نزاع برای استیلا!
pgdcعلت اینکه این مطلب را می نویسم گرفتن مشورت از شماست.
این یک مطلب کاملا شخصی است که عمومی می شود لذا چنانچه مایل به خواندن آن نیستید از همین جا هم که صفحه را ببندید در وقت خود صرفه جویی کرده اید.
ماجرا از این قرار است که چندی پیش من با قرض و قوله بسیار زیاد و با پس اندازی که داشتم ملکی را خریدم.
زن من از اینکه نیمی از این ملک را به نام او نکرده ام بسیار دلخور است.
استدلال من این است که من نیمی از خانه ای را که در آن زندگی می کنیم به نام تو کرده ام و از طرفی تو تمام در آمد مطبت برای خودت استو غیر از آن هزینه کلیه امور شخصی خود را از من می گیری.
صبحها که من سر کار می روم به استخر و بدنسازی می روی وهر وقت حوصله نهار پختن نداری از بیرون خبر می کنی.
من از 9 صبح تا 9 شب باید کار کنم و غیر از آن مسئولیت تمام بیماران گاه بدحالم را نیز باید بپذیرم و نمی فهمم که چرا باید نیمی از اندوخته ام را به تو ببخشم.
اگر قرار بر این باشد ترجیح می دهم از کارم کم کنم و من هم به ورزش بپردازم.
در پاسخ می گوید:
همه مردها این کار رو می کنن...فقط تویی که خودت نمی فهمی و باید بهت وظایفت رو تذکر بدهم.
حالا پرسش من این است که:
آقای عزیز آیا شما در موقعیت مشابه این کار را می کنید؟
و خانم عزیز آیا شما در موقعیت مشابه توقع انجام این کار را ازهمسرتان دارید؟
لطفا بنویسید که چند ساله اید و آیا شاغل هستید یا نه؟
پی نوشت غیر مرتبط:
آیا شما با استدلال، حرف و منطق حاضر خواهید شد که بیل خود را به کسی بدهید تا به کمک آن آب را بر زمین شما ببندد؟
پی نوشت دوم:
از دید من، همانطور که قبلا به تفصیل گفته ام، هدف از زندگی استیلاست و استیلا یعنی "مال خود کردن امکانات و منابع"
بر اساس این دیدگاه در ده هزار سال پیش که بشر از غار نشینی به صحرا نشینی و از خط تصویری به خط نوشتاری رو آورد جملات بسیار ساده و کلمات بسیار گویا بود و نقش کلام نه مفهوم سازی و تئوری پردازی که ایجاد ارتباط و شفاف سازی مقاصد و منظورها بود.
در آن زمان مالکیت فقط با کار کردن و ارائه خدمات عینی به دست می آمد.
به مرور زمان با پیچیده شدن زبان و کلام و نوشتن آنها "مفاهیم انتزاعی" اختراع شد و صفات خوب و بد پدیدار شدند که خود "فرهنگ یا مجموعه خوب و بد" را ساختند و این مجموعه خوب و بد زمینه ساز پیدایش ادیان شد.
در این هنگام اقشاری از جامعه دست به کار تئوری پردازی و مفهوم سازی شدند و مقصود نهایی آنان "مال خود کردن امکانات و منابع" بدون کار فیزیکی و ارائه خدمات عینی بود.
خلاصه می کنم:
اگر امروز از نقش مادری گفته می شود چنانکه بیتای عزیز به گلایه از آن پرداخته است منظور فقط استیلای مردان است که زمینه آن با یک سری "حرف" فراهم می شود...گفته هایی مثل اینکه بهشت زیر پای مادران است ...یا مادر خوب آن است که...یا تعجب می کنم از مادری که...زمینه ساز این استیلا هستند.ا
همچنین اگر از "وظیفه پزشکان" و وجدان آنها گفته می شود صرفا برای "خر کردن" آنهاست تا با صرف نظر کردن از آسایش خود و بدون طلب کردن عامل استیلا (پول) به ارایه خدمات عینی بپردازند.
با این مقدمه می خواهم بگویم که از دید من
1) پول (ابزار استیلا) متعلق به آن کسی است آن را به دست می آورد.
2)با آن منابع و امکانات را مال خود می کنید و اشخاص دلخواه را در کنار خود قرار می دهید.
3) بسیاری از منابع و امکانات با یک بار پرداخت برای همیشه متعلق به شما می شوند اما برای حفظ اشخاص دلخواه تا زمان دلخواه شما مجبور به پرداخت مستمر هستید.
4)اگر شخص دیگر دلخواه نبود، از میزان پرداخت جهت "در کنار خود قرار دادن" فرد سابقا دلخواه کم خواهد شد.
این مدل را من وضع نکرده ام، بلکه شرح چیزی است که در مناسبات اجتماعی می بینم...یک مدل basic و بدون روتوش از واقعیات اجتماعی.
اما قسمتی دیگر از بحث مربوط می شود به آنچه در پی نوشت بحث دعوا آورده ام...پلانی که من برای زندگی دارم و آن را در پی نوشت بعدی خواهم گفت.
پی نوشت سوم:
در 22 سالی که از زندگی مشترک ما می گذرد شرایط کار و درآمد تغییر کرده است.
مدتی هیچکدام کار نمی کردیم و درس می خواندیم.
چند سالی هر دو کار می کردیم و شریک بودیم.
حدود 3 سال زنم بیشتر کار می کرد و من بیشتر درس می خواندم و درآمد او که بیشتر از من بود صرف زندگی مشترک می شد.
و اکنون هم چند سال است که من شدیدا کار می کنم و او از کارش کم کرده است و درآمد من حدود50 برابر اوست.
در این دوره اخیر، اوایل من به نظام "شراکت در همه چیز" باور داشتم ولی به تدریج شرایط تغییر کرد و باورهای من در همه زمینه ها سست شد و به بازنگری در عقاید و رفتار خود پرداختم و پی بردن به مفهوم استیلا مدل ذهنی جدیدی را به من عرضه کرد که زیربنای تفکرات و رفتارهای فعلی من است.
با این حال اگرچه به درستی این روش و مدل ذهنی باور دارم اما مفاهیم دیگری هم هستند که پذیرفتن آنها سبب زیبایی زندگی است.
فیلم کازابلانکا مثال خوبی است از مردی که به باورهای دوره جوانیش پشت پا زده و در عین واقعگرایی و پختگی دوباره هم به عشق ایمان می آورد و هم به وطن.
بر این اساس، اگر من هم در همین مسیر پیش بروم، حتما در چند سال آینده دور از انتظار نخواهد بود که برای تغییر در نظام ذهنی خودم و برخورداری از لطافت زندگی از استیلای بیشتر چشم بپوشم و سعی در حفظ هر آنچه دارم بنمایم.
بنابراین طبق توصیه دوست بیست وپنج ساله ام که تحت عنوان "اوس میتی دلاک"!! (استاد مهدی دلاک) برایم کامنت گذاشته است و نیز بر اساس نظر شراگیم که هر دوی ما را می شناسد ...و نیز بر اساس اینکه پلان من ادامه این زندگی است که هر چند گاه ابرهای تیره آسمان آن را می پوشانند اما نور و حرارت آفتابش مثال زدنی است...در آینده اگر ملکی بخرم با همسرم شریک خواهم بود.