سالگرد ازدواج
از پيچ كوچه كه پيچيدم، براي پنجاهمين بار با ريتم مخصوصي بوق زدم...بوق بو بوق ... و براي پنجاهمين بار در آن روز در آينه ديدم كه پنجره آن خانه دانشجويي باز شد و سر سه دختر از آن خارج گرديد كه با خندههاي شيطنت آميز، دانشجوي همكلاسي پرروي (به قول امروزيها باحال) خود را رصد كردند تا در پيچ بعدي ناپديد شد...اما من عاشق سر چهارم شده بودم كه هيچگاه از پنجره بيرون نميآمد!
حتما اطلاع نداشت!
من تصميم به اطلاع رساني گرفتم!
نامهاي نوشتم و برايش توضيح دادم و به نشانيش پست كردم...ظاهرا به دستش نرسيد چون كماكان همان سه سر از پنجره بيرون ميآمد وگرنه امكان نداشت كه او از من خوشش نيايد!...لعنت به اين پست!
نامه دوم، سوم و چهارم را به فاصله يك هفته فرستادم و كماكان براي آزمايش نتايج آن روزي پنجاه بار از آن كوچه رد ميشدم و بوق ميزدم...چه كنيم... با حال!! بوديم ديگه!
تا اينكه پس از نامه چهارم روزي پسر بچه ده سالهاي، زنگ خانه ما را زد:
خواهرم پيغام داده ساعت پنج بعداز ظهر سر كوچه منتظرتون هستم...و مثل تيرتخش در رفت كره خر!
با چه شوق و ذوقي سر و صورت را صفا دادم و سر قرار رفتم نگفتني است...حتي اگر بگويم شما آدمهاي عاشق نشده سرتان كه نميشود!
خلاصه شير رفتم و روباه برگشتم...وقتي كه به من گفت لطفا ديگر نه به من نامه بنويس و نه از كوچه ما بوقزنان رد شو...آبرو و حيثيت مرا بردهاي...من حاضر نيستم با تو هم كلام شوم چه رسد به اينكه ازدواج كنم.
اما من باحالتر از اين حرفها بودم كه ميدان را خالي كنم...براي اعاده حيثيت تلفن آنها را گير آوردم و چون در خانه تلفن نداشتيم و تلفنهاي عمومي هم شلوغ بود تصميم گرفتم كه ساعت يازده شب به او زنگ بزنم كه كسي مزاحم نشود.
ساعت يازده شب زنگ زدم...تعجب كرد ولي قطع نكرد و سعي كرد كه به من تفهيم كند كه چرا حاضر به دوستي با من نيست...چه تلاش بيهودهاي كه تا شش صبح ادامه يافت!
فردا شب دوباره يازده تا شش صبح...سرپا در تلفن عمومي!
شب سوم...شب چهارم...پنجم...ششم...هفتم...هشتم...نهم...دهم
ده شب متوالي تا صبح بيدار بودم و سر پا ايستاده حرف ميزدم و روزهايش دانشگاه ميرفتم وبيخوابي و خستگي بر من چيره نشده بود...عاشقي را تجربه ميكردم.
شب پنجم بود كه اتومبيل گشت پليس ساعت پنج صبح كنار باجه تلفن توقف كرد و دو مامور از آن پياده شدند و به طرف من آمدند و من بلافاصله قطع كردم.
به من اخطار دادند كه به آرامي دستت را روي سرت بگذار و خارج شو...مثل بچه آدم به حرفشان گوش كردم و خارج شدم.
از آن طرف خيابان، نگهبان يكي از شركتهاي دولتي دوان دوان به سوي ما آمد و با كريهترين نيشخند ممكن، با صدايي كه رنگ دنائت داشت، رو به من كرد و گفت: حالا كه بردنت آب خنك به خوردت دادن ديگه شب تا صبح با دختري مردم لاس نميزني؟...عاشق شدي هان؟...عاشقي از سرت ميافته!
مرا سوار ماشين پليس كردند و افسر مربوطه كه مرد مسني بود ماجرا را پرسيد...شرح دادم.
دلش برايم سوخت...مرا به خانه رساند و گفت: اين مرتيكه حزبالهي هر شب زنگ ميزنه كه بياييد يكي از اينجا داره تا صبح تلفن ميزنه...حتما به يه دختري زنگ ميزنه!
امشب ديگه افسر نگهبان ما رو فرستاده كه ظاهرا جلوي اين مردك فضول دستگيرت كنيم تا خفهخون بگيره... تو هم از فردا شب برو يك جاي ديگه زنگ بزن!
بعد از شب دهم خانواده كه از بيخوابيهاي هر شب من به قضيه پي برده بودند، به خواستگاري دختري رفتند كه حالا ديگه از من عاشقتر بود!!
****************
بهش گفتم من زني ميخوام كه وقتي وارد خونه ميشم يك دستش شربت و دست ديگهاش گل باشه و به استقبالم بياد.
گفت: تو منو بسون...من شربت خنك تو حلقت ميريزم گل به پات!
بهش گفتم من ميخوام وقتي نعره ميزنم زنم جلوم بلرزه و دندوناش چيليك چيليك بخوره به هم
گفت: تو منو بسون...حرف هم كه بزني من جلوت ميلرزم!
بهش گفتم كه دوست دارم از راه كه ميرسم زنم پاهامو بذاره توي آب ولرم و ماساج بده
گفت: تو منو بسون...پاهاتو رو تخم چشام ميذارم!
بهش گفتم: ...
گفت: تو منو بسون!
حيف كه اون زمان شروط ضمن عقد قرص و قايم نبود!!
******************
يقه منو گرفته كشون كشون ميبره تو طلا فروشي كه هديه بيستمين سالگرد ازدواج براش بخرم.
بهش ميگم : يكي از دوستان بلاگرم يك مطلب نوشته تو وبلاگش و تقديم كرده به خانمش
ميگه: غلط كرده اون با تو!! ( با عرض معذرت از آشپز باشي عزيز!)
ميگم: آخه كادو كه زوري نميشه
ميگه: حالا ميبينيم!!
انگشتر برليان را كه انگشتش كرد ديدم كه حق با او بوده!!
*******************
امروز بيستمين سالگرد ازدواج من است...چيزي از آن عشق در گذر زمان كم نشده اگرچه گاه بر آن عتيقه غباري نشسته است.
پينوشت:
خدايش خير دهاد هر كه بتواند اين وبلاگ را بپينگاند!
اين بلاگ رولينگ اگر خراب است چرا براي همه خراب نيست؟...اينجا هم پارتيبازي!؟
پي پي نوشت!
عكس براي زيتون دير باور!
93 نظرات:
گوشزد جان یه عالمه تبریک.میگم عجب پشتکاری داشتی ها!
kheili ziba bood kheili, adamo be zendegy omidvar mikone. kheili ghashang neveshte boodi, kashki mano o hamsaram ham bad az 20 sal hamdigaro intori asheghane dust dashte bashim.
میگم اینجا :
گفت: تو منو بسون...پاهاتو رو تخم چشام ميذارم!
مطمینی برعکس منظورشون نبود ؟
اما عشق اصلا یعنی نرسیدن...
این حرفا همش کشکه...
راست بگو تا حالا چند بار تو و همسرت توی کله تون دوباره و چند باره عاشق شدین ، هان ؟
لذت بردم! ... عشق شروع راهي است كه به انسان دوستي منجر ميشه... من هم عاشقانه همسرم را دوست دارم آنقدر كه سافرتهاي مجردي اجباريم(كه خيليها آرزويش را دارند) هنوز هم با اشك و بغض همراه است.
گوشزد جان اول که تبریک. دویم بلاگ رولینگ اشکال دارد نه تو. سوم من وقتی مطلب جدیدی می نویسم و آپدیت می کنم بطور خودکار بلاگ رولینگ پینگ می کند و آنهم بخاطر کدی است در مدیریت بیلی و من نصب شده است. مثل بلاگ نیوز
ضمنا شما می توانید از سعید حاتمی بپرسید که قالب و کارهای بیلی و من را ایشان انجام داده اند.
ها ها ها...گوشزد جان! مثليست معروف که ميگه: کار هر....
آقا مبارک باشد بر هر دوتان. آخ که چه لذتي داشت آن تلفنهاي نيمشب تا سحرگاهان! (بخصوص چرت مرغوب بعدش!)...
اما خودمانيم بيست سالگي ازدواج شوخي نيست که با يه پست وبلاگ سرو تهش هم بياد. من اين رو با صداي بلند اعلام ميکنم که عيال شما هم بشنوند! (اما فعلاً پشت شما سنگر ميگيرم، خدا را چه ديدي، با اين سابقهي مرحمت عيال شما نسبت به بنده، رعايت احتياط از اوجب واجبات است!)
بيتا، نازنين، ثمين و بيخود عزيز
از لطف شما سپاسگزارم.
اسد جان فكر كنم براي برخي وبلاگها امكانش نيست و براي بعضي هست مثلن همين آشپزباشي را در نظر بگير!
اون بالاها دست داره اونا هم هواشو دارن!
آشپزباشي عزيز
دور نيست كه كله پا شدن مردان كهن را هم در مراسم سالگرد ببينيم!
