نامهاي براي راه نمايي
اين متن توسط دوستي به ايميل من فرستاده شده است.
لطفا بخوانيد و در صورت تمايل نظر بدهيد و راهنمايي كنيد.
ضمنا همينجا به اطلاع دوستاني كه براي من ايميل ميدهند و درخواست طرح موضوع بخصوصي را مينمايند ميرسانم كه انشا و املاي مطلب مورد نظر را خودشان بايد زحمت بكشند و تهيه كنند و برايم بفرستند .
در صورتي كه موضوع مناسب باشد و تكراري نباشد من آن را در وبلاگ قرار ميدهم ولي اينكه آنان موضوع انشا بدهند و من بنويسم، اگر چه برايم باعث افتخار است ولي متاسفانه وقتش را ندارم.
من مردي 36 سالهام كه 10 سال پيش با دختري كه چهار سال از من كوچكتر است و يكي از دوستان خواهرم ميباشد ازدواج كردم.
زن من كه در اينجا او را مهشيد مينامم، بر خلاف دختران فاميل ما بسيار شلوغ و پرحرف و بيپروا بود و من كه خجول و آرام و كم حرفم ناخودآگاه شيفته اين خصوصيتش شدم و با هم ازدواج كرديم و در حال حاضر يك بچه هفت ساله هم داريم.
با كمك خانواده من يك آپارتمان خريدم و يك پرايد و گاهي سفر شمال و يك بار هم با قسط و قرض يك تركيه رفتيم.
اينها را گفتم كه وضعيت اقتصادي متوسط خودمان را توضيح داده باشم.
اين وضعيت متزلزل اقتصادي 3-2 سالي است در حال خراب شدن است و حقوق و درآمد من به سختي كفاف مخارجمان را ميدهد و اين مهشيد را آشفته و پريشان كرده است.
هر جا مينشيند با صداي بلند و مسلسلوار از بيعرضگي من سخن ميگويد. جلوي پدر و مادر من و خواهران و برادر من و خانوادهشان و نيز خانواده خودش ... فرقي برايش نميكند.
از زيبايي خودش ميگويد (راست هم ميگويد) و اينكه ميتوانسته زن چه كساني بشود و مرا تحقير ميكند و من ساكت ميمانم.
چند بار سعي كردهام كه جواب حرفهايش را بدهم ولي از عهده برنميآيم.
به عنوان مثال يكبار جلوي يكي از دوستان من كه با هم رودربايستي داريم با همان روش هميشگي خود شروغ به «بلبله زباني» كرد و من با خنده سعي ميكردم كه مسئله را به شوخي برگزار كنم كه عصباني شد و پرسيد:
تو چند وقت است كه براي من لباس زير (اسم آورد) نخريدهاي؟
ميدانم كه آبروداري برايش معنايي ندارد.خانوادهام هم ميدانند.
بارها شده است كه در جمع دوستان و فاميل گفته است كه چرا من بايد زن تو بشوم و مثلا زن سهيل نشوم (سهيل يكي از دوستان من است كه پولدار و خوش تيپ است) و سهيل هم كه زن دارد سرش را به زير مياندازد.
پروايي ندارد كه از عادت ماهيانهاش در جمع مردان سخن بگويد يا حتي راجع به نحوه روابط صكصاش حرف بزند.
بسيار پيش ميآيد كه هنگام نشستن دامنش را جمع نميكند و جلوي دوستان و اقوام من كه تا حدودي مذهبياند حتي تا لباس زيرش هم پيدا ميشود ولي اگر بخواهم با اشاره به او تذكر بدهم بلافاصله اشاره مرا براي همه آشكار ميكند كه "آقا دوباره غيرتي شدند ...كه چي، كه آقايون مجلس يه قسمتي از ران زنش رو ديدهاند" و مرا خجل ميكند.
در هر مجلسي چه يك مهماني خصوصي چند نفره باشد و چه يك جشن بزرگ، كنترل مجلس را به دست ميگيرد و بلند و مسلسلوار حرف ميزند و درباره همه چيز اظهار نظر ميكند از ادبيات گرفته تا پزشكي و حتي تكنولوژي.
مثلا روزي در يكي از دورههاي پدرم كه با دوستان قديمش برپا كرده بود حاضر شد و در حالي كه حتي يك بيت از ديوان حافظ را نخوانده است، يك ساعت تمام با يكي از دوستانش كه سالهاست با حافظ انس دارد و زندگي كرده است بحث كرد و جالب اينجاست كه حتي به جوابهاي پيرمرد توجهي نميكرد و من و پدرم را شرمسار نمود.
نميدانم چكار كنم...نه ميخواهم جدا شوم و نه ميتوانم كه با اين وضع ادامه دهم.
پینوشت:
اگرچه مشکل این دوست عزیز احتمالا ناشی از یک اختلال روانی در همسر اوست ولی بحثی که گشوده شده است همچنان به قوت خود باقیاست.
آیا مردان لازم است که اتوریته خود را در زندگی مشترک اعمال کنند؟
بگذارید مطلب را کمی باز کنم...در جمهوری اسلامی ایران حقوق حقه شهروندان نقض میشود و در عوض حقوقی به آنها اهدا میشود که حق آنها نیست. مثلا از همه شهروندان حق آزادی سیاسی و اجتماعی سلب میشود و در عوض به نیمی از آنها(مردان) حق همسر آزاری و فرزندآزاری اهدا میشود تا بتوانند خشمهای سرکوفته خود را تخلیه کنند.
آیا مردان حاضرند به خاطر احترام به کرامت انسانی از این حقی که به ناحق به آنها اهدا شده است صرف نظر کنند؟
58 نظرات:
رفتار هایی که از مهشید نقل کرده اید خودنمایی های بیش از حدی است که می تواند نشانه این باشد که نیاز ارضا نشده ای به توجه دارد. به یک مشاور مراجعه کنید.
ایراد از مهشید نیست. طلاق دست او نیست. دست شماست. یعنی راحتی هر دوی شما. مهشید به نظرم مشکلی ندارد و شما هم با مهشید مشکلی ندارید شما با خودتان هم مشکل ندارید. احتیاج هم به مشاور ندارید. خصوصیاتتان به هم نمی خورد. خودتان باید تصمیم بگیرید. تا نگیرید شما کمی و مهشید زیاد زجر خواهد کشید. موفق باشید
من بودم طلاقش مي دادم
يك لحظه هم تحملش برامك غير ممكنه
مرد ايروني
منتظر چه هستید؟ که مهشید درست بشود؟
بلیطتان ببرد؟ یا معجزه دیگری؟
شما مردی برای این مهشید نیستید و شاید همین امر او را وادار به امتحان کردن مردانگی تان میکند.
گویا طلاق یگانه راه باقی مانده است.
مشكل رو اينطوري حل نمي كنند
بي پولي رو يا بي آبرو كردن يك آدم درست نمي كنند.
از يكي شنيدم. يك همچين داستاني رو داشت مطرح مي كرد. كه زنه طرف اينطوري بوده.
