حرف آخر در هنگام اختلاف نظر

چند وقتی است ‌که به سبب مشغولیت چیزی ننوشته‌ام.

اتاق‌های خانه را تغییر دکوراسیون می‌دادیم...پارکت، کاغذ دیواری، فرش، پرده و لوسترها را عوض یا اضافه کردیم و برای اتاق پسرها نجاری به خانه آوردیم که یک دیوار را به طور کامل قفسه بندی کند و تخت و کمد لباس و کتابخانه و ویترین در آن بسازد.


تقریبا کار تمام شده بود که بر سر رنگ کشو‌ها بین من و پسر بزرگم اختلاف نظر پیش آمد.


نجار می‌گفت که رنگ مورد نظر پسر فعلا موجود نیست ولی تا یک هفته دیگر می‌رسد ولی رنگ مورد نظر من موجود بود و وقفه‌ای در کار نیمه تمام پیش نمی‌آورد.


هر چه با زبان خوش به گوشش خواندم که قول این نجارها قول نیست و همانطور که الآن دو ماه تاخیر کرده است باز هم یک ماه ما را سر کار می‌گذارد و خانه همین طور مثل بازار شام درهم ریخته و نامنظم باقی می‌ماند به خرجش نمی‌رفت و مرتب می‌گفت:

اون رنگی که تو می‌گی خیلی زشته...خیلی خیلی اتاقم رو بی‌ریخت می‌کنه.

گفتم:اولا اون رنگی که من می‌گم سیر و روشن یک رنگ است و خیلی هم شیک است و ثانیا فعلا موجود است.

گفت: من اگر اینکار را بکنی پایم را در این اتاق نخواهم گذاشت.

بلافاصله به نجار زنگ زدم و نظر خودم را به عنوان تصمیم نهایی به او اعلام کردم...

تلفن را که قطع کردم پسرک برافروخته و عصبانی شروع به داد و بیداد کرد: خیلی مستبد و دیکتاتوری...خیلی خودخواه و زورگویی...پدرت به تو زور می‌گفته تو هم حالا داری به من زور می‌گی...تو وبلاگت ادای روشنفکرا رو در میاری و همه‌ش از دموکراسی می‌گی ولی در عمل هیچ اعتقادی نه به روشنفکری داری و نه به دموکراسی.

زنم هم اگرچه در مورد رنگ کشوها با من هم نظر بود ولی پس از تلفن من به نجار به پسرک پیوست و گفت:

دیگه حق نداری از آخوندها بدگویی کنی...خودت هم اگر بدتر از اونها نباشی فرق چندانی با اونها نداری.

اینکه من چه جوابی به آنها دادم را بعدا می‌نویسم ولی فعلا می‌خواهم بدانم که

نظر شما راجع به این ماجرا چیست؟

اگر شما پدر یا فرزند این ماجرا بودید چه می‌کردید؟

در مواقعی که با همسرتان، والدین یا فرزندانتان اختلاف نظر پیدا می‌کنید تصمیم نهایی را چه کسی می‌گیرد؟

پاسخ خود را در پی‌نوشتی خواهم آورد.



پی‌نوشت:


می‌دانم که این نوشته و بخصوص این پی‌نوشت مخالفین فراوان دارد و آبرویی برای من باقی نخواهد گذاشت ولی امیدوارم کمی دورتر بایستید و به آنچه می‌نویسم توجه کنید.


وقتی پسرک آرام شد روبرویش نشستم و گفتم:


اولا که پدرم اگرچه سعی می‌کرد که حرفش را پیش ببرد ولی در بیشتر مواقع من هم مثل تو با هیاهو در برابر سلطه او مقاومت کردم و امروز می‌بینم که در اکثر موارد حق با او بوده است و اگرچه من در برابر او حرفم را به کرسی نشانده‌ام ولی آینده نشان داد که حرف او صحیح بود و مقابله من بیشتر به ضررم تمام شد.


ثانیا اگر فکر می‌کنی که من با تو برابریم و رای هر دوی ما یکسان است خیالت را راحت کنم که چنین عقیده‌ای از اساس چرند است!


همه افراد در مواجهه با افراد "بالاتر از خود" دم از مساوات می‌زنند و در مقابل "اشخاص زیر دست" از رتبه بندی اجتماعی سخن می‌گویند و چون جوانها به اقتضای موقعیت سنی خود در طبقات فرودست (از نظر منزلت اجتماعی) قرار دارند با شعارهای سوسیالیستی دم از برابری "همه" می‌زنند...چنین شعارهایی مرا که خر نمی‌کند! تو هم بدان که اگر رتبه بندی اجتماعی را به رسمیت نشناسی و در جهت مبارزه با آن و تحقق شعارهای برابری بیش از حد جوش و خروش کنی هم ناکام و هم ناامید خواهی شد! این واقعیت امروز جامعه ماست و اگر عمر من کفاف دهد و این واقعیت تغییر کند به استقبال آن خواهم شتافت.


ثالثا من بیش از دو و نیم ملیون تومان در این اتاق خرج کرده‌ام که چندان لزومی هم نداشت و همه دکوراسیون آن را مطابق میل و سلیقه تو عوض کردم در حالی که تو احتمالا بیش از 5/1 سال دیگر در این اتاق نخواهی بود...در این میانه رنگ سه کشوی میز تحریرت مطابق میل تو نیست...این همه سر و صدا و شلوغ بازی و شعار دادن و توهین کردن بجای تشکر برایم قابل درک نیست...مثل آن است که کسی اتومبیلی به تو هدیه بدهد و بجای تشکر به رنگ روکش صندلی‌های آن اعتراض کنی!


استدلال من پسرک را قانع کرد...شما را چطور؟



پی‌نوشت2:


تقدیم به پارسا...ادمونتون - کانادا


یارم همدانی و خودم هیچ ندانی


یارب چه کند هیچ‌ندان با همدانی


پی‌نوشت3:


برخی قواعد اجتماعی وجود دارند که بدون آنکه کسی آنها را وضع کرده باشد مورد پذیرش همگان یا اکثریت قریب به اتفاق جامعه‌اند مثلا زیبارویان مقبول‌ترند.


بیان دلایل متعدد و شواهد و قراین متقن در رد این قاعده مشت بر سنگ و آب در هاون کوبیدن است.


از جمله این قواعد پذیرفته شده اجتماعی، رتبه بندی اجتماعی است.


این قاعده، درست یا غلط، ساری و جاری است و هر کس در هر مرتبه اجتماعی در مواجهه با فرادستان آن را نفی می‌کند تا حداکثر منافع خود را تامین کند.


اینکه من یا شما این قاعده اجتماعی را قبول نداشته باشیم کوچکترین تاثیری در وجود یا عدم این قاعده نخواهد داشت.


من، با وجودی که "مراتب علمی" و "سطح خانوادگی" و "شهرت به درستکاری" را همیشه داشته‌ام ولی در 4-3 سال گذشته با افزایش چشمگیر ثروت و مکنت به این نتیجه باور نکردنی رسیده‌ام که مهمترین فاکتور در رتبه بندی اجتماعی همانا ثروت است و بس!


مخالفت فرودستان، احتجاج فلاسفه و اصرار جامعه شناسان این قاعده را تغییر نتواند داد.


من آموزش این رتبه بندی را وظیفه اصلی والدین می‌دانم تا در آینده فرزندان آنها در برابر اجتماعی که برای آنها به اندازه خانواده ارزش قایل نمی‌شود و این رتبه بندی را با قاطعیت و بی‌رحمی اعمال می‌کند نومید و سرکوفته نگردند. 


نظرات ابراز شده توسط شما در کامنت‌دانی بطور غیر مستقیم موید همین نظریه است.


 

127 نظرات:

به نظرم کارت درست نبوده.
اتاق اونه و باید سلیقه اون رو اعمال می‌کردی.

امر شما اطاعت شد و وبلاگ شما از طریق وبلاگ من پینگ شد.

مامان غزل عزیز
از لطفت ممنونم اگرچه ظاهرا به صدر لیست نرفته است.

اونجوری که شما تماس گرفتی.... خوب نبود.
اگه پسر بودم شاید کوتاه میومدم

به نظرم حق داشتند اعتراض کنن.تو خونه ی ما فقط وقتی در مورد مسائل شخصی یکی دیگه تصمیم می گیریم که خودش اینو به ما محول کنه و اعتراضی نداشته باشه.شخص خاصی هم تصمیم گیرنده ی نهائی تو همه ی موارد نیست. اما باید اعتراف کنم چون من تو دلیل آوردن و متقاعد کردن ماهر ترم اکثر اوقات بدون دیکتاتوری نظر منه که اجرا میشه

من بودم میگفتم اسبابت رو توی همین قفسه بی رنگ بچین تا رنگ بیاد!

راست اش رو بگو دکتر جان ، بین اون دوتا رنگ اختلاف قیمتی هم بود؟

I would have let my son choose the color. However , If he asks for something that I consider usafe/unethical or unaffordabe ,I wo'nt give in.Some boundaries should not be crossed ;but then teenagers are meant to push the limits. .

salam be nazare manam otagh bayaud be salighe oon bashemanam zaman e mojaradim hamissshe pedaram ke tazeh pezeshk boodo roshanfekr haminjoor baram tasmim migereft be hamin khater haaa hich vaght bahash dooost naboodam va nasssodam

خب، دکترجان مثل اینکه خراب کردی اینبار. اما فکر کنم یکبار دیگه بگذاریدش به مشورت بد نباشه.

چون مسئله اتاق خوددش بوده، خودش بايد نظر مي داده، فوقش يك ماه اتاقش آشوب مي موند اونوقت مي فهميد كه نقد بهتر از نسيه است. دفعه بعد حتمن حرف شما رو گوش مي كرد. ولي با اين كار شما ... به هر صورت كار شما از دموكراسي به دور بوده. من اگه جاي شما بودم مي ذاشتم نظر پسرم اعمال بشه. يك ماه خودش عذاب مي كشيد از آشوبي!!!

من: قربون اصفاهونی محبوب‌ام!
اصفهانی محبوب (ا.م): بازم هندونه آوردی زیر بغل‌ام بذاری؟
من: زهرمار!
ا.م: آخ جون!
من: :-؟

چه جوری آقای دکتر؟ مدت‌ای نشده بود درست و حسابی سری بزنیم، خوبی و خوش؟

من اگر جای تو بودم چی کار می‌کردم؟ به جر و بحث ادامه می‌دادم و احتمالا" هم در نهایت حرف خودمو به کرسی می‌شوندم (در این مورد به‌خصوص وگرنه من خیلی دمکرات‌ام به جدم) اما تا اون‌وقت با نجار تماس نمی‌گرفتم. این حسابی بچه رو خورد می‌کنه بابام جان.

قربون اصفاهونی محبوب‌ام (برگرد به سطر اول همین کامنت)

gooshzad jan bebakhsh ke felan font farsi nadaram
dar mavared moshabeh bala , aghideh daram ke rang kesho inghadr haiati nist ke be khateresh farzandam janjal be pa koneh!! delam mikhad in roohieh ro daresh ijad konam ke masael inchenini barash kamrangtar az ooni basheh ke tabdil be iek bahs besheh

سلام من هم فکر میکنم که پسر شما حق داشته رنگ مورد علاقه اش رو برای اتاقش انتخاب کنه . کاری که شما کردید خوب بغیر از این اختلاف نتیجه ایی نداشته ولی فکر میکنم با یک معذرت خواهی و ماچ و بوسه و چند کلمه دوستانه پسر شما هم به همین رنگ سبز راضی بشه . خیلی اوقات ما باید از بچه هامون بیاموزیم . سبز باشید .

