چرا مینویسم!؟
ساعت ده شب است.
خسته از کار، به خانه که بر میگردم مادرم خانه ماست.
هنوز کاملا ننشستهام که پسر بزرگم، که امسال دوم دبیرستان را تمام کرد مشغول ماساژ دادن شانه و گردن من میشود.
دو سه ماهی است که اصرار دارد که برایش موبایل بخرم و میگوید که همه دوستانش خریدهاند.
من خودم موبایل ندارم...علاقهای هم به داشتنش ندارم چرا که همیشه یا مطب هستم و یا خانه یا کنار عیال که در هر حال قابل دسترسم...و در غیر این صورت جایی هستم که حتما نیاز است در دسترس نباشم و موبایل نداشتن بهانه خوبی است!
میگفتم...با او شرط کرده بودم که معدل پایان سالش 4/19 بشود تا برایش بخرم و 27/19 شده بود و هر چه برای من استدلال میکرد که این 13/0 ناقابل تر از آن است که او را ازموبایل محروم کند به خرج من نمیرفت و میگفتم تربیت یک کار مستمر است و عهد و قرار را نمیتوان به واسطه مهر پدر و فرزندی به زد ...درست ماساژ بده!
مادرم و مادرش به کمکش آمدند و خلاصه وساطت کردند و خر شدم و تربیت بچه را نیمه کاره رها کردم و قول خریدنش را دادم.
به اتاق آمدم که لباس خانه بپوشم و سر میز شام بروم که چشمم به کامپیوتر روشن افتاد.
نشستم...وبلاگم را باز کردم و کامنتهای 24 ساعت اخیر را خواندم...دو تا ایمیل را جواب دادم و با دوستی دقایقی چت کردم و این همه در حالی بود که مباحثه مادرم و عیال در باب علت و راههای رفع اعتیاد من به اینترنت به گوش میرسید!
من مینویسم!
اول برای خودم که از این کار لذت میبرم.
دوم برای دوستان یا رهگذرانی که از نوشتههای من خوششان میآید.
و سوم برای مخالفانی که پیامگیر این وبلاگ نسبتا پر خواننده، فرصتی در اختیار آنان قرار میدهد که نه تنها به عقاید و باورهای من، که به هر چه در ذهنشان از من یافته و بافته و ساختهاند بتازند و آن را ویران کنند...این شاید فرصت مغتنمی باشد برای آنان که دریابند "برای درک نادرستی یک مسیر، حتما نباید تا انتهای آن را پیمود"!
نکته آخر اینکه
موقعی که وبلاگ قبلی مرا مخابرات فیلتر کرد ناراحت شدم ولی برایم غیر منتظره نبود.
وقتی پرشین بلاگ بدون هشدار قبلی آن را به همراه آرشیو مطالبش کاملا مسدود کرد نه تنها ناراحت که حیرت زده شدم.
اما امروز که نه مخابرات این وبلاگ را فیلتر کرده است و نه بلاگر قصد انسداد آن را دارد اصرار کسانی بر اینکه "ببند و برو" به شکل تلخی مرا میخنداند و متحیر میکند!
پینوشت:
یکی از اقوام فوت کرده است و به ناچار فردا باید مطب را تعطیل کنم و به تهران بروم.
مصیبت آن خدا بیامرز یک طرف...مصیبت ضرر این تعطیل مطب هم یک طرف!
41 نظرات:
گوشزد جان، ببين چه با خودت میکنی؟ گزک به دست فاشيستولوژيستها میدهی. الآن است که از باج سيبيل گرفتن برای خريد موبايل و دستور دادن به فرزند برای ماساژ و سوءاستفاده از اختيارات پدریات درازت کنند.
با اين حال، بنويس و باز هم از اين گزکها بده، چون گز شما که به ما نمیرسد! در مورد اعتياد اما کمی فکر کن که خطرناک است.
زندگی جريان داره و تو دلت می خواد بنويسی پس ادامه بده
آفرین!
سلام. خسته نباشيد. هر روز صبح وبلاگ شما رو مي خونم و روزهايي كه update نكرده ايد يه جورايي حالم گرفته مي شه.نوشته هاتون ساده و خودموني هستند.
