هر که نامخت از گذشت روزگار
تمامی هفته گذشته من صرف تلاش نافرجام برای قانع کردن پانتی شد. تلاش نافرجامی که به من ثابت کرد که مشت کوبیدن بر در بسته و کورانه دویدن در سیاهی چقدر می توانند نومید کننده باشند.
بگذارید از اول شروع کنم.
پانتی(اسم مستعار است) یکی از منشی های من است که بیش از 2 سال است که پیش من کار می کند...دختری از خانواده ای مذهبی و چادری ولی با تعلقاتی مدرن و بدون اغراق سرشار از سرزندگی و نشاط.
کاملا از نظر کاری قابل اعتماد و مسئولیت پذیر و از نظر اجتماعی مهربان و ساده دل!
روز سه شنبه به اتاق من آمد و گفت می خواهم خبری بهتون بدم که خیلی ناراحت می شین.
گفتم: نکنه لیوانی چیزی شکسته ای!!؟
گفت: نخیر ...قصد دارم که از دوشنبه هفته آینده دیگه سر کار نیام...فکر کردم شوخی می کند و محل نگذاشتم!
یکی دو ساعت بعد مجددا ازش پرسیدم: جدی می گی؟...چرا؟
جواب داد: مامانم می گه دیگه نرو!!
گفتم: حرف بیخود نزن...مامانت اگه می خواست بگه تو این دو سال می گفت...از من اصرار و از او انکار!
آخر شب مجبور شدم برای فرونشاندن حس فضولیم به روش ناروای "یک دستی" زدن رو بیاورم و خلاصه آنچه از سایر کارمند ها به دست آوردم این بود که:
پانتی در 9 ماه گذشته با پسری دوست شده است و قرار ازدواج گذاشته اند.
پسر از یک خانواده معمولی است...شغلش برقکار است و تحصیلاتش دیپلمه است.
در این مدت اگرچه یکبار یک خواستگار بسیار بهتر (مهندس و از خانواده بهتر) داشته است ولی به قول خودش به خاطر آنکه در حق او نامردی نکرده باشد به آنها جواب رد داده است.
سه ماه قبل، پسر از پانتی می خواهد که در پارک با پدرش ملاقات کند.
در آن ملاقات پدر خیلی از پانتی تعریف می کند و از جمله می گوید که چرا تو باید زحمت بکشی و کار کنی...تو باید خانم خانه باشی...چشم پسرم کور ...باید کار کند و بیاورد و به تو بدهد و تو خرج کنی... و از او می خواهد که با آنها در یک خانه زندگی کند و دیگر هم سر کار نرود.
یک ماه بعد به خواستگاری پانتی می روند...پدر و مادر پانتی با توجه به خواست او موافقت مشروط می کنند که چند ماهی نامزد باشند و در صورتی که توافق اخلاقی موجود بود رسما عقد کنند.
از روز بعد از خواستگاری فشار نامحسوس پسر و خانواده اش در قالب خیرخواهی به پانتی افزایش می یابد که دیگر سر کار نرو...آن حقوقی را که از آنجا می گیری خودمان به تو می دهیم...با دوستان سابقت قطع رابطه کن...هر جا خواستی بری با تاکسی نرو خودم می رسانمت...اینها همه جملات دو پهلویی است که همزمان بوی مهربانی و بددلی می دهد.
کار که بالا گرفت، پانتی تسلیم شد و به من گفت که دیگر سر کار نمی آید.
از چهارشنبه در چند نوبت با او حرف زدم و چون قصد داشتم که همکارانش را به اصطلاح خراب نکنم و خبرچین جلوه ندهم فقط توانستم بگویم که من می دانم که پای نامزدی در میان است که او از تو خواسته است که سر کار نروی و او هم پذیرفت که ماجرا همین است .
پس از آن با هر زبانی که بلد بودم...با مهربانی از او خواستم که قدر خودش را بداند، با واقعگرایی از او خواستم که به استقلال اقتصادی بیندیشد، با دلسوزی یادآوری کردم که برایش نگرانم، می ترسم که گرفتار مردمان شکاک و بددلی شده باشی که عاشق شادی و سرزندگی تو شده اند ولی پس از تصاحب تو ابتدا همین سرزندگیت را از بین ببرند...گفتم که بجای آنکه تو عشق خود را به او ثابت کنی او عشق خود را به تو ثابت کند...با بیرحمی به او گفتم که روی دیگر این سکه"بانوی خانه" همانا "کلفت خانه" است...فریب کلمات را نخور!...حتی خانمم به او زنگ زد ولی نتوانست قانعش کند...دریغ از مشت من و سندان او!
دیشب خداحافظی کرد و با گریه رفت...امروز جایش خالی بود...خیلی خالی.
آیا شما حاضرید به خاطر همسرتان، همسر احتمالیتان، دست از کار و استقلال اقتصادی خود بردارید؟
39 نظرات:
معلومه که نه.گوشزد جان اصلا حرفش رو هم نزن. من اگه کار نکنم می میریم. من اگر پول در نیارم می میرم .
این قصه دقیقا به همین شکل سر یکی از کادر داروخونه من که دختری فوق العاده باهوش بود اومده .دختره دانشجوی مدیریت بازر گانیه و پسره تو تاکسی تلفنیه باباش کار میکنه و دیپلم هم نداره ووووووووووو
این قصه سر دراز داره
ابدن حاضر به همچین چیزی نیستم.
گوشزد جان متاسفانه این مسله از اون داستانهایی هست که گریبان خیلی از دخترهای ایرانی رو میگیره. به مذهبی بودن یا نبودن طرفین هم ربطی نداره. بیشتر یه جور خودخواهی مردونه است و ترس از استقلال زن.
امیدوارم این پانتی خانوم هم تا دیر نشده جلوی این مسیله بایسته چون به شخصه دیدم که این جور خواهش ها کم کم بیشتر و بیشتر میشه وقتی هم دختر کوتاه میاد اول ازش استقبال میشه و بعدن تبدیل میشه به وظیفه و دیگه کار به جایی میرسه که مجبوره هر حرفی بهش زدند قبول کنه.
البته اگر خود دختر بخواد که دیگه نمیشه حرفی زد.
هزینه اش را به سختی پرداخت خواهد کرد گوشزد جان! من فکر میکنم که این خانم از مدرنیته فقط ظاهرش را دارد. او صاحب تفکر مدرن نیست.
تنها مساله استقلال مالي و اقتصادي نيست. شعور و هويت يك زن در محاصره چنين تفكري ، گروگان گرفته ميشود. ايكاش عاقلانه تر فكر ميكرد.
من فکر می کنم اين موضوع هم از همون جريانايه که هر روزه داره واسه خيلی از اين دخترا تو اين مملکت پيش مياد. من هميشه به همسرم يه حرفی می زنم می گم خيلی از بدبختيا و مشکلات ما از دولت و اين حرفا نيست از خود ماست. مردم ما هنوز تو همون افکار چه می دونم غيرتی بازی و ناموس داری و خيلی چيزای ديگه که به اين موضوع شما ربط نداره موندند و فسيل شدند. هنوز که هنوز مرد ايرانی خودش رو موظف به مراقبت از زنش می دونه و فکر می کنه واسه اين کار بايد جلو خيلی مسائل رو بگيره و حتی به خودش اجازه ميده که واسه زندگی و شخصيت انسانی زنش تعيين تکليف بکنه و از اون طرف هم دخترا به لحاظ اون ريشه تاريخی که وجود داره و حالا حالا ها طول می کشه تا ريشه کن بشه يه جور اطاعت از يه آدم ديگه به خصوص جنس مردانه رو با خودشون به همراه دارند. و حتما خود زن هست که نبايد زير بار يه همچين رفتارهايي بره. به قول" بی تا " ربطی هم به مذهبی بودن نداره البته تا حدودی بی تاثير هم نيست ولی من خودم بارها و بارها اين جور اتفاقا رو در بين آدمهای غيرمذهبی ديدم که خيلی هم رنگ و لعاب متمدنانه ای داشتند. به هر حال موضوع خيلی جای حرف و صحبت داره و در يک پست چند خطی و کامنت نمی گنجه ولی من خودم بارها در وبلاگ خودم به این مسائل اشاره کردم چرا که به نظرم درد زن ايرانی تو همين مسائل نهفته است.
به هیچ وجه حاضر نیستم این کار رو بکنم . استقلال مالی برگه برنده زن محسوب میشه و اگه نداشته باشه هر بلایی سرش بیارن مجبوره به خاطر وابستگی مالی و ترس از از دست رفتن مایحتاج زندگی و...دم بر نیاره.
پا روي عشق نگذاشتن در اينجور مواقع هم هنريست كه هركسي ندارد .مدنيت به آن نيست كه آدم خودخواهانه افسار خرش را بگيرد و راست راست راه برود و شادمانه بگويد كه استقلال خودم را حفظ كرده ام.يكي گفته اين خانم از مدرنيته ظاهرش را دارد. مدنيته هم چماقيست بر سر نسل جوان تا اراده اش را سلب كند و هر كاري خواست بكند بهش بگويند از تمدن دور افتاده اي.
حاضر نیستم درآمد شخصیم را از دست بدهم، چه کسی بهتر از خودم می تواند خوبی و بدی کارهایم را تشخیص دهد؟ کس( یا کسانی) که تا این اندازه مرا برای تصمیم گیری در امور شخصیم فاقد صلاحیت میبیند و با این کار به شخصیت فردی من بی احترامی میکند خود قابل احترام نیست. در جواب شاهین باید بگویم که این عشق نیست که چیزی را از کسی بخواهید که خودتان حاضر نیستید انجام دهید. خودتان تا چه اندازه حاضرید استقلال خودتان را در رابطه زناشویی از دست بدهید؟ تعریف ازدواج با عشق فرق دارد، عشق یک موقعیت غیرنرمال و غیر انتخابی است، در حالی که ازدواج برای تامین منافع دو طرف و انتخابی است.
نظر دادن راجع به اين مسائل به همين راحتي ها هم نيست.
گــوشـزد جـان
مـن خـودم هـمچـین کاری رو کــردم و بـعدش مـثل سـ... پــشیـمون شــدم :)
سـالـها طول کـشید تـا بـتونـم دوباره اون اسـتقلالی رو که قـبلـش داشـتم بـدسـت بـیارم (هـم از نـظر مادی و هـم مـعـنوی) و البـته که بـخاطرش از هـمســرم جــدا شـدم !! با وجـود ایـنکه هـمسـرم از خـانـواده بـزرگ و خـوبی بـود که از نـظر اجـتماعی تـقریبـن هـم سـطح خـانواده خـودم هـستند ولـی این مـشکل رو انـگار هـمه ذوجهائی که درش مـرد مـوقعـیت تـحصیلی پـائینـتری از زنـش داره بـنـوعی پـیدا میـکـنند (اون زمان مـن لیـسانس داشـتم و هـمسرم دیـپلمه بـود)
الان... باوجـود ایـنکه بـا هـمسر سابقـم در ارتـباط هـرروزه هـستم و رابـطه نـسبـتن خـوبی هـم داریم امـا نـه حـاضـرم دوباره باهـاش زنـدگی کـنم و نـه اگــر مـورد دیگـری بـرام پـیش بـیاد(کـه تاحالا دوبار هـم پـیش اومـده) هـمچـین اشـتباهی رو تـکرار میـکـنم
مــادر بـزرگــم هـمیـشه میـگـفتـند
خــدا بــه خــودم مـال و مـنال بــده... چـون تـا مـادرم بـره از صــنـدوقــخونـه بـیاره دیــر میــشه ؛)
از اشنايي من با اين خونه(وبلاگ شما) 2 روز ميگذره كه سعي كردم به مرور ارشيو رو هم بخونم. از اين كشف جديد خيلي خوشحالم و براي اكثر مطالبي كه در ارشيو خوندم كلي حرف داشتم و چند تجربه مشابه!
قصه امروز هم فكر ميكنم براي همه زنان شاغل ملموسه. حتي براي انهاييكه همسر تحصيلكرده و روشنفكر دارند. دم اين ماجرا گوشزد جان به ساختار تربيتي مردان ايراني ميرسه. حس مالكيت...
من ابدا حاضر نيستم كه موقعيت شغلي خودم رو تنها به اصرار همسرم به خطر بياندازم ولي توافق كردن براي رسيدن به يه هدف مشترك(مثلا بچه دار شدن و كار نكردن زن براي مدت محدود) به دور از تعصب و خود خواهي رو قبول دارم.
كه البته داستاني كه شما گفتيد شامل اين دسته نميشه!
اصلا وابدا حاضر نیستم استقلال خود را از دست بدهم ....شغل من تفریح وسرگرمی منه و من اصلا به چشم کار موظفی بهش نگاه نمی کنم حتی حاضرم بدون حقوق هم به کارم ادامه بدم فقط به صرف اینکه فعال وپویا باشم ومرداب نشم .......این پانتی خانوم هم صد در صد اشتباه میکنه حتی اگه خوشبین باشیم و اون خواستگار هم شکاک وبد دل نباشه وفقط از سر دلسوزی هم این خواسته رو مطرح کرده باشه با همه اینها روزی می رسه که پانتی خانوم به خاطر این تصمیمش و کوتاه اومدنش خودش رو سرزنش خواهد کرد ....خدا کنه اون روز سرزندگی وپویایی پانتی هنوز سرجاش باشه وبتونه از نو شروع کنه .....
نع!
:)
salam
moshgele man ie jooraii bar aks hameh bood
hamsaram az man tavagho dasht roozi 14 saat kar konam (dar matab va dar ie edareh dolati) hich joori nemigzasht iekisho raha konam hamisheh migoft ba sakhti ha adam be movafaghiat mireseh vali man vaghean kalafeh boodam, albateh alan oon doran gozashteh va man digeh iran nistam alan sharaietam kheili behtareh vali vaghean arezoo dashtam ie dokhtar mamooli boodam ke hamsaram ejazeh kar behem nemidad chon vaghean in moshkel mano hich ki dark nemikard
har domoon tahsilat balaii dashtim vali be har hal kheili sakht bood
حاا چرا فقط خانمها جواب دادن. بنده که حاضرم!
اگر من بودم قبول نمی کردم.اونا می خوان هویت این آدم رو ازش بگیرند.
منم شوهرم خیلی خواسته جلوی خیلی کاراک رو بگیره ولی 100% موفق نشده.هرچند الان نمی تونم ماموریت های خارج از کشور برم ولی بیش از این نمی زارم.
خوب!
الآن آمدم و کامنت های شما را دیدم...چیزی که بیش از همه آزار دهنده است منطق تسلیم پذیری است که پشت این عمل نهفته است..
من مطمئنم که پانتی تحت فشار خانواده برای ازدواج قرار نداشت چرا که فقط بیست سال داشت و خواهر بزرگتر هم داشت.
از طرف دیگر می دانم که عاشق هم نبود چرا که چند بار به سایر منشی ها گفته بود که دلم می خواست به این پسره قول نداده بودم تا با آن خواستگار بهتر ازدواج می کردم.
از طرف دیگر نفس کاری که پدر شوهر آینده کرده و او را در پارک ملاقات کرده و حرفهای آنچنانی زده است با علم به اینکه می دانسته پانتی رابطه با پسر را در خانه افشا نکرده و بالطبع ملاقات با او را هم نخواهد گفت حکایت از یک مرد رندی و فریبکاری ناجوانمردانه دارد ولی من چون نمی توانستم خود را از این ماجرا مطلع نشان بدهم نتوانستم آن را به پانتی گوشزد کنم.
نکته دیگر این است که به نظر من طرح مسایل اینچنینی اگرچه از نظر برخی دوستان "مسایل زرد" می نماید ولی بر مسایلی چون همجنسگرایی که گریبانگیر کسر بسیار کوچکی از جامعه است، اولویت دارد.
این مسایل بسته به بحثی که راجع به آن می شود می تواند زرد و سطحی باشد یا عمیق و روشنگر و موشکافانه!
امیدوارم که با وجود شما نخبگانی این بحث ها گوشه های تاریک ذهنیت جامعه ایرانی را روشن کند.
راستش سوال سختیه .من خودم همیشه حرف کار برای زن که میشد دوستانم صدای قد قد در می اوردند موقع حرف زدن من.میگفتم زن باید مثل خانما بشینه خونه!
ولی کارم به جایی کشید که اونا رفتند خونه ی بخت و من توی بیمارستان یه شهر دیگه داشتم جون می کندم.فقط درامد اتصادیش که مهم نیست.ادم خیلی رشد میکنه ولی روی روحیه ادم هم خیلی تاثیرات میذاره البته به نوع کار هم بستگی داره.
ولی بهتره که ادمها ادمو با شرایط فعلیش بپسندن.نه با شرایط تحمیلی.
گــوشــزد جـان اگــر بــجای شــما بــودم بـا خـانــواده پـانـتـی در ایـن مـورد صــحـبت میـکردم. . حالا اگـر لازم شــد بــطور غـیر مسـتقـیم !!
درسـت اسـت که دخـالت در ایـن امـور خـیلی سـاده نـیسـت امــا از قــدیم گـفـته انـد
چــو میـبیـنی که نـابـیـنا و چـاه است
اگــر دسـتش نــمیگـیری گـناه اســت !!!!!!
آقاي دكتر من بعيد مي دانم دختري عاشق نباشد و از طرف خانواده هم تحت فشار نباشد اما به چنين خواسته اي تن دهد. البته عشق و عاشقي هم موضوعي نيست كه بعضي دخترا بخوان براي دوستا و همكاراشون بگند. به نظر من اين دختر عاشق است و خوبست بگذاريد راحت باشد و به عشقش برسد و زندگيش رو بكنه.
البته بحث به عنوان يك موضوع عمومي خوبه اما فضولي - با عرض معذرت - و دخالت تو كار ديگران نه.من نميدونم ما كي مي خوايم از اين فضوليها و دخالتهاي به قول خودمون خيرخواهانه دست برداريم.
آقاي دكتر من بعيد مي دانم دختري عاشق نباشد و از طرف خانواده هم تحت فشار نباشد اما به اين خواسته تن دهد. عشق و عاشقي هم موضوعي نيست كه بعضي دخترا بخوان تو بوق كنند و به همه دوستا و همكاراشون بگند. من فكر مي كنم اين دختر عاشق شده است پس بهتره بگذاريد راحت باشه و به عشقش برسه و زندگيش رو بكنه.
ضمنا اين جور بحثا اگر به صورت عمومي باشه خوبه اما فضولي - با عرض معذرت - و دخالت تو زندگي شخصي ديگران به هيچ وجه. من نمي دونم ما كي مي خوايم دست از اين مشاوره هاي زوركي و دخالتهاي به قول خودمون خيرخواهانه دست برداريم و برا اين كار ناهنجارمون بهانه هاي مختلف بياريم از جمله اينكه :
چــو میـبیـنی که نـابـیـنا و چـاه است
اگــر دسـتش نــمیگـیری گـناه اســت
كه اين خود توهيني ديگر است
آقاي دكتر من بعيد مي دانم دختري عاشق نباشد و از طرف خانواده اش هم تحت فشار نباشد اما تن به اين خواسته بدهد. عشق و عاشقي هم موضوعي نيست كه بعضي دخترا بخوان اونو برا تمام دوستا و همكاراشون بگند تا تو بوق بشه.به نظر من اين دختر عاشق شدهپس بهتره بگذاريد راحت باشه و به عشقش برسه و زندگيش رو بكند.
ضمنا اينجور بحثا اگر كلي باشه خوبه اما اگر قرار باشه به فضولي - با عرض معذرت - و دخالتهاي به قول خودمون خيرخواهانه برسه به هيچ وجه. من نمي دونم ما كي مي خوايم دست از اين مشاوره هاي زوركي و دخالتهاي خيرخواهانه تحميلي برداريم از جمله دخالتهايي با اين بهانه:
چــو میـبیـنی که نـابـیـنا و چـاه است
اگــر دسـتش نــمیگـیری گـناه اســت
كه اين خود توهين است . بگذاريد راحت باشد
آقاي دكتر من بعيد مي دانم دختري عاشق نباشد و از طرف خانواده اش هم تحت فشار نباشد اما تن به اين خواسته بدهد. عشق و عاشقي هم موضوعي نيست كه بعضي دخترا بخوان اونو برا تمام دوستا و همكاراشون بگند تا تو بوق بشه.به نظر من اين دختر عاشق شدهپس بهتره بگذاريد راحت باشه و به عشقش برسه و زندگيش رو بكند.
ضمنا اينجور بحثا اگر كلي باشه خوبه اما اگر قرار باشه به فضولي - با عرض معذرت - و دخالتهاي به قول خودمون خيرخواهانه برسه به هيچ وجه. من نمي دونم ما كي مي خوايم دست از اين مشاوره هاي زوركي و دخالتهاي خيرخواهانه تحميلي برداريم از جمله دخالتهايي با اين بهانه:
چــو میـبیـنی که نـابـیـنا و چـاه است
اگــر دسـتش نــمیگـیری گـناه اســت
كه اين خود توهين است . بگذاريد راحت باشد
آقاي دكتر من بعيد مي دانم دختري عاشق نباشد و از طرف خانواده اش هم تحت فشار نباشد اما تن به اين خواسته بدهد. عشق و عاشقي هم موضوعي نيست كه بعضي دخترا بخوان اونو برا تمام دوستا و همكاراشون بگند تا تو بوق بشه.به نظر من اين دختر عاشق شدهپس بهتره بگذاريد راحت باشه و به عشقش برسه و زندگيش رو بكند.
ضمنا اينجور بحثا اگر كلي باشه خوبه اما اگر قرار باشه به فضولي - با عرض معذرت - و دخالتهاي به قول خودمون خيرخواهانه برسه به هيچ وجه. من نمي دونم ما كي مي خوايم دست از اين مشاوره هاي زوركي و دخالتهاي خيرخواهانه تحميلي برداريم از جمله دخالتهايي با اين بهانه:
چــو میـبیـنی که نـابـیـنا و چـاه است
اگــر دسـتش نــمیگـیری گـناه اســت
كه اين خود توهين است . بگذاريد راحت باشد
من چند بار تايپ كردم و پست كردم اما همه حذف مي شد اما حالا مي بينم كه همه پيامهام هستند.معذرت ميخوام.
به نظر من یک مسئله اساسی این است که اصولا زن ایرانی (یا بهتر بگویم قسمت اعظم زنان ایرانی) اصولن حقی برای خود قائل هست که کسی بخواهد او را به دفاع از آن حق بخواند.
در مسئله پانتی من به این نتیجه رسیدم که او اصولن برای خود حق کار و استقلال مالی را قائل نیست و اصرار من به اعاده این حق به نظرش غیر موجه و غیر ضروری می نمود.
من گمان نمی کنم که حتی با دخالت مستقیم از طریق خانواده او نیز به نتیجه می رسیدم...صرف نظر از این که این کار از نظراخلاقی درست بود یا نه، به نظرم آنها نیز چونان بیشتر زنان اصولن تساوی حقوق را برای خود قائل نبودند.
ایـنکه اشاره کـردی بـی ربط هـم نـیست گـوشـزد جـان
خـیلی از زنـان اصــلـن حـقی بــرای خـودشون قـائل نـیسـتند... یـعـنی از بـچـگی بـهشـون یاد داده انـد که هـرچی هـست مـال ِ مـرده !!
تـجربـه مـنهـم شـاید از روی هـمین اصل بـوجـود اومـد. . . اون زمـان مـنـهم فـکر میـکـردم که آفـریده شـده ام که در خـدمـت شــوهـر و بـچه هـا بـاشـم. . :))
شـاید بـاور نـکـنی که خـانـواده مـن اصـلن مـذهـبی و سـنتـی هـم نـیسـتند و تـمامـشون (با تـک و تـوک اسـتثنـاء) تـحـصیلات بالای لـیـسانـس داشـتن ... امـا حـتی اونـها هـم هـمین اصـل رو به بـچه هـاشون مـنتقل میـکـردنـد (حـالا الـبـته دیگه نـه)
درود بر شما.. مي خواستم راجع به يك سوال صد پاسخ نظري بدم اما گويا خيلي دير رسيدم..
اما موضوع جالبي هست باز هم..
اعتراف مي كنم كه بچه تر كه بودم يك بار حاضر شده بودم اين كار رو بكنم.. كه البتته خوشبختانه اون ازدواج سر نگرفت.. و در حاضر به هيچ وجه حاضر نيستم از استقلالي كه در پي استقلال مالي بدست مياد بگذرم.. مخصوصا در جامعه ما كه زنان به خودي خود استقلالي ندارند اين استقلال مالي احساس خوبي به آدم ميده..
اما در ميز كناري من دختري نشسته كه 29 سال سن داره و هر چي كه دوست پسرش بگه چشم مي شنوه حتي اگه بگه نرو سر كار ..
من خيلي غصه مي خورم كه ميبينم بسياري از زنان و دختران ما اينجوري هستند و بعد هم مي گن اينا نشونه دوست داشتنه...
شادباشي...
درود .. نمي دونم كامنتم رسيد يا نه؟ اين بالا كه نيست!! دوباره مي فرستمش...
درود بر شما.. مي خواستم راجع به يك سوال صد پاسخ نظري بدم اما گويا خيلي دير رسيدم..
اما موضوع جالبي هست باز هم..
اعتراف مي كنم كه بچه تر كه بودم يك بار حاضر شده بودم اين كار رو بكنم.. كه البتته خوشبختانه اون ازدواج سر نگرفت.. و در حاضر به هيچ وجه حاضر نيستم از استقلالي كه در پي استقلال مالي بدست مياد بگذرم.. مخصوصا در جامعه ما كه زنان به خودي خود استقلالي ندارند اين استقلال مالي احساس خوبي به آدم ميده..
اما در ميز كناري من دختري نشسته كه 29 سال سن داره و هر چي كه دوست پسرش بگه چشم مي شنوه حتي اگه بگه نرو سر كار ..
من خيلي غصه مي خورم كه ميبينم بسياري از زنان و دختران ما اينجوري هستند و بعد هم مي گن اينا نشونه دوست داشتنه...
شادباشي...
doroste ke in mas'aleye mohemiye vali nabayad begin az masaleye homosexuality mohemtare ....har chizi jaye khodesh baresi beshe va intor moghayese sahih nist ,
معلومه که نه!
من فکر میکنم استقلال اقتصادی اولین قدم برای استقلال فکری یه.
کسی که برای خرج های روزمره به دیگری محتاج نبود میتونه اونطور عمل کنه که خودش دوست داره.
گوشزد عزیز مادر بزرگ من میگه سعی کنین دستتون تو جیب خودتون باشه چون در غیر این صورت هر وقت شوهرتون دست ببرن بخواد ک و ن ش رو بخارونه فکر می کنین می خواد بهتون پول بده
راستم میگه.من با مصایب مسیح وبا دوتا بچه کار می کنم.در آمد خوبی دارم وحاضر نیستم از دستش بدم.
یه کامنتهم برای زیتون گذاشته بودم تو هم نظر داده بودی.البته مشکلم رو حل کردم وبرای زیتون هم طی کامنت مبسوطی شرح دادم خوندیش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
همین الآن خوندمش زهره جان و ممنونم از قلقت!!
به نظر من اين خانم هنوز درك درستي از كا و اثراتش در زندگي خودش نداشته. كار فقط براي استقلال مادي نيست. البته مهمه ولي انسان با كار كردن از نظر روحي و فكري رشد ميكنه و مطمئنا هيچ چيز نميتونه جاي اونو بگيره. ضمنا كسي كه از نظر مالي وابسته است خواه نا خواه از نظر فكري بايد پذيراي افكار و عقايد ديگران باشد. براي بعضيهايي كه فكر نميكنند و حوصله يا توان تصميم گرفتن و مسووليت پذيري را ندارند آسانترين راه همان وابستگي و زير چتر حمايت و البته تسلط ديگران زيستن است.
خيليها عادت نكردن به عاقبت تصميماتي كه الان ميگيرند فكركنند. البته قدرت پيش بيني آينده مهارت كمي نيست و به مرور زمان شكل ميگيرد. كاش اين خانم كمي فكر ميكرد و قبل از واگذاري اين امتياز يكبار طرف مقابل را امتحان ميكرد كه او چقدر حاضر است از بعضي مسائل بگذرد. اگر كسي بخواهد در زندگي استقلال داشته و براي خودش تصميم بگيرد شرايطي لازم است كه يكي از آنها استقلال مادي است. زندگي براي انسان ضعيف وابسته و راحت طلب خيلي ارزش قائل نيست.
آخرین کامنت مربوط به julyو الان October.دیره ولی می نویسم.این که پانتی نمی دونه استقلال مالی به چه درد می خوره ،درسته.شاید قبل از اون خواهرای دیگه ش کار نمی کردند و اونم همین طوری بار خورده و اومده کار کرده.امایه چیز دیگه هم به ذهنم اومد:عشق و ازدواج خیلی با هم فرق دارن .اصولا عشق همون چیزیه که شیدایی و دلدادگی داره و آدما عاشق اونن ، و ازدواج در موارد بسیار زیادی مصلحتیه و توش از اون جنس عشق پیدا نمی شه.پانتی کم تجربه است و تا همین الانشم فکر می کنه خیلی مدرن رفتار کرده ؛ از یه خانواده مذ هبیه ولی منشی یه دکتر خوب شده، با یه پسر دوست شده (تونسته اونو مجذوب کنه تا جایی که اون پسر ازش در خواست ازدواج کرده و ...
پانتی می گه همه این کارها رو خودم کردم و خیلی هم خوب عمل کردم،حالا این دکتر و خانومش چیو می خوان به من یاد بدن؟
Do you have any idea? Click here and post a Comment