تجربه ماساج تایلند مجبورم میکرد محتاطتر باشم آخر آنجا در پذیرش چند خانم جوان و کاردان! نشسته بودند و وقتی که به اتاق ماساج رفتم استادشان را زیارت کردم و خجالت کشیدم که لخت از آنجا در بروم...نمیدانم آن مردک ارشمیدس چطور رویش شد ...ون برهنه از حمام بیرون بزند!
به همین علت در ترکیه ابتدا دو سه روز راجع به ماساجورها تحقیق کردم و یک روز که زنم برای خرید از هتل بیرون رفته بود به پذیرش ماساجخانه مراجعه کردم و درخواست ماساج صابون کردم که از همه ارزانتر بود و با 30 یورو یال و کوپالم را صفا میداد.
مسئول پذیرش پشت چشمی نازک کرد و گفت:
برای ساعت 4 نوبت داریم و قبل از آن همه شیفتها رزرو شده است.
ساعت چهار که زنم از خرید برگشته بود لذا گفتم که منصرف شدهام و فقط همین حالا وقت دارم!
مادام ماساجی متعجب شده بود و احتمالا از خودش پرسیده بود که توی این هتل که از صبح تا شب داری میخوری و میرقصی و شنا میکنی چهکار لازمی داری که وقت نداری...با این حال وقتی انصراف مرا دید صدایم زد و گفت یک وقت کنسل شده دارد که آن را به من میدهد و سی یورو را از لای انگشتان من بیرون کشید و یک دختر نظافتچی را که مشغول تی کشیدن بود صدا زد و مرا به او سپرد که به اتاق ماساج هدایتم کند.
پشت سرش راه افتادم..
یک دختره بسیار بد ترکیب مثل عنتر از آسیای جنوب شرقی بود و مرا به در اتاق ماساج برد.
بیرون روی یک صندلی نشستم و دخترک به داخل اتاق رفت و مدتی با ماساجورها بحث کرد و بعد برگشت و به من گفت که فعلا اتاق ماساج اشغال است و مرا به اتاقی که حمام ترکی بود هدایت کرد.
حمام ترکی شامل یک قسمت گرد در وسط است که بسیار گرم است و یک سکو دورادور دیوار قرار دارد که در آن حوضچههایی تعبیه کردهاند و هر نفر پهلوی یکی از حوضچهها مینشیند و خودش را میشوید و با تشت آب روی سر و بدنش میریزد.
من روی سکوی کناری نشسته بودم که در باز شد و همان دختره عنتر در حالی که لباس ماساجوری پوشیده بود وارد شد و به من توضیح داد که چون شما وقت قبلی نگرفتهاید و ماساجورها دستشان بند است من شما را ماساج میدهم و به طرفهالعینی لنگی را به دور کمر من بست و مایو را از پای من درآورد.
در همین حال 5 نفر از مردان هموطن که به غیر از ما تنها ساکنین ایرانی این هتل بودند و از اتاق پذیرش مرا دنبال کرده بودند وارد حمام ترکی شدند و روی سکوهای کناری نشستند که سال تا سال کسی وارد این حمام نمیشد و همیشه خالی بود.
در سکوت مطلق دور تا دور حمام نشستند و چشم به من و دخترک دوختند.
من نگاهی به دخترک انداختم...دلم آشوب شد و بر بخت خود لعنت فرستادم.
مرا روی سکوی مدور وسط به شکم خواباند لیف و غلیفه را برداشت و به جان بدن پشمآلود من افتاد.
با هر کیسهای که میکشید ده پانزده مو از من میکند و نالهام به آسمان میرفت...اما مردان هموطنم در سکوت و آرامش محو تماشا بودند!
در یک لحظه لنگ را کنار زد و تا آمدم به خودم بجنبم ناموس مرا در برابر دیدگان مردان وطن قرار داد و آنان همچنان در سکوت مطلق نظاره میکردند.
سپس مثل کتلت در ماهیتابه مرا برگرداند و به پشت خواباند.
روی بدنم که از شدت گرما قرمز شده بود یک کاسه آب ریخت و همان عملیات کیسهکشی را تکرار کرد مضاف به اینکه علاوه بر شکنجه سوختن پشت و کمر و کندن مو و زیر نگاه مردان وطن قرار گرفتن، مجبور بودم صورت کریه ماساجور را هم نگاه کنم!
کیسهاش که تمام شد یک لیف را هم کف صابونی کرد و به بدنم کشید و دو سه کاسه آب رویم ریخت و از حمام بیرونم کرد.
با خروج من، مردان وطنم هم از حمام خارج شدند...خرسند از آنکه با حضور خود مانع از وقوع یک فعل بیناموسی شدهاند!
پینوشت نامربوط:
احمد زیدآبادی چند سال پیش برای نوشتن پاراگرافی در یک مقاله به یک سال زندان محکوم شد.
مضمون آن مقاله این بود که برخی مدعیاند که اگر همه دستگاهها و نهادها کاملا اسلامی شوند همه امور خود به خود اصلاح میشود و در آن پاراگراف توضیح داده بود که قوه قضاییه اسلامیترین نهاد کشور است که از صدر تا ذیلش را مجتهدین و مسلمانان معتقد اشغال کردهاند و دست بر قضا ناکارآمدترین و یکی از فاسدترین نهادها نیز هست...
الحق که گفتن برخی جملات که بر روی زبان سنگینی میکند ارزش حبس کشیدن هم دارد.
مقاله کنونیاش را هم بخوانید...امیدوارم که دردسری برایش پیش نیاورد اگرچه این مقاله هم ارزش حبس دارد!