ماجرای من و زیدان! جدی بگیرید
عجب گیری افتادهایم با این وبلاگستان فارسی!
سیاسی مینویسم...این آقا میگوید مثل رانندههای تاکسی مینویسی!
اجتماعی مینویسم...آن یکی آقا میفرماید به سبک زن روز مینویسی!
راجع به محل کارم مینویسم...اون یکی آقا میگوید فاشیستی!
در این دو سه پست آخر هم که چند تا از دوستان نازنین رو رنجوندم با پاسخهای بیپروایم...معذرت میخواهم.
میخوام قهر کنم از وبلاگستان برم...میترسم کسی نیاد دنبالم!! مجبور شم خودم با دماغ سوخته برگردم و به ایمیلهای فراوان متقاضیان استناد کنم.(در این مورد به علت کثرت لینک تکتک اشاره نمیکنم!)
شیطونه میگه همچین ضمیر ناخودآگاهتون رو بکشم بیرون بذارم جلوی چشتون که بمونید حیرون که این چرا با ما این کارو کرد!!!
آدمه دیگه ...عصبانی میشه.
خوبه زیدان جلوی چشتونه!
76 نظرات:
بابا دمت گرم!
تو مازوخیستی
گــوشزد جـان شـنما قـهر بـفرمـائید... مـن قـول میـدم خـودم ازت خـواهش کـنم که بـرگـردی ؛)
الـبـته شـماره و آدرس از خـودت بذاری هـا... نـمونـم حـیرون
شـنما غـلطه... شـما درسـته
اگه بری همه می گن عشق من وتو هوسه
بیا بمون نشون بدیم که عشق ما مقدسه...
جوادآقا، البته اگه بری بيشتر به کار و زندگيت ميرسی و کمتر اينجا غيبت ميکنی. در ضمن رُمان "ابله" داستيفسکی رو گير آوردی حتماً بخوان! برای روانشناسی ات خوبه.
آقا رضا قربونت یکی دو تا کامنت دیگه که بگذاری خلاصه رمان دستم میاد!!
چخوف هم یک پزشک بود ولی این تنها وجه مشترک بین شماست. او انسان بود و تو کاسب. اوخلاق بود وتو گریان. بیا با هم نوشته هایت را بخوانیم.
اگر میتوانستم...صفحههای باد را ورق میزدم و پارههای ابر را به آسمان وطنم میکوچاندم تا بر حال مردمانم زار بگریند.
در این چند روز گذشته، این فکر گریبانم را رها نمیکند که سرزمین مرا چه پیش آمده است که مردمانش، به چنین حقارتی گرفتار آمدهاند که با طی مدارج دانشگاهی، برای یک کار منشیگری باید التماس کنند.
دکتر جان بی خیال شو حالا قهر نکن بنویس هر چه دل تنگ میخواهد بنویسید. من هم غلط بخورم اگر مخالفت کنم.
یک بارهم که یک احساس اصیل (قهر از وبلاگستان) می آید سراغتان، آن را جدی نمی گیرید.
pragmatism is good , idealism is bad
مطمئنى از توى وبلاگت مي توني ظمير ناخودآگاه خواننده ها رو بکشي بيرون و بذاري جلوي چشمشون؟ اگر ممکن باشه يه کشف مهم پزشکيه.
... در نظر قبلي "ضمير" درست است.
جخوف تا جایی که من میدانم وجه انسانیش را در حرف ( نوشتههایش) نشان داده است و نه در عمل( حرفه پزشکی)
من تا جایی که شما نمیدانی در عمل در حرفه خودم بنا به گواهی گوگل بین 212هزار جستجو یا اول بودهام یا دوم!
پزشک خوب نه لازم است قربان صدقه بیمارش برود و نه برایش احترام بیش از حد قائل باشد و نه تسلیم خواستههای بیمار شود.
همین که وظیفه و مسئولیتش را به درستی انجام دهد و هر روز علم خود را به روز نگهدارد بهترین دلسوزی و احترام به بیمار است.
کاسبی صفت بدی برای پزشک نیست...کم فروشی یا جنس بد فروشی است که بد است!
کاش این یک نکته را از من قبول میکردید.
مانی عزیز
جان عمهات اگر بروم!
بیطرف جان
به نظرم طنز بودن این جمله اظهر من الشمس بود...
اما همانطور که در جریان هستی من قبلا چند بار قصد داشتهام که راجع به راههای نقب زدن به ضمیر ناخودآگاه و کوچک کردن آن چیزی بنویسم و هر بار از نتیجه عمل هراسیدهام.
اگر ماندنی شدم و امرژی این کار را داشتم مینویسم تا هر کس بداند که آن انگیزهای که در پس اعمال نیک ماست میتواند بسیار پلید باشد!
همچنانکه خود من به صراحت اعلام کردهام که تخفیف دادن من به بینوایان برای گرفتن "ژست انساندوستی" است!
گوشزاد گر یان.
آیا چخوف را هم «گوگول» زده ای؟ و یا فقط دلت میخواهد خودت را «گول» بزنی.
به جان عمه ات نمیروی. کجا میتوانی دکان چاخان بپا کنی!
