در باب غرور و امنیت ملی و نحوه بر باد رفتن آن

نقل است که آخوندی بر منبر می گفت که نماز ستون دین است و چند دقیقه بعد در مبحث مبطلات نماز ذکر کرد که گوزیدن نماز را باطل می کند.

لری برخاست و گفت که این چه ستونی است که به گوزی فرو می ریزد!؟

این روزها معلمین، فعالان حقوق زنان، کارگران، روزنامه نگاران و حتی جوانان ترقه به دست در شب چهارشنبه سوری به علت به خطر انداختن امنیت ملی به زندان و دادگاه فراخوانده می شوند و من متحیرم که این چه امنیت ملی است که به قول حافظ "طاقت آه ندارد".

همچنین بسیاری از جوانان نازکدل و پیران روشن ضمیر از تهاجم فیلم 300 به فرهنگ و تاریخ باشکوه خود به خشم آمده اند و من مبهوتم که این چه تاریخ باشکوهی است که با هزلی یا فیلمی یا مقاله ای یا حتی کتابهای کتابخانه ای دود می شود و به هوا می رود.

کمی مدارا هم بد نیست.

26 نظرات:

با سلام
دوست عزیز تشکر از اینکه حقیقت را نوشته اید
www.biaeid.blogspot.com

سلام گوشزدی جان گل. اول از همه سلام و عید سعید باستانی...نه ببخشید، سال نه چندان نو رو تبریک میگم!:)) بعدشم بابا کلی خجالت دادی با اون پست ابتکاری. گوشه چشم دیگه چیه گوشی جان، ما که گاه گداری میایم این وسط هر چی دلمون می خواد جولان میدیم و بلوا به پا می کنیم و میریم!؛)) خارج از شوخی خیلی ممنونم از اینهمه لطف و دوستی....حالت چطوره گوشزد جان؟ در رابطه با پست قبلیش، خیلی حرف داشتم که بگم، ولی باز هم می بینم یا باید شروع کنم و حسابی دنبالش کنم یا اینکه چیزی نگم! چون بحث طولانی هست به علاوه دوستان دیگه خیلی نوشتن، فقط این رو کوتاه می گم(میدونی که نگم خناق می گیرم!؛) ) که ازدواج، اگر قرار باشه خوشبختی درونی دو طرف واقعا درش تامین بشه، فقط روی اصولی که تو نوشتی نمی تونه بنا بشه، یعنی نمی خوام بگم این مسائل اصلا اهمیتی ندارن، ولی اهمیتشون در درجه اول نیست(اگر به این راحتی بود، اصلا احتیاجی نبود که مساله اینقدر مشکل بشه! خوب اول ازدواج معامله خونه و ماشین و ملک رو می کردن و خوشبختی تامین بود!! تو خودت که این رو باور نمی کنی؟) ، و البته نمی خوام بگم که همه بنای ازدواج هم روی عشق بنا میشه، در اصل اون چیزی که مهمه، چیزیه که ناز خاتون خیلی خوب توی کامنتش توصیف کرده، و اون توانایی دو طرف برای برقراری یک ارتباط خوب و سالم هست، توانایی اینکه رابطه خودشون رو طوری شکل بدن که عشق بتونه درش پا بگیره و رشد کنه( عشق شکلها و فرمهای مختلفی داره! اون مقاله تنها یک نوع از انواع عشق رو در بر میگیره) ، مسائلی مثل تفاهم، احترام، درک همدیگه، صحبت کردن با همدیگه، به همدیگه فضای آزاد دادن، قبول کردن دیگری اونطور که هست، محبتهای کوچک در طول روز، به فکر دیگری بودن و ...و خیلی خصوصیتهای دیگه هستن که تعیین می کنن یک رابطه یا ازدواج تا چه حد موفقه. و راستش من به این راحتی نمی تونستم در مورد اون دوست عزیز که مشکلش رو مطرح کرده، رای بدم، چون اینطور مسائل با چنان پیچیدگیهایی همراه هستن گاهی که تنها یک صحبت نزدیک و حرفه ای، و البته شنیدن طرف دیگه دعوا، می تونه کمی مسائل رو روشنتر کنه. ...خوب چون ورژن کوتاهش هست، دیگه در مورد این پست نظر نمی دم، با اینکه باز هم قلقلکم می شه که بنویسم:))

شبی جان سلام
این دختران مجرد و دم بخت و نوعروسان درباره نقش عشق در "تداوم ازدواج" زیاده غلو می کنند!! چهار پنج سالی که گذشت عقلش(ت)ان !!! در می آید و می بینند که بابا عجب کلاه گشادی سرشان رفته با این شوور کردنشان
بیوه زنان و پیرزنان صاحب صلاحیت ترند در اظهار نظر در این مورد!
اما از شوخی گذشته باید یک مطلب تفصیلی بنویسم راجع به این موضوع

به همه اينها اضافه كنيد، موج ِ تبديل شيرينيهاي دانماركي به گل محمدي را.
ملت جوّگير و شلوغ كني داريم. دريغ از يك لحظه تامل ، يك قطره فكر.

گوشزدجان و شبنم گل
به نظر من تعیین کننده یک ازدواج موفق، درکی درست از ماهیت یک شرکت و قدرت های موجود افراد و سپس پذیرش سلسله مراتب قدرت بین طرفین و صد البته با چاشنی محبت هست.هر چقدر هم که رابطه ای خوب و مبتنی بر تفاهم باشد باز بر بستری از رابطه قدرت هست و من خیلی طول کسید تا این را بفهمم.آره عشق تعیین کننده یک رابطه قراردادی نمی تواند باشد.کسی که در ازدواج تابع قانون عشق باشد منفعل می شود و به سنگ زیرین آسیاب بدل می شود.و این بسته به خواست و شرایط انسانها شکل می گیرد.
نی لبک

در مورد مطلبت:
در نزد ما مفهوم و موجودیتی به نام" دیگری" موجود نیست و ما اصلا درکی از موجودیت "دیگری" نداریم.
ملایان،حاکمان،جوانان نازکدل و روشن ضمیران سن و سال دار ما ما آیا به این می توانند بیاندیشند که "دیگری" یا "دیگرانی" واقعا موجود هستند که ممکن است ما را نپسندند و نپذیرند اما چه ما و چه آنها ناچار از همزیستی در این کره خاکی ،و برای این همزیستی ناچار از پیدا کردن راههای مفاهمه هستیم؟!
نی لبک

آخه این طوری هم نمیشه که هیچی نگفت که.... یعنی شما میگی اگر امریکا ابر قدرت باشه ... نباید نگران امنیت ملی اش باشه.... یعنی چون یه چیزی خیلی بزرگ و قوی باشه نباید ازش حمایت کرد و مراقبش بود؟

به چه نکته خوبی اشاره کردی برام جالب بود این تاریخ ما هم مثل مذهبمون می مونه و تنها چیزی که نیست دفاع برداره ..و دلیلی هم تکیه بر خرافه ها است و هم نبود عدله کافی در جهت اثباتش درباره 300 پیش از عید مطلبی نوشتم بیا کامنت هاش رو بخون تا دور و بری هامون رو بهتر بشناسی

http://roozbeh.net/goftar/2007/03/300.html

و این نکته خوبه اما خب خودت کهبهتر میدونی اینجا هر چی که به سمت منافع بچرخه مهم تر میشه .
حالا هم اگه خطرناکه و جدی بخاطر اینه که منافع ما اینجور برخورد و ایجاب میکنه.

اما خب خودن که میدونی |؟
همه اینا به تخممه

به نوعي آره و به نوعي هم نه!
لازم نيست خطر هميشه جدي باشه كه ازش جلوگيري كرد و از طرفي نبايد هر چيزي رو تهديد به حساب آورد.

با عرض سلام خدمت گوشزد عزیز و گرامی

اگر درصدی بالاتر از صد در صد وجود می‌داشت به همان اندازه با شما موافق می‌بودم. کاملا درست می‌فرمائید. تمام این پاچه گرفتن‌ها و سر و صدا کردن‌ها از سر «ضعف» است. آن مملکت تاریخی که شکوهش به فیلمی بسته است، امنیت ملی‌اش هم به روسری و رژ لبی گره خورده!

موفق و خوش باشید.

با تقدیم احترام
ققنوس

اينم يكي ديگش:
ديشب ريختن تو دانشگاه 15 تا از دانشجوها رو بردن ؛ به رئيس دانشگاه كه ميگيم چه خبره مي گه منم صبح فهميدم
اونقدر احمق هست كه اين حرفش رو بشه باور كرد فكر نكنم كسي ازش اجازه بگيره واس اونجا ريختن
http://eteraz-e-daneshjoo.blogfa.com/post-18.aspx

سلام..گوشزد جان شرمنده ات شدم...آن روز ما تقریبا حوالی ساعت 6 پایین آمدیم...این که تماس مقدور نشد...امیدوارم دفعه بعد دیگر طلسم بشکند و چشمان من به جمال شما روشن شود!:)ل

vaghean dorost gofti

دوست عزیز !
جدن با چیزی که در مرود امنیت ملی نوشتید موافقم و بهتون خسته نباشدی میگم. چون تقریبن نیم ساعته که به خاطر نوشته های شما و و طبابت دا حال خندیدنم . طنز بی ریا نوشتن کار سختیه و من بهتون تبریک میگم .

فرض كن تو سابقه پزشكي خوبي داري و مدعاي اين حرف هم اسناد و مدارك موجود بايگاني و شهادت بيماران قبلي تو باشد (كه قابل تحقيق و بررسي است) يكنفر كه به دلايل نامعلومي –مثلا شايد حسادت از اينكه خود چنين سابقه و معروفيتي ندارد- از تو خيلي بدش ميآيد، تصميم ميگيرد تو را خراب كند و براي اين منظور تبليغات وسيعي راه مي‌اندازد و بين مردم چو مي‌اندازد كه در پيشينه پزشكي تو چندين جراحي منجر به فوت و مسموميتهاي فوق حاد مشكوك به استفاده از داروهاي غيرمجاز وجود دارد، و حتي به روشهاي پيشرفته تر سمعي و بصري دروغهايي به تو ميبندد كه خود حديث مفصل بخوان. كم كم معروف ميشوي به اينكه دستت خوب نيست و هركسي پيش تو آمده بجاي آنكه شفا پيدا كند، به ديدار ملك‌الموت نائل شده. نتيجه چه ميشود؟ حتي اگر خوشبين باشيم كه زن و بچه و رفيق و در و همسايه اعتماد خود را به تو از دست ندهند (آخر از ته دل مردم كه باخبر نميشوي، شايد آنها هم كم كم شك كردند!) ، ديگر بايد مطمئن باشي كه مردم يك محله آن طرفتر از تو -نديده و نشناخته- غول بيشاخ و دمي ساخته‌اند كه بيا و ببين.
حالا تو ميگويي كه چون آبروي كاري و اعتبار و سابقه تو ريشه دارتر از آنست كه با اين حرفها بريزد و تو خودت به خودت مطمئني، پس ديگران اينقدر بگويند تا جانشان درآيد، و تو دچار توهم توطئه نميشوي، و انگار نه انگار كه كسي آمد و كسي رفت.. بعد از مدتي مجبور ميشوي تك و تنها در مطبت بنشيني و پشه بپراني. ديگر نه منشي خوشگلي به استخدامت درميآيد و نه مريضي رغبت ميكند دردش را به تو بگويد. شايد هم يكروزي يكعده‌اي كه دست بر قضا تو نتوانسته بودي درمانشان كني خونشان در اثر باور كردن داستانهاي كينه‌توزانه آن بدخواه تو به جوش آمد و دست به يكي كردند و دخلت را آوردند.
سوال:
آيا ميتواني بگويي كه آبرو و اعتبار تو كه خيلي هم ريشه دار و بر همگان ثابت شده بود، در اثر تبليغات سوء خدشه دار نميشود و فرو نميريزد؟
آيا حتي اگر اعتبار دروغيني براي خودت دست و پا كرده بودي، اين جريان باعث نميشود كه بقاي تو به خطر بيفتد و رقيبانت جاي تو را بگيرند و تو از حق حيات محروم شوي؟
آيا بهتر نبود كه تو هم براي بقاي خودت تلاشي ميكردي و از حق خودت دفاع ميكردي و طرفدارانت را جمع ميكردي و دروغهاي او را برملا و دستش را رو و رويش را سياه ميكردي و آبروي خودت را ميخريدي و اينجوري يك تبليغاتي هم تو براي خودت راه ميانداختي و معروفتر ميشدي و مراجعانت بيشتر ميشد و جانت را هم حفظ ميكردي؟
آيا مدارا هميشه خوب است؟
آيا تو هميشه منصفانه قضاوت ميكني؟

هيچ تاریخ باشکوهی نيست که با هزلی یا فیلمی یا مقاله ای یا حتی کتابهای کتابخانه ای دود شود و به هوا رود.
تاريخ سندي است كه بودنش خود گواه خويش است. تاريخ حقيقتي است كه در گذشته اتفاق افتاده است و نميتوان با آن جنگيد. چراكه بـــوده اســت!
ميگويند تا نباشد چيزكي مردم نگويند چيزها
چيزكي -اگر چيزهايي نباشد- در تاريخ تمدن ايران بوده است
همانطوركه چيزكي در تاريخ تمدن امريكا نبوده است!
تا آنجاكه اصولا امريكا هرگز بعنوان كشوري كه تمدني باستاني داشته باشد مطرح نبوده است. شايد خود اين دليلي است كه بي تاريخي خود را در پشت تمدن يونان باستان در 300 پنهان كرده است.

من و توي عزيز!
آيا ميگويي حقيقت همان چيزي است كه تو و گوشزد ميفهميد؟

آقا چرا مغلطه می کنی؟

این ابتکار پایینی خیلی جالب بود.
***
در ضمن آقا جان بستگی دارد که کدام گوز کدام ستون را بخواهد بلرزاند

كامنتم ربطي به نوشته ي شما ندارد.
راستش هرچه تلاش كردم نتوانستم نگويم! چند وقت پيش كتابي خريدم به اسم« فكر جنايت» اثر لئونيد آندريف. شخصيت اصلي داستان يك پزشك است كه من وقتي به صفحه ي 24 و 27 كتاب رسيدم ناخودآگاه به ياد شما افتادم و شديدا هم خنده ام گرفت! انگار كه اين آقاي آندريف الگوي شخصيت داستانش را از روي شما برداشته بود :-)) به هرحال اگر مايل بوديد آن دوصفحه ي كتاب را ديد بزنيد آدرسش اين است: دروازه دولت ، ابتداي چهارباغ، چند قدم بالاتر از دكه ي روزنامه فروشي، كتابفروشي فرهنگسرا، تهِ تهِ كتابفروشي، قفسه ي سمت چپ،بخش رمانهاي كوتاه. طرح روي جلد هم بخشي از تابلوي «فرياد» است!

كامنتم ربطي به نوشته ي شما ندارد.
راستش هرچه تلاش كردم نتوانستم نگويم! چند وقت پيش كتابي خريدم به اسم« فكر جنايت» اثر لئونيد آندريف. شخصيت اصلي داستان يك پزشك است كه من وقتي به صفحه ي 24 و 27 كتاب رسيدم ناخودآگاه به ياد شما افتادم و شديدا هم خنده ام گرفت! انگار كه اين آقاي آندريف الگوي شخصيت داستانش را از روي شما برداشته بود :-)) به هرحال اگر مايل بوديد آن دوصفحه ي كتاب را ديد بزنيد آدرسش اين است: دروازه دولت ، ابتداي چهارباغ، چند قدم بالاتر از دكه ي روزنامه فروشي، كتابفروشي فرهنگسرا، تهِ تهِ كتابفروشي، قفسه ي سمت چپ،بخش رمانهاي كوتاه. طرح روي جلد هم بخشي از تابلوي «فرياد» است!

In terms of 'National Security' I agree with you. However, when it comes to the 300 movie, I gotta say, nobody said it destroys the history and ancient culture of Iran. All everyone said, as far as I know, was that this is a wrong picture and we tried to show them a more realistic one. No fight, no push and no force.

از خوندن نوشته های شما لذت می برم , تند تند بنویسید .

الهه جان
رفتم و خریدم و خواندمش
اگر فرصت کنم راجع به آن هم خواهم نوشت.
قربانت
گوشزد

سلام ... دقیقا!!!

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes