حرف آخر در هنگام اختلاف نظر
چند وقتی است که به سبب مشغولیت چیزی ننوشتهام.
اتاقهای خانه را تغییر دکوراسیون میدادیم...پارکت، کاغذ دیواری، فرش، پرده و لوسترها را عوض یا اضافه کردیم و برای اتاق پسرها نجاری به خانه آوردیم که یک دیوار را به طور کامل قفسه بندی کند و تخت و کمد لباس و کتابخانه و ویترین در آن بسازد.
تقریبا کار تمام شده بود که بر سر رنگ کشوها بین من و پسر بزرگم اختلاف نظر پیش آمد.
نجار میگفت که رنگ مورد نظر پسر فعلا موجود نیست ولی تا یک هفته دیگر میرسد ولی رنگ مورد نظر من موجود بود و وقفهای در کار نیمه تمام پیش نمیآورد.
هر چه با زبان خوش به گوشش خواندم که قول این نجارها قول نیست و همانطور که الآن دو ماه تاخیر کرده است باز هم یک ماه ما را سر کار میگذارد و خانه همین طور مثل بازار شام درهم ریخته و نامنظم باقی میماند به خرجش نمیرفت و مرتب میگفت:
اون رنگی که تو میگی خیلی زشته...خیلی خیلی اتاقم رو بیریخت میکنه.
گفتم:اولا اون رنگی که من میگم سیر و روشن یک رنگ است و خیلی هم شیک است و ثانیا فعلا موجود است.
گفت: من اگر اینکار را بکنی پایم را در این اتاق نخواهم گذاشت.
بلافاصله به نجار زنگ زدم و نظر خودم را به عنوان تصمیم نهایی به او اعلام کردم...
تلفن را که قطع کردم پسرک برافروخته و عصبانی شروع به داد و بیداد کرد: خیلی مستبد و دیکتاتوری...خیلی خودخواه و زورگویی...پدرت به تو زور میگفته تو هم حالا داری به من زور میگی...تو وبلاگت ادای روشنفکرا رو در میاری و همهش از دموکراسی میگی ولی در عمل هیچ اعتقادی نه به روشنفکری داری و نه به دموکراسی.
زنم هم اگرچه در مورد رنگ کشوها با من هم نظر بود ولی پس از تلفن من به نجار به پسرک پیوست و گفت:
دیگه حق نداری از آخوندها بدگویی کنی...خودت هم اگر بدتر از اونها نباشی فرق چندانی با اونها نداری.
اینکه من چه جوابی به آنها دادم را بعدا مینویسم ولی فعلا میخواهم بدانم که
نظر شما راجع به این ماجرا چیست؟
اگر شما پدر یا فرزند این ماجرا بودید چه میکردید؟
در مواقعی که با همسرتان، والدین یا فرزندانتان اختلاف نظر پیدا میکنید تصمیم نهایی را چه کسی میگیرد؟
پاسخ خود را در پینوشتی خواهم آورد.
پینوشت:
میدانم که این نوشته و بخصوص این پینوشت مخالفین فراوان دارد و آبرویی برای من باقی نخواهد گذاشت ولی امیدوارم کمی دورتر بایستید و به آنچه مینویسم توجه کنید.
وقتی پسرک آرام شد روبرویش نشستم و گفتم:
اولا که پدرم اگرچه سعی میکرد که حرفش را پیش ببرد ولی در بیشتر مواقع من هم مثل تو با هیاهو در برابر سلطه او مقاومت کردم و امروز میبینم که در اکثر موارد حق با او بوده است و اگرچه من در برابر او حرفم را به کرسی نشاندهام ولی آینده نشان داد که حرف او صحیح بود و مقابله من بیشتر به ضررم تمام شد.
ثانیا اگر فکر میکنی که من با تو برابریم و رای هر دوی ما یکسان است خیالت را راحت کنم که چنین عقیدهای از اساس چرند است!
همه افراد در مواجهه با افراد "بالاتر از خود" دم از مساوات میزنند و در مقابل "اشخاص زیر دست" از رتبه بندی اجتماعی سخن میگویند و چون جوانها به اقتضای موقعیت سنی خود در طبقات فرودست (از نظر منزلت اجتماعی) قرار دارند با شعارهای سوسیالیستی دم از برابری "همه" میزنند...چنین شعارهایی مرا که خر نمیکند! تو هم بدان که اگر رتبه بندی اجتماعی را به رسمیت نشناسی و در جهت مبارزه با آن و تحقق شعارهای برابری بیش از حد جوش و خروش کنی هم ناکام و هم ناامید خواهی شد! این واقعیت امروز جامعه ماست و اگر عمر من کفاف دهد و این واقعیت تغییر کند به استقبال آن خواهم شتافت.
ثالثا من بیش از دو و نیم ملیون تومان در این اتاق خرج کردهام که چندان لزومی هم نداشت و همه دکوراسیون آن را مطابق میل و سلیقه تو عوض کردم در حالی که تو احتمالا بیش از 5/1 سال دیگر در این اتاق نخواهی بود...در این میانه رنگ سه کشوی میز تحریرت مطابق میل تو نیست...این همه سر و صدا و شلوغ بازی و شعار دادن و توهین کردن بجای تشکر برایم قابل درک نیست...مثل آن است که کسی اتومبیلی به تو هدیه بدهد و بجای تشکر به رنگ روکش صندلیهای آن اعتراض کنی!
استدلال من پسرک را قانع کرد...شما را چطور؟
پینوشت2:
تقدیم به پارسا...ادمونتون - کانادا
یارم همدانی و خودم هیچ ندانی
یارب چه کند هیچندان با همدانی
پینوشت3:
برخی قواعد اجتماعی وجود دارند که بدون آنکه کسی آنها را وضع کرده باشد مورد پذیرش همگان یا اکثریت قریب به اتفاق جامعهاند مثلا زیبارویان مقبولترند.
بیان دلایل متعدد و شواهد و قراین متقن در رد این قاعده مشت بر سنگ و آب در هاون کوبیدن است.
از جمله این قواعد پذیرفته شده اجتماعی، رتبه بندی اجتماعی است.
این قاعده، درست یا غلط، ساری و جاری است و هر کس در هر مرتبه اجتماعی در مواجهه با فرادستان آن را نفی میکند تا حداکثر منافع خود را تامین کند.
اینکه من یا شما این قاعده اجتماعی را قبول نداشته باشیم کوچکترین تاثیری در وجود یا عدم این قاعده نخواهد داشت.
من، با وجودی که "مراتب علمی" و "سطح خانوادگی" و "شهرت به درستکاری" را همیشه داشتهام ولی در 4-3 سال گذشته با افزایش چشمگیر ثروت و مکنت به این نتیجه باور نکردنی رسیدهام که مهمترین فاکتور در رتبه بندی اجتماعی همانا ثروت است و بس!
مخالفت فرودستان، احتجاج فلاسفه و اصرار جامعه شناسان این قاعده را تغییر نتواند داد.
من آموزش این رتبه بندی را وظیفه اصلی والدین میدانم تا در آینده فرزندان آنها در برابر اجتماعی که برای آنها به اندازه خانواده ارزش قایل نمیشود و این رتبه بندی را با قاطعیت و بیرحمی اعمال میکند نومید و سرکوفته نگردند.
نظرات ابراز شده توسط شما در کامنتدانی بطور غیر مستقیم موید همین نظریه است.