از فرخی یزدی تا احمد زیدآبادی
سالها بعد وقتی در شب عید نوروزی زندانیان از فرخی یزدی می پرسند که بهترین خاطره زندگیت چه بوده است لبخند تلخی می زند و می گوید:
یک روز هنگام غروب آفتاب از روی پلی در لنینگراد رد می شدم و دختر روس زیبایی با دوچرخه از روبرویم می آمد...تا به من رسید از دوچرخه اش پایین آمد و به زبان فارسی از من پرسید که آیا شما فرخی یزدی هستی؟
و در برابر دیدگان حیرتزده من توضیح داد که دانشجوی زبان فارسی است و اشعار مرا می خواند ... سپس با هم به کافه ای رفتیم و یک چای نوشیدیم و این بهترین خاطره زندگی من بود...مرا که کسی در وطن نمی شناخت آن دخترک روس با جزییات می شناخت و دنبال می کرد.
اکنون سه ماه است که احمد زیدآبادی با بسیاری دیگر در بند است...ما به احمد مدیونیم که بسیار دانسته هایش را به ما آموخته و داشته هایش را با ما به اشتراک گذاشته است.
احمد زیدآبادی بی شک مظهر شرافت اهل قلم در این روزگار وانفسا است.
مباد که او نیز چون فرخی یزدی در وطنش ناشناس تر ازغربت باشد.
بالاترین
بالاترین
6 نظرات:
مرسی، خیلی وقت بود ازت خبر نبود نگران شده بودم. امیدوارم همیشه این طوری نمونه.
به امید پیروزی
بهزاد
ترانه.ی این روزا
http://renddeaalamzuzzz.blogspot.com/2009/09/blog-post_17.html
مطلب کوتاه بود ولی بسیار آموزنده بود. موفق باشی
خوب نوشتی
خیلی
برای همین فیلتر شدی؟!
زیدآبادی را دوست دارم بخاطر ظریف دیدنهایش و جسارتش در اندیشیدن. و او بزرگی ست از خیل بسیارانی که هوای آبادی و آزادی را در سر دارند. و سلام بر تو گوشزد عزیز.
خیلی دلم برای خودت و نوشته هات تنگ شده بود گوشزد جان.
خیلی خوشحالم تونستم بیام تو وبلاگت.
بازم یه نوشته خوب و قشنگ.
می بینم با منتظری می پری:)) بهش سلام برسون
نمی دونم نظرم ثبت شد یا نه. سه بار فشار دادم اما خبری نشد.
nazarkhahit engar kharabe
rasti be khanoome mokarame va bachehaye golet salam ziadi beresoon
Do you have any idea? Click here and post a Comment