از فرخی یزدی تا احمد زیدآبادی
سالها بعد وقتی در شب عید نوروزی زندانیان از فرخی یزدی می پرسند که بهترین خاطره زندگیت چه بوده است لبخند تلخی می زند و می گوید:
یک روز هنگام غروب آفتاب از روی پلی در لنینگراد رد می شدم و دختر روس زیبایی با دوچرخه از روبرویم می آمد...تا به من رسید از دوچرخه اش پایین آمد و به زبان فارسی از من پرسید که آیا شما فرخی یزدی هستی؟
و در برابر دیدگان حیرتزده من توضیح داد که دانشجوی زبان فارسی است و اشعار مرا می خواند ... سپس با هم به کافه ای رفتیم و یک چای نوشیدیم و این بهترین خاطره زندگی من بود...مرا که کسی در وطن نمی شناخت آن دخترک روس با جزییات می شناخت و دنبال می کرد.
اکنون سه ماه است که احمد زیدآبادی با بسیاری دیگر در بند است...ما به احمد مدیونیم که بسیار دانسته هایش را به ما آموخته و داشته هایش را با ما به اشتراک گذاشته است.
احمد زیدآبادی بی شک مظهر شرافت اهل قلم در این روزگار وانفسا است.
مباد که او نیز چون فرخی یزدی در وطنش ناشناس تر ازغربت باشد.
بالاترین
بالاترین