طرفم دست زنش رو گرفته برده يك جاي با كلاس. شلوارش رو كشيده پايين با شورت راه رفته. اونوقت زن تازه به قباحت كارش پي برده.
مهشيد تا جوونه بايد از زيباييش و زندگيش لذت ببره. اين آقا هم خودخواهي نكنه و خود مهشيد رو دوست داشته باشه.
سخت نگير آقا!
روزگار سخت مي گيرد بر مردمان سخت گير. اگرم سخت كوشي كني هم زنت رو خواهي داشت و هم لذتت رو مي بري.
ولي بنظرم اين طرز رفتار رو كمتر مردي تحمل كنه.
براي اون مرد هم آرزوي موفقيت مي كنم
I just got cمن گيچ شدم آيا مهشيد اين اخلاق ها را قبل از وضع مادي بد هم داشت يا بعد آز بئ پولي . منظورم پر حرف بودن و بي پروا بودن هست .من قبول دارم که وضع بد مالي زن را آشفته مکند من خودم زني هستم که در شرايط مشابه با همسر شما زندگي ميکنم .شرايط سختي را تحمل مي كنيد .درك ميکنم .بنظرمن با همسرتان صميمانه صحبت کنيد بارها و بارها .از آنچه كه در دل داريد .وقتي شوهرم با من صحبت مي كند تا چند روزي آرامم ميکند اگر به حفظ زندگي خود علاقه مند هستيد برايش آنرژي بگذاريد .آگر نه آنرژي و فرصت آندک زندگي رآ در جآي ديگر صرف کنيد.
موضوع گمونم ساده است ... مهشید عوض نشده ... همون آدم قبلیه ... منتها قبلا شما حساسستی روی رفتارش نداشتی و اینکه حتی برات جاذبه هم داشت ... چون با خودت متفاوت بود و اینکه حتی خیلی وقتا شاید احساس میکردی که اون واکنش هایی که خودت نمیتونی نشون بدی )به خاطر تیپ شخصیتیت اون نشوم میده و به همین دلیل برات جاذبه داشت ... شیفته اش شدی و اشتباه اینجا بود که توی این فاز شیفتگی تصمیم گرفتی ازدواج کنی ... و حالا دیگه اون رفتارها و بی پرواییها برات جاذبه نداره ... همین ...
بسم الله الرحمن الرحیم
با این تعاریفی هم که از مهشید خواندم، نتونستم بطور 100٪ مهشید رو بشناسم، اما اگر همهی رفتار ناشایست مهشید خانم فقط به کلامها ختم میشه، بازهم جای خوشحالی داره، چرا که من فکر میکنم فقط یک پله بدتر از این میتونه وجود داشته باشه و اونم فاحشگی است. برای شخص خودم اصلاً قابل پذیرش نیست که زنی اینگونه نشست و برخواست داشته باشه تا جایی که در جمع آشنایان و دوستان لباس زیرش هم پیدا بشه، از س.ک.س و عادت ماهیانهاش حرف بزنه و... که احتمالاً شما مجال بیان کردن پیدا نکردید.
مهشید مقصر نیست، مهشید از ابتدا همین بود و هنوز هم همان دختر شلوغ و... است. شما هم مقصر نیستید، اما شما در انتخاب همسر اشتباه کردید. دلم نمیخواد زبان بد بگذارم، و باز هم تاکید میکنم با این چندسطر نوشته نمیشه کسی رو شناخت و قضاوت کرد. اما حکم طلاق رو هم برای مواقعی گذاشتن که طرف فساد اخلاقی داره. و این اخلاق و رفتاری که شما بیان کردید، رفتار سالمی نیست. من اگر جای بودم (که خدا نکند) هرچه سریعتر برای طلاق اقدام میکردم.
موفق باشید
به نظر من هم باید یه مشکل جدی وجود داشته باشه چون من با سی سال سن تو اطرافیان زن متاهلی ندیدم که تو جمع لباس زیرش رو به همه نشون بده ، حالا این عقده خانوم چه منشایی دارد معلوم نیست ولی این همه تفاوت زن و مرد در یک زندگی مشترک اصلا به درد نمی خورد منظورم تفاوت سلیقه نیست تفاوت تفکر است .
اگر این زندگی این قدر شما را اذیت می کند بهتر است لااقل به خاطر بچه 7 ساله خود ریشه رفتار همسرتان را پیدا کنید ، طلاق برای چنین روزهایی است
جناب گوشزد کامنتدونی شما وقتی سنگین میشه اصلا قابل خوندن نیست/ امکانش هست برای من کامنتهای پست خیانت رو میل کنین؟
بابا هالو اسکن به این خوبی :)
سلام
من نویسنده نامه هستم و از آقای دکتر که نامه را گذاشتند و از شما که نظر میدهید سپاسگزارم
شاید من نتوانسته ام منظورم را خوب برسانم مهشید اصلا زن نانجیبی نیست و اینکه میگویم لباس زیرش پیدا میشود ناشی از شلختگی است
بارها برایش توضیح دادهام که من زنان بسیاری را دیدهام که مینی ژوپ میژوشند ولی موقع نشست و برخاست احتیاط میکنند ولی در واکنش به این گفته ناراحت میشود و قهر میکند و کلا مشکل من بااو این است که اگر تذکری به ابما و اشاره بخواهم به او بدهم رسوایم میکند.از آثار شلختگیاش یکی هم ظرف شستنش است که همیشه باید منتظر باشم که قسمتی از غذاها به ظرفهای شسته شده باقی مانده باشد.اگر اعتراض هم بکنم میگوید خودت بشور! و من که از صبح تا شب سر کارم باید شب تا صبح هم ظرف بشویم
نرگس جان
به جای اینکه روی کلمه کامنت کلیک کنی روی تیتر مطلب "خیانت در زناشویی" کلیک کن تا صفحه جدیدی باز شود و همه کامنتها در کادرهای رنگی و جداگانه قرار خواهند داشت ولی در این صفحه فقط میتوان خواند ولی نمیتوان کامنت گذاشت.
اگر مشکل برطرف نشد به من اطلاع بده تا برایت میل کنم.
علی جان متاسفانه هم انتخاب اولیه ات و هم رفتار پس از ازدواج نامناسب بوده است. اگر زنان از مردشان سستی ببینند دیگر تره هم به ریشش خرد نمیکنند و آنوقت است هنگامه خر آوردن و باقالی بار کردن.
رفتارهای همسرت بیشتر به یک "زورآزمایی" با تو میماند، هر چقدر سست تر ببیندت بیشتر ترکتازی خواهد کرد.
با قدرت حد و مرزهایت را برایش روشن کن و از آن مرزها پاسداری نما.تخطی از آن حد و مرزها را نپذیر.
در زنان (و مردان نیز) چیزی هست بنام "عشق به قدرت" که از مردانِ زیاده ظریف و بساز، خوششان نمیآید.
اگر مردی را قدرتمند بیابند حتی از خطاهایش نیز چشم میپوشند،اما وای اگر مردی را بقول خودشان (دست و پا چلفتی)بنامند!!! دیگر روزگارش را سیاه میکنند.
