قضاوت 8
به او گفتم که وارد سالن که می شوی یک صندلی هم برای من نگه دار.
سری تکان داد.
وارد سالن نسبتا کوچک خروج که شدم جمعیت همه صندلی ها را اشغال کرده بود و پسرک هم در گوشه ای روی یک صندلی نشسته بود اما برای من صندلی نگرفته بود.
چشمش که به من افتاد بلند شد و صندلیش را به من تعارف کرد.پرسیدم مگر وقتی وارد شدی صندلی خالی نبود؟...چرا صندلی کناریت را برای من نگرفتی؟
جواب داد : من رویم نمی شود وقتی بقیه ایستاده اند یک صندلی اضافه برای تو نگه دارم و ترجیح می دهم که صندلی خودم را بهت بدهم تا اینکه زیر نگاه دیگران خجالت بکشم و حق آنان را سلب کنم.
می پرسم: این حق دیگران را که می گویی چه کسی یا چه عملی یا چه موقعیتی برای آنان ایجاد کرده است...و اشاره به مردی کردم که روبروی ما قرار داشت و پالتویش را روی یک صندلی و لپ تاپش را روی صندلی دیگری قرار داده بود...جوابم را نداد.
در هواپیما غذا را که آوردند در سینی غذای من سس یک بار مصرف وجود نداشت...از یک لحظه غفلتش استفاده کردم و سسش را کش رفتم!
چند دقیقه بعد از من خواهش کرد که اگر ممکن است مقداری از سس خود را به او بدهم و من هم با گشاده دستی قبول کردم!!!
چند دقیقه نگذشته بود که من ظرف دسرم را برداشتم و چشم پسرم به سسی افتاد که زیر آن افتاده بود و با تعجب به من نگاه کرد و گفت ظرف غذای تو 2 سس داشت و مال من اصلا نداشت؟ و ناگهان با ناباوری رو به من کرد و گفت: یا اینکه تو سس مرا برداشته بودی!؟
با خنده گفتم من برداشته بودم حالا مگه چی شده؟
مادرش را در ردیف کناری صدا زد و ماجرا را برایش تعریف کرد و با راهنمایی های او به این نتیجه رسید که در حالی که در سالن فرودگاه با کمال میل از حقش به خاطر من صرف نظر کرده است من چون یک سارق پست به اموال پسر فداکارم هم رحم نکرده ام.
می خواهم تا اینجای ماجرا نظر و قضاوت شما را بدانم تا سپس دفاع خودم را هم عرضه کنم.
لطفا جنس و سن و بچه دار بودن یا نبودن و در صورت امکان محل زندگی خود (ایران یا خارج) را هم ذکر کنید
همان شب در اصفهان همه خانواده من به دیدن ما آمده بودند و پسرک ماجرا را تعریف کرد و مادرش هم به پیاز داغ موضوع افزود.
خوب که وه وه و اه اه همه در آمد من به سخن در آمدم که:
در مورد سالن فرودگاه هیچ ضابطه ای وجود ندارد که بر اساس آن کسی باید بنشیند و دیگری باید بایستد جز زودتر وارد شدن به سالن.
این زودتر وارد شدن همانطور که در کامنت دانی هم توضیح داده ام معیاری منصفانه و عادلانه نیست کما اینکه من و پسرک همزمان وارد فرودگاه شده ایم ولی از آنجا که او در زمانی که بلندگو اعلام کرد که به گیت مربوطه مراجعه کنید در نزدیکی گیت قرار داشت جلوی صف ایستاد و ای بسا کسانی که دیرتر به فرودگاه رسیده اند و صندلی گیرشان آمده و نشسته اند.
و ادامه دادم که این دنیا هم مثل همین سالن هواپیما است...50 صندلی برای 200 مسافر!
امکانات این دنیا محدود و فرصت هایش بسیار فرار هستند...بهتر است با سعی و تلاش و فرصت طلبی امکاناتی را به دست آوری تا اینکه بخواهی جزء فرودستان باشی و از فرادستان با موعظه و نصیحت و خواهش و تمنا مقادیری از این امکانات را طلب کنی.
قوانین دنیا ظالمانه و امکاناتش محدود است...اگر من و تو طرفدار واقعی سوسیالیسم و برابری و عدالت باشیم باید بیش از 90% امکاناتمان را به دیگران ببخشیم...کاری که هیچیک از خوانندگان این وبلاگ در دنیای واقعی حاضر به انجامش نیستند
هر کس از حوزه مالکیتش دفاع خواهد کرد.
اما راجع به سس بعدا خواهم نوشت!
پی نوشت دوم:
اما راجع به موضوع سس دفاعیه را چنین آغاز کردم:
زمانی که من هفده ساله بودم (و گواهینامه نداشتم) یک روز بعدازظهر ماشین پدرم را که یک پیکان قدیمی بود بدون اجازه برداشتم و پس از چند دور که در خیابان زدم به خانه بر گشتم.
در حالی که از شدت گرما کلافه بودم موقع پیچیدن از تقاطع اتوموبیلی که از روبرو می آمد مرا منحرف کرد و علیرغم اینکه ترمز کردم به یک پیکان بسیار قراضه که کنار خیابان پارک شده بود برخورد کردم.
پیاده شدم و بررسی کردم...قسمتی از گلگیر عقب پیکان تو رفته بود ولی رنگ آن نرفته بود و آثار چندین تصادف قبلی هم روی ماشین پیکان قدیمی دیده می شد.
رفتم و زنگ همه خانه های اطراف را یکی یکی زدم و راننده پیکان را پیدا کردم.
مرد میانسال چاقی بود و من بدون آنکه به او اجازه صحبت بدهم ضمن عذرخواهی شدید کارت ماشین را به او دادم و گفتم که تا یک ساعت دیگر خسارت ماشینت را می آورم و او بدون آنکه حرفی بزند قبول کرد.
هفته قبلش تصادفی با شدت کمتر برای یکی از دوستانم رخ داده بود.
با او تماس گرفتم و مخارج صافکاری را پرسیدم و او گفت که حدود سیصد تومان (یادش به خیر) برای صافکاری پرداخت کرده است.
من در خانه هزار تومان پس انداز داشتم آن را برداشتم و با داییم (که پدرم همراهم روانه کرده بود) به در خانه مرد چاق رفتیم.
مرد چاق دور ماشینش گشتی زد و گفت: فکر نکنم کمتر از پنج هزار تومان خرجش بشود!
داییم پرسید:یک بدنه کامل پیکان سه هزار تومان است آنوقت تو برای یک تو رفتگی پنج هزار تومان می خواهی و بحث شروع شد و در یک پروسه یک ساعته چک و چانه زنی مرد چاق سه هزار تومان گرفت تا حاضر شد کارت ماشین را پس بدهد و من دو هزار تومان به دایی بدهکار شدم.
هنگام برگشت دایی به من گفت که این همه خوش قلبی برای مواجهه با مردم این زمانه زیاد است...نمی گویم که راهت را می کشیدی و می آمدی یا راننده را پیدا نمی کردی ولی وقتی تو قصد داری که حق او را بدهی دیگر برای چه کارت ماشین را بدون اینکه خودش طلب کند به او دادی.