ادامه بدهيد
موفق باشيد
سلام، داستان قورباغه ها رو خوندین ، تو وبلاگ دخترم-غزل می تونین پیدا کنین، آدم یه مواقعی باید کر شه، براش بهتره.شما هم راه خود را ادامه بدین! من که نمی خوام از وبلاگ شما محروم شم! دوستار شما
ل.
Good Job Doc . I'm glad you decided to write again.
گوشزد جان همان که شما از نوشتن لذت میبری و ما از خواندن آن نوشته ها برای تمام بهانه جویان عالم بس.
دلیل از این قانع کننده تر برای نوشتن!
تحير و تلخکامی ندارد که برادر. اگر حرف و نظر از منطقی پيروی میکند که شما آن را میپذيری که هيچ، اما اگر چنين نيست (که ظاهراً نيست) شما لبخند شيرينی بزن و کارت را ادامه بده :)
سلام آقای دکتر !
خیلی جالب نوشته بودید . فکر می کنم خیلی کار سختی در پیش دارید ، تصورش برای خود من ممکن نیست !
شاید یک چیزی که باعث شد مطالب وبلاگتان را ادامه بدهم این بود که از نسل من نیستید و وقتی می بینم کسی که شاید سن و سالش بیشتر از ماست بعد از مشغله های روزانه – هر چند که خودم هم کم و بیش با آن درگیرم - پای کامپیوتر می نشیند و می نویسد بیشتر برایم جالب می شود . لینک شما را به وبلاگم اضافه کردم تا فراموش نکنم و بازهم به اینجا بیایم.
مستدام باشید ...
باز هم حرف پول اصفهاني خسيس
راستي
چرا پيام هاي من رو روي نوشته قبلي ات پاك كردي آقاي گوشزد
ببخشيد پاك نشده من اشتباه كردم
سلام دکتر جان نازنین خودم. :)
میگم بند بندت اصفونیه میگی نه! البته منام موافقام که نباید کوتاه اومد تا بچه یاد بگیره. همینجوری درسته.
میگم بدخواه مدخواه داری ندا بده ها! همچی جفت پا میرم تو گلوشون که فق صدا بدن! مبادا یه موقع ننویسی ها! میآم دم مطبات بست میشینم.
اه کامنتام کجا رفت؟
مثل اینکه چند دقه طول میکشه تا ظاهر بشه.
میگم باز اومدی لوسگیری در آوردی تو کامنتدونیام ها! حالتو بگیرم حالا؟ بد اصفونی خنک.
براووو!
"میخوام قهر کنم از وبلاگستان برم...میترسم کسی نیاد دنبالم!! مجبور شم خودم با دماغ سوخته برگردم و به ایمیلهای فراوان متقاضیان استناد کنم"
سلام دکتر:اتفاقا امروز راجع به شما با یکی از همکارا بحثی داشتیم.وهردو به این نتیجه رسیدیم که باید آدم با ظرفیتی باشی.من خودم به شخصه تا این حد تحمل ندارم که ببینم یه آدمی که نمی شناسمش ونمی بینمش از توی تاریکی زهرآلودترین تیرهاشو به طرفم بندازه و عقده ی سرخوردگیهاشو سر من خالی کنه...
به هرحال این وبلاگ نویسی عادت بدی نیست...
منم با امید موافقم راستی کسی نمیخواد کارت اهدا عضو بگیره؟ میتونین به سایت زیر مراجعه کنین و بعد از پرکردن فرم کارت رو براتون ارسال میکنن
http://www.iran-ehda.com/
ماجرای اون شیرازیه چی بود که ناز خاتون تو کامنت دونی پست قبلی نوشته بود؟
یک خانم شیرازی اومده بود مطب به من می گفت شوهرم اصفهانیه...فقط زمستونا دستش تو جیبش میره اونم از سرما!!
عجب آدمای بی فرهنگی پیدا میشن که برای سایر قومیت ها چنین جک های دور از واقعیت و غیر منصفانهای میسازند!!
راستی از لطف تک تک دوستان بینهایت سپاسگزارم.
لطفن پاسخ ندادن انفرادی مرا حمل بر بی ادبی نفرمایید.
صبح زود مسافرم و باید برم بخوابم.
میگم از اين پینوشتت پيداست که خودتم يه ريگی به کفش داری ها!
;-))))
تسلیت می گم.