من دیده ام مردانی را که در سازگاری با زنانشان، به همان هیئتی در آمده اند که زنانشان میخواسته اند، در پایان خود آن زنان از اینکه این مرد اینقدر گوش بفرمان و مطیع است، حالشان بهم خورده و طردش کرده اند.
امیدوارم مشکل تو ازین دست کهنوشتم نباشد وگرنه که ...
بهرام جان
به سوال داری جواب میدی یا پیغام خودتو میرسونی!!! حواست به کلاس باشه!
آقا معلم
جناب گوشزد
من هم یکی از همون خوانندگانی هستم که یک بار در باب موضوعی به شما ایمیل زدم که البته بعد از مدت ها در مقدمه این پست از سوی شما پاسخم رو گرفتم . انشای (!) مورد نظر من هم در باب این سوژه بود : ( فارغ از هرگونه قضاوت ) دوستانی که در پست مربوط به خیانت زناشوئی اعتراف به خیانت کرده بودید لطفا بفرمائید تا چه حد بطور متقابل این حق را برای همسر یا پارتنر خود نیز قائل هستید ؟ و دوم این که اگر روزی به یقین برسید که از سوی او نیز به شما خیانت شده است عکس العمل تان در ان مقطع چه خواهد بود ؟
در مورد مشکل این اقا هم اولا به نظر من ادمی که بعد از ازدواج اظهار می کنه که من می توانستم با فلانی و فلانی ازدواج کنم و چرا با تو ازدواج کردم دو حالت بیشتر نداره : یا احمق است یعنی اگر واقعا می توانسته انتخاب بهتری داشته باشد از حماقت و خریت خودش بوده که درست انتخاب نکرده و حالا هم داره تاوان خریت خودشو پس میده پس جایی برای نق زدن به طرف مقابل باقی نمی مونه یا این که دروغ گو است یعنی داره به دروغ ادعا می کنه که مثلا امکان ازدواج با فلانی رو داشتم اما تو رو انتخاب کردم !! پس در این حالت هم داره حرف زیادی میزنه .
اقای محترم اصل و اساس انتخاب شما از اول اشتباه بوده جالبه که حالا هم میگید : نمی خواهم جدا شوم !! پس دیگه چرا نظر بقیه رو جویا شدید ؟؟!! اگه نمی خواهید جدا بشید که خب مجبورید بسوزید و بسازید . مراجعه به روان شناس و مشاور هم در صورتی کارساز هست که خانمتون مایل به همکاری برای بهبود وضع موجود باشه که ظاهرا با توصیفات شما ایشون رغبتی به این مسئله ندارند . بنظر من شما اول باید مشکل ترس و ناتوانی و نادانی خودتون رو درمان کنید که منجر به چنین اوضاعی شده که بعید میدونم به تنهایی قادر به انجام چنین کاری باشید و اگر با کمک یک روان شناس مجرب بتونید به نقاط ضعف شخصیت خودتون پی ببرید و در صدد درمان و حل اون بربیایید بعد از اون با قدرت و دانایی و توانایی می تونید یک تصمیم اساسی و منطقی واسه زندگیتون بگیرید اما ادمی مثل شما که ظاهرا کاملا در موضع ضعف قرار داره و خودش رو پشت ترس هاش پنهان کرده بعید می دونم بتونه با نسخه "طلاق " یا با نسخه " ادامه زندگی " که از سوی دیگران پیچیده میشه بتونه این سرطان مهلک رو که در زندگیتون ایجاد شده ریشه کن بکنه .
بنظر من نمیشه با این اطلاعات و مثالهای اندک جواب مطمئنی داد ولی من اینا بنظرم اومده البته که از دیدگاه خودم:
معمولا ادمای خجول و کم حرف دنبال کسی می گردن که متضاد اونها باشه مخصوصا که به مرد سالاری هم اهمیت زیادی ندن واین در رابطه با شخص وقتی دچار میشه که اون خانم نتونه ظرفیت طرف مقابلشو درک کنه و این باعث سو استفاده اش بشه/ میگن یه زن مردو میسازه و مرد هم زنو میسازه یعنی رفتارهاست که اثرات متقابل میذاره و تعیین میکنه بعدا همسرمون چه رفتارایی با ما داشته باشه.یه جورایی خودمون حریممون رو تعریف میکنیم حتی در یک رابطه ی ظریف زناشویی.
در مورد تحقیرهم من حدس میزنم چون این خانم پیش شما احساس کوچیکی میکنه این حرفارو میزنه چونکه میخواد خودش احساس امنیت کنه.اون دقیقا بنظر من داره درونیاتش رو بشما میگه /شاید
او انقدر احساس نا امنی میکنه در مورد طلاق که عملا داره پیشاپیش به بقیه میگه که اگه ما از هم جدا شدیم به خاطر بی عرضگی شوهرم بود که البته لیاقت منو هم نداشت.
به نظر من نیازی نیست که شما جوابشونو بدین شما نیاز دارین با هم منطقی بحث کنین بنظر میاد که هر دوی شما احساسات و حرفها و البته انتظارات براورده نشده و توقعات زیادی مونده و گم شده....در مورد بی ادبیهای ایشون جلوی بقیه راستش چیزی بنظرم نمیرسه.این بر میگرده به انتخاب اولیه ایشون...
منبر میدم دست بقیه دوستان:))شبنم جون بدو بیا
یه نکته دیگم یادم اومد.من ماه هاست کلاسی میرم که دیدم زنانی در معرض طلاق و با مشکلات زیاد اومدن و زندگیشون رو عوض کردند فقط بخاطر اینکه خودشون عوض شدن و تغییر کردن متاسفانه ما میگیم طرفمون اینجوره اونجوره و تغییرش نمیتونم بدم و پس طلاق. بنظر من ایشون بیشتر فکر کنن مشاوره برند مخصوصا که پای بچچه هم در میونه.نقش خودشونو تو حل این جریان پر رنگ تر کنن بعد تصمیم نهایی رو برای جدایی یا موندن بگیرن.
من فكر ميكنم مهشيد بيشتر هدفش جلب توجه هست نه چيز ديگه اي كه ميشه دليلش كمبودهايي باشه كه در طول زندگي داشته و فكر ميكنم مشورت با يه مشاور ميتونه مفيد باشه
حالا که جدا شدن رو دوست ندارید به این راه حل هم فکر کنید:
من اگر به جای شما بودم کمی با همسرم اتمام حجت می کردم. قبل از هر چیزی راجع به انتخاب بهتر. خیلی صریح به اون می گفتم که اگر انتخاب بهتری می تونسته داشته باشه اولاً احمق بوده که نداشته و از اون مهمتر اینکه همین الان هم می تونه بره و خیلی هم باعث ارامش من می شه.
اینکه شما با همسرتون در جمع با احترام برخورد می کنین (یا سعی دارین بکنین, حتی از ترس) خیلی هم خوبه. اما من اگر جای شما بودم راجع به این موضوع هم با همسرم اتمام حجت می کردم. اول اینکه طرفی در هر صورت در جمع باید احترام هم رو حفظ کنن. شما با عدم تذکرهای مسخره ایرانی و اون هم با عدم تحقیر شما با حرف هایی راجع به انتخاب و.... ضمن اینکه من اگر بودم به همسرم تذکر می دادم حالا که اخلاق های احمقانه و سنتی ندارم از اون هم توقع دارم در تامین هزینه های زندگی و چیزای دیگه مسئولیت قبول کنه (حالا در مرحله اول نه 50-50 با توجه به شرایط همسر شما). اما اگر به دنبال کاری نمی رفت و بعد از یک مدت محدود (مثلاض چند ماه) به درآمد نمی رسید بی رو دربایستی به اون می گفتم باید از زندگیم بره بیرون. از حرف مردم و شانتاژهایی راجع به بی عرضگیم و... هم اصلاً نمی ترسیدم. چون مطمئن باشید همین الان هم همه اینها رو راجع به شما می گن باتوجه به رفتار همسرتون (مثل بهرام)
اما حتی اگر دیوانه وار همسرتون رو دوست دارین نباید از تهدید اون به ترک کردنش به خاطر براورده نشدن حداقل انتظارات بترسین. چون این ترس فقط کمک می کنه که این رفتار تشدید بشه. این زندگی که زندگی نیست, پس بهتره یا قطع بشه یا اصلاح)
البته اینها فقط انتخاب های من (و اون هم نه در یک شرایط واقعی که در یک فکر کردن نیم ساعته) هستش.
اين داده ها ناقص اند و نمي شه باهاشون قضاوت كرد..نمي دونم فكر كنم مراجعه به مشاور كمكشون كنه..يك سري توانمندي ها ومهارتهاي ست كه اين اقا بايد به دست بياره و يك سري از برخوردهاي خانم هم بايد اصلاح بشه كه نياز به چندين جلسه مشاوره وراهنمايي هست! راستي گوشزد خان همشهري هستيم ظاهرا"! و هم رشته! خوشمان امد از وبتان!
من کامنتها را تا نصفه خواندم و آمدم کامنت بگذارم ...شاید حرفم تکراری باشد...
تا جایی که من خواندم اکثرا یک طرفه به قاضی رفته اند ...اگر هدف کمک است باید صدای دو طرف قضیه را شنید . همیشه قصد و غرض زنانه و مردانه از هر رفتاری متفاوت است. همان قصه مردان مریخی و زنان ونوسی
به نظر من اگر لایق نظر دادن باشم مهمترین کار دیدن یک مشاور است که دو طرف حرفهایشان را با آرامش و برای شما به دور از رسوا کردنهای همسرتان بزنید و بشنوید. و هر چه زودتر. اگر بعد از آن دو طرف به این نتیجه رسیدید که ادامه زندگی جز ضرر روحی و ...نیست به جدایی فکر کنید . نه همین الان با این توضیحات حکم به طلاق !!!!!!!!
دوستان عزیز
آیا واقعا گمان میکنید که من با همسرم راجع به این موضوع اتمام حجت نکردهام.
نیمی از وقت با هم بودن ما بر سر این موضوع بحث داریم (و مشاجره) و به نتایجی هم میرسیم ولی در اولین جمعی که حاضر میشود گویی همه چیز را فراموش میکند و با انرِژی و حرارت زیاد مجلس را به دست میگیرد و مرا با نیشخندهای سایر مهمانان تنها میگذارد.بسیاری از افراد خانواده خودش هم حق را به من میدهند و او را نصیحت میکنند ولی فایده چندانی ندارد
به نظرم مشاور مي تونه به شما خيلي كمك كنه. فكر مي كنم مهشيد اگه مشكل تربيتي نداشته باشه قطعا به دليل برخي كمبودهاست كه اينكارها رو ميكنه
زنت داره چیزی رو تلافی می کنی، کاری کردی یا می کنی (خوداگاه یا ناخوداگاه) که خیلی آزارش میده، اون هم برای تلافی از نقطه ضعف مردونه ات استفاده می کنه تا بلکه تو متوجه بشی که یکجای کار غلطه. یک شب با هم برید پیاده روی تو راه باهاش صادقانه حرف بزن، به حرفش گوش بده، شاید مساله خیلی ساده تر از اونیه که فکر می کنی.
پيشنهاد ميكنم نمايشنامه رام كردن زن سركش نوشته شكسپير رو بخونين و معادل خودتون رو پيدا كنين. موثره .با يك مشاور هم مشورت كنين.
فكر مي كنم بهترين راه براي تو اينه كه يه حال اساسي از زنت بگيري مثلا يه موضوع درست كني كه بهت مشكوك بشه كه زني يا دختري خواهان رابطه با توست
بگذار كمي بهت فكر كنه تا مجبور بشه به اشكالات خودش هم فكر كنه
شايد براش مهم باشي و براي دوباره بدست آوردنت تلاش كنه
مرد ایرونی ، با اینجور طرز فکری که داری حتما به یک مشاور مراجعه کن.
بعضي مواقع مجبوري از راههايي غير نرمال هم براي راه حل استفاده كني
فكر نمي كنم جلوي زني اينجوري اين راه حل زياد هم نامنصفانه باشه
به خانم تون بفرمایین که با این شلختگی و اخلاقی که دارین نه تنها کسی میومد خواستگاریت تا برسه به اینکه بخواهی زن یکی پوالدار بشی. همین که تا حالا طلاقت ندادم از سرت هم زیادیه.
پسر وضعیت سختی داری! متاسفم. مطمئنن مهشید آدمی نیست که بتونه همه ی جوانب زندگی رو ببینه(کی میتونه؟). تو از همه طرف تحت فشاری.کار-خونه ...برای اکثر مردها قابل درکه. شاید در گذشته اشتباهاتی کردی که کار به اینجا کشیده. ولی اشتباه کردن حق آدمهاست. کی کامله؟ مهشید داره بی تعهد عمل می کنه.نه به تو به زندگی مشترکتون. ولی اگر دوستش داری حتمن حتمن با یک مشاور خوب تماس بگیر و روی رابطتون کار کن. اونها واقعن بعضی مواقع زندگی ها رو نجات می دهند. حرف های ما رو زیاد جدی نگیر این توصیه ها با این اطلاعات کار نمی کنه. با مشاور صادق باش و پیگیر. تحت هیچ شرایطی نمی تونی کسی رو عوض کنی مگر اینکه خودش بخواد. پس باید بدون زور و کنترل سعی کنی موقعیت رو برای اینکه هر دو تصمیم بگیرین روی رابطتون کار کنید فراهم کنی .برای این کار از تخصص و تجربه حرفه ای کمک بگیر.
این کتابها رو اگر دوست داشتی ورق بزن:
1-رازهایی درباره ی زنان -که هر مردی باید آنها را بداند- دکتر باربارا دی انجلیس- نسل نواندیش.
یک متخصص این رو به من معرفی کرد.