اگر کارت ماشین را نداده بودی الآن سیصد تومان به او می دادیم و می آمدیم و مطمئن بودیم که کسی در این میانه متضرر و مغبون نشده است اما حالا باید از بابت کلاهی که سرمان رفته حرص بخوریم.
سپس رو به پسرک کردم و گفتم من به جزء جزء رفتار و تربیت تو در زندگی نظارت داشته ام.
هرگز در برابر تو نه به کسی توهین کرده ام... نه به حقوق کسی تجاوز کرده ام...نه راجع به دیگرانی که بد با من رفتار کرده اند مقابله به مثل کرده ام ...کینه توز و انتقام جو نبوده ام...دروغ و نیرنگ به کار نبسته ام و به حد وسواس کوشیده ام که دل کسی از من نرنجد و تو را هم به همین روش بزرگ کرده ام.
حالا تو با این همه خوش قلبی و "احساس اعتماد اساسی به اجتماع" در آستانه ورود به جامعه و مواجهه با کسانی هستی که بسیار کمتر از تو مقید به رعایت اصول هستند.
سس تو را برداشتم که بدانی که به هیچکس نمی توانی بیش از حد اعتماد کنی...بهتر است چشمت به اموالت باشد!
در فرودگاه هم جایت را گرفتم که بدانی حتی نزدیکانت ممکن است در صدد غصب موقعیتت باشند.
نمی خواهم شاهد آن باشم که از جانب تربیتی که من اعمال کرده ام آسیب ببینی.
71 نظرات:
من قضاوت نمیکنم ولی لینک اش برای قضاوت دیگران در بلاگ نیوز میگذارم.
یا زمونه خیلی عوض شده یا تو خیلی به بچه هات رو میدی.
باید جایش را به تو میداده. ولی برداشتن سس کار درستی نبوده.
اممممم. به نظرم موضوع خیلی واضحه. یه تعدادی صندلی هستو هرکی زودتر برسه میتونه رو یکیش بشینه. اینکه یه نفر دیگه کار غلطی کرده و ۲تاشو گرفته معنیش این نیست که ما هم باید اون کار رو بکنیم. اصلا بحث خجالت هم نیست. کلا کار درستی نیست این کار.
چه عاملی این حق رو برای دیگران ایجاد کرده؟ زودتر رسیدن.
مثلا اگه تو صف بانک ۲ساعت وایسی بعد یه دفعه یکی از در بیاد تو و کارشو بده به دوستش که اول صف وایساده براش انجام بده مشکلی نداری؟ به نظر من صف یه موضوع خیلی ابتداییه.
در مورد اینکه جاش رو باید میداد به تو یا نه قضاوتی نمی کنم چون روابط انسانی مخصوصا تو خانواده پیچیده تر از اونه که بشه براش حکم کلی داد. برای هر ۲ تفری فرق می کنه مثلا به سن و توانایی فیزیکی آدمها بستگی داره و فضای فرهنگی خانواده و کشور و ...
در مورد سس هم نمیدونم چه نتیجهای میخوای بگیری. طبیعتا موضوع رو کامل تعریف نکردی و اصلش چیزیه که بعدا بهش گفتی ولی با توجه به سنش بعید میدونم این برداشتو کرده باشه که میخوای سسشو بدزدی!
مرد ۲۳ بچه ندارم ایران
Salaam,
mizan e bache:0
mizane ezdevaj:0
1-aghaye doctor...raftaare haye shoma dar khane zed e arzesh shenaakhte shode...khaanom e shomaa be vozuh dar hozoure bache haa baa shoma moghaabele mikonad(yani be bache ha miguyad dar moghabele raftar haye naahanjare shomaa u istade ast va mistad) va shoma natayejash ra dar raftare farzandetan mibinid...
2-in natijeye kambud e hozur e physiki va gheyr e physiki ye shomaa dar khane ham hast...
3- shoma hagh be jaaneb dardid vali natavaneste-iid aan raa esbat konid chon shoma zur eemal mikonid va direct hastid va khanom e shomaa az shoma baa siyaasat tar ast.
4- sabr pishe konid...manzuram khodkhori nist...manzuram bitafavoti nist...bepazirid va aaraam bashid...dar ebtedaa in taghiir raa dar shomaa nakhaahand paziroft vali baayad sabr konid va aaram baashid bedune tahakkom...hame ye barg-haye barande dar dast e shomaa khahad bud...
زن 31 ساله دارای یک فرزند پسر 5 ساله.
راستشو بخواین من توی ایران از این رفتارای جا گرفتن برای دیگران توی صف یا اتوبوس و ... رو انجام میدادم و مشکلی هم نمیدیدم ولی اینجا تو آلمان این کار به نظرم خیلی خوب نمیآد و من هم مثل پسر شما خجالت میکشم انجامش بدم.
در مورد سس شاید اگه بخوام یک مسئله ی تربیتی رو برای پسرم جا بندازم، اینکارو بکنم ولی اینکه تلافی کنم نه!
و در مورد اینکه باید یا نباید جاشو میداد به شما، بستگی به شرایط اون لحظه داره و الان در موردش نمیتونم نظر بدم، به نظرم اصولا ادب حکم میکنه که آدم برای بزرگتر خودش جای نشستن رو خالی کنه.
پسر شما برنده ماجراست..صرف نطر از اینکه چه نتیجه ای دوست دارید به نفع خودتون بگیرید.در سالن که صد در صد حق با پسر شما بود..ماجرای اون آقا هم که پالتو ولپ تاپش سه تا صندلی رو گرفته بود باید ازش میخواستید که برداره تا شما بتونید بنشینید.در هواپیما هم حق با پسر شما بود.شما احیانا میخواستید به پسر خودتون درس بدید..ولی من فکر میکنم بهتره گاهی از پسرتون درس بگیرید.یه آدم بزرگ میگه اگر حق با شماست و میتونید گذشت کنید گذشت رو انتخاب کنید.احیانا شما نمیتونید در زندگی از حقتون بگذرید..و گذشت کنید..ولی پسرتون نشون داد که همه چیز رو با محاسبات خشک ریاضی نمیسنجه که اینجا باید چه اتفاقی بیفته و اون جا چه..و در هواپیما هم اون در وهله اول فکر کرد که شما این کار رو نکرده باشید..بعد این احتمال رو داد...پس دو هیچ به نفع اون
I am sorry, but this is a classic "Iranian" behavior as in "Irani bazi" if you know what I mean.
نیما و سایر دوستان عزیز
این که چه کسی "حق دارد" روی صندلی بنشیند اصلا مثل کسی که در صف اتوبوس زودتر رسیده و جا گرفته نیست کما اینکه من و پسرم با هم به فرودگاه وارد شدیم ولی او در صف جلوتر قرار گرفت و ای بسا کسانی که فقط چند دقیقه قبل وارد فرودگاه شده باشند ولی موقعی که اعلام ورود به سالن بازرسی می شود در همان نزدیکی باشند و در جلوی صف قرار بگیرند یا کسانی که به واسطه جوانی پس از اعلام پرواز می دوند و جلوی صف قرار می گیرند و افراد مسن و ناتوان ته صف قرار می گیرند و در آن سالن هم مجبور می شوند که سرپا بایستند.
همین جا بهتر است ذکر کنم که حتی مادرش نیز بیش از 90% تربیت پسرک را نتیجه روش های من می داند که اصولا روش زیرکانه و قابل تاملی است.
بعید است که چنین پسری با چنین نحوه تربیت کردنی به جایی برسد.
من همیشه به وبلاگ شما که سر می زنم تصمیم می گیرم که دیگر نیایم از بسکه اعصابم خرد می شود اما باز هم ویرم می گیره و میام و باز اعصابم بیشتر خرد می شه.
مهتاب
24 ساله
مجرد-اروپا
مهتاب خانم عزیز
به نظر من تربیت فرزند مثل یک "شطرنج وقفه ناپذیر" و دائمی است.
هر حرکتی مهم است و پیش بینی حرکات آینده مهم تر
اینکه می فرمایید فکر نمی کنید پسرک چیزی بشود اشتباه می کنید و اینکه می گویید اعصابتان از خواندن وبلاگ من خورد ...فکر کنم کمی غلو کرده اید ولی با این حال متاسفم.
پسر 27 ايران
اگه نظر ما رو راجع به جا گرفتن ميخوايد بدونيد، اينه كه جا گرفتن در اين جور موارد كاملاً مباح (!) بوده و ابداً اشكال نداره. به هر حال كسهايي كه جزو يه خونواده هستند يا با هم همراه هستند ميخوان و بايد كنار هم بشينن. مثل سينما رفتنه. يكي بليت ميگيره واسه بقيه! اما راجع به سس... جز مردم آزاري (كودك آزاري!) هدف ديگهاي به ذهن متبادر نميشه. دكتر جان چيكار به سس بچه داريد آخه؟!
سلام دکتر جان
راستش من خودم خیلی چیز یاد گرتم از حرفت و بحثهای که اینجا هست بر خلاف مهتاب همیشه هم با اشتیاق منتظر مطلب جدید هستم. این درس هم باید جالب باشه، زندگی هم دقیقا مثل شترنج که گفتید. والا من جای پسر شما بودم واسه همه خنود جا میگرفتم هم مامان هم بابا بدون این که زم بخوان اگه زورم نمیرسید جای خودمو میدادم به بابام یا اگه شخص مسن میدیدم که سرپا ایستاده جامو به اون میدادم نمیدونم والا شاد باشید
پسرتان خيلي بامزه و با شعور است دوست دختر نمي خواد؟!
و اينكه به هر حال جا گرفتن در مغز من 18 ساله ي دختر نمي گنجد ولي نه به دليل آن كه آن آقا 2 تا صندلي گرفته و طبق همان قاعده ي هر كه زوردتر برسه جا ماله اون رفتار مي كردم و قطعن هم همان حركت پسر شما را انجام مي دادم !
ولي در اين مورد سس كه جدن از شما بعيده!! ولي اگه من بودم مي خنديدم و يك يك خورده با همان قضيه ي مامان سر به سر بابام مي ذاشتم...
كه فك مي كنم همين طور هم هست و دارن سر به سرتان مي گذارن...
18 ساله- فك مي كنم خودم بچه هستم تهران
من اگر در این موقعیت قرار بگیرم از فرزندم بخاطر احترامش تشکر میکردم و ازش میخواستم که روی صندلیش بنشیند و از اون آقا خواهش میکردم که لپ تاپش رو برداره تا من بتونم بشینم.
یونس 33 ساله - مشهد
هیچیک از خوانندگان این وبلاگ در دنیای مجازی؟ حاضر به انجامش نیستند
.
.
.
.
اینو اصلاح کنید ..دنیای واقعی!!
..من هنوز متقاعد نشدم.
هرچند زیاد با فردگرایی(اومانیسم) موافق نیستم،از طرفی درس شما رو هم مناسب میدونم ولی اینکه یک نفر صندلی که برای نشستن هست رو با لپ تاپ و پالتو پر کنه رو برنمیتابم. فقط یک چیزی که قبل فراموش کردم بگم اینکه من خودم بچه ام ;)
پسر شما یک جوان 18 ساله ست و غرورش بهش این اجازه رو نمیده که جایی رو برای شما بگیره که هر لحظه ممکنه کسی ازش بخواد که اونجا بشینه و براش توضیح بده که جاگرفتنی نیست و از این حرفا! حقم داره.مطمئنن به این فکر نکرده که بقیه که زودتر اومدن به شما ارجحیت دارن بلکه نگران این بوده که کسی به جا گرفتنش اعتراض کنه و غرورش جلوی بقیه جریحه دار بشه.که برای یه پسر 18 ساله که همه چی رو عیب وزشت میدونه! کاملا این رفتار طبیعیه به نظر من.
راجع به سس هم به نظرم چیز عجیبی نبوده.یه شوخیه پدر و فرزندی بوده! پدر من هم از این شوخیا با من زیاد میکنه!!
(24 سالمه از کانادا .متاهل بدون فرزند)
والا به نظر من پسر شما به دلیل شرم وخجلتی که معمولا در این سنین وجود داره و من هم در نوجوانی دچارش بودم روش نشده برای شما جا بگیره وگرنه جا گرفتن برای شما شرعا و عرفا و قانونا و اخلاقا و ... ایرادی نداشته و شاید همونطورکه خودتون گفتید به نوعی لازم هم بوده. از نظرمن اگر پسرتون کمی بزرگتر بود این مشکل ایجاد نمیشد. و اما درمورد سس به نظر من کارتون درست نبوده حتی اگر هم میخواستید با این کار به پسرتون یاد بدید که چطور از فرصتهایی که به دست میاره استفاده کنه. چون مسلما خودتون این رو قبول دارید که استفاده از فرصت با سوء استفاده از اون و دزدیدن حق دیگران فرق زیادی داره!
اين پستت و اون درخواستت مصداق بارز ايراني بازيه! در مورد كارت با پسرت نميتونم نظري بدم چون حتي يك ايراني معمولي هم اينكارو نميكنه! تو از يه چيز ساده مثل دو ساعت نشستن رو صندلي نميتوني به راحتي بگذري؟ اوني هم سه تا صندلي گرفته بوده مطمئنا ايراني نبوده و اصلا به فكرش خطور نميكرده كه يك صندلي تا اين حد نقش اساسي براي يكي داره و اگه ازش ميخواستي حتما صندلي ها رو خالي ميكرده. اينجا بر خلاف ايران ملت اصلا اهميتي به اين چيزها نميدن و هميشه عده زيادي هستن كه سر پا مي ايستن.
ايني هم كه در مورد عدالت و برابري ميگي فقط ميشه در موردش گفت كه منطق يه دكتر بيشتر از اين هم نميتونه باشه. مشكل اين دنيا وجود موجودات دو پايي مثل توء كه هر چقدر هم كه داشته باشيد باز هم كمتونه.
مرد - 26 ساله - سوييس
مانی عزیز
فکر نکنم که منطق کاری به شغل داشته باشد...من می توانستم مهندس یا معلم باشم و همین نظر را داشته باشم کما اینکه تا آستانه 40 سالگی هم مثل شما می اندیشیده و رفتار کرده ام ولی حالا این احساس فریب خوردگی چنان آزارم می دهد که تصمیم گرفته ام نگذارم شما به این راه بروید.
صادقانه می گویم قصدم از نوشتن این پست یک راهنمایی است که برای همه عمر به دردتان خواهد خورد...حتی اگر به آن عمل نکنید
(اگر من و تو طرفدار واقعی سوسیالیسم و برابری و عدالت باشیم باید بیش از 90% امکاناتمان را به دیگران ببخشیم...کاری که هیچیک از خوانندگان این وبلاگ در دنیای واقعی حاضر به انجامش نیستند)
من با این جمله شما مشکل دارم.
بسیارند مردمان با وجدانی که امکانات خود را با فقرا و مستمندان تقسیم می کنند.
قیاس به نفس نکنید لطفا!
مژگان
21 ساله
تهران
مژگان خانم عزیز
هر دوی ما می دانیم که بسیار نیستند...حتی معدود هم نیستند!
معدود هستند کسانی که قسمت کمی از مالی که به راحتی (ارث، دزدی و کلاهبرداری و شانس و بسیار بسیار نادر با زحمت و تلاش) به آنها رسیده است به نیازمندان می دهند تا چیز دیگری بگیرند مثل احساس رضایت یا اعتبار اجتماعی یا تسکین احساس عذاب وجدان یا شهرت و اگر بدبین باشیم امتیازی جهت کلاهبرداری بیشتر!
بر خلاف شما من مفتقدم كه منطق، طرز تفكر و طرز استدلال كاملا به شغل و در واقع رشته تخصيلي مرتبطه. يك فيزيكدان، يك مهندس و يك پزشك كاملا تفكرات متفاوتي دارند. اين درسته كه دنيا جاي قشنگي نيست ولي درست زندگي كردن هم به معني احمق بودن نيست .... شما هم بهتره سعي كني تعداد اونهايي كه شبيه قبل از چهل سالگيتون هستن رو زياد كني.
دکتر جون بچه ات رو داری باحال بار میاری. طوری که یاد بگیره فقط بر اساس نفع شخصیش کار کنه، دمت گرم. اگه این بچه آدم خلفی باشه و همه چیز رو خوب یاد بگیره، به محض اینکه زپرتت در رفت، با یک وکالت نامه جعلی مال و اموالت رو می کشه بالا و بعد هم یک قرصی داروی چیزی بهت میده که یا خل و چل بشی یا اینکه فاتحه. بعد هم یا سینه قبرستون یا خونه سالمندان.
مانی عزیز
ظاهرا من و شما درک متفاوتی از منطق، درست زندگی کردن و حماقت داریم.
افراد متعددی دست اندر کار تکثیر و کلونینگ "اعضای ارتش اجتماع" هستند.
من ترجیح می دهم واقعیت را ببینم و آن را جلوی دیدگان شما قرار بدهم...می دانم که تصویر کریهی است امااگر نخواستید ببینید کافی است که چشم خود را ببندید.
دوست ناشناس
یکی از سرگرمی های من کشاندن شما به ورطه قضاوت های این چنینی است!
از هشدارت ممنونم و سعی می کنم مواظب باشم.
az oon pedar in pesar vaghe-an shah-kareh... khosh-halam ke harf-hat roosh asar nazashteh va oon paki va safaye bache-gi ro hanooz hefz kardeh.. hanooz khejalat mikesheh age koli adam istadeh bashand va oon bekhad yek sandali ro baraye babash negah dareh.. hanooz bavaresh nemisheh ke ageh tooye zarfe ghazayeh babash 2 ta sos hast shayed yeki ro pedaresh bardashteh va ba nabavari migeh chera too zarfeh to 2 ta sos ast va male man hichi.. omidvaram ke in ma'soomiat ro ke kheily oghat adam bozorg-ha oon ro hemaghat talaghi mikonanad hamisheh hefz koneh ke midoonam mikoneh be sharti ke sa'y nakoni bi khodi ba harf-haye maskharat behesh amoozesh bedi
ta key mikhahi in ghadr dar be dast avordane emkanate in donya aval bashi ya joz'e onn 50 taye aval ... ye kari baraye arameshe roohet va rezayate ghalbet bekon.. yek kam be oon lahze-ii fekr kon ke masalan tooye forood-gah jayat ra be kasi dige ke istadeh ta'rof kardi va khodet istadi .. gahi sakhti keshidan ha dar kenaresh yek rezayat va aramesh hast ke aslan ba oon neshastan-e ba zoor ghabele mogha-yeseh nist...sa'y kon in ro be pesaret yad bedi..in ke ghanoon tabi-at in-e ke vaghti be fekr baghiyeh hasti va be digaran komak mikoni , emkanat be samtet sara-zir mishand.. agar bavar nemikoni emtehan kon!!!
oon aga palto va laptopesh ra roo sandali ghozashte chon bara kasi ja gerefte boode!
virginia
نکته ای که بسیاری از دوستان در مورد ماجرا توجه نمی کنند این است که پسر گوشزد تربیت شده خود اوست اگر مودب یا پایبند به اصول اخلاقی یا مقید به رعایت حقوق دیگران است دقیقا به خاطر نوع تربیت اوست.
در مورد اول من از آقایی که دو صندلی اضافه اشغال کرده بود مودبانه درخواست میکردم که روی یکی از صندلیها بنشینم که در فرودگاهها مخصوصا پروازهای خارجی اصلا بی مورد و دور از گمان نیست (در پرواز داخلی البته باید روی قابلیت نه شنیدن خودمان کار کنیم چون وقتی یک بلیط میخریم در ایران انگار با همان بلیط فرودگاه را به اسممان سند میزنند) و به فهم پسرم آفرین میگفتم اگرچه به الگوی فداکار اعتقادی ندارم .
در مورد دوم هم همینطور من از خانم یا آقای مهماندار که وظیفه اش پذیراییست درخواست سس میکردم. در واقع حق شما در هر دو مورد جای دیگری بود ولی شما ترجیح دادید حق را از نزدیکترین و راحت ترین راه (مظلوم ترین آدم - گروه یا طبقه - جنس....) مطالبه کنید البته نا گفته نماند که بی تردید در دنیای واقعی همین اتفاق می افتد و بهای حقوق ما را کسانی میپردازند که غالبا حق ما دست آنها نبوده و جای دیگریست! بهرحال برای تربیت چنین فرزندی به شما تبریک میگویم دکترجان.
تعداد فرزند ۱ - محل زندگی انگلستان - سن ۳۴ - جنس: زن
man kamelan ba khanoome chertinkof movafegham ... shoma dar har do halat haghghetoono az kasi talab kardin ke zaiiftar boode ... dar har do halat rahhaye behtary ham baraye hosoole natije vojood dasht ... az oon agha bekhayn jaye laptopesho be shoma bede va az mehmandar darkhaste saus konid ... man iradi be raftare psarak dar morede sandali nemibinam vaghean .... 29, single, tehran
در جواب مانی می نویسید:
«من ترجیح می دهم واقعیت را ببینم و آن را جلوی دیدگان شما قرار بدهم...می دانم که تصویر کریهی است ...».
این ادعا که «من واقعیت را می بینم» گذشته از این که ادعایی مطلق گرانه است، به نظرم سؤتفاهم ایجاد می کند. هیچ کس قادر نیست واقعیتی همگانی را «بیند». درست این است که هر کس واقعیت خود را می بیند.
و واقعیتی که شما در همه ی نوشته هایتان از آن حرف می زنید، واقعیت شماست که البته همانطور که خود می گویید کریه و کثیف است.
سلام بر شما در هر فرصتی که پیش می آید به وبلاکتان سر می زنم . مطالبی که انتخاب و بحث می کنیبه نظرم جالب هستند .
به نظرم حق با پسرتان است . همچنین شما هم که با داشتن سس ، سس طفلکی رو کش رفتید کارتان خوب نبود .
شهربانو
ببخشید که خیلی بی ربط ه. منظورتون همون Prison Break هست؟
آقای دکتر
من سالهاست که شما را می شناسم و از دوست مشترکی نشانی وبلاگ شما را گرفتم.برای من که شما و خانواده محترمتان را می شناسم و بخصوص پسر بزرگتان که داشتن چنین فرزندی آرزوی هر پدر و مادری است جای تعجب است که چرا به عمد خود را در مسیر تیرهای طعنه و قضاوت های ناصواب قرار می دهید.
من به جای شما حرص می خورم وقتی که پاسخ کامنت گذاری که می گوید فکر نمی کند که فرزند شما چیزی بشود را نمی دهید.
منتهی اگر منظور شما آنی است که در یکی از پست های قبلی خود گفته بودید که به جای نتیجه گیری بر اساس گفتار یا عقاید و یا حتی اعمال، بر اساس نتیجه اعمال نتیجه گیری کنید من با خواندن این پست و کامنت هایش به این نتیجه گیری رسیدم.
مرجان
مرجان خانم عزیز
از لطفتان سپاسگزارم.
خواهش می کنم در فرستادن پیام یا گذاشتن کامنت برای من که با هویت ناشناس می نویسم کمی محتاط تر باشید.
بیش از یک ساعت طول کشید تا توانستم قسمتی از کامنت شما را حذف کنم.
اگر ممکن است خواهش می کنم ایمیلی به من بزنید و در صورت امکان نام خود و دوست مشترکمان را بنویسید.
باز هم از محبتتان سپاسگزارم
با عرض معذرت کامنت های لئون (شیر) را در بالاترین به همراه پاسخ خودم به اینجا منتقل می کنم.
پی نوشت روش آبدوغ خیاری تئوریزه کردن جاکشی است.
امیدوار بودم که بتوانی بدون توهین کردن نظرت را بگویی
امیدوار بودم که بتوانی بدون توهین کردن نظرت را بگویی
بی خود امیدوار بودی. خوب است از حالا یادبگیری که گاهی خود ِ عصبانی شدن و فحاشی کردن فضیلت است. باعث پررنگ شدن مرزهایت با جانوری میشود که خودش را آدم می شناسد و تو ناچاری هم نام او باشی و بدبختانه از اکسیژنی تنفس کنی که توی ریه های او هم می رود. سگ ِ این عصبانیت می ارزد به تمام پز ِ ریلکس بودن و منطقی حرف زدن. این ها را یاد بگیر.
خوب...به سادگی نمی توان با آدمی که فحاشی را فضیلت می داند و معنی جاکشی را هم نمی داند و آبدوغ خیار هم نخورده است به بحث نشست و به نتیجه ای رسید.
mikhahi begi tooye hava-peima.. moghe' khordan-e ghaza... oon chand daghigheh to be hameye inha ke too pei-neveshtet neveshteh boodi fekr kardi ba'd sos ro bardashti!!! JAN_E KHODET!!! doroogh ke hoonagh nist... aghaye shekamoo ke natoonesti az sos zarfe pesarte begzari!!! yadet basheh daf'eye dige ke sos ro tooye zarfe khodet peida nakardi va mikhasti az zarfe pesaret bardari azash khahesh koni va ejazeh begiri.. in ro yadet raft be pesaret yad bedi.. agar che oon in ro midooneh .. behtar az to!!!
M from USA
امین 20 ساله -مجرد- 1 دوست دختره- قد 183- وزن 60 کیلو - چشم قهوه ای - مو خرمایی - لاغر - چهره معمولی - مغرور و صمیمی - دل رحم از نوع پسرتون البته دز بالاتر!- دیگه چیزی به ذهنم نمی رسه!
حالا جواب من:
بعضی مواقع حق با پسرتونه مثل همون صندلی ... بعضی مواقع هم حق با شماست ... .
این که یه نفری لپ تاپش رو می ذاره رو صندلی و جای اضافه می گیره دلیل نمی شه ما هم اون کارو بکنیم! تقلید کورکورانه؟؟؟!
در مورد سس هم جالب بود!
من پاپا 20 سالمه، تهران
آقاي دكتر من حق رو به شما ميدم بحث سر خود اون ماجرا نيست كه اونا اشباه ميكنن ما نكنيم بحث سر تربيته،من مامان بابام بچه كه بودم يه جوري بارم آوارده بودن ته بخشنده كه بعضي وقتا اعصابم از كاراي خودم خورد ميشد كه مردم ازم سو استفاده ميكردن و تا ته ميكردن تو پاچم كه البته وقتي با دوستام گشتم فهميدم قضيه چند چنده درست شدم. اگه آدم بخواد تو اين ايران لعنتي با اين جمعيت زياد و امكانات كم زندگي كنه بايد حواسش باشه، تا وقتي كه امكانات كه يكي هست كه ميكنه تو پاچه يكي هم هست كه ميره تو پاچش. در هر صورت آقاي دكتر ازتون بخاطر وبلاگتون تشكر ميكنم خيلي وقته ميخونم ولي دوست نداشتم نظر بدم ولي اين مطلب ديدم يه حرفي واسه گفتن دارم
یه آدم
امروز تو مترو بودم. یه پیرمرد خسته که منو اینجا یاد بابام انداخت جلو در وایساده بود با یه کوله پشتی به پشتش و یه چمدون بزرگ روبروش. تکیه داده بود به در و چشاشو بسته بود. جلوش یه دختره رو یه صندلی نشسته بود و کنارش یه مرده ایستاده جلوی صندلی تاشو وایساده بود و کتاب می خوند. هیشکی جاشو تعارف نکرد چون بقیه زودتر وارد شده بودن! معنی حق چیه؟ غیر از چیزی که هر کدوم از ما برای خودمون تعریف می کنیم. زندگی رسم دردناکیه نه؟!!
M عزیز از آمریکا
مدتها بود که می خواستم این موضوع را برایش بگویم و در هواپیما فرصتش پیش آمد.
اول اينكه من به نظرم زيادي منطق به خرج ميدهيد و دوم اينكه با توجه به شناختي كه دارم كمي در مورد خودتان اغراق كردهايد...
اما خب با كليت حرفتان مشكلي ندارم، به نظرم همين است كه ميگويي.
جریان صندلی انچه بچه شما انجام داد یک حرکن انسانی بود که شما لیاقتش را نداشتی برای همین از او خواسبی که برای تو هم جائی بگیرد قانون میگوید هر که اول امد حق دارد این ایرانی بازی ها هنوز بعد 30سال حکومت این مادر به خطا ها از سر شما بیرون نرفته
در مورد سس میگذارمش بعنوان شوخی و بقول این غربی ها سنس اف هیومر
چهار بچه انسان دارم
سلام گوشزد جان، فلسفه کارت رو قبول دارم. نايس بودن توی اين دنيا برابر با هميشه بازنده بودن هست.
ولی روشت که يه جور آزار دادن پسرته به نظرم درست نيست، اينجوری اعتماد به نفسشو خيلی خراب می کنی. پدربزرگ مادری من خيلی به پسرهايش می رسيد، در مقابل داييهايم آدمهای زرنگی بار آمده اند، اما پدربزرگ پدری من هيچوقت به پسرهايش فضا نداده بود و عموهايم آدمهای ضعيفتری (از لحاظ اجتماعی) بار آمده اند.
به عقيده من بهتره بذاری يه کم با دخترا سرو کله بزنه، اونوقت به اندازه کافی زرنگ و پوست کلفت میشه.
جهت انبساط خاطر هم يک نگاهی به اين شعر بندازين.
http://www.metrolyrics.com/a-boy-named-sue-lyrics-johnny-cash.html
قربان شما!
مهدی ع.
آقا مهدی عزیز
از کجا راجع به من شناخت داری...دنیای مجازی یا دنیای حقیقی؟
اگر دنیای مجازی است که هیچ اما اگر دنیای حقیقی است آیا مرا از دو می شناسی یا از نزدیک؟
اگر از دور می شناسی که هیچ اما اگر از نزدیک می شناسی آیا از قدیم می شناسی یا جدیدا شناخته ای؟
اگر جدیدا شناختهای که هیچ اما اگر از گذشته می شناسی باید بگویم خیلی نامردی!!!
اما مانی خان عزیز
این کار ربطی به ایرانی بازی ندارد و در کامنت های بالا جوابش را داده ام.
مهدی ع عزیز
این پسر من اعتماد به نفسش زیادی بالاست نگران این قسمتش اصلا نیستم!
دختر-26ساله-ایران-بدون بچه
به نظر من پسرتون باید براتون جا می گرفت.این اتفاق خیلی برای من و مامانم پیش اومده.یعنی خیلی وقتا هردو برای هم جا گرفتیم.(گرچه بعضی وقتا مردم انقدر پررو هستن که کیف رو از روی صندلی برمی دارن و می شینن)ولی به هرحال اینو فراموش نکنین که پسرتون تین ایجره و راجع به خیلی مسایل حساسه.
درمورد سس هم به نظرم کارتون خیلی بد نبوده!قتل که نکردین که همه بد و بیراه گفتن!به نظرم این قضیه خیلی کوچیکه و اصلا نباید بزرگ می شد.البته در کل بهتر بود موقع برداشتن سس بهش می گفتین ولی الان هم به نظر من زیاد مهم نیست.پسرتون باید بدونه که زندگی انقدر مسائل مهمتر داره که این حرفا توش گمه.
دكتر عزيز ، عليرغم اينكه نيت خوب و درستي براي تربيت فرزندتان داريد اما از ديد من روشتان اشتباه بوده است . اولا در هر جامعه ، افراد خطاكار مربي ما نيستند كه ما رفتارمان را با آنها تنظيم كنيم ، خط قرمز انسانيت و مفاهيم اخلاقي است ، شايد مطلب شعار گونه باشد اما اين مايي كه درجه درك مان از مسائل به نسبت توده عوام بيشتر است ميبايد حداقال به رنگ انها در نياييم و سعي كنيم كه مساله را حل كنيم حال ممكن است صدها سال طول بكشد ... بگذريم ، راجع مثال شما اگر من جاي شما بودم در وهله اول از پسرم ميخواستم كه مهماندار هواپيما را صدا بزند و از او سس طلب كند و نهايتا اعتراضيه كتبي را پس از سفر نسبت به خدمات و سرويس بد هواپيما تسليم نمايد هرچند كه مطمئنيد تاثيري ندارد ؛ پس از آن سس خود ( كه در واقع سس وي بوده) با وي شريك شده و محبت و از خود گذشتگي را غير مستقيم ابراز ميكردم .... راجع گرفتن جا نيز به همين صورت ، ميگفتم برود به ان اقا ي لپ تاپي بگويد كه دو تا از صندلي ها را خالي كند ، نكته تربيتي همين ابراز و حق طلبي است ..... مساله جا گرفتن براي من عذاب آور است بخصوص كه دوران كودكي كه در صف نان بودم و كسي ميامد و ميگفت دوستش برايش جا گرفته است و ... حرص ادم را در مياورد ، بنظرم اين زاويه ديد فرزندتان نشان از سلامت روحش ميباشد و نبايد اورا شماتت كنيد و اينكه اگر در اين مثال من نوعي بودم و توانايي بدني داشتم از نظر زماني ، زمان نشستن بر روي صندلي را نصف ميكردم ...... در هر حال من اين مدل تربيت كردن را بسيار دوست دارم اما اختلافمان بر سر روش است .
گوشزد عزيز
من هم جاي پسرت بودم همينكار را ميكردم.گاهي هم پيش اومده كه جا گرفتم ولي از خجالت آب شدم.
فكر هم نكن بعد 18 سال ديگه ميتوني چيزي در اين مورد حاليش كني. پسرت به اين راحتيها عوض نميشه شايد هم هيچوقت نشه...
ذاتش رو كه نميتوني كاري كني.
در مورد سس هم به نظرم بايد از مهماندار تقاضا ميكردي. من دارم خودم رو خفه ميكنم كه به پسر 7 سالهم ياد بدم از حقش دفاع كنه نه اينكه از من بخواد يا از من بدزده.
جالبه كه پسرت با همه اعتماد به نفسش از مهماندار سس نخواست و از خودت گرفت.
زن - 33 ساله - ساكن تهران - مادر دو فرزند و حسابي درگير با همين موضوع
سلام گوشزد جان، ممکنه بگی چرا فکر می کنی اعتماد به نفس پسرت زياده؟ کاپيتان تيم فوتباله؟ خوب دختر بلند می کنه؟ يا فقط بلد با دکترهای متخصص بحث کنه؟
مهدی ع.
نه مهدی جان
نمی توانم بگم
ولی از هر سه اینها که گفتی خیلی بیشتره...متاسفانه نمی توانم بگم
والله نميدونم چي بگم فكر كنم بعضي چيزها رو نشه با اين رفتارها به بچه ها فهمون پسر من هنوز 4 سالش نشده وقتي ميبرمش پارك محاله بزاره حتي اونايي كه ازش بزرگترن حقشو تو صف ايستادن بخورن تازه همچين از زير دستشون ميره از نردبون بالا كه مات ميمونن. هر چقدر سعي ميكنم بهش بفهمونم نبايد حق ديگران رو ضايع كنه و بايد بفهمه كه اوني كه جلوتر ايستاده نوبتشه بازم گوش نميكنه!!! براي هزارمين بار 42 سالمه دو تا بچه دارم و در تهرون زندگي ميكنم.
sara 23 az canada
aghaye doktor in post haye shoma hamishe kheyli baraye man gahbele ta'mol boode! va chizi ke kheyli az coment ha azyatam mikone ine ke omooman mardom ye seri hemaghat haye shoar goona ro be onvane fazayele ensani mishnasand vali ina hame chizayi ke oon kasayi ke rooye sandali ha neshasand yade amsale man midan ta bi daghdagheo rahat sare jashoon beshinan.
تا حالا نگفته بودي كه بچه داري اونم به اين بزرگي.
بايد بهش ياد بدي كه تو جامعه چطور از حق خودش دفاع كنه. تو حق داري.
موفق باشي
مسلما وقتي سس پسرتون را برمي داشتين هيچ فکر فلسفي اي پشت قضيه نبوده فقط يه خودخواهي ذاتي ولي وقتي ايشون واسه شما جا نگرفته، فکر کرده و انجام نداده مابقي توجيه و سفسطه س. من پسرتون را درک مي کنم چون باباي منم همينجوره وقتي يه کار غيرمنطقي يک خطي مي کنه (از اول تا آخر اون کار را مي شه توي يک خط نوشت) پيامدش يه توجيه يک صفحه اي بلکم ده صفحه ايست که نهايتا به درسي براي زندگي من ختم مي شه. (راستي طبق نمي دونم ماده چند قانون مجازاتهاي اسلامي هرکس بدون اجازه چيزي از آدم برداره دزد محسوب مي شه به استثناي پدر آدم.)
مرد چهل ساله از تهران
این که آدم یه چیزی رو به روش عملی و نه با نصیحت درمانی به بچه اش یاد بده بهترین روشه. احسنت . ولی شما اعتراض به اون آدمی که دوتا صندلی رو اشغال کرده و درخواست سس از مهموندار رو بهش یاد ندادی. چرا؟
من شما رو از طریق وب پانته آ پیدا کردم و از این به بعد مرتب میام
بابای یه دختر هفت ساله
من فکر میکنم شما بدون اینکه اصلن هدف تربیتی پشت قضیه باشه سس بچه رو ورداشتید و اصلن هم فکر نمی کردید که از موضوع باخبر بشه بعدش که باخبر شد یک صفحه وبلاگ سیاه کردید شونصد تا پی نوشت هم به تهش اضافه فرمودید که کار زشتتون رو توجیه کنید و صد البته مثل والدین ایرانی از معذرت خواهی عاجز هستید چون می تونستید قبل از تمام این صغری کبری چیدن ها بگید ببخشید و صد البته باز هم به همون ترتیب فقط تو فکر تربیت و صلاح و خیر بچه بودید یعنی وانمود کردید که هستید.
سن 34 زن
ممکنه بفرمایید که بعد از این همه توضیح و تفسیر نظر خانواده و پسرتون چیه؟ آیا استدلال شمارو پذیرفتن یا همچنان روی نظر خودشون هستن؟
دكتر جان
به نظرم پسرتون كار بسيار درستي كرده. البته اون هم بايد بدونه كه هر حركت و رفتار درستي لزوما بازخورد درست نخواهد داشت
32 ساله. مجرد. ايران
ميتونين از وبلاگم بعدن ببينين كه چند سالمه...
براي برداشتن سس توجيه خوبي داشتين..اما چقدر فكر كردين تا دليلي براش پيدا كنين؟به نظر من كه مادر دو تا بچه هستم اصلن كار خوبي نكردين..گاهي از خود گذشتگي هاي خيلي كم اهميت (مثل همين داستان شما)درس هاي بزرگي به بچه ها ميدهد كه ممكنه بهر برداري هاي خيلي بزرگ در آينده بشود از آنها داشت.به نظر من درس خوبي براي فرزندتان نبود.
راستي من هميشه ميخونمتان اما كم حرفم.
نه دوست دارم حق کسی را بخورم و نه می گذارم کسی حق من را بخورد.مهم نیست طرف مقابل پدرم باشد یا دوستم یا غریبه.
pesaretoon az shoma behtare, rabte be tarbiat nadare. zhenetiki hastesh va motmaenan be shoma narafte.
barkhi.blogfa
آقاي دكتر،
من به شما و نگاه عميق و ژرفتان بسيار احترام ميگذارم و براي همين سايت شما را هر چند وقت يكبار به دنبال نوشتههاي جديدتان بررسي ميكنم.
شما اخيراً گفته بوديد كه احساس افسردگي ميكنيد و به قول خودتان منوپاز شدهايد! من هم گاهي همين احساس را دارم. به نظر من علت آن اين است كه ما همگي معنويت را از دست دادهايم و اين از اثرات انقلاب، جنگ و اين رژيم سياسي خاص است. نگاه شما به طرز تربيت پسرتان يا برخورد با بيماران بسيار پرتوقع، لافزن زرنگباز و توخالي كه متاسفانه اكثريت جامعه ما را تشكيل ميدهند از نظر منطقي درست است. اما من روش برخورد متقابل شما را نميپسندم. شما بياخلاقي آنها را گاهي بهانه بياخلاقي خود ميكنيد در حالي كه از قشر روشنفكر انتظار بسيار بالاتري است. نگاه قانون جنگل به سالن انتظار، نگاه خشك و بدون انسانيت به بيماران و ... همگي منطقي هستند اما همه چيز يك انسان منطقش نيست.
من پيشنهاد ميكنم قسمتي از نبوغ، وقت، پول يا دانش خود را سبب يك كار عامهالمنفعه كه دايره منفعت آن از زندگي شخصي و خانوادگي خودمان بيرون است بكنيم. البته شايد اين وبلاگ شما به نوعي چنين جيزي است.
az in bahs biayn biroon . va neveshtatoon ro tooye in site ye negahi bendazin!!!!:
http://3jokes-fun.blogspot.com/2008/07/rasht-isfahan.html
سلام گوشزد جان، حالت خوبه؟ خوب من از قضاوت خوشم نمیاد، ولی حالا که خیلی اصرار می کنی ؛)) :
من فکر نمی کنم احتياج به چنين روشی (دزدیدن سس) باشه که پسرت درس بگيره که آدمهای ديگه چطوري هستن، پسرت خودش اين رو مي بينه، مطمئن باش از روزی که آدم وارد مدرسه يا حتی کودکستان ميشه، از اينجور مناسبات بين آدمها سر در مياره و می فهمه که کجاها مجبوره یا بايد بجنگه (گذشته از اینکه فکر می کنم پسرت الان کاملا بالغ هست و از سن تعلیم و تربیت گذشته دیگه!) . اگر واقعا این روش(دزدیدن سس) قراره به بچه نشون بده که حتی به خانواده اش هم نمی تونه اطمينان کنه ، اين يعنی برای راه سخت زندگی ،هيچ مامن امنی نداشتن. این خیلی مهمتره که آدم بدونه بیرون از خونه ، هر چیزی ممکنه، ولی توی خونه کسانی هستن که یک سری کارها رو هیچوقت نمی کنن . البته من کلا دارم حرف میزنم، جریان سس که برای من یک کمی شوخیه و خیلی چیز مهمی نیست و ابدا نمی خوام در مورد تو حرف بزنم، ولی مثلا اگر کسی واقعا روش تربیتیش این باشه و اون رو از بچگی و در همه حالات برای فرزندش در پیش بگیره، به نظر من اشتباهه. من فکر مي کنم احتياج به اينکار نيست. همونطور که خيليهای ديگه گفتن، بهترين کار اين بود که نشون بدی اگه سس نيست ميشه اون رو از مهماندار خواست. اينطوری باز هم آدم به منفعت خودش می رسه.
در مورد صندلی کار پسرت درست بوده. من هم معمولا فقط وقتی برای همراهی که قراره بیاد جا می گیرم که شلوغ نباشه، اگر اینطور باشه جا گرفتن معنا نداره، ملاک زود رسیدن هم ملاک زودتر رسیدن به صندلی هست نه به فرودگاه! به هر حال فکر می کنم اینکه همچین مساله کوچیکی برای پسرت خیلی مهم نبوده، جای خوشحالی داره، درسته که ما باید توی زندگی بجنگیم و سعی کنیم حقمون رو تا اونجا که می شه به دست بیاریم، اما اگر همه زندگی ما بشه این، دیگه هیچ آرامش روح و ذهن برامون باقی نمی مونه، ما باید در عین حال یاد بگیریم از چیزهایی که خیلی اهمیت ندارن بگذریم و در موردشون گاهی گذشت کنیم و ذهنمون رو متمرکز کنیم رو چیزهایی که برامون مهمترن. می خوام بگم این درس اخلاقی که گرفتی و قبلا هم توی خیلی از پستهای دیگه ات نوشتی، نه اینکه درست نباشه، ولی فقط یک جنبه "واقعیت" هست و من مطمئنم زندگیی که فقط بر پایه این بنا شده باشه که "بزن ، بپاش و هول بده و برو جلو، بدون در نظر گرفتن حق دیگری" ، زندگی ای پر از استرس و تشنج روحی به علاوه بهره مند نشدن از خیلی رضایتهای درونی هست که با آرامش، با کمی گذشت و صبر و حوصله بهتر به دست میان. گوشزد جان، من فکر نمی کنم ما باید ۹۹٪ از سهم خودمون رو به دیگران ببخشیم که بتونیم اسم خودمون رو اومانیست یا سوسیالیست یا هر چی بگذاریم! فکر نمی کنم این با هیچ عقلی سازگار باشه یا کسی چنین چیزی رو طلب کرده باشه. ما اما می تونیم قسمتی(بنا به تواناییمون) از سهممون، یا زمانمون رو به دیگران اختصاص بدیم، اونقدر که به زندگی خودمون لطمه اساسی نزنه. من فکر می کنم، این دنیا رو خیلی قشنگتر و قابل تحملتر میکنه. اینکه بیشتر آدمها اینطور هستن یا نیستن رو فکر نمی کنم به این راحتی بشه فهمید. یک آدمی در جایی شاید خیلی بخشنده باشه و در جای دیگه سر چیز دیگه ای خیلی خسیس. نمیشه روی فقط چند تا موقعیت همه وجود آدمهای دیگه رو سنجید. به علاوه، با گذشتهایی که در جاهایی آدم میکنه، می تونه گاهی دوستان و همراهانی رو به دست بیاره که شبیه خود آدم فکر می کنن، و این سرمایه کمی نیست. منظور من فداکاری و گذشتن از همه چیز! نیست، بلکه یک جور دادن و گرفتن نسبی هست. و دلیلی هم نداره که نتونیم جایی دیگه برای حقمون تلاش کنیم. اینکه آدم همه اش این احساس رو داره که بقیه توی پاچه اش کردن! فکر نمی کنم حتما بستگی مستقیم به این داشته باشه که چقدر توی زندگیش به دست آورده باشه! بلکه این مشکلی در نوع نگاه و دید ما و مقایسه کردنهای اشتباه و زیاده از حد خودمون با دیگران هست که این حس رو در ما تقویت میکنه، خلاصه اینکه: از روی تجربه! میگم که میشه در این دنیا ، با پرورش دادن تواناییهای خودمون، با دیدن درست فرصتها و شانسهامون، با تلاش و سعی مون، به خیلی از چیزها رسید، اگر یاد بگیریم که برای این چیزهایی که می خواهیم به دست بیاریم حدی قائل بشیم و جایی هم برای گاهی باختن برای خودمون بگذاریم .به دست آوردن منفعتهای مالی، البته مهمه، ولی تنها یک جنبه زندگی هست، آرامش و خوشبختی درونی ما بستگی به ارتباطهای انسانیمون داره که اگه بخواهیم به خاطر هر چی بیشتر و هر چی بیشتر منفعت مالی! ریشه همه اش رو بسوزونیم، اول از همه ضررش به خودمون می رسه.
شبنم جان
از کامنت مفصل و منطقی ات سپاسگزارم.
مطمئنا روش تربیتی من هم منطبق با چنین استانداردهایی بوده که این پسر به این حد خوب و با گذشت و مهربان شده و به همه کس بی اندازه اعتماد می کند.
الآن موقعی است که من باید بند ناف او را ببرم و می ترسم که نتواند از پس اجتماعی که او را احاطه کرده است برآید.
تربیت کردن از دیدگاه من تصحیح مداوم رفتارهایی است که با افراط یا تفریط همراه بوده اند و من به عنوان پدر موظفم که این زیاده روی در "خوب تربیت کردن" را جبران کنم.
حیف که دیر کامنتت را نوشتی وگرنه می توانستم برایت مثال های متعددی از حسن نیت و ذات خوب پسرک بزنم که خودت هم اعتراف کنی که چنین آدمی برای ایران امروز بیش از حد خوب است.
به عنوان مثال علیرغم مخالفت من 6 ماه تمام به همه یازده رقیبش در یک مسابقه علمی تمامی نمونه سوالها و کتابهایی که از خارج تهیه کرده بود را می بخشید و هر چه من استدلال می کردم که این یک رقابت حذفی است او زیر بار نمی رفت.
پس از شش ماه متوجه شد که کسانی که او با چنین گشاده دستی همه داشته هایش را با آنها قسمت کرده همگی کتب و جزوات و سوالاتی داشته اند که از او مخفی کرده بودند.
منظورم این است که چنین پیشنهاداتی یا چنین آموزشی برای عموم نیست...بسیاری از مردم به اندازه کافی رند و زرنگ هستند که چنین توصیه هایی را قبلا فراگرفته باشند اما برای پسرک هرس کردن شاخه های بلند خوش بینی و دل پاکی و همه را نیک پنداری ضروری است
برام خيلی جالبه که خيلی از خانم هايي که اينجا نظر دادن، اعتقاد دارن که شما سس رو همينجوری کش رفتين و بعداً دارين توجيهش می کننين. (مقابل اينکه می گوييد اينکار را طبق برنامه انجام دادین).
البته ظاهرا يه مکانيزم آقايان در مقابل خانمها اين هست که کاراشون رو با ادعای اينکه قصد ومنظور آموزشی داشتن توجيه کنن وشايد اين باعث اينگونه طرز برخورد خانمهای کامنت گذار با شما شده است.
مهدی ع.
یه مشکلی هست. شما از اول نمیدونستین سس دارین.با هدف کش رفتن سس پسرتونو برداشتین... بعد هم توجیهش کردین.کار شما مثل تیراندازی بود که تیرشو شلیک میکنه و بعد دور جایی که تیر اصابت کرده خط میکشه و میگه این هدف بود...
Do you have any idea? Click here and post a Comment