I kind of understand what you are doing here (in your weblog) but I am curious whether it works, I mean, do you get any peace from it
بنويس دكتر.بنويس كه عده ي ما بيشتره، ولي جسور هامون كمترن.شما هم از بهترين جسور ها هستيد.
سلام ببخشيد هان معلومه خودت هم كرم داري كه يك چيزي بگي و بعضيا بيان بهت بند كنن.هم قابل ستايشي و هم قابل مطالعه. موفق باشي.
خيلي خوبه كه يك نفر بتونه حرفا و افكارش را يك جايي بنويسه و از ديگرون بازخورد بگيره. اينجوري ديگه نگران گذشت زمان و فراموش شدن آنها نيست. گاهي وقتها هم متوجه ميشه كه چطور داره فكر ميكنه؟مثلا اجازه ميده جامعه اونو به سمتي ببره يا خودش هم تصميم گيرنده است...
همه مینویسم واسه دلمون واسه فرار از تنهایی .شاید داریم زندگی میکنیم یه جورایی با اسم اسما تواین دنیایی مجازی
Tasliyat migam ghorbOn.
ببین گوشزد چه عزائی گرفته ای. عزا برای اینکه در عزای اقوام باید شرکت کنی. اینکار تو را از کسب و پول برای چند لحظه جدا میکند. آخر ای مرد کاسب تو را چه به ادای احترام به مردگان! بنشین و به کاسبیت برس. به دیگران هم خرده مگیر اگر تو را آنچنان که هستی توصیف میکنند. تو همینی که که همینی. شکایت بفرما و سر وکله ات را بدر و دیوار بکوب. ایهالناس پول رفت پول رفت.
تسلیت می گم
1. تسلیت می گم.
2. "میگم از اين پینوشتت پيداست که خودتم يه ريگی به کفش داری"
با سلام و تقدیم احترام
خسته نباشید
از وبلاگ شما سر زدم
جالب توجه بود
لطفاً از وبلاگهای من نیز دیدن فرمائید و من را از نظرات خود بهره سازید
با سپاس فراوان - قائمی
آدرس وبلاگ سیاسی، اجتمائی:
http://ghaemi1.blogfa.com
در این وبلاگ می خوانید:
- رهبری نامشروع فقها از نظر قرآن
- سفر حج، عبادت یا خیانت
- سرنوشت آیت الله خامنه ای در صورت پیروزی طرفداران آیت الله مصباح یزدی در انتخابات مجلس خبرگان رهبری
- پیشنهاد اداره امور کشور با سیستم شورایی بجای سیستم پارلمانی ریاست جمهوری
- افسون و فریب دنیای جدید و افسون و فریب دنیای سنتی
آدرس وبلاگ معارف قرآنی:
http://ghaemi2.blogfa.com
در این وبلاگ می خوانید:
اولویتّها، تأکیدات و برترین اعمال از نظر قرآن
کار بسیار خوبی میکنید
حافظ میگه
گر بدی گفت حسودی و رفيقی رنجيد
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنيم
اینها که موش میدوانند احمقهائی بیش نیستند
خواننده ات
به قربون دست و شونت بگردم
به قربون دل خونت بگردم
تو که حوصله انتقاد نداری
چرا برای ما هی پست می ذاری !
که برای خانمتون یک وب لاگ بزنید تا ایشون هم دچار این اعتیاد بشند
سلام
وبلاگ خوبی داری
خواهان تبادل لینک هستیم
در صورت تمایل با ما تماس بگیرید
منونمم
وبلاگ دختران مبارز
www.mobarezin2.co.sr
درود گــوشزد گـرامی
یا بقول یکی از دوستان حـجی گـوشی ؛)
مـن از سـفر برگشته ام و از دیدن پست تازه ات خوشحال شـدم... خوب شـد قـهر نـکردی ها...
دیگـران رو هـم ولِـلـِـش... مـن خـودم طرفدار پروپا قرص پـست هـاتم
ای دو پولکی !
یه ریزه هم خودتو بذار جای ما .
من هر ماه دست کم دویست هزار تومن کم میارم دکی جون .
ki gofte bebandi beri?! begoo khodam biam tojihesh konam. baba man taze payeye inja shodam
salam
Do you have any idea? Click here and post a Comment