مانی عزیز (یا یکی از دوستانش)
من ادعایی کردهام وشما تلویحا مرا فریبکار خواندهای .
من الآن مجددا چک کردم و بین 780 هزار عنوان یافت شده رتبه پنجم را داشتم.
یک فرد مورد اعتماد دو طرف مثل جناب آشپزباشی را یا زیتون و یا هاله را معرفی میکنیم و من رشته فوق تخصصیام را به او می گویم که در گوگل سرچ کند و اگر آنچه گفتم درست بود حق دارم از شما بخواهم که به "4دیواری" خود برگردیدو با افکار خود مشغول باشیو وگرنه شما حق دارید فریبکاری مرا بر سر بوق کنید.
قبول؟
چه بلاهتی! جدی خودت را با چخوف مقایسه میکنی و «گوگول» را به شهادت می گیری؟
تا به حال هیچ کاسبی اینچنین به چخوف اهانت نکرده بود. چخوفی که طبابت را همسر قانونی اش مینامید و ادبیات را معشو قه خود میدانست. و اما در گوگول چند هزار دفعه دیگر هم میتوانی تبلیغ دکان ودستگاهت رابه بینی. ضمنا اینقدر پارانویا نداشته باش! من کسی به نام مانی نمیشناسم. مگر دکتر روانکاو نیستی؟ خودت را معالجه کن که سخت نیازمندی و یا از دکتران دیگر کمک بگیر. پست راهنمای کمک به بیماران قلبی را که خواندم دستگیرم شد که از تخصص قلب وعروق بی بهره ای. نوشته هایت اما روانی اند و تخصص ات هم نیز. روانت شاد!
گـوشـزد عـزیز تـو هـم انـگار مـریض هـات کـم شـدن که اینـجا طبـابت مـجانـی میکـنی هـا :))
ایـنها دسـتشـون به گـوشـت نـمیرسـه دوسـت عـزیز ؛) اگــرنـه از صـد تـا مـوسیلینی و پـونـصد تـا مـاکیاولی هـم بـدتـر میـشدند
شـما زیاد به خـودش نـگیر
راستش با وجود طنز بودن ظاهري اين جمله (از قرار معلوم اشاره به کار ديگران که البته به جز ماني به سبک و لحن نوشته ات اشاره کرده بودند نه به شخصيت ِ فرديت) احساسي که از دو نوشته قبلي و اين نوشته و حتي پاسخت به نظر قبلي ام مي گيرم به نوعي نشانه اين است که دست کم بسياري از اعمال ما (به خصوص آنهايي که جنبه اخلاقي دارند)خودآگاه يا ناخودآگاه رياکارانه است و به نوعى انگيزه و محرک اصلي بيشتر انسانها ناپاک و پليد است . نظر قبلي ام را به همين خاطر نوشتم و اين نکته در پاسخت هم به طور مشخص آورده اي. نمي دانم اين برداشتت چقدر درست باشد.
قصد بحث فلسفي آن هم در مورد موضوعي اين قدر کلي را ندارم. نه دنبال تطهير انسانها هستم نه دنبال به لجن کشيدنشان. ولي به عنوان قاعده عملي دست کم در علم اقتصاد انسان عادي دنبال نفع شخصي اش است که نه بد است نه پليد.
هر کاري هم يک جنبه کاسبي دارد و اين هم بد نيست - اگرچه قدري خلاف ارزشهاي قبلي جامعه ايران (مثل عرفان و "پول چرک کف دست است" و غيره). اما مسئله مهم نحوه رسيدن به اين نفع شخصي است و ميزانش. همان طور که در نظرخواهي قبلي نشان دادم حالت سوداگرانه (فقط حداکثرکردن نفع شخصي) نتيجه اش همان تورم، جنگ بي امان قدرت و ثروت و جامعه نابسامان امروز ايران است. حالت رسيدن به نفع بهينه متعادل جمعي براساس توافق (در حالت ايده آل) گروههاي مختلف اجتماعي (به عبارت ديگر همان دموکراسي) روش امتحان شده و جا افتاده اش است که نتيجه اش زندگي موجود در کشورهاي توسعه يافته است.
گوشزد جان وبلاگت از وبلاگهاي مورد علاقه منه هر چي هم
مينويسي بنويس اين دفعه اوله گه كامنت ميزارم مخصوصا مصالبي كه راجع به مطب و مريضات مينويسي براي من كه تو ايران نيستم خيلي جالبه اون سيبستان هم ولش كن قيافه خودش مثل راننده كاميونه
شهره
شهره جان. حالا چرابه کامیوندارها توهین میکنی؟ آنهابه تو چه کرده اند؟ من خودم ۱۸چرچ می رانم و از راک هادسن هم که یک زمان کامیون میراند خوش تیپ ترم. شما چه جمالی دارید؟
انگیزه اصلی همه افراد غریزه است...صفت ناپاک و پلید را من به استهزا و به نمایندگی از اجتماع (اجتماع آدمهای ایدهآلیست) به آن انگیزه ها میدهم.
