آنچه در مدت هجر تو کشیدم
ده دوازده روزی است چیزی ننوشتهام.
دو سه روزش دندانم درد میکرد و سه چهار روز هم اینترنت قطع بود.
حالا که برگشتهام میبینم که ظاهرا شهر مجازی در امن و امان است...کسی در هجران من سر به جیب تفکر نبرده و گریبان آسایش ندریده...که هیچ به اندازه شپشک عانهای که به موی زهاری بند است دلتان پیش من بند نیست!!
باشد!...گفتم که نگویید طرف نفهمید...طلبتان باشد.
اما بعد از گلهگزاری، یک مشورتی هم میخواستم با شما بکنم اگرچه سابقه نشان داده است که بیشتر سبب گمراهی است ولی ما که گوش نصیحت نیوشمان کر و دیده عبرت بینمان کور است!
بیت:
چه به من گو، چه به در گو، چه به خر گو!
اما اصل ماجرا اینکه من یک پژو مدل چهار سال پیش دارم که از آن کاملا راضیم ولی الآن این پسرک پیله کرده است که این را بفروش و یک مگان فول 2000 بخر.
این نقل و انتقال حدود بیست ملیون تومان برایم خرج برمیدارد و با توجه به اینکه من تقریبا هیچوقت سوار اتوموبیل نمیشوم برایم خرید ماشین بیست و هشت و نیم ملیون تومانی توجیهی ندارد اما او با توجه به اینکه میداند که رگ خواب مرا چگونه به دست آورد به صورت لاینقطع در گوش من میخواند.
لطفا بگویید به نظر شما آیا این کار در شرایط امروز ایران عاقلانه است یا نه؟
ثانیا آیا شما مگان دارید یا داشتهاید؟...چگونه اتوموبیلی است؟
تا بحث ماشین باز و داغ است به اطلاع برسانم که به مناسبت دهه محرم در بعضی از خیابانهای شهر به طور رایگان روی شیشه عقب ماشینها عباراتی چون "یا حسین شهید" یا "یا ابوالفضل" مینویسند و بدون اغراق بیش از بیست در صد اتوموبیلها روی شیشههای عقب خود چنین عباراتی را به صورتی که کل شیشه عقب را اشغال کند درج کردهاند.
جالب اینجاست که بیشتر این ماشینها متعلق به جوانانی است ژیگول و قرتی که اپوزیسیون بینوا به آنان امید بسته است!
پینوشت:
وبلاگم را منتقل کردم به بلاگر بتا، کامنت دانیش از کار افتاد.
کار عاشورایم ظاهرا درآمده است.
پینوشت 2:
ضمن تشکر از ملای عزیز جهت انتخاب اینجانب در کابینه
اولا اعلام میکنم که من فقط متصدی امور سرد مزاجی خانمها هستم و مسئولیت خطیر سردمزاجی آقایان را به یکی از داوطلبین اجاره میدهم!
ثانیا از همین بدو امر مخالفت خود را با وزیر نیرو و نیز فرماندار کرج اعلام میکنم...شووراشون مخالف کار کردن اونا تا آخر شب در کابینهاند...رضایت نومه بیارن...چشم!
پی نوشت نهایی:
بالاخره یک پزو 206 تیپ 5 خریدم به 3 علت
اول اینکه مشخصات فنی تیپ 5 از نظر ظاهری بسیار شبیه مگان 1600 ساده است.میماند زیبایی ظاهری که ما از اول هم در قید و بند ظاهر نبودهایم (البته به این قیمت)
دوم ایکه ده ملیون تومان از آن ارزانتر است و معنا و مفهوم آن این است که من برای خرید این ماشیت پنج ملیون تومان اضافه پرداختم ولی برای خرید یک مگان باید پانزده ملیون اضافه میپرداختم و بهره پنج ملیون تومان در ماه 150 هزار تومان است و بهره پانزده ملیون تومان چهارصد و پنجاه هزار تومان یعنی برای سوار شدن به این ماشین من روزی پنج هزار تومان خواهم پرداخت و برای سوار شدن به آن ماشین روزی پانزده هزار تومان که برای من که در هفته یک ساعت هم سوار ماشین نمیشوم تصدیق میفرمایید که مبلغ زیادی است...میماند قضاوت شما راجع به خسیس بودن مو از ماست کشیدن من که آن هم چندان مهم نیست!
اما دلیل سوم یا "علتالعلل" این بود که خانمم تیپ 5 را ترجیح میداد و چون همیشه ماشین زیر پای اوست و صد البته چون جایش روی سر ماست فرمایش او را بر خواست پسرک ترجیح دادم...
راستی شما نظر همسرتان برایتان مقدم است یا فرزندتان؟
پینوشت بعد از نهایی!!
بعد از کلاهی که ایران خودرو قصد داشت که سرم بگذارد تیپ 5 نگرفتم و با وسوسه مداوم پسرک مگان را خریدم.