دوختور عزیز!
به نظر من کارت کاملا درست بوده. همیشه که نباید نظر بچه رو اعمال کرد. هرج و مرج راه می اوفته. البته خوبه اکثر وقتها نظرش رو پرسید و اعمال کرد اما نباید باعث بشه که فکر کنه همیشه می تونه این کار رو بکنه. اون وقت در جاهایی که واقعا به خاطر کم تجربگی نمی تونه تصمیم درست رو بگیره و نیاز به اعمال نظر پدر و مادر داره، هیچ کاریش نمی شه کرد. چون حرف شنو نیست و بعدا که تصمیم اشتباهش باعث شکست در زنذگی شد پشیمون می شه و ...

دوختور عزیز!
به نظر من کارت کاملا درست بوده. همیشه که نباید نظر بچه رو اعمال کرد. هرج و مرج راه می اوفته. البته خوبه اکثر وقتها نظرش رو پرسید و اعمال کرد اما نباید باعث بشه که فکر کنه همیشه می تونه این کار رو بکنه. اون وقت در جاهایی که واقعا به خاطر کم تجربگی نمی تونه تصمیم درست رو بگیره و نیاز به اعمال نظر پدر و مادر داره، هیچ کاریش نمی شه کرد. چون حرف شنو نیست و بعدا که تصمیم اشتباهش باعث شکست در زنذگی شد پشیمون می شه و ...

در ضمن خانومها هم کلا این جور مواقع حتی اگه بر خلاف نظرشون باشه طرف بچه رو می گیرند و پدر همیشه تنهاست.
شایذ بی ربط باشه ولی من بارها گفته ام که در کشور ما حقوق مردان زیر پا گذاشته می شه و شاید وقتش باشه که ما هم کمپینگ درست کنیم.

از اينجا مي توني وبلاگت رو پينگ کني، گوشي جان... البته من الآن برات دوباره پينگ کردم.
http://pinger.blogard.com/

اگه بهش اجازه میدادی که خودش تصمیم بگیره (حتی با اینکه می دونی نظر خودت درستتره) اون می بینه که همینطور که شما می گفتی یک ماه اتاقش درهم برهم می مونه و یاد می گیره که به شما بیشتر اعتماد کنه، و مسئولیت تصمیمش هم با خودش بود

در خانه ی ما تصمیم نهایی را همسرم میگیرد!البته بعضی تصمیم ها بسیار شخصی هستند ولی تصمیم های خانوادگی را بعد از مشورت همسرم میگیرد حتی اگر خلاف نظر من باشد. گاهی من بروشی زنانه گولش میزنم گاهی میخندد که گولم میزنی و میپذیرد و گاهی هم نه!من همیشه بیشتر از او یادم میماند حتی اگر نفهمد و مطابق میل من عمل کند. کلا من آدم دیکتاتوری نیستم ولی دوست ندارم کسی خلاف میلم عمل کند اینست که میفهمم همسرم چه میگوید!فکر کنم اگر پسرم روزی بخواهد خلاف نظرم رفتار کند و هنوز کودک باشد (زیر 16 سال) بعد از گفتگوی فراوان و بررسی کفه های ترازو (که رابطه مان به نظرمان ارجح است و یا برعکس) من و پدرش تصمیم خواهیم گرفت البته با گذشت و با فکر به اینکه اگر خودمان جای او بودیم چه چیز را بیشتر دوست داشتیم. فکر نکنم روش اشتباهی باشد(برای خانواده های ما نبوده) مگر اینکه خلافش ثابت شود (برای خانواده های ما نشده).
در مورد مربوط به شما چون خانه و حضور در اتاقی که متعلق بتوست بسیار مهم است اگر پدر بودم حداقل تا قول نجار صبر میکردم و میوه ی صبری که میکاشتم نتیجه ای بسیار عالی داشت. اگر فرزند بودم رنگ دیگری بجز رنگی که موجود نیست و رنگی که دوستش ندارم انتخاب میکردم که موجود باشد اگرچه ایده آلم نبود. خلاصه انعطاف پذیری و گذشت که اصول هر رابطه درستی هستند :) فراموش نشود.

aghaye gooshzade aziz masale otagh ye jaye khosoosy marboot be pesare shomas.be har hal oon mikhad har rooz bere oon ja.salughe oon aval sharte.omidvaram ke motevaje manzooram shode bashid :)

کار درست رو تو کردی چه معنی داره جوونها این قدر پرو شدن

اين نوع برخوردتون خيلي جالب نبود. ممكنه كه كاملا حق با شما باشه ولي مي بايست براي قانع و توجيه كردنش بيشتر صبر مي كردين و در ضمن كاملا منطقي و صميمانه عمل مي كردين. براي اكثر ماها كه آدم بزرگ به حساب ميايم مهمه كه در اين جور موارد سليقه و نظرمون دخيل باشه چه برسه به آقا پسر نوجوون شما ( پسرتون بايد نوجوون باشن ديگه درسته؟)كه الان تو دوره سني قرار داره كه اين چيزا از اهميت خاصي براش برخوردار چون به يه نحوي ميتونه احساس استقلال بكنه چون فكر مي كنه كه در مورد يه چيزي داره نظر ميده كه به خودش مربوطه و براش مهمه. مسئله مشابه شما رو خواهرم با پسر 17 ساله اش داشت و ديدم كه چقدر براش اهميت داشت در موقع انتخاب رنگ ديوار و پرده اتاقش حتما حضور داشته باشه و نظرش رو حتما اعمال كنه.
در مواقع بروز اختلاف هم با بحث و دليل آوردن هر يك از طرفين تصميم نهايي بايد بصورت مشاركتي گرفته بشه كه اينطوري تصميمي عاقلانه تر و درست تر اتخاذ ميشه. چون هميشه توي تصميم گيري مشورت و اعمال نظر ساير افراد مثمر ثمرتر تا اينكه قرار باشه يه نفر تصميم گيرنده نهايي باشه.و بنظرم به اين مسئله توي خانواده بايد بيشتر دقت بشه. اما اگه قرار باشه يه نفر تصميم گيرنده نهايي باشه ترجيحا اوني بايد اين كار رو بكنه كه معمولا نظراتش اثربخش تر و درست تر و در اكثر موارد توي مسائل تأمل دقيق و نسبتا همه جانبه اي داره.

من فکر میکنم برای اتاقش خودش باید نظر میداده چون رنگ اتاق که دیگه نمیتونه ضرری براش داشته باشه! تو خوه ما نظر نهایی رو عشق میده یعنی عشق سالاری و این بهترینه...

راستي، خسته نباشين و اين تغيير و تحولات هم مباركتون باشه.

به نظر من که برخوردتون افتضاج و خود خواهانه بوده است. می شد شرط کرد که پسرتون باید لوازمش را به هر طریقی که خودش می دونه توی اتاقش جا بده گه نامرتبی به همه ی خونه منتقل نشه و بقیه راحت باشن. به هر حال اتاق اونه و حتما واسش می ارزیده که باهاش بسازه به این وضع تا به شکل دلخواهش دربیاد. اگه اسمش اینه که اتاق اونه باید الویت تصمیم گیریش با اون باشه.
پدر و مادر من هیچ وقت همچین کاری با من نکردند، اگه کرده بودن می رفت جز کارهای غیرقابل بخشش چون پیام این رفتار برای من یعنی نظر تو هیچ ارزشی نداره!!!

به نظر من که برخوردتون افتضاج و خود خواهانه بوده است. می شد شرط کرد که پسرتون باید لوازمش را به هر طریقی که خودش می دونه توی اتاقش جا بده گه نامرتبی به همه ی خونه منتقل نشه و بقیه راحت باشن. به هر حال اتاق اونه و حتما واسش می ارزیده که باهاش بسازه به این وضع تا به شکل دلخواهش دربیاد. اگه اسمش اینه که اتاق اونه باید الویت تصمیم گیریش با اون باشه.
پدر و مادر من هیچ وقت همچین کاری با من نکردند، اگه کرده بودن می رفت جز کارهای غیرقابل بخشش چون پیام این رفتار برای من یعنی نظر تو هیچ ارزشی نداره!!!

نمي‌دونم اونجا چي درسته بوده و كدوم كار بايد انجام مِ‌شده...
اما اگر تصميمت اين شد كه حرف خودت به كرسي بنشينه، مي‌تونستي با آرامش با خودت ههمراهش كني
به كمك ديل كارنگي!!

حیف شد!
کاش ازتون خواسته بودم که سن و سال خودتون رو هم بنویسید.
با این همه ابراز مخالفت بعید است جرات کنم ادامه مطلب رو بنویسم!
ولی می‌نویسم...همه این بدنامی را کشیده‌ام!! که نتیجه گیری‌ام رو بنویسم.
حیف که این بلاگ رولینگ خرابه وگرنه نظرات بیشتری رو دریافت می‌کردم و آمار بهتری دستم می‌آمد.

حالم از این بازی اصفاهونی محبوب من گفتن ها که خودش هم فهمیده چاپلوسیه به هم میخوره

گوشزد جان به نظرم یکم تند رفتی.
در مورد چیزی که شخصی هست مثل وسایل یا اتاق یا لباس هر کس باید اجازه بدی سلیقه شخص خودش باشه.
یه نمونه بگم. من موقعی که تین ایجر بودم تمام اتاقم رو پوستر چسونده بودم جاهای خالی رو هم با اسپری چیز نوشته بودم یا دوستام با رژ و ماژیک و... برام یادگاری نوشته بودن. رنگ همه چراغها هم قرمز بود. الان که فکرش رو میکنم میبینم بقیه چه سرسامی میگرفتن وقتی میومدن تو اتاقم.
هیچ وقت هیچ کس بهم نگفت باید تغییرشون بدم چون اتاق خودم بود. تا اونجایی هم که یادم میاد از بچگی هر چیزی خودم خواستم خریدم و خوردم و پوشیدم. حتی موقع ازدواجم هم هیچ کس دخالت نکرد. الان هم که باشوشو هستم هر چیز شخصی مون کاملن با سلیقه خودمون ه. باور کن من الان وقتی سام رو برای خرید میبرم اسباب بازی ها رو جلوش میگیرم و هر کدوم رو که بهش بخنده براش میخرم حتی اگه به نظرم خیلی هم قشنگ نباشه.
یه نظرم چیزهایی که شخصی هست باید با سلیقه همون آدم مطابق باشه. اما اگر چیزی مشترک میشه اونوقت بهتره که با همفکری و یه وقتایی هم کوتاه اومدن از مواضع بهترین رو انتخاب کرد.
حالا شما هم اگه از به هم ریختگی خونه کلافه بودی ولی بهتر بود یکم صبر میکردی تا پسرت اتاقش رو که احتمالن بیشترین زمان زندگیش رو توش صرف میکنه اونجوری که دوست داره تزیین کنه.

این رو با این که سیکرت ه اما چون دیدم نوشتی برات مینویسم.
من سی و دو سالم ه البته همه میگن بیست و دو ساله به نظرم میام ها!!!

بیتا جون. خوب تو مثل من عاقل بودی و برای تصمیم های مهمی مثل ازدواج مطمثنم که عاقلانه تصمیم گرفتی. حالا این مسئله رنگ و این چیز ها به نظرم پیش پا افتاده است و بعدا" می شه رنگ رو دوباره عوض کرد یا تصمیم رو . اما دکتر گوشی، اگه پسرت بخواد ازدواج کنه و تو مطمئن باشی که داره اشتباه می کنه و اونم به هیچ صراطی مستقیم نباشه اونوقت چیکار می کنین؟ این مسئله مثل رنگ نیست. موضوع یه عمره. این مسئله همیشه ذهن منو مشغول می کنه و ازت ممنون می شم اگه بتونی یه روزی یه پست رو به این اختصاص بدی. مرسی.

من هم کار شما رو می کردم گوشزد جان با این توضیح که هر وقت برای رنگه پول داد می تونست اظهار نظر کنه :)
بابای من با من همین رفتار رو می کرد منم با بچه ام همین کار رو می کنم!!!!