ما اون گاوه هستيم قربونت برم. اگه با ارباب کار داري برم صداش کنم! ;-)))))
دور از جان شما!
شما همان مرد كهن هستي كه بزهاي خرمنكوب را استهزا ميكردي...
حاليا ديدنياست حال شما در زير بار غم دنيا كه گفتهاند
زير بار غم دنيا نه منم عاجز و بس
رستم زال زمين خورد و تلنگش در رفت!
دکیگوشگوش عزیز:)
ماجرای عشق و عاشقیت خیلی جالب بود. خیلی خوشم اومد از پایداری و استقامتت:)
خانمت هم خوب اولش حالتو گرفته و تا قیام قیامت تا حرفتون شده میتونه بهت بگه اگه من بد بودم روزی 50 بار نمیومدی تو کوچه افه بیای و پاشنهی خونه مونو از جا بکنی:)
قبلا تبریک گفتم. بازم تبریک میگم. به همسر محترم هم خیلی تبریک میگم با اینهمه تدبیر:)
امیدوارم وقت کنن و برای ما یه کلاس حالشوهرگیری و هدیهگیری بذارن:)
اين مطلب شما يكي از زيباترين مطالبي بود كه تا حالا توي وبلاگها خونده بودم...
خيلي خيلي هم جالب بود و هم نثر طنازانه و دو پهلو و ماجراي زيبايي داشت.
گوشزد جان
پستهای اینطوریتو خیلی دوست دارم. در ضمن یواش یواش داری لهجه میگیری که اینم خیلی جالبه. داری روح اصفهانیگری در این وبلاگ حلول میکنه:)
این پسر بچهی تخس دهساله الان برای خودش سیسالهست:))
راستی این وبلاگو تموم دوستان و آشنایان و فامیل و برادرزن جان می خونن؟:)) اگه آره. لابد از فردا برات دست میگیرن.
در ضمن من تا عکس انگشتر برلیان رو با چشم خودم نبینم باور نمیکنم:))))
زيتون جان!
قسمت جالبش رو كه ازدواجم باشه ننوشتم...
خانم من خودش يكي دو ساعت پيش زن داداشم كلاس ديده و من با استفاده از تمام اختيارات قانوني و فراقانونيم از خلوت كردن اين دو جاري جلوگيري كرده و ميكنم!
بهمن جان از لطفت سپاسگزارم...قابلي نداشت!
زيتون جان!
نميدونم چرا جوابي كه برات نوشته بودم پست نشد.
اين وبلاگ رو فقط داداشم و پسر بزرگم ميخونند كه رازنگهدارند!
آره اون پسر بچه براي خودش يك مرد گندهاي شده حالا...زن براش سراغ نداري؟
در ضمن عمدا يك جاهايي رو با لهجه نوشتم ولي حلول روح رو قبول دارم!!
عكس اون انگشتر كذا رو هم ميگيرم يا برات ميل ميكنم و يا ميذارم سر در وبلاگ براي شوراندن خانمها بر ضد شوهرانشان!
گوشزد جان،
بي زحمت ايميل خانومتون رو عنايت فرماييد، چند تا سئوال تخصصي دارم ازشون!
و اما بيست سال!! بايد برم يک کم راجع بهش فکر کنم... در هر حال استقامت همسرت ستودنيست ؛-)
ولي از همه اين حرفها گذشته، خيلي مبارکه...ايشالله بشه 120 سال.
تبریک میگم و ایشالا که چهلمین سالگرد ازدواجت رو هم اینجا می نویسی و ما هم تبریک بگیم.
سلام سلام - وای که دیر رسیدم. مبارکها باشد. آقای گوشزد، خانم آقای گوشزد ... پس کیک ما چی شد؟
خیلی از عشقولانهات کیف کردم گوشزد جان. البته باید خانمات رو راضی کنیم چند خطی بنویسه تا بدونیم تو در زندگی واقعی چه جور جنسی داری. یه حدسهائی میزنم خودم ولی مطمئن نیستم. :)
خلاصه صد سال به این سالها و سالهای حتی بهتر از اینها. هیچ چیز در زندگی (به نظر من) بهتر از داشتن یک یار همراه نیست. هیچ هیچ.
ماچ فراوان برای هر دوی شما.
دارم فکر می کنم اگه یه بار شوئر کنم بعد تو سالگرد بیست سالگیمون طبع طنزش گل کنه چه بلایی سرش بیارم ؟
غزل جان عمرا من چنين نامردي را در حق شوهر شما انجام بدم...محالست!
معلومه ديگه ...خانمم از داشتن شوهر نازنيني مثل من احساس فخر و مباهات ميكنه...پرسيدن هم نداره!!
مامان غزل عزيزم
اميدوارم كه بيست سال ديگه حرفي براي نوشتن داشته باشم...سپاسگزارم.
هاله جان ...دير آمدي آشپزباشي كيك را خورد!
توي زندگي واقعي من ماه! درجه يك! خوردني! روي سر گذاشتني! تودل برو!خوش تيپ، مهربون، بانمك، محبوب قلوب...بازم بگم!!؟
اينها نظرات خانمم بود وگرنه من غير از صفات مذكوره، افتاده و بي ادعا هم هستم و از خودم تعريف نميكنم!!
يوتا جان...اگر طبع طنزي برايش باقي مانده باشد بهتر است بگذاري آن را بپروراند!
سلام
باحال بود دمت گرم
سلام دکترجان، تبریک، تبریک و تبریک، با آرزوی سلامتی و خوشی روزافزون برای هر دو.
اما در مورد بلاگرولینگ و پینگ، یکی دو تا لینک هست برای روز مبادا.
http://pingomatic.com/
http://pinger.blogflux.com/
بينام عزيز
ظاهرا مشكل بلاگ رولينگ براي من حل شده است ولي از راهنماييت ممنونم و نگه ميدارم براي روز مبادا
آخی ی ی ی ي ی ی جان چقدر قشنگ بود. گوشزد جون شايد باورت نشه ولی اين عشق و عاشقی ما هم تو تلفن عمومی بود ولی اين بار من می دويدم می رفتم تو تلفن عمومی:) آخه تلفن فيکس تو خونه نداشتم و از آمريکا تلفن زدن به موبايل هم خيلی خرج بالا مياورد. شب همسر جان هم صبح زود ما بود. خلاصه که اولاش هر شنبه، يکشنبه صبح ساعت يک ربع به هفت پا می شدم می دويدم از ۵ تا طبقه پايين و دم تلفن عمومی منتظر می شدم که همسر جان فعلی (دوست اون موقعی) بهم زنگ بزنه. چه روزهايی که صدای زنگ تلفن رو از دم چهارراه می شنيدم و بدو بدو خودم رو می رسوندم به تلفن عمومی. عکسش رو هم گرفتم:) آخی یادش به خیر. از ساعت هفت صبح به وقت فرانسه با هم دل می دادیم و گلوه می گرفتیم تا ساعت ۱۱-۱۲ ظهر. نه شهرمون هم کوچیک بود، همه ی دوستام من رو تو تلفن عمومی دیده بودند و یادمه یه بار رفته بودم خونه ی یکی از دوستانم مهمونی. یکی از مهمان ها به من گفت: من شما رو تو تلفن عمومی چند بار دیدم. سه ماه آزگار کارمون این شد تا من بالاخره تونستم یه تلفن فیکس برای خونه م بخرم. بعد تلفن ها شد شب یک نوبت سه ساعت، صبح يک نوبت باز هم سه ساعت... البته ما اون جا حزب اللهی شکر خدا نداشتيم:)
بي اختيار از اينهمه زيبايي ِكلام و ارادة آهنين در وصفِ آغاز ِ با شكوهترين لحظات يك زندگي ، اشك شوقي بر چشمم نشست.
پايدار باشيد.
يادم رفت تبريک بگم از بس هيجان زده شده بودم. تبريک به هر دو نفر. کار خوبی هم کردی انگشتر برای خانوم گلت خريدی. ۲۰ سالگی ازدواج خيلی مهمه:)
ناز خاتون جان
سالگرد بيست سالگي را شروع دوره سيلور ميگن و قاعدتا بايد نقره ميخريدم نه برليان!!
با ياد آوريش اشكي هم به گونه خودم نشست سينا جان!!!
عجب پشتکاری داشتید برای عاشق کردن.
انشا الله همیشه عاشق بمانید.
بسیار زیبا تعریف کرده بودید طوریکه من اولش فکر کردم داستان مال همین الانه.
مبارکتون باشه .
دوست نداشتنی ترين موجودات ايران، آدمهایي از قبیل حزب الهی ذکر شده می باشند، به قول شاملو
دهانت را می بويند مبادا گفته باشی دوستت دارم.
بعد این رفقای من به من می گویند زن ذلیل...ولی جالب بود...:)
سلام و تبریک .. امیدوارم دفعه بعدی دست همدیگر را بگیرید و با کمال میل برید شیرینی فروشی و شیرینی و کیک بخرید و بدید ما نوش کنیم :-)
همیشه عاشق باشید!!!
گــوشـزد عـزیز درود
دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است
مـنهم با یه تأخیر کوچولو موچولـو سالگرد ازدواجـتون رو تـبریک میـگم و آرزو دارم 120 سالـگیش رو بـا شـادی جـشن بـگیرید
حالا بـگو بـبـینم این شـادی چـقدر برات تـموم شـد ؟؟؟ :))
بی تو مهتاب شبی باز از آن پیچ کوچه گذشتم. همه تن بوق شدم خیره به دنبال کلهی تو گشتم:)
بقیهشم بسرایم؟
بیتو مهتابشبی باز از آن پیچ کوچه گذشتم. همه تن بوق شدم خیره به دنبال کلهی تو گشتم:)
خوب بید؟ 5 تومن وَشَد.
آقا، بقیهشم بگم؟
چرا کامنت من ثبت نمیشه؟
چون اين "چيز"نوشت براي زيتون است پس ما اظهار نظر نميکنيم!
شوخي به کنار سئوالي دارم بيربط به موضوع پست. اگه الان پاي دستگاه هستي که هيچ، تو وبلاگ من ايکون مسنجرم اون بالا هست. عنايتي بفرما.
اگر هم نه شنبه يکشنبه اگه فرصت کردي. يه چند دقيقه عرض دارم
ممنون ميشم.
من آي دي تو رو ندارم وگرنه خودم تماس ميگرفتم. منظور ياهو مسنجر است
اولندش که نوشته ي نازيه بیست هزار بار تبریک.
دومندش خانم ها که بدون استثنا همه اشون خوب و گل و نازند، ولی اگر یک ازدواج بیست سال دوام بیاره، یعنی که آقاهم خوب وگل وناز بوده تاحالاش.
سومندش منتظر کلمه ی ًمنزل ً بودم. اونوقت اونوقت اونوقت...
بابا شما ايميل رو بده، قول مي دم زياد سئوال نکنم.فقط مي خوام راجع به احساس فخر و مباهاتش به شما يک کم سئوال کنم...همين والله!!!
Good design!
[url=http://byqxipxi.com/fvzm/ruyt.html]My homepage[/url] | [url=http://bmbrfezp.com/wgsb/xhrl.html]Cool site[/url]
Nice site!
[url=http://wtkjnkbq.com/jqen/eafd.html]My homepage[/url] | [url=http://ytkhdooa.com/lkdb/wtuq.html]Cool site[/url]
Good design!
[url=http://byqxipxi.com/fvzm/ruyt.html]My homepage[/url] | [url=http://bmbrfezp.com/wgsb/xhrl.html]Cool site[/url]
Thank you!
My homepage | Please visit
Nice site!
http://wtkjnkbq.com/jqen/eafd.html | http://bymnvllb.com/ijta/bddn.html
Good design!
[url=http://vetguicd.com/kvgj/pokl.html]My homepage[/url] | [url=http://zenhgetl.com/lcou/kryp.html]Cool site[/url]
Nice site!
http://wtkjnkbq.com/jqen/eafd.html | http://bymnvllb.com/ijta/bddn.html
Good design!
My homepage | Please visit
Great work!
http://vetguicd.com/kvgj/pokl.html | http://xxmcelwy.com/sexn/xjzy.html
Good design!
[url=http://uwwmgegw.com/vykh/oyzr.html]My homepage[/url] | [url=http://puthyjxt.com/klrz/wrwt.html]Cool site[/url]
Nice site!
My homepage | Please visit
Good design!
[url=http://nthdgxvl.com/pfkd/shfg.html]My homepage[/url] | [url=http://qqegccnm.com/hctq/uhkp.html]Cool site[/url]
Good design!
My homepage | Please visit
Thank you!
My homepage | Please visit
Thank you!
My homepage | Please visit
Nice site!
http://uwwmgegw.com/vykh/oyzr.html | http://lmjxacpv.com/xaqv/ywim.html
Nice site!
http://dipegnzb.com/xjzf/uluh.html | http://cmthfglm.com/kemr/yhbe.html
زيتون جان چه طبع شعر لطيفي...به به!!
آشپز باشي عزيز!
id ياهوي من گوشزد(gooshzad) است و شما را هم به ليست مسنجرم اضافه كردهام و منتظر قبول شما بوسيله پاسخ به ايميل ارسالي هستم.
البته اين ايميل من در ياهو مدتهاست كه غيرفعال بوده است و ايميل فعالم در جيميل گوشزد ميباشد.
روي google talk هم ميتوانيم صحبت كنيم اگر شما نصب كرده باشي.
ساعاتي كه من پاي كامپيوتر هستم ...صبح 8-7 و شب 11-10 است(براي اطلاع ساير دوستان هم هست)
غزل جان ...خانم من با اينترنت و كامپيوتر اصلن ميانهاي ندارد و آن را هووي خودش ميداند...به خودم بگو بهش ميگم!!
حسابی ترکوندی با این عکس گوشزد جان. حساب آقایون بیچاره رو نکردی که حالا ما خانومها دیگه ولشون نمیکنیم.
خودم هم به اين فكر بودم بيتا جان كه به نوع نرينه خيانت كردهام و بايد منتظر انتقامشون باشم!
ظاهرا اوليش همين آشپزباشي باشد كه منو سر قرار فراخونده و خدا به دادم برسه!!!
بهتره این عکسو نشون روری ندم که کچلام میکنه که یالله منام میخوام! :)
حسابی ترکونده خانمات ها! بهاش بابت این شوهر تربیتشده خیلی تبریک میگم.
عالی شد - آیدیات رو هم اد میکنم که دیگه شبانه روز با هم چت کنیم و پشت سر بلاگرا صفحه بذاریم. میگم این آشپزباشی هم خیلی زن ذلیله ها! اوخ به نظرم اینو باید به صورت خصوصی برات مینوشتم. :)
مخلص آقای دکتر.
گوشزدجان
دوباره تبریک!
انگشتری واقعا زیباست،نوش جان هر دویتان.
آرزو می کنم در کنار هم و در روزهای خوش تان این انگشتری هم یادآور خوشی هاو زیباییهای زندگی برای شما باشه.
در مضن منت هم سر هیچکس نذار،مردهای ایرانی و شاید هم خیلی از مردها دوست دارن که زنها شون جواهر ولباس قیمتی استفاده کنن چون که از مزایای معنوی این هدایا چه در جمع و چه در خانه بهره مند می شن حسسسسسسسسسسسسسسسسابی!!!
هر هر هر...
راستی کلیپ coldplay رو می تونی از MTV ببینی اش که واقعا هم امیدوارم ببینش..انسانها در منحنی سینوسی زندگی چه جاهای متفواتی را اشغال میکنند گوشزدجان!!
بعد از بیست سال زندگی مشترک ، یک انگشتر ؟
بی اختیار زمزمه می کنم... کی تو رو قشنگت کرده .. آنروز که رفت برای انگشتر نخواهی گریست - بوسه بر انگشت ، فدای صاحب انگشت .
دوستت دارم
بعد از بیست سال زندگی مشترک ، یک انگشتر ؟
بی اختیار زمزمه می کنم... کی تو رو قشنگت کرده .. آنروز که رفت برای انگشتر نخواهی گریست - بوسه بر انگشت ، فدای صاحب انگشت .
دوستت دارم
salam.khili dir residam.tabrike faravan ...omidvaram hamishe eshqh ra az no motevaled konid o beparvaranid,angoshtar ham neshaneiy az hamin tavalode dobareye eshq mitone bashe
in keik ham hesabi delamo ab andakht,raftam ke ye kapochino dorost konam o ba khiale in keik ta qatreye akhar aram aram sar bekesham
hamishe amadane yek chize no baeese enerji baraye zododane gard o qobarha mishe,in angoshtar ham bahaneiy baraye hamin zododan
اين همه هم توضيح دادم (هم اون دفعه و هم اين دفعه) باز هم عوضي اد کردي! رد کردم.
خودم ادت ميکنم. ضمناً ديگه ساعت هم گذاشتي يعني که يعني ;-)
کي جرات داره بين 7 تا 8 صبح مزاحم بشه؟ شب هم که آدم به خودش ميگه: "طفلک! با اينترنت کند ايران، همهاش يه ساعت پاي دستگاس و اونم من با اراجيفم تلف کنم؟! نه اصلاً ولش کن!"
بابا 5 دقيقه يه سئوال ميخوام بکنم بخدا. همين
تا امشب.
من سر ساعت 10 ايران پاي "بيسيم" هستم. :)
هاله جان خوب براش بخر ديگه...عجب خسيسي!
راستي آي دي تو چيه ميتراس؟
نيلبك جان كجا بودي اين دو روزه؟ در تائيد فرمايشات متين شما امشب به صدقه سري اين حلقه شام را برايم آوردند پاي كامپيوتر...اميدوارم كه اين رفتار ادامه دارباشد
فريبا جان
داغ دلم رو تازه نكن با اسم بردن مكرر از عشق و انگشتر!!
به قول سعدي قرآن (يا حالا عشق) بر سر زبان است و زر در ميان جان!
گوشزد جان یه عالمه تبریک
آخ چشمم:))))
انگار واقعا خریدی:)
آقا ما تسلیم:)
واقعا باید خانمتون برامون کلاس بذاره.
اولین ثبتنام کننده
زیتون
راستی آیدیتو دادی آشپزباشی ما هم کش رفتیمش:)
منو و آشپزباشی نداریم:)
راستی نتیجه مذاکرات با آشپزباشی رو بذار اینجا... اگه نمیشه. یه کنفرانس یاهویی بذارید منو هم راه بدید:)
وگرنه یه مکالمهی جعلی براتون میسازم ها:)
زيتون جان
آشپزباشي به گمان باطل خويش و با لطايفالحيل سعي مينمود كه از من اصفهاني اطلاعات و مشاوره رايگان بگيرد...جوابش كردم و با "بدل زدن" مقاديري اطلاعات از او اخذ نمودم!! كه حاضرم در يك حراج آنلاين به بالاترين قيمت پيشنهادي بفروشم!
از شوخي گذشته...من چون چت باز نيستم ياهو مسنجرم به طور "از پيش تعريف شده" براي پسرم تنظيم شده است و حوصله نميكنم كه آي دي و پاسورد خودم را وارد كنم ولي هر يك از دوستان كه ايميلي بزنند و دستور بدهند با كمال ميل و با نهايت اشتياق بين ساعت 8-6.5 صبح و بعد از ساعت ده شب به وقت ايران درخدمت خواهم بود و استفاده خواهم كرد.
هاله عزيز و زيتون گرامي من كه جاي خود دارند و مصاحبت با آنها سبب افتخار من است.
گوشزد جان ممنون از محبتات. برات ایمیل فرستادم.
گوشزد جان راستی من اصلا" اهل چت نیستم و از یاهو مسنجر فقط برای پاسخ دادن به آفلاینهای دوستان استفاده میکنم اونهم باز زورم میآد و هر چند وقت یکبار این کار رو میکنم. نمیدونم چرا ولی اصلا" از چت کردن دل خوشی ندارم. حالا ادت میکنم ولی الکی مزاحم نشی ها! p:
اول از همه سالگرد ازدواجتون رو بهتون تبريک ميگم! اميدوارم در آينده هم به خوبی و خوشی با دلهايی سرشار از محبت در کنار همسر مهربانتون زندگی کنيد.
دوم اينکه چرا اتفاقاً، جوابش رو بلتم. ماوس چرخوندن نميخواد. اگر در منوی وبلاگ روی تاريخ برنامه کليک فرماييد ميتونيد فايل برنامه رو داونلود و هرجای حافظهء کامپيوترتون که دوست داريد ذخيره کنيد.
What is it with love ;it thrives on initial disappintments it seems.Happy anniversary.Ali
سپاس فراوان از توجه و توضيح خوبتان ... عمليات بلاگ رولينگ به سرانجام پيروزمندانه اي رسيد
تبریکی جانانه خدمت گوشزدجان و خانم محترمش
با این تاخیر فکر نمیکنم ریزههای کیک هم بهم برسه. اما بهر حال دست خالی نیستم(: هدیهی من برای این مناسبتِ فرخنده طنزی افغانیست که امیدوارم مناسب باشه.
مردی به خواستگاری رفته بود، وقتيكه دختر او را از اطاق سيل كرد به مادر خود گفت:
«مادرجان برو تيز جوابش بته»
مادرش رفت و به مرد گفت كه دخترش نميخواهد با او عروسی كند.
مرد پرسيد: چرا؟
مادر: «دخترم يك خانه شخصی ميخواهد»
مرد: «خير باشد، برش ٢ تا خانه ميخرم»
مادر: «دخترم ٢ دانه موتر بنز ميخواهد»
مرد: «خير باشد، برش ٤ تا ميخرم»
مادر ديد كه دگر چاره نيست گفت: «دخترم مردی ميخواهد كه ٣ متر ... داشته باشد»
مرد: «خير باشد، ١ مترش را قطع ميكنم!»D÷
------------
گوشزد جان اگر مناسب نبود لطفا پاکش کن.
عجب متن قشنگی بود! خیلی هم قشنگ بود.
ma ke hanooz az in jor at ha nadashtim amma vaghty ino khoondam didam mishe be zoor ham kado khast.mamnoon
ما که برای اولین سالگرد ازدواج هم چنین چیزی دریافت نکردیم,بیستمین سال پیشکشمون
(:.خاطره تلفنهای شب تا صبح رو همه داریم ولی از هر زبان که بشنوی نا مکرراست و شیرین.
شاد باشید.
چقدر قشنگ نوشتینش لذت بردم از خوندنش.
ایشالا عشقتون به اندازه دونه های این برلیانها بدرخشه.
راستی حواستون به کمیسیونمون هست که!!!!
چقدر خوندن کامنتها چسبید.گاهی اتفاقهای میمون ! چقدر این اهالی رو بهم نزدیک میکنه...خوشم اومد ازینهمه صمیمیت.
پانتهآ خانوم عزيز
راستش را بخواهي من از موسيقي غربي سررشتهاي ندارم ولي از شنيدن صداي زيباي تو لذت ميبرم و برنامههاي راديوئيت را هم براي همين ذخيره ميكنم.
نرگس عزيزم
همه حواس من پيش كميسيونه!!
دل من، وقتي كه شرحه شرحه ميشود، ميگذارمش سر راه، نسيمي كه به آن بوزد، آفتابي كه به آن بتابد، باراني كه به آن ببارد، رهگذري كه بر آن نگاه محبت آميزي بيفكند...بهبود مييابد، ترميم ميشود، دوباره دل ميشود...امتحان كن تو هم!
چند روز پیش نوشتم تو دفترم:
کنار دیوار کوچه ی زندگی روی زمینی تنها نشسته ام و به شما که از ضیافت نور و لبخند بر می گردید نگاه میکنم.
می گویند حتی سایه ی لبخند رهگذری می تواند طلسم تنهایی را باطل کند.
فرداش شما برای من اون کامنت رو گذاشتین خیلی جالب بود برام:)
دستشون درد نکنه تا تو باشی و دیگه سر کوچه مردم سبز نشی / سالگرد ازدواجتان مبارک / قدر هم رابدونید
ey baba... kash momken bood..hala ghobaro ye joori mishe tahammol kard
گوشزد خان سالگرد را به هر دو تون تبریک میگم سالها کنار هم با قلبی مملو از عشق زندگی کنید....عاشق باید هم مثل شما رفتار کنه نباید با نه طرف نا امید بشه.....
شاد و سلامت باشید
میگم چرا من خانومت رو اینقدر دوست دارم نگو من به ایشون رفتم. چون شوهر من هم به من گفت من یه زن خانه دار میخوام گفتم چشم. گفت مطیع میخوام گفتم چشم ولی الان یه سال از ازدواجمون نگذشته جیگرشو درآوردم . الهی بگردم براش بعضی اوقات میگه تو گفتی مطیع هستم یه لبخند میزنم میگم خب اشتباه کردم حالا میگی چیکار کنم . میدونم سالگرد ازداجتون گذشته ولی بذار منم به خانم آقای گوشزد تبریک بگم . راستی منم مثل ایشون هدیه گرفتن هام زورکی هست.جالبه قبلش گفته بودم فقط بگو دوستم داری. ولی الان میگم چقدر میگی دوسم داری برام کادو بخر.
سلام........سالگردتون مبارک.............مال ما هم 7 بود که رد شد...........از یک سرچ گوگل رسیدم اینجا..............خیلی جالب بود...........نحوه اشنایی و خصوصا تیکه تلفن عمومی
سلام
بیشتر از سی سال پیش خونهای ملت ما درخت استقلال ، ازادی ، جمهوری اسلامی را میوه دا ر کرد ولی متاسفانه رهبران ما غصهٔ پول چینی ها و معاملات با اینها را میخورند و یا اینکه غصهٔ. این فلسطینیها و یا بدتر از همه حزب الهی ها را میخورند . هرکس ریش داره با یک اسلحه ادعای اسلامی بودن میکنه . من هزار با ر برای جمهوری اسلامی حقیقی جان میدهم ولی حاضر نیستم یک قطره خون برای این اسلام خراب کنها بدهم . امیدوارم این رهبران ما در روز سال گرد انقلاب فریاد االله و اکبر های مردم را دلیل بر اغتشاشگری تعبیر نکنند همین الله و اکبر های مردم بود که رهبران ما را بر کار گزا شت . بنده سی سال پیش در مدرسهٔ طلاب قم درس خواندم و دو سال و نیم زندان شاه بودم . الله و اکبر
سلام این دولت برایه همه چی پول دارند ولی نه برای یارانهها . هی میگن نیروی هستهای تو نگو ما باید از حالا به بعد هسته بخوریم چون از خورشت الو فقط هستش گیرمون میاد. ما نیروی هستهای میخواهیم بزنیم تو سرمون. نه قدرت خرید داریم نه میتونیم از حالا با بعد جایی برویم چون اقایون بنزین را حسابی بالا بردند. آقای احمدینژاد حق نفت ما که گفتی سر سفره هر خانواده ایرانی میاری کو؟ همه رو دادید به عربهای سنی تو غزه بخورند تا عکستون رو همهجای فلسطین بزنند. نه نیروی اتممیت رو میخواهیم نه کمکت به غزه. یادت نره که همین ما بسیجیهایی که همه یارانهها رو ازشون بریدی ما باعث شدیم که جنابعالی هنوز رئیس جمهور باشید.
Do you have any idea? Click here and post a Comment