هفت شين مرد ستيزانه


مي‌گويند شخصي در مجلسي ادعا مي‌كرد كه يك‌تنه با
پنجاه گرگ جنگيده و آنها را شكست داده است!


يكي بلند شد و در جوابش گفت كه تو يا گرگ نديده‌اي و
يا شمردن بلد نيستي!!


اين مقدمه البته بطور مستقيم با موضوعي كه مي‌خواهم
بيان كنم ارتباط ندارد مگر آنكه تا آخر مطلب آنقدر آسمان را به ريسمان ببافم تا
براي آن هم مدلولي بيابم!


اما اصل مطلب راجع به حقوق زنان و جمعيت‌هاي وابسته و
فيمينيست‌هاي محترم و كليه كساني است كه شمول بر آنها مستلزم ذكر نام است.


اول اينكه به نظر مي‌رسد كه بيشتر كساني كه در اين
دايره فعاليت مي‌كنند بسيار جوانند و نگاه آنها به اولويت‌هاي مسائل زنان
بسيار فانتزي است.


من ضمن آنكه حق زنان مي‌دانم كه به ورزشگاه بروند،
دوچرخه سواري كنند و رييس جمهور شوند ولي در عين حال مي‌دانم كه چنين خواسته‌هايي
در توالي خواسته‌هاي عمومي‌تري چون حق طلاق، حق حضانت اطفال، حق تساوي در ارث و
شهادت دادن و حتي حق انتخاب پوشش است و نه مقدم به آنها...خواسته‌هايي كه هم
فراگير‌ترند و هم مقدم‌ترند.


مي‌دانم كه جمع كثيري خواهند گفت كه تقدم و توالي در
نيل به حقوق صحيح نيست ولي به باور من اگر به جاي دعوت به رفتن ورزشگاه كه به زحمت
صد تا دويست نفر را به خيابان مي‌كشاند دعوتي براي حق طلاق در مقابل دادگستري صورت
بگيرد، هزاران زن درگير طلاق به آن مي‌پيوندند و صداي خود، ماجراي زندگي و
مرارت‌هاي خود را به گوش همگان رسانده و محق بودن نوع زن را در اين
دعويبه كرسي مي‌نشانند.


دوم آنكه درخواست‌هايي شبيه به هفت شين منتشره در
زنستان به دلايل زير مورد بي‌توجهي و حتي رويگرداني از خواست‌هاي منطقي تر زنان
مي‌شوند.


1-مدرن هستيد يا سنتي؟...اگر سنتي هستيد كه در جوامع
سنتي، مرد به طايفه‌اي يا خانواده‌اي مراجعه مي‌كرد و زني را خريداري
مي‌كرد...مبلغي به خانواده‌اش به عنوان شيربها مي‌داد و مبلغي هم به خودش به عنوان
مهريه مي‌پرداخت و از آن به بعد زن، ملك مرد مي‌شد(با عرض معذرت مثل اسبش)...


در قبال كارهاي متعددي كه مي‌كرد خرجي مي‌گرفت.


هميشه بايد ميل جنسي مرد را برآورده مي‌كرد.


بايد به مالكش وفادار مي‌ماند وگرنه كشتنش به دست
مالك، مباح بود و در عين حال بايد همسران متعدد مرد را تحمل مي‌كرد.


در صورت نافرماني، سزاوار تنبيه بود.


در صورتي هم كه مرد او را نمي‌خواست، بدون در نظر
گرفتن خواست زن، طلاقش مي‌داد و از فرزندانش جدايش مي‌كرد و هيچ حقي براي او قايل
نبود...


همه اينها در جوامع سنتي كاملا پذيرفته شده و مباح
بود ولي در جوامع مدرن كه به زن به عنوان يك انسان كامل نگريسته مي‌شود خريد و فروش
زن و به تبع آن رابطه مالك و مملوكي برچيده شد و حقوق و وظايف مساوي براي زن و مرد
در نظر گرفته شد.


غرض آنكه هفت شين مذكور ملغمه‌اي است از قوانين سنتي
و مدرن...به نفع زنان.


مطرح كردن چنين درخواست‌هايي صرف نظر از اينكه عملي
نيست، خواست‌هاي مشروع زنان را نيز تحت‌الشعاع قرار خواهد داد.


درخواست حق طلاق (كه به تنهايي منطقي است) در هر زمان
و به هر دليل و حتي بدون دليل همراه با درخواست همزمان مهريه و نصف اموال و
حضانت اطفال (بدون صلاحديد دادگاه) و نيز تعيين محل زندگي، بيشتر متبادر كننده يك
تفكر ضد مرد و سلطه جوست تا يك انديشه مدافع حقوق زنان!


اين مجموعه كه تك تك اجزاء آن تا حدي مشروع مي‌نمايد، در كليت خود
سبب نابساماني‌هاي فراواني خواهد شد كه براي پيش بيني آنها نياز به غور عميق نيست!


فرض مي‌كنيم كه فردا صبح اين مجموعه به عنوان قانون
پذيرفته شود...آيا به سعادت جامعه زنان منتهي خواهد شد؟...من شك دارم!


آنان كه چنين خواست‌هايي را مطرح مي‌كنند يا گرگ
نديده‌اند و يا شمردن بلد نيستند!! (بالاخره ربطش دادم)

پي‌نوشت:

نارسائي‌هاي متعدد ديگري در اين طرح به نظرم رسيده است ولي در حال حاضر دارم به مسافرت مي‌روم. پس از روي ديوار حصار وبلاگ‌شهر پائين مي‌آيم و اگر در برگشت هنوز بحث داغ بود كه پيگيري مي‌كنم وگرنه چشم‌پوشي گزيده‌تر است!

قالب جديد و سپاس

با سپاس از سيد يوسف منيري عزيز بابت ساخت و اهداي اين قالب...

اگر نظري داريد تا گارانتيش تمام نشده است بفرماييد تا ترتيب اثر بدهيم... به اين مي‌گويند
پرروئي اصفهاني!!






غمگين‌تر از آنيم كه با باد برقصيم




نوروز شكفته است، شكوفار بمانيم
 صد بار بپژمرده و هر بار بمانيم 


ما بر لب اين پنجره بسيار نشستيم
تا آمدن يار چه بسيار بمانيم


غمگين‌تر از آنيم كه با باد برقصيم
دلمرده‌تر از آن كه به گلزار بمانيم


با اينهمه دلمردگي و غمگني اما
با آرزوي ديدن دلدار بمانيم


قصد داشتم نمد كهنه سال پيشين را چوب بزنم ديدم كه از اين كار جز مرده غباري حاصل نمي‌شود كه دامن تكاندن از آن سهل نيست. مي‌خواستم كه نماي سال پيش رو را تصوير كنم ديدم كه بسيار كبوتران خيال به آسمان فرستاده‌ام ... بهتر است تا باز آمدن آنها دست نگه دارم. آرزو داشتم پرده را به يك سو زنم و به آسماني آبي خورشيدي فروزان و هوايي طربناك مهمانتان كنم ...نتوانستم بهار پشت پنجره است و دستان من توان گشودن آن را ندارد. دلم به ديدن آسمان آبي ابري مي‌شود ... اما براي تو اي نازنين يار، پر گشودن آرزومندم در اين هوا و كام بر گرفتن از اين بهار...بهار...بهار نوروزتان نو باد و باغ دلتان شكوفا


پي‌نوشت اين شعر را، پس از بيست سال شعر نگفتن، امروز حين نوشتن اين مطلب سرودم و نوشتم. اين توضيح را دادم كه يك وقت خداي نكرده با شعر حافظ و سعدي اشتباه نگيريد!!




بلبلا مژده بهار بيار





تا بغض راه بر گلو بسته گشاده شود و نفس فرو خورده از
پيچ و خم قفس سينه بدر آيد...در اين فضاي مجازي، يعني تنها جاي مجاز فرياد مي زنم





آزاديت مبارك




به آنان كه با قلم


تباهي دهر را


به چشم جهانيان


پديدار مي‌كنند



بهاران خجسته باد

اصفهان...نوشكفته در انتظار بهار








اصفهان را در آستانه بهار در سپيده دم بيست و ششم اسفند 84 از دريچه دوربين من ببينيد

در خود فرو رفتن


نقل است كه از يك آخوند حاضر جواب اصفهاني پرسيدند كه آيا تا به حال پيش آمده است
كه در پاسخ به متلكي ناتوان شوي؟



جواب داد يك بار! و آن موقعي بود كه يك سپيده‌دم باراني براي
پيشنمازي به مسجد مي رفتم و كوچه پر از گل و لاي بود.



ناگهان در يك چاه فاضلاب افتادم و تا كمر در مدفوع و ادرار فرو
رفتم...



در فكر اين بودم كه اگر به منزل برگردم و لباس خود را عوض كنم،
نماز مومنان قضا خواهد شد و اگر با همين وضع به مسجد بروم كه نمي‌توانم نماز را
اقامه كنم كه خانم جواني رسيد و مرا كه در آن حالت ديد با لبخند شيطنت آميزي پرسيد:
حج آقا چرا تو خودتون فرو رفتين؟!!



ما، آمریکا و واقع بینی

بالاخره قالب اين وبلاگ تا حدي درست شد...اگرچه هنوز مطلوب نيست ولي ظاهرا چاره ديگري هم نيست!

آیا حضور و سخنرانی افشاری و عطری در سنای آمریکا عملی مشمئز‌کننده و مخالف وطندوستی است؟ من مطلقا چنین برداشتی ندارم بلکه برعکس به باور من چنین عمل شجاعانه ای در شرایطی که کشور ایران به سرعت به سمت بحران می‌رود باز کردن باب گفتگو با بازیگر مقابل ایران توسط اپوزیسیون داخل کشور عین وطن‌پرستی است.

آمریکا دشمن مردم ایران نبوده و نیست...به گذشته که برگردیم کمک آمریکا به ایران آذربایجان را به ایران بازگرداند، به توسعه اقتصادی و علمی ایران کمک فراوان کرد و ایرانیان فراوانی را در آغوش گرفت و سبب پیشرفت آنان شد.

آمریکا، بر‌خلاف روسیه، فرانسه، آلمان و کشورهای عربی هرگز به عراق یا هیچ کشور متخاصم دیگری علیه ایران کمک نکرد و به طور غیر مستقیم با نابود کردن دشمنان متخاصم ایرانیان یعنی صدام و طالبان به کشور ما کمک کرده است.

آمریکا سالهاست که نقض حقوق بشر را در ایران محکوم کرده است...کاری که اروپا و روسیه حتی تلویحا هم آن را انجام نداده اند و کشورهاس عربی نیز جدا از اختلافاتشان با دولت ایران، در این مورد خاص همیشه حامی حکومت ایران بوده اند.

آمریکا هرگز به عنوان بزرگترین قدرت خارجی نگاه استعماری به ایران نداشته است، قراردادهای سلطه آمیز و ظالمانه با ایران در قبل از انقلاب نبسته است، منابع ایران را به تاراج نبرده است و حتی با مردم ایران به لحن تحقیر آمیز سخن نگفته است، کاری که به کرات در تاریخ معاصر از طرف انگلیس و روسیه صورت گرفته است.

کشور آمریکا ( به معنای عام ) دوست مردم ایران بوده و هست...مگر نه اینکه مردم ایران نیز با دولت خود بر سر نقض حقوق بشر و کمک به سازمان‌های تروریستی مخالفت می‌ورزند...پس ابراز این موارد از طرف آمریکا تکرار خواست مردم ایران است.

به باور من، بدون کمک آمریکا، مردم ایران قادر به انجام هیچ تحولی در سیستم سیاسی ایران نخواهند بود...مطقا هیچ تغییری!

تکرار شعارهای اولترا چپ ضد آمریکایی و نیز تعصبات کهنه شبه ناسیونالیستی و رد کردن کمک آمریکا به بهانه‌های عوام‌پسندانه، به درد هر کس بخورد یقینا به کار مردم ایران نخواهد آمد.

به نظرم بهتر است که اصلاح طلبان سابق، حال که در عمل مجبور به اتخاذ سیاست دوری از قدرت شده‌اند، حربه‌های پوپولیستی را نیز به حریف واگذارند و با واقع‌بینی و خردورزی خود را از دامی که سنت‌گرایان پیش پایشان پهن کرده‌اند رهایی بخشند و سیاست‌هایی مغایر سیاست‌های رسمی اتخاذ و اعلام کنند...البته اگر منافع اقتصادی بگذارد!

شبنم


آيا كسي مي داند كه اين شبنم كجاست؟

مي ترسم خودكشي كرده باشد يا خداي نكرده عاشق شده باشد!!...خلاصه نگرانم!


پي نوشت:

مي خواستم به اطلاع برسانم كه اين وبلاگ به علتي كه هنوز بر من مكشوف نيست خود به خود پينگ مي شود.

پي نوشت2:

ظاهرا هر بار من دست به تركيب قالب مي زنم خود به خود پينگ مي كند...جل‌الخالق!!

به مناسبت هشتم مارس

خانم و آقاي متشخص و جواني وارد مطب مي شوند



هر دو تحصيل كرده و با ملاك هاي بصري مدرن محسوب مي شوند.



خانم شرح بيماريش را برايم مي گويد و من پس از چند سوال از او مي خواهم


كه روي تخت بخوابد و پيراهنش را بالا بزند.



خانم روي تخت معاينه مي خوابد و شوهرش در كنار او مي ايستد.



دوباره از او مي خواهم كه پيراهنش را بالا بزند...حركتي نمي كند


و شوهر به آهستگي 2 دكمه از روي شكم همسرش را باز مي كند...درست


به اندازه اي كه دست من وارد شود و خودش همچنان در محلي كه من بايد


بايستم ايستاده و فاتحانه و مالكانه دو طرف "فضاي مجاز" را گرفته و زن


كاملا مسلوب الاختيار روي تخت معاينه خوابيده است.



ناراحت مي شوم و اين را توهين به خودم تلقي مي كنم...شوهر


را به كناري مي رانم و پيراهن زن را بالا مي زنم ...زن نگاهي


به شوهرش مي كند و دست هايش را جلو مي آورد كه مانع شود...دست هاي


او را هم كنار مي زنم و معاينه را انجام مي دهم



هر روز چند بار اين ماجرا تكرار مي شود و فقط بازيگران آن عوض


مي شوند...جز من كه از اين بازي خسته شده ام و عنقريب است كه طوفاني شوم


چند سال پيش در بخش زنان كه انترن بودم نيمه شبي مردي قوي هيكل


دختر بچه 9-8 ساله اي را بغل كرده بود و هراسان به اورژانس آورده


بود...دختر بچه دچار پارگي بسيار وسيع در ناحيه واژن و مقعد شده بود


و چگونگي ماجرا را كه پرسيدم كاشف به عمل آمد كه آقا شوهرشان است


و دخترك "حلالش" است كه در شب زفاف از او كام دل گرفته بود...سه ساعت


در اتاق عمل و زير بيهوشي عمومي پارگي هاي عروس كوچولوي


نگون بخت ترميم شد


اين سومي را قطعا باور نخواهيد كرد...زني سياهپوش به علت عزاي طول كشيده


به دوست روانپزشك من مراجعه كرده بود و دوستم تعريف مي كرد كه پس از


چند ماه سايكو آناليز مشكل خود را چنين شرح داده است كه پدرم از كودكي


مرازياد بغل مي كرد و كم كم كه بزرگتر شدم متوجه شدم كه مرا دستمالي


مي كند...روزي در اوايل سن بلوغ مرا به بهانه تنبيه كردن به اتاق برد


و لباسهايم را در آورد و من كه منظور او را نمي فهميدم هاج و واج و


با ترس نظاره گر رفتار او بودم كه ناگهان مادرم در اتاق را باز كرد


مرا بيرون كشيد و با پذرم مشاجره سختي كرد و كتك مفصلي هم خورد



روز بعد مادرم در مدرسه به دنبال من آمد و مرا به يكي منزل يكي از آشنايان برد


كه پيرزن تنهايي بود و گفت كه در خانواده چنين شايع مي كنيم كه تو از خانه فرار كرده اي


مادرم چند وقت يك بار به من سر مي زد و مي گفت كه پدرت ديگر علنا با خواهر بزرگترت


رابطه جنسي دارد و پس از مدتي يك معتاد مافنگي را پيدا كرد و خواهرم را به عقد او


در آورد تا هر گاه كه خواست هر كار كه خواست بكند...خواهرم هم نامردي نكرده بود


و پس از عقد با آن مردك معتاد رفته بود و ديگر به خانه برنگشته بود...چندي بعد


مادرم گريه كنان خبر آورد كه پدرت به برادر 8 ساله ات بند كرده است وبا پسرك


هر از چندي لواط مي كند و برادر بينواي من خجول و منزوي و افسرده و پژمرده شده بود...پدر من


كه در اجتماع چهره بسيار مقبولي داشت و بسيار هم ثروتمند بود در خانه يك ديكتاتور


رواني بود...سالها از اين قضيه گذشت پدر پير شد و خواهرم 2 بچه آورد


و من هم ازدواج كردم و همه بدون آنكه به روي خود بياوريم با پدر رفت و آمد


را شروع كرديم تا اينكه روزي مادر زنگ زد و گفت فورا و تنها بيا و من سراسيمه


به خانه آنها رفتم و نعش پدر را ديدم كه با چاقو كشته شده بود...پدرم در كهنسالي


پسر 7 ساله خواهرم رامجبور كرده بود كه برايش ساك بزند و بچه به مادرش گفته بود


و خواهر و برادرم با كمك مادرم نقشه قتل او را كشيده بودند و برادرم در آشپزخانه


با چاقو و به كمك خواهر و مادرم او را كشته بود...جسدش را شبانه در بيابان دفن كرديم


و به فاميل و دوستان اعلام كرديم كه گم شده است و پليس هم مدتي پيگير شد


ولي چون شكايتي در كار نبود دنباله قضيه را رها كرد...حالا من احساس عذاب وجدان مي كنم


اين سه نمونه را گفتم كه قسمتي از حال و روز زنان امروز ايران را نشان داده باشم...اگر


بيشتر هم بخواهيد نمونه هاي متنوع تري براي ارائه دارم


اگر بناست كه براي روز جهاني زن درخواستي را مطرح كنيم...در اين كشور


و در اين روز بهتر است حقوق بنيادين زن يعني حقوقي كه اكثريت زنان بر روي آنها


اتفاق نظر دارند را مطرح كنيم وگرنه پراكنده خواهي به پراكندگي مي انجامد


و در بر همان پاشنه هميشگي خواهد چرخيد



من در عين اينكه با به ورزشگاه رفتن خانم ها مشكلي ندارم ولي تبليغ وسيع و


اغراق آميز آن را ناقض يا حداقل كمرنگ كننده حقوق اساسي تري مي دانم


كه طيف وسيع تر و متنوع تري از زنان از آن محرومند



اين جمله آخر را هم به مناسبت روز جهاني زن به دوستان عزيزم موءنث خود تقديم


مي كنم كه به باور من اگر نيمي از حكومت ايران به دست زنان بود ما سالها


پيشرفته تر، مدرن تر و آزادتر از امروز بوديم

اسباب كشي

به سلامتي اسباب كشي تمام شد و من به وبلاگ جديد نقل مكان كردم
احتمالا تغييرات كوچك ديگري هم در اين فضا ايجاد خواهم نمود

از دوستان عزيزي كه در وبلاگ پيشين به من لينك داده بودند خواهشمندم نشاني مرا با نشاني جديد عوض كنند

همچنين اگر نام دوستي از قلم افتاده است خواهشمندم ذكر كند تا اضافه كنم.مخصوصا كيانوش عزيز (وبلاگ ترنم) كه
نشاني او را نيافتم و كودك ايران و چند نفر ديگر از دوستان كه نشاني آنها را به خاطر نياوردم.

در باب مسدود كردن وبلاگ من توسط پرشين بلاگ

امروز پرشين بلاگ وبلاگ مرا به دليل عدم رعايت توافقنامه خود مسدود كرد. البته من اين توافق نامه را نخوانده ام . اينكه بدون اطلاع قبلي جل و پلاسم را وسط خيابان بگذارند هم البته حق صاحبخانه است. اينكه ميكروفوني را كه خود در اختيار همه از جمله من گذاشته اند پس بگيرند هم برايم شگفت آور نبود و نيست... ولي راستش را بخواهيد دلم براي آدمي كه اين كار را كرده و شايد حالا هم بدنبال من به اينجا آمده ...تا رد مرا بگيرد...حال مرا بگيرد!!...دلم برايش مي سوزد! اين جملات را خطاب به او مي نويسم: دوست عزيز! اينجا يك فضاي مجازي است...تو بيهوده سعي مي كني كه دور قسمت خودت ديوار بكشي! اگر هم بتواني...خود را زنداني كرده اي و مرا رهانده اي. وبلاگ من از زماني كه مشمول فيلتر شده بود هفته اي سيصد بازديد كننده بيشتر نداشت و خود خوب مي داني كه سيصد نفر در هفته عددي نيست كه به حساب بيايد. دوست دارم صميمانه به من بگويي چرا وبلاگ مرا مسدود كردي؟ از من خوشت نمي آيد؟...تو كه مرا...من حقيقي را...نمي شناسي. من مجازي هم فقط نوشته هاي من است و نه رفتارم...آه فهميدم از نوشته هاي من خوشت نمي آيد! دوست داري كه ديگر ننويسم تا تو آسوده باشي؟...راجع به آن فكر خواهم كرد. ولي تو هم به اين گفته من فكر كن: من و امثال من علت وجودي تو و امثال تو هستيم و از اين نظر بايد مديون ما باشي...ما دگر انديشانيم كه با فراخ كردن دايره تمنا و تقاضا، فضا را براي تحرك تو و امثال تو مي گشاييم تا از حاشيه به مركز آييد و احساس "نرمال بودن" كنيد... احساس نرمال بودن بكن ولي خود را مقياس نرمال بودن ندان!!

تفاوت روشنفكر و روحاني


تفاوت روشنفکر و روحانی در اين است که
وقتی که يک روشنفکر با خری روبرو می شود سعی در آدم کردن آن می کند
ولی روحانی بدون فوت وقت سعی در سوار شدن به آن خر می کند
به همين دليل است که روحانيون اغلب موفق می شوند و روشنفکران هميشه شکست می خورند

بدون ويرايش

بزرگترين عيب من، به زعم خودم، اين است كه تايپم كند است!! يا اگر هم عيب بزرگتري دارم قدم و عقلم نمي رسد كه آن را ببينم.
اين عيب سبب مي شود كه از خير بعضي توضيحات ضروري بگذرم و گاه حق مطلبي را ادا نكنم
امشب كه بيخوابي به سرم زده است چند جمله مي نويسم بدون آداب و ترتيب و ويرايش

عقيده از عقد مي آيد به معناي "گره" و عبارتست از چند جمله كه با دكوراسيون مشخصي به آدم گره خورده اند…گاهي مجبور مي شوي كه اين دكوراسيون را عوض كني و گاهي بعضي از جمله ها را دور بريزي و جمله هاي جديد به جايشان بگذاري…الغرض جنس آن از جنس حرف است…درست مانند فحش! گره عقيده را چنان كور و تنگ نبنديم كه براي دست به آبي به زحمت افتيم و خداي نكرده بر خود ب…!
قضيه سنت و مدرنيته مثل اتوبان تهران-قم است…يا مي تواني به سمت تهران مدرن بروي و يا قم سنتي…انتخابش با خودت است ولي مجبوري يكي را انتخاب كني…مجبوري!
درست همانطور كه در زمان انقلاب راننده اتوبوسي كه ما را (حتي به زور) به سمت تهران مي برد پياده كرديم و راننده اي را به جايش نشانديم كه از ميانه راه ما را به باند مقابل برد و به طرف قم برگرداند.
ايرادي كه به روشنفكران وارد است در همين جاست…روشنفكران، مبلغان مكتب مدرنيته اند و جانبداري آنان از سنت موجه نبود و نيست!
انرژي هسته اي حق ما نيست…حق پاكستان هم نبود و نيست.
استيفاي حقوق هم مراتبي دارد كه بدون طي كردن پله هاي اين نردبان نمي توان به بالاي بام رفت.
حق انتخاب رهبر، رييس جمهور، نمايندگان مجلس، اصلاح و تعويض قانون اساسي، انتخاب نوع پوشش، آزادي بيان و نظر، انتخاب مذهب يا لامذهبي، حق رقصيدن…خواندن…دل دادن و ابراز دلدادگي…حق ارتباط آزاد با ساير ملل، حق اعتراض به چهره كريهي كه از ما به ديگران نشان مي دهند، حق انتخاب آزادانه بهشت و جهنم، حق مستي…حق بي پروايي…همه و همه مقدمند بر حق انرژي هسته اي حتي صلح آميز كه حتي نخبگان هم به درستي نمي دانند كه چيست و تا چند سال پيش كه از اين حق حتي خبر هم نداشتيم كمبودي هم از نداشتنش حس نمي كرديم.من، اگرروزي كسي نظرم را بخواهد، خواهم گفت كه بزرگترين ساختمان اين شهر را آكادمي موسيقي كنيد و كل اهتمامي را كه صدا و سيما در پخش برنامه هاي ديني دارد به موسيقي اختصاص دهد…باشد كه از زمختي احساس هاي اين آدميان بكاهد و مرمر دلهايشان را جلا دهد
Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes