تئوری های چهل سالگی
مستخدم مطب من زن نسبتا مسنی است که بیست سال پیش از شوهرش جدا شده است.
چند روز پیش در وقت استراحت بین بیماران، منشی ها از مزاحمت ها و متلک های خیابانی مردان گله می کردند.
ایشان هم میدان داری می کرد که بله...از دست این مردان و مزاحمت های خیابانی آنها روزم سیاه شده است و چه و چه!
حرفش که تمام شد گفتم که اینها اگر حرفی می زنند و شکایتی دارند از جوانی است که هم سبب می شود (جوانی در اینجا معنی زیبایی)که مردان به آنها توجه کنند و از بی سلیقگی این توجه را به صورت متلک یا مزاحمت های دیگر بروز دهند و هم اینکه جوانی (در اینجا به معنی کم تجربگی) که سبب می شود به این متلک ها بیش از حد بها بدهند و از آنها بیش از حد ناراحت شوند.
اما من دلیل ناراحتی تو را نمی فهمم.
اول اینکه باورش برای من دشوار است که کسی به تو متلک بگوید و دنبالت بیفتد.
ثانیا اگر کسی چنین کرد اشکالش از نظر تو چیست؟
گفت بالاخره به آدم بر می خورد که مثلا یک جوان سی ساله به آدم بگوید خانوم در خدمت باشیم!
خندیدم و گفتم:
سن که از چهل سال بگذرد...مخصوصا اگر به معاد و موعود هم معتقد نباشی و اصولگرایی ات هم رنگ باخته باشد...همه منعیات و منهیات برایت کم رنگ می شود و ایضا همه اوامر به معروف به نظرت حقه بازی می آید.
از فرصت باقی مانده تا پیری سعی می کنی که نهایت استفاده را ببری...حریص می شوی و رند!
من اگر جای تو بودم به یکی از این درخواست ها که می گویی مکرر است پاسخ مثبت می دادم تا پس از بیست سال لذت یک معاشقه را درک کنم.
پی نوشت:
ظاهرا سوء تفاهم پیش آمده است و علت آن این مثالی است که به عنوان مقدمه آورده ام.
مطلبی که به عنوان مثال می خواستم بنویسم مربوط به یکی از دوستانم بود و من از بیم آنکه شاید به طور تصادفی این مطلب را بخواند و ناراحت شود آن را ننوشتم اما اکنون به نظر می رسد که مجبورم جهت رفع سوءتفاهم پیش آمده آن را قلمی کنم.
من دوستی قدیمی دارم که زنی چهل و دو ساله است و مادر دو بچه نوزده و پانزده ساله است .
در جوانی تا حدودی زیبا بود و پس از زایمان اول به تدریج چاق شد چنانکه امروز علیرغم دو بار عمل جراحی بیش از صد کیلوگرم وزن دارد و دیگر از فروغ جمال در چهره و اندامش خبری نیست.
چندی قبل مهمان آنها بودیم و این دوست که من به استعاره او را مهشید می نامم و به تازگی از سفر استانبول (که برای گرفتن ویزای آمریکارفته بود) مراجعه کرده بود در حین صحبت هایش یک باره با هیجان و در عین حال با لحنی غمبار گفت:
وای بچه ها اونجا یه اتفاق خیلی خیلی بدی افتاد.
ما با تعجب پرسیدیم:
چی شده بود...و او با لحنی نیمه غمگین و نیمه خندان گفت:
کنسول آمریکا ترتیب منو داد!!!
من و زنم به همراه بچه هایش در بهت فرو رفتیم و مهشید به شوهرش اشاره کرد که بلافاصله بچه ها را به اتاقشان هدایت کند.
شوهر نیز بچه های بزرگ را که ناراحت و متعجب و در عین حال مشتاق شده بودند به زور به اتاق برد و بنا بر احتیاط درب را بر رویشان قفل کرد و مهشید به ماجرا ادامه داد که از آنجا که من بنا بود عصر به قونیه و مراسم مولانا بروم فرصت نداشتم که برای دریافت پاسپورت ممهور به ویزا به سفارت مراجعه کنم.
هر چه اصرار کردم که پاسپورت مرا تا ظهر بدهید کارمندان سفارت گفتند غیر ممکن است.
در این بین یکی از کارمندان سفارت که مرد پنجاه ساله و فوق العاده خوش تیپی بود از من پرسید که در کدام هتل اقامت داری و من نام هتل را گفتم.
او هم بی درنگ پاسخ داد که من حوال ساعت پنج بعدازظهر همان حوالی کاری دارم و پاسپورت را برایت می آورم.
از او تشکر کردم.
ساعت 5 بعدازظهر کارمند سفارت آمریکا با پاسپورت در اتاق مرا در هتل کوبید.
در را باز کردم و او را به داخل تعارف کردم.
پاسپورت را گرفتم و به رسم تشکر یک اسکناس پنجاه دلاری به او تعارف کردم.
با دلخوری اسکناس را رد کرد و در پاسخ سوال من که "چگونه می توانم لطف شما را جبران کنم" گفت که اگر می توانید یک نوشیدنی با هم بخوریم.
من عذرخواهی کردم و گفتم که متاسفانه هم اکنون باید به قونیه بروم و اتوبوس تا یک ساعت دیگر حرکت می کند.
او هم خداحافظی کرد و رفت!!
من که منتظر شنیدن یک داستان سکسی و اکشن بودم پرسیدم: بعدش چه شد و شوهر مهشید که ظاهرا صد بار این ماجرا را شنیده بود با خنده گفت دیگه چی می خواستی بشه!؟...یه پارتی رو تو سفارت آمریکا با ندونم کاری مهشید از دست دادیم!!.
زنم گفت حالا بچه ها رو برای چی تو اتاق زندانی کرده ای...با اون تیکه ای که گفتی کنسول ترتیب منو داد حالا اونها هزار تا فکر بد می کنند...اون بیچاره که کاری نکرده.
مهشید که از بی اعتنایی بقیه بسیار ناراحت شده بود با اصرار سعی می کرد که ثابت کند که با هوشیاری از یک حادثه برنامه ریزی شده تجاوز سکسی گریخته است.
من هم با خنده ادامه دادم که عیب کار اینجاست که مردان پنجاه ساله، به خصوص اگر دیپلمات باشند، و در شهری مثل استانبول که پر از خانه های فساد و زنان زیبارو است کار کنند، بعید است که فشار قوه جنسی آنقدر به آنها وارد شود که به زنان مراجعه کننده به کنسولگری متوسل شوند، به خصوص که این زنان هم بالای چهل سال باشند و هم بالای صد کیلو!!
و مهشید دیگر ادامه نداد!
چند روز پیش در وقت استراحت بین بیماران، منشی ها از مزاحمت ها و متلک های خیابانی مردان گله می کردند.
ایشان هم میدان داری می کرد که بله...از دست این مردان و مزاحمت های خیابانی آنها روزم سیاه شده است و چه و چه!
حرفش که تمام شد گفتم که اینها اگر حرفی می زنند و شکایتی دارند از جوانی است که هم سبب می شود (جوانی در اینجا معنی زیبایی)که مردان به آنها توجه کنند و از بی سلیقگی این توجه را به صورت متلک یا مزاحمت های دیگر بروز دهند و هم اینکه جوانی (در اینجا به معنی کم تجربگی) که سبب می شود به این متلک ها بیش از حد بها بدهند و از آنها بیش از حد ناراحت شوند.
اما من دلیل ناراحتی تو را نمی فهمم.
اول اینکه باورش برای من دشوار است که کسی به تو متلک بگوید و دنبالت بیفتد.
ثانیا اگر کسی چنین کرد اشکالش از نظر تو چیست؟
گفت بالاخره به آدم بر می خورد که مثلا یک جوان سی ساله به آدم بگوید خانوم در خدمت باشیم!
خندیدم و گفتم:
سن که از چهل سال بگذرد...مخصوصا اگر به معاد و موعود هم معتقد نباشی و اصولگرایی ات هم رنگ باخته باشد...همه منعیات و منهیات برایت کم رنگ می شود و ایضا همه اوامر به معروف به نظرت حقه بازی می آید.
از فرصت باقی مانده تا پیری سعی می کنی که نهایت استفاده را ببری...حریص می شوی و رند!
من اگر جای تو بودم به یکی از این درخواست ها که می گویی مکرر است پاسخ مثبت می دادم تا پس از بیست سال لذت یک معاشقه را درک کنم.
پی نوشت:
ظاهرا سوء تفاهم پیش آمده است و علت آن این مثالی است که به عنوان مقدمه آورده ام.
مطلبی که به عنوان مثال می خواستم بنویسم مربوط به یکی از دوستانم بود و من از بیم آنکه شاید به طور تصادفی این مطلب را بخواند و ناراحت شود آن را ننوشتم اما اکنون به نظر می رسد که مجبورم جهت رفع سوءتفاهم پیش آمده آن را قلمی کنم.
من دوستی قدیمی دارم که زنی چهل و دو ساله است و مادر دو بچه نوزده و پانزده ساله است .
در جوانی تا حدودی زیبا بود و پس از زایمان اول به تدریج چاق شد چنانکه امروز علیرغم دو بار عمل جراحی بیش از صد کیلوگرم وزن دارد و دیگر از فروغ جمال در چهره و اندامش خبری نیست.
چندی قبل مهمان آنها بودیم و این دوست که من به استعاره او را مهشید می نامم و به تازگی از سفر استانبول (که برای گرفتن ویزای آمریکارفته بود) مراجعه کرده بود در حین صحبت هایش یک باره با هیجان و در عین حال با لحنی غمبار گفت:
وای بچه ها اونجا یه اتفاق خیلی خیلی بدی افتاد.
ما با تعجب پرسیدیم:
چی شده بود...و او با لحنی نیمه غمگین و نیمه خندان گفت:
کنسول آمریکا ترتیب منو داد!!!
من و زنم به همراه بچه هایش در بهت فرو رفتیم و مهشید به شوهرش اشاره کرد که بلافاصله بچه ها را به اتاقشان هدایت کند.
شوهر نیز بچه های بزرگ را که ناراحت و متعجب و در عین حال مشتاق شده بودند به زور به اتاق برد و بنا بر احتیاط درب را بر رویشان قفل کرد و مهشید به ماجرا ادامه داد که از آنجا که من بنا بود عصر به قونیه و مراسم مولانا بروم فرصت نداشتم که برای دریافت پاسپورت ممهور به ویزا به سفارت مراجعه کنم.
هر چه اصرار کردم که پاسپورت مرا تا ظهر بدهید کارمندان سفارت گفتند غیر ممکن است.
در این بین یکی از کارمندان سفارت که مرد پنجاه ساله و فوق العاده خوش تیپی بود از من پرسید که در کدام هتل اقامت داری و من نام هتل را گفتم.
او هم بی درنگ پاسخ داد که من حوال ساعت پنج بعدازظهر همان حوالی کاری دارم و پاسپورت را برایت می آورم.
از او تشکر کردم.
ساعت 5 بعدازظهر کارمند سفارت آمریکا با پاسپورت در اتاق مرا در هتل کوبید.
در را باز کردم و او را به داخل تعارف کردم.
پاسپورت را گرفتم و به رسم تشکر یک اسکناس پنجاه دلاری به او تعارف کردم.
با دلخوری اسکناس را رد کرد و در پاسخ سوال من که "چگونه می توانم لطف شما را جبران کنم" گفت که اگر می توانید یک نوشیدنی با هم بخوریم.
من عذرخواهی کردم و گفتم که متاسفانه هم اکنون باید به قونیه بروم و اتوبوس تا یک ساعت دیگر حرکت می کند.
او هم خداحافظی کرد و رفت!!
من که منتظر شنیدن یک داستان سکسی و اکشن بودم پرسیدم: بعدش چه شد و شوهر مهشید که ظاهرا صد بار این ماجرا را شنیده بود با خنده گفت دیگه چی می خواستی بشه!؟...یه پارتی رو تو سفارت آمریکا با ندونم کاری مهشید از دست دادیم!!.
زنم گفت حالا بچه ها رو برای چی تو اتاق زندانی کرده ای...با اون تیکه ای که گفتی کنسول ترتیب منو داد حالا اونها هزار تا فکر بد می کنند...اون بیچاره که کاری نکرده.
مهشید که از بی اعتنایی بقیه بسیار ناراحت شده بود با اصرار سعی می کرد که ثابت کند که با هوشیاری از یک حادثه برنامه ریزی شده تجاوز سکسی گریخته است.
من هم با خنده ادامه دادم که عیب کار اینجاست که مردان پنجاه ساله، به خصوص اگر دیپلمات باشند، و در شهری مثل استانبول که پر از خانه های فساد و زنان زیبارو است کار کنند، بعید است که فشار قوه جنسی آنقدر به آنها وارد شود که به زنان مراجعه کننده به کنسولگری متوسل شوند، به خصوص که این زنان هم بالای چهل سال باشند و هم بالای صد کیلو!!
و مهشید دیگر ادامه نداد!
23 نظرات:
به شرطی که به کاهدون نزنه و واقعن معاشقه ای باشه برای لذت بردن!
باشه. فرض میکنیم آدم -حقه بازیه- و کسی هم بهش متلک نمیگه. مشکل تو چیه که میزنی تو ذوقش؟
میخوای ثابت کنی بهش که داره چرت و پرت میگه؟
میخوای نشون بدی که خیلی زرنگی و گول نمیخوری؟
میخوای دلشو بسوزونی که ۲۰ سال س ک ث نداشته؟ یا چی؟
بهتر نیست بزاری حرفشو بزنه و پیش خودش فکر کنه این حرفا رو جلوی آقای دکتر زدم الان اون فکر میکنه من چقدر نجیبم که از متلک مردها ناراحت میشم و تازه فکر میکنه که من زیبام که بقیه بهم متلک میگن؟
به طور خلاصه میخوام بگم این بازی که راه انداختی برنده نداره و تنها بازندهش اون خانومست پس راه ننداختنش بهتره.
ظاهرا همان نتیجه ای که نباید بگیری گرفته ای!
قصد من بیشتر این بود که روشی را که در پیش گرفته ای و به آن مباهات می کنی نه منطقی است و نه قابل دفاع...چه رسد که بخواهی به آن مباهات هم بکنی.
این نجابت و مقولاتی از این دست هم برای دختر بچه ها به کار می آید وگرنه انسان بالغ آنقدر نکات و زوایا برای بررسی دارد که به نجابت نمی رسد.
فکر میکنی به هدفت رسیدی؟ من فکر نمیکنم.
در مورد نجابت و ... هم من و تو میدونیم که ما به این نتیجه نمیرسیم ولی:
۱-انسانهای بالغ زیادی هستند که به خاطر تربیت خانوادگی یا سن بالا یا عقل کم یا هرچی به نجابت میرسن از این رفتار.
۲-اون نمیدونه که تو میفهمی هدفش از این حرفا چیه. دلیلی هم نداره که بهش بگی. من بعید میدونم با این اصلاحش کرده باشی.
چندان هم بی نتیجه نبود.
هدف من از ذکر هر ماجرا در شروع یک مطلب خود آن ماجرا نیست...
مثلا این موضوع اصلا راجع به رفتار من یا برخورد من با آن کارمند نیست...شاید اصلا این جملات را نگفته باشم ولی بعدا راجع به آن فکر کرده ام و به خودم گفته ام که می شد این جواب را هم به او داد.
قصد من بیشتر شکافتن این موضوع است که یک مفهوم انتزاعی مثل نجابت که وجود و عدمش از نظر من علی السویه است چگونه می تواند خلا های عاطفی و جنسی یک زن را برای مدت طولانی پنهان کند و خود او را هم بفریبد.
قصد دیگرم ذکر این نکته است که اگرچه در همه زندگی افکار افراد تغییر می کند ولی در یک دوره مشخص که به نظرم حوالی چهل سالگی است کم کم پرده هایی ممکن است از جلوی دیدگان افراد بالا رود و دیدی تازه به زندگی پیدا کنند و همانطور که شما گفته ای این پرده ها ممکن است هرگز کنار نروند.
این که تئوری ها نبود
فقط یک تئوری بود!
این که تئوری ها نبود
فقط یک تئوری بود!
چه اين مطالب را گفته باشيد و چه نه دور از ادب و تربيت بوده. در نهايت اكثر ما خانمها مستقل از سن و سال تمايل به رابطهاي داريم كه بيش از لذت صرف عايدمان كند و به همين دليل اين نوع توجه! را چندان جالب نمي دانيم. در مورد احتمال متلك گفتن به منشي "نسبتا مسن" شما، اگر كمي توجه به اطراف داشته باشيد روزانه موارد مشابه زيادي مي بينيد. اگر ايثشان براي اداره مطب شما مناسب است، در نظر بعضي ديگر براي كارهاي ديگر هم مناسب خواهد بود.
جدا فكر مي كنيد يك خانم مسن از شنيدن متلك يا پيشنهادهاي آنچناني لذت! مي برد؟ خوبيد جدا؟!!!
اين مطلب ربطي به بحث نجابت ندارد. قبول كنيد اين مطلب به اندازه بعضي ديگر از مطالبتان هوشمندانه نبود
گوشزد جان من منظور رو گرفتم ولی مشکل دارم با اين نوع تجزيه و تحليل. البته که چه حيف است آدم ۲۰ سال بنابر رسم و رسوم و عرف جامعه و ترس از مردم، خودش رو از لذت همنشينی و عاشقی و اين چيزها محروم کنه ولی از اون طرف شکايت از متلک و ناراحتی بابت اون يه مسئله ی ديگه است. من آخرين باری که ايران بودم، هر روز احساس میکردم پام رو که از خونه بيرون ميزارم، بهم دست درازی ميشه. يعنی اين شکنجههای زبانی و گفتاری خارج از تحمل من بود. متلک گفتن روش کثيفيه به نظر من. و کاملا با تعريف و تمجيد از زيبايی فرق می کنه. اگر اينخانم شکايتی کرده، به نظر من از اون جنبهی ماجرا بوده. درظمن امتحانش هم برای آقايان مجانيست. کافيست يه بار با لباس، مانتو يا چادر زنانه از خونشون برند بيرون، بعد می بينند که خانمها با چه مشکلاتی دست به گريبانند حکيم جان!
پینوشت. دلتنگتان بوديم ها...
nazkhatoun.com
nazkhatoun
کمی سوئ تفاهم دارد پیش می آید.
الآن که دارم سر کار می روم ولی بعدا حتما توضیح می دهم.
خب درست میگی. این که این بحث رو اینجا پیش بیاری کار خوبیه. من داشتم با این فرض حرف میزدم که اون جوابا رو دادی...
دكتر جان
از چهل گذشته ام. ترس از معاد و موعود و نكير و منكر هم ندارم. اصولگرايي ام هم به قول شما كمرنگ شده. با اين حال از متلك هاي روزانه نه لذت ميبرم و نه آن را شروع مناسبي براي هر نوع رابطه (حتا از نوع يك شبه و صرفا براي لذت) مي دانم. ربطي هم به نجابت ندارد و بيشتر به عقل مربوط مي شود.
با هر تعبيري اگر كسي از رويه اي در زندگي اش راضي است به من و شما چه كه او را (حتي در ذهن خود) زير سوال ببريم.
دوست دارم در جامعه ای که زندگی میکنم مثل انسان با من برخورد شود نه اینکه تا پایم را از خانه بیرون میگذارم تنها به خاطر اینکه زن هستم مجبور باشم جملات بیربط عده ای علاف را تحمل کنم. آن جوان چه حقی دارد که آرامش من را به هم بزند و هرچه دلش میخواهد به من بگوید؟ چرا نباید وقتی در خیابان راه میروم امنیت داشته باشم؟ چرا دائما باید نگران و مضطرب باشم؟ چرا مردها نمیفهمند که ماهم آدم هستیم و دوست داریم با احترام با ما برخورد شود نه اینکه هر احمق بی سر و پایی بدون توجه به اینکه کی هستیم و چه شخصیت و جایگاهی داریم به خودش اجازه دهد با هر لحن و ادبیاتی که دوست دارد به ما متلک بگوید و هرپیشنهادی که دلش میخواهد مطرح کند؟ جالب اینجاست که همین مردان تا یک نفر نگاه چپی به آنها بیندازد بلافاصله از کوره در رفته چاقو میکشند و چه بسا خون طرف را هم میریزند ولی فکر میکنند که زنها آدم آهنی هستند و احساس ندارند و برایشان مهم نیست که چه بشنوند و چگونه به آنها نگاه شود. تنها به این دلیل که ما زنها توان مقابله به مثل نداریم و نمیتوانیم جوابی به فرمایشات آقایان بدهیم و ناچاریم سکوت کنیم و سریع رد شویم. جالبتر ازهمه قضاوت مردم است که معتقد هستند تقصیر از خود زنهاست که بد لباس میپوشند یا رفتار تحریک کننده دارند در حالی که چه دکلته بپوشی و چه چادر نتیجه چندان تفاوتی ندارد و همواره باید متلکها و دست درازیهای این قبیل افراد ناراحت را تحمل کنی. آقای دکتر اصلا دیدگاه شما در این مورد و جوابی که به آن خانم دادید را قبول ندارم و اصلا توقع نداشتم شما موضوعی را که موجب ناراحتی و عذاب بسیاری از زنان این کشور است ناچیز و بی اهمیت بشمارید. هر زنی هر سن وسال و هر عقایدی که داشته باشد دوست دارد در جامعه به عنوان انسان به او نگاه شود. ای کاش شما درک میکردید که چقدر ناراحت کننده است که درخیابان راه بروی و مجبور باشی نگاهها و کلمات افرادی را بشنوی که تو برای آنها انسان نیستی بلکه عروسکی بی مغز و بی احساسی که گویا فقط برای این دنیا آمده ای که عقده ها و تمایلات خود را در تو جست و جو کنند . ستاره 20 ساله
راستش اولش قصد داشتم ماجرای دیگری را به عنوان مقدمه بیاورم ولی از آنجا که احتمال کمی می دادم که خانمی که سوژه اصلی آن ماجراست اینجا را بخواند این ماجرا را ذکر کردم که ظاهرا سبب سوء تفاهم دارد می شود.
شب آن یکی ماجرا را می نویسم و امیدورام که بحث منحرف شده را به مسیر برگرداند.
فقط می خواستم بگویم که عنوان این مطلب تئوری های چهل سالگی است و نه دفاع از متلک پرانی!
جالب است که بیشتر خانم ها خود را معشوق می دانند تا عاشق
خود را مظلوم و همیشه مفعول می دانند و اگر در خیابن از یک پیرزن آدرسی بپرسی همه جا را پر می کند که جوانکی قصد تعرض به من داشته است.
اینها خودشیفتگی عمومی نیست؟
modele in mahshid khanum man ziad didam ,vali in tip afrad yek ede aghaliat hastand .zanani ke alaraghm sen va sal va zaher hamishe khodeshan ra besiar jazab va sexi miaband.man zani ra soragh daram ke dar salhaye 70 omresh ast be khatere saratane sine 1 sineash ra ham bardashte,chagh ham hast va dar zemn be zaher mazhabi ast vali belafasele bad az fote shoharesh migoft ke khastegar dare va marda hame ashegheshand.:)vali gushzadjan in zana khili kamand va be nazare man moshkele ravani darand moteghabelan dar mardha ham mitavanim az in tor afrad peyda konim kasani ke fekr mikonand zanha hame joure ashegh va sheydayeshan hastand hata vaghti be sene 100 ham miresand baz hamintor fekr mikonand.hala che oun mostakhdem va che in mahshid khanume ghese ma hich kodam nemikhastand begand ke ma najibim balke har do mikhastand in payam ra beresunand ke ma hanuz khastani hastim.dar vaghe hadafe asli sohbateshun hamine.
خوب این هم نظری است که شما دارید. ولی واقعا خیلی رک و صریح هستیدها. فکر کنم خانومه داغون شد دیگه با این حرف. هرچند واقعا تعبیر مسخره ای کرد و جمله بدی هم به زبون آورد. طفلی بچه هاش. یاد اون حکایتی افتادم که یک زن زشت با شوهرش دعواش میشه. زنه میگه من اگه از این خونه برم صد نفر دنبالم می افتن و نگاهم می کنن. مرده باورش نمیشه. زنه از در میره بیرون و شوهره هم دنبالش. زنه قیافشو کج و کوله می کنه و مردم با بهت و حیرت بهش خیره میشن. شوهره هم باورش میشه که لابد زنش یک لعبتیه و خودش خبر نداره.
به نظر من هر دو تا داستان میتونه راست باشه. شاید شما ندونید ولی هستن مردایی که از زنای خیلی چاق خوششون میاد و به اصطلاح به اونا فیدر میگن و هر زنی رو حتی نی قلیون تبدیل به شونصد کیلو میکنن البته نرمال نیست ولی وجود داره. این موضوع فقط سلیقه ای اگه من و شما فکر میکنیم زن صد کیلویی زشت دلیلی نداره فلان کارمند فلان کنسول گری هم اینجوری فکر کنه. درباره زن مسن هم هستن مردایی که از خانم های مسن خوششون میاد.
يعني ميگي يه زن 40 ساله ديگه نميتونه زيبا و خواستني باشه؟ اين خيلي بي انصافيه.
حالا بالاي صد كيلو يه چيزي اكثرا از اون حد چاقي خوششون نمياد ولي باز هم ميتونه يه همچين زني زيبا باشه و خصوصيات خوبي داشته باشه كه اضافه وزنش را بپوشونه. البته اين مورد درباره مثال شما صادق نيست و كلي گفتم.
حالا چه نتیجه ای میخواین بگیرین؟
دکتر جان خیلی دلیلی نداره که حرف این خانم راست نباشه. من سال اولی که آمدم ایران دخترم دوماهه بود یه خانمی تقریبا نزدیک به پنجاه سال با هیکل بسیار بدفرم تمام دندانها مصنوعی حالا به قول شما در جوانی یه زیبایی داشت. اما تو آن موقع که من دیدمش چیزی ازش نمانده بود. این خانم مداوم از دوست پسرهاش این که هر جا میره مردها دنبالش میرند. از پلیس راهنمایی رانندگی تا وکیل و مهندس و دکتر یا حتی پسرهای جوان سر کوچه هم دنبالش بودند بهش شماره تلفن می دادند.
یادم یه بار می گفت یکی از دوست پسرهاش یه کادو خیلی گرون قیمت بهش داده که این موضوه مدتها اسباب خنده و تفریج و مسخره کردنش بود.
پارسال که من باز آمدم ایران دیدیم از ماشین رنو قرضه سوار ماشین زانتیا میشه و همش هم ادعا می کنه که دوست پسرهاش براش می خرند. دوستان دست گرفتند گفتند باید یکی از دوستان رو بیاری ما ببینم.شاید بارو نکنی اما روز تولدتش یه آقای بسیار خوش تیپ مهندس بسیار با معلومات (این خانم خودش دپیلم هم نداره بسیار هم کم مطالعه هست نسبت به همه چیز ) جلو چشم همه ما یه سرویس جواهر شاید بیشتر از بیست میلیون بهش کادو داد و جلوی همه ازش قول خواست که دنبال کسی دیگری نباشه و فقط با آن باشه با اجازه شما دهان بنده تا همین آلان هم باز مونده. دکی جان می بینی که همه چیزهای غیر ممکن هم نیست. البته من فکر می کنم اگر زنی جلوی مردی این حرف بزنه و آن اقا احتمال معشوقه اش باشه و میخواهد با زبان بی زبانی بهش بگه من خیلی خاطر خواه دارم و خیلی تحفه هستم. یه کم بیشتر توجه کن به من تحفه استدلال رو کف کردی دکی جان !!!
اون خانم ممکنه راست گفته باشه. شما در مورد سلیقه جنسی اون آقا که اطلاعی ندارین...
من نميدونم چرا اصرار داريد كه بقيه را كنف كنيد و ضعفهاي آنان را به رويشان بياوريد. قدرت انجام دادن يك كار دليل بر درستي انجام دادن آن نيست. شما مسلماً بسيار باهوش هستيد يعني ابزار قدرتمندي در اختيار شما است. اما به نظر من شعور استفاده صحيح از اين ابزار هم مهم است. گرفتن حال ديگران و ... ضايع كردن هوش خدادادي نيست؟
خنگ كسي است كه راحت باور ميكند. باهوش كسي است كه فقط حقيقت را باور ميكند. خيلي باهوش كسي است كه به صلاح خودش و بقيه عمل ميكند!
Do you have any idea? Click here and post a Comment