نقد فیلم...شرح فیلم!
امروز سه فیلم دیدم.
اولی آبگوشتی بود.دیدیم و نفخ کردیم و ...!
دومی قفس غواصی و پروانه یا diving bell and butterfly بود که سرگذشت واقعی ویراستار یک مجله مد بود که در سال 1995 و در 42 سالگی(تقریبا هم سن من ...دور از جانم!) به دنبال یک سکته مغزی که ناحیه پونز در مغز را درگیر کرده دچار فلج کامل بدن بجز پلک چشم چپ می شود.
بر خلاف کسانی که کور یا کر یا فلج می شوند این مرد کلیه دریافت هایش از محیط نرمال بود...می دید و می شنوید و شهوت و تمنا داشت و احساس و رویا و آرزو و حتی منطق و شوخ بعی...ولی این ارتباط با محیط به نحو بیرحمانه ای یک سویه بود.
او قادر نبود به جز با پلک زدن پیامی را به دیگران برساند...ولی با همین پلک زدن در طی مدت 2 سال کتابش را با کمک دیگران نوشت و ده روز بعد از اتمام کتاب درگذشت.
اما فیلم سوم چالش برانگیز می نمود. کودک گمشده یا gone baby gone سرگذشت مادر هرزه و معتادی بود که با کمک دوست پسر قاچاقچی اش تصمیم می گیرد که صد و سی هزار دلار از رییس خلافکاران بدزدد و در پس از این ماجرا دختر 4 ساله اش ربوده می شود و دایی و زن دایی کودک علاوه بر پلیس به زوج جوان کارآگاهی مراجعه می کنند تا با کمک آنان کودک را بیابند.
پس از چند ماه با وجود پیدا شدن مدارکی دال بر کشته شدن طفل، با پیگیری مداوم مرد کارآگاه متوجه می شوند که رییس پلیس که مرد بسیار خوبی هم بوده و چند سال قبل در حادثه ای مشابه دختر 12 ساله اش به قتل رسیده بود با کمک دایی طفل و یک پلیس دیگر دخترک 4 ساله را ربوده و برایش یک زندگی شاد و مرفه درست کرده بود.
استدلالات رییس پلیس برای کارآگاه جوان برای اینکه ثابت کند که چقدر اینکار به نفع طفل است موءثر واقع نمی شود و زن کارآگاه نیز که قانع شده که بهتر است بچه که با گذشت چند ماه مادر معتاد و هرزه اش منتظرش نیست و در این خانه بسیار شادمان است هر چه اصرار می کند که بهتر است بچه در همین خانواده بماند مرد کارآگاه راضی نمی شود و به پلیس اطلاع می دهد و می آیند و رییس پلیس و همسرش را دستگیر می کنند و می برند و طفل را به مادرش برمی گردانند.
زن کار آگاه از زوجش (که دوست پسرش هم بوده) جدا می شود.
پس از چند روز مرد کارآگاه به خانه طفل سر می زند ...مادرش برای هرزگی داشت منزل را ترک می کرد و طفل را تنها در خانه گذاشته بود تا پرستار بعدا پیشش بیاید و مرد مردد شده بود که آیا تصمیمش در بازگرداندن طفل درست بود یا نه؟
من با تصمیم مرد کارآگاه مخالف بودم...
پی نوشت:
این پسر بچه را مدتها بود که می دیدم به تنهایی گدایی می کند.
یک روز ظهر که مادرش برای تحویل گرفتن پولهای دریافتی اش او را به زیر درختان در حاشیه پیاده رو برده بود تصویرش را مثل خبرنگاران حرفه ای شکار کردم.
آیا چنین مادری از پرورشگاه بهتر است؟