این خاطره هنوز بعد از سالها در گوشههای تاریک ذهن من میدرخشد و مرا به قضاوت میکشاند و در طی زمان داوری مرا عوض میکند...میخواهم شما را هم در این دلمشغولی درازمدت شریک کنم.
سالها پيش در بندر عباس پزشک عمومی بودم و مطب نسبتا پر رونقی هم داشتم.
روزی خانم بيست سالهای که بيمارم بود و تازه عروس شده بود با حالتی چنان غمگين و مضطرب مراجعه کرد که نگرانش شدم.
پس از آنکه آرام شد ماجرايش را برايم چنين شرح داد...
۱۲ سال پيش که دخترکی ۸-۷ ساله بودم خواهرم با مرد مهربان و آقايی ازدواج کرد که از روز اول برای من و ساير خواهران و برادرانم مثل برادری مهربان و شوخ و بذلهگو و دوست داشتنی بود.
در اين دوازده سال خواهرم صاحب دو فرزند شد که حالا ده ساله و شش ساله هستند.
موقعی که من میخواستم ازدواج کنم خواهر و شوهر خواهرم به ما بسيار کمک کردند...آنقدر که بدون کمک آنها ازدواج ما ممکن نمیشد...
چهار روز پيش، صبح که شوهرم سر کار رفت و من مشغول کارهای خانه بودم، زنگ در به صدا در آمد و در را که باز کردم شوهر خواهرم را در آستانه در ديدم...تعجب کردم ولی تعارف کردم و وارد شد.
مدتی نشست و چايی آوردم و احوالپرسی کردم...گفت کاری با تو داشتم!
با تعجب پرسيدم بفرماييد...در حالی که صدايش میلرزيد گفت که از سه سال پيش عاشق تو شدهام و همهاش ترا میخواستهام...هميشه تو در خيالات و تصورات منی...حتی موقعی که با خواهرت عشقبازی و سکس دارم ترا به جای او تصور میکنم...
ناباورانه بلند شدم که از اتاق بيرون بروم با چابکی به جلوی در پريد و دستهای مرا به زور در دستش گرفت و در حالی که از هيجان میلرزيد با کلماتی که من ديگر نمیفهميدم از من میخواست که حالا که شوهر کردهام و ديگر منعی (منظور پرده بکارت است) در کار نيست با او عشقبازی کنم.
با عصبانيت رد کردم و گفتم که اگر از آنجا برود به حرمت گذشتهاش قضيه را فراموش میکنم و با التماس گفتم که به خواهرم و فرزندانش فکر کند و به آنها خيانت نکند و از من نيز چنين خيانتی نخواهد.
بدون اعتنا به حرفهايم، در اتاق را بست و با زور در عرض چند دقيقه به شکل وحشيانه و غير قابل باوری به من تجاوز کرد و بعد پشيمان شد!
بغضآلود و شرمگين از من عذر خواهی کرد و خواهش کرد که او را ببخشم و ديگر تکرار نخواهد شد و مرا در ميان اشک بیامان و حس تلخ شکستن، تنها گذاشت و رفت.
تا بعد از ظهر که شوهرم آمد بیاختيار گريه میکردم...او که آمد مهربانانه از من جويای حالم شد و آنقدر با محبت با من حرف زد که پس از آنکه چند بار از او قول و حتی قسم گرفتم که واکنش نامعقول نشان ندهد ماجرا را برايش گفتم!
ابتدا بهت زده شد و سپس با خشم تمام مرا کتک زد!
چه غلطی کرده بودم...حالا بايد او را هم آرام میکردم و تا صبح فردا آنقدر با او صحبت کردم که ظاهرا آرام گرفت.
امروز صبح بدون اطلاع من با شوهرخواهرم به دريا رفته بود (معمولا برای قاچاق جنس از دوبی با هم به دريا میرفتند) و بعدازظهر که برگشت ادعا کرد که گشت دريايی امارات دنبال آنها کرده است و در تعقيب و گريز مجبور شدهاند که جنسهای خريداری شده را به دريا بريزند و در حين اينکار و در حالی که سرعت قايق بسيار زياد بوده است شوهر خواهرم به دريا افتاده است و او از ترس گشت امارات فرار کرده است و شوهر خواهرم غرق شده است!
همه حرف او را باور کردند (اين اتفاق گاهی میافتاد) غير از من که میدانستم من چه کردهام و او چه کرده است.
قيافه غمبار و ماتم زده خواهرم و فرزندانش را که میبينم...به معنای واقعی کلمه آتش میگيرم...
حالا پس از اين همه سال اين سوال از ذهن من بيرون نمیرود
خانم عزيز! اگر شما به جای اين خانم بوديد چه میکرديد؟
آقای عزيز! اگر شما به جای شوهر اين خانم بوديد چه میکرديد؟
جوابهای شما برای شناخت خودتان از خودتان و همسرتان بسيار مهم است.
من نيز نظر و پاسخ خود را به اين سوال خواهم داد.
پينوشت1:
از همه بلاگرها بخصوص آقايان خواهش ميكنم به بحث بپيوندند.
اگر برايتان به دلايلي مقدور نيست كه نام خود را بنويسيد با اسم مستعار شركت كنيد.
(بلاگر با اسم مستعار كه بخواهد كامنت با يك اسم مستعار ديگر بگذارد نوبر ميشه)
نظري كه ابراز ميكنيد اگر واقعي باشد از درونيترين لايههاي ضمير ناخودآگاه شما پرده بر خواهد داشت.
اگر بلاگر مسلمان هستيد يا سنتي يا مدرن يا استشهادي يا استكباري...اين نظر ميتواند شما را به خودتان بشناساند.
پينوشت2:
برايم بسيار جالب است كه عليرغم اينكه از آقايان چه در ايجا و چه در كامنتها و چه با ارسال ايميل خواهش كردهام كه نظرشات را بنويسند از اين كار امتناع ميكنند.
يكبار در يك مجلس مهماني كه دوستانم به همراه همسرانشان حضور داشتند در يك جمع 24-25 نفره اين ماجرا را تعريف كردم و نظر همه را خواستا شدم و آنجا هم همين اتفاق افتاد...خانمها يك به يك شروع به اظهار نظر كردند و آقايان سكوت و گاه مزه پراني!!
سرانجام با اصرار فراوان من يكي از آقايان كه از دوستان بيست ساله و صميميام است با ايما و اشاره به من نشان داد كه حالا كه اينطور است پدرت را در ميآورم و رو به خانم من كرد و گفت:
(با لهجه غليظ اصفهاني)
من نيميدونم چرا هر چي پيرزني بواسيري و بچه اسهاليهس ميآن پيشي من...آ هر چي زني خوشگلي مسئله دارس ميره پيشي شووري شوما!!
با اين پاتك ناجوانمردانه توپ و ميدان را از دست من در آورد و مرا به لاك دفاعي برد چنانكه تا آخر شب مجبور شدم غرغرهاي زنم را بشنوم و لبخند بزنم!!...
لطفا خانمهايي كه شوهر خارجي دارند نظرش را بپرسند و در كامنت بنويسند تا لااقل از ديدگاه مردانه هم در اين قضيه مطلع شويم.
پينوشت3:
اگر برايتان جالب يا مهم باشد اين نظر من استنظر من، بي آنكه ديگر اصراري به درست بودنش داشته باشم به چند بحث بنيادين ارتباط پيدا ميكند1-ملاك خوب و بد چيست؟چرا ما، اكثريت ما، كار مرد را بد ميدانيم...بيشتر ما زن را مظلوم ميدانيم و باز اكثر ما كار شوهر راذ تقبيح ميكنيم؟منصفانه كه نگاه كنيم ملاك خوب و بد نزد ما سنت است...آموزه هاي كودكي است.باور كنيد كه اگر اين مرد در تبت اين كار را انجام داده بود نه زن مقاومت ميكرد نه با گريه به شوهرش ميگفت و نه اصلن براي شوهر مهم بود كه چنين اتفاقي افتاده است.(در تبت هر زني مجاز است كه در آن واحد 4 شوهر داشته باشد).اين نشان ميدهد كه ملاك خوب و بد براي ما سنت يا همان آموزه هاي كودكي است.ما با يك عمل واحد روبرو هستين(سكس) و پيرايه هايي كه ذهن ما بر آن ميبندد (تجاوز وشيانه، شكستن غرور، زير پا گذاشتن احساسات و غيرت مردانه) اينها همه برداشت هاي ذهن است و هيچكدام واقعيت خارجي ندارد...اما امر متعارف و نامتعارف ...يا بهتر بگويم امر هنجار يا ناهنجار واقعيت خارجي دارد يعني اينكه ما ميتوانيم بدون در نظر گرفتن آموزه هاي كودكي و يا سنتي اين امر را ناهنجار بدانيم كه يك تعريف مدرن است ولي وابسته به آمار است به اين معني كه روانشناسان تا مدتها همجنسگرايي را كاري ناهنجار ميدانستند تا زماني كه آمار به آنان ثابت كرد كه اين امر ناهنجار نيست چون بيش از 5% اجتماع آن را انجام ميدهند و به عبارتي با توجه به منحني توزيع نرمال اينها زير پوشش منطقه هنجار قرار ميگيرند.اگر الآن هم ثابت شود كه بيش از 5% زنان شوهر دار در جامعه امروز ايران سكس با غير شوهر خود دارند با عرض معذرت از مردان و زنان غيرتمند وطنم اين كار از نظر آماري ناهنجار نخواهد بود هر چند از نظر سنتي و ديني ناهنجار باشد.يك مسئله كه براي من در كل اين بحث جالب است اين است كه كسي اشاره اي به اين نكته نميكند كه شوهر وقتي از ماجرا مطلع ميشود اول كتك مفصلي به زن ميزند!!يعني كار شوهر خواهر بدتر بوده است يا كار شوهر(مالك)...به قول يكي از كامنت گذاران اگر شوهر خواهر به خانه خواهر زن رفته بود و او را كتك زده بود ، شوهر اصلن اعتراضي نميكرد و شايد هم حداكثر با يك عذرخواهي مسئله ختم به خير ميشد؟اگر اجبار و زورگويي بد و قابل اعتراض است (كه هست) نه فقط اجبار زن به رابطه جنسي توسط شوهر خواهر كه كتك زدنش توسط شوهر نكوهيده و ناپسند است و حتي ناپسندتر از مورد اول!اما دومين موردي كه ميخواهم به آن اشاره كنم مسئله "اولويت" است.تجاوز كردن به زور بدتر است يا كتك زدن يا كشتن يا فحش دادن يا بيآبرو!! شدن.هر كدام از ما بر اساس رنكينگي كه در ذهن داريم وارد اين قضيه ميشويم...اگر به نظرمان تجاوز از همه چيز بدتر است بنابراين قتل متجاوز مباح و ضروري است.مردي در اين ميانه وجود دارد كه در يك ازدواج مالك زني شده است و در يكي دو ماه درجه اين مالكيت به حدي رسيده است كه به خودش اجازه داده است به صرف يك صيغه عقد كه خواندهاند (خرجي هم كه نكرده است و همه مخارج عروسي را آن شوهر خواهر بينوا داده است) زن تازه عروسش را بزندو شوهر خواهر حامي ازدواجش را بكشد و خواهر زنش را كه شايد شوهرش را خيلي هم دوست داشته و در صورت اطلاع از ماوقع ميتوانسته او را ببخشد بيوه ميكند و فرزنداني را كه به ديدار پدر دلخوش بودهاند در حسرتي عميق و هميشگي فرو ببرد تا از...غيرت ديني ( يك مفهوم انتزاعي و فاقد اعتبار وجودي) دفاع كند!!به نظر او اين مفهوم انتزاعي در صدر اولويتها قرار داشته است و ارزش اينهمه جنايت و بدبخت كردن سايرين را داشته است!با توجه به اصولي كه در با لا گفتم من اگر جاي آن شوهر بودم اول غمگين ميشدم...خيلي زياد به حدي كه خودم نياز به تسلا داشتم.در مرحله بعد به اتفاق همسرم و مادر زن و شايد پدر زنم به خانه خواهر زنم ميرفتيم و بدون حضور كودكان مسئله را كم كم و بدون ابراز خشم بازگو ميكرديم...آن مرد احترام اجتماعي خود را از دست ميداد و اين مجازات كمي نيست.پس از اين واقعه ديگر سكوت ميكردم و منتظر ميماندم...ممكن است خواهر زن يا پدر و مادرش تصميمات ديگري هم بگيرند يا نه ولي براي من همين قدر كافي بود.اما شما اگر زن هستيد و در ايران زندگي ميكنيد اكيدا توصيه ميكنم كه به شوهرتان نگوييد!علتش هم اين است كه بيشتر مردان در اينگونه موارد حتي از تصور اين موضوع پرهيز ميكنند ...با بيان اين موضوع چنگي بر دلمهاي ميكشي كه فوران خونش كنترل نميشود.بهتر است با مادرتان صحبت كنيد و در مرحله بعد با يك روانشناس غير حزبالهي!بسياري از روانشناسان حزب الهي حرفهايي را كه ميزنند عقايد خودشان است و نه راهكارهاي علمي كه آموختهاند.چيز ديگري به ذهنم نميرسد