تلفن که زنگ زد ساعت از 2 نیمه شب گذشته بود.
از آن سوی خط صدای مضطرب علی به گوش رسید که ملتمسانه و غمآلود میگفت که حال مامانم بد است...تو رو خدا زود خودتو برسون...و قبل از اینکه منتظر عکسالعمل من شود هقهق کنان تلفن را قطع کرد.(علی را که یادتان هست!؟)
من تازه فارغالتحصیل شده بودم و از وجدان حرفهای ذرهای در نهادم بود...برخاستم و غرغرکنان کیف وسایلم را برداشتم و به خانه علی رفتم.
مادر علی زنی بود 55 -50 ساله و بسیار چاق و کوتاه و مذهبی!
پدر علی بیاعتنا در اتاق دیگر خوابیده بود.
مادر چادری به سر کرده بود و ناله میکرد.
شرح حالش را گرفتم...گفت:(با لهجه اصفهانی غلیظ بخوانید و تجسم کنید)
آقای ...
2 ساعت قبل رفته بودم تو حموم. همین که لخت شدم آ آب ریخت رو پسونام! من همین جور لختی لخت بدنم شوروع کرد به مور مور...باباشا صدا زدم گفتم حج آقا من لختم!
همون بیرون وایسین آ دکترا خبر کونین...
حج آقا دری حمومو وا کردن اومدن تو...میگم مگه نیمیبینی سر و پسونی من لخته مورمورم میشه دارم سرما میخورم ...اصلا اهمیتی ندادن!
در باز ...منم لخت...بدنم هم خیس ...باد خورد به این سر و پسونی من به این حال افتادم!
بعد رو کرد به من و پرسید: شوما مدرکتونو گرفتین؟
گفتم: بله چند روزه گرفتم.
در یک اقدام غیر منتظره چادر را به کناری زد و در حالیکه میگفت پس محرم هستین بلوز و لباس زیرش را تا دم گردن بالا زد و با اشاره به سینههای بزرگ و افتادهاش در حالیکه سعی میکرد مطلب را درست به من تفهیم کند گفت: باد به همین جا خورد!
پرسیدم : در حال حاضر مشکلتون چیه؟
با قیافه حق به جانبی گفت: احساس میکونم تو مقعدم میله فرو میکونن!!
من از ترس آن که در صدد تفهیم جای فرو کردن میله برنیاید!! نسخهای برایش نوشتم و زود بیرون آمدم.
علی به بدرقهام آمد و توضیح داد که مادرش در حالت نیمه بیهوش بوده و او خیلی ترسیده و من گفتم که احتمالا برای جلب توجه پدرت تمارض کرده است.
با خنگی هر چه تمامتر میپرسید: مامانم چه احتیاجی به جلب توجه بابام داره!؟
سوار ماشین شده بودم و عصبی از اینکه نیمه شب بیخود و بیجهت مرا تا آنجا کشانده بود میخواستم بروم و بخوابم و علی ول نمیکرد و مرتب سوال میکرد که مریضی مامانم چیه؟
پا را روی گاز فشار دادم و سرم را از پنجره بیرون بردم و گفتم :
"بابا دلش میخواد...اون باباتو بیدار کن دواش رو بهش بده!!"
و اما سوال مشخص من این است:
آیا شما به چه طریق توجه همسر یا دوست یا حتی والدین و فرزندانتان را جلب میکنید؟
و آیا روش نفوذ بر (مخصوصا همسرتان) تا چه حد موثر است؟ در دراز مدت آیا از تاثیر روشتان کاسته نمیشود؟
فعلا همین دو سوال را جواب بدهید تا بعد!
پینوشت غیر مربوط!
مرا هم به یلدا پارتی دعوت نمودهاند...اینهم دعوتنامه!
1) من اصفهانی نیستم...فقط ساکن اصفهانم
2) عاشقی بسیار کردهام گرچه معشوق هم کم نبودم...هیجان انگیزترینش موقعی بود که در هفت هشت سالگی نقشهای کشیدم برای ربودن دل دختر همسایه به این ترتیب که پسرداییم او را درنهر آبی هل دهد و من سوپرمنوار بپرم و او را از مرگ نجات دهم.
صبح روزی که بنا بود این نقشه عملی شود یادم آمد که شنا بلد نیستم و خطر از بیخ گوشم گذشت!
3)دانشجو که بودم ماهی هزار و سیصد تومان کمک هزینه میگرفتم و روز اول ماه آن را خرج میکردم و بیست و نه روز دیگر را با جیب خالی سپری میکردم.
اگرچه ابوی عقیده داشت که من فاقد عقل معاش هستم ولی من به شیخ سخن استناد میکردم که:
قرار در کف آزادگان نگیرد مال
نه صبر در دل عاشق نه آب در غربال!
گذشت زمان البته درستی نظر ابوی را ثابت کرد چنانکه حالا هم با درآمدی بسیار زیاد، هنوز حتی یک ملیون تومان پس انداز ندارم!
4)به خاطر ناموس پرستی خانوادگی ابوی اجازه نداد که در کودکی نجاری و آهنگری و نانوایی و صنایع مشابه بیاموزم!!
نتیجه اینکه حالا بیهنر ماندهام و باید برای هر تیر و تختهای کلی بپردازم!
5) این اواخر دریافتهام که پسر کوچیکه که در لیست دوستداشتنیهای من صدر نشینه مرا در لیست خودش نه تنها بعد از مادر و برادر و پسر عمهاش قرار داده که حتی بعد از بانی (کره خر اسباب بازیش) قرار دارم!
ضربه روحی بدی بود!
من هم زیتون، شراگیم، سید یوسف منیری،ملاحسنی و امید را دعوت میکنم.
پینوشت مرتبط:
متاسفانه بحث این بار با توجه به اختلاط آن با بازی یلدا از مسیر خارج شد و حس و حال پیگیری آن را ندارم.
در جامعهای که جلب توجه منکر و گناه شمرده میشود پرداختن به آن کار آسانی نیست.
در تجربه شخصی، من همیشه برای معاینه از بیماران میخواهم که روی تخت دراز بکشند، پیراهنشان را تا زیر سینه بالا بزنند و دکمه و زیپ شلوار خود را هم باز کنند.
آقایان جوان و میانسال غالبا از همین الگو پیروی میکنند.
خانمهای جوان و میانسال اگر با همراه زن فامیل آمده باشند نیز همین الگو را تبعیت میکنند ولی اگر با همراه مرد و یا فامیل شوهر خود آمده باشند در بیشتر موارد فقط یک قسمت کوچک را نمایان میکنند.
پیرزنها و پیرمردها را باید مواظبشان بود!
همیشه به پیرزنها تاکید میکنم: حاج خانوم تا زیر سینه پیرهنت را بالا بزن و نه بیشتر!! و برای محکمکاری گوشه پیراهنش را هم میگیرم ولی با اینحال در اکثر موارد برای نشان دادن گردن خود هم پیراهن را تا موضع بالا میزنند!
در مورد پیرمردها باید مواظب شلوارشان باشم چرا که به طرفهالعینی شورت و شلوار را تا زانو پایین میکشند! و مخصوصا با توجه به اینکه همیشه دستیار من که خانم است در اتاق حضور دارد این شکل معاینه (ناخواسته) خالی از اشکال نیست.
جدیدا به این نتیجه رسیدهام که این شکل عورت نمایی . پستان نمایی ریشه در سرکوب جلوهگری در دوره جوانی دارد.
آدمها محتاج توحهاند...توجه خود را از یکدیگر دریغ نکنیم.