زمانه را چو نکو بنگری همه پند است
من کوشش می کردم که از قضیه رادیو زمانه دور بمانم اما با توجه به آنچه امروز از شراگیم خواندم به این گرداب کشیده شدم!
به سبک خودش که چندی است کامنت هایش را برای مطلب دیگرا در وبلاگ خودش منتشر می کند من هم این نوشته را که بنا بود کامنتی باشد برای این مطلب در اینجا می نویسم!
شراگیم جان سلام
من هم اگر فرصت کافی داشتم می خواستم همین ها را بنویسم و بنابراین این متن را تا اطلاع ثانویه دو نفره تلقی کن و هر گونه وجهی که بابت آن به دست می آوری سهم مرا کنار بگذار!
راستش را بخواهی چیزی که امروز من در کلیت دنیا می بینم و به پسرک هم می گویم راجع به کمبود شغل به عنوان تامین کننده پول و امنیت و احترام و اعتبار اجتماعی و پر کننده وقت و ارضا کننده احساس مفید بودن و ...است.
کمبود شغلی که روز به روز بیشتر می شود
.یک شغل خوب باید بتواند همه موارد فوق را تامین کند و طبیعی است که از دست دادن چنین شغلی مثل هر ناکامی دیگری با درجاتی از پرخاشگری همراه باشد...
در چنین شرایطی ناکام ماجرا بسته به پیش زمینه روانی یا اجتماعیش واکنش نشان می دهد ...
همه ما هر گاه با یک loss یا ؛از دست دادن؛ روبرو می شویم ۵ مرحله را می گذرانیم که این ۵ مرحله مرزهای روشنی با هم ندارند.ابتدا بهت زده انکار می کنیم و سپس خشمگین می شویم در مرحله سوم شروع به چانه زنی می کنیم و سپس افسرده می گردیم ...در مرحله پنجم هم با یادگار سازی از موقعیت از دست رفته خاطراتی را می سازیم و عکس و صوت و فیلم هایش برایمان تسلای خاطر می شود.
مهدی جامی شغلی داشت که همه این ها را برایش تامین می کرد و طبیعی است که واکنش های روانیش به ترتیب فوق باشد.
اما در این میانه واکنش اضافه ای وجود داشت که مربوط به سبقه اعتقادی و اجتماعی اوست و آن هم "شیوه بسیج گری" برای حل مشکل بود و انتظاری که او از همه کارکنان زمانه داشت که با اعتراض و حتی شاید اعتصاب خود مانع برکناری او شوند.
نکته ای که از دید ایشان مخفی مانده بود این بود که:
اگر ایشان مالک شرکتی باشد که خود آن را تاسیس کرده می تواند همه روش و سیاست های خود را اعمال کند هر چند که خوشایند کارکنان یا دیگران نباشد.
اگر ایشان مدیر شرکت تعاونی باشد که کارکنان سهام دار آن هستند تامین منافع و رضایت آنان شرط بقای مدیریت اوست.
اما اگر دیگرانی شرکت یا موسسه یا رادیویی تاسیس کرده باشند و بودجه آن (مهمترین قسمت قضیه از دید واقع گرایانه) را تامین کرده باشند و ایشان را به سمت مدیر آن برگزیده باشند می توانند و محق هستند که هر زمان که بخواهند بخشی یا همه آن "شغل" را پس بگیرند و بسیج کارکنان هم تاثیری بر این روال نخواهد داشت...چرا که کارکنان هم علیرغم همه دلبستگی که به مدیر سابق دارند منافعی دارند و عقل حسابگری که حافظ آن منافع است.
هر چه باشد آنها هنوزشغلی دارند که اگر نه به اندازه شغل مدیریت ...اما در حد قابل قبولی واجد مولفه های فوق الذکر هست!
به سبک خودش که چندی است کامنت هایش را برای مطلب دیگرا در وبلاگ خودش منتشر می کند من هم این نوشته را که بنا بود کامنتی باشد برای این مطلب در اینجا می نویسم!
شراگیم جان سلام
من هم اگر فرصت کافی داشتم می خواستم همین ها را بنویسم و بنابراین این متن را تا اطلاع ثانویه دو نفره تلقی کن و هر گونه وجهی که بابت آن به دست می آوری سهم مرا کنار بگذار!
راستش را بخواهی چیزی که امروز من در کلیت دنیا می بینم و به پسرک هم می گویم راجع به کمبود شغل به عنوان تامین کننده پول و امنیت و احترام و اعتبار اجتماعی و پر کننده وقت و ارضا کننده احساس مفید بودن و ...است.
کمبود شغلی که روز به روز بیشتر می شود
.یک شغل خوب باید بتواند همه موارد فوق را تامین کند و طبیعی است که از دست دادن چنین شغلی مثل هر ناکامی دیگری با درجاتی از پرخاشگری همراه باشد...
در چنین شرایطی ناکام ماجرا بسته به پیش زمینه روانی یا اجتماعیش واکنش نشان می دهد ...
همه ما هر گاه با یک loss یا ؛از دست دادن؛ روبرو می شویم ۵ مرحله را می گذرانیم که این ۵ مرحله مرزهای روشنی با هم ندارند.ابتدا بهت زده انکار می کنیم و سپس خشمگین می شویم در مرحله سوم شروع به چانه زنی می کنیم و سپس افسرده می گردیم ...در مرحله پنجم هم با یادگار سازی از موقعیت از دست رفته خاطراتی را می سازیم و عکس و صوت و فیلم هایش برایمان تسلای خاطر می شود.
مهدی جامی شغلی داشت که همه این ها را برایش تامین می کرد و طبیعی است که واکنش های روانیش به ترتیب فوق باشد.
اما در این میانه واکنش اضافه ای وجود داشت که مربوط به سبقه اعتقادی و اجتماعی اوست و آن هم "شیوه بسیج گری" برای حل مشکل بود و انتظاری که او از همه کارکنان زمانه داشت که با اعتراض و حتی شاید اعتصاب خود مانع برکناری او شوند.
نکته ای که از دید ایشان مخفی مانده بود این بود که:
اگر ایشان مالک شرکتی باشد که خود آن را تاسیس کرده می تواند همه روش و سیاست های خود را اعمال کند هر چند که خوشایند کارکنان یا دیگران نباشد.
اگر ایشان مدیر شرکت تعاونی باشد که کارکنان سهام دار آن هستند تامین منافع و رضایت آنان شرط بقای مدیریت اوست.
اما اگر دیگرانی شرکت یا موسسه یا رادیویی تاسیس کرده باشند و بودجه آن (مهمترین قسمت قضیه از دید واقع گرایانه) را تامین کرده باشند و ایشان را به سمت مدیر آن برگزیده باشند می توانند و محق هستند که هر زمان که بخواهند بخشی یا همه آن "شغل" را پس بگیرند و بسیج کارکنان هم تاثیری بر این روال نخواهد داشت...چرا که کارکنان هم علیرغم همه دلبستگی که به مدیر سابق دارند منافعی دارند و عقل حسابگری که حافظ آن منافع است.
هر چه باشد آنها هنوزشغلی دارند که اگر نه به اندازه شغل مدیریت ...اما در حد قابل قبولی واجد مولفه های فوق الذکر هست!
8 نظرات:
نوشته هر دوی شما حکم لگد زدن به افتاده را دارد.
در فرهنگ ما این کار ناپسند است و اخلاقی نیست.
دوست عزیز
من نه در نوشته خود و نه در نوشته شراگیم چنین چیزی را ندیدم.
5 مرحله هر فقدان یا از دست دادنی 6 هفته طول می کشد و به همین علت برای از دست رفتگان چهلم می گیرند و بازماندگان به زندگی معمول بر می گردند.
آقای جامی هم پس از چهلم این واقعه می تواند برگردد و ارزیابی مجددی از کل رویداد داشته باشد.
راجع به فرهنگ هم من نمی دانم که چه چیز مقدسی است که ما باید در پاسداشت آن کوشا باشیم و حرمت آن را حفظ کنیم و رفتار خود را بر آن منطبق کنیم...راستش می ترسم چانه ام گرم شود و از سایر کارهایم بمانم وگرنه توضیح می دادم که فرهنگ چگونه شکل می گیرد و چرا فرهنگ من و شما اگرچه هر دو ایرانی هستیم ولی عمدتا با هم متفاوت است.
من شخصا وقتی شنیدم ایشون برکنار شده ناراحت شدم ایشون رو چندان نمی شناختم اما فکر این که رسانه ایرانی باید توسط ایرانی گردونده بشه منو عذاب میداد اما درست بعد از اظهار تاسفی که به خودم ایشونم پست کردم وب لاگستان کاری کرد که من پیشمان شدم
آقای گوشزد بارها هر کدوم از ما طعم از دست دادن یک موقعیت رو چشیدیم موقعیت ایشون از این نظر قابل درکه اما دیگه این همه ناله و زاری برای چی هست به قول ملا حسنی وای حسین کشته شد خوب اگه ایشون اینقد تواناست حتما و بی شک درموقعیت بهتری به ایران خدمت میکنه دیگه
این بازیها چی بود که مثلا دوستان ایشون دراوردند؟؟؟در یک حدی قابل
قبول بود آقای امیر اما یک سرچ کنید میبنید این موضع به از موضوع کردان هم بیشتر صفحه داره
قرار است در هفته آینده مبلغی از طرف رادیو زمانه بابت نوشته ام به حسابم واریز شود...هروقت واریز شد نصفش را حواله میکنم به حسابت...!:)
سلام ... وقتی شفافيت کامل در کار نباشد، حال هرنوع شرکت يا موسسهای باشد از اين اتفاقها و بدتر ازين هم میافتد ...
حالا که آب ها از آسیاب افتاده تو و شراگیم راجع به آن قلم فرسایی کرده اید.
بحث را باید تا داغ است پیگیری کرد
محسن عزیز
حرفت درست است که پیگیری بحث داغ چیز دیگری است مشروط بر آنکه اطلاعات کافی راجع به آن در دست باشد.
الآن تا حدودی زوایای تاریک بحث روشن شده و به نظرم برای بحث منصفانه زمان مناسب تری است و همانطور که قبلا گفتم بهتر است چهلم حادثه بگذرد تا احساسات ابتدایی فروکش کند و ببینیم آیا بورد زمانه پادگانی عمل کرده یا مدیر آن انضباط مالی را کاملا رعایت نکرده است و یا علت دیگری در کار بوده است.
دیگرانی هم که قبلا نظری ابراز داشته اند بهتر است حالا هم مجددا ارزیابی مجددی داشته باشند و ببینند هنوز بر آن نظر هستند یا نه؟
من که اهل تو رو خدا و غلط کردم و این حرفها نیستم...شما هم البته عاقل تر از اونی هستین که چنین اشتباهی مرتکب بشین! البته اگه یادتون نرفته باشه که من هم به اندازه یک دوجین عکس کج و کوله از شما دارم که میتونم همین الان به صورت رایگان در اختیار مشتاقان و علاقمندانتون قرار بدم؟
خلاصه که ما جایی نمیخوابیم که آب زیرمون بره...!:)
Do you have any idea? Click here and post a Comment