حضرت آیت الله منتظری...لطفا نظریه ولایت فقیه را پس بگیرید!

حضرت آیت الله منتظری
با عرض سلام
همانطور که خود شما بهتر از هر کس دیگری اطلاع دارید پس از پیروزی انقلاب اسلامی مجلس خبرگان تحت رهبری شما با کنار گذاشتن پیش نویس قانون اساسی که توسط گروهی از حقوقدان های بی طرف تهیه و توسط شخص آیت الله خمینی هم امضا و تایید شده بود به تهیه قانون اساسی پرداخت که مهمترین شاخصه آن غلبه مسایل فقهی بر مسایل حقوقی و مخصوصا قرار دادن اصل ولایت فقیه به عنوان سنگ بنای این قانون بود.
بر اساس همان قانون به همان ولایت فقیه اختیار "نصب و عزل" رییس جمهور داده شد...اختیاری که در اولین فرصت از آن استفاده شد.
بر اساس همان قانون به ولایت فقیه اختیار نصب و عزل رییس دیوان عالی کشور و دادستان کل کشور داده شد.
قانون اساسی که بر اساس آن اختیار نصب فقهای شورای نگهبان که صلاحیت کاندیداهای ریاست جمهوری و مجلس را تایید می کردند (و در همه دوره ها این کار را کردند اگرچه در دور اول ریاست جمهوری و مجلس نظارت استصوابی کمرنگ تر اعمال شد) به رهبر واگذار شده بود.
همچنین فرماندهی کل قوا و ریاست رادیو و تلویزیون به همراه اختیارات دیگری نظیر اعلام جنگ و صلح به ولی فقیه سپرده شد...
در ازای این همه اختیارت غیر قابل تصور هیچ راهکار متناسبی برای کنترل این قدرت افسانه ای اندیشیده نشد.
از همان ابتدا بر بسیاری از آگاهان این امر واضح بود که چنین قدرت بلامنازعی به فساد می انجامد...قدرتی که با به کار گیری آن رییس جمهور منتخب عزل شد...از اعلام صلح بر خلاف مصالح کشور خودداری شد...با اعمال نظارت استصوابی حقوق اساسی ملت در انتخابات مختلف به طور کامل زیر پا گذاشته شد...در قوه قضاییه ای که فقهای منتصب ولی فقیه گمارده شده بودند تمامی اشکال نقض حقوق بشر از محاکمات چند دقیقه ای تا شکنجه های زندانیان و از تجاوز به زندانیان تا کشتار آنان به کار گرفته شد به شکلی که منجر به اعتراض شجاعانه شما گردید...اعتراضی که باز نارسایی همان قانون اساسی سبب شد که شمایی که با رای مجلس خبرگان انتخاب شده بودید توسط ولی فقیه عزل شدید... و دست آخر هم به سبب همان قانون اساسی و قدرت بلامنازعی که به ولی فقیه اعطا کرده بود آیت الله خمینی با انتصاب افراد مورد اعتماد خود دست به اصلاح اصولی از قانون اساسی و جایگزینی ولایت مطلقه فقیه به جای ولایت فقیه بزند...اصلاحاتی که بعدها شما از آن به عنوان شرک یاد کردید.
حضرت آیت الله :
خود شما بهتر از هر کس دیگری می دانید که هیچ راه حل قانونی برای مجاب کردن و به راه راست هدایت کردن ولی فقیهی که به کودتا دست زده است و مردم معترض به آن را در خیابان ها به گلوله بسته و در زندانها زیر شکنجه کشته است چنان که نه تنها اعتراض نهادهای مذهبی (مراجع تقلید) را برانگیخته بلکه اکثریت شخصیت های قدیمی انقلاب را به قهر واداشته و اعتماد عمومی را از بین برده است...
حضرت آیت الله
راه حل عملی و در عین حال قانونی شما که بر طبق آن بتوان ولی فقیه جائری که به اختیارات قانونی بسنده نکرده و برای بسط قدرت خود دست به کودتا زده است چیست؟ در آن قانون اساسی که چنین اختیارات وسیعی به ولی فقیه می دادید برای این روز مبادا چه اندیشیده بودید؟ یا شاید باور دارید که مجلس خبرگانی که اینچنین و با واسطه توسط ولی فقیه منصوب شده اند قادر به عزل چنین ولی فقیهی با این پیشینه و عملکرد و عدم مقبولیت مردمی و حتی مذهبی می باشد.
و با توجه به اینکه چنین مشکلی (سوء استفاده از قدرت بلامنازع) توسط هم ولی فقیه سابق و هم ولی فقیه فعلی رخ داده است ، چه تضمینی وجود دارد که در آینده این مشکلات تکرار نشود.
امروز پس از سی سال مشخص شده است که تئوری ولایت فقیه در عمل و پس از پیاده شدن و صرف نظر از شخص ولی فقیه منجر به تحمیل هزینه های هنگفتی هم برای کشور و ملت و هم برای مذهب و دین شده است...آیا شما برکات در خور توجهی که ارزش این هزینه ها را داشته باشد برای این تئوری متصورید.
حضرت آیت الله منتظری
لطفا یا راهکار عملی و قانونی برای حل این معظل نشان دهید و یا فرضیه ولایت فقیه را پس بگیرید تا حکمرانان فعلی (و احتمالا بعدی) نتوانند با تکیه بر این پشتوانه مذهبی قدرت طلبی و سیطره جویی خود را بپوشانند.

پی نوشت:
من این مطلب را برای دفتر آیت الله منتظری هم فرستاده ام از ایشان خواسته ام که توضیح دهند به عنوان رییس مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی و کسی که اصل ولایت فقیه را در این قانون تعبیه کرده اند چه راهکار عملی برای عزل ولی فقیهی که به فتوای خود ایشان جائر است اندیشیده اند.به عبارت دیگر الآن این گوی و این میدان ...ولی فقیه تقلب کرده است و ظلم کرده و انسان های بی گناه بسیاری به فرمانش کشته شده اند و شکنجه شده اند و به آنها تجاوز شده و کشور را در مسیر خطرناک قرار داده و دیکتاتوری پیشه کرده و ...قاعدتا هر کدام از دلایل فوق برای عزل هر رهبری در هر کجای دنیا کفایت می کند.در قانون اساسی ما چه مکانیسمی برای عزل رهبر تعبیه شده است.
لطفا نگویید که خبرگانی که با واسطه شورای نگهبان انتخاب شده اند و عمدتا نمایندگان ولی فقیه در شهرهای مختلفند حاضر و قادرند که چنین کاری را انجام دهند...و به فرض محال که واقعا بخواهند که چنین کاری بکنند فاقد ابزار اجرایی برای چنین کاری هستند.
نیروی نظامی و انتظامی تحت فرمان رهبرند و روسای قوه قضاییه منصوب و فرمانبردار او هستند و برای حرف مراجع و معتمدان ملت تره هم خرد نمی کنند.همانطور که در این نوشته به آن پرداخته ام بهتر است آیت الله منتظری این تئوری را که در عمل شکست خورده است پس بگیرند تا پشتوانه و مجوز شرعی برای دیکتاتوری فراهم نکرده باشند.
عجز و درماندگی آمیخته با ترس و نگرانی همه رهبران اصلاح طلب و حتی کسانی مثل لاریجانی و شاهرودی در برابر رهبر آنچنان نمایان است که مدتی است صدا از هیچ کدامشان در نمی آید.
متاسفانه چاره ای جز پرستیدن بتی که خود تراشیده اند ندارند.



بالاترین

اجرای راهکارهای رفسنجانی...به نفع یا به ضرر جنبش

در حین مناظره موسوی و احمدی نژاد زمانی که موسوی اعلام کرد که کارهای شما به "نظام" لطمه می زند احمدی نژاد در پاسخ گفت چه کسی گفته است که نظام همان هایی هستند که شما می گویید؟
اگر بخواهیم صحنه سیاسی امروز ایران را ترسیم کنیم همه آنها که نماد "نظام" محسوب می شوند از جمله روسای دولت های پیشین و مجالس پیشین و جانشین قبلی رهبری و روحانیون برجسته دخیل در حکومت و تا حدود کمتری فرمانده سابق سپاه و رییس فعلی مجلس و شهردار تهران و ... همگی در یک طرف ایستاده اند.
اما در سمت دیگر که می توان آن را "سمت قدرت" نامید بجز آیت الله خامنه ای چهره دیگری وجود ندارد که نماد "نظام" باشد...دومین چهره مطرح بعد از ایشان آیت الله مصباح است که تا چند سال پیش حتی از طرفداران نظام محسوب نمی شد.
اماهمه قوای بالفعل مملکت در این سمت جمع شده اند از رهبری و شورای نگهبان و سپاه پاسدارن و قوه قضاییه و حتی مجلس انباشته شده از نظامیان سابق گرفته تا صدا و سیما و بسیج و دولت و قدرت اقتصادی آن... خوب که نگاه کنی در همه این ارگانها مستقیما اراده رهبری جاری است...
رهبری بر خلاف آنچه آیت الله یزدی گفته است مشروعیت خود را از خدا نمی گیرد...مشروعیت رهبری در این سیستم ناشی از قدرت بی انتهایی است که از قانون اساسی و مخصوصا از قوای نظامی و انتظامی می گیرد.
به عبارت دیگر رهبری بدون شک فرمانده همه نیروهای نظامی است اما رهبری دینی او تقریبا مورد قبول هیچکس نیست...اگر رهبری مشروعیت خود را از خدا می گرفت می باید رهبری دینی ایشان مورد قبول همگان می بود.
حرف های هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه تهران برای حفظ نظام به معنای فوق الذکر بود...حفظ نظام در برابر جمعی نورسیده که به کمک و هدایت رهبری که برای تصرف کامل ارکان قدرت دندان تیز کرده و قصد دارد از شر کسانی که نماد "نظام" بوده ان یک بار و برای همیشه راحت شود، قوای مملکت را از طرق قانونی اشغال کرده اند.
راهکارهای رفسنجانی حتی اگر به طور کامل اجرا شوند در بهترین حالت شرایط را به روز بعد از اعلام نتایج انتخابات بر می گرداند یعنی روزی که هیچکدام از زندانیان دربند نبودند و ممکن بود که رهبری اجازه استفاده از صدا و سیما را به کاندیداهای معترض بدهد بدون آنکه این همه شهید بی گناه و پاک جان خود را از دست داده باشند...در این راهکارها که به وضوح از موضع ضعف ایراد می شد هیچ درخواستی برای ابطال انتخابات نبود چرا که به خوبی می دانست که جناح قدرتمند کوچکترین تمایلی برای ترک سنگر تصرف کرده نشان نمی دهد.
آنچه امروز "نظام" ملتمسانه از "سمت قدرت" می خواهد این است که اجازه بدهد به بقای خود در سایه "سمت قدرت" ادامه بدهد.
اگرچه ملت ایران به سبب حفظ روحیه خود نیاز دارد که جایی "سمت قدرت" را عقب براندحتی اگر آن جا "کمک به حفظ نظام با برآورده شدن خواست های هاشمی" باشد اما اگر با دیدی عمیق تر و آینده نگرانه تر به قضیه نگاه کنیم شاید بهتر باشد که "سمت قدرت" خواست های هاشمی را برای "حفظ نظام" نپذیرد و آتش اعتراضات را همچنان داغ نگهدارد.
در نتیجه ما با دولتی طرف خواهیم بود که با زور و به وسیله کودتا بر سر کار آمده است و کمترین مشروعیتی در داخل و خارج ندارد...دولت ضعیفی که در صحنه بین المللی به آمریکا و غرب امتیاز می دهد و در صحنه داخلی هم با بحران های فزاینده اقتصادی (مثلا حذف یارانه ها یا افزایش نرخ ارز) و اجتماعی (مثلا با اعلام نتایج کنکور احتمالا با شورش های وسیع در اعتراض به نتایج کنکور که معترضان معتقد به تقلب در آن خواهند بود) روبرو می شود.
به نظر من چنین حالتی در مجموع برای جنبش مردم ایران بهتر از حالتی است که پیشنهادهای هاشمی رفسنجانی عملی شود و جناح نظام به همکاری با جناح قدرت بپردازد.


پرسش هایی که باید پاسخ داد.(2)

سوال دیگری که باید هم اکنون به خصوص از جانب موسوی و کروبی پاسخ داده شود این است که آیا این مسیر به آن مقصد منتهی می شود یا نه؟
به عبارت دقیق تر آیا می توان در چارچوب قانون اساسی فعلی به دموکراسی و مردم سالاری دست یافت؟
فراموش نکنیم که در انتخابات اخیر بزرگترین تقلب و حق کشی ها بذون ذره ای تخطی از این قانون اساسی صورت گرفت...همین قانون اساسی که به شما اجازه راهپیمایی بدون سلاح را می دهد ( و متن مذاکرات حین تصویب آن نمایانگر این است که اصلا نیاز به مجوز هم ندارد) تفسیر این اصل را به شورای نگهبان سپرده که آن را موکول به داشتن مجوز از وزارت کشور رییس جمهور متقلب می کند!
همین قانون اساسی که بر اساس آن آزادی بیان و عقیده تضمین می شود...آزادی احزاب و روزنامه ها ...حق تعیین سرنوشت...کرامت انسانی...حقوق فردی و جمعی...همه و همه محترم شمرده می شوند... در اصول متعدد اختیاراتی را به رهبر می دهد که می تواند مانع همه این اصول بشود ...کما اینکه سالهاست به طور قانونی مانع از اجرای این اصول شده است.
آیا هنوز هم می توان چشم را بست و درخواست تغییر این قانون اساسی را به تعبیر آقای خاتمی خیانت نامید؟
سوال دیگری را که باید در همین ایام پاسخ داد و مخصوصا رهبری باید به آن پاسخ گوید این است که اگر کسانی- نعوذبالله- با قسمتی از عملکرد ایشان مخالف باشند چه راهی برای ابراز مودبانه و بدون خشونت این مخالفت وجود دارد؟
به عبارت دیگر اگر سه ملیون نفری که روز بیست و پنجم خردا به نحو کاملا مسالمت آمیز و با سکوت به خیابان آمدند که به شما اعلام کنند که با نظر شما درباره سالم بودن انتخابات مخالفند و خواهان تشکیل کمیته حقیقت یاب برای بررسی این موضوع گردیدند از سوی شما زورگویانی خوانده می شوند که به هیچ وجه زیر بار حرفشان نخواهید رفت و با گلوله های شلیک شده از پایگاه بسیج پاسخ داده می شوند...چه طریق دیگری باقی می ماند که مردمانی که هیچ رسانه ای برای نشر افکار و عقاید و ابراز اختلاف نظرشان با شما در اختیار ندارند به آن متوسل شوند.
و به باور من مهمترین سوالی که مردمان باید به آن پاسخ دهند این است که:
مهمترین رکن مبارزه منفی نفی قواعدی بازی است که از سوی حکومت دیکته می شود...چگونه است که بسیاری از ما به تبعیت از همین قوانین و قواعد دیکته شده از جانب حکومت، منتظریم تا اگر تاییدی از سوی حکومت های غربی از ما صورت گرفت، در درستی مسیری که می پیماییم شک کنیم.
همچنین با وجودی که من موافق نظام مشروطه سلطنتی نیستم اما از ذکر جمله هایی کلیشه ای مانند این " جنایات حکومت شبیه یا بدتر از جنایات شاه است" متاسف می شوم.
مگر در زندانهای حکومت شاه چه کسانی زندانی بودند؟... جز امثال این چماقداران متعصب مسلمانی که این روزها همه شما آرزوی مرگ آنان را می کنید یا مجاهدین تروریست؟ ...کدام شخص که با معیارهای من و شما دمکراسی طلب و لیبرال مسلک بود در زمان شاه اعدام شد؟
به گفته عماد الدین باقی در طول 37 سال حکومت محمدرضا شاه پهلوی و بر طبق اسنادی که در بنیاد شهید موجود است در تمامی حوادث از قبیل حوادث سال 32 و 41 و 57 ودرگیری های خیابانی و اعدام ها در زندان های ساواک و حتی لات هایی که در سال 41 دد درگیری میان طرفداران طیب رضایی و شعبان جعفری از بین رفته اند، حدود سه هزار نفر کشته شده اند...این عدد هنوز بسیار کمتر از تعدادی است که در یک ماه در سال شصت و هفد در زندانهای جمهوری اسلامی اعدام شده اند.
و همچنین با وجودی که من مطلقا تعلق خاطری به بنی صدر و نظریات اسلامی او ندارم ولی نمی توانم درک کنم که چرا بسیاری از طرفداران موسوی و کروبی از مقایسه او و بنی صدر تبری می جویند؟
گویی زمانی که یک طرف قضیه آیت الله خمینی بوده است حق کشی و کودتا اشکالی نداشته و حال که یک طرف قضیه رهبر فعلی است این حق کشی و کودتا به یکباره معنا پیدا کرده است.واقعیت این است که هر دوی آنها، مانند همه دیکتاتورها، تحمل نظری مخالف خود در حکومت را نداشته و ندارند.
تسلیم قواعد بازی، کلیشه های از پیش آموخته شده و شعارهای بی اساسی که از شدت تکرار در وجودمان نهادینه شده اند نشویم.

پرسش هایی که باید پاسخ داد.(1)

برای درک موقعیت خود در صحنه سیاسی جامعه لازم است هر یک از ما همین الآن به پرسش هایی به طور واقع گرایانه پاسخ دهیم.
اولین پرسش را در این گفتار مطرح می کنم و در گفتارهای بعد به سایر پرسش ها می پردازم
پرسش اول این است که آیا ما در این انتخابات پیروز شدیم یا شکست خوردیم؟
ما قطعا شکست خوردیم...یک شکست سنگین!
همه ما با بسیج افکار عمومی و توضح و تشریح واقعیت های فعلی و چشم اندازهای آتی کشور برای خود و اطرافیانمان برای تصرف دولت به حرکت درآمدیم اما نتوانستیم به آن دست یابیم و این یعنی شکست!
استفاده از ادبیات حماسی، شعر، فیلم و موسیقی...بازخوانی و شبیه سازی تاریخ معاصر(مثل ماجرای به توپ بستن مجلس توسط لیاخوف و پیروزی بعدی مجاهدان بر او...و نمی دانم چرا نباید به کودتا علیه بنی صدر اشاره کنیم که هم جدیدتر بوده و هم کاملا مشابه این ماجراست و هم توسط همان کسان طراحی و اجرا شده است...شاید چون این کودتا موفق بوده است!) ...اضافه کردن ابعاد اخلاقی به ماجرا برای آنکه از شدت این شکست بکاهیم (مثال: چون انتخابات با وسیع ترین تقلبها و دروغ و تزویر و تطمیع و عدد سازی و کودتا همراه بوده لذا کودتاگران هستند که در واقع بازنده اصلی این انتخاباتند )... همه و همه مکانیسم های دفاعی هستند که به طور ناخودآگاه توسط اجتماع به کار گرفته شده اند تا از تخریب ایگوی جمعی ما محافظت کنند...اما هیچکدام از اینها نمی توانند واقعیت شکست را در دنیای بیرونی به پیروزی تبدیل کنند.
همین طور اگرچه این دولت به واسطه احتمالا عدم مشروعیت خود با مشکلات فراوانی روبروخواهد بود (احتمالا می گویم برای آنکه اگر قیمت نفت بالای صد دلار برگردد حتی همین دولت هم با مشکل عمده ای روبرو نخواهد شد...از نظر روابط خارجی هم قابل پیش بینی است که همین دولت نامشروع می تواند با باج دادن ها واکنش دولت های خارجی را به تدریج مهار کند) اما ما در انتخابات با این شکل بی سابقه شرکت نکرده بودیم که دولت احمدی نژاد را با بحران مشروعیت روبرو کنیم...ما قصد تصرف دولت را داشتیم و از این منظر شکست خوردیم.
ما در حد توان خود برای این خواسته جنگیدیم. دهها کشته، صدها زخمی و هزاران نفر دستگیر شدند ولی به علل گوناگون نتوانستیم دولت را تصرف کنیم...ما تا این راند از مسابقه شکست خورده ایم و نباید خود را بفریبیم.
برای پیروزی در راندهای بعد باید سناریوهایی نوشت و به افراد مختلف نقش هایی داد تا شاید بتوانیم قسمتی از قدرت غصب شده ملت را باز پس گیریم.

پیش بینی

1- فرض کنید زن شما به مسافرت رفته است و شما با استفاده از فرصت با دختر همسایه روی هم ریخته اید!
در لحظه حساس زنگ خانه تان می خورد و شما که فکر می کنید پیتزا دلیوری برایتان شام آورده است در را باز می کنید و با کمال تعجب با دایی و زن دایی و بچه هایش روبرو می شوید که از شهرستان برای دیدن شما آمده اند!
علیرغم آبروریزی زیادی که وجود دارد قطعا ترجیح خواهید داد که آنها را به منزل راه ندهید تا از آبروریزی بزرگتری جلوگیری کنید!
2-همه شواهد دلالت بر این دارند که لایه های افراطی جناح محافظه کار دست به تقلب وسیع و گسترده ای زده اند که اکنون برای جلوگیری از آبروریزی وسیع تر نه حاضر به پذیرش کمیته حقیقت یاب می شوند و نه آنرا به مجمع تشخیص مصلت یا نهاد دیگری ارجاع می دهند.
ابعاد این تقلب و نحوه آن چنان شرمسار کننده است که ترجیح می دهند به روی مردم بی دفاع آتش بگشایند اگرچه بدانند که
آن را در همه جای دنیا نمایش می دهند...خبرنگاران خارجی را از ایران اخراج کنند و سران اصلاح طلب را به همراه هزاران نفر دیگر به زندان افکنند ...ترجیح می دهند که با دروغهای بزرگ و تفسیرهای مضحک خود را در صدا و سیما مضحکه خاص و عام کنند...در برابر اصرار به مناظره زنده در صدا و سیما به شدیدترین شکل ممکن مقاومت می کنند...هر برهانی را دال بر تقلب ناکافی و غیر مستند بدانند...به توصیه هیچ عاقبت اندیشی حتی از جناح خود نظیر لاریجانی و مکارم شیرازی مبنی بر گفتگو تن در ندهند...
همه اینها مرا قانع می کنند که فاحشه ای در سرایشان وجود دارد که باید پنهانش کنند.
3-من هم مثل
دکتر مردیها باور دارم که سیاست جناح اصلاح طلب مبنی بر گریم کردن رهبر و در رودربایستی قرار دادن او شکست خورده است.
از نظر منطقی استدلال یاران رهبرصحیح است...استدلالاتی مبنی بر اینکه موسوی که ادعای قانون مداری و تبعیت از ولایت فقیه می کرده و حاضر بوده که صندوق رای را به بسیج بسپارد چرا که معتقد بوده بسیج چون ناموس خود از آن محافظت می کند...چرا اکنون روبروی ولی فقیه ایستاده است...و اگر او رییس جمهور شود چه تضمینی وجود دارد که فردا روبروی رهبر نایستد.
برپایه این موارد و دلایل دیگر من گمان نمی کنم که حکومت حتی حاضر به یک قدم عقب نشینی شود...این گفته را امروز رهبر هم در دیدار با نمایندگان مجلس گفت.
آتش بسی که رهبردر نماز جمعه به رفسنجانی پیشنهاد کرد و سرپوشیده به او گفت که هر کدام مواضع خود را در نقطه فعلی حفظ کنیم برای رفسنجانی قابل قبول نمی نماید چرا که قبول چنین آتش بسی در موضع ضعف و خالی کردن میدان به نفع رهبر، هاشمی را برای همیشه آسیب پذیر می کند.

استراتژی همیشگی حکومت "استفاده از قدرت برای حفظ قدرت" است و این استراتژی در غیاب یک قدرت فائقه همیشه جواب می دهد.
رفسنجانی نه قادر به بسیج کردن خبرگان برای ترساندن رهبر است و نه حتی اگر آنها به فرض محال بر ترس خود غلبه کنند و راضی به اینکار شوند ضمانت اجرایی برای این کار وجود دارد.
من بعید می دانم که رهبر کوتاه بیاید حتی اگر مجبور به حذف هاشمی، موسوی و کروبی گردد!

با این حال برای اینکه زیاد بر طبل نومیدی نکوفته باشم گوشزد می کنم که ماههای آینده با اضافه شدن بحران های اقتصادی که طبقات فرودست را هدف می گیرند ممکن است معادله قوا چنان به هم بخورد که پایه های حکومت را به شدت بلرزاند.

بالاترین
Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes