تفاوت فيزيولوژي جنسي در مردان و زنان

با اجازه مي‌خواستم يك توضيح راجع به تفاوت فيزيولوژي جنسي در مردان و زنان بدهم و آن اينكه دو مرحله انگيزش جنسي و ارگاسم را با هم اشتباه نگيريم.
آستانه انگيزش جنسي در زنها بالاتر از مردان است و به عبارت ساده تر ديرتر تحريك مي‌شوند ولي در ارگاسم قضيه اين است كه مردان قادر به ارگاسم متوالي نيستند ولي زنها مي‌توانند دهها ارگاسم را بطور متوالي تجربه كنند.
يعني مردي مي‌تواند با زني به ارگاسم برسد ولي براي انگيزش و ارگاسم بعدي يك زمان تحريك ناپذيري است كه مثلا اگر براي مرد مورد نظر يك ساعت باشد به دو مرحله تحريك ناپذيري مطلق و نسبي تقسيم مي‌شود.
در مرحله تحريك ناپذيري مطلق كه مثلا يك ربع ساعت از اين يكساعت است مرد با هيچ پارتنري نميتواند سكس كند ولي در مرحله تحريك ناپذيري نسبي مرد قادر است با يك پارتنر جديدتر يا جذاب‌تر رابطه جنسي برقرار كند.
ميزان لذت ارگاسم و هيجان آن هميشه يكسان نيست.
مرداني كه دچار انفاركتوس مي‌شوند تا يك ماه نبايد با زن خود و تا شش ماه با زن غريبه نزديكي كنند.
زنان اما دوره تحريك ناپذيري بين ارگاسم‌ها را ندارند و قادرند بارها به طور متوالي با يك يا چند پارتنر به ارگاسم برسند و ارگاسم هاي عميق‌تري را تجربه كنند مشروط بر آنكه پيش زمينه ذهني آنها نسبت به پارتنر يا پارتنرها يا خود عمل جنسي منفي نباشد.

يك پرسش...صد پاسخ

این خاطره هنوز بعد از سالها در گوشه​های تاریک ذهن من می​درخشد و مرا به قضاوت می​کشاند و در طی زمان داوری مرا عوض می​کند...می​خواهم شما را هم در این دلمشغولی درازمدت شریک کنم.
سالها پيش در بندر عباس پزشک عمومی بودم و مطب نسبتا پر رونقی هم داشتم.
روزی خانم بيست ساله​ای که بيمارم بود و تازه عروس شده بود با حالتی چنان غمگين و مضطرب مراجعه کرد که نگرانش شدم.
پس از آنکه آرام شد ماجرايش را برايم چنين شرح داد...
۱۲ سال پيش که دخترکی ۸-۷ ساله بودم خواهرم با مرد مهربان و آقايی ازدواج کرد که از روز اول برای من و ساير خواهران و برادرانم مثل برادری مهربان و شوخ و بذله​گو و دوست داشتنی بود.
در اين دوازده سال خواهرم صاحب دو فرزند شد که حالا ده ساله و شش ساله هستند.
موقعی که من می​خواستم ازدواج کنم خواهر و شوهر خواهرم به ما بسيار کمک کردند...آنقدر که بدون کمک آنها ازدواج ما ممکن نمی​شد...
چهار روز پيش، صبح که شوهرم سر کار رفت و من مشغول کارهای خانه بودم، زنگ در به صدا در آمد و در را که باز کردم شوهر خواهرم را در آستانه در ديدم...تعجب کردم ولی تعارف کردم و وارد شد.
مدتی نشست و چايی آوردم و احوالپرسی کردم...گفت کاری با تو داشتم!
با تعجب پرسيدم بفرماييد...در حالی که صدايش می​لرزيد گفت که از سه سال پيش عاشق تو شده​ام و همه​اش ترا می​خواسته​ام...هميشه تو در خيالات و تصورات منی...حتی موقعی که با خواهرت عشقبازی و سکس دارم ترا به جای او تصور می​کنم...
ناباورانه بلند شدم که از اتاق بيرون بروم با چابکی به جلوی در پريد و دست​های مرا به زور در دستش گرفت و در حالی که از هيجان می​لرزيد با کلماتی که من ديگر نمی​فهميدم از من می​خواست که حالا که شوهر کرده​ام و ديگر منعی (منظور پرده بکارت است) در کار نيست با او عشقبازی کنم.
با عصبانيت رد کردم و گفتم که اگر از آنجا برود به حرمت گذشته​اش قضيه را فراموش می​کنم و با التماس گفتم که به خواهرم و فرزندانش فکر کند و به آنها خيانت نکند و از من نيز چنين خيانتی نخواهد.
بدون اعتنا به حرفهايم، در اتاق را بست و با زور در عرض چند دقيقه به شکل وحشيانه و غير قابل باوری به من تجاوز کرد و بعد پشيمان شد!
بغض​آلود و شرمگين از من عذر خواهی کرد و خواهش کرد که او را ببخشم و ديگر تکرار نخواهد شد و مرا در ميان اشک بی​امان و حس تلخ شکستن، تنها گذاشت و رفت.
تا بعد از ظهر که شوهرم آمد بی​اختيار گريه می​کردم...او که آمد مهربانانه از من جويای حالم شد و آنقدر با محبت با من حرف زد که پس از آنکه چند بار از او قول و حتی قسم گرفتم که واکنش نامعقول نشان ندهد ماجرا را برايش گفتم!
ابتدا بهت زده شد و سپس با خشم تمام مرا کتک زد!
چه غلطی کرده بودم...حالا بايد او را هم آرام می​کردم و تا صبح فردا آنقدر با او صحبت کردم که ظاهرا آرام گرفت.
امروز صبح بدون اطلاع من با شوهرخواهرم به دريا رفته بود (معمولا برای قاچاق جنس از دوبی با هم به دريا می​رفتند) و بعدازظهر که برگشت ادعا کرد که گشت دريايی امارات دنبال آنها کرده است و در تعقيب و گريز مجبور شده​اند که جنس​های خريداری شده را به دريا بريزند و در حين اينکار و در حالی که سرعت قايق بسيار زياد بوده است شوهر خواهرم به دريا افتاده است و او از ترس گشت امارات فرار کرده است و شوهر خواهرم غرق شده است!
همه حرف او را باور کردند (اين اتفاق گاهی می​افتاد) غير از من که می​دانستم من چه کرده​ام و او چه کرده است.
قيافه غمبار و ماتم زده خواهرم و فرزندانش را که می​بينم...به معنای واقعی کلمه آتش می​گيرم...
حالا پس از اين همه سال اين سوال از ذهن من بيرون نمی​رود
خانم عزيز! اگر شما به جای اين خانم بوديد چه می​کرديد؟
آقای عزيز! اگر شما به جای شوهر اين خانم بوديد چه می​کرديد؟
جوابهای شما برای شناخت خودتان از خودتان و همسرتان بسيار مهم است.
من نيز نظر و پاسخ خود را به اين سوال خواهم داد.

پي‌نوشت1:

از همه بلاگرها بخصوص آقايان خواهش مي‌كنم به بحث بپيوندند.

اگر برايتان به دلايلي مقدور نيست كه نام خود را بنويسيد با اسم مستعار شركت كنيد.

(بلاگر با اسم مستعار كه بخواهد كامنت با يك اسم مستعار ديگر بگذارد نوبر مي‌شه)

نظري كه ابراز مي‌كنيد اگر واقعي باشد از دروني‌ترين لايه‌هاي ضمير ناخودآگاه شما پرده بر خواهد داشت.

اگر بلاگر مسلمان هستيد يا سنتي يا مدرن يا استشهادي يا استكباري...اين نظر مي‌تواند شما را به خودتان بشناساند.

پي‌نوشت2:

برايم بسيار جالب است كه عليرغم اينكه از آقايان چه در ايجا و چه در كامنت‌ها و چه با ارسال ايميل خواهش كرده‌ام كه نظرشات را بنويسند از اين كار امتناع مي‌كنند.

يكبار در يك مجلس مهماني كه دوستانم به همراه همسرانشان حضور داشتند در يك جمع 24-25 نفره اين ماجرا را تعريف كردم و نظر همه را خواستا شدم و آنجا هم همين اتفاق افتاد...خانم‌ها يك به يك شروع به اظهار نظر كردند و آقايان سكوت و گاه مزه پراني!!

سرانجام با اصرار فراوان من يكي از آقايان كه از دوستان بيست ساله و صميمي‌ام است با ايما و اشاره به من نشان داد كه حالا كه اينطور است پدرت را در مي‌آورم و رو به خانم من كرد و گفت:

(با لهجه غليظ اصفهاني)

من نيميدونم چرا هر چي پيرزني بواسيري و بچه اسهاليه‌س مي‌آن پيشي من...آ هر چي زني خوشگلي مسئله دارس مي‌ره پيشي شووري شوما!!

با اين پاتك ناجوانمردانه توپ و ميدان را از دست من در آورد و مرا به لاك دفاعي برد چنانكه تا آخر شب مجبور شدم غرغرهاي زنم را بشنوم و لبخند بزنم!!...

لطفا خانم‌هايي كه شوهر خارجي دارند نظرش را بپرسند و در كامنت بنويسند تا لااقل از ديدگاه مردانه هم در اين قضيه مطلع شويم.

پي‌نوشت3:

اگر برايتان جالب يا مهم باشد اين نظر من است

نظر من، بي آنكه ديگر اصراري به درست بودنش داشته باشم به چند بحث بنيادين ارتباط پيدا مي‌كند1-ملاك خوب و بد چيست؟چرا ما، اكثريت ما، كار مرد را بد مي‌دانيم...بيشتر ما زن را مظلوم مي‌دانيم و باز اكثر ما كار شوهر راذ تقبيح مي‌كنيم؟منصفانه كه نگاه كنيم ملاك خوب و بد نزد ما سنت است...آموزه هاي كودكي است.باور كنيد كه اگر اين مرد در تبت اين كار را انجام داده بود نه زن مقاومت مي‌كرد نه با گريه به شوهرش مي‌گفت و نه اصلن براي شوهر مهم بود كه چنين اتفاقي افتاده است.(در تبت هر زني مجاز است كه در آن واحد 4 شوهر داشته باشد).اين نشان مي‌دهد كه ملاك خوب و بد براي ما سنت يا همان آموزه هاي كودكي است.ما با يك عمل واحد روبرو هستين(سكس) و پيرايه هايي كه ذهن ما بر آن مي‌بندد (تجاوز وشيانه، شكستن غرور، زير پا گذاشتن احساسات و غيرت مردانه) اينها همه برداشت هاي ذهن است و هيچكدام واقعيت خارجي ندارد...اما امر متعارف و نامتعارف ...يا بهتر بگويم امر هنجار يا ناهنجار واقعيت خارجي دارد يعني اينكه ما مي‌توانيم بدون در نظر گرفتن آموزه هاي كودكي و يا سنتي اين امر را ناهنجار بدانيم كه يك تعريف مدرن است ولي وابسته به آمار است به اين معني كه روانشناسان تا مدتها همجنسگرايي را كاري ناهنجار مي‌دانستند تا زماني كه آمار به آنان ثابت كرد كه اين امر ناهنجار نيست چون بيش از 5% اجتماع آن را انجام مي‌دهند و به عبارتي با توجه به منحني توزيع نرمال اينها زير پوشش منطقه هنجار قرار مي‌گيرند.اگر الآن هم ثابت شود كه بيش از 5% زنان شوهر دار در جامعه امروز ايران سكس با غير شوهر خود دارند با عرض معذرت از مردان و زنان غيرتمند وطنم اين كار از نظر آماري ناهنجار نخواهد بود هر چند از نظر سنتي و ديني ناهنجار باشد.يك مسئله كه براي من در كل اين بحث جالب است اين است كه كسي اشاره اي به اين نكته نمي‌كند كه شوهر وقتي از ماجرا مطلع مي‌شود اول كتك مفصلي به زن مي‌زند!!يعني كار شوهر خواهر بدتر بوده است يا كار شوهر(مالك)...به قول يكي از كامنت گذاران اگر شوهر خواهر به خانه خواهر زن رفته بود و او را كتك زده بود ، شوهر اصلن اعتراضي نمي‌كرد و شايد هم حداكثر با يك عذرخواهي مسئله ختم به خير مي‌شد؟اگر اجبار و زورگويي بد و قابل اعتراض است (كه هست) نه فقط اجبار زن به رابطه جنسي توسط شوهر خواهر كه كتك زدنش توسط شوهر نكوهيده و ناپسند است و حتي ناپسندتر از مورد اول!اما دومين موردي كه مي‌خواهم به آن اشاره كنم مسئله "اولويت" است.تجاوز كردن به زور بدتر است يا كتك زدن يا كشتن يا فحش دادن يا بي‌آبرو!! شدن.هر كدام از ما بر اساس رنكينگي كه در ذهن داريم وارد اين قضيه مي‌شويم...اگر به نظرمان تجاوز از همه چيز بدتر است بنابراين قتل متجاوز مباح و ضروري است.مردي در اين ميانه وجود دارد كه در يك ازدواج مالك زني شده است و در يكي دو ماه درجه اين مالكيت به حدي رسيده است كه به خودش اجازه داده است به صرف يك صيغه عقد كه خوانده‌اند (خرجي هم كه نكرده است و همه مخارج عروسي را آن شوهر خواهر بينوا داده است) زن تازه عروسش را بزندو شوهر خواهر حامي ازدواجش را بكشد و خواهر زنش را كه شايد شوهرش را خيلي هم دوست داشته و در صورت اطلاع از ماوقع مي‌توانسته او را ببخشد بيوه مي‌كند و فرزنداني را كه به ديدار پدر دلخوش بوده‌اند در حسرتي عميق و هميشگي فرو ببرد تا از...غيرت ديني ( يك مفهوم انتزاعي و فاقد اعتبار وجودي) دفاع كند!!به نظر او اين مفهوم انتزاعي در صدر اولويت‌ها قرار داشته است و ارزش اينهمه جنايت و بدبخت كردن سايرين را داشته است!با توجه به اصولي كه در با لا گفتم من اگر جاي آن شوهر بودم اول غمگين مي‌شدم...خيلي زياد به حدي كه خودم نياز به تسلا داشتم.در مرحله بعد به اتفاق همسرم و مادر زن و شايد پدر زنم به خانه خواهر زنم مي‌رفتيم و بدون حضور كودكان مسئله را كم كم و بدون ابراز خشم بازگو مي‌كرديم...آن مرد احترام اجتماعي خود را از دست مي‌داد و اين مجازات كمي نيست.پس از اين واقعه ديگر سكوت مي‌كردم و منتظر مي‌ماندم...ممكن است خواهر زن يا پدر و مادرش تصميمات ديگري هم بگيرند يا نه ولي براي من همين قدر كافي بود.اما شما اگر زن هستيد و در ايران زندگي مي‌كنيد اكيدا توصيه مي‌كنم كه به شوهرتان نگوييد!علتش هم اين است كه بيشتر مردان در اينگونه موارد حتي از تصور اين موضوع پرهيز مي‌كنند ...با بيان اين موضوع چنگي بر دلمه‌اي مي‌كشي كه فوران خونش كنترل نمي‌شود.بهتر است با مادرتان صحبت كنيد و در مرحله بعد با يك روانشناس غير حزب‌الهي!بسياري از روانشناسان حزب الهي حرفهايي را كه مي‌زنند عقايد خودشان است و نه راهكارهاي علمي كه آموخته‌اند.چيز ديگري به ذهنم نمي‌رسد

"تربيت ديني و مسئوليت ملي"

لطفا اين مطلب را تا انتها بخوانيد و با خواندن مقدمه آن، از ادامه دادن آن منصرف نشويد.
تربيت كردن يعني هدايت در مسير مشخص براي رسيدن به هدف مشخص.
بر اين اساس اگر در نظر داريد كه مهندس مكانيك تربيت كنيد مسير متفاوتي را بايد بپيمائيد نسبت به زماني كه قصد داريد يك مهندس كشاورزي پرورش دهيد.
همچنين درتربيت كودك يك فرمول واحد و صحيح وجود ندارد .
بچه‌اي كه ساعت 10 شب مسواك زده و به بستر مي‌رود و لباس‌هايش مرتب است، آيا از تربيت صحيحي برخوردار است؟
پاسخ اين سوال بستگي به اين دارد كه شما چه هدفي براي اين بچه در نظر داريد.
احتمالا در كوتاه مدت اين "كودك راحتي" محسوب مي‌شود ولي اگر قصد شما براي آينده او يك مرد تحصيلكرده، قوي و با اراده است اين طرز تربيت به احتمال زياد موثر نخواهد بود.
پس از اين مقدمه به مطلب اصلي مي‌پردازم.
حكومت ايران با صرف هزينه گزاف مشغول تربيت بسياري از فرزندان ايران به شكلي است كه خود آن را "تربيت اسلامي" مي‌نامد.
اين يك واقعيت بسيار دردناك است كه بسياري از كساني كه به صورت سيستماتيزه تحت اين نوع تربيت قرار مي‌گيرند، به مانند سربازاني كه شستشوي مغزي شده‌اند تابع فرمان مافوق خواهند بود...تحليل‌هاي نهادهاي رسمي را به صورت دربست مي‌پذيرند...سطحي و فاقد شعور مخالفت بار مي‌آيند... و متاسفانه به علت محتواي اين نوع تربيت ايدئولوژيك فاقد احساسات انساني و به جاي آن متعهد به جمع هم مسلكان خواهند بود.
اين تربيت را جدي بگيريد.
به گفته فرمانده بسيج در سالهاي اخير حدود 9 مليون نفر در اردوها و كلاس‌هاي بسيج شركت كرده‌اند.
فراموش نكنيد كه يك پسر دبيرستاني مي‌تواند سه ماه تابستان در كلاس‌هاي بسيج شركت كند، اوغات فراغتش را پر كند، كلاس‌هاي مختلف را به رايگان بگذراند و مهم‌تر از همه، سه ماه از دوره سربازيش كم شود!
وقتي به صورت كلان به قضيه نگاه كنيد و فقط به محله خود در شهرهاي بزرگ بسنده نكنيد ...به جمعيت جوان روستاها و شهرهاي كوچك و حاشيه شهرهاي بزرگ نگاه كنيد به عمق فاجعه پي خواهيد برد.
خلاصه اتفاقي كه در حال افتادن است اين است كه حكومت، پول نفت و ماليات و ساير درآمدهاي ايران را كه متعلق به همه ايرانيان است، صرف تربيت ايدئولوژيك طبقه محروم به ضرر طبقه متوسط و مرفه مي‌كند.
مسلم است كه همه به يك اندازه تحت تاثير اين تربيت قرار نمي‌گيرند...برخي استشهادي و برخي كاملا حزب‌الهي مي‌شوند و تعداد بيشتري فقط متشرع مي‌گردند.
هدف از اين نوع تربيت، ايجاد چنين افرادي است و متاسفانه به علت فقر اقتصادي و به تبع آن فقر فرهنگي، اين هدف تا حد زيادي تامين شده است.
دور و بر ما پر است از جوجه‌هاي تازه سر از تخم درآورده‌اي كه افكار كاناليزه شده خود ما را به چالش مي‌كشند و بايد ساعت‌ها با هر يك از آنها بر سر مسائل بديهي بحث بيهوده كرد كه مثلن چرا عمليات استشهادي و قتل مردمان بي‌گناه درست نيست!!
يا براي لايه‌هاي كمتر تربيت شده‌شان توضيح داد كه نماز، روزه، عبادت و پرهيز ملاك برتري نيست و لزوما به انسانيت و شرافت ختم نمي‌شود.
حتي براي آنان كه كمتر از همه تحت تاثير اين "تربيت اسلامي" قرار گرفته‌اند و موسيقي و شوي غير مجاز مي‌بينند و با بسياري از اعمال حكومت مخالفند قبول آزادي‌هاي فردي مثل حجاب بسيار دشوار است در حالي كه 27 سال پيش كه اين تربيت اسلامي وجود نداشت اكثريت زنان بي‌حجاب بودند.
ما و امثال ما كه به تنوع افكار و تكثر آرا باور داريم در برابر كساني قرار گرفته‌ايم كه تا ما را حداقل در ظاهر مثل خود نكنند دست بردار نيستند.
ما كه به اعتراضات مدني و مسالمت‌آميز اعتقاد داريم با كساني روبرو هستيم كه در ايدئولوژي آنها سركوب شديد هر حركت مخالفي مجاز و بلكه مباح است.
ما به آنها مادر، برادر، دوست من و ...مي‌گوييم و آنها به ما پتياره، هرزه و دشمن لقب مي‌دهند.
ما همديگر را به نفي خشونت و تعصب و پرهيز از راههاي غير مدني (حتي اعتصاب غذا) فرامي‌خوانيم و آنها بر اساس تربيت ايدئولوژيك خود منتظر يك اشاره‌اند كه با ريختن خون ما و يا حداقل زدن مشت و لگد وباتومي بر ما به وظايف شرعي خود عمل كنند.
آيا در اين مواجهه چه كسي برنده خواهد شد؟
آيا راهي به نظر شما مي‌رسد؟

پي‌نوشت1:

وقتي نااميد مي‌شوي از اصلاحات متمدنانه و آرام...ناگزير پرخاشگر مي‌شوي!

امروز... اميدوارم كه در بازي‌هاي بعدي تيم ايران از همان تركيب و تاكتيك قبلي استفاده كند و ببازد...شايد آناني كه كتك خوردن و دستگيري مظلومانه دختران را با نيشخندي كنار لب نظاره كردند يا بي‌تفاوت از كنارش گذشتند، خشمگينانه به خيابان بريزند و شورش كنند و كتك بخورند...و شايد كه آنگاه كه "احساس كتك خوردگي" كردند، احساس‌هاي ديگرشان هم از كما در آيد و بدانند كه با كه طرفند و مسئله اصلي و اساسي‌شان كدام است!

پي‌نوشت2:

خوب.. مثل اينكه نيمي از پيش بيني‌ام درست از كار در آمده و برانكو اعلام كرده كه تركيب تيم ايران در مسابقه با پرتغال تغييري نسبت به مسابقه مكزيك نخواهد كرد.

منتظر باخت و شورش بعد از آن مي‌مانم!

طلب كمك و راهنمايي

من هفت کارمند دارم.
يکی از آنها مرد و شش نفر ديگر زن هستند.
از اين شش نفر يکی مسن است که در واقع تميز کاری می​کند و آبدارچی است.
از ۵ نفر باقيمانده يکی خوشگل نيست و ۴ نفر ديگر خوشگل هستند.
از اين چهار نفر يکی متاهل است و سايرين ( به همراه همان خانم غير خوشگل) مجردند.
يکی از مشکلات روزمره من با همسرمُ بر سر اين منشی​هاست.
او با اين چهار نفر مشكل دارد.
هر چه به او می​گويم که مطب داری يک کار کاپيتاليستی! است قبول نمی​کند!
می​گويم کسانی که از صبح تا شب با آدم کار می​کنند نبايد سبب خستگی چشم شوند...به خرجش نمی​رود!
می​گويم کارمندان خوش سيما سبب آرامش بيماران می​شوند...می​گويد خودتی!
هر دليلی مي​آورم...بهانه​ای می​آورد.
مثلا يکی از آنها که شمالی است هفته پيش از مرخصی برگشت و برای من مقداری ماهی اوزون برون آورد و هر چه اصرار کردم پولش را نگرفت و گفت سوغاتی است.
الآن يک هفته است که گير داده است که چه معنی دارد که برای تو سوغاتی بياورد.
من باب اطلاع شما عرض کنم که در بيست سال گذشته هيچ خطايی (نه کوچک و نه بزرگ!!) از من سر نزده است و خودش هم بر آن کاملن گواهی می​دهد.
(به سبک زن روز) شما بگوييد چه کنم!!؟

پي‌نوشت1:

از ديشب تا حال 3 بار جواب كامنت‌هاي دوستان را نوشته‌ام (به تفصيل و با كلي نمك پراني!!) ولي اين بلاگر خراب بوده است و انتقال نداده است.

اگر تا ظهر حوصله كنم يك بار ديگر مي‌نويسم.

پي‌نوشت2:

كامنت‌داني درست شد.

ظاهرا در تنظيماتش اشكالي پيش آمده بود و آن را كامنت ناپذير كرده بودم.

لطفا پاسخ‌ها را بخوانيد و در بحث شركت كنيد.

دو خاطره دور...بدون برداشت نزديك

پيچيده در چادر و مقنعه سياه، با عينکی دودی و دستکشی سياه روبرويم می​نشيند و توضيح می​دهد که يک ماه است که پريودش به تاخير افتاده است.
پس از اخذ شرح حال، برای آزمايش​های تکميلی می​فرستمش...
چند روز بعد با جواب بر​می​گردد.
همين که می​گويم حامله هستی...عصبانی می​شود و شروع به داد و بيداد می​کند که تو به چه حقی برای يک دوشيزه باکره تست حاملگی داده​ای!!؟
به قهقهه می​خندم و می​گويم ادا و اطوار در نيار...برای من جانماز هم آب نکش!
می​رود و عصر منشيم به داخل ميآيد و می​گويد که *آن خانم* می​خواهد با شما صحبت کند.
می​گويم: ويزيتش را بگير و به داخل بفرستش!!
به داخل اتاق می​آيد و می​نشيند و می​پرسد:
چطور چنين چيزی ممکن است...يعنی می​شه که از رفتن به حمام عمومی حامله شده باشم؟
با صراحت آميخته به بی​رحمی و بدجنسی می​گويم نه!
می​پرسد: پس چه جوری؟
می​گويم خوابيده​ای کنار يک مرد و با او معاشقه و نزديکی کرده​ای و حامله شده​ای!!
اول می​خندد...بعد گریه می​کند.
می​گویم ماجرا را شرح بده.
توضیح می​دهد که در یک مدرسه دینی درس خوانده و مداح و معلم قرآن مجالس زنانه است و در سفری که اخیرا به جمکران داشته است توسط يکی از طلاب به کار ثواب فراخوانده شده است!
به کسی برای سقط جنين معرفيش می​کنم و می​رود.



********************************************************




خانمی با قيافه کاملن موجه به من مراجعه می​کند و آزمايش خود را مبنی بر حاملگی به من ارائه می​کند و از من می​خواهد که او را برای سقط به کسی معرفی کنم.
از او می​پرسم که به چه روشی جلوگيری می​کنی؟
می​گويد شوهرم لوله​هايش را بسته است.
می​گويم پس از چه کسی حامله شده​ای!!؟
عصبانی می​شود و پرخاشگری می​کند که چرا به من توهين می​کنی.
با خونسردی می​گويم که اگر می​خواهی به تو کمک کنم بايد جواب اين سوال را بدانم.
شروع می​کند به قسم خوردن که بسياری از اقوام و آشنايانش با وجود بستن لوله​های شوهرانشان حامله شده​اند!
با نيشخند می​گويم: پس بايد به دنبال پدر بچه​های آنها هم بگردی!
مستاصل مطب را ترک می​کند ولی پس از چند روز بر​می​گردد.
پس از تعدادی سوالات فنی-پليسی اعتراف می​کند که با کمک برادر شوهرش، شوهر معتادش را که مقاديری ترياک در خانه داشته به پليس لو می​دهد و او را زندانی می​کنند و شوهر بدبخت از همه جا بی​خبر، برادر را مامور می​کند که در دوره حبس از زن و بچه​اش نگهداری کند و برادر هم تمام آداب زن داری را بجا می​آورد!

*********************************************************


اين دو خاطره مربوط به سالها پيش بود که در شهر کوچکی پزشک عمومی بودم.


Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes