگذرم شما چه تضميني به من ميديد ؟
كه هيچ جوابي نداد
يكهفته بعد از اين صحبتها هيچ تماسي نگرفته و عقيده اش هم اينه كه چون من گفتم ادامه نديم يعني پايان محرميت و اگر زنگ بزنه ايجاد مزاحمته ... ( كلاه شرعي)
بعد از يك هفته من بهش sms زدم و اون اصلاً از موضعش پايين نمي آد ..
چند روزبعد هم كه بهش گفتم حاضرم بيام پيش اون وكيل شما و نظر شخصيمو گفتم راجع به مهريه( ميخواستم فقط براي اينكه حرف اون نباشه 110 تا باشه ) اصلاً جواب نداد ...
----------------------------------------------------------------------------------------
واسطه اينكار ( خانم ر) هم ازم راجع به روابطمون پرسيد بهش گفتم متوقف شده و (خانم ر) با واسطه اون آقا ( آقاي ج)صحبت كرده و قرار شده نظر منو بهش منتقل كنه
----------------------------------------------------------------------------------------
شايد به نظرتون بياد خيلي دارم دست و پا مي زنم اما توي تهران ازدواج خيلي كار سختيه و اگر اين مورد هم بهم بخوره ميشه چهارمين موردي كه موضوع جدي ميشه و به دقيقه نود ميرسه ، بهم ميخوره اونم به طرز عجيبي ...
----------------------------------------------------------------------------------------
حالا با خودم فكر ميكنم كه علي با وجود اينكه با هيچ كس دوست نبوده و قبل از ازدواجشم هيچ رفت و آمدي با خانومش نداشته از اين دوران به عنوان تست استفاده كرده كه ببينه اصلاً چطوريه رابطه دوستي با يك خانوم و ميخواسته فقط تجربه بدست بياره و قصد ازدواج نداشته...
----------------------------------------------------------------------------------------
در مورد من علاقه خيلي دير بوجود آمد اما ايشون ميگن از همون روز اول علاقه پيدا كردن...
----------------------------------------------------------------------------------------
يك روز بعد از اينكه ايشون خيلي راحت گفت : باشه خداحافظ ، بهش زنگ زدم و ميخواستم بهش بگم چيزي كه انقدر برات مهم بوده چرا از روز اول روش اينقدر پافشاري نكردي و اينهمه وقت منو گرفتي .
گفت : من ميخواستم ببينم اختلاف ديگه نداريم ، تازه شما گفته بودي كه به من مسئله اعتقادي نداري و فكر كردم ميتوني حلش كني
بعد از اينكه اين مسئله بهم خورد ، حتي يكبار هم به من نگفت حالا برو سعي خودتو بكن ، با خانواده ات صحبت كن شايد بتوني راضيشون بكني
گفت : من روزي كه از دادگاه پامو گذاشتم بيرون با خودم عهد كردم كه از اين مبلغ بيشتر مهريه نكنم و تازه تو كتاب قانون هم نوشته هر كسي چيزي كه توان پرداختشو نداره ، قبول كنه ، جرم مرتكب شده .
بهش گفتم : باشه من ميرم با خانواده ام صحبت ميكنم .
اما حتي از اون روز به بعد ديگه حتي يكبار هم براي پيگيري به من زنگ نزد
من يكبار ديگه زنگ زدم به موبايلش زنگ زدم براي صحبت ، جواب نداد،اس ام اس زدم ... جواب نداد ! !
منم انقدر با سياست نبودم كه بفهمم اين آدم تصميمشو گرفته بوده و مهريه رُ بعنوان يك بهانه عوام پسند استفاده كرده .
و 5 هفته بخاطر اعتقاد شخصيم صحبت كردم با خانواده ام بهش زنگ زدم و گفتم من حلش كردم ، يه جلسه بذاريم صحبت كنيم .
ميخواستم ازش بپرسم هميشه وقتي يه جائي تو زندگي به سختي برخوردي قراره اينطوري رفتار كني و آسون ترين راه رُ انتخاب كني ؟
ميخواستم بهش بگم تو زماني كه من سر اختلافمون راجع به پوشش گفتم كات كنيم تو گفتي اين چيزها كه مهم نيست آدم سر اين چيزها كه رابطه اشو بهم نميزنه
و ايشون در جواب گفت : مرسي زنگ زدي ، ديگه حرفي نمونده ، من هفته ديگه جمعه مي آم صحبت كنيم كه از موقع 11 هفته گذشته .
همون اوايل آروم و قرار من از بين رفت و تپش قلب گرفته بودم و رفتم پيش يك مشاور و گفتم اين آدم اصلاً به من جواب نميده اما من مي خوام بهش بگم كه مهريه نميخوام و اون مشاور هم گفت : مهريه 110 تايي تو اصلاً چيز غيرمعقولي نبوده و براي اينكه آرامشت برگرده و بعد به خودت نگي كه اين كارو بايد ميكردم و خودتو سرزنش نكني ، بهش زنگ بزن ..
حالا احساس بدي دارم از اينكه يك آدم مومن و مذهبي منو اينطوري دست انداخت ...
30 comments:
سلام گوشی جان. آقا قرار بود يک نوشته کوتاه برای پست قبل بنويسيد که! خالا اشکال نداره پس پته روی آب يادتون نره (شوخی)
ندا جان
در كامنت داني مختصر نوشتم.
تو هم كه از همسر و همخانه راحتي...فقط بيا بخوان و به ريش همسردارها بخند
اين شوهر من روش زياده
هفتهاي سه چهار بار با هم دعوا ميكنيم .
فحش و گاهي هم كتك كاري
نه من كوتاه ميام نه اون از رو ميره.
دعوامون بيشتر به دليل خسيسي اونه
گاهي هم با بقيه زنها لاس مي زنه
منو هم بيشتر وقتا نمي بينه
بعد از دعوا معمولا قهر نمي كنيم
كش مي ديم تا دعواي بعدي
راستي 4 ساله ازدواج كرده ام و شوهرم مهندسه و شهرستان زندگي مي كنيم.
(نپرسيده بودي اين بار!)
زن 28 ساله ساکن تهران 8 سال پیش ازدواج کردم
بله دعوا می کنیم معمولا علت واحدی داره چون از نظر روحی اصلا تفاهم نداریم دعوا با ترک خانه از طرف همسرم قطع میشود به قهری کوتاه می انجامد معمولا من دعوا رو شروع می کنم ولی مقصر همسرم هست چون هیچوقت در صدد رفع علت نیست ...تحصیلات من لیسانس
من 41 ساله رامين 42 ساله من ليسانس و اون دكترادر تهرون زندگي ميكنيم. هرگز دعوا نميكنيم اختلاف نظرهامونو كه الان بعد از 16 سال زندگي مشترك تقريبا محو هستن با گفتگو حل ميكنيم. اگر از دستش دلگير بشم هميشه صبح يك نامه با تموم دلگيريهام رو كيفشه يه نامه كه هميشه با رامين قشنگم شروع ميشه توش تموم دلخوريهام گفته ميشه و اخرش با دوستت دارم تموم ميشه. اون نامه منو ميخونه و خيلي اوقات ميگه خودت نامه رو يه دور ديگه بلند بخون ميخونم وبعد در موردش حرف ميزنيم كه البته شايد اين اتفاق سالي يكي دو بار بيفته. تا به حال قهر نكرديم چون از قهر متنفرم. هميشه بلا استثنا هر دو از هم معذرت خواهي ميكنيم. البته معمولا اول من! حتي اگه اون مقصر باشه. گاهي او مقصره و گاهي من و هميشه مقصربودنمون رو گردن ميگيريم. وقتي يك اختلاف تموم شد به باد فراموشي سپرده ميشه و هرگز ديگه در موردش صحبت نميشه. درست عين يه پرونده بسته شده... تقريبا هميشه علتش يه سوئ تفاهمه يا سوئ تعبير. هرگز دشنام نميديم و در هيچ اختلاف نظري هرگز پاي فاميل من فاميل تو به ميون كشيده نميشه..هيچ بي احترامي نميشه. وقتي داشتيم با هم ازدواج ميكرديم و خواسته هامونو ميگفتيم گفتم مهمترين چيز براي من اينه كه عين خونه پدريم در ارامش زندگي كنم. عين پدر و ماردم عاشق هم باشيم و مثل خودم كه هرگز نفهميم كه پدر و مادرم با هم اختلاف دارند يا نه هرگز اگر اختلاف نظر ي هست بچه ها متوجه نشن كه خوشبختانه همون شد خدا كنه به درت خورده باشه حرفام....
من 29 ساله-ساکن دبی دو تا لیسانس دارم. 7 ساله ازدواج کردم.
آراد 32 ساله- فوق لیسانس.
تا حالا دعوا نکردیم و بالطبع نه فحشی دادیم و نه کتک کاری و نه قهر.
ولی هفته ای یک بار بحثمون میشه . که اونم من شروع میکنم. سر چیزهای عادی زندگی. مثل آویزون کردن لباسا. پرداخت پول آب و برق یا خانواده هامون.
با یه روبوسی و عذر خوای و دعوت به چایی هم تموم میشه
َAvra
من خانوم 28 ساله، دقیقا 4 سال پیش ازدواج عاشقانه کردیم. تحصیلاتم دکنرای فیزیک و فعلا در آلمان زندگی می کنیم. دعوا خیلی خیلی کم کرده ایم، شاید در کل 2-3 بار اون هم در حد داد و بیداد. اما اختلاف نظرها و دلخوریهای پیش اومده رو با صحبت حل می کنیم. معمولا همسرم صبورتر و با حوصله تره. قهر نمی کنیم، دلخوریهامون هم ختم به بوسه می شه. مقصر هم معمولا سوئ تفاهمهاست. چون هر دومون نهایت دقت رو تو رفتارمون می کنیم. در کل اصلا اصلا دعوای چشمگیری هم نداشته ایم.
دعوا نه، بگو مگو زیاد. علتش هم اینه که پارتنرم خیلی بی خیاله و من خیلی جوشیم مثلن اگر قرار باشه ساعت ۸ مهمونی باشیم کم کم ۱۰-۱۱ میرسیم تازه با قهرو اوقات تلخی!البته الان جفتمون کمی تعدیل شدیم و بهتره! به طور متوسط هفته ای ۵ بار حرفمون میشه ولی جدی نیست. علتشم که تکراریه .میشه گفت از نظر اون گیرهای من و از نظر من بی خیالی اون.پترنش هم اینه که به هم بی محلی میکنیم حدود دو ساعت و نهایتن یک روز. داد و بيدادو گریه من ممکنه بکنم اون نه! دشنام نميدهيم،كتك كاري هم نمی کنیم. بعدم آشتی می کنیم هر کسی هم که زیادی شورش کرده باشه پیش قدم میشه (کمتر من)مقصر هم نداریم چون مشکل در متفاوت بودن ماست . سن :۲۶ محل زندگی :دبی مدت دوستی: ۱ سال و نیم تحصیلات: لیسانس
bahs va begoo magoo mahi iek ia 2 bar. dad o fariado va kotak kari ham hargez nadashtim.
elatesh 90% mavared ahamiat bish az had man be karameh ke baes misheh kheili gharar hamo az dast bedam ia dir be mehmooni ha beresam. mamoolan bad az chand saat digeh be oon mozo fekr nemikonim. har 2 motaghedim bahs va goftegoo ejtenab napazireh vali mohem ineh ke belafaseleh oono faramoosh konim va oonghadr toolani nasheh ke zendegi ro talkh koneh.
zan, 32, kharej keshvar, 12 saleh ejdevaj kardam
سلام به همگی
دکتر جان :دیروز توسط یک لینک به وبلاگ شما رسیدم بیشتر مطالب آرشیوتان را همراه با کامنتها خواندم.
برایم خیلی جالب بود .اول اینکه همیشه فکر می کردم برایند من و همسرم چه جور آدمی از کار در میآید که بحمدا... توفیق آشنایی حاصل شد.
بخشهای به قول هاله" اصفهانی" وجود شما دقیقا توصیف دودوتا چهارتای منطقی موجود در شخصیت همسرم است البته او یک کارشناس امور مالی است واین نوع نگرش به مسائل اقتضای شغل اوست.واما خودم:تمام آن اتو بیوگرافی که در باره خودتان نوشته بودید شرح تمام آن مراحل سیر مطالعاتی بود که من گذرانده ام وبالاخره با رتبه 98 وارد دانشگاه تران شدم با آن کتابخانه جانانه اش.
اما مطلب اصلی که باعث کامنت گذاشتن من شده درباره ی کامنت گذاران محترم اینجاست. متاسفانه الان وقت کافی برای ادامه ندارم ولی حتما برمیگردم.
salam, bale davaa mikonim.dalil haa ham gahi tekrari hastan va gahi jadid. masalan yeki az tekrar shavande haa ine: chera vaghte mehmuni raftan dir hazer mishi va dir miresim!
hich vaght kotak kari nemikonim, hata daad o bidaad ham na. faghat bahs, va zud ham ashti mikonim, kheili zud.
moghaser ham baste be dalil fargh mikone, gahi man, gahi un va bishtare vaghta har domun!
alman zendegi mikonam va daneshjuye PhD va ezdevaj nakardim ama 3 sale baham zendegi mikonim
سلام ...
یک دلخوشی که در آلمان دارم این هست که تابحال نیازی نبود دستم روی کسی بلند کنم ...
salam Dr jan,
bozorgtarin moshkele man too 9 saal zendegi e moshtarak jar o bahs ha v aghahrhaye toolaniye shoharame,taghriban 65% ta 70% rooza ghahre,har raftar ya harfe man mitooneh baese ghahresh beshe,bekhatere hamin mozooate besiyar motavanee baraye ghahr va dava dashtim,2 saal e pish ham ke mohajerat kardim va davahye besiyar bad ba dad o bidad o fohsho kotak kari ra ham baraye chandin bar tajrobeh kardam,har domoon 33 salemoone va foghe lisans darim.baraye khodemoon kheili motaasefam.
rasty hich rahe hali be nazaretoon nemirese!
ye hamshahry,
سلام گوشزد عزيز
من ۴۶ ساله ام و ساکن اروپا و لیسانس زيست شناسی دارم. شوهرم ۵۹ ساله است و مهندس برق و تحصيل کرده اروپا و خيلی مذهبی.
عمر زندگی مان هم ۲۳ سال است.
ما خيلی اختلاف نظر داريم. دعواهای ما به صورت بی تفاوتی و بی اعتنايی به يکديگر است که به نظر من مخرب تر از بگو مگوست. دشنام نمیدهیم و همان اوایل زندگیمان به من ثابت شد دلیلش این است که من خیلی مواظبم حریم بینمان شکسته نشود. خيلی زياد این اختلاف ها پيش ميايد و من هميشه ميگويم هيچ کسی اگر عقل درست و حسابي داشت، در رابطه ای مثل رابطهء ما باقی نميماند. دليل اين همه اختلاف نظرمان هم اين است به نظرم که هردو خيلی مغروريم و نميخواهيم از هم کم بياوريم. گاهی من تنها که هستم، با خودم تصميم ميگيرم که اين دفعه کوتاه ميايم و وفتی بيايد چنين ميکنم و چنان. اما وقتی ميبينمش و اخمش را، منصرف ميشوم.
علت با هم ماندنمان به نظرم اين است که من به اندازهء کافی به خودم اطمينان ندارم که زندگی مستقلی را دور از کسانم اينجا شروع کنم و به حمايت مالی او نيازمندم و او هم فکر ميکنم در قبال بچه ها احساس مسيوليت ميکند و نميخواهد مرا رها کند. خلاصه اش اينکه عنصر بسيار ضروری محبت از بين ما رفته و هيچ کداممان هم آنقدر "آدم" نيستيم که برای رفع آن قدمی برداريم.
سلام
ما هر روز و هر ساعت مشاجره داریم
شوهر من روانی و شکاک است.
صبحها از خانه بیرون میرود و پیش از ظهر در کمد اتاق را که باز میکنم می بینم که در آنجا پنهان شده است.
با هر مردی حرف بزنم یا حتی به هر مردی نگاه کنم باید جواب پس بدهم.
نه طلاق میدهد و نه خلاص می کند و نه میمیرد
دادگاه شکایت کرده ام و نمیآید
یک بار هم که آمد با تزویر و نیرنگ به قاضی گفت که زنم را دوست دارم و امکانات برایش فراهم کرده ام و .
ده سال است که ازدواج کرده ام و دیپله ساکن تهران هستم و یک پسر هفت ساله دارم.
شوهرم بیست سال از من بزرگتر است.
که بتوانم به او خیانت می کنم تا آش نخورده و دهن سوخته نشده باشمدر اولین فرصتی
گاهی- شاید ماهی یکبار.
خانواده همسر و داستانهای قدیمی که تا میخواد فراموش شه با یه تلفن یا صحبت زخم قدیمی باز میشه! بارها با خودم کلنجار رفتم دیگه سیر بحث به اینجا نرسه ولی هر بار نا موفقتر از قبل کشیده میشه ! حتی اگه گیر سر موضوع دیگه ای هم باشه نهایتا به همون موضوع قدیم برمیگرده!
بحث و نهایتا داد و بیداد
معمولا یکی از ما به اونیکی دیگه جواب نمیده . بعد از چند دقیقه بحث قطع شده! یه نصف روز به اخم و تخم میگذره. به بهانه ای شروع به حرف زدن میکنیم . معمولا قهر بیشتر از نصف روز نداریم
معمولا ! خوب هیچ کدوم فرشته نیستیم . میشه این بحث رو باز نکرد و دعوا نداشت . میتونم بگم هر دو پنجاخ پنجاه!
. . کانادا . هشت سال زندگی مشترک مخمل29 ساله
گاهی- شاید ماهی یکبار.
خانواده همسر و داستانهای قدیمی که تا میخواد فراموش شه با یه تلفن یا صحبت زخم قدیمی باز میشه! بارها با خودم کلنجار رفتم دیگه سیر بحث به اینجا نرسه ولی هر بار نا موفقتر از قبل کشیده میشه ! حتی اگه گیر سر موضوع دیگه ای هم باشه نهایتا به همون موضوع قدیم برمیگرده!
بحث و نهایتا داد و بیداد
معمولا یکی از ما به اونیکی دیگه جواب نمیده . بعد از چند دقیقه بحث قطع شده! یه نصف روز به اخم و تخم میگذره. به بهانه ای شروع به حرف زدن میکنیم . معمولا قهر بیشتر از نصف روز نداریم
معمولا ! خوب هیچ کدوم فرشته نیستیم . میشه این بحث رو باز نکرد و دعوا نداشت . میتونم بگم هر دو پنجاخ پنجاه!
. . کانادا . هشت سال زندگی مشترک مخمل29 ساله
من پاییز 30 ساله فوق لیسانس و دوباره دانشجو و همسرم 32 ساله و پزشک ما معمولا دعوا نمی کنیم فحش نمی دهیم و کتک کاری هم نداریم!؟
گاهی بحث می کنیم که اون هم معمولا به خوبی تموم میشه و تا به حال قهر نکردیم من نمی گم که ما خیلی فوق العاده هستیم ما هم مثل همه آدمها فقط چیزی که هست اینه که فضای شخصی هم احترام می ذاریم به عبارتی گیر بیخود به هم نمیدیم موقعیت روحی و خسنگی هم رو در نظر می گیریم و هر از چند گاهی توی بحث یکیمون کوتاه میاد و هیچوقت کینه رو تو دلمون نگه نمی داریم تا بحث بعدی که بزنیم تو سر هم!؟
پنج سالی هست که ازدواج کردیم و تلاش کردیم که دوست بمونیم مثل قبل از ازدواج که خوب یه جورایی موفق بودیم
:)
یادم رفت بگم . یه موضوع ثابت بحث خونه ما وقت حاضر شدن و رفتن به جایی هست . آقای همسر دوست داره خیلی زودتر از موقع مربوطه اونجا باشه اگر چه همیشه آن تایم میرسیم ولی بحث ایشون اینه که آن تیم شاید با یک لحظه به دیر شدن بیانجامه . منم کوتاه نمیام و باید به حاضر شدنم برسم . اینم بگم که آدم شل و ولی نیستم و تقریبا سرعت حاضر شدنم از خانومها به خصوص تو ایران خیلی خیلی بیشتره!
بازم میگم تقصیر نصفا نصف . ولی به هر حال کار من غیر از حاضر کردن خودم تصمیم لباس ایشون . جمع آوری و صد خرده کار دیگه هم هست وگرنه سعی میکردم زود حاضر شم تا صدایی نباشه!
در ضمن معمولا من نباید بگم مریضم و حال اوندن ندارم و یا از غربت دلگیرم و ... وگرنه لوس بازی و شلوغیه ...÷س همه این موضوعها اتوماتیک وار حذفه!!! الان که نوشته هام رو خوندم دیدم عملا هم این موضوعها اینقدر بی مزه است و مسخره که فقط برای اینکه بهانه ای برای از یکنواختی در اومدن باشه گاهی سرشون مشاجره میشه!
در کل از وقتی اومدیم خارج از ایران به ندرت بگو مگو میشه بینمون!
راستی دو تاییمون فوق لیسانس
ظاهرا تا سه نشه بازی نشه!
اینم یه نمونه از دلخوری های من و البته نه سرش دعوا شد نه حتی بحث ولی خوب من هنوزم پیش خودم دلخورم http://makhmalbanoo.blogfa.com/post-182.aspx
بین ما رسمه که کسی از دیگری دلخور نمی شه چون هر کی دلخور بشه می خورنش
شاد باشی
یک نکته: هیچ حادثه ای توسط خانمها فراموش نمیشه فقط تاریخ مصرفش عوض میشه
منو شوهرم یک ساله که ازدواج کردیم جر و بحث خوب بهر حال هست آدم با پدر مادرشم زندگی کنه جر و بحث پیش میاد منتها من و شهرم از روز اول این مسئله رو حل کردیم که اگر دعوا می کنیم دلیل نداره از هم متنفر بشیم حتی برای 1 ثانیه چون این دعواها بدلیل اختلاف فرهنگی و سلیقست نه عدم علاقه
در مورد کوتاه اومدن ما معمولا دنیال مقصر نمی گردیم چون فقط دعوا رو کشدار تر می کنه هر کس کمتر عصبانی بود 10 دقیقه نه بیشتر اون یکی رو تنها می ذاره و بعدش با یه لیوان آب خنک و یک بوسه از دل عصبانی تر در میاره داد و بیداد هم نمی کنیم فقط اونی که عصبانی تره یه خورده غر غر می کنه و اونی که کمتر عصبانیه سکوت واسه همین تا حالاش که دعوای حادی نداشتیم
من 22 سالمه کاردانی و شوهرم 26 سالشه لیسانس ساکن تهران
باز حقه بازی های نوع ایرانی شروع شد:طبق معمول همه خوبند و منطقی و همه اختلافشاتشون را بک یک بوسه حل میکنن و نفرت پفرت هم خبری نیست ازش.
ای ملت دروغگو و حقه باز که توی دنیای مجازی هم دست از حقه بازی تان برنمی دارید
salam, man nazaram ro ghabaln neveshtam ama hala ke harfaye baghiye ro khundam didam ke marze beyne "bahs" va "davaa" ro moshakhas nakardi. chon maa masalan, kheili kheili kam dava mikonim, vali bahs ziyad beynemun pish miyad va mamulan ham ye kam delkhori pish miyad ke zud ra'f mishe.
Anonymous said...
باز حقه بازی های نوع ایرانی شروع شد:طبق معمول همه خوبند و منطقی و همه اختلافشاتشون را بک یک بوسه حل میکنن و نفرت پفرت هم خبری نیست ازش.
ای ملت دروغگو و حقه باز که توی دنیای مجازی هم دست از حقه بازی تان برنمی دارید
26 October, 2007 12:29
***************
می دونم که بقیه خیلی منطقی تر جواب سوال شما رو می دن با این حال دوست عزیز بدونید بین این همه جمعیت کره زمین هستند کسانی که مشکلاتشون رو با منطق حل می کنند حال اگر شما و اطرافیانتون نمی تونید این کار رو بکنید دلیل نداره که بقیه رو به دروغگویی متهم کنید
هر چیزی که مغز گنجایش هضمش رو نداشته باشه دلیل بر عدم وجودش نیست
بفرمائید این آقا دیوونه است اگر با زنش دعوا کنه
زن -ساکن آمریکا-یازده سال ازدواج کردم-سی وشش سالم است-
بله ما دعوا میکنیم- سر چیزای ریز ودرشت- آخر هفته بیشتر دعوا میکنیم -خصوصا من نزدیک پریدم به همه چیز گیر میدم ما ولی همدیگر را دوست داریم و این به سر وکول هم پریدن هنوز بینمون را خراب نکرده- همه جوره هم داشتیم-بحث و فحش و ندرتابرخورد فیزیکی!هیچ کدوم هم مازوخیسم یا سادیسم نداریم-خودم معمولا زیاد به دل نمیگیرم ولی همسرم گاهی خیلی تو خودش میره و فکر میکنه که زن و شوهر نباید دعوا کنن -ولی من فکر میکنم که همسرم چون با مادرش بوده و باباش و مامانش با هم زندگی نمیکردن اصولا متوجه نیست که زندگی زناشویی دعوا هم بیش میاد!هر چند باید اعتراف کنم که مادر و بابام که زندگی خوبی باهم داشتن هم دعوا میکردن ولی تعداد کمتر-شدت کمتر و اصلا بددهن نبودن-اعتراف میکنم که من این ادبیات و لغات درخشان راکه بکار میبرم -دوست ندارم موقع دعوا و عصبانیت به کار ببرم و مثل همسرم ترجیح میدم مودبانه داد و بحث کنم- راستش یاد ناظم مدرسمون میوفتم وقتی بددهنی میکنم و چندشم میشه - ولی هرگز هرگز نمی گم دوست ندارم با شوهرم دعوام نشه-چون اون روز برای زن و شوهر موقعی است که همدیگر را نبینن! مثل ما که تو هفته دعوامون نمیشه!
در مورد اونهایی که میگن :دعوا و بحث ندارن هم هرگز باورشون نمیکنم و شدیدا معتقدم انسانها چیزی را بیشتر انکار میکنن که وجود داره- و اگر"بین این همه جمعیت کره زمین هستند کسانی که مشکلاتشون رو با منطق حل می کنن"و مثل ما به پر و پاچه هم نمیپیچن و هرگز شدیدتر از این را ندیدن همین "بحث منطقی" را دعوا تلقی میکنن!
و بهتون حق میدم که به مشکلات زندگی اعتراف نکنین- این فرهنگ لعنتی ماست که جلو دیگران آبروداری کنیم-شبیه همون حکایت میوه مجلسی! است-اینجا تو آمریکا میوه مجلسی مال اهل خونست و کسی سعی نمیکنه به بچش نده که مهمون بیاد بخوره و نفهمه تو این خونه چی میگذردمنهم سالها طول کشید تابیفایده بودن این موضوع را بفهمم- الان مهم نییت که شما بفهمین من وقتی عصبانیمبه ارواح اجداد شوهرم فحش میدم- مهم این است که دلم میخواد با تمام سختیها خونمون برا بچههامون و خودمون خونه باشه! هر وقت هم کسی این تیپ سوالها را بپرسه حتمان جواب میدم که آدمها بدونن همه براشون پیش میاد-
هر چیزی که مغز گنجایش هضمش رو نداشته باشه??????