2-نظریه انتخاب-دکتر ویلیام گلاسر-مترجم مهرداد فیروزبخت- نشر رسا
3-چگونه از عطش دلبستگی رهایی یابیم؟
-هووارد هالپرن-مترجم مهدی قرچهداغی-نشر قطره
مراقب خودت باش رفیق.
خوب پس می دونی مشکل کجاست؟ مشکل فکر کنم از تعریف شما راجع به اتمام حجته! آدم که چند بار راجع به یک موضوع اتمام حجت نمی کنه!
با سلامی دوباره؛
به آقا علی که ارسال کنندهی ایمیل است میگویم؛
توی کامنتی که گذاشتهاید، گفتید که مهشید نانجیب نیست، و شلخته است.
من هم گفته بودم که 100٪ قضاوت نمیکنم، اما جناب علی آقا، لطفاً با دید بازتر به کامنتها، زندگی خودتون، و همهی واقعیتها نگاه کنید. چرا این توصیه را کردم؟ چونکه شما مهشید را دوست دارید و همین باعث میشه نتونید به قضیه درست نگاه کنید و منطقی قضاوت کنید.
شما داخل داستان هستید و نمیتوانید از اون داخل و با نگاهی که برگرفته از احساس و عشق و علاقه است، تصمیم درستی بگیرید. مشورت هم برای چنین مواقعی است. راستی، حرف اطرافیان و بخصوص خانوادهی خودتان (مخصوصاً خواهرها) چیست؟ آنها بهتر از همه مهشید را میشناسند و بهتر میتوانند راهنمایی کنند.
جناب علی آقا، نانجیب شدن دلایلی دارد، مثلاً انتقام یکی از چندین و چند دلیل آنست. سادگی و عدم نفوذ مَرد هم موجب نانجیب شدن زنی میشه که استعداد و آمادگیشو داشته باشه. نانجیب شدن علائم و نشانههایی هم دارد. مثلاً کم اهمیت شدن نسبت به امور منزل، شوهر و فرزندان.
من اصرار نمیکنم که مهشید نانجیب است، چرا که فقط چندین سطر درباره او خواندم. اما نمیتوانم باور کنم که شلخته است. به نظر من این شلختگی، ریشه در بیعلاقگی یا کماهمیتی او نسبت به یک زندگی سالم و ساده است.
به فرض محال که مهشید ساده است، اما آیا دلیل میشود که بخاطر سادگی لباس زیرش در جمع پیدا شود، درباره نحوه س.ک.س و عادتماهیانهاش سخن بگوید، از زندگیاش ابراز نارضایتی کرده و دوستان شما را به رخ شما بکشد؟ ؟؟؟ اما در عین شلختگی و آنهمه رفتار، نسبت به واکنشهای شما (که خیلی هم کم و ظاهراً گهگاه است) موضعگیری کند؟ اصلاً باز هم که همهی حرفهای من غلط، اما شما مجبور نیستید زنی را تحمل کنید که بهآسانی در جمع دوستان شما را تحقیر میکند، درباره رابهی س.ک.س سخن میگوید، و... در نهایت هم طلبکار است. حتی اگر مهشید [ذاتاً]ً بسیار ساده و بسیار شلخته هم باشد (که به نظر من اصلاً اینگونه نیست) شما نباید این رفتارها را تحمل کنید و ادامه دهید. یادتان باشد که از نظر شرعی و اسلامی، در گناههایی که او (به قول خودتان ناخواسته) انجام میدهد، شریک هستید و شما هم باید جوابگو باشید.
از اینکه شما با مهشید زندگی کنید یا نکنید، تحقیر شوید یا نشوید، و... به حال من و سایر کسانی که نظر دادهاند و خواهند داد تفاوتی ندارد. اما از این نگرانم که بخاطر عدم توانایی شما بر کنترل رفتار مهشید، در گناه اون شریک میشوید. به نظر من ادامه ندهید.
علی آقای عزیز
چند سوال دارم
آیا در خانواده درجه یک مهشید سابقه بیماری روانی یا دپرسیون ماژور وجود دارد یا نه؟
آیا مهشید همیشه اینگونه است یا گاه گاه و در جمع و مهمانی؟
موسیقی گوش میکند و چه نوع؟افسرده هم میشود یا نه؟
آیا بر همه جنبه های زندگی تو سوار است یا نه؟
آیا میتوانی موقتا جلویبرخی رفتارهای ناپسندش را بگیری یا نه؟
علی عزیز
من دکتر و متخصص نیستم. از تعدادی از کامنتها که اصلا هم کم نبودند و قاطعانه حکم به طلاق داده اند شکه شدم بدون اینکه بخواهم آنرا بعنوان گزینه آخر نادیده بگیرم. منهم هم سن تو و دوسالیست متاهل و دارای فرزندی 6 ماهه ام. بنظرم یک چیز حداقل برایت قطعی باشد هرگز بر اساس این کامنتها حرکت نکن. حتی با همین میزان شرحی که داده ای پارامترهای زیادی دخیلند. از جمله محیطی که در آن زندگی میکنید(ایران) و از آن تاثیر میگیرید و متاسفانه بدلیل شرایط حاکم، جامعه در آنجا بشدت پس رفته. خوب با همین پدیده باید آگاهانه برخورد کنید. والا یک موضوع درآمد و نبود تامین اجتماعی که مقصرش شما نیستید بلای جان تان میشود.اگر همه جا فعل جمع بکار میبرم چون موضوع زندگی مشترک و آینده شما 3 انسان هست و یک جورائی این گم هست و گویا موضوع رضایت فرد توست. موضوع دیگری که بشدت فقدانش را درتوصیفت احساس میکردم و نمیدانم با چه کلماتی باید بگویم نبود یک معنویت در رابطه تان هست. آخر همه چیز انگار خلاصه شده در از طرفی زیبائی و از طرف دیگر پول و تهدیدها هم بسیار نازل و از جنس ناموسی. کمترین نشانه ای از تفاهم و همدردی و تلاش مشترک در این جملات نیست. اگر واقعا مشاور انسان و دلسوزی یافت میشود حتما درنگ نکنید. اما یک چیز را تحت هیچ شرایطی فراموش نکن، همواره هر مشکلی با صحبت و تفاهم قابل حلست، اما اگر همین را هم پشت گوش بیاندازی هر جا که دیالوگ نباشد محصولش فقط درگیری و جنگ هست
برایتان بهترین آرزوها را میکنم
حتما همسر و فرزندت را ببوس
کوشا
i would say she has bipolar mood disorder (manic phase). no kidding, do you want to check her with a doctor mate?
گوشزد عزیز
مادر مهشید به علت افسردگی سالها دارو میخورده است و مهشید نیز گاهی به مدت چند هفته افسرده میشود ولی بدون دارو خوب میشود.
همیشه پر سر و صداست اگرچه در مهمانیها بدتر است
مواقعی که در مهمانی ها مجلس را به دست میگیرد ترجیح میدهم دخالت نکنم چون هم بی فایده است و هم آبروریزیش بیشتر میشود
موسیقس های تند و شاد و گاهی هم نوحه های سوزناک گوش میکند ولی اصلا سر وقت موسیقی سنتی یا موسیقی که احتیاج به تمرکز داشته باشد نمی رود
فكر كنم موضوعي ذهن ناخودآگاه خانم شما را مشوش و شخصيت وي را تحت تاثير قرار داده
شايد مشكلي در بچگي داشته
فكر كنم لازم است با روانپزشك مشورت كنيد
دوست عزیز با توضیحاتی که در جواب سوال گوشزد دادی احتمال داره همسرت دچار اختلال خلقی دو قطبی ( شیدایی-افسردگی ) باشه . توصیه می کنم قبل از هر اقدامی به روان پزشک و تاکید می کنم در مرحله اول به یک روان پزشک مجرب ( نه روان شناس ) برای تشخیص مراجعه کنید . امیدوارم حدس من در این مورد اشتباه باشه اما به هر جهت بعید می دونم مشکل شما با اندرزهای کلیشه ای حل بشه . البته خود من هم بار دوم هستش که در این رابطه کامنت میذارم و تا حالا تصورم بر این بود که مشکل همسر شما تربیتی و فرهنگی ست . باز هم دوستانه توصیه می کنم در اولین فرصت و هر چه زودتر مهشید خانم را پیش یک روان پزشک ببر .
دوست عزیز . امیدوارم بتوانم مشاور خوبی باشم . تصور میکنم که شما بخاطر دوست داشتن زیاد همسرتان ؛ به اصطلاح عامیانه قافیه را باخته اید . موضوع بحث مرد سالاری یا زن سالاری نیست . شما اگر نتوانید بر احساستان مدیریت کنید هیچگاه نمیتوانید زندگی اتان ا جمع و جور نمایید که البته متاسفانه در سطحی که شما پیش رفته اید و ماجراهایی که بوجود امده است ؛ نتیجه گرفتن و بهبود روابط زناشویی خیلی سخت است اما غیر ممکن نیست .
ابتدا مثالی بزنم تا مطلب بهتر درک شود :
در اوایل یک رابطه عاشقانه و در یک روز معمولی زن از مرد میپرسد که به کجا به گردش بروند ؛ سینما یا پارک ؟ و مرد که بسیار همسرش را دوست دارد میگوید هر جایی را که شما بگویی... و این تکرر در پذیرفتن خواسته های همسر- صرفا بدلیل دوست داشتن- باعث میشود ان هیبت و " مرد بودن " برای بتدریج کم رنگ و نهایتا محو شود بطوریکه ان ارزش و احترام مرد برای همسرش از بین رفته و مرد ناخوداگاه در ردیف همجنسهای زن قرار گیرد گویی که زن یک رفیق زن گرفته است و نه یک مرد. در اینجا متاسفانه شما در ذهن همسر خود هیچ ارزشی بعنوان یک " مرد " ندارید و میبایست با درک این واقعیت تلخ نسبت به بازسازی رابطه اقدام کنید . بپذیرید اگر زنی ؛ مردی را " قبول" داشته باشد ؛ در اکثر مواقع حتی زورگویی های بی منطق زن را میپذیرد .
البته نکته ایی در اینجا مغفول نماند که خصوصیات شخصیتی شما دو نفر ظاهرا متفاوت است و بلحاظ رشد و بلوغ فکری و اجتماعی فاصله دارید که این موضوع سختی کار شما را دو چندان میکند .
بزرگترین اشتباه شما نشان دادن ضعف شماست . اولا بخاطر اشتباهات نابخشودنی که در انتخاب و در مدیریت زندگی داشته اید بخود بقبولانید که امکان اینکه به بن بست و متارکه برسید زیاد است پس در برخود ها نگران اینکه تنها بمانید یا بچه ال و بل شود نباشید چه بسا که اگر عاقبت اندیش باشید شاید یکی از راه حل ها همان جدایی باشد .پس در روابط ضعیف نباش . اما عرض بنده این است که اگر با فرد دیگری نیز شروع کنید و همین قدر ضعف داشته باشید باز هم همان آش است و کاسه . سرشت زن این است که پس از مدتی از مردی که دائما در دسترسش باشد و بله قربان بگوید متنفر میشود و همیشه مرد جذاب مردی است که او نتواند او را مهار کند . توجه داشته باشید این معنی رفتار مرد سنتی نیست . یاد بگیرید که در قاموس یک مرد " نمیداند و نمیتواند " نباید باشد . این جمله ظریفیست . خوب فکر کن .
به انحاء مختلف باید لیاقت خودت را به همسرت نشان دهی ...ببین با توجه به کارت چطور میتوانی این کار را بکنی .... حرف زیاد است اگر توضیح اضافی خواستی من در خدمتم .
همانطور که د نفر از دوستان اشاره کرده اند مشکل مهشید احتمالا اختلال یا بیماری دو قطبی است که با نصیحت یا مشاور حل نمیشود و نیز به دارو درمانی توسط روانپزشک دارد.
با این حال بحثی که باز میماند همانا محدوده اختیارات و اعمال نفوذ زوجین و دایره ریاست آنهاست
واقعیت اینه که استفاده از این حقوق چه بخواهیم چه نخواهیم عملا تو خیلی از جاها اتفاق می افته ! علتش هم خودخواهی ذاتی و بالفطره بشره !!! حالا چه این حق به مرد داده بشه تو ایران چه به زن خارج از ایران !!!
اینور دنیا موردهای زیادی دیدم که زن فقط برای آزار شوهرش و تلافی کردن حق کاستیدی بچه رو گرفته !
برای همینه که قانون گذاری خیلی مهمه و باید قانون گزار طوری قانون رو تنظیم کنه که کمترین حق ضایع بشه . ولی همیشه جای پایمال شدن هست فقط میشه اونرو مینیمایز کرد!
و اما د خصوص سوال شما ...تو عمر محدود من نه اینکه چون خودم زن هستم ولی به خاطر حس عاطفه بیشتر زنهای زیادی رو دیدم که از حقوق خودشون گذشتن ولی در خصوص مردان هم اگرچه چند مورد معدود دیدهام ولی اکثرا عقلانیت شون بر احساساتشون غالبه و نهایتا از حقوقی که بهشون داده میشه بهره میبرن . اینم یکی دیگه از دلایل طرز تفکر و دنیای متفاوت زن و مرده !
آقای گوشزد با اینکه جمهوری اسلامی قدرتی لایزال به آقایان تفویض کرده ایشان حق اعمال زور یا به قول شما اتوریته را ندارند، البته اگر که میخواهند انسان باقی بمانند.
حتی اگر خانم ایشان مجنون هم باشند، چنین حقی ایشان ندارند که با زور یا به قول شما اتوریته با خانم خود برخورد کنند. تنها حقی که ایشان در این میان دارند حق طلاق است نه چیز دیگری. یکی از مشکلات اساسی ایران و فرهنگ اسلامی این است که زن و شوهر قبل از ازدواج نمیتوانند مدتی با هم زندگی کنند تا یکدیگر را بهتر بشناسند.
حسن آقای عزیز
احتمالا من خوب نتوانستهام منظورم را برسانم.
حرف من که احتمالا مورد تایید شما هم هست این است که
1)جمهوری اسلامی به شهروندان خود زور
میگوید
2) به نیمی از آنان اجازه می دهد که به نیم دیگر زور بگویند
3) وقتی مردان این اختیار را داشته باشند و از آن استفاده کنند (که بیشتر آنان از این اختیار نهایت استفاده را میکنند) چه موافق و چه مخالف جمهوری اسلامی باشند قاعده بازی را پذیرفته اند و حقانیت این روش (زورگویی) را به رسمیت شناخته اند.
صحبت من اصلا درباره این زوج نیست که با دارویی مشکل آنها حل میشود و نیازی به طلاق هم نیست.
قبل از اینکه مسئله این زوج روشن شود من هم به این موضوع فکر میکردم که در خانواده های ایرانی پذیرفته شده است که یک نفر زور بگوید.
اگر مرد که قانونا "حق" دارد زور بگوید از این کار خودداری کند زن این وظیفه را انجام خواهد داد!
علی جان سلام. دوستان نکاتی رو برشمردند که من ديگه تکرارشان نمیکنم. اين که خيلی راحت با وجود داشتن بچه که مسئوليت بزرگی برگردن هر دوی شما میگذاره، حکم طلاق بديم واقعا از روی بی فکريه. من هم از همان اول که اين پست حکيم گوشزد رو خوندم شک کردم که نکنه مهشيد دچار مشکلاتی مثل افسرگی باشه. من کسی رو میشناسم که بيشتر اين خصوصيات رو داشت و از همه مهم تر روی کارهايی مثل ظرف شستن هم تمرکز نداشت. عزيز جان همسر شما به کمک احتياج داره و وظيفهی شماست که کمکش کنيد. حرف زدن و تذکر دادن هم هيچ فايده ای نداره. مثل اينکه يکی دنددون درد داره و ما هی بشينيم باهاش حرف بزنيم تا دندون دردش برطرف بشه. روح و روان هم مريضی به سراغشان مياد و نه شما و نه من و نه کامنت گذاران که صلاحيت درمان اين گونه بيماریها رو نداريم، ازمون کاری برنمياد.
اما يه چند نکته هم بگم و برم. علی جان وقتی همسرت بهبود پيدا کرد، به نظر من بايد هر دو بشينيد و ببينيد چی از زندگی میخواهيد تا برای به دست آوردنش تلاش مضاعف کنيد. مهشيد هم بايد گوشهای از خرج و مخارج زندگی رو بگيره و دوشادوش شما کار کنه (البته بعد از بهبودی و اگر حال روحی او اجازه بده). دوم اينکه من موردی نمیبينم که کسی صبح تا شب سرکار باشه و بعد هم مجبور بشه ظرف بشوره. ( ديگه از همسر خودم و خودم مثال نمی زنم چون اعصاب گوشزد نازنین يهو خرد می شه که من همش از همسرجانم مثال می زنم:) هيچ جای پيشانی کسی نوشته نشده که مسئوليت هميشگی شستشوی ظرف را داره. ديگه اينکه اگر مهشيد مشکل روانی نداشته باشه باز هم بايد بريد پيش مشاور هر دو نفرتان. شايد در زندگی خصوصی مهشيد احساس رضايت نمیکنه و شما بدون اينکه خودت خواسته باشی باعث اين حالت دلسردی و تمسخر در او شده باشی. البته سخن من توجيه کار او نيست ولی میخوام بگم که برای من خواننده فقط ظاهر اين زندگی به نمايش گذاشته شده است.
به هرحال اميدوارم هرچه زودتر خبرهای خوب و اميدوارکننده از شما بشنويم...
در مورد قاعدهی زورگويی من کاملا مخالفم. اصلا اگر دو نفر با هم تفاهم داشته باشند و مکمل يکديگر باشند. به حقوق هم احترام بذارند و ارزش قائل باشند، زورگويی به خودی خود بیمعنی میشه و جای خودش رو به ديالوگ و گفتگو و بحث می دهد. در مورد خودم بگم که وقتی همسرم من رو انتخاب کرده ، من نازخاتون با خصوصيات مشخصی بودم. طرز لباس پوشیدن خاصی داشتم. اهل بگو بخند بودم. در هر مجلسی همان قدر حرف می زنم که مثلا مردهای مجلس حرف میزنند. از اینکه مجلس زنانه مردانه بشه بیزارم. دلم میخواد تو بحث های سیاسی، اجتماعی، ادبی شرکت کنم و این حق رو به خودم میدم که اظهار عقيده کنم. حآلا فرض کنيم بيژن بعد از ازدواج و در جمع فاميلش از اين کارهای من خوشش نياد ( که اين البته فرض است)، به نظر من او هيچ حقی نداره که بخواد نظر خودش رو به من تحميل کنه يا من رو عوض کنه. يا سکان دار زورگويی در خانه باشه و برعکس... خب ديگه من رفتم... تا بحث بعدی همگی شما عزيزان رو به خدای بزرگ میسپارم ( به شيوهی مجريان صدا و سيما) :)
گوشزد جان
من تا بحال دوست دختر نداشته ام،مادر و پدرم فرهنگي هستند و هيچكس بر فرد ديگري زور نمي گويد.
متاسفانه يا خوشبختانه (كه البته دوست دارم اين موضوع را در يك پست به نظر سنجي بگذاريد) تا بحال دوست دختر نداشته ام، شايد بخاطر همين نمي دانم كه واقعا اغلب خانم ها دوست دارند مردشان غير قابل مها شدني باشند؟ و زندگي با منطق را دوست ندارند؟؟؟؟؟
من 2 سوال دارم:
1. زنان از مرد زندگي خود چه انتظاري دارند؟
2. آيا داشتن دوست دختر و ارتباط با جنس مخالف براي يك نفر قبل از ازدواج چقدر مفيد است.
اين سوال را براي اين اينجا مي گذارم كه ديدم برخي فكر مي كنند بايد به زنان زور گفت
ممنون
از راهنمایی همه دوستان متشکرم
با یک روانپزشک موضوع را مطرح میکنم و هر وقت نتیجه معلوم شد خبر میدهم.
باز هم ممنونم
شباهت های زياد بين همسر شما و همسر قبلی من می بينم تقريبا ۹۰ در صد.
مشکل زن شما ميتوانند مشکل روحی روانی باشد و اين در بيشتر موارد مربوط به دوران کودکی ميشود.زن من در دوران کودکی بارها و بارها طبق گفته خودش مورد تجاوز مردان فاميل واقع شده بود و همين موجب اين بود که به کرات به من خيانت بکند .نقطه مشترک زن های بدون پروا و بی ملاحظه به طور افراطی معمولا همين مشکل هست که نوشتم.
پیام بالا از شهریار بود.
مشکل جامعه قشنگ ما در اینه که همه اصل قضیه رو ول می کنن و می چسبن به فرع. اصل اینه که ریشه اختلاف پیدا بشه که باعث آزار دو طرف نشه و اگه نشد دلیلی برای ادامه اون زندگی وجود نداره. حالا فرع که همه دوست دارن بشه چیه؟ بزنن تو سر طرف مقابل و به زور اون رو به راه خودشون بیارن بدون اینکه بفهمن علت این رفتار چیه و دلیل ادامه این زندگی عذاب آور چی؟ چرا؟ چون بچه داری؟ فکر نمی کنی فردا همون بچه از خودش و هر چی شوهر و زن و مادر و پدره متنفر میشه؟ یه کم هم یه جور دیگه به قضیه نگاه کنیم بد نیست ها
هما
گوشزد عزیز:
چه پینوشت خوبی نوشتین, ولی آیا واقعاً مردانی که دارن به روشهای احمقانه ای مثل نسبت دادن تمایات مازوخیستی به زنان پایمال کردن حقوق اونها رو توجیه می کنن, مردانی که وقتی پای خودشون مطرح می شه اینقدر روشنفکر می شن که خیانت به همسر رو تا حد یک لطف تصویر می کنن (در اینجا منپورم از خیانت فقط و فقط فریب شریکه, نه داشتن پارتنرهای جنسی متعدد) و بعد به یک زن بیمار گیرم که به دلیل صحبت کردن از عادت ماهیانه یا شلختگی و پیدا شدن لباس زیر لقب نانجیب می دن انتظار دارین که به طور خودخواسته از حقوقی که بدست آوردن بگذرن؟
البته منکر این موضوع نیستم که اگر جامعه به جای مردان این حق زورگویی رو به زنان هم می داد اونها هم همینقدر از اون سواستفاده می کردن, چون قدرت یکی از علاقمندی های بشریه, هرچه بیشتر بهتر, حالا که اینقدر آسون یدست اومده تنها کاری که باسد کرد اینه که با چندتا نکته مثلاً روانشناسی (!) سواستفاده از اون رو توجیه کرد. به نظرم وقتشه که ما زیاده از حد انرژِمون رو برای تغییر مردان و همراه کردن اونها خرج نکنیم (نمی گم نباید از این راه وارد شد, اما نمی شه زیادی هم روش حساب باز کرد!).
خلاصه که من راستش این چند روز از خوندن بعضی نظرات اینجا شوکه شده بودم, خواستم به روی خودم نیارم که حوصله دعوای وبلاگی نداشتم, اما با این پینوشت شما دیگه نمی شد!
پینوشت برای فرهاد: دراینجا من هم رسماً اعلام می کنم از مردی که وقتی من می گم بریم سینما به خاطر مخالفت با من و برای جلوگیری از پررو شدنم بگه نه (بدون دلایلی مثل حوصله نداشتن و اینا!) بیزارم
گوشزد جان
زیر کامنت من نوشته ایی "با این حال بحثی که باز میماند همانا محدوده اختیارات و اعمال نفوذ زوجین و دایره ریاست آنهاست"... حال نمیدانم منظورت کامنت من بود یا نه ... یک توضیح کوچک داشتم .شاید از کامنت من برداشتهای ناصوابی از این دست مثل زورمداری یا ... بشود . که من دیدگاهم این نبوده است . صرفنظر از مشکل اقای علی عزیز ؛ اگر تحقیق کوچکی در این رابطه داشته باشی به این نتیجه خواهی رسید که برای هریک از دختران که از روی عشق یا روشنفکری, احترام و ارزش زیادی قائل شوی در بلند مدت یا کوتاه مدت بسته به ظرفیت افراد(دختران) ؛ از ارزش تو(مرد) کاسته میشود و از چششان می افتی . شاید دختران این را نپذیرند اما وافعیتی تلخ است چه را که به سرشت انها وابسته است و بطور کلی از مرد ضعیف متنفر خواهند شد . این مساله یک مدیریت ظریف میطلبد و اصلا احتیاجی به زور گویی نیست . کاش میشد با مثال و شواهد وقراین مساله را در اینجا باز کرد .
بگذریم .برای علی مینویسم .پیشبینی میکنم اگر موضوع مشاور زا با او مطرح کنی مشکلات خودت را مضاعف خواهی کرد ( به مشاور بروید اما به او نگوویید) . باور کن قضیه شلختگی و بد حرف زدنش حل خواهد شد بشرط اینکه تو در ذهنش بازسازی شوی و متاسفانه با این اطلاعات کم تنها را ه حل جهت جذب او به خودت پول است ! در فکر اضافه در امد باش و...
علی آقا جان، شما مطمئنید که ایرادی اساسی بر خود شما وارد نیست که آن مهشید بیچاره را به از هم گسیختگی کشانده است؟؟
ایراداتی مانند همسفر خوب نبودن برای مسافرت سانفرانسیسکو.
میفهمید که منظورم چیست؟
شکم و زیر شکم، علیرغم آنکه اینهمه فحش میخورند، اما راه های بسیار مهمی برای نزدیک کردن آدمیان به هم است. هرگونه کمبودی در این عرصه ها با هیچ چیز جبران پذیر نیست.
شما که میفرمایید در جمع خیلی فعال نیستید و ربطی به مهشید که همیشه میخواهد جمع را در دست داشته باشد ندارید. بنوعی گوشه گیر هستید. وضعیت مالی هم که مالیده. فقط امیدوارم از محبت کردن و نوازش و سکس چیزی کم نگذارید که دیگر اوضاع چنان خراب خواهد بود که باید توصیه کرد: مهشید را ول کن، خودتو به روانپزشک نشان بده.
سلام
قبل قبل هر چي بگم اين كامنت دونيه انگار مشكل داره ، من از روز اول شونصد دفعه دارم مي آم اينجا اين لعنتي با هيچ اكانت و از هيچ طريقي باز نمي شه تو رو خدا فكري كن !
من فكر مي كنم مهشيد عوض نشده ، اين اختلاف فرهنگي بين اين دو نفر از همان ابتدا احتمالا وجود داشته و بحث ديروز و امروز نيست .
حالا هم نتيجه مشخص است اگر مي شود با صحبت و مذاكره مساله را حل و فصل كرد اگر هم كه نه راه مشخص است .
اما من روي يك موردي تاكيد دارم كه با اين توضيحات نمي شود مهشيد را محكوم كرد .
در همين زمينه:
http://inventorspot.com/5_reasons_to_dump_her
Ali agha,moshlel az entekhab shomast , hatman Mahshid ba tarbiate khanevadegi shoma besiar motefavet bar omadeh , eintor nist?
شما تا حدی مسئول رفتار نامناسب دیگران با خودتان هستید.
اگر او رفتار نامناسبی با شما دارد، ببینید که شما چه کاری انجام دادهاید که آن رفتار را تقویت کرده و یا باعث آن رفتار شده است؟
رابطهتان را بازبینی کنید.
در عين حال توجه داشته باش تنفر، عصبانیت و کینه، ویرانکننده هستند و باعث تضعیف و تحلیل قلب و روح انسان میشوند که قطعاً با آرامش درونی و احساس شادی منافات دارند.و در آخر براي آنچه ميخواهي بدان برسي شهامت داشته باش.
Do you have any idea? Click here and post a Comment