انگیزه اصلی استیلاست ولی چون چنین انگیزه غریزی سبب میشود که "من اجتماعی" رو در رو با سایر مردم قرار بگیرد در یک فرآیند ناخودآگاه آن را به کلماتی تغییر میدهد که آموخته است...هر چه فرد آزموده تر باشد و دایره معلوماتش وسیعتر باشد مکانیسمهایی که برای استحاله مضمون استیلا و تبدیلش به یک مفهوم حتی متناقض به کار میبرد (برای دفاع از ایگو یا من اجتماعی) پیچیده تر میشود.
به عنوان مثال حمله یک کارگر (حمله فکری را میگویم) به سرمایه داری برای استیلای بیشتر است و منظور آن هم کاملا مشخص است.
دفاع یک استاد دانشگاه از طبقه خرده بورژوا از این کارگر هم انگیزه استیلا دارد (بالا بردن سطح استیلا) منتها او به علت آنکه میداند که ابراز علت چنین رفتاری با مخالفت و مقاومت سایر گروههای خرده بورژوا میشود و در ضمن صداقت در بیان انگیزهاش باعث از هم پاشیدگی ایگو (من اجتماعی) و اختلال در روابط اجتماعیش میشود با تکیه بر دانش خود مفهوم استیلا را متناقض میکند و بر بورژوازی حمله میکند (که خود به طور ناخودآگاه طالب رسیدن به آن است) و از حمایت کارگران و داشجویان و آرمانخواهان برخوردار میگردد و در نهایت اگرچه ممکن است که به بورژوازی مورد نظرش نرسد ولی به استیلا به منابع انسانی خواهد رسید که در واقع خواسته اصلی اوست.
لازم به ذکر است که کل این پروسه در ضمیر ناخودآگاه رخ میدهد و فرد به هیچ عنوان در حالت آگاهی قبول نمیکند که قصد وی چنین بوده است.
به این کار میگویند استفاده از مکانیسمهای دفاعی برای محافظت از ایگو!
انگیزه اصلی همه افراد غریزه است...صفت ناپاک و پلید را من به استهزا و به نمایندگی از اجتماع (اجتماع آدمهای ایدهآلیست) به آن انگیزه ها میدهم.
انگیزه اصلی استیلاست ولی چون چنین انگیزه غریزی سبب میشود که "من اجتماعی" رو در رو با سایر مردم قرار بگیرد در یک فرآیند ناخودآگاه آن را به کلماتی تغییر میدهد که آموخته است...هر چه فرد آزموده تر باشد و دایره معلوماتش وسیعتر باشد مکانیسمهایی که برای استحاله مضمون استیلا و تبدیلش به یک مفهوم حتی متناقض به کار میبرد (برای دفاع از ایگو یا من اجتماعی) پیچیده تر میشود.
به عنوان مثال حمله یک کارگر (حمله فکری را میگویم) به سرمایه داری برای استیلای بیشتر است و منظور آن هم کاملا مشخص است.
دفاع یک استاد دانشگاه از طبقه خرده بورژوا از این کارگر هم انگیزه استیلا دارد (بالا بردن سطح استیلا) منتها او به علت آنکه میداند که ابراز علت چنین رفتاری با مخالفت و مقاومت سایر گروههای خرده بورژوا میشود و در ضمن صداقت در بیان انگیزهاش باعث از هم پاشیدگی ایگو (من اجتماعی) و اختلال در روابط اجتماعیش میشود با تکیه بر دانش خود مفهوم استیلا را متناقض میکند و بر بورژوازی حمله میکند (که خود به طور ناخودآگاه طالب رسیدن به آن است) و از حمایت کارگران و داشجویان و آرمانخواهان برخوردار میگردد و در نهایت اگرچه ممکن است که به بورژوازی مورد نظرش نرسد ولی به استیلا به منابع انسانی خواهد رسید که در واقع خواسته اصلی اوست.
لازم به ذکر است که کل این پروسه در ضمیر ناخودآگاه رخ میدهد و فرد به هیچ عنوان در حالت آگاهی قبول نمیکند که قصد وی چنین بوده است.
به این کار میگویند استفاده از مکانیسمهای دفاعی برای محافظت از ایگو!
things are much better without psycho-analysis ... (i think) medicine (drugs) works much better,
speaking about things that we know is much better than talking big-ambiguous
profit and money is definitely good, idea and knowledge is bad
سلام من تازه اینجا رو پیدا کردم کجا میری؟ تو اولین اصفهانی هستی که من ازش خوشم میاد. گتمین؟
گوشزد می نویسد :"انگیزه اصلی همه افراد غریزه است...صفت ناپاک و پلید را من به استهزا و به نمایندگی از اجتماع (اجتماع آدمهای ایدهآلیست) به آن انگیزه ها میدهم.
انگیزه اصلی استیلاست ولی چون چنین انگیزه غریزی سبب میشود که "من اجتماعی" رو در رو با سایر مردم قرار بگیرد در یک فرآیند ناخودآگاه آن را به کلماتی تغییر میدهد که آموخته است...هر چه فرد آزموده تر باشد و دایره معلوماتش وسیعتر باشد مکانیسمهایی که برای استحاله مضمون استیلا و تبدیلش به یک مفهوم حتی متناقض به کار میبرد (برای دفاع از ایگو یا من اجتماعی) پیچیده تر میشود.
به عنوان مثال حمله یک کارگر (حمله فکری را میگویم) به سرمایه داری برای استیلای بیشتر است و منظور آن هم کاملا مشخص است.
دفاع یک استاد دانشگاه از طبقه خرده بورژوا از این کارگر هم انگیزه استیلا دارد (بالا بردن سطح استیلا) منتها او به علت آنکه میداند که ابراز علت چنین رفتاری با مخالفت و مقاومت سایر گروههای خرده بورژوا میشود و در ضمن صداقت در بیان انگیزهاش باعث از هم پاشیدگی ایگو (من اجتماعی) و اختلال در روابط اجتماعیش میشود با تکیه بر دانش خود مفهوم استیلا را متناقض میکند و بر بورژوازی حمله میکند (که خود به طور ناخودآگاه طالب رسیدن به آن است) و از حمایت کارگران و داشجویان و آرمانخواهان برخوردار میگردد و در نهایت اگرچه ممکن است که به بورژوازی مورد نظرش نرسد ولی به استیلا به منابع انسانی خواهد رسید که در واقع خواسته اصلی اوست.
لازم به ذکر است که کل این پروسه در ضمیر ناخودآگاه رخ میدهد و فرد به هیچ عنوان در حالت آگاهی قبول نمیکند که قصد وی چنین بوده است.
به این کار میگویند استفاده از مکانیسمهای دفاعی برای محافظت از ایگو!"-----------
ما در این متن با یک تحلیل سطحی روانکاوانه از همه ی رفتارهای آدمیان سروکار داریم . من بعنوان خواننده دو کار می توانم انجام بدهم . یکی اینکه روانکاوی را سر جای خودش ( درمان بیماران متقاضی ) بنشانم و دیگر اینکه آقای دکتری را که شما باشید ( جناب گوشزد) متوجه کنم که چه سلاح خطرناکی را انتخاب کرده اید .سعی می کنم هر دو کار را به اندازه ی فرصتی که این کامنت در اختیارم می گذارد انجام دهم .
1)مسئله این نیست که روانکاوی و تحلیل انگیزه های روانی تک تک آدمیان برای فهم رفتارها و اندیشه های آنان "ناسازگار" است . مسئله این است که چیزی را روشن نمی کند . به عبارتی معر فت زا نیست . ببینید . من ممکن است مدعی شوم همه ی رفتارهای ما بخاطر یک جنی است که در اورانوس زندگی می کند . شما اگر به من بگویید "خیر . من اصلا آن جن را نمی شناسم و اصلا نمی دانم اورانوس کجاست ." من می گویم "مهم نیست .خود آگاه شما با هدایت جن اورانوس دانستگی تان را به ناخودآگاه فرستاده ." به این ترتیب شما نمی توانید ادعای من را باطل کنید . به این می گویند ابطال ناپذیری . ادعای شما در کامنتی که نقل کردم ابطال ناپذیر است . بنابراین علی رغم سازگاری و قابلیت تببین رفتارهای انسانی علمی نیست . شما اگر روانکاو باشید می توانید این تبیین را مبنای تکنیک خودتان قرار بدهید و بیمارانتان را درمان کنید . به عبارتی من اگر امدم به مطب شما و گفتم "جناب دکتر اخیرا کینه ی شدیدی نسبت به بورژوازی در قلبم احساس می کنم " شما بر مبنای این تحلیل برایم نسخه بپیچید . اما اینجا جای ش نیست .
2)تقلیل همه ی رفتارهای آدمیان به انگیزه های روانی ما را در دام نوعی جبرگرایی منحط اسیر می کند . تفاوتی میان شما که دموکرات هستید ( اگر هستید ) و دارو دسته ی سعید مرتضوی باقی نمی گذارد . مگر نه اینکه هر دوی تان به دنبال سائقه های روانی تان رفته اید ؟به عبارتی مرز جلاد و قربانی برداشته می شود . به نظر من لازم نبود شما بخاطر پاسخ دادن به یک منتقد چنین حرفهای خطرناکی بزنید .
آقای مکابیز عزیز
اولا که این یک مثال است برای اینکه روشن کنیم مکانیسم های دفاعی چگونه کار میکنند.
ثانیا روانشناسی اجتماعی اگر چه دقیقا با روانشناسی فردی مطابقت ندارد ولی مشابه است و ثالثا من ابدا قصد حمله به عقاید شما (مارکسیسم؟ کمونیسم؟ یا هر چیز دیگر ضد بورژوازی ) را با استفاده از روانشناسی نداشته و ندارم.
این یک سوء تفاهم است که برای شخص شما (مکابیز از بین گروه دوستان) از آغاز رخ داده بود.
این بحث را من از نخستین روزهای وبلاگ نویسیام در وبلاگ سابقم (که توسط پرشین بلاگ مسدود شد) شروع کردم و نخستین قسمتش تحت عنوان "مقدمهای بر روانشناسی فردی و ضمیر ناخودآگاه" هنوز در وبلاگ سایت گویا نیوز قرار دارد.
چند باری هم خواستهام راههای چگونگی دسترسی به محتوای ضمیر ناخودآگاه را توضیح دهم که به دلایلی پرهیز کردهام.
یک بار هم توضیح دادم که وبلاگ نویسی با نام مستعار میتواند وسیلهای باشد برای نقب زدن به ضمیر ناخود آگاه...
طبیعی است که شما بدون اطلاع از آن مقدمات به این گمان افتاده باشید که من قصد دارم با تکیه بر روانشناسی پنبه همه مکاتب را بزنم.
خیر من اصلا مکاتبی را که شما میشناسید در حد آکادمیک نمیشناسم که بخواهم با چیزی که بلدم به مصاف با چیزی که بلد نیستم بروم.
نه گوشزد جان من یکی که اصلن دوست ندارم قهر کنی بری. از هر چیزی هم دوست داشتی بنویس. چهاردیواری اختیاری.
این تهدید آخرت هم خیلی باحال بود من که میگم اجراش کن.
محمد رضا پهلوی یه جواب خیلی بامزه میداد به این حزب الهی هایی که زنگ میزدن میگفتن اخه قبلا چیکار کرده بابات بیا ببین خمینی چیکار کرده . خیلی مودب جواب میداد باشه اگه مملکتتون خوبه من حرفی ندارم با شما زندگی کنید راحت. من طرف صحبتم با اون اشخاصیه که تعدادشون هم کم نیست. حالا گوشزد شما هم برای اونایی باشید که دوست دارن باشید. اونایی که دوست ندارن شما رو قول میدن دیگه به وبلاگ شماسر نزنن قول مردونه میدن .
فکر مي کنم با اين نظر اخير تقريبا موضوع و موضع اصلي نظر تو (گوشزد) تقريبا برايم روشن شد. براي تصريح مطلب را از ديد خودم مي گويم. به عقيده تو انگيزه دهنده (motivation)اصلي انسانها را غريزه است که دست کم تا حد زيادي ناخودآگاه عمل مي کند. انگيزه اصلي هم برتري جويي (همان استيلا) است که به علت عدم پذيرش اجتماع توسط مکانيسمهاي دفاعي تغييرشکل داده مي شود و به شکل عکس خود (نوع دوستي و ديگر دوستي به ويژه از نوع احساس زدهء [sentimental] آن) تظاهرميکند. بنابراين براي بي ريا شدن رابطه هاي انساني (به خصوص اقتصادي) بايد ردپاي خوي برتري جوي انسانها را جست و براساس آن عمل کرد چرا که اصالت با آن است و در غير اين صورت خودمان را فريب مي دهيم.
با آشنايي کمي که من با مکتبهاي روانشناسي دارم اين اصالت غريزه برتري جويي و تغييرشکل دادنش بيشتر مطابق با نظر آدلر است (مثلا در اينجا
http://en.wikipedia.org/wiki/Alfred_Adler
)
اما مکتب آدلر فقط يکي از مکتبهاست و مکتبهاي ديگر اصالت را به انگيزه هاي ديگر داده اند (مثلا فرويد به ليبيدو، راجرز به انگيزه رشد، فروم به همدم جويي و دانستن سلطه جويي، سلطه پذيري و عشق- به معناي خاص خود و غيره).
تا جايي که مي دانم هيچ کدام از اين مکتبها تا به حال کاملا پذيرفته نشده اند ولي شايد يکي از معتبرترين و پذيرفته شده ترين آنها نظر Maslow (اگر اشتباه نکنم در فارسي مازلو مي نويسند) است و سلسله مراتب نيازهايش (بعنوان مثال در اينجا
http://en.wikipedia.org/wiki/Abraham_Maslow
(
يعني نيازهاي غريزي تا وقتي انگيزه دهنده اصلي هستند که در حد مناسبي ارضاء نشوند و بعد از آن انگيزه دهنده هاي ديگري مطرح مي شوند و حتي ممکن است اين انگيزه ها بر ضد اين نيازها عمل کند (مثل اعتصاب غذا يا قناعت و غيره ).
به هر حال اين بحث بسيار گسترده است و به شدت تخصصي. فکرمى کنم نه اينجا جايش است، نه با يکي دو مثال اثبات يا رد مي شود، و نه مزه ريختنهاي مثبت يا منفي ديگران مجال ادامه اش را مي دهد.
... نتيجه اي که از بحث بالا مي خواهم بگيرم اين است که نمود شديد داشتن انگيزه هاي غريزي و برتري جويي در بسياري از روابط امروزي در ايران بيشتر به خاطر توسعه نيافتگي است (قبل از تو از ديگران هم اين نظر را شنيده ام). اين توسعه نيافتگي هم يک سرش در توسعه نيافتگي اقتصادي است (تورم، بي ثباتي، بي کاري، ...) و يک سرش در توسعه نيافتگي هاي ديگر (اجتماعي، سياسي،...). که در نوعي دور باطل هم را تشديد مي کند (همان قضيه معروف تقدم داشتن توسعه اقتصادي يا توسعه سياسي و غيره). در حالي که کساني که در کشورهاي توسعه يافته زندگي کرده اند مي دانند که به جاي برتري جويي در زندگي بيشتر انسانها دنبال نيازهاي بالاتر در هرم نيازها هستند (البته با فرآيند جهاني شدن و نو محافظه کاري کلا وضع تغييرهاي مهمي در زندگي اجتماعي اين کشورها هم ايجاد شده و مي شود).
اگر برفرض تورم در ايران دو درصد بود و بي کاري شش درصد ، اساس بر سرمايه گذاري و توليد بود نه بر ولخرجي از ثروت نفت، و جامعه توسعه سياسي و اقتصادي متعادلي داشت (حالا تحت هر حکومتي) به طور حتم ساختار روابط اجتماعي و انساني در ايران هم غير از اين بود که هست.
بابا تورم چه ربطی داره به شقیقه . بساطتت را ببر توی چای داغ. همانجا برا ملت کافیه.
اینجا اگرچه دیوانه خونه است ولی فعلا اشباع شده.
به نظر قبلى : داداش يا آبجى محترم. اول اينکه عوضي گرفتي. دوم اين که تورم اگرچه به شقيقه خيلي ها ربط نداره ولي از قرار معلوم روي شقيقه تو يکي بدجوري اثر گذاشته. بگو بيشتر مواظبت باشند.
وای عجب تورمی داره این دیوونه خونه. مث اینکه حامدو باید ببریم اورژانس. دکتر تورمه، یه تخفیف بهش بده.
دوست عزیز
فکر نمیکنم بیطرف عزیز ربطی به آقای حامد قدوسی داشته باشند.
دوست عزيز "به حامد آقاي بي طرف": بامزه اي، خنديديم :)
داداش يا آبجى محترم.من هم به تو خنندیدم. از حامد کپی که نمی کنی ایشالا؟ حرومه.
سلام گوشزد جان. من تازه اومدم اينجا رو زير رو رو كنم.
بابا بیخیال مردن واسه خودت بنویس.اصلا میتونی کامنت دونی رو برداری
shoma khoonsard bashin :)
آقای مکابیز عزیز
اولا که این یک مثال است برای اینکه روشن کنیم مکانیسم های دفاعی چگونه کار میکنند.
ثانیا روانشناسی اجتماعی اگر چه دقیقا با روانشناسی فردی مطابقت ندارد ولی مشابه است و ثالثا من ابدا قصد حمله به عقاید شما (مارکسیسم؟ کمونیسم؟ یا هر چیز دیگر ضد بورژوازی ) را با استفاده از روانشناسی نداشته و ندارم.
این یک سوء تفاهم است که برای شخص شما (مکابیز از بین گروه دوستان) از آغاز رخ داده بود.
این بحث را من از نخستین روزهای وبلاگ نویسیام در وبلاگ سابقم (که توسط پرشین بلاگ مسدود شد) شروع کردم و نخستین قسمتش تحت عنوان "مقدمهای بر روانشناسی فردی و ضمیر ناخودآگاه" هنوز در وبلاگ سایت گویا نیوز قرار دارد.
چند باری هم خواستهام راههای چگونگی دسترسی به محتوای ضمیر ناخودآگاه را توضیح دهم که به دلایلی پرهیز کردهام.
یک بار هم توضیح دادم که وبلاگ نویسی با نام مستعار میتواند وسیلهای باشد برای نقب زدن به ضمیر ناخود آگاه...
طبیعی است که شما بدون اطلاع از آن مقدمات به این گمان افتاده باشید که من قصد دارم با تکیه بر روانشناسی پنبه همه مکاتب را بزنم.
خیر من اصلا مکاتبی را که شما میشناسید در حد آکادمیک نمیشناسم که بخواهم با چیزی که بلدم به مصاف با چیزی که بلد نیستم بروم
---------
خوب من گمان کردم در ادامه ی بحثهای اخیر این کامنت را پست کرده اید . اگر اینطور نیست و به گفته ی شما ربطی به آن ندارد حق با شما است . من دچار سوءتفاهم بوده ام .
توضیح نه چندان ضروری دیگر اینکه من ضد بورژوا یا مارکسیست یا کمونیست و...الخ نیستم .نقدم به طور کلی متوجه برخورد روانکاوانه با متن به قصد تشریح اندیشه های صاحب متن است.بنابراین همچنان این نقد را متوجه "متن" شما می دانم .گیریم که قبول می کنم بخشی از آن سوتفاهم بوده است ( آن بخشی که مدعی بود این مطالب را مشخصا به قصد پاسخ دادن به نقد مانی پست کرده اید)
دکتر جان جو کامنتدونی داره مسموم ميشه بيا راجع به يه چيزای ديگه بنويس که اينجوری نشه راجع به اون مباحث هم تا حالا احتمالا به نتايج دلخواه رسيدي ضمن اينکه شما آزادی هر چه دلت می خواد بنويسی چرا که اون ضربدر کوچولو واقع در سمت راست بالای صفحه رو گذاشتن واسه اينکه هرکی خوشش نيومد يه زحمت بکشه اون رو فشار بده (البته با موس)
از هر چي اصفهانيه متنفرم
وبلاگت هم بوي پول ميده
حسادت به توانمندي اصفهان و اصفهانيها كه ديگه شاخ و دم نداره.ضماد مرغوب براي رفع سوزش موجود است.مي خواي؟
این ذهنیت شما عجیب است. بالاتر طوری وانمود کرده اید که من با نامی دیگر کامنت گذاشته ام. در عین حال که می بیند هیچ ابایی از اینکه حرفم را بیان کنم ندارم. دیگر این که اتهام کمونیست بودن به من همانقدر اهانت به من است که نامیدن خود به «بورژوا» توهین به بوژواهاست. شما چنان که از نوشته هایتان برمیآید در واقع یکی از همین انسانهای جدیدالظهور جامعه ایرانی هستید که به «تازه به دوران رسیده» شهره اند. من از ایران امثال شما را می شناسم. و جالب اینکه هرکجا اینجور آدمها هستند گله ای آدم حقیر و کلفت منش نیز دور آنها جمعند.
demokrsi e amsale to be bishtar az shoravi nemirese jaanam
too shoravi ham zanhashoon faheshe boodan va mard hashoon alkoli
beto ham miad ke az hamin komonistaa bashi
shomaha inja be khater e hich opooch be joon e ham biyoftin,,,oonvaght sarbazan e gomnam e hazrat e Mahmood(666) too Jonoob e Lobnan be karzar e moghaddas peyvaste'andta hala 350 mooshak e agha ro be khak e Esrail partab karde'and o nirooyeh komaki hamchenan miresad be na be dastoor e magham e ozmayeh velayat
,,,,
bekhabid bekhabid ey mellat e bigheyrat,,,,khaneh az dast raft
__________________
marg o nang bar har chi akhoond o pasdar o basijiyeh,,,nangetan bad
بسمالله الرحمن الرحیم
قاسم الجبارین
اعوذو بالله من الشیطان رچیم
بر محمد و آل محمد صلوات...
بالاخره تونستم به این وبلاگ شافیستی بیام:))
توضیح: داداشم کوچیک بود به فاشیست میگفت شافیست
به دکتر اصفهانی تازه بدوران رسیده. ضمیر ناخودآگاهت رابیرون کشیده وجلوی رویت قراردادیم. نوچه هایت نیز میدان دفاع از ترا ترک کردند وگروهی نیز از تو روی بر تافتند. مهم تر از همه آشکار شد که تودر رشته تخصصی ات نیز بی مایه ای. به قول خودت«سرزمین مرا چه پیش آمده است که مردمانش، به چنین حقارتی گرفتار آمدهاند که» به فرد بی مایه ای چون تو برای شفا یافتن مراجعه میکنند؟ پس حد اقل می توانی دکان وبلاگت را ببندی و دنبال یک ضمیر ناخودآگاه تازه بگردی. با شناختی که خواننده های وبلاگت از تو یافته اند بزودی تحت مدیریت جدید از جای دیگر سر بر میاوری.
برای "جـمع بندی"
بهـتر گه های گنده تر از حلقت قورت ندی که خفه ات میکنه اما اگر میخواهی خودتو با گه خفه کنی راه باز و جاده دراز
فقط اینجا رو با وجود نحست به گه نکش
اين جناب ماني رو من مي شناسم. لولوي خيلي خطرناكيه
آقا ما اومدیم بگیم که ما اون رضا که کامنت گذاشته نیستیم و البته اگه شوما قهر کنی میایم تو اصفهان می پرسیم اون دکتری که منشی هاش خوشگلن و حقوق زیاد میگیرن و خیلی درخواست واسه منشی داشته و به بهانه واهی خیلی ها رو رد کرده کیه بعد پیدات می کنیم و میبریمت نزدیک ترین کافی نت محل تا دوباره بنویسی!(شوخی بود به دل نگیری)
نوچه نثرت و شیوه تفکر و بیانت به مرادت گوشزد میماند. عجب وحد تی! او هم به واژه هایی که تو بکار بردی ارادت خاصی دارد و تاثیرش در وبلاگستان هم در حد این واژه هاست.
تو به حرف مردم چکار داری؟ واسه خودت بنویس خوب
متاسفم برای جوی که در این پیامگیر ایجاد شده است.
من واقعا نه قصد و نه فرصت پاکسازی و سانسور نظرات غیرمودبانه را دارم بنابراین خواهش می کنم که کسی مخصوصا به طرفداری از من به این بحث دامن نزند.
راجع به اینکه در آینده چه خواهم کرد به زودی تصمیم خود را اعلام می کنم...هر چند که می دانم برای تعداد اندکی اهمیت دارد.
Doc, are you serious about ending your writing? you must be kidding me. I just found your weblog and can not believe I am about to lose one piece of fun I have in Dallas, TX. See....people read your weblog all around the world!and they find it actually fun and informative at the same time.
براي فرزاد
اصفهاني ها چي براي حسادت دارند؟
مشك آن است كه خود ببويد جانم
يك لحظه از اصفهان بيا بيرون ببين چي در موردتون مي گويند آدم هاي به قول خود مقتصد نه خسيس!
می خواستم چیزی راجع به موضوع بحث بنویسم. دیدم اصلاً مسیر کامنت ها منحرف شده و پشیمون شدم! (دیگه مطلبی راجع به موضوع بحث بی مناسبته!)
به هر حال امیدوارم به نوشتن ادامه بدین. بخصوص با همین به چالش کشیدن ارزش های تثبیت شده در ذهن آدمها...
شما وبلاگ با ارزش و خواندنی دارید لطفن نوشتن را ادامه دهید
یک خواننده
شما وبلاگ بي ارزش وناخواندنی دارید لطفن نوشتن را ادامه ندهید
اين مرجان خانم فكر كنم بجاي اينكه گز اصفهان رو بخوره ، نشيمن گز اصفهان نصيبش شده. بايد دركش كرد. همه درد دارند اينم از اين دردها داره .پس ما اصفهانيها با لبخندي مليح از كنارش مي گذريم.
اين مرجان خانم به جاي اينكه گز اصفهان رو بخوره نشيمن گز اصفهان نصيبش شده.ما بايد دركش كنيم.همه درد و سوز و گداز دارند اينهم از اين نوعش داره.پس با يك لبخند مليح از كنارش مي گذريم.
اين مرجان خانم به جاي اينكه گز اصفهان رو بخوره نشيمن گز اصفهان نصيبش شده.بايد ما دركش كنيم.همه درد و سوز و گداز دارند اينهم از اين نوعش داره.پس با يك لبخند مليح از كنارش مي گذريم.
گوشزد جان من تازه از طريق وبلاگ شهر قصه با وبلاگت آشنا شدم.
تازه دارم فيض مي برم از نوشته هات.
خواهشا فعلا قهر نكن.
در ضمن چيكار داري به ديگران
هرچه مي خواهد دل تنگت بگو
چرا سعی نمکنین به عقاید هم احترام بذارین؟چرا نمیتونین نقد مودبانه انجام بدین؟این آقا تو وبلاگ شخصی خودش هم نمیتونه 2تا کلمه درد دل کنه ؟آقای دکتر گوشزد شما هم بی زحمت ناز نکنین به نوشتن ادامه بدین
ما هنوز زنده ايم دكتر جان
گوشزد جان ممنون بابت محبت هات و تبریکاتت. اون ماجرای بیمار شیرازیت و تعبیرش از اصفهانی ها خدا بوددددددد. لطفا قهر مهر هم نکن. راستی یک اعتراف: من هنوز نظر خودت رو در مورد اون ماجرای تجاوز نخوندم. بهم گفتند اگر بخونی، تیکه بزرگه ی گوشزد عزیز حکیم الحکما گوشش خواهد بود:))))))
آقا ميلاد
خودي ها براي نشيمن گز ارجح هستند مخصوصا از جنس مذكر
اصفهاني ها اينقدر خسيس هستند كه اين رو هم خودشون امتحان ميكنند
مرجان خانم
نه، مثل اينكه سركار گير يكي از اون نشيمن گزاي درجه يك اصفهاني افتاده ايد كه حالا حالاها سوزش و دردش خوب شدني نيست كه نيست.ايول به اون نشيمن گز همشهري خودم و شير ماميت حلال كه چه كردي.
و شما مرجان خانم، بهتره تا چند ماهي كمتر راه بريد تا شايد التيام يابد
مرجان خانم
نه، مثل اينكه سركار گير يكي از اون نشيمن گزاي درجه يك اصفهاني افتاده ايد كه حالا حالاها سوزش و دردش خوب شدني نيست كه نيست.ايول به اون نشيمن گز همشهري خودم و شير ماميت حلال كه چه كردي.
و شما مرجان خانم، بهتره تا چند ماهي كمتر راه بريد
مرجان خانم
نه، مثل اينكه سركار گير يكي از اون نشيمن گزاي درجه يك اصفهاني افتاده ايد كه حالا حالاها سوزش و دردش خوب شدني نيست كه نيست.ايول به اون نشيمن گز همشهري خودم و شير ماميت حلال كه چه كردي.
و شما مرجان خانم، بهتره تا چند ماهي كمتر راه بريد تا شايد التيام يابد
سركار ميلاد خان
چرا از هول 10 بار پيغام مي ذاري
در ضمن من خوشبختانه اصلا خواستگار اصفهاني نداشتم كه بخوام با شما جماعت زندگي كنم
خدايي يه ذره منطقي صحبت كن
در ضمن ظاهرا خودت امتحان كردي كه راه حل براي درمانش ميدي بهتره به همشهري هاي خودت توصيه كني
من اصفهاني هستم واصفهان ، جان من.
اين مرجان خانم انگار يا عقده اي تشريف دارند و يا در حال و هواي قرون وسطي به سر مي برند با اين تفكرات و بيانات عجيب غريبشان.
الينا خانم
مگه هر كس از اصفهاني ها خوشش نياد عقده اي يا قرون وسطي ايست؟شما يه مقدار به پاسخ هاي همشهري خود توجه كنيد و منصفانه قضاوت كنيد
مرجان خانم
از اتفاق من الان هشت -نه سال است به خاطر مسائل كاري دور از اصفهان زندگي مي كنم و در همين چندسال دوري پي برده ام كه اصفهان و اصفهاني براي افتخار ورزيدن ،غني و مايه دار است و از اتفاق اگر همه اصفهانيها امكان مي يافتند چند صباحي دور از اصفهان باشند بهتر و قويتر به درك غناي شهرمان دست مي يافتند هرچند كه الان هم منزلت والاي اصفهان را مي دانند.
Do you have any idea? Click here and post a Comment