مامان غزل عزیزم مگه من و تو رو که بهمون اعتماد کردن اشتباه کردیم تو مسیله مهمی مثل ازدواج؟
میدونی نتیجه کار درست همه اشتباهات و درسهای قبلی بود که ازش گرفته بودیم.
اگه از همون اول آزادمون نمیذاشتن تو انتخاب هیچ وقت شاید فرصت امتحان و تجربه رو پیدا نمیکردیم. حداقل برای من اینطور بوده.

man aslan hosele rikht o paash nadaram hamin karo mikardam ke shoma kardin ke zoodtar az ashofte bazar khalas besham!...

به نظر من بدترین کار ممکن رو کردین . همین چیزای به ظاهر کوچیک به بچه خیلی اعتماد به نفس میده . بچه میخواد تو اوت اتاق زندگی کنه . درس بخونه . بخوابه و .... طبیعی ترین حقش اینه که رنگ کمدها همونی باشه که میخواد .

منکه همچین بدری رو اصلا نمیبخشم -:)

من به عنوان یه دختر 26 ساله مجرد که هنوزم با بابا مامانش زندگی می کنه با نظر پسر شما کاملاً موافقم!
اگر احیاناً خدای نکرده در جایگاه پدر (که اصلاً راه نداره!) یا مادر بودم با شما موافق بودم، چون آدم زورگوییم! پس همون بهتر که هیچوقت در این جایگاه نباشم!
اما در جواب اونایی که گفتن می ذاشتی خودش از نامرتبیه اتاقش خسته می شد باید به عرض برسونم که من خودم شخصاً شده که خیلی بیشتر از یه ماه وسائلم از قفسه و گنجه و اینا (نه به دلیل رنگ نداشتن یا... که به خاطر تنبلی) بیرون و پخش و پلا بوده و اصلاً هم خسته نشدم! پس این راه حل کاملاً منتفیه!
اما نظرم به عنوان ناظر بیرونی بی طرف:
خوب احتمالاً جواب انار تا حالا از همه بهتر بوده. اما، اما،...! به نظر من همه اینا تقصیر خود شما پدر مادراس یه جورایی! اگر سن پسر شما بالای 20 سال باشه (با تخفیف بود، والا قانونش 18 هستش!) اصلاً چرا باید شما بیفتین دنبال نجار و قفسه و...؟! شما پدر مادرا (از این جهت می گم شما، چون خودم در این جایگاه نیستم) از یاد دادن استقلال به بچه هاتون فقط قسمت نظر خواهی و قدرت تصمیم گیری رو دارین اجرا می کنین بدون هیچ واگذاری مسئولیتی! الان از بچه دبستانی تا... همه وسائل و... اش رو خودش انتخاب می کنه. در همه انتخاب ها خودش دخیله. اما مسئولیت؟ هیچی! به نظر من پدر مادرهای قدیمی که به بچه هاشون قدرت تصمیم گیری نمی دادن، اما مسئولیت تا دلت بخواد (مثلاً کار کردن بچه ها تو تابستون بدون نیاز مالی خانواده) بچه های مستقل تری تربیت کردن تا پدر مادرای دمکرات تر! اصلاً چرا باید یه آدم 26 ساله (و چه بسا بیشتر، 40، 50 و...، چه دختر و چه پسر) هنوز باید با پدر مادرش زندگی کنه فقط چون مجرده؟ اینا همش تقصیر شما پدر مادراس! عدم موفقیت زندگی های زناشویی هم یه کمیش به نظر من به خاطر حذف این مرحله زندگی مستل آدماس!
ببخشید بی ربط شد!

کامنتم پرید! امیدوارم اومده باشه! در غیر اینصورت بعداً می نویسم!

ظاهرا باید یک توضیح راجع به ریخت و پاش بدم.
تمام وسایل اتاق او وسط هال و پذیرایی خانه ریخته شده بود حتی تشک و میز تحریرش بنابراین فقط خودش نبود که از آن وضعیت صدمه می‌دید.

از آنجایی که تا آخر عمر سرکوفت رنگ این کمد را خواهی خورد پس بد نیست لااقل رنگش به میل خودت هست / عجله در رنگ کردن کمد بخاطر آشفتگی خانه بهانه‌ی خوبی نیست / وقتی زندگیت با وجود بچه آشفته است ...

گوشزد جان سلام!( بابا یک نام دیگر برای خودت انتخاب کن، اگر نه از این به بعد مجبور می شوم نام خواننده ی مورد علاقه ام را بر رویت بگذارم و به نام او صدایت کنم!) عرض کنم، حرف آخر را شوهر با یک « چشم » می زند!... و اما شاید بهتر آن بود درخواست آقا یسر را می یذیرفتی و «گوشزد» می کردی که اصرارت تنها بدین خاطر بود که به احتمال قوی ماهی دیگر معطل نجار خواهید ماند وگرنه قصد تحمیل نظرت را نداشته ای.آن گاه در هر صورت، آقا یسر سر احترام فرود می آورد. اماحالا و با تصمیم شما...؟!خانم محترم را هم به اشتباه افکندی!خب!بهترنبود بعد از توضیح مرادت، یک « چشم» می گفتی و خلاص؟!!

توضیحت را بعد از ارسال ییام دیدم! باز هم چاره ای جز تسلیم نمی بینم،اگر قرار بر تحمیل باشد!

سلام.
خوبي ارباب ؟
آقا رنگ مورد نظر خودت رو بزن ، بعد هم شازده رو بنداز تو اطاق يه هفته در رو به روش قفل کن . به رنگ عادت ميکنه . اگه تو اين يه هفته غذا هم بش ندي نتيجه خيلي بهتره.
راستي آقا ، چه معني داره که ميذاري خانواده از اينترنت استفاده کنن؟
و من ا... توفيق .

دکتر جان سلام ....
توی خونه ما در مورد دکوراسیون و رنگ ومدل فقط نظز من اعمال میشه یعنی مشورت می کنیم با همسرم ولی در آخر تصمیم نهایی رو خودم می گیرم و همسرم هم حتما به میل من رفتار می کنه ..ولی در مورد اتاق پسرم میذارم به عهده خودش ..البته بلدم چه جوری نظرش رو به شکل ماهرانه ای عوض کنم که هم بالاخره با میل خودم سازگار باشه وهم اینکه او هم بپسنده و تازه خیلی هم دوست داشته باشه وبعدهم از من تشکر می کنه که توی تصمیم گیری کمکش کردم ...البته بگم پسر من تازه داره هشت ساله میشه ممکنه دیگه وقتی بزرگ شد نتونم اینجوری رامش کنم ونظر خودم رو بهش تلقین کنم ....حتما اون موقع دیگه مستقل تصمیم خواهد گرفت ولی من هم سعی ام رو خواهم کرد که هیچوقت بدون مشورت با من تصمیمی نگیره ...
واما در مورد کار شما !!با این شکل مستبدانه رفتار کردنتون خیلی مخالفم ...و البته اگه من هم جای خانومتون بودم همون جور طرف پسرم رو می گرفتم و مقابلتون می ایستادم حتی اگه رنگی که پسرم انتخاب کرده رو دوست نمی داشتم !!...فقط می خواستم حرف فقط حرف مرد خونه هم نباشه اون هم بدین شکل مستبد وزورگویانه !!!!!..
لطفا در رفتارتون تجدید نظر کنید دکتر جان ....دوره پدر سالاریه دیگه تموم شده !!!
البته باید ببخشید اگه نظرم بر خلاف نظر شماست ....!!

گوشزد عزیز سلام
به نظر من تویه اون شرایط یه کمی لجبازی کردی و عجولانه تصمیم گرفتی و فکر میکنم اون هم به این دلیل بوده که پدر و مادرها همیشه فکر می کنند بچه اشون هنوز اونقدر بزرگ نشده که بتواند درست تصمیم بگیره و اونها همیشه باید راه هو به اونها نشون بدن غافل از اینکه این بچه یه جاهاییی هم چوب تصمیم های غیر عاقلانه خوداش را هم بخوره ( البته در جاهایی که اثرات بلند مدت و آنچنان مخربی نداشته باشد ) من فکر می کنم که شما به عنوان پدر 20 سال 25 سال یه اتاقی را به بچه تون واگذار می کنید و در طول این چند سال اون باید در اون اتاق زندگی بکنه و یه مقدار زیادی حق داره به سلیقه خوداش اتاق را را بچینه ختی اگر هزینه این کار ها را پدر متقبل شود

گاهی اوقات بهتره ما جامونو با بچهه ها عوض کنیم. یعنی فکر کنیم اگر خودمون جای بچه مون باشیم چه میکنیم؟ فکر کنم او وقت بهتر تصمیم میگیریم

تصميم نهايی گرفتن رو نميفهمم. ميدان جنگ نيست که کسی بخواد تصميم آخر رو بگيره و دستور حمله بده. بسته به اينکه تصميم به چه چيزی ربط داره مسئول تصميم گيری هم فرق داره. در مورد اتاق هم مسئول تعيين رنگ اتاق صاحب اتاقه

گوشی جان،بنظر من اتاق هر آدمی یکی از خصوصی ترین قلمروهاشه.جایی که کوچیکه اما برای خودت صمیمی و راحته. حالا اگه من به سنی رسیده باشم که کم و بیش عاقل شده باشم مسلما دلم میخواد اتاقمو اونجوری که دوست دارم بچینم یا تزیین کنم اصلا هم مهم نیست که اینکار یه هفته طول بکشه در عوض هر وقت میرم توش کاملا حس میکنم همونیه که میخوام.
توام کم زور نمیگی ها:)

سلام. من از دیدگاه یه فرزند میخوام به موضوع نگاه کنم و چند سوال بپرسم: آیا این شما هستید که بیشتر وقتتون رو توی اتاق پسرتون هستید؟ آیا این شما هستید که صبح که بیدار میشید و شب که میخوابید باید این رنگ رو ببینید؟ یا اینکه شما هستید که دائم از این قفسه و ... کتاب برمیدارید و میگذارید؟ در کوتاه مدت و برای مسائل جزئی شما میتونید برای فرزندتون تصمیم بگیرید اما رنگ اتاق و قفسه رو که هر روز نمیتونید عوض کنید. و اگر پسرتون واقعا این رنگ رو دوست نداشته باشه زندگی واقعا براش عذاب میشه. باور کنید از روی تجربه خودم میگم که دکور اتاق خیلی مهمه. و توی مسائل مهم یه پدر باید کمک فکری بده ولی تصمیم نگیره.

شما زور گفتید.کار جالبی هم نکردید.به رخ کشیدن پولی هم که خرج خونه کردین اصلا جالب نبود.دلایلتونم قانع کننده نبوده اما مسلما وقتی از در اصرار و ابرام براومدید پسرتون مجبور شده کوتاه بیاد. به نظرم نتیجه ی این رفتارها رو بعدا در فقدان صمیمیت بین پدر و پسر می بینین. و شاید هم بعدها پسرتون در رفتار با بچه اش تلافی کنه البته اگه به رشد و بلوغ روانی نرسه. در خاتمه خوشحالم که پدر و مادرم با بیان کردن دلایلشون و در نهایت احترام گذاشتن به سلیقه و خواسته هام در حیطه ی اتاقم و مسائل شخصیم و محول کردن تصمیم نهائی به خودم باعث شدن بعدها در تصمیمهای بزرگتر زندگیم نظرات همه رو بشنوم و حلاجی کنم و تصمیم مناسبی بگیرم.
به نظرم پسرتون اینو هرگز فراموش نمی کنه و اگه همیشه رفتارتون این باشه احتمالا کوهی از گله تو دلش داره اگرچه هیچوقت ابراز نکنه که موعظه های جامعه شناختی شما رو سرش آوار نشه.

ببخشید این بالائی من بودم

۱-من بیش از دو و نیم ملیون تومان در این اتاق خرج کرده‌ام که چندان لزومی هم نداشت
حالم از این جمله به هم می‌خوره ... یه خانواده با هم خرج می‌کنن و با هم تصمیم می‌گیرن که چی ضرورتی نداره ... اگر فکر می‌کنی پولت ماله خودته از خونه بندازش بیرون یا بگو ما خانواده نیستیم ... هروقت دلم خواست هرکار دلم خواست می‌کنم تو هم نخواستی برو خونه‌ی خودت
۲-واقعا حس می‌کنی که کارهایی که می‌کنی هدیه دادن به خانواده است؟
۳-رای افراد توی یه خانواده هم وزن است (۱۸سال به بالا) به شدت با اینکه رای هر فرد در مقدار درآمد یا تعداد سالهای عمرش یا هر معیار احمقانه‌ی دیگه ای ضرب بشه مخالفم

ممکنه یکم بد حرف زده باشم که چون شما معتقدی پسرک ها عقلشون نمی‌رسه طبیعتا اشکال نداره

ساتین عزیز
خوب شد یادآوری کردی.
قصد داشتم در پایان پی‌نوشت بنویسم که امیدوارم این پست من سبب شود که قدر پدر و مادر خود را بدانید ولی فراموش کردم!
اما اینکه این رفتار بعدها سبب فقدان صمیمیت شود یا نه را نمی‌توان از حالا و با دیدن یک شات از فیلم زندگی نتیجه‌گیری کرد کما اینکه سهل گیری ‌های مدامی را هم دیده‌ام که به ایجاد صمیمیت نینجامیده است .
امیدوارم که پسرم و بقیه دوستان جوان‌ترم بجای اینکه مثل من سالهای جوانی‌شان را پی یافتن حقیقت برابری عرفان و سوسیالیسم بدوند باور کنند که واقعیت موجود اجتماعی "استیلا"ست...اگر نردبان استیلا را نبینند در "کف" خواهند ماند.
امیدوارم که کسی با نقل شعر بی‌مزه مولانا" نردبان این جهان ما و منی است و الخ" به پاسخگویی بر نخیزد که پیروی کردن از عرفا نتیجه‌ای جز رنج و خسران دنیوی ندارد!

نیما جان
بد حرف نزدی
احساساتت را بیان کردی و نقطه نظرت را گفتی.
امیدوارم پیش از آنکه در این نظر راسخ‌تر شوی قصد مرا از نگاشتن این مطلب مد نظر قرار دهی...مطلبی و پی‌نوشتی که به شدت "مخالف نظر همه" است و اندک اعتبار و آبروی ؟؟ مرا در این فضای مجازی از بین می‌برد.
قصد من نه تفاخر به ثروت و به رخ کشیدن آن که بیان کارکرد ثروت و قدرت در اجتماع است...کارکردی که با به هیچ انگاشتن من و شما ذره‌ای از اهمیت آن کاسته نمی‌شود.
از این نظر این مطلب "یک پست طلایی" محسوب می‌شود که من بر خلاف ظاهر مادی و سودجو و کاسب‌کارانه‌ام با آتش زدن کردیت خود سعی کرده‌ام که حقیقتی را برای شما آشکار کنم که ممکن است با سالها تجربه و شکست به آن برسید یا حتی نرسید.
می‌خوای شماره حسابم رو بدم حق‌الزحمه‌ام رو بریزی به حساب!

برخلاف بقیه من از لحنت و عریانی و بی پروایی کلامت خوشم میاد.
از اینکه از رفتاری دفاع می کنی که در نظر بیشتر مردم مذموم بودن آن کاملا واضح است و به عبارتی به مخالفت با کلیشه‌های کاملا پذیرفته شده ذهنی بر می خیزی لذت می برم و ازت سپاسگزارم

براوو دکی گوشی. خوب می بینم که بعضی وقتا لازمه زور بگیم ولی اینکه چطوری صمیمیت بین والدین و فرزندان رو از بین نبریم خیلی مهمه.

بازم شما رو ارجاع می دم به کامنت قبلیم! به نظر من یکی هنوزم اشتباه بزرگ خرج کردن 2میلیون نه چندان ضروری برای اتاق پسرتونه. حتی اگر امکاناتش رو داشته باشین.

منم اگه اين عبارات قلمبه سلمبه رو ميشنيدم چاره اي جز قانع شدن نداشتم. اينايي كه گفتين درسته ما توي يه همچين جامعه اي زندگي مي كنيم ولي بهتر نيست اونچه را كه حقيقتا و از نظر عقل و منطق درسته توي خانواده ياد بگيريم و بفهيم تا وقتي وارد جامعه مي شيم يه كم ديرتر شبيه اون همه افراد جامعه كه شما گفتين بشيم و شايد هم بتونيم كه اونطوري نشيم.
در ضمن بچه ها خيلي مهربونتر و باگذشت تر از اينا هستن كه بخاطر اين چيزا بخوان صميمتشون را با خانواده بهم بزنن ولي اين مسئله يادشون مي مونه مثل خود شما و من. ولي اينكه از اين مسئله براي آيندش برداشت درستي كرده باشه ديگه با خود فرزندِ.

راحله جان
من هم به نظرم رسید که به جای اینکه برای یک پسر 17-16 ساله چنان دل نازکی را در نظر بگیرم که از رنگ 3 کشوی میز تحریر دلش بشکند و روحیه اش خراب شود و غرورش جریحه دار شود و ...با استفاده از عقل و منطق به نظرم رسید که به او بیاموزم که "اجتماع بر اساس منزلت اجتماعی رتبه بندی شده است" به جای آنکه به فکر نظم نوین برای اجتماع باشی به فکر یافتن راه ارتقا در این نظم موجود باش.
به علاوه برخی از دوستان چنان در اهمیت رنگ کشوی اتاق در آینده و سرنوشت این خرس گنده اغراق کرده‌اند که من مات مانده‌ام که آیا در آینده کودکانی که از این خانواده‌های نازنازی به اجتماع صادر می‌شوند مردم کوچه و خیابان هم همین مقدار ملاحظه روحیه لطیف آنان را می‌کنند یا نه؟
مینا جان
این خرج البته به دلایلی ضروری بود که زیباتر شدن اتاق یکی از آنها بود به علاوه مشکل من خرج کردن این پول نیست و نبود...مشکل من همانا این نظریه غالب در اجتماع جوانان است که دمکراسی یعنی یکی پول بدهد و سایرین درباره نحوه خرج کردن آن علی‌السویه (و با ارجحیت نظر جوانان) رای بدهند.
با عرض معذرت این می‌شود کار کردن خر و خوردن یابو!

اولا برخورد اول شما اِعمال زور بود، كه فكر نمي كنم برخورد منطقي باشه. دوماً بنا به اقتضاي سني يه آقا پسر 16-17 ساله ، بايد بگم كه اتفاقا اين مسائل روحيشو خراب مي كنه. ثالثا چرا فكر مي كنين جوونا از نظر منزلت اجتماعي جز طبقه فرودست هستن و آخر اينكه نظم موجود هميشه درست و بجا نيست كه قرار باشه باقي بمونه و سعي در ارتقا اون بشه بعضي وقتا لازمه كه نظم نويني بنا بشه نه اينكه نظم موجود ارتقا داده بشه.

سلام گوشزد عزیز
من هم همین مشکل رو چند سال پیش با پدرم داشتم. تازه فوق لیسانسم رو از بهترین دانشگاه فنی مملکت گرفته بودم و کار نسبتاْ خوبی پیدا کرده بودم. یکی از روزها یکی از دوستام زنگ زده بود و از اونجایی که صدای دوستم مردونه می‌زد پدرم گفته بود که من خونه نیستم. بعد هم که اعتراض کردم گفت که این منم که هزینه رو پرداخت می‌کنم بنابراین من تصمیم می‌گیرم که با کی صحبت کنی. (ناگفته نگذارم که پدر من استاد دانشگاهه) به خاطر این کارش قید زندگی تو شهر خودم رو زدم و گشتم یه جای دیگه کار پیدا کردم. یه مدت زندگی مجردی تو شهر سگی تهران رو تجربه کردم تا اینکه در نهایت برای دکترا اومدم کانادا. در حال حاضر هم با کسی زندگی می‌کنم که خودم انتخابش کردم. البته حالا دیگه پدر و مادرم کاملاْ‌ تصمیمات من رو پذیرفتن.
همیشه فکر می‌کنم حق گرفتنیه و بدون پذیرش مسئولیت نمی‌تونیم حقی رو بگیریم. این ور دنیا هم بچه‌ها هم بدون توجه به وضعیت مالی پدر و مادرشون برای ادامه تحصیل یا وام می‌گیرن یا فروشندگی می‌کنن و کاملاْ‌ قابل تحمل‌تر از اغلب بچه‌هایی هستن که تو ایران دارن زندگی می‌کنن. من فکر می‌کنم مدرنیسم نصف و نیمه و کپی برداری‌های چشم بسته راه تفکر منطقی رو داره روز به روز بیشتر می‌بنده.

Man nemifahmam chetor mogeie poool dadan democrasieee to khoone vojood nadare??!

به نظر من بهتر بود انتخاب رنگ و البته کل مسئولیت رنگ کردن رو به پسرتون واگذار می‌کردین. هر چند اینطوری مجبور بودین بعد از رفتن ایشون دوبازه کاری کنین ولی باز هم بهتر بود.
با اینکه مخالف اختلاف طبقاتی هستم با این حال باور دارم که در شرایط استاندارد پول شخص معادل زحمت و تلاشیه که کرده بنابراین نادیده گرفتن این موضوع یعنی نادیده گرفتن تلاش شخصی افراد.

گوشزد جان با دیدگاه شما کاملاً موافقم. چون الان داریم می بینیم بچه ها و به تبعش جوانان(که خودم یکیشونم) چقدر نازنازی، لوس، ننر و بی قابلیت شدن. برای همینه که می گم پدر مادرای الان بزرگترین اشتباهشون اینه که از استقلال فقط اون بخش قدرت تصمیم گیریشو به بچه هاشون یاد می دن و نه زحمت کشیدن! چون به نظر من حداقل 70 درصد استقلال با استقلال مادی بدست می یاد که پدر مادرای الان با فراهم کردن همه چیز به راحتی و بر طبق سلیقه بچه هاشون این توانایی رو از بچه هاشون می گیرن. با اینکه این رنگ تو روحیه پسرتون تاثیر منفی می ذازه و این برخورد مثلاً صمیمیت خانواده رو کم می کنه اصلاً موافق نیستم. من خودم به عنوان یه فرزند گاهی پیش اومده که پدرم مثل شما یا پدر مریم برخورد مشابه کرده باشه و از قدرت پدریش! استفاده کرده باشه! منم قاعدتاً غرغر زیاد کردم! اما از هیچ صمیمیتی هم کم نشد! تازه همش انگیزه ای شد که خیلی سریع حداقل بخش عمده استقلال مالیمو بدست بیارم و کم کم برای چیزای دیگه زمینه چینی کنم.

گوشزد جان
زور زوراست چه پدر بگه چه پسر
تو هم زور گفتي
اتاقشه براش پول خرج كردي دستت درد نكنه ولي با رنگ 3 كشو خرابش نكن

پسر شما بايد بدونه كه به هر حال زماني ميتونه به همه خواسته‌هاش برسه كه خودش هم مشاركت مالي داشته باشه. وگرنه بايد سپاسگذار هر اقدام و كاري كه برايش ميكنيد( كه البته خيليهاش حتما با ميل و سليقه خودشه)باشه.ضمنا من اگر بودم زيركانه نظرشو جوري عوض ميكردم كه خودش هم متوجه نشه...

راحله عزیز
قصد من قضاوت کردن راجع به مفهوم کلمات نیست...زور گویی، استبداد رای و امثالهم کلماتی هستند که به راحتی می‌توان مصداق آنها شد یا نشد.خود تو هم قطعا حاضر به اعمال زور هستی در صورتی که کاملا به ضرورت کاری که می‌کنی معتقد باشی.
مثلا اگر بچه‌ات با قیچی لباسهایش را پاره می‌کند "با زور" لباس ها را از دستش می‌گیری...پس ذات اعمال زور بد نیست بلکه هدف اعمال زور است که باید سنجیده شود.
اصولا تربیت کانالیزه کردن است در مسیر دلخواه و مگر این کار بدون اعمال قدرن ممکن است.
نظم نیازمند اعمال درجه‌ای از قدرت است.
اما تغییر نظام اجتماعی در زمان اندک و جایگزینی آن با نظام اجتماعی مدرن و مطلوب ممکن نیست.
همانطور که مریم می‌گوید (و بعد هم مینا اشاره می‌کند) مدرنیته در نظر گرفتن هم زمان آزادی انتخاب به دنبال فراهم کردن هزینه آن است.
نکته دیگر اینکه آموزش اینکه در اجتماع هم مثل ارتش "رتبه بندی اجتماعی" داریم (صرف نظر از اینکه ما خوشمان بیاید یا از آن متنفر باشیم) چنان کاربردی است که ارزش نزاع و جدل بر سر آن را دارد.

سلام !
اول این نظر گیرتونو میشه یه جوری کنید که هی آدم مخواهد یه عالمه عدد و نمیدونم از این چیزا پاک کنه ؟؟
به هر حال، اول بگم امان از این بچه سالاری !
من اروپا زندگی می کنم و همیشه بحثم با فامیلم و دوستام در ایران بر سر همین مشکله.
اونا میگن خوش به حال شماها که بچه هاتون اونجا بزرگ شدن با اصول و منطق اون جا و من میگم خوش به حال شما که تکلیف خودتون با تربیت بچه تون می دونید.
اما از شواهد موجود ، همه مان به یک درد گرفتاریم !!
این دمکراسی قلابی ما هم دردسر بزرگی شده برا همه مون ، باور کنید !
یک مثال می زنم :
یک مثلا آلمانی به بچه اش مقدار معینی پول توجیبی می دهد ( راستی اینجا پول تو جیبی در قانون نوشته شده و بچه می تواند برای آن شکایش رسمی کند)
بله، و هرگز نه آن را زیادتر می کند و نه کمتر ( البته به تناسب سن او ) و حالا فکر کنید خانواده ایرانی ، هیچ حساب و کتابی ندارد !!
تمام وقت در حال مقایسه ی شرایط خودشان در کودکی با شرایط بچه هستند و از ترس آن که بچه هم مثل آنها عقده ای ، آسیب دیده !! و در شرایط دیکتاتوری بزرگ نشود، بدترین تربیت ممکن را عرضه می کنند !!
نمونه ی بارز آن من و شوهرم و البته دوستان عزیزم هستیم !
بچه هایی بی نهایت لوس و ننر و از خود راضی که دایم سواستفاده می کنند از هر چیز !!
بستگی به موقعیت و منافع خود ما را عقب مانده و یا بالعکس اروپایی شده !!! می نامند !!
به قول هادی خرسندی :
از ترس پدر و مادرم در توالت سیگار می کشیدم و حالا از ترس بچه هام !! سیگار کشیدنم همیشه به توالت ختم می شود ...

در اينكه در برخي موارد اعمال قدرت موثرترين و نتيجه بخش ترين راهكاره حرفي نيست( هميشه نه در برخي موارد)و اين در مورد تربيت هم صدق مي كنه. ديگه اينكه بديهي كه هيچ تغيير نظام اجتماعي در كوتاه زمان امكان پذير نيست، ولي خب افراد از يه جايي براي ايجاد اين تغيير اون هم در درازمدت ( اونم نه خيلي دراز مدت) شروع مي كنن.در ضمن اگه بچه من يه روز بخواد لباساشو با قيچي پاره كنه اولن بستگي داره كه چند ساله باشه كه اين كار رو مي كنه ، بعدم حالا يه تصميماتي رو اتخاذ مي كنيم به همراه باباي بچه.

در اينكه اعمال قدرت در برخي موارد اثربخش ترين راهكاره شكي نيست و اين مسئله در مورد تربيت هم صدق مي كنه.واما بديهي كه تغيير نظام اجتماعي در كوتاه مدت امكان پذير نيست و من هم همچين منظوري نداشتم ولي افراد معمولا از يه جايي براي اين تغيير شروع مي كنن كه حالا طبيعيه كه بايد در يه دوره نسبتا طولاني نتيجه بده. باحرف آخرتون هم در مورد طبقه بندي اجتماعي موافقم و فكر مي كنم كه يه جورايي خودش يه انگيزه مثبت به آدم ميده.
در مورد مثالي هم كه زدين، اولا بستگي داره كه بچم تو چند سالگي اين كار رو بكنه بعد ديگه بايد با باباي نابغه اين بچه يه تصميمي در موردش بگيرم. چرا چون هم يه كار نسبتا غير عادي كرده هم آتيش زده به مالمون.

من جایی تفاخر به ثروت نمی بینم
تو پست شما در نتیجه اعتراضی هم بهش نکردم ... یعنی اعتراضم به مبلغش نبود به لحن بیانش بود.
در ضمن موضوع این پست شجاعت شما در آتش زدن کردیتون نیست در نتیجه در کامنت ها هم در مورد اون نباید صحبت بشه بلکه رفتار شما در این مورد خاص باید نقد بشه
-------------------
اعتراف می کنم که زیاد پیش اومده که همونطور که گفتید در آینده فهمیده باشم حرف پدرم درست بوده ولی این نشون نمی ده که این قانون برای همیشه برقراره و دلیلی وجود نداره که چون کسی قبلا بهتر از من تصمیم می گرفته من حق رای فعلی خودم رو به اون بدم
-------------------
قدرت و ثروت در بعضی از اجتماع ها کارکرد داره. من اجازه نمیدم در خانواده من (به عنوان فرزند یا پدر) تصمیم ها بر اساس قدرت یا ثروت گرفته بشه. برای نشان دادن کارکرد ثروت و قدرت مثال های بهتری وجود دارد.
--------------------
اگر می خواهید از قدرت یا ثروت خود استفاده کنید باید درمقابل افرادی با شرایط برابر باشد (نه فرزندی که جوان است و کار نمی کند یا پدری که پیرشده و کار نمی کند و ...)

سلام. چند سالی هست که نوشته هات رو دنبال می کنم آقای دکتر. زیاد از تزت (به طور کلی) خوشم نمی آد. شاید چون دکتری !! اما از این پستت خوشم اومد. من از زن و بچه سالاری این دوران نفرت دارم. هر چند خودم هم بچه هستم (23 سال) اما از همسن و سال های خودم خیلی بزرگ تر هستم و همیشه با شماها محشور بودم. روز به روز هم به این نتیجه می رسم که پدر و مادر بهترین دوست آدم هستند. الان با مرور نوشته های قبلت یاد مطلبی افتادم که راجع به مرگ پدرت نوشته بودی ... بغضی که ترکید ... روی تخت ... با همان شدتی از اون مطلبت منقلب شدم که از خوندن نوشته های پراکنده ات راجع به مذهب ... جلال .. شریعتی ... ذات باوری و ... نفرت پیدا کردم. بگذریم ... به نظر من هم به زنت و هم به بچه هات خیلی رو دادی و می دی. کلا در مورد محبت و توجه کردن به این دو مورد (زن و بچه) خیلی باید جانب احتیاط رو رعایت کرد. بی جنبه اند. هر دوشون ... از این که احتمالا بی ادبانه و بی ویرایش و بی دقت و پراکنده بود متنم من رو ببخشید.

الان کامنت ها رو خوندم... ادامه:
کار کردن خر و خوردن یابو نمی شه چون یه روزی یابو خودش خر می شه و باید برای یابوی خودش کار کنه که اون بخوره ... آدمی که دوست نداره برای یه یابو خرج کنه بهتره بچه دار نشه ... یادتون نره که اون یابو علاقه ای به این دنیا نداشته. مهم اینه که درنهایت همه چیز نوبتیه ... پدر شما معتقد بوده داره به شما لطف می کنه و هدیه می ده و شما در نقش یابو فقط می خوری ... شما هم همین اعتقاد رو در مورد فرزندت داری ... من می گم یه جا این زنجیره رو قطع کنیم. اگر همیشه همه با هم برابر باشند بهتر از اینه که هرکس در جوانی و پیری کمتر و در میانسالی بیشتر از اعضای خانواده اش باشد

یکم شعار:من دوتا راه بلدم 1-سوسیالیسم 2- قانون جنگل و اولی رو ترجیح می دم اگر چه فعلا عملی نیست
خیلی برام جالبه که این همه آدم با این همه ادعا (اولیش خودم) مثل حیوانات زندگی میکنن و نمی تونن به جای منافع خودشون منافع جمع رو ببینن (که در نهایت به نفع خودشون هم می شه)

گوشزد جان . چه بسيار هم حرف پدرانشان را پذيرفتند و بعد فهميدند اشتباه كرده اند. بر طبق منطق تو هميشه حرف آخر را بايد نان آور خانه بزند حتي اگر بي شعور باشد.

گوش‌زد جان نتیجه سالیان دراز تجربه بچه‌‌داری: بچه‌ها دوست دارن همه چیز رو خودشون تجربه بکنن، من‌ام این‌جور بودم و تو هم. هزار بار هم که به حرف من و تو برسن در آخر بازم ترجیح می‌دن خودشون تجربه بکنن. شخصا" به همین دلیل (مگر مسئله مرگ و زندگی باشه) نظر خودم رو سعی می‌کنم به زور اعمال نکنم. نه این‌که از شدت دمکرات بودن بلکه علم به این‌که این روش غالبا" سر به سنگ کوفتنه و بعد از همه بچه‌ات (که دیگه نوجوونه) اون کاری که بخواد می‌کنه. این وسط فقط رابطه‌اش روز به روز با تو خراب‌تر می‌شه و غیرصمیمی‌تر - برای من مهم‌تر از هر چیز اینه که بچه‌ام وقتی عقل‌رس شد نره حاجی حاجی مکه و دیگه نخواد اسم‌ام رو بیاره. این سر به سنگ خوردن‌ها هم بد نیست و شخصا" اثرش رو خیلی بیش‌تر از هر نصیحت‌ای می‌دونم. البته این روش شخصی‌ خودمه و نمی‌گم به‌ترین هست - اونیه که برای من کار کرده و می‌کنه.

یک مثال‌: چند وقت پیش حقوق گرفته بود با هم رفتیم بیرون. از چهارصد دلاری که برای مخارج‌ شخصی دو هفته‌اش داشت (بعد از کرایه خونه و غیره) دویست دلارش رو همون روز داد دی‌وی‌دی خرید و بقیه‌اش رو هم ظرف سه روز خرج کرد. من خیلی ساده به‌اش گفتم خرج کردن مواجب‌اش همون روز اول برج احمانه‌ست و گرفتار می‌شه - ولی همین و بس! باباش این مدت در اومد، دو سه روزی خوراک‌اش برنج و ماهی تن و بعدم برنج خالی بود و کنسرو لوبیا تا مواجب‌ بعدی‌اش برسه - پاش رو هم از خونه نتونست بیرون بذاره به جز برای رفتن سر کار. ازم قرض خواست جواب رد دادم. وقتی حقوق‌ بعدی رو گرفت خودش برگشت گفت عجب خبط‌ای کردم دفعه قبل! این بار دویست دلار هم ذخیره کرد برای دوره بعد. من اگر خودم رو هم کشته بودم محال بود چنین موقعیت‌ ناگواری رو براش تصویر کنم که خودش تجربه کرد. باید متوجه باشی که این مدل خودسرانه رفتار کردن لازمه‌ی سن بچه‌هاست. نمی‌گم باید افسار پاره بکنند و ما دخالت نکنیم ولی همون‌طور که گفتم برای هر موقعیت‌ای به اندازه خودش مته به خشخاش باید گذاشت.

به هر حال خودت می‌دونی دکتر نازنین وب‌لاگ‌شهر ولی توصیه من اینه: تحت هیچ شرایط‌ای نگذار رابطه‌ات با بچه‌هات خراب بشه. این‌‌طور موقعیت‌ها به‌ترین وقته که تو بتونی باهاشون نزدیک‌تر بشی و دل‌هاشون رو به دست بیاری. این‌که بلاخره حرف خودت رو برای رنگ یه کمد به کرسی بشونی به نظرم ارزش خشم و دل‌گیری بسرک‌ات رو نداشت - در عوض می‌شد به عنوان یه پدر کول و دمکرات و منطقی برای پسرت بیش‌تر رفیق باشی تا پدر.

ضمنا" اگر برای دل کس‌ای اون اتوموبیل رو خریدی باید حتی رنگ صندلی‌هاش هم مطابق سلیقه‌ی اون باشه وگرنه دیگه واسه دل اون نیست. :)

سلام. گوشزد جان ، اين ماجرا يكي از چالش هائيه كه معمولا براي دموكراسي طلب ها پيش مياد. معمولا اوني كه در راس ماجرا هست، مردم رو نادان تر از خودش ميدونه(كه ممكنه همينطور هم باشه ). به همين علت نميذاره مردم تصميم خودشون رو بگيرن و اون چيزي رو كه صلاح ميدونه عمل ميكنه. اين معمولا در جوامعي پيش مياد كه قدرت مشتقيما ناشي از مردم نيست. وگرنه همون مردم حذفش مي كنن. و همين ميشه اولين قدم ديكتاتوري. شما فكر مي كني شعور اجتماعي مردم ايران به نسبت خيلي بيشتر از يه نوجوانه؟ فكر مي كني چرا بعضي ها به اين نتيجه مي رسن كه براي پيشبرد ايران ( و كشورهاي مشابه از نظر شعور اجتماعي ) كسي مثل رضاخان مفيدتر ديگرانه. موضوع اينجاست كه تا جامعه ظرفيت دموكراسي رو پيدا نكنه، بطور اتوماتيك، ديكتاتور زائي مي كنه. و اكثر ديكتاتور ها هم خيرخواه ملتشون هستن. البته اين يه كم با محيط خونه شما متفاوته. ولي اونجا هم فكر ميكنم همين حرفها رو قبل از برداشتن گوشي و زنگ زدن به نجار به پسرتون مي گفتيد بهتر بود.

يه نمونه مشابهش رو برات تعريف مي كنم. چند سال پيش يكي از آشناهاي من ،

من فکر میکنم که کارتون درست نبوده چون تنها جایی که میتونه از سلیقه و نظرش تو دکور خونه استفاده کنه اتاق خودشه اگه اختیارش را از اتاق خودش بگیریم دیگه چی میمونه اتاق اون واسه دکور و فخر فروشی نیست اتاقش کنج دنج خودشه که همه خونه براش توی اون معنی پیدا میکنه قلمرو حکومتیش فقط اتاقش هست من نمیتونم مثل شما خوب حرف بزنم ولی امیدوارم منظورم را فهمیده باشین در ضمن این خیلی درد اوره که برگردین بهش بگین من این کار را برات انجام دادم این جای تشکرت هست؟ شما اون کار را با میل رغبت انجام دادین یا نه اگه با رغبت بوده پس نباید انتظار تشکر داشته باشین اگه با میل خودتون نبوده پس چرا انجامش دادین؟ در مورد اینکه باید جایگاه خودش رو تو جامعه بفهمه هم متوجه نشدم یعنی شما از پسرتون انتظار دارین که به زورگویی که در اینده از طرف یک شخص بالاتر بهش میشه ساکت بمونه؟ مثلا اگر در اینده جایی کار کرد و رئیسش کاری را بهش محول کنه که جزء وظایفش نیست شما انتظار دارین پسرتون اون کار را بدون اعتراض انجام بده؟ چون رئیسش گفته هیچ اعتراضی نکنه؟ مثل این میمونه که چون دولت گفته دخترها نباید برن استادیوم پس دخترها هیچ اعتراضی نکنن و به ظلمی که بهشون میشه تن بدن چون از نظر جایگاه حکومت بالاتر از زنان عامی جامعه قرار داره

همچين يک کشيده ميخوابوندي بيخ گوشش کله اش بخوره به همون ميز تحرير بميره ! والله!!
بهتر از اينه که حالا بره معتاد شه !!
بچه رو لوس بار آوردي !!
گوه خورده بالاي حرف باباش زر زده !!!
بابام بابا هاي قديم .
اصلا تو بيجا کردي برا بچه پول مفت خرج ميکني.
اينهمه بچه تو اين مملکت گشنه !!
والله!! چه کاريه !!؟
از من ميشنوي زن طلاق، بچه نوانخونه، جون آزاد.

حفره کن زندان و خود را وارهان!!!!

به نظر من حتي كودك 3 ساله هم در مورد برخي مسائل مربوط به خودش صاحب اختياراست چه برسد به يك نوجوان 17 ساله . دختر3.5 ساله يكي از دوستان من حتي گاهي در مورد لباسي كه مي خواهد بپوشد اظهار نظر مي كند و لباسي كه دلش مي خواهد مي پوشد و البته در صورتيكه انتخابش مشكلي ايجاد نكند پدر و مادر هم با او مخالفتي نمي كنند.جالب است كه اين كودك در بين گروه همسالان خود در مهد كودك و... از اعتماد به نفس بسيار بالايي برخوردار است.
فكر كنم بهتر است بپذيريد كه برخورد مستبدانه اي كرديد و مطمئن باشيد تاثير اين برخورد در ذهن فرزند شما خواهد ماند

كار درستي نكرديد.
حتي يك كودك 3 ساله هم حق تصميم گيري در مورد مسائل مربوط به خودش را دارد چه برسد به يك نوجوان 17 ساله
دختر 3.5 ساله يكي از دوستان من حتي گاهي در مورد لباسي كه مي خواهد بپوشد اظهار نظر مي كند و اگر مشكلي ايجاد نكند پدر و مادر هم با او مخالفتي نمي كنند، جالب است اين كودك از اعتماد به نفس بسيار زيادي در گروه همسالان خود برخوردار است كه به نظر من مسئله خيلي مهميه
در مورد مسئله شما باخود روراست باشيد اگر يك هفته تاخير در اتاق پسرتان در نظم ساير نقاط خانه مشكلي ايجاد نمي كرد واقعا بي انصافي كرديد
مطمئن باشيد تاثير اين مسئله در ذهن پسر شما بافي مي مونه

مشکل ما اینجا یک کم با شما فرق می‌کنه. اینجا ما بخاطر گران بودن کارگر (دو برابر حقوق خودم را باید معمولا بدهم تا یک کارگر تشریف بیاورد اینجا) در نتیجه خودمان نجاری می‌کنیم و خودمان هم نقاشی در نتیجه بدمان نمی‌آمد یکی دو ماه کار را تعطیل کنیم برویم دنبال بدبختی های دیگر.
یک موضوع دیگه اینکه نسل من و شما نسل سوخته است قربانت گردم. پدرها به ما زور می‌گفتند فرزندان هم می‌گویند خلاصه کلام، ما شده‌ایم چوب دو سر طلا!

گوشزد جان به نظر من یه کاری که اول کردی یه طرف توجیه بعدش هم همون طرف! یعنی سرشو گول مالیدی. حالا بازم دمت گرم که رفتی باهاش حرف زدی و قانعش کردی. خیلی ها این کارم نمی کنن.

به آقای محسن نامی هم که در بالا لطف کردن خانمها رو هم ریف بچه ها قرار دادن و همه رو از دم بی جنبه دیدن عرض کنم که خواش می کنم شما به خودتون قول بدین که اصلن ازدواج نکنین و از یه مورد صد در صد طلاق در آینده جلوگیری کنین.

موفق باشی

دوست عزيز آقاي گوشزد، گيريم كه يدر شما آن چه را كه گوش‌زد كرد و شما نشنيديد و يا نخواستيد بشنويد، در اين ايام يي برديد كه حق با او بوده. خوب اين كه يك اصل نيست، كه شما آن را كرديد چماق منطق خود و بر سر بچه خود بكوبيدش. توجه كن دوست من، بناي علوم بر تجربه تكيه داره و از اين نظر است كه بخشي بزرگي از آن را علوم تجربي محض مي‌نامند. تعدادي از كشفيات بزرگ بشري، بر اشتباهات محاسباتي، آزمايش‌گاهي و فكري به ظهور رسيده. يعني اين كه، ما نه تنها اشتباه بايد بكنيم تا تجربه آن را بياموزيم و تا بعد به اثبات و علم آن يديده يي ببريم بلكه خود "اشتباه" هم مي‌تواند اثبات عمل و نظريه باشه. گرفتي چي شد يا اين كه مستحق توضيح بيش‌تري هستيد.

راستی دکتر جان یه چیزی یادم اومد!
این دیدگاه شما راجع به پسر خودتون یک کمی با اون انتظاراتی که از وبلاگستان در برخورد با کوروش ضیابری (که اگر اشتباه نکنم همسن و سال پسر شماست) متفاوت به نظر می رسه ها! شما از "خانواده" انتظار دارین که اینقدر جدی با نوجوان برخورد کنه. اما اونجا به نظر می رسید که از "اجتماع" انتظار داشتین خیلی لطیف برخورد کنه!

اصلاح می شود:
راستی دکتر جان یه چیزی یادم اومد!
این دیدگاه شما راجع به پسر خودتون یک کمی با اون انتظاراتی که از وبلاگستان در برخورد با کوروش ضیابری (که اگر اشتباه نکنم همسن و سال پسر شماست) داشتین متفاوت به نظر می رسه ها! شما از "خانواده" انتظار دارین که اینقدر جدی با نوجوان برخورد کنه. اما اونجا به نظر می رسید که از "اجتماع" انتظار داشتین خیلی لطیف برخورد کنه!

سلام گوش‌زد عزيز.
متأسفانه دليل شما با حرف آخوندها فرقى ندارد. آن‌ها هم مى‌گويند چون (فکر مى‌کنند) بيشتر از ديگران مى‌دانند، حق يا حتا تکليف دارند بر آن‌ها حکومت کنند (زور بگويند!) در عوض شما ممکن است بگوييد من مطمئن هستم که بيشتر از پسرم مى‌دانم، حال آن‌که آن‌ها هم پيش خود مطمئن هستند که بيشتر از ما مى‌دانند … واقع امر اين است که هم آن‌ها زورشان به مردم مى‌رسد، هم شما زورتان به پسرتان. اين بهترين علت است،سعى نکنيد توجيه الکى کنيد. نکته ديگر که باز جنبه پراگماتيستى و واقع‌گرايانه دارد اين است که اگر کسى زندگى کسى را به نوعى تأمين کرد به خود حق مى‌دهد که به او زور بگويد (کارفرما به کارگر و کارمند و نماينده خدا به مردم و …) اين‌هم از لحاظ فلسفى دليل نمى‌شود، چرا که پسر شما در جواب شما در مورد آن چند مليون که خرج اتاقش کرده‌ايد به راحتى مى‌تواند جواب بدهد که او به قصد و اختيار خود که به دنيا و خانه شما نيامده، از قضا شما از پى هوس‌بازى (جنسى يا عاطفى و نياز به داشتن فرزند و …و شايد هم ناخواسته!) او را به دنيا آورده‌ايد. بر عکس او مى‌تواند از شما متوقع باشد که بايد بيش از اين خرجش کنيد و به ميل او رفتار کنيد … باز مى‌گويم سخن شما با ديد واقع گرايانه درست است، آن پسر لابد چاره‌اى ندارد-وقتى که زندگى‌اش به شما بند است، جز اين‌که به حرف شما گوش بدهد. به هر حال خودم از توتاليترى که بگويد «زور دارم پس هستم» خيلى بيشتر راضى‌ام تا از توتاليترى که به‌جاى فلسفه، سفسطه‌بافى مى‌کند‌ …

kheili pesare goli dari agar ghane shodeh.... Dr hasti digeh shakhsiat va manteghet ham doctori ast ....yek omr bahashoon kar kardam va daram ba yekishoon ham zendegi mikonam...man mifahmamet va pesare azizet ham faghat FAHMIDATET vali bavar nakon ke ghaboolet dashteh basheh.

In velayate faghihimono jaee ke zooremoon berese bajad emal konim,cheghadr be nazare shakhsiye farzandemoon (digaran) ehteram migzarim be shookhi bishtar shabihe!!!

اين منطق همان ديكتاتوري است . غائله را مي خواباند ولي آتش زير خاكستر روشن مي ماند تا روزي از سر شكم سيري (اگر ديكتاتور مصلح باشد) ويا از سر كينه (اگر ديكتاتور ظالم باشد ) آتش انقلاب زبانه بكشد

salam. chera mamana bara khatere inke hale ashoftegi nadaran va mikhan zodtar be hame chi saro samon bedan baharo az haghe khodesh man mikonan! onvaght bache oghdeyi mishe, mire to ghorbat khoneye sabkhoneye badbakhto miofte be jonesh mesle man. hahahhahah

*گوشزد جان اگر از حال ما بخواهی ملالی نيست جز دوری شما:)

**شما که انقدر خوب تونستی قانع کنی و دليل بياري، نبايد اون طوری "مستبدانه" زنگ بزنی. من اگر جای شما بودم قبل از تلفن، همين صحبت ها رو که بعد از تلفن کردم، قبلش با پسرم می کردم و دلايلم رو می گفتم و مطمئنن بچه ی طفلک هم با شنيدن حرف منطقي، ديگه "نه " نمی گفت. این رو می گند: روش دیکتاتوری دموکراتیک از نوع نازخاتونی:)

*** فکر می کنم يکی از آرزوهای زندگی ام ديدن شما از نزديک است :) کنجکاوی ديگه:)

سلام چند وقتیه که وبلاگ شما رو میخونم اما هیچوقت اظهار نظری نکرده بودمو فقط خواننده بودم. اما اینبار چون گاه همین مشکل به بسر دهساله امرخ میده میخوام بگم منم همین کارو میکنم یعنی اگر نتونستم اول قانعش کنم کار خودم رو میکنم بعد سعی میکنم نظرش رو جلب کنم چون واقعا بضی وقته حرف تو مخشون فرو نمیره و بعدا میاد میگه ا مامان تو درست میگفتی البته شاید چون هنوز بچه اس اینجوریه حالا تا بزرگ شه.باباش که در مورد خونه و دکوراسیون اصلا نظر نمیده و میگه تو بیشتر وقتت رو تو خونه صرف میکنی هرجور خودت میخوای که اینم ایول بهش.راستی یه سوال دارم میخوام از دوستان سوال کنید فرق مرد خوبی که به همسرش بها میده با کسی که اصطلاحامیگن زن ذلیل رو در چی میدونن؟ شما در چی میدونید؟؟؟

به نظر من چون اتاق خودش بوده حق داشته که رنگش را خودش انتخاب کنه و من اگر تو اون موقعیت بودم به احتمال خیلی زیاد باز هم صبر می کردم.

من با کار شما موافقم چون اولا باید قدر دانی رو یاد بگیره دوم بفهمه که دنیای آیندش هم همینجوریه سوم آسون گرفتن بعضی امور رو هم یاد بگیره

گوشزد عزیز بخاطر این پی‌نوشت تمام قد می‌ایستم. عالی بود! اگه قبل از تلفن اجرا می‌شد دیگه بی‌نظیر بود

سلام

به نظر من اینکه نظرشو پرسیدی که یعنی به اون احترام گذاشتی ولی با زنگ زدن جلوی اون مثل اینکه با پشت دست زدی تو ... و یعنی نظر تو ارزش نداره

اگه من بودم(که البته هنوز یه 10 سالی وقت دارم)2تا رنگ دیگه رو جلوش می زاشتم که نجار گفته الان آماده داره اون موقع حق انتخاب با خودش بود

سلام

به نظر من شما حق داشتید ولی رفتارتون درست نبود
می تونستید این بحث و قانع کردن پسرتون رو قبل از تماس تلفنی انجام بدید
همیشه زیر دست و فرو دست وجود داره ولی نوع برخورد هم مهمه
اینکه شما خودتون رو دیکتاتور نشون بدید چیزی جز یک دیکتاتور از پسرتون نمی سازید
منم از این بحثها توی خونه زیاد راه می اندازم ولی بی احترامی نمی کنم
من 22 ساله هستم و مجرد

به نوشتن ادامه بدید لطفا

خیلی وقته لینکتونو گذاشتم پس لینک من کووووووووووووو

آقاي دكتر من دير رسيدم فقط بهت بگم پسرت خيلي آقاست.
به نظرم با اين كارتون ارج اونهمه هزينه و زحمتي كه تو اتاقش كردين و از بين بردين.
ببخشيد كه انقدر رك گفتم چون اتاق اون بود.

اين يك برخورد سنتي و معموليه. تقريبا همه همين كارو مي كنن. چيز غريبي نيست. غريب اينه كه همه هم فكر مي كنن كارشون درست بوده. غريب تر اينكه براش دليل هم دارن...

میگذاشتین اتاقش شلوغ و بی رنگ بمونه خیلی بهتر از این کاری بود که کردین الان اون شده مظلوم و شما ظالم اونم به خاطر هیچی

یاد ماکیاول وهابز و مورگنتا و والتز افتادم و اینکه چقدر زور زدن تا به کانت و نای و کیون حالی کنن که قدرت حرف اول رو می زنه.

به نظر من
حق با زن همسايه است چون سر و صداهاي شما را تحمل ميكند و رو خودش نميارد.
savaran6.blogfa.com

به نظر من
حق با شوهر زن همسايتونه چون هر چي سرو صدا ميكنيد رو خودش نمياره.از دكتريت خجالت بكش
در ضمن تو خونه شما كي آشغالا رو ميزاره دم در، منشيتون...معلومه پسرتون ادم مثل من بابا نداشته باشه چيزي هم مثل تو گيرش نياد....برو خجالت بكش مردم زندگيشون رو ميفروشن ماشين ميكنن ميدن دست بچشون اون وقت تو سيلي زدي تو صورت بچت...يك كاري بكن از قلبش دوست داشته باشه
دكتري براي خودتي...بخاهي تو خونه اين مسخره بازيها رو در بياري ...آمارت رو ميدم در وبلاگتو ببندن....

من 24 سالمه. شاید تا 19ـ18 اگر این وبلاگ رو می خوندم و چنین سوالی رو می پرسیدین می گفتن ایناهاش اینم یه مامان و بابای ِ دیگه که فکر می کنن حرف ِ اونا درسته و...ولی الان می گم که پدر و مادرها خیلی موقع ها چیزایی رو می گن که به نظر ِ بچه ها درست نیست و زورگوییه. ولی بعداً می فهمن که به نفعشونه. حالا این یه مورد ِ نسبتاً بی اهمیته. من که به پدر و مادرها ایمان دارم!

کاملن بی ربط به این پست...
گوشزد دیشب خوابت رو میدیدم. خواب دیدم اومدم اصفهان دارم ازت میپرسم به جای من رفتی میدون شهدا تا دروازه شیراز!!!
قیافه شما هم عین عمو کوچیکه بود تو خواب. فکر کنم چون خیلی ادبیات شبیه هم دارید و تقریبن همکار هستید و فکر کنم از یه نسل هم باشید و احتمالن همدانشگاهی هم بودید و هر دو هم پسر دارید و خلاصه کلی تشابهات دیگه، برای همین اینجوری تصورت کردم.

نازخاتون جان
چه آرزوی سهل‌الوصولی!
کافیست اگر اصفهان آمدی یک ایمیل به من بزنی و یک شام (و اگر افتخار بدهی هر تعداد بیشتر بهتر) مهمان من باشی.
بیتا جان نصف مسیرش را همین امروز صبح رفتم!
بقیه‌اش هم طلبت!
در ضمن از شواهد! پیداست که عموی خیلی خوش تیپی داری.
جواب سایر کامنت‌ها رو هم در یک پی‌نوشت دندان شکن خواهم داد!.

من هم پدرم اما در مسائل شخصی دختر 14 ساله ام فقط نظر میدهم.
اتاق پسرتان یا اتاق اوست یا مرحمتی عاریه ای سلطانی ست که اجازه تنفس در آن هم باید با اجازه او باشد.
دکتر عزیز باید باور کنیم در هزاره سوم زندگی میکنیم ، دورانی که حتی کودکان در حد خود دارای حقوق هستند!
طبق معمول ضرمنده هستم اما در این مورد هم با شما مخالفم و بیشتر موافق نظر همسرتان هستم (در مورد شما!)

یک فریاد گوریلانه:
من لینک می خواهم آقای پدر .این برای صدمین بار. گوریل ها خواهش سرشان نمی شود.ولی من که فهیم هستم از شما خواهشا تقاضا می کنم . خیلی برای یک گوریل بد است البته.
ودر مورد شما و پسرتان: شما در این مورد مثل یک دیکتاتور ابله عمل کردید.در صورتی که اگر می خواهید به خوبی حرفتان روی کرسی بنشیند باید سیاست داشته باشید.شما مثل یک دیکتاتور بی سیاست عمل کرده اید و جلوی آن ها زنگ زده اید و خیلی راحت گفتید که رنگ مورد علاقه ی شما زده بشود. در صورتی که می توانستید پنهانی این کار را بکنید و پسرتان را در مققابل یک عمل انجام شده بگذارید.اینطوری خیلی نتیجه ی بهتری می دهد.

خب یه جامعه که به قول شما مراتب اجتماعی داره طبیعتن دیکتاتور هم نیاز داره. از دید من جامعه سنتی ایران از همون بچه گی ادم رو به عنوان زیر دست تربیت میکنه. پدر به پسرش زور میگه پسر هم روزی به پسر خودش و این ادامه داره تا ابد!
خب در واقع دموکراسی توی همچین جامعه ای جایی نداره که هیچ فقط یه کلمه لوکس مثل دکوراسیون و خرج و مخارجش!
و این یعنی ادم از تو خونه احترام به بزرگتر رو ول بزرگتر حرف زور بزنه یا با عرض پوزش حرف مفت یاد میگیره و این میشه که وقتی از تو خونه میاد بیرون و تو جامعه میشه حرف گوش کن رهبر اعلی حضرت شیخ شیوخ یا هر بزرگتر دیگه ای!
الانم شما داری از پدرت طرفداری میکنی چون منافع پدریت ایجاب میکنه در واقع کانسرواتیو ها به هم نیاز دارن اگه یه روزی هم رهبر اومد و به بچه ات زور گفت و این زور در جهت منافعت بود دوباره فکر نکن قطعن بچه رو دو در میکنی و میره پی کارش!
همه ماها یه دیکتاتور کوچولو هستیم مگر اینکه خلافش ثابت بشه که معمولن نمی شه!

رتبه‌بندی اجتماعی يعنی چه ؟ يعنی وقتی برويم ميوه‌فروشی و جناب ميوه‌فروش تا کمر خم شود و ميوه فرد اعلا توی ماشينمان بگذارد و دکتر دکتر بگوید ما دارای رتبه اجتماعی بالاتری می‌شويم ؟ خوب معلوم است که در معاملات اجتماعی ثروت نقش مهمی برای کسب اعتبار دارد . اما آنجا که شما به دادو ستد گفتمانی و انديشه در عرصه اجتماع بخواهيد بپردازيد قطعا جيبتان نمی‌تواند جای خالی مغزتان را پر کند و رتبه اجتماعی‌تان می‌شود کشک .
جناب گوشزد شرمنده که اين را می‌گويم اما بلاهت تفکرتان در تقسيم‌بندی فرودست و فرادست کاملا مشهود است خصوصا اينکه طبقه فرادستتان کاملا متکی بر ثروت است . هيچ از خودتان پرسيدّ ايد اگر بر اثر حادثه‌ايی اين ثروت در عرض يک شب از بين برود آن وقت گوشزد چه می‌شود ؟ فرودست ؟ به نظر ما نه ٬ چرا که ما اينقدر ابله نيستيم تا اعتبارتان را به ۲-۳ ميليونی که برای اتاق پسرتان خرج کرديد بدانيم . اعتبار شما به انديشه شماست که البته در حال حاضر اختلاف فاحشی با اندیشه فرادستان دارد ٬ اما جای ناامیدی نیست !!!

به نظر من چه يك ماه چه 100 سال به هرحال اين ااق اونه و بايد به سبيقه خودش باشه.حالا يه مقدار معطلي بيشترم مي ارزيد.
من مايلم توي بلاگ اسپت بنويسم و وبلاگم رو هم زدم.مي تونيد يه راهنمايي به من بكنيد در زمينه قالب؟شما به كسي سفارش دادين براتون بسازه؟يا از جايي قالب گرفتيد؟سپاسگذار ميشم جوابمو بديد.

گوشزد عزيز
در كشوري كه :
1- بجاي آنكه درآمد دولت عمدتا از ماليات باشد از فروش منابع ملي آنهم به صورت خام است,و پول بادآورده آن هم بدون سيستم صحيح توزيع , دست به دست ميشود

2- وقتي بدليل وجود رانت , از كيسه ملت به عده اي كارخانه و بنياد هديه مي شود,وماليات درآمد كلان آنهم مشمول معافيت ميشود,

3-به جاي آنكه منشي يك پزشك بتواند با حقوق كار تمام وقتش سرپناهي اجاره كند و مخارج اوليه زندگيش را تامين كند, حقوقش فقط كفاف پول توجيبي و كرايه رفت و آمدش را ميدهد,

4-بجاي آنكه پزشك به خاطر خطاهايش مجبور به پرداخت خسارات هنگفت به بيماروحق الزحمه هنگفت به وكيل باشد, با استفاده از بي خبري بيمار ويا با ديدن اين و آن , قضيه را حل وفصل مي كند,

5- وقتي دريافت و پرداخت پورسانت بين پزشكان, پزشكان و پارا كلينيك, پزشكان و شركت ها به صورت قاعده در آمده, و انجام درمانهاي غير ضروري و اعمال جراحي بي مورد كه در ديگر كشورها كمترين مجازاتش ابطال پروانه پزشكي است در ايران باعث رونق بيزينس پزشكي است,
و و.......
در چنين سيستمي نبايد مرتبه اجتماعي كاذب ثروتمندان را به رسميت شناخت و به فرزندان آموزش دادو به اين طريق فساد و ناكارآمدي را در سيستم تقويت كرد.

هر كس در خارج از كشور كار و زندگي كرده باشد مي داند در هيچ جاي دنيا نمي توان به راحتي ايران ثروتمند شد. زيرا همه جا حسابي و كتابي در كار است ولي در ايران در مشاغل خاص با كمي چاشني پدر سوختگي ويا با استفاده به موقع از بيماري اقتصاد يعني تورم ميتوان به ثروت هاي هنگفت رسيد.
منظورم اين نيست كه ثروت چيز بدي است يا هر كس در ايران به ثروت رسيده ريگي به كفش دارد ولي در چنين سيستمي ثروتمند شدن , هر چند به كام نو كيسگان بسيار شيرين آمده و با توهم با عرضگي بادي به غبغبشان انداخته, مرتبه بالاي اجتماعي كسي را براي من رسميت نمي بخشد.
گوشزد جان . فرودستان كه مشغول دو شيفت كار يا مسافر كشي اند و فراغ بال پاسخگويي ندارند ولي بجز جامعه شناسان و فلاسفه كه از ديد من داراي بالا ترين مراتب اجتماعي هستند, من هم كه يك فرد عادي هستم حرف تو را قبول ندارم.

پسرت را هم طوري تربيت نكن كه هر "دون كورنئوله" اي را شايسته فرادستي بداند.

زياده گويي شد . ببخشيد.

گوشزد جان من مرده ی سوالهایی هستم که تو همیشه میپرسی.شاید خیلی مواقع برات کامنتی نذارم اما همیشه نه تنها پستت رو می خونم بلکه کامنت همه رو دنبال می کنم
ببین در مورده این رطبه بندی باید بگم که این موضوع بین جوونها خیلی بیشتر از اون چیزیه که بین شماهاست.به طوری که خیلی از آدمها به واسطه ثروت تو میشن دوست تو و خیلیها به واسطه وضع متوسط مالی تورو به عنوان دوست در نظر نمی گیرن
همه چی شده ظاهر.این که تو از درون چقدر پر باشی مهم نیست اما اینکه شلوارت فلان مارک باشه یا کفشت رو از فلان جا خریده باشی خیلی مهمه .میشه معیار یه عدهای که متاسفانه تعداد اونها کم هم نیست و اکثریت رو تشکیل میده و نتیجه این موضوع چی میشه یه عده ای مثل من که به ظاهر خیلی اهمیت نمی دن و بیشتر باطن براشون مهمه نه از طرف گروهی برگزیده میشن و نه کسی رو مناسب حال خودشون پیدا می کنن و تو میمونی و یه عمر تنهایی.یا اگر بخوای از این تنهایی در بیای فقط می تونی یه سری روابط سطحی با یه عده برای خودت ایجاد کنی که به هیچ عنوان ارضا کننده نیست

به نظر خودم بسیار واضح است که توصیف یک واقعیت (مثلا وجود فحشا در جامعه) لزوما به معنای همراهی یا طرفداری از آن واقعیت نیست.
اینکه هر کس باید حق داشته باشد که اتاق خود را به سلیقه خود تزیین کند به باور من کم اهمیت‌تر از آن است که همین فرد بیاموزد که همیشه همه چیز مطابق با میل او پیش نمی‌رود و نیز بیاموزد که نظام رتبه بندی در اجتماع وجود دارد که اگر اندکی از آن در خانه اعمال شود بسیار بعید است که او بتواند حتی به خواسته‌های منطقیش برسد چه رسد به...!

گوشزد جونم این تعارف از نوع اصفهانیش که نیست (می خواستم بنویسم دادا که ننوشتم بعد دیدم نمی شه. بنابراین تو پرانتز نوشتمش) ، نه؟ من هر وقت اومدم ایران حتما حتما مشتاق دیدار شما هستم.

فقط می خواستم بدانم آيا شما فقط پسرتان را می خواهيد برای جامعه آماده کنيد يا با دخترتان نيز همينقدر بی رحم هستيد.

گوشزد جان، بنده‌نوازى کردى! آقا همه‌دان خود جنابعالى هستيد قربان! من هر وقت مى‌آيم به وبلاگت سرگيجه ميگيرم که از کجا شروع کنم. اول کامنتها را بخوانم تا بفهمم پى‌نوشت ها به چه کسانى بر مى‌گردد، يا اول پى‌نوشت ها را بخوانم تا بفهمم عمده داستان چه بوده بعد بروم سراغ کامنتهاى فراوان و بى پايان و جوابيه‌هاى سرکار! آخرش هم يادم مى‌رود که اصلاً نظر خودم چى بود و چى شد! شاد باشى، به قول اصفاهونى‌ها طورى نيست!

نازخاتون جان
آجی اصلا تعارف نیست.
مهدی عزیز
من دختر ندارم
پارسای گرامی
از لطفت بسیار سپاسگزارم

گفته ايد بيان واقعيتهاي جامعه به معناي موافقت با آنها نيست.ولي بيان شما به نحوي است كه هر واقعيت جامعه را بايد پذيرفت و همرنگ جماعت شد. مثلا در مورد فحشا كه مثال زديد آيا شما به پسرتان مي آموزيد كه به دليل آنكه فحشا در جامعه يك واقعيت است آنرا بپذيرد و در صورتي كه در آينده همسر يا دخترش به فحشا كشيده شد دچار نوميدي و سركوفتگي نگردد و يا به او هشدار ميدهيد كه هر واقعيتي به صرف وجود در جامعه موجه و پذيرفتني نيست و اگر نمي تواند در ريشه كني آن قدمي بردارد حداقل دامن خود و خانواده اش را از آلودگي به آن پاك نگهدارد ؟
با اين منطق نبايد پول "و بس " را به عنوان تنها عامل مرتبه بندي اجتماعي به فرزند آموزش داد ولو آنكه اين فعلا واقعيتي اجتماعي باشد. تربيت به معني نحوه ارزش گذاري واقعيت هاي جامعه است نه آموزش خود اين واقعيتها. آنها را كه خودش هر روز در جامعه و مدرسه دارد ميبيند.
( ر.ك. كامنت سميرا )
آنچه بايد به فرزند آموخت اينست كه عليرغم آنكه ثروت نامشروع واقعيت امروز جامعه ماست و دارندگان آن امروز صدر نشينند اما ثروت هيچگاه نميتواند جاي شعور اجتماعي و فرهنگ را بگيرد وگرنه جامعه رو به انحطاط شديد مي رود همانگونه كه رفته است.
ثروت بسيار مهم و كليدي است ولي در كنار ثروت آنهم نه از هر راهي, براي شعور و شخصيت فرد هم در رتبه بندي خود امتياز قائل شويد .
(اين كلمه "و بس "شما مرا كشته)

سلام گوشزد جون. دارم به این فکر می کنم که اگه من دخترت بودم احتمالا تا الان یا تو خودتو (دور از جون) سر به نیست کرده بودی یا من.
من هفده سالم که بود تمام اتاقمو سیاه قیری کردم و با گچ رنگی روش شعرهای متالیکا رو نوشتم. حرف آخر و اولم حرف خودم بود وگرنه خونه رو هوا بود.
اینو نگفتم که رجع به نوشته ات نظر داده باشم من تو موقعیت شما و خونواده ات نیستم. هر دو از یه نظر حق دارین. موضوع اینه که آدم تو سن تین ایجزی خیلی این چیزها براش مهمه اما بعدن متوجه می شه اولویت های دیگه ای هست که آدم اون موقع متوجه نمی شده.

سلام
من شخصا حق را به تو می دهم ، خودم به عنوان یک جوان فکر می کنم گاهی جوانها بیش از آنچه که باید متوقع شده اند ، شاید هم پدر و مادرهایمان این کار را کرده اند .
چه قدر بده که پسر آدم وبلاگش رو بخونه ، نه ؟
من اگه دروغ نگفته باشم اول سعی می کنم که در مورد حرفم توضیح بدم اگر نشد باید ببینیم زور کی می چربه اما خیلی وقتا از این که حرفم به کرسی نشسته عصبانی می شم !

Baba Mard e Ironi .. be paa khiz .... shir e Bisheh ... hall kardam ... hala zan salari kam bood , bacheh salari ham ezaf(!!) SHODEH !!
Oon pesarak dark nakardeh bood ke ashoob e dakhele khooneh cheghadr baghieh ro azyat mikoneh.

به نظرم کار درستی کردی مخصوصا که بعدش تونستی قانعش کنی ... من خودم به شخصه اگه بتونم خونسردی مو حفظ کنم و هوار نکشم ترجیح میدم اول قانعش کنم بعد زنگ بزنم و نظرم رو اعلام کنم

آقا جان من حرفم رو پس گرفتم نمیدونم واقعا چکار میکردم... دختر و پسر من از وقتی هنوز درست حرف نمیزدن رنگ و مدل لباسشون رو خودشون انتخاب میکردن ولی یه جاهایی هم من خیلی زور میگم و فحش میخورم ازشون توی این مورد خاص نمیدونم کدوم رومو نشون میدادم... بچه بزرگ کردن خیلی سخته به خدا!

gggggggggggggggggggggggggggggggggggggggggggggggggggggggggggggggggggggggggguuuuyu

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes