آیت الله منتظری...ساده یا زیرک

باید چیزی راجع به آیت الله منتظری می نوشتم...نه آنقدر زود که طوفان هیجان در من بپیچد و نه آنقدر دیر که غبار فراموشی بر ماجرا بنشیند.
1-تا به یاد دارم همیشه از هاشمی رفسنجانی به عنوان مرد زیرک پشت صحنه سیاست ایران یاد می شد که با طراحی یک سناریوی هوشمندانه شیخ ساده لوح صریح الهجه را عزل کرد و قانون اساسی را تغییر داد و آیت الله خامنه ای را که یار غار تحت نفوذش بود به شکل صوری بر صدر نشاند و تا آنجا پیش رفت که احمد خمینی که دستیار او در اجرای این سناریو بود را حذف کرد و خود همه کاره پشت صحنه سیاست ایران شد...بیست سال زمان لازم بود که مشخص شود هوشمند همان شیخ ساده لوح پنداشته ای بود که وارد این بازی نیرنگ آلود نشد و دست و دامن خود به خون بی گناهان نیالود و زبان به دروغ و همت به فریب مردمان نگماشت ...و ساده لوح آن بود که گمان می کرد پایان داستان را خود می نویسد اما خود نقطه پایان داستان دیگران شد!
رهبری که خود به اریکه قدرت نشانده بود...سپاهی که خود بر خوان گسترده اقتصاد فرخوانده بود...وزارت اطلاعاتی که خود بر جان و آبروی مردمان چیره کرده بود...قانونی که خود برای بستن دهان مخالفان نگاشته بود...همه و همه امروز گریبانش را گرفته اند! آیا همه اینها نشان ساده لوحی و حتی بلاهت نیست؟

2-به احترام منتظری از مریم رجوی تا آیت الله خامنه ای و رضا پهلوی پیام دادند.شتی ملی استفاده می کردند...کاش تا بود از او برای ایجاد آشتی ملی استفاده می کردند.

3-تا جایی که من استنباط می کنم چیزی به نام "حکومت خوب" یا "حکومت بد" وجود ندارد.
آنچه وجود دارد در واقع "حکومت نزدیک به ایده آل های من" و " حکومت دور از ایده آل های من" است و در این گزاره ها همه چیز به آن "من" بر می گردد.
بر این اساس حکومت ایده آل من از حکوت ایده آل آیت الله همچنان دور است گیرم که از حکومت فعلی مقبول تر و مطلوب تر باشد.
به عبارت دقیق تر حکومتی که احکامی از قبیل قصاص و حجاب و تعزیر و سنگسار و قطع دست و حرمت رقص و آواز و غنا و می و مطرب و تبعیض میان زن و مرد و... در آن اجرا می شود ایده آل من نخواهد بود اگرچه صد در صد اسلامی باشد.

4-من ضمن تحسین خصال برجسته و خلق نرمخو و دل و دست پاک و شجاعت و پافشاری ایشان بر حقوق بشر تا جایی که برای احقاق حقوق کسانی که فرزند ایشان را ترور کرده بودند از بزرگترین مقام و جایگاه چشم پوشی کرد و حبس و حصر خانگی را برای خود خرید ...نمی توانم تاسف خود را از این نکته پنهان نکنم که ایشان نظریه ولایت فقیه خود را گرچه بسیار تعدیل کرد و آن را تا سطح نظارت فقیه تقلیل داد اما آن را یکسره مردود ندانست و پس نگرفت.

از فرخی یزدی تا احمد زیدآبادی


از زمانی که حاکم یزد دستور داد تا لب های فرخی یزدی را با نخ و سوزن بدوزند تا زمانی که مدعیان آزاد ترین حکومت دنیا از احمد زیدآبادی می خواهند که "فقط ننویسد" تا آزادش کنند بیش از صد سال می گذرد و عجیب است که هنوز حاکمان این دیار بر کارآیی این روش اصرار دارند.
سالها بعد وقتی در شب عید نوروزی زندانیان از فرخی یزدی می پرسند که بهترین خاطره زندگیت چه بوده است لبخند تلخی می زند و می گوید:
یک روز هنگام غروب آفتاب از روی پلی در لنینگراد رد می شدم و دختر روس زیبایی با دوچرخه از روبرویم می آمد...تا به من رسید از دوچرخه اش پایین آمد و به زبان فارسی از من پرسید که آیا شما فرخی یزدی هستی؟
و در برابر دیدگان حیرتزده من توضیح داد که دانشجوی زبان فارسی است و اشعار مرا می خواند ... سپس با هم به کافه ای رفتیم و یک چای نوشیدیم و این بهترین خاطره زندگی من بود...مرا که کسی در وطن نمی شناخت آن دخترک روس با جزییات می شناخت و دنبال می کرد.
اکنون سه ماه است که احمد زیدآبادی با بسیاری دیگر در بند است...ما به احمد مدیونیم که بسیار دانسته هایش را به ما آموخته و داشته هایش را با ما به اشتراک گذاشته است.
احمد زیدآبادی بی شک مظهر شرافت اهل قلم در این روزگار وانفسا است.
مباد که او نیز چون فرخی یزدی در وطنش ناشناس تر ازغربت باشد.

بالاترین



پاسخ آیت الله منتظری


پاسخ آیت الله منتظری به مطلب " لطفا نظریه ولایت فقیه را پس بگیرید" را دربالا می خوانید.
از توجه ایشان سپاسگزارم.

حضرت آیت الله منتظری...لطفا نظریه ولایت فقیه را پس بگیرید!

حضرت آیت الله منتظری
با عرض سلام
همانطور که خود شما بهتر از هر کس دیگری اطلاع دارید پس از پیروزی انقلاب اسلامی مجلس خبرگان تحت رهبری شما با کنار گذاشتن پیش نویس قانون اساسی که توسط گروهی از حقوقدان های بی طرف تهیه و توسط شخص آیت الله خمینی هم امضا و تایید شده بود به تهیه قانون اساسی پرداخت که مهمترین شاخصه آن غلبه مسایل فقهی بر مسایل حقوقی و مخصوصا قرار دادن اصل ولایت فقیه به عنوان سنگ بنای این قانون بود.
بر اساس همان قانون به همان ولایت فقیه اختیار "نصب و عزل" رییس جمهور داده شد...اختیاری که در اولین فرصت از آن استفاده شد.
بر اساس همان قانون به ولایت فقیه اختیار نصب و عزل رییس دیوان عالی کشور و دادستان کل کشور داده شد.
قانون اساسی که بر اساس آن اختیار نصب فقهای شورای نگهبان که صلاحیت کاندیداهای ریاست جمهوری و مجلس را تایید می کردند (و در همه دوره ها این کار را کردند اگرچه در دور اول ریاست جمهوری و مجلس نظارت استصوابی کمرنگ تر اعمال شد) به رهبر واگذار شده بود.
همچنین فرماندهی کل قوا و ریاست رادیو و تلویزیون به همراه اختیارات دیگری نظیر اعلام جنگ و صلح به ولی فقیه سپرده شد...
در ازای این همه اختیارت غیر قابل تصور هیچ راهکار متناسبی برای کنترل این قدرت افسانه ای اندیشیده نشد.
از همان ابتدا بر بسیاری از آگاهان این امر واضح بود که چنین قدرت بلامنازعی به فساد می انجامد...قدرتی که با به کار گیری آن رییس جمهور منتخب عزل شد...از اعلام صلح بر خلاف مصالح کشور خودداری شد...با اعمال نظارت استصوابی حقوق اساسی ملت در انتخابات مختلف به طور کامل زیر پا گذاشته شد...در قوه قضاییه ای که فقهای منتصب ولی فقیه گمارده شده بودند تمامی اشکال نقض حقوق بشر از محاکمات چند دقیقه ای تا شکنجه های زندانیان و از تجاوز به زندانیان تا کشتار آنان به کار گرفته شد به شکلی که منجر به اعتراض شجاعانه شما گردید...اعتراضی که باز نارسایی همان قانون اساسی سبب شد که شمایی که با رای مجلس خبرگان انتخاب شده بودید توسط ولی فقیه عزل شدید... و دست آخر هم به سبب همان قانون اساسی و قدرت بلامنازعی که به ولی فقیه اعطا کرده بود آیت الله خمینی با انتصاب افراد مورد اعتماد خود دست به اصلاح اصولی از قانون اساسی و جایگزینی ولایت مطلقه فقیه به جای ولایت فقیه بزند...اصلاحاتی که بعدها شما از آن به عنوان شرک یاد کردید.
حضرت آیت الله :
خود شما بهتر از هر کس دیگری می دانید که هیچ راه حل قانونی برای مجاب کردن و به راه راست هدایت کردن ولی فقیهی که به کودتا دست زده است و مردم معترض به آن را در خیابان ها به گلوله بسته و در زندانها زیر شکنجه کشته است چنان که نه تنها اعتراض نهادهای مذهبی (مراجع تقلید) را برانگیخته بلکه اکثریت شخصیت های قدیمی انقلاب را به قهر واداشته و اعتماد عمومی را از بین برده است...
حضرت آیت الله
راه حل عملی و در عین حال قانونی شما که بر طبق آن بتوان ولی فقیه جائری که به اختیارات قانونی بسنده نکرده و برای بسط قدرت خود دست به کودتا زده است چیست؟ در آن قانون اساسی که چنین اختیارات وسیعی به ولی فقیه می دادید برای این روز مبادا چه اندیشیده بودید؟ یا شاید باور دارید که مجلس خبرگانی که اینچنین و با واسطه توسط ولی فقیه منصوب شده اند قادر به عزل چنین ولی فقیهی با این پیشینه و عملکرد و عدم مقبولیت مردمی و حتی مذهبی می باشد.
و با توجه به اینکه چنین مشکلی (سوء استفاده از قدرت بلامنازع) توسط هم ولی فقیه سابق و هم ولی فقیه فعلی رخ داده است ، چه تضمینی وجود دارد که در آینده این مشکلات تکرار نشود.
امروز پس از سی سال مشخص شده است که تئوری ولایت فقیه در عمل و پس از پیاده شدن و صرف نظر از شخص ولی فقیه منجر به تحمیل هزینه های هنگفتی هم برای کشور و ملت و هم برای مذهب و دین شده است...آیا شما برکات در خور توجهی که ارزش این هزینه ها را داشته باشد برای این تئوری متصورید.
حضرت آیت الله منتظری
لطفا یا راهکار عملی و قانونی برای حل این معظل نشان دهید و یا فرضیه ولایت فقیه را پس بگیرید تا حکمرانان فعلی (و احتمالا بعدی) نتوانند با تکیه بر این پشتوانه مذهبی قدرت طلبی و سیطره جویی خود را بپوشانند.

پی نوشت:
من این مطلب را برای دفتر آیت الله منتظری هم فرستاده ام از ایشان خواسته ام که توضیح دهند به عنوان رییس مجلس خبرگان تدوین قانون اساسی و کسی که اصل ولایت فقیه را در این قانون تعبیه کرده اند چه راهکار عملی برای عزل ولی فقیهی که به فتوای خود ایشان جائر است اندیشیده اند.به عبارت دیگر الآن این گوی و این میدان ...ولی فقیه تقلب کرده است و ظلم کرده و انسان های بی گناه بسیاری به فرمانش کشته شده اند و شکنجه شده اند و به آنها تجاوز شده و کشور را در مسیر خطرناک قرار داده و دیکتاتوری پیشه کرده و ...قاعدتا هر کدام از دلایل فوق برای عزل هر رهبری در هر کجای دنیا کفایت می کند.در قانون اساسی ما چه مکانیسمی برای عزل رهبر تعبیه شده است.
لطفا نگویید که خبرگانی که با واسطه شورای نگهبان انتخاب شده اند و عمدتا نمایندگان ولی فقیه در شهرهای مختلفند حاضر و قادرند که چنین کاری را انجام دهند...و به فرض محال که واقعا بخواهند که چنین کاری بکنند فاقد ابزار اجرایی برای چنین کاری هستند.
نیروی نظامی و انتظامی تحت فرمان رهبرند و روسای قوه قضاییه منصوب و فرمانبردار او هستند و برای حرف مراجع و معتمدان ملت تره هم خرد نمی کنند.همانطور که در این نوشته به آن پرداخته ام بهتر است آیت الله منتظری این تئوری را که در عمل شکست خورده است پس بگیرند تا پشتوانه و مجوز شرعی برای دیکتاتوری فراهم نکرده باشند.
عجز و درماندگی آمیخته با ترس و نگرانی همه رهبران اصلاح طلب و حتی کسانی مثل لاریجانی و شاهرودی در برابر رهبر آنچنان نمایان است که مدتی است صدا از هیچ کدامشان در نمی آید.
متاسفانه چاره ای جز پرستیدن بتی که خود تراشیده اند ندارند.



بالاترین

اجرای راهکارهای رفسنجانی...به نفع یا به ضرر جنبش

در حین مناظره موسوی و احمدی نژاد زمانی که موسوی اعلام کرد که کارهای شما به "نظام" لطمه می زند احمدی نژاد در پاسخ گفت چه کسی گفته است که نظام همان هایی هستند که شما می گویید؟
اگر بخواهیم صحنه سیاسی امروز ایران را ترسیم کنیم همه آنها که نماد "نظام" محسوب می شوند از جمله روسای دولت های پیشین و مجالس پیشین و جانشین قبلی رهبری و روحانیون برجسته دخیل در حکومت و تا حدود کمتری فرمانده سابق سپاه و رییس فعلی مجلس و شهردار تهران و ... همگی در یک طرف ایستاده اند.
اما در سمت دیگر که می توان آن را "سمت قدرت" نامید بجز آیت الله خامنه ای چهره دیگری وجود ندارد که نماد "نظام" باشد...دومین چهره مطرح بعد از ایشان آیت الله مصباح است که تا چند سال پیش حتی از طرفداران نظام محسوب نمی شد.
اماهمه قوای بالفعل مملکت در این سمت جمع شده اند از رهبری و شورای نگهبان و سپاه پاسدارن و قوه قضاییه و حتی مجلس انباشته شده از نظامیان سابق گرفته تا صدا و سیما و بسیج و دولت و قدرت اقتصادی آن... خوب که نگاه کنی در همه این ارگانها مستقیما اراده رهبری جاری است...
رهبری بر خلاف آنچه آیت الله یزدی گفته است مشروعیت خود را از خدا نمی گیرد...مشروعیت رهبری در این سیستم ناشی از قدرت بی انتهایی است که از قانون اساسی و مخصوصا از قوای نظامی و انتظامی می گیرد.
به عبارت دیگر رهبری بدون شک فرمانده همه نیروهای نظامی است اما رهبری دینی او تقریبا مورد قبول هیچکس نیست...اگر رهبری مشروعیت خود را از خدا می گرفت می باید رهبری دینی ایشان مورد قبول همگان می بود.
حرف های هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه تهران برای حفظ نظام به معنای فوق الذکر بود...حفظ نظام در برابر جمعی نورسیده که به کمک و هدایت رهبری که برای تصرف کامل ارکان قدرت دندان تیز کرده و قصد دارد از شر کسانی که نماد "نظام" بوده ان یک بار و برای همیشه راحت شود، قوای مملکت را از طرق قانونی اشغال کرده اند.
راهکارهای رفسنجانی حتی اگر به طور کامل اجرا شوند در بهترین حالت شرایط را به روز بعد از اعلام نتایج انتخابات بر می گرداند یعنی روزی که هیچکدام از زندانیان دربند نبودند و ممکن بود که رهبری اجازه استفاده از صدا و سیما را به کاندیداهای معترض بدهد بدون آنکه این همه شهید بی گناه و پاک جان خود را از دست داده باشند...در این راهکارها که به وضوح از موضع ضعف ایراد می شد هیچ درخواستی برای ابطال انتخابات نبود چرا که به خوبی می دانست که جناح قدرتمند کوچکترین تمایلی برای ترک سنگر تصرف کرده نشان نمی دهد.
آنچه امروز "نظام" ملتمسانه از "سمت قدرت" می خواهد این است که اجازه بدهد به بقای خود در سایه "سمت قدرت" ادامه بدهد.
اگرچه ملت ایران به سبب حفظ روحیه خود نیاز دارد که جایی "سمت قدرت" را عقب براندحتی اگر آن جا "کمک به حفظ نظام با برآورده شدن خواست های هاشمی" باشد اما اگر با دیدی عمیق تر و آینده نگرانه تر به قضیه نگاه کنیم شاید بهتر باشد که "سمت قدرت" خواست های هاشمی را برای "حفظ نظام" نپذیرد و آتش اعتراضات را همچنان داغ نگهدارد.
در نتیجه ما با دولتی طرف خواهیم بود که با زور و به وسیله کودتا بر سر کار آمده است و کمترین مشروعیتی در داخل و خارج ندارد...دولت ضعیفی که در صحنه بین المللی به آمریکا و غرب امتیاز می دهد و در صحنه داخلی هم با بحران های فزاینده اقتصادی (مثلا حذف یارانه ها یا افزایش نرخ ارز) و اجتماعی (مثلا با اعلام نتایج کنکور احتمالا با شورش های وسیع در اعتراض به نتایج کنکور که معترضان معتقد به تقلب در آن خواهند بود) روبرو می شود.
به نظر من چنین حالتی در مجموع برای جنبش مردم ایران بهتر از حالتی است که پیشنهادهای هاشمی رفسنجانی عملی شود و جناح نظام به همکاری با جناح قدرت بپردازد.


پرسش هایی که باید پاسخ داد.(2)

سوال دیگری که باید هم اکنون به خصوص از جانب موسوی و کروبی پاسخ داده شود این است که آیا این مسیر به آن مقصد منتهی می شود یا نه؟
به عبارت دقیق تر آیا می توان در چارچوب قانون اساسی فعلی به دموکراسی و مردم سالاری دست یافت؟
فراموش نکنیم که در انتخابات اخیر بزرگترین تقلب و حق کشی ها بذون ذره ای تخطی از این قانون اساسی صورت گرفت...همین قانون اساسی که به شما اجازه راهپیمایی بدون سلاح را می دهد ( و متن مذاکرات حین تصویب آن نمایانگر این است که اصلا نیاز به مجوز هم ندارد) تفسیر این اصل را به شورای نگهبان سپرده که آن را موکول به داشتن مجوز از وزارت کشور رییس جمهور متقلب می کند!
همین قانون اساسی که بر اساس آن آزادی بیان و عقیده تضمین می شود...آزادی احزاب و روزنامه ها ...حق تعیین سرنوشت...کرامت انسانی...حقوق فردی و جمعی...همه و همه محترم شمرده می شوند... در اصول متعدد اختیاراتی را به رهبر می دهد که می تواند مانع همه این اصول بشود ...کما اینکه سالهاست به طور قانونی مانع از اجرای این اصول شده است.
آیا هنوز هم می توان چشم را بست و درخواست تغییر این قانون اساسی را به تعبیر آقای خاتمی خیانت نامید؟
سوال دیگری را که باید در همین ایام پاسخ داد و مخصوصا رهبری باید به آن پاسخ گوید این است که اگر کسانی- نعوذبالله- با قسمتی از عملکرد ایشان مخالف باشند چه راهی برای ابراز مودبانه و بدون خشونت این مخالفت وجود دارد؟
به عبارت دیگر اگر سه ملیون نفری که روز بیست و پنجم خردا به نحو کاملا مسالمت آمیز و با سکوت به خیابان آمدند که به شما اعلام کنند که با نظر شما درباره سالم بودن انتخابات مخالفند و خواهان تشکیل کمیته حقیقت یاب برای بررسی این موضوع گردیدند از سوی شما زورگویانی خوانده می شوند که به هیچ وجه زیر بار حرفشان نخواهید رفت و با گلوله های شلیک شده از پایگاه بسیج پاسخ داده می شوند...چه طریق دیگری باقی می ماند که مردمانی که هیچ رسانه ای برای نشر افکار و عقاید و ابراز اختلاف نظرشان با شما در اختیار ندارند به آن متوسل شوند.
و به باور من مهمترین سوالی که مردمان باید به آن پاسخ دهند این است که:
مهمترین رکن مبارزه منفی نفی قواعدی بازی است که از سوی حکومت دیکته می شود...چگونه است که بسیاری از ما به تبعیت از همین قوانین و قواعد دیکته شده از جانب حکومت، منتظریم تا اگر تاییدی از سوی حکومت های غربی از ما صورت گرفت، در درستی مسیری که می پیماییم شک کنیم.
همچنین با وجودی که من موافق نظام مشروطه سلطنتی نیستم اما از ذکر جمله هایی کلیشه ای مانند این " جنایات حکومت شبیه یا بدتر از جنایات شاه است" متاسف می شوم.
مگر در زندانهای حکومت شاه چه کسانی زندانی بودند؟... جز امثال این چماقداران متعصب مسلمانی که این روزها همه شما آرزوی مرگ آنان را می کنید یا مجاهدین تروریست؟ ...کدام شخص که با معیارهای من و شما دمکراسی طلب و لیبرال مسلک بود در زمان شاه اعدام شد؟
به گفته عماد الدین باقی در طول 37 سال حکومت محمدرضا شاه پهلوی و بر طبق اسنادی که در بنیاد شهید موجود است در تمامی حوادث از قبیل حوادث سال 32 و 41 و 57 ودرگیری های خیابانی و اعدام ها در زندان های ساواک و حتی لات هایی که در سال 41 دد درگیری میان طرفداران طیب رضایی و شعبان جعفری از بین رفته اند، حدود سه هزار نفر کشته شده اند...این عدد هنوز بسیار کمتر از تعدادی است که در یک ماه در سال شصت و هفد در زندانهای جمهوری اسلامی اعدام شده اند.
و همچنین با وجودی که من مطلقا تعلق خاطری به بنی صدر و نظریات اسلامی او ندارم ولی نمی توانم درک کنم که چرا بسیاری از طرفداران موسوی و کروبی از مقایسه او و بنی صدر تبری می جویند؟
گویی زمانی که یک طرف قضیه آیت الله خمینی بوده است حق کشی و کودتا اشکالی نداشته و حال که یک طرف قضیه رهبر فعلی است این حق کشی و کودتا به یکباره معنا پیدا کرده است.واقعیت این است که هر دوی آنها، مانند همه دیکتاتورها، تحمل نظری مخالف خود در حکومت را نداشته و ندارند.
تسلیم قواعد بازی، کلیشه های از پیش آموخته شده و شعارهای بی اساسی که از شدت تکرار در وجودمان نهادینه شده اند نشویم.

پرسش هایی که باید پاسخ داد.(1)

برای درک موقعیت خود در صحنه سیاسی جامعه لازم است هر یک از ما همین الآن به پرسش هایی به طور واقع گرایانه پاسخ دهیم.
اولین پرسش را در این گفتار مطرح می کنم و در گفتارهای بعد به سایر پرسش ها می پردازم
پرسش اول این است که آیا ما در این انتخابات پیروز شدیم یا شکست خوردیم؟
ما قطعا شکست خوردیم...یک شکست سنگین!
همه ما با بسیج افکار عمومی و توضح و تشریح واقعیت های فعلی و چشم اندازهای آتی کشور برای خود و اطرافیانمان برای تصرف دولت به حرکت درآمدیم اما نتوانستیم به آن دست یابیم و این یعنی شکست!
استفاده از ادبیات حماسی، شعر، فیلم و موسیقی...بازخوانی و شبیه سازی تاریخ معاصر(مثل ماجرای به توپ بستن مجلس توسط لیاخوف و پیروزی بعدی مجاهدان بر او...و نمی دانم چرا نباید به کودتا علیه بنی صدر اشاره کنیم که هم جدیدتر بوده و هم کاملا مشابه این ماجراست و هم توسط همان کسان طراحی و اجرا شده است...شاید چون این کودتا موفق بوده است!) ...اضافه کردن ابعاد اخلاقی به ماجرا برای آنکه از شدت این شکست بکاهیم (مثال: چون انتخابات با وسیع ترین تقلبها و دروغ و تزویر و تطمیع و عدد سازی و کودتا همراه بوده لذا کودتاگران هستند که در واقع بازنده اصلی این انتخاباتند )... همه و همه مکانیسم های دفاعی هستند که به طور ناخودآگاه توسط اجتماع به کار گرفته شده اند تا از تخریب ایگوی جمعی ما محافظت کنند...اما هیچکدام از اینها نمی توانند واقعیت شکست را در دنیای بیرونی به پیروزی تبدیل کنند.
همین طور اگرچه این دولت به واسطه احتمالا عدم مشروعیت خود با مشکلات فراوانی روبروخواهد بود (احتمالا می گویم برای آنکه اگر قیمت نفت بالای صد دلار برگردد حتی همین دولت هم با مشکل عمده ای روبرو نخواهد شد...از نظر روابط خارجی هم قابل پیش بینی است که همین دولت نامشروع می تواند با باج دادن ها واکنش دولت های خارجی را به تدریج مهار کند) اما ما در انتخابات با این شکل بی سابقه شرکت نکرده بودیم که دولت احمدی نژاد را با بحران مشروعیت روبرو کنیم...ما قصد تصرف دولت را داشتیم و از این منظر شکست خوردیم.
ما در حد توان خود برای این خواسته جنگیدیم. دهها کشته، صدها زخمی و هزاران نفر دستگیر شدند ولی به علل گوناگون نتوانستیم دولت را تصرف کنیم...ما تا این راند از مسابقه شکست خورده ایم و نباید خود را بفریبیم.
برای پیروزی در راندهای بعد باید سناریوهایی نوشت و به افراد مختلف نقش هایی داد تا شاید بتوانیم قسمتی از قدرت غصب شده ملت را باز پس گیریم.

پیش بینی

1- فرض کنید زن شما به مسافرت رفته است و شما با استفاده از فرصت با دختر همسایه روی هم ریخته اید!
در لحظه حساس زنگ خانه تان می خورد و شما که فکر می کنید پیتزا دلیوری برایتان شام آورده است در را باز می کنید و با کمال تعجب با دایی و زن دایی و بچه هایش روبرو می شوید که از شهرستان برای دیدن شما آمده اند!
علیرغم آبروریزی زیادی که وجود دارد قطعا ترجیح خواهید داد که آنها را به منزل راه ندهید تا از آبروریزی بزرگتری جلوگیری کنید!
2-همه شواهد دلالت بر این دارند که لایه های افراطی جناح محافظه کار دست به تقلب وسیع و گسترده ای زده اند که اکنون برای جلوگیری از آبروریزی وسیع تر نه حاضر به پذیرش کمیته حقیقت یاب می شوند و نه آنرا به مجمع تشخیص مصلت یا نهاد دیگری ارجاع می دهند.
ابعاد این تقلب و نحوه آن چنان شرمسار کننده است که ترجیح می دهند به روی مردم بی دفاع آتش بگشایند اگرچه بدانند که
آن را در همه جای دنیا نمایش می دهند...خبرنگاران خارجی را از ایران اخراج کنند و سران اصلاح طلب را به همراه هزاران نفر دیگر به زندان افکنند ...ترجیح می دهند که با دروغهای بزرگ و تفسیرهای مضحک خود را در صدا و سیما مضحکه خاص و عام کنند...در برابر اصرار به مناظره زنده در صدا و سیما به شدیدترین شکل ممکن مقاومت می کنند...هر برهانی را دال بر تقلب ناکافی و غیر مستند بدانند...به توصیه هیچ عاقبت اندیشی حتی از جناح خود نظیر لاریجانی و مکارم شیرازی مبنی بر گفتگو تن در ندهند...
همه اینها مرا قانع می کنند که فاحشه ای در سرایشان وجود دارد که باید پنهانش کنند.
3-من هم مثل
دکتر مردیها باور دارم که سیاست جناح اصلاح طلب مبنی بر گریم کردن رهبر و در رودربایستی قرار دادن او شکست خورده است.
از نظر منطقی استدلال یاران رهبرصحیح است...استدلالاتی مبنی بر اینکه موسوی که ادعای قانون مداری و تبعیت از ولایت فقیه می کرده و حاضر بوده که صندوق رای را به بسیج بسپارد چرا که معتقد بوده بسیج چون ناموس خود از آن محافظت می کند...چرا اکنون روبروی ولی فقیه ایستاده است...و اگر او رییس جمهور شود چه تضمینی وجود دارد که فردا روبروی رهبر نایستد.
برپایه این موارد و دلایل دیگر من گمان نمی کنم که حکومت حتی حاضر به یک قدم عقب نشینی شود...این گفته را امروز رهبر هم در دیدار با نمایندگان مجلس گفت.
آتش بسی که رهبردر نماز جمعه به رفسنجانی پیشنهاد کرد و سرپوشیده به او گفت که هر کدام مواضع خود را در نقطه فعلی حفظ کنیم برای رفسنجانی قابل قبول نمی نماید چرا که قبول چنین آتش بسی در موضع ضعف و خالی کردن میدان به نفع رهبر، هاشمی را برای همیشه آسیب پذیر می کند.

استراتژی همیشگی حکومت "استفاده از قدرت برای حفظ قدرت" است و این استراتژی در غیاب یک قدرت فائقه همیشه جواب می دهد.
رفسنجانی نه قادر به بسیج کردن خبرگان برای ترساندن رهبر است و نه حتی اگر آنها به فرض محال بر ترس خود غلبه کنند و راضی به اینکار شوند ضمانت اجرایی برای این کار وجود دارد.
من بعید می دانم که رهبر کوتاه بیاید حتی اگر مجبور به حذف هاشمی، موسوی و کروبی گردد!

با این حال برای اینکه زیاد بر طبل نومیدی نکوفته باشم گوشزد می کنم که ماههای آینده با اضافه شدن بحران های اقتصادی که طبقات فرودست را هدف می گیرند ممکن است معادله قوا چنان به هم بخورد که پایه های حکومت را به شدت بلرزاند.

بالاترین

مرا سبزی است ای خار بیابان

به چشمت من خس و خاشاک بودم
کثافت یا که همجنس باز بودم

زدی، کشتی ، دریدی سینه ام را
به زندانم فکندی...باز بودم


مرا سبزی است ای خار بیابان
وگرنه چون تو آتش ساز بودم


پی نوشت:
اگر تحمل یک گریه ناگریز را دارید این تصنیف را در مورد ندا بشنوید.

ماتم

وقتی کسی یا چیزی به طور دایم از دست می رود (loss) از نظر روانی پنج مرحله مشخص طی می شود ...به نظر می رسد که در وقایع انتخابات اخیر جامعه هم دارد این مراحل را طی می کند:
1) بهت و انکار...باور نمی کنم که این نتیجه در این انتخابات به دست آمده باشد.
2) خشم...به خیابان ریختن...بی قراری...فریاد کشیدن
3) چانه زنی...خط و نشان کشیدن...امیدوار بودن به برگشتن نتایج و حق سلب شده
4) افسردگی به عنوان پیامد ناکامی و پرخاشگری بی حاصل ناشی از آن
این چهار مرحله حدود شش هفته طول می کشد.
5) یادگار سازی از آنچه از دست رفته است که بعد از شش هفته شروع می شود و گاه تا سالها ادامه می یابد.
به نظر می رسد که مردم ایران امروز در مرز چانه زنی و افسردگی هستند.

میانجی گری...باطل السحر!

الف- رهبر ایران در سخنانی که چند شب پیش در دیدار با اعضای ستاد کاندیداها بیان کرد و انتظار می رود که امروز نیز در نماز جمعه آن را تکرار کند از طرف های درگیر خواست که نتایج را قبول کنند و تحمل شکست و حلم اسلامی داشته باشند و اعتراضات خود را از طریق قانونی پیگیری کنند و آشوبگران را برانند و شیشه ها را نشکنند و ...
آنچه البته ایشان نگفت این بود که چرا باید نتایج انتخاباتی را پذیرفت که نه تنها صحت آن ثابت نشده که دلایل مبتنی بر مخدوش بودن آن بسیار بیشتر است و چرا باید شکستی را تحمل کرد و در برابر آن بردبار بود که با نیرنگ و تقلب می خواهد تحمیل شود.
چرا باید مسیر اعتراضات از مجاری قانونی ای طی شود که مقصد و نتیجه آن پیشاپیش معلوم است و سر به قضاوتی سپرد که قاضیانش خود یک طرف دعوایند.
ایشان همچنین اشاره نکرد که آشوبگران آیا کسانی اند که بر ظلمی که به آنها رفته است می آشوبند یا کسانی که بر چهره مظلوم آنان پنجه می کشند.
و شگفتا! کسانی که شیشه های شکسته را می بینند و دلهای شکسته را نه!
آنان که بر سطل های سوخته زباله دل می سوزانند و بر خونهای به ناحق ریخته نه!
آنان که سنگ ها را می بندند و سگ ها را می گشایند...
عدالت حکم می کند که
1- تمام دستگیر شدگان روزهای اخیر آزاد شوند.
2- کسانی که به روی مردم بی دفاع آتش گشودند یا به کوی دانشگاه هجوم بردند و آن را به خاک و خون کشیدند...بلافاصله دستگیر و محاکمه شوند.
3-کمیته حقیقت یاب با حضور افراد بی طرف تشکیل شود و آنچه در این انتخابات رخ داده را بررسی کند و در صورتی که به تقلبات وسیع و تاثیر گذار برسد نه تنها نتایج انتخابات را باطل کند که عاملین آن را به دادگاه بفرستد تا وجدان عمومی جامعه آرام گیرد واز تکرار آن جلوگیری شود.
تنها با انجام امور فوق می توان به میانجیگری بی طرفانه پرداخت وگرنه تکرار مکرراتی از قبیل "حلم اسلامی" و "تحمل شکست" جز نمکی بر زخم نخواهد بود.

ب- این روزها محافلی در شهرستان ها به شدت مشغول دامن زدن به این گزاره هستند که چون در تهران رای موسوی بیش از احمدی نژاد بوده است تهرانی ها می خواهند خواست خود را به همه ایران تحمیل کنند.
احمدی نژاد استاد شکاف و تفرقه انداختن میان جامعه ایرانی است...شکاف غنی و فقیر...شهری و روستایی... با فرهنگ و بی فرهنگ... دین دار و بی دین...شیعه و غیر شیعه و شکاف های قومی و قبیله ای همه و همه در زمان او ایجاد یا تعمیق شده اند.
برای مقابله با تمهید فوق شاید لازم باشد که آقایان موسوی، کروبی و خاتمی هر یک در روزهای آینده با برنامه ریزی قبلی در مراکز استانهای کشور حاضر شوند و حضور آنها سبب شکل گیری اجتماعات وسیعی خواهد شد که گزاره فوق را بی اثر خواهد کرد.

انتخابات 16

هفته پیش زمانی که مناظره بین کروبی و موسوی برگزار شد در انتهای مناظره کروبی دو بار با تاکید از موسوی پرسید که آیا تا انتها ایستاده است؟...و ایشان پاسخ داد بله!
شاید مهندس موسوی تصور نمی کرد که به این زودی مجبور شود ایستادگی خود را اثبات کند.
پرسش این است که چرا احمدی نژاد حاضر است با تن دادن به چنین میزان آبروریزی و تقلب وسیع و آشکاری برای این مقام پای بفشارد؟
پاسخ این سوال در یک کلمه "پول" است!
احمدی نژاد پس از ماجرای سوآپ نفت و پرونده ای که برایش در دادگستری اردبیل گشوده شده بود و در حالی که اصلا جزء کاندیداهای شهرداری تهران مطرح نبود با فشار محافلی (که احتمالا با قسمتی از آن پول تطمیع شده بودند) به شهرداری تهران برگزیده شد و پرونده دادگاه او متوقف شد.

دو سال بعد و با برداشت غیرقانونی سیصد ملیارد تومان از بودجه شهرداری تهران که مخارج تبلیغات و سازماندهی بسیجیان برای رای دادن به ایشان را تامین می کرد احمدی نژاد در عین ناباوری رییس جمهوری ایران شد و طرح تحقیق و تفحص راجع به آن در مجلس متوقف شد.

امسال نیز درست در موقع انتخابات هزار ملیارد تومان مفقود شده است و اگر احمدی نژاد رییس جمهور نمی شد باید صبح شنبه برای هر سه پرونده به دادگاه می رفت و در دادگاه پای بسیاری از دوستانش که وزرا و دوستان فعلی او هستند به میان کشیده می شد.
بناببراین اگر بناست کسی برای این پرونده ها به دادگاه برود برایش یک پرونده تخلف و تقلب لنتخاباتی اضافه هم زیاد توفیری ندارد.
احمدی نژاد در مناظره های تلویزیونیش هم نشان داده است که برای فرار از یک موقعیت ناگوار به راحتی دروغ می گوید و تقلب می کند و ابایی ندارد که روز بعد رسوا شود...مهم فرار کردن از یک موقعیت ناگوار است!
از طرف دیگر فراموش نکنید که انتخابات ریاست جمهوری در واقع انتخابات برای بیش از ده هزار شغل مدیریت است که با توجه به ساخت نظام مدیریت در ایران همه این پست ها واجد منافع اقتصادی بی شماری است که برای دارنده گانش بسیار وسوسه کننده و اغواگر است.
اما اینکه نتیجه این نبرد در رده های مختلف قدرت به کجا خواهد انجامید... امیدوارم که راهپیمایی وسیع امروز تهران رهبری و سایر تصمیم گیران ارشد نظام را به این نتیجه برساند که بهتر است با متانت کمی عقب بکشند تا برای خود اعتبار و به تبع آن قدرت مانوری باقی بگذارند.

انتخابات 15

صبح کله سحر عیال را بیدار کردم و رفتیم مسجد محل!
در مسجد بسته بود...صبر کردیم تا باز شد.
برای اولین بار در سی سالی که در این محله زندگی می کنیم داخل مسجد محل شدم!
پشت سرم ساعت هشت صبح یک صف 10-12 نفره تشکیل شد.
من و عیال هر دو به عنوان نفر اول و دوم به کروبی رای دادیم.
رای نفر سوم را هم که یک مرد چاق و کچل و کوتاه و سیبیلو بود دیدم که به میرحسین رای داد.
با این حساب مطمئنم که احمدی نژاد می رود و من چهار شرطی را که دو ماه و نیم پیش در یک مهمانی بسته بودم خواهم برد!

انتخابات 14

شنیدم گوسفندی را بزرگی
رهانید از دهان و چنگ گرگی

سحرگه کارد بر حلقش بمالید
روان گوسفند از وی بنالید

که از چنگال گرگم در ربودی
چو دیدم عاقبت گرگم تو بودی

سعدی

در سال 1368 پس از فوت آیت الله خمینی، آقایان خامنه ای و رفسنجانی، در غیاب آیت الله منتظری و با همکاری سید احمد خمینی سناریویی را اجرا کردند که منتهی به توزیع قدرت عمدتا سیاسی و نظامی در دست رهبر مادام العمر و قدرت عمدتا اقتصادی در دست رییس جمهور محدود الزمان شد.
آنچه در نگاه اول به ذهن متبادر می شود کم بودن اختیارات ریاست جمهوری یا به تعبیر آقای خاتمی تدارکاتچی بودن است اما با نگاه دقیق تر (مخصوصا اگر از دریچه دید رهبری به قضایا نگاه کنیم) رهبر کسی است که علیرغم داشتن قدرت سیاسی و نظامی مجبور است که بودجه خود را از نهادی دیگر بستاند و این رویه برازنده مقامی که می تواند با برنامه ریزی صحیح همه قدرت را مالک شود نبود.
فراموش نکنیم که قدرت نظامی را نمی توان هر روز وارد معادلات قدرت کرد و قدرت سیاسی را هم نمی توان به بازار برد و با آن چیزی را خرید اما قدرت اقتصادی هم منعطف است و هم قابل خرد شدن و خرج کردن و استفاده مدام است.
لذا در انتخابات 76 و بعد از اتمام دوره هاشمی رفسنجانی زمانی که پیشنهاد تمدید دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی توسط رهبر (با استفاده از قدرت سیاسی) وتو شد هر دو وارد یک بازی پنهانبرای تصاحب قدرت اقتصادی شدند و هاشمی از خاتمی حمایت کرد و رهبر پشت سر ناطق ایستاد.
وقتی استفاده از قدرت سیاسی برای تملک قدرت نظامی در سال 76 جواب نداد در سال 84 رهبر قدرت نظامی را هم وارد برنامه خود برای کسب قدرت اقتصادی کرد و با شرکت دادن وسیع و سازماندهی شده بسیج درانتخابات به خصوص در استان های تهران و اصفهان جای کروبی را به احمدی نژاد داد.
تخمین زده می شود که بیش از دو و نیم ملیون رای احمدی نژاد در دور اول با این مکانیزم به دست آمده باشد.
در برابر اعتراض کروبی به این تخلف و درخواست او برای بازشماری آرا، حداقل در دو حوزه تهران و اصفهان، خاتمی این انتخابات را سالم ترین انتخابات پس از انقلاب دانست...شاید می پنداشت که احمدی نژاد با رای واقعی کمتر از سه ملیون رقیب آسان تری برای رفسنجانی با شش ملیون رای است.(کروبی بیش از پنج ملیون رای کسب کرده بود)
در دور دوم انتخابات اما احمدی نژاد با افشاگری های وسیعی که از طرف سپاه و بسیج علیه گذشته هاشمی صورت داد بدون آن که نیاز به تقلب داشته باشد با هفده ملیون رای برنده شد و رهبر را در چهار سال گذشته به طور همزمان صاحب قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی کرد.
در این دوره مجددا هاشمی رفسنجانی (این بار با واسطه موسوی) و رهبر (با واسطه احمدی نژاد) به رویارویی پرداخته اند ونیروهای خود را در خیابان ها به راه انداخته اند.
ماجرا را مرور می کنیم.
حرکت اول:
هاشمی رفسنجانی و خاتمی موسوی را به صحنه انتخابات وارد کردند و موج سبز را با حمایت مالی هاشمی به نفع او به راه انداختند.
حرکت دوم: در پاسخ به این امر احمدی نژاد صحنه گردانی هاشمی را با ذکر فساد مالی او و با قصد کسب مجدد قدرت اقتصادی در این ماجرا فاش کرد و رقابت پشت پرده را عیان کرد.
حرکت سوم:هاشمی خواهان عذرخواهی احمدی نژاد و اختصاص زمان برای پاسخگویی در صدا و سیما شد.
حرکت چهارم: درخواست های وی هر دو رد شد.
حرکت پنجم: هاشمی رفسنجانی که خطر حذف برنامه ریزی شده خود را از صحنه قدرت جدی دید با نامه ای به رهبری از او خواستار اتخاذ موضع روشن در این زمینه شد و همزمان موج سبز به صورت سازماندهی شده در هفته اخیر به شدت افزایش یافت و به کارنوال های روزانه و پایکوبی های شبانه انجامید...این قدرت نمایی و لشکرکشی هاشمی است.
موقعی که هاشمی در نامه خود به رهبر تاکید می کند که اگر من هم صبورانه از حق خودم بگذرم ملتی که با سینه های سوزان! در خیابان ها حضور دارند از این ماجرا نمی گذرند اشاره به همین لشکر کشی دارد .
حرکت ششم را رهبر باید انجام دهد و بسیار حرکت دشواری است...او قصد دارد این حرکت را تا پایان انتخابات به تاخیر بیندازد و آن هنگام اگر توانست احمدی نژاد را از صندوق بیرون بیاورد بر علیه هاشمی موضع بگیرد.
هاشمی در صدد است که اگر احمدی نژاد از صندق بیرون آمد لشکر سبز را به خیابان بکشد و صدا و سیما و وزارت کشور را اشغال کنند.
رهبری با واسطه سپاه پیشاپیش این حرکت را انقلاب مخملین خوانده و وعده سرکوب آن را داده است.

اما در پاسخ به این حرکت هاشمی با یارکشی از میان روحانیان قم و مجلس خبرگان سیگنالی به رهبری فرستاده است که استفاده از قدرت نظامی بر علیه مردم غیر مسلح ممکن است به خلع وی بینجامد.

شایع شده است که در دیدار شب گذشته دو طرف توافق کرده اند که انتخابات را سالم برگزار کنند و نتیجه آن را بپذیرند.



اما سخن من با طرفداران موسوی که در این موج سبز، کارناوال های روزانه و پایکوبی های شبانه شرکت دارند این است که خسته نباشد..از ته دل .امیدورام که بعد از سی سال واقعا به شما خوش گذشته باشد.

اما بیایید با تبعیت از یک سنت حسنه ایرانی، حالاکه در ضیافت هاشمی رفسنجانی خوشگذرانی ها را کرده اید در انتخابات به کروبی رای دهید که برنامه هایش نماینده آرمان هایتان است وگرنه سرباز سیاهی لشکر هاشمی بیش نخواهید بود و از این بابت تفاوتی با آنان که رای خود را به چک پولهای اهدایی احمدی نژاد می فروشند و ناخواسته عمله استبداد می شوند نخواهید داشت.



پروپاگاندا یا جوسازی نوعی از ارائه اطلاعات هماهنگ و جهت‌دار برای تأثیر گذاری بر عقاید و یا رفتارهای افراد یک جمعیت می‌باشد. پروپاگاندا، تبلیغاتی در تضاد با ارائه آزاد اطلاعات می‌باشد.

دراین روش سعی می‌شود که بادادن شعارهایی با مفهوم مبهم و کلّی توجه افکار عمومی به پیام مبلغ جلب شود. این پیام‌ها اغلب بر حول محور ارزش‌هایی همچون شرافت،دین، افتخار به میهن و میهن‌پرستی یا ارزشهای خانوادگی می‌باشد.



آیا رفتاری که ستاد و طرفداران موسوی با شما کرده اند غیر از این بوده است؟ و اگر کروبی فاقد رای است چرا هر روز دهها پیام و شایعه دال بر انصراف او برای جلب و جذب طرفدارانش پخش می شود.

چرا با اصرار و تاکید بر گزاره نادرست "رای دادن به کروبی سبب رییس جمهور شدن احمدی نژاد می شود" سعی دارید که آنها را منصرف کنید؟
فردا که موج سبز، فرو کوفته به صخره های ناکامی، بازگردد آیا پشیمانی دیر نیست؟

بالاترین

انتخابات 13

من در طول یک ماه و نیم گذشته 134 نفر را برای رای دادن به کروبی قانع کرده بودم که متاسفانه پس از مناظره های او مقداری از آنها ریزش کرده اند.
مناظره های کروبی اگرچه از نظر محتوا خوب بودند و مثلا اگر متن نوشته شده مناظره ها را بخوانیم (مثلا در اینجا) جالب و دلگرم کننده اند اما از نظر شکلی واجد نکات منفی فراوانی هستند.
به عنوان مثال در هر سه مناظره خطاب کروبی به ملت و رویش به مجری بود و اصلا دوربین را نگاه نکرد.
خشم او در مناظره با احمدی نژاد اگرچه موجه بود اما سبب ریزش تعدادی از مرددین به سمت میرحسین شد.
حافظه ای که به مددش نیامد و زمان بندی که نتوانست رعایت کند و پیگیری مطالبی که انجام نشد...
و بدتر از آن نپرداختن به مناظره با میرحسین که من قبلا بارها تاکید کرده بودم که رقیب اصلی کروبی در دور نخست است.
دو روز گذشته مدت زمان زیادی از وقتم را صرف قانع کردن مجدد بسیاری از مرددین به انتخاب کروبی کرده ام و اگرچه همه به ظاهر قانع شده اند اما واقعا نمی دانم که چه تعداد از آنها در روز رای گیری به کروبی رای خواهند داد.
با این حال انتخاب اول من کماکان کروبی است.
نکاتی که به نظرم برای رییس جمهور مهم است در بین این چهار کاندیدا بیش از همه در کروبی دیده می شود.
مهم است که رییس جمهور در ایران امروز از اقتصاد سر در نیاورد و ادعایی هم در این مورد نداشته باشد اما متعهد به استفاده از بهترین اقتصاد دانان باشد.
شجاعت، صراحت، شفافیت، اعتقاد به مشورت، پیگیری حقوق بشر، قدرت چانه زنی و پایداری بر سر مواضع از جمله برتری های شخصی مهدی کروبی بر رقبا است... برتری تیم و برنامه های او هم که قاعدتا مورد قبول همگان است.
مطمئنا اگرصیانت از حقوق شهروندی، حقوق زنان و اقوام، مخالفت با نظارت استصوابی و سانسور و حمایت از اقوام و اقلیت ها در بیانیه های کروبی مطرح نمی شد سایرین اصلا اسمی از آنها به میان نمی آوردند....تغییر قانون اساسی که حتی مورد اشاره شان قرار نگرفت.
من در دور اول از مهدی کروبی دفاع می کنم و اگر به دور دوم نرسید آنگاه با وجود انتقادات اصولی و اساسی که به میرحسین دارم و مخصوصا سیاست های اقتصادی او را مخدوش و خطرناک می دانم اما به میرحسین رای خواهم داد.
من از کروبی توقع بهبود وضع اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاست های داخلی و خارجی را دارم اما از میرحسین چنین توقعی ندارم...رای من به او فقط جهت جلوگیری از گسترش و رشد روش های مخرب احمدی نژادی در زمینه های فوق است!
همچنین می دانم که در کمتر از شش ماه بیشتر کسانی که از موضع تحریمیون به میرحسین پیوسته اند نامید خواهند شد...از همین حالا بگویم که حق ندارند فاتحه اصلاح طلبی را بخوانند!...آنها یک "اصولگرای انقلابی" را انتخاب کرده اند.
رای به کروبی در دور اول سبب می شود که حتی اگر او انتخاب نشود و میرحسین به دور دوم برود نیازمند آرای طرفداران کروبی برای برد انتخابات باشد و متوجه شود که رای دهندگانش فقط اصولگرایان یا جو زدگان و یا تحریمیون و موج سواران نیستند و باید برای آنان که دغدغه حقوق بشر و دموکراسی و تغییر دارند هم چاره ای بیندیشد.
راستی آهنگ ساسی مانکن را برای کروبی شنیده اید؟

بالاترین

انتخابات 12

در مطب نشسته ام و مطابق معمول از بیماران می پرسم که به چه کسی رای خواهند داد.
خانمی حدودا چهل ساله که ساکن یکی از روستاهای اطراف اصفهان است و از بیماران قدیمی من است می گوید: احمدی نژاد!
می پرسم: چرا؟
پاسخ می دهد که احمدی نژاد با فساد می جنگد و...
برایش توضیح می دهم که اینگونه نیست و با اشاره به روزنامه های روی میز مثال می زنم که در زمان شهرداریش سیصد ملیارد تومان کم آورده و حالا هم هزار ملیارد تومان دیگر و احتمالا این پولها را صرف تبلیغات ریاست جمهوریش کرده است..
با پوزخند احمدی نژادی نگاه عاقل اندر سفیهی به من می کند و با لهجه غلیظی اصفهانی می گوید:
آقای دکتر...شوما چقده ساده ین...این حرفا رو براش درآوردن!!
از اینکه یک زن بیسواد دهاتی که در عمرش غیر از پای منبر و صدا و سیمای منبر گونه منبعی برای کسب اطلاعات نداشته است با چنین اعتماد به نفسی مرا خطاب قرار می دهد لجم گرفته بود.
دفترچه بیمه اش را برداشتم و حدود صد هزار تومان عکس و آزمایش گرانقیمت برایش نوشتم!!
.

انتخابات 11

دیشب مناظره احمدی نژاد و موسوی را دیدم و امروز نیز مجددا نوار ضبط شده اش را مشاهده کردم.
هر دو طرف واجد نقاط ضعف و قوتی بودند که برای طرفداران آنها موجب رضایت است.
به نظرم اما در مجموع میرحسین نتوانست از برتری خود نسبت به احمدی نژاد به نحو احسن استفاده کند و و علت آن هم زیرکی و حیله گری محمود بود.
احمدی نژاد با تشکیل یک ساختار ذهنی برای جامعه هدف خود (همان اقشار فرودست جامعه که تا حد زیادی جامعه هدف میرحسین هم هستند) چنین جلوه داد که هاشمی رفسنجانی و مافیای وابسته به او معرکه گردان کسانی است که موسوی را جلو انداخته اند و هزینه های گزاف او را تامین می کنند تا او رییس جمهور شود و آنها بتوانند به چپاول خود ادامه دهند.
موسوی اصلا نتوانست مخاطب عامی با اطلاعات اندک را قانع کند که این حرف ها دروغ است...البته مخاطب خاص با زمینه اطلاعات قبلی می توانست که میزان صدق و کذب این ادعا را درک کند اما موسوی دلیلی بر بطلان این فرضیه برای مخاطب عام (عامی) نداشت و آنها احتمالا با ذهن توطئه یاب خود قانع شدند که کاسه ای زیر نیم کاسه است.
در راند آخر و مخصوصا با حرف هایی که محمود راجع به زهرا رهنورد زد مخاطب عام را تا حدودی از خود دور کرد.
همین جا بگویم که سیمای جمهوری اسلامی شش کانال دارد که روزانه صد ساعت برنامه پخش می کنند ولی فقط بیست روز و آن هم روزانه نیم ساعت به تبلیغات انتخاباتی اختصاص داده است و سهم کروبی و رضایی در طول این مدت مجموعا حدود سه تا چهار ساعت است.
در سایر کشورها این تلویزیونها هستند که دنبال نامزدها می گردند تا با آنها مصاحبه کنند و دیدگاه هایشان را بیان کنند اما در اینجا بارها کروبی از تلویزیون خواسته است که به مشاورانش اجازه بدهند به مشاورن سایر نامزذها مناظره کنند و آنها اجازه نمی دهند.
این کار بیش از همه به کروبی لطمه می زند چرا که محمود که همه صدا و سیما را به عناوین مختلف به تلبیغ برای خود واداشته است و موسوی هم با سبزپوشان پر حرارت جوانان سبز پوشش جلوتر از کروبی است و حرف چندانی هم برای جلب مخاطب در تلویزیون ندارد و چه بسا تبلیغات مکرر تلویزیونی و مناظره های کارشناسانش با مشاوران کروبی موجب ریزش آرایش به سمت کروبی هم بشود.
اما غرض اصلی من از نوشتن این متن این است که من برای کروبی هم در برابر احمدی نژاد سرنوشت بهتری نمی بینم.
واقعیت این است که شیخ هم به اندازه میرحسین از "عدم حضور ذهن ناشی از کبر سن" رنج می برد و به اندازه او نقاط تاریکی دارد که محمود می تواند بی مهابا به آنها بتازد و با توجه به اینکه این مناظره ها تکرار نمی شود شیخ هم فرصت پاسخگویی نیابد.
لذا در صدد بر آمدم که با کمک هم نکاتی را که برای پیروزی کروبی به ذهن مان می رسد با هم مبادله کنیم و برای تیم او بفرستیم...شاید به کار آید.
اولین و بهترین کار این است که شیخ به علت عارضه قلبی و سکته خفیف در شب مناظره در سی سی یو بخوابد!! و به جای او کرباسچی یا ترجیحا مهاجرانی در مناظره با محمود و کرباسچی یا ترجیحا عبدی در مناظره با موسوی حاضر شوند و بدون تردید شیخ را در مرحله اول با آرای بسیار بالا رییس جمهور کنند!(شوخی کردم بابا جان)
دوم اینکه اگر کار فوق ممکن نشد استراتژی تیم بهتر است برنامه ریزی همزمان برای بردن هر دو مناظره باقیمانده باشد...خوشبختانه مناظره اول کروبی با رضایی بود که چندان مخاطبی نداشت وگرنه شیخ چندان سرافراز از آن بیرون نیامد.
برای این دو مناظره هدف باید آن باشد که کسانی که بین موسوی و کروبی مرددند را به سمت کروبی جذب کرد .
می گویند بهتر است با خرس در دشت و با شیر در کوه جنگ کرد تا نتوانند از تواناییهای خود استفاده کنند.
به این منظور باید به شیخ یاد آور شد که مطلقا متانت را از دست ندهد وبه جای آن سعی کند محمود را عصبانی کند.
سوم اینکه مطلقا در وقت محدودی که دارد حرف سهام نفت را پیش نکشد مگر آنکه محمود به آن اشاره کند و بخواهد آن را مصادره کند چرا که توضیح ناقص این طرح با توجه به زمان اندک مناظره نقض غرض بوده و نظر مخاطبین عامی را جلب نمی کند و مرددین بین شیخ و مهندس را که از طبقه متوسط شهری هستند به سمت موسوی سوق می دهد.
چهارم اینکه برای ایرادات احتمالی که از او خواهند گرفت پاسخ های متناسب پیدا کند...به عنوان مثال محمود که بی پروا تر و بی حیا تر است ممکن است به شیخ طعنه بزند که تو بدون مشاورانت نمی توانی حرف بزنی و جواب از پیش طراحی شده شیخ می تواند این باشد که همه مشکل امروز مملکت ما این است که شما بدون مشاورانت حرف می زنی!
در این مورد بهتر است حتما با مهاجرانی مشورت شود.
پنجم اینکه باید در نخستین فراز از سخن شیخ کلمه ای یا عبارت کوتاهی بیابد که به عنوان "کلید واژه" دولت احمدی نژاد را با آن وصف کند و در طول مناظره مکررا به آن کلمه ارجاع دهد...کلمه ای که از فردای مناظره بر زبان مردم کوچه و بازار جاری شود و شیخ را به عنوان مبدع آن بشناسند...از نظر من بهترین کلمه در این مورد "دولت فاحشه" است که به خوبی همه رفتار های احمدی نژاد از خود نمایی تا هرزه دری و هوچی گری را پوشش می دهد.
از آنجا که این کلمه را نمی توان در مناظره به کار گرفت پیشنهادات خود را بنویسید و تیم هم بهتر است از عبدالکریم سروش و دکتر مهاجرانی برای یافتن چنین کلمه ای مدد جوید.
منتظر نظرات شما می مان.
اگر کسی دسترسی به اعضای تیم کروبی دارد خواهش می کنم که نشانی این مطلب را به آنها بدهید شاید نکاتی از آن یا از کامنت هایش به دردشان بخورد.

لینک مطلب در بالاترین

انتخابات 10

نیروهای برانداز مسلح----سلطنت طلبان-----مشروطه خواهان-----جمهوری خواهان و نیروهای ملی------نهضت آزادی و ملی مذهبی ها-----افراد کروبی-----افراد خاتمی و مشارکت---مجمع روحانیون---موسوی----رفسنجانی و کارگزاران----جامعه روحانیت و راست میانه رو---رضایی----رهبر---راست رادیکال و احمدی نژاد و سپاه و موئتلفه
1- من طیف سیاسی امروز ایران را به شرح فوق می بینم و از آنجا که خود را متعلق به جمهوری خواهان و نیروهای ملی می بینم طبیعتا نزدیک ترین فرد به خود را در این طیف کروبی می دانم.
2-صفت ممیزه و ممتاز برای هر شغل متفاوت است، به عنوان مثال رئوفت اگرچه برای همه خوب است اما پرستاران و مربیان مهد کودک به این صفت شدیدا نیازمندند. صفات ممیزه و ممتاز برای رییس جمهور مشورت پذیری، شجاعت و صراحت، دید باز و نگرش عام، مدرنیسم، سماجت و پایداری و بسیاری صفات دیگر است که بیشتر آنها در کروبی به مقادیری هست و در دیگران کمیاب تر و نادرتر است.
3-برای نخستین با بعد از انقلاب کروبی نخستین کسی است که با برنامه مدون و تیم ورزیده و حزب و روزنامه وارد عرصه انتخابات شده است...برای من که دلبسته مدرنیسم هستم اینها نکات قوت کمی نیست.
4-اگر کروبی رییس جمهور شود ختم قاعده مرید و مرادی در سیاست این ملک اثبات می شود که دستاورد شگرفی خواهد بود.
5- کروبی خوب یا بدش و زیر و رویش و عملکرد قابل انتقادش بیش از سایر کاندیداها شفاف است.
6- کروبی علیرغم عبا و عمامه اش نظرات پیشرو و مدرن تری ارائه می دهد...این نظرات صرف نظر از اینکه قابل اجرا باشند یا نباشند، قابل تبدیل به یک نوع همه پرسی هستند.

و اکنون بیش از پیش به سخن کرباسچی معتقد می شوم که اگر کروبی رییس جمهور نشود در چهار سال آینده افسوس آن را خواهیم خورد.
احمدی نژاد نماد حفظ وضعیت موجود، موسوی نماد بازگشت به گذشته و کروبی نماد تغیی به سوی آینده است.
کروبی به باور من، تنها نامزد اصلاح طلب این دوره است...برایش و در واقع برای خودمان تبلیغ کنیم.

انتخابات 9

صرف نظر از اینکه قصد دارید در انتخابات شرکت کنید یا آن را تحریم نمایید لطفا با ذکر سن خود به این سوال پاسخ دهید:
از چهار کاندیدای موجود کدامیک کمتر از همه به آرا و عقاید رهبر نزدیک است؟
به عبارت دیگر، به نظر شما رهبر از انتخاب کدامیک کمتر از همه خشنود خواهد شد؟

انتخابات 8

استدلال هات خیلی بازاری بودند و دو دو تا چارتا. خوشم نیومد که اینطور نفع وضرر رو محاسبه می کنید.

از کامنت ناشناس
دوست عزیز فکر نمی کنم که از استدلالات حزب مشارکت و کارگزاران (رای آوری به عنوان ملاک انتخاب) کاسبکارانه تر باشد. اگر استدلال آنها را صحیح فرض کنیم می بایست حزب جمهوری خواه آمریکا هم از اوباما حمایت می کرد!
حزب پیشتر و بیشتر از هر چیزی به شخصیت نیاز دارد و شخصیت هم به پایداری از اصول قوام می یابد.

********************************************
امثال شما که با این چرخش های سیاسی و با رای دادن خود به رژیم آخوندی مشروعیت می بخشید از طرفداران واقعی جمهوری اسلامی هم بدترید.چطور شرم نمی کنی که با آن همه رجز روشنفکری خواندن زیر علم یک آخوند رسوا رفته ای و برایش سینه و زنجیر و حتی قمه می زنی؟
از کامنت مهشید
مهشید خانم عزیز
می دانید که چرا در عراق و افغانستان با وجود داشتن حکومت های نسبتا دموکراتیک، دموکراسی نهادینه نمی شود.
پاسخ آن به طور ساده این است که مواد اولیه برای تشکیل یک کشور دموکراتیک انسان های دموکرات هستند و حکومت طالبان و صدام در این کشورها انسان دموکراتی را باقی نگذاشت که بتواند کمر راست کند و بر ارزشهای دموکراتیک پای بفشارد.

به همین سبب است که تا ذره ای از آنها غافل می شوی به نهادهای مذهبی رای می دهند و دادگاه شریعت و قوانین دینی را برمی گزینند.
من در انتخابات پیشین رای ندادم به امید آنکه مردمی که گمان می کنند لایه های سنتی و قشری می توانند برای آنها و کشورشان مفید باشند سر کار بیایند و به وضوح اشتباه دهشتناک آنها را پیش رویشان بیاورند.
احمدی نژاد آمد و با رفتارهای ویرانگرش اقتصاد، سیاست خارجی، فرهنگ، حقوق بشر و آزادی های فردی را نشانه گرفت اما شوربختانه قیمت نفت افزایش یافت و او با درک کامل شرایط اقشار فرودست تر و بی فرهنگ تر آنها را به عنوان جامعه هدف برگزید و با توزیع این پول بی دریغ تاثیر مخرب سیاست های اقتصادیش را پوشاند و آثار مفتضح سیاست های خارجی اش را پیروزی جلوه داد و فرهنگ و حقوق بشر و آزادی های فردی که ارزش های طبقه متوسط هستند را بی قدر و تحقیر کرد.
احمدی نژاد بر تعداد "احمق های پر مدعای وقیح" آن چنان افزود که بی مهابا و با پشتوانه تاییدهای دولت به تمسخر صاحبان علم و فرهنگ پرداختند.
یادم می آید که روزی در دوران انترنی از استاد اطفال خود پرسیدم که چرا پفک نمکی را با وجود آنکه کالری چندانی ندارد برای بچه ها ممنوع می کنید؟
جوابش چنان قانع کننده بود که هنوز هم در گوشم زنگ می زند.
او گفت: پفک نمکی ذائقه بچه را تغییر می دهد و بچه ای که پفک می خورد دیگر به شیر و گوشت و تخم مرغ تمایلی نشان نمی دهد.
ملتی هم که به خرافات و روضه و چاه جمکران عادت کند به سختی می تواند به مسیر رستگاری بازگردد.
اکنون ما مانده ایم واین انتخابات:
سالهاست که همین حکومت در گوش ما خوانده است که "شرکت در انتخابات رای به نظام است"...آیا واقعا این طور است؟
آیا حکومت با این شگرد قصد ندارد که مخالفان را از انتخاب هر چند محدود و ناعادلانه ای که دارند منصرف کند؟
من رای می دهم برای آنکه اگر روزی نظام جمهوری اسلامی مجبور به پذیرش قواعد دموکراتیک شد و یا با نظامی دموکراتیک جایگزین شد کسانی در این کشور وجود داشته باشند که جامعه هدف روشنفکران باشند.

بالاترین

این طنز بی نظیر را هم راجع به زهرا رهنورد بخوانید

سیب زمینی من به رنگ سبز نیست!


انتخابات 7

اگر فردا انتخابات ریاست جمهوری برگزار شود محتمل ترین نتیجه این است که احمدی نژاد به عنوان فرد اول و موسوی به عنوان فرد دوم به مرحله دوم بروند و کروبی و رضایی به ترتیب سوم و چهارم شوند و حذف شوند.
کسانی که از کروبی حمایت می کنند و رییس جمهور شدن او برایشان اولویت اصلی است باید گزاره های زیر را در نظر بگیرند.
1- از نقطه نظر پراگماتیستی رقیب اصلی کروبی (بدون تعارف) موسوی است چرا که آرای احمدی نژاد به خاطر جنس و روحیه هوادارانش به راحتی قابل تبدیل به رای برای کروبی نیست اما بسیاری هستند که بین موسوی و احمدی نژاد مرددند.
2- در چنین شرایطی تکرار مکر این عبارت که "مهم نیست به که رای می دهید فقط به احمدی نژاد ندهید" یا "کاندیداهای اصلاح طلب از هم انتقاد نکنند" فقط به نفع موسوی است که رای بیشتری دارد.
3-بنابراین هر رای که از احمدی نژاد یا تحریمیون به سبد کروبی ریخته شود فقط یک پله او را بالا می برد اما هر رایی که از طرفداران موسوی کاسته شود و به کروبی افزوده شود او را دو پله بالا می برد و جای نفر دوم را عوض می کند.
بنابراین من اعتقاد دارم که باید در شانزده روز آینده طرفداران کروبی به تبلیغ وسیع و گسترده و چهره به چهره برای او بپردازند.
با توجه به تجربه ای که من در چند روز گذشته جهت قانع کردن دیگران برای رای دادن به کروبی کسب کرده ام لازم دیدم که نکاتی را با شما به اشتراک بگذارم تا اگر صلاح دیدید چیزی بر آن بیفزایید یا برخی را تصحیح کنید.
1- هر روز حداقل یکی از حامیان موسوی یا دو نفر از تحریمیون یا (به احتمال کمتر) طرفداران احمدی نژاد را به رای دادن به کروبی قانع کنید و از آنها هم بخواهید که این کار را هر روز تکرار کنند.
2- از بحث کردن و تلاش برای قانع کردن غریبه ها پرهیز کنید و به خانواده و دوستان خود بپردازید.
3-برای تبلیغ باید مطالعه و شناخت دقیق از کاندیداها داشت...اگر حین بحث با طرفداران یکی از کاندیداها کم آوردید سعی کنید شماره موبایل یکی از دوستانتان که واردتر است بگیرید تا او به شما کمک کند...همین کاری که زن من می کند.
4-نخستین و مهمترین چیزی که باید به طرفداران موسوی بگویید این است که با رای دادن به کروبی و به اصطلاح شکستن آرا شانس احمدی نژاد برای انتخاب شدن زیاد نمی شود...در تجربه من با اثبات همین نکته حدود یک سوم طرفداران موسوی به کروبی می پیوندند.
5-از صمیم قلب تبلیغ کنید و نگذارید که لشکر سوت و کف زدن بر شما غلبه کنند...یادآوری این نکته که موسوی را باید از گفته های خودش و عملکرد گذشته اش شناخت نه تعریفی که سایرین از او می کنند و یادآوری اکراهی که او از اصلاح طلب خواندن خود دارد بی تاثیر نیست.
6-فراموش نمی کنم که در زمان انقلاب بسیاری از توانایی ها و قابلیت ها به آیت الله خمینی نسبت داده می شد که یکی از شاخص ترینش این بود که امام به هفت زبان زنده دنیا مسلط است و دکترا از سوربن دارد و این گفته ها و مشابه این سخنان در تهییج مردم بسیار موثر بود...دو سه ماه بعد از پیروزی انقلاب وقتی یاسر عرفات به ایران آمد وامام که مرجع تقلید بود و همه درس هایش را به عربی خوانده بود و 15 سال آخر عمرش را در عراق گذرانده بود برای گفتگو با او از مترجم عربی به فارسی استفاده کرد...بسیاری از آن تصویری که از او ساخته بودند در اذهان فرو ریخت...به طرفداران موسوی یادآوری کنیم که با چنین احساساتی دیگر نمی توان به پدران خود در سال 57 خرده گرفت.
7-برای تشویق تحریمیون به شرکت در انتخابات بهتر است امثال دکتر نوری زاده و دکتر سازگارا، که بر بخش قابل توجهی از تحریمیون از طریق صدای آمریکا تاثیر دارند، بخواهیم که نه تنها در این رسانه آنها را به رای دادن تشویق کنند، بلکه کروبی را به عنوان کاندیدای اصلی معرفی کنند.
اگر نکته دیگری به نظرتان می رسد لطفا مضایقه نفرمایید.
لینک مطلب در بالاترین

این مطلب دقیق و خواندنی را هم بخوانید.

انتخابات 6

دلایل من برای ترجیح کروبی به موسوی از این قرارند.
1- سابقه موسوی بسیار سیاه تر از کروبی است ولی چون حافظه تاریخی ما ایرانیان ضعیف است و حوادث دورتر را به آسانی فراموش می کنیم و یا با بی تفاوتی بزرگ منشانه!! از کنار آنها می گذریم نمی خواهیم به یاد بیاوریم که موسوی بالاترین مسئول اجرایی در زمان جنگ بود و در اعدام ها و کشتار زندانیان در زندان پس از پایان دوران اسارت، اخراج و پاکسازی بسیاری از اساتید دانشگاه ها، ارتشیان و کارمندان، ادامه بی دلیل جنگ پس از فتح خرمشهر و پس از پذیرفتن قطعنامه صلح سازمان ملل توسط عراق، بستن فضای کشور و سلب آزادی فردی و اجتماعی به شکلی بی سابقه و نیز در سیاست های خارجی و اقتصادیفلج کننده اگرچه نه صد در صد ولی تا حد زیادی مسئول است.
نکته قابل تامل و نومید کننده آن که ایشان از آن دوران به عنوان نوستالژی یاد می کند که یادش همه را به هیجان می آورد و نهایت آرزو و آرمانش "زنده کردن راه روشن امام" و" بازگشت به ارزشها" و "احیای اسلام ناب محمدی" و نهایت حمایتش از حقوق شهروندی بازگشت به ""بیانیه هشت ماده ای امام" است.
آیا همین موارد و موارد مشابه نظیر اعلام سیاست های خارجی مبتنی بر استکبار ستیزی برای اثبات درک منجمد ایشان از زمان کافی نیست؟
2- در زمان حال نیز رفتار موسوی در مقایسه با کروبی نمایانگر جایگاه او در طیف سیاسی است.
در حالی که کروبی از ملاقات و گفتگو با ملی مذهبی ها و دفتر تحکیم وحدت و خوانندگان استقبال می کند موسوی نهایت سعی خود را می کند که حرفی نزند که جناح محافظه کار برنجد...از دیدار با اعضای تحکیم وحدت اجتناب می کند...مانع سخنرانی ملی مذهبی ها در نشست احزاب می شود...از بیم ناخشنودی محافظه کاران، مانع سفر حجاریان به قم برای تبلیغ خودش می شود...ومراقب است که فاصله خود را با اصلاح طلبان حفظ کند.
موسوی در حالی از آزادی مطبوعات سخن می گوید که در هشت سال زمامداریش تنها کیهان و اطلاعات منتشر می شدند.
در حالی از حریم خصوصی و آزادی های فردی می گوید که در دوران صدارتش اتوموبیل ها را برای داشتن نوار کاست موسیقی می گشتند و فراموش نمی کنم که در دوران دانشجویی ما، تنها نماینده دختران اجازه داشت که با نماینده پسران صحبت کند و آن هم به شکل مضحکی در حالی که پشتشان به هم بود صحبت می کردند.
نوستالژی آقای موسوی برای بازگشت به آن دوران قابل درک است.
پشتیبانی خاتمی هم از موسوی شبیه زنانی است که برای شوهرشان مجبورند زن دوم انتخاب کنند و سعی می کنند کسی را برگزینند که از خودشان زشت تر باشد تا شوهر قدر آنها را بداند! و علنا در آخرین حضورش در دانشگاه تهران این را اعلام کرد که بعد از من کسانی خواهند آمد که قدر مرا خواهید دانست.(نقل به مضمون)
اما تعجیل جبهه مشارکت و کارگزاران در حمایت از موسوی برای من قابل درک نیست.
چگونه است که حزبی که شعارش ایرا برای همه ایرانیان است در پشت کسی جمع شده است که نه تنها محل استقرارش در لایه های بین محافظه کاران و اصلاح طلبان صوری (مثل مجید انصاری) است بلکه دایره دوستانش اینگونه تنگ است.
و نیز کارگزارانی که نقطه اتکایشان اقتصاد آزاد است چگونه از کسی حمایت کرده اند که مطلقا به این شیوه نه اعتقاد دارد و نه از آن سر در می آورد.
موسوی همچنین در مقایسه با کروبی فاقد هرگونه برنامه مدون است و جز کلی گویی هایی که از همه کاندیداها شنیده می شود و بیانیه هایی که با مدتی تاخیر نسبت به کروبی صادر می کند چیزی در چنته ندارد.
بسیار گفته می شود که برنامه های کروبی هم غیر عملی است و هم خود او نیز اعتقاد چندانی به آنها ندارد...حتی با قبول این فروض من ترجیح می دهم که به چنین برنامه هایی رای بدهم تا شش ماه دیگر کیهان نتواند بنویسد که وقتی درخواست اصلاح قانون اساسی، صیانت از حقوق شهروندی، رفع تبعیض از زنان، خودمختاری های محدود به اقلیت ها و اقوام، حمایت از تاسیس تلویزیون خصوصی و ... در برابر "احیای اسلام ناب محمدی" و "بازگشت به خط امام" در برابر مردم به رای گذاشته شد آنها دومی را برگزیدند.
برای من آسان تر است که کنار بنشینم و کروبی و موسوی و احمدی نژاد و رضایی را از یک قماش بدانم ومانند پدرانمان که افتخارشان این بود که هیچ مهری در شناسنامه شان درج نشده است، شرکت در انتخاباتی که مطلقا دموکراتیک نیست را تحریم کنم تا اینکه از همه دوستان و آشنایانم بخواهم که به کروبی رای دهند و بعدها هر خرابکاری و خلف وعده ای که او کرد من خودم را در معرض استهزا و طعنه مدام کسانی قرار دهم که به اصرار من به او رای داده اند اما به نظرم این انتخابات اگر همه به خود زحمت تبلیغ شرکت کردن در آن را بدهند قابلیت تبدیل به یک شبه همه پرسی را دارد.

انتخابات 5

من بین 4 کاندیدای موجود به مهدی کروبی رای می دهم.
دلایلم را بعد از آنکه نتیجه تایید صلاحیت از سوی شورای نگهبان اعلام شد به آگاهی می رسانم.

انتخابات4

رهنورد هم‌چنین گفت: «امر به معروف و نهی از منکر از آرمان‌های ما به شمار می‌آمد اما هیچ گاه فکر نمی‌کردیم روزی برای این کار گشت گذاشته شود؛ توقع ما برای تحقق این امر گفت‌وگو و دیالوگ بود».

در دوران دانشجویی در دهه شصت روزی با چند نفر از دوستان به یکی از پاساژهای اصفهان که آنروزها محل گشت جوانان بود (مجتمع پارک اصفهان) رفته بودم.

روبروی در اصلی پاساژ اتوبوسی ایستاده بود و چند مرد ریشو از کمیته ها (که آن موقع وظایف نهی از منکر را به جای نیروی انتظامی انجام می داد) از زنان کم حجاب می خواستند که سوار اتوبوس شوند.

صحنه بسیار ناراحت کننده اش این بود که اگر زنی از سوار شدن خودداری می کرد چهار مرد ریشوی دیگر با یک پتو به او حمله می کردند (چون نمی توانستند از نظر شرعی به آنها دست بزنند) و او را در پتو می انداختند و به اتوبوس می بردند...

به نظر می آید که میرحسین و همسرش استانداردهای متفاوتی نسبت به مخاطبانشان دارند.

خانم پروفسور رهنورد سالها ریاست دانشگاه الزهرا را به عهده داشته اند که تا سالها نه تنها ورود هر مردی به هر عنوان به آن ممنوع بود بلکه هیچ زنی بدون حجاب برتر (چادر و چاقچور) نمی توانست به آن قدم بگذارد.

آقای موسوی هم نهایت تعریف مورد قبولش از "حقوق شهروندی" بازگشت به "بیانیه هشت ماده ای آیت الله خمینی" بود.

ناگفته پیداست که تا چنین یخ های منجمدی باز شود آتش های فراوان باید برپا گردد!

مرتبط:

خاطرات دهه شصت

لطفا مخصوصا کامنت ها را بخوانید.

از دید من مهمترین عوارض جنگ نه کشته‌های فراوانش بود که صدها هزار نفری که در این سالها در حوادث رانندگی یا زلزله از بین رفته‌اند، دیگری یادی از آنان نیست، و نه خسارات ملیاردی آن.
بزرگترین عارضه این جنگ، که اثر آن تا به حال پا بر جاست، قبضه کامل قدرت با استفاده از فضای جنگی و در عین حال خفه کردن کامل دموکراسی و مهمتر از همه جایگزین کردن اولویت‌های ارزشی حکومت با اولویت‌های ارزشی جامعه بود.
حکومت توانست برای دوره‌ای مرگ را از زندگی ارزشمندتر جلوه دهد و این باور را به بسیجیانی که به جبهه می‌رفتند قبولاند.همچنین آنطور که در اکثریت کامنت‌ها دیده می‌شود غم، نوحه و روضه ارزش شدند و شادی و خنده ضد ارزش، بوسه‌ای شایسته شلاق شد و رابطه جنسی سزاوار سنگسار!...و این باور را تا سالها در میان مردم رواج داد.ملا محمد باقر مجلسی بر کانت و هگل برتری یافت و علم حدیث بر بیوتکنولوِی مقدم شد! این اولویت بخشی ارزش‌های حکومت بر ارزش‌های جامعه هنوز در جامعه و بخصوص اقشار پایین رواج دارد و حکومت از آن نهایت استفاده را می‌کند.

انتخابات3

آیا باید در انتخابات ریاست جمهوری شرکت گرد؟
به نظرم حکومت ایران مطلقا ارزشی برای نهادهای بین المللی و مشروعیت جهانی خود قایل نیست و این را به کرات و در مقاطع گوناگون نشان داده است...چه در قضیه بی اعتنایی به قطعنامه های سازمان ملل و چه در مواجهه با سازمانهای معتبر و نهادهای حقوق بشری(مثل اعدام دلارا دارابی).
چنین حکومتی با عدم شرکت اکثریت رای دهندگانش در انتخابات چه ضرری می کند خصوصا آنکه به راحتی میزان آرا را به روی منحنی می برد و حداقل 60% شرکت کننده در انتخابات بیرون می دهد.
از طرف دیگر بر خلاف آنچه همیشه در گوش ما خوانده اند حکومت با ظلم می ماند و خیلی هم خوب می ماند کما اینکه اگر صدام را آمریکا سرنگون نمی کرد حالا حالاها سایه اش بر سر ملت عراق و شاید هم سایر ملت های منطقه مستدام بود.
از نظر شرایط جهانی هم به نظر می آید که سایر دولت ها و در صدر آنها آمریکا تا حدودی متقاعد شده اند که با حکومت ایران کنار بیایند و تغییر رژیم ایران را از دستور جلسه خارج کنند.
و دست آخرو از همه مهمتر اینکه حکومت ایران در دوره احمدی نژاد نشان داد که باپول نفت و تبلیغات سازمان یاقته و می تواند که با سفله پروری (بیش از آنچه به قول حافظ آب و هوای فارس می کند) و ترویج خرافات و تزریق مستقیم پول به لایه های فرودست اجتماعی و روستاییان مناطق دوردست آنان را در مقابل طبقه متوسط و شهرنشینان قرار دهد.
این نکته آخر آنچنان مهم است که شاید به راحتی به تصور نگنجد...
شعار عدالت محوری رییس جمهور مهرورز سبب شده است که بدون هیچ توجیه اقتصادی و عقلانی در سالهای گذشته پول بی حساب و کتابی در هفتاد و دو هزار روستای کشور صرف شود چنان که به گفته وزیر سابق راه و ترابری (مهندس خرم) در حالی که بودجه سالینه راههای بین شهری و اتوبان ها سیصد ملیارد تومان است سالیانه بیش از هزار و دویست ملیارد تومان صرف راههای روستایی می شود.
در نظر بگیرید که برای بسیاری از روستاها با بیست یا سی خانوار و با تولید غیر خود کفای نیازهای کشاورزی راه آسفالته (و به تبع آن درخواست اتوموبیل)، آب لوله کشی، برق (و به تبع آن یخچال، لوازم برقی و تلویزیون)، گاز و تلفن کشیده شود و تعرفه دریافتی از آنها بسیار ناچیز باشد و نیز بیمه روستایی رایگان و مدرسه و معلم و پزشک برای آنها فراهم شود...بدون آنکه مالیاتی بپردازند...و با دیدن سیمای شهرهای بزرگ و تهران درهر سریال تلویزیونی به صرافت بیفتند و مدعی شوند که اینها سالهاست حق ما را خورده اند!!(چیزی که من این اواخر بسیار شنیده ام)...چنین خطری که تداعی کننده جنگ فقیر و غنی و مستضعف و مستکبر است در صورت ادامه چنین روندی اجتناب ناپذیر خواهد بود.
سیاست های دیگری از این دست سبب خواهد شد که طبقه متوسط از بین برود یا کاملا ضعیف شود و اقشار مختلف مردم رو در روی هم قرار گیرند و وفاق ملی از دست برود و ایران با خطر انشقاق و چند دستگی مواجه شود...اگر بدتر از اینها که گفتم با جنگ داخلی و کشتارهای وسیع مواجه نگردد.
مجموع چنین رویدادهایی مرا به این نتیجه رسانده است که بهتر است علیرغم آنکه هیچ کاندیدایی نه تنها مطلوب من نیست بلکه حتی درصدی از خواست های مرا نمایندگی نمی کند...با این حال برای اثبات اینکه من هستم و وجودم را بر شما تحمیل می کنم ...در این انتخابات غیر دمکراتیک شرکت کنم.
مطمئنم که ترجیح می دهید بدون حضور مخالفان خود این انتخابات را هم سپری کنید...اگر اینچنین موجودیت ما طبقه متوسط جامعه را هدف نگرفته بودید حتما به خواسته خود می رسیدی ... اما اکنون و در شرایط فعلی حتی امثال من هم که به مخالفت محافظه کارانه با شما شهرت داریم، برای بقا در کشوری که خانه آباء و اجدادی ماست مجبوریم دست به کار شویم.
آقای احمدی نژاد...متاسفم ولی کیش و مات!

انتخابات 2

چندی پیش آقای کروبی در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه "چگونه گشت های ارشاد را جمع آوری خواهید کرد؟" فرمودند که نزد مقام معظم رهبری می روم و ایشان را قانع می کنم که دستور جمع آوری این گشت ها را بدهند.(نقل به مضمون)
سه روز پیش کمیته صیانت از آرای انتخاباتی توسط آقایان کروبی و موسوی تشکیل شد.
کمیته ای که نه تنها از نظر قانون اساسی معتبر است بلکه کاملا با قانون انتخابات که اظهار می دارد نمایندگان کاندیداها می توانند بر سر صندوق های رای حاضر باشند همخوانی دارد.
روز گذشته رهبر ایران طی اظهاراتی اینچنین اقداماتی را که به شائبه "عدم سلامت انتخابات" دامن می زند دنباله روی از دشمن خواند و با آن مخالفت کرد.
الآن فرصت مناسبی است که آقای کروبی با استفاده از قدرت چانه زنی خود پا پیش بگذارد و رهبر نظام را قانع کند که با این امر کاملا قانونی موافقت کند.
من همنین جا اعلام می کنم که اگر آقای کروبی قادر به انجام چنین کاری شدند در انتخابات شرکت می کنم و به ایشان رای خواهم داد و سایر دوستان را هم به چنین کاری ترغیب خواهم کرد.

انتخابات1

شکسپیر می گوید:
اگر برای به دست آوردن آنچه دوست داری تلاش نکنی مجبور خواهی شد که آنچه را به دست آورده ای دوست داشته باشی.

بدون مقدمه:
آیا در انتخابات ریاست جمهوری (با فرض وجود همین سه کاندیدای موجود) شرکت می کنید یا نه؟... و چرا؟
لطفا سن و محل زندگی خود (ایران یا خارج از ایران) را بنویسید.
پی نوشت:
آنچه از میر حسین موسوی بیش از همه اعصاب آدم را خورد می کند ارجاع افتخار آمیز هر پاراگرافی از سخنانش به زمان جنگ است.
انگار نه انگار که دهه شصت برای آنان که آن را درک کرده اند سیاهترین و مخوف ترین دهه زندگی شان بوده است و این سیاهی و مخوفی نه فقط به خاطر جنگ که به خاطر فضای خفقان آلود و پلیسی امنیتی همراه با سرکوب شدید کوچکترین آزادی های فردی است.
جالب است که در این شیوه ای که در پیش گرفته است حتی نزدیکترین یارانش او را همراهی نمی کنند گویا که شرم دارند از یادآوری آنچه در آن دوران رخ داده است.
به نظرم فرصت مناسبی است که از میرحسین موسوی پرسیده شود که به چه چیزهایی از دوران نخست وزیریش افتخار می کند و آیا به نظرش آن جو اختناق و سرکوب تا چه حد قابل دفاع و قابل دوباره سازی است؟
ایشان چه میزان از آزادی های فردی را قبول دارد... و باید وارد جزئیات شد و مثلا پرسید که چون من به چشم خود دیدم که در زمان ایشان گشت های محترم جندالله و امثالهم آرنج به پایین مردان با پیراهن آستین کوتاه را رنگ می کردند یا در کلاس های دانشگاه بین پسران و دختران را دیوار کشیده بودند ...یا پسر و دختری از همکلاسی های ما را به جرم راه رفتن در خیابان علیرغم آنکه با هم ازدواج کرده بودند، دو ترم تعلیق کردند...باید از میزان دخالت میرحسین یا همراهی او یا موافقت او با چنان جو خفقان و سرکوبی پرسش کرد.
باید همچنین از کشتار زندانیان در سال 67 و نقش ایشان پرسید.
اگر من باشم به طور مشخص نظر ایشان را درباره سرانه بهداشت می پرسم.
شاید بدانید که کارشناسان سرانه بهداشت برای هر ایرانی را چهارده هزار تومانمی دانند و دولت با اعمال نفوذ آن را حدود چهار هزار تومان تعیین کرده است.
این اختلاف ده هزار تومانی عامل اصلی گرانی هزینه های درمانی برای مصرف کنندگان است به طوری که بیمه شدگان به جای آنکه سی درصد هزینه های درمانی را بپردازند بیش از هفتاد در صد آن را می پردازند.
من از ایشان سوال می کنم که قصد دارد که با سرانه بهداشت چه کند و اگر گفت که آن را به چهارده هزار تومان می رسانم از او خواهم پرسید که این رقم هنگفت را از بودجه کدام نهاد کسر خواهد کرد...نهادهای انتظامی و امنیتی و نظامی و یا نهادهای تبلیغاتی و روحانیت و یا صنایع و معادن؟
میرحسین موسوی بیش از محمد خاتمی استاد کلی گویی است...باید راجع به جزییات از او پرسید.

از کوشش برای خوشدلی تا پریدن از روی شکاف!

اگر ده هزار سال پیش زندگی می کردیم که زمان به سال و ماه و روز و ساعت تقسیم نشده بود:
نمی دانستی که چند ساله ای و حتی از که بزرگتری و از که کوچکتر...چقدر از عمر مفیدت رفته و چقدر امید به زندگی داری.
نمی دانستی الآن وقت نهارت گذشته است...نمازت قضا شده است ...قرارت...جلسه ات...کلاست دارد دیر می شود.
نمی دانستی بهار است یا خزان...نوروز است یا مهرگان!
با این حال می پندارم که حتی آن زمان هم مردمان در این ایام به برکت اعتدال روز و شب و آب و هوا و هورمون های درون زا می فهمیدند که خبری هست و آنچنان که حافظ گفته است (نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی) خوشدل می شدند ...هر چند که این را هم می دانم که خوشدل بودنی که با کوشیدن به دست آید به زحمتی که برایش کشیده می شود شاید نیرزد!
اینها را گفتم که سال نو را پیشاپیش شادباش گفته باشم و برایتان بهترین ها را آرزو کنم.
تا دستم روی کیبرد است راجع به آمدن و رفتن خاتمی هم بنویسم.
اول اینکه به نظرم آمدن مجدد محمد خاتمی به صحنه انتخابات برای بسیاری از مردم با عرض معذرت مثل "بوسه بعد از جماع" بود ...خالی از لطف و جاذبه!
اما رفتن ایشان و توصیه به طرفدارنشان که به میرحسین موسوی رای بدهید هم نشان ازعدم درک جامعه امروز ایران و واکنش های رفتاری آنان دارد.
من در این وبلاگ قبلا به صراحت نوشته ام که رقیب خاتمی در انتخابات پیش رو امثال احمدی نژاد و کروبی نیستند بلکه قالباف رقیب اصلی خاتمی است و این نظر خواهی نیز به روشنی این گفته را تایید می کند.
علت این امر این است که شکاف اصلاح طلب/محافظه کار در جامعه ایرانی مدتهاست موجودیت خو را از دست داده و نمی توان کروبی را که نهایت پتانسیل اصلاح طلبی اش طمعی است که اطرافیان به بلاهت و "جوشی مزاج" بودنش" بسته اند یا میر حسین که غایت افق اصلاح طلبی اش برگشتن به گفتمان دهه شصت است را به عنوان کسانی که خواهان بهبود وضع موجودند به جامعه تحمیل کرد.
شکاف فعال در جامعه امروز ایران شکاف سنت/مدرنیته (با استانداردهای نازل موجود در همین جامعه) است که بر اساس آن قالیباف و خاتمی در یک سو و احمدی نژاد و کروبی و موسوی و امثال اینها همه در سوی دیگر جا خواهند گرفت و بنابراین اگر انتخابات با این چهار کاندیدا (احمدی نژاد، موسوی، کروبی و قالیباف) برگزار شود به احتمال زیاد قالباف برنده خواهدبود.

قضاوت 10

از دیروز صبح تا به حال یک نام ذهن مرا به خود مشغول کرده است...عبدالله فریور!
شکل خلاصه شده و در عین حال دراماتیزه نشده قضیه از این قرار است که آقای عباس قناد ساکن ساری دختر خود نغمه 16 ساله را جهت فراگیری ارگ به کلاس آقای فریور می فرستد و ایشان با وجود داشتن زن و دو فرزند با نغمه ارتباط عاطفی (با توجه به گفته های طرفین ارتباط عاطفی تقریبا دو طرفه) برقرار نموده و سپس (احتمالا پس از یک سال) در منزل شخصی در بابل با وی نزدیکی می نماید و هفت روز بعد از اینکه آقای عباس قناد گواهی ازاله بکارت دخترش را از پزشکی قانونی می گیرد آقای فریوردر تاریخ بیستم تیر ماه 1383 نغمه را عقد موقت (صیغه) می کند.
پس از چهار سال کش و قوس دادگاه بدوی و تجدید نظر و دیوان عالی کشور رای سنگسار آقای فریور صادر و تایید می شود ولی به طور غیرمنتظره ای در تاریخ اول اسفند ماه 1387 حکم سنگسار به اعدام با طناب دار تغییر می کند.
آنطور که از مطالب سایت ها بر می آید خانواده و همسر آقای فریور نه تنها شاکی پرونده نبوده اند بلکه نهایت سعی خود را کرده اند که جلوی این حکم را بگیرند.
من قصد دارم که در اینجا دادگاهی برگزار کنم و با حضور شما به عنوان متهم، شاکی، هیئت منصفه و قاضی محاکمه منصفانه ای را که از عبدالله فریور دریغ شد برایش برگزار کنم و این محاکمه را به خانواده و فرزندانش تقدیم کنم...خانواده و فرزندانی که حتما باید ممنون سیستم قضایی باشند که عبدالله را به جای سنگسار اعدام کرده است!
بنابراین
شما به عنوان شاکی چقدر عبدالله را مقصر می دانید؟ و آیا تقصیری هم متوجه کس دیگری اعم از نغمه و پدرش و شاید همسر عبدالله می دانید؟...و آیا اصولا اگر عبدالله و نغمه شاکی نباشند پدر نغمه مجاز بوده است که کار را تا به اینجا بکشاند؟
شما به عنوان متهم و وکیل او تا چه حد وقوع جرم را قبول دارید و گناه آن را به گردن می گیرید و دفاعیه شما چیست؟
و دست آخر شما به عنوان هیئت منصفه و قاضی چگونه راجع به این قضیه قضاوت می کنید؟
آیا متهم را مجرم می دانید یا نه و چه مجازاتی برایش پیشنهاد می کنید؟

خستگی ای که در نمی رود!

پرسیده ای که چه مرگم است که چندی است چرت و پرت نگفته ام و زرت و پرت نکرده ام!؟...یاوه نسراییده ام...ژاژ نخائیده ام و هرزه نلائیده ام!!؟
توضیح علت دقیق و واقعی اش دشوار است...فهمش دشوارتر.
خسته ام ...هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی...کار شدید و مداوم سبب شده است که از نظر جسمی گردن و آرنجم درد مدام داشته باشد و میگرن 25 ساله ای هم که با من است این روزها هر روز همراهیم می کند و عهد کرده ام که حتی یک مسکن هم دیگر برایش نخورم و 3 هفته ای است که بر این میثاق استوارم و او هم ظاهرا عهد کرده است که دمار از روزگار من برآورد و دارد در می آورد.
از نظر روحی هم این خستگی مثل تاپاله ای که گذر یک دوچرخه کورسی آن را به دو نیمه تقسیم کرده باشد!! به دو قسمت تقسیم شده ام...گوشزد خوب و بذله گو و مهربان که الآن در خدمت شماست نیمه کوچکتر آن تاپاله است و بقیه اش هم همان است که در دنیای واقعی است!
روزی چند بار در مطب به بیماران پرخاش می کنم ...نه اینکه مقصر نباشند...نه مطمئن باشید که مقصرند...ولی تحمل من در برابر این تقصیرات کم شده است.
مثلا از هر پنج مریض یکی می خواهد مرا نصیحت کند که چکار کنم که کمتر بیماران معطل شوند و تا شروع به حرف زدن می کند سعی می کند که مرا قانع کند که خودش تنها بیمار اورژانسی است که من باید خارج از نوبت او را می دیده ام چرا که مثلا ماشینش را دوبله پارک کرده است و شاید تا به حال پلیس او را جریمه کرده باشد...قبلا حوصله بحث کردن داشتم اما این روزها تا شروع می کنند اگر ناصح همراه مریض باشد محترمانه از اتاق بیرونش می کنم و اگر خود مریض باشد آمرانه از او می خواهم که به بیماریش بپردازد که البته گاهی هم موفق نمی شوم .
در خانه هم که بساط بگومگو هر روز برپاست...دو مثال هفته اخیرش از این قرارند:
خانم من دوستی دارد که فرض کنید نام او مریم است و حدود چهل سال دارد و شوهر و دو فرزند دانشجو هم دارد...از قول او تعریف می کرد که برای تدریس خصوصی زبان انگلیسی به دخترکی به منزلی دعوت شده است و در طول جلسه آموزش پدر دخترک که مردی حدودا پنجاه ساله بوده است در اتاق حاضر بوده و گاهی جوکی می گفته و مزه ای می ریخته است.
پس از دو جلسه مریم که از این بابت اعصابش خورد بوده تصمیم می گیرد که دیگر به این کلاس خاتمه دهد.
چند روز بعد پدر دخترک زنگ می زند که علت نیامدنش را جویا شود و او بهانه ای می آورد...پدر هم شروع می کند که من به شما علاقه مند شده بودم و کسی را که همیشه آرزویش را داشته ام یافته ام و از این گونه مزخرفات...مریم هم جواب می دهد که اصلا و اصولا من هم به خاطر همین رفتار و گفتار و کردار نانیکوی شما جلسات تدریس را تعطیل کردم و الخ...
حالا شما صحنه را تجسم کنید که سر میز نهار زن من دارد با شور و هیجان این ماجرا را تعریف می کند و عنان توسن بلاغت از دستش در رفته و با هر چه "القاب نه بدتر" است مردک بینوا را نوازش می دهد و نظر مرا هم در این حین جویا می شود.
می گویم :حالا مگه چی شده...روزی صد بار این اتفاق برای همین اطرافیان خودمان می افته که کسی هم برای کسی تعریف نمی کنه...عصبانی می شود که شاید روزی صد بار برای تو اتفاق بیفتد که اینقدر لوده ای ...و بعد از چند دقیقه سکوت دوباره شروع می کند که منظور تو از این حرف چی بود ...کار این مردک را تایید می کنی یا با آن مخالفی؟
توضیح می دهم (و چه توضیح بیهوده ای) که اصولا اگر این پیشنهادات و اتفاقات نباشد که نه عشقی رخ می دهد و نه رابطه ای شکل می گیرد... اما گویی آتش به انبار باروت انداخته ام!
سعی می کنم آرام باشم و میان این همه فریادی که همه اهل ساختمان را خبر کرده است توضیح خودم را تکمیل کنم.
به زحمت ادامه می دهم که در نظر بگیر که بالاخره مردی (و چه بسا مردانی) در این دنیا وجود دارد که اگر از سوی آنها این پیشنهاد دوستی ارائه می شد از سوی مریم با کمال میل پذیرفته می شد.بدون پرس و جو، آن مردک بینوا از کجا باید می دانست که جزء آن مجموعه محدود مردان قرار ندارد!؟
دوباره بحثی به این عمومیت را خصوصی کرد و آنقدر آن را کش داد که بالاخره من هم جوش آوردم و یک بگومگوی حسابی کردیم و خواب بعدازظهر را از سر همسایگانمان به موثرترین شیوه ممکن پراندیم!
ماجرای دعوای دوم هم بماند برای فرصتی دیگر.

تلویزیون بی بی سی بر فراز منبر!

چهارشنبه شب به وقت ایران اولین برنامه تلویزیون فارسی بی بی سی پخش شد و من که تازه از مطب برگشته بودم به بخشی رسیدم که خانم پونه قدوسی نتایج نظرخواهی بی بی سی از ایرانیان را اعلام می کرد.
92-93% ایرانیان از برنامه هسته ای ایران دفاع می کنند.
بیش از 50% ایرانیان خواهان بمب اتمی هستند.
کمتر از 1% ایرانیان اولویت اول و حتی دومشان اصلاحات سیاسی و دمکراسی است.
و بیش از 70% از ایرانیان کشور خود را در مسیر درستی می دانند در حالی که 30% آمریکایی ها مسیر کشور خود را درست می پندارند.
من، ضمن آنکه جنبه های حرفه ای گرایانه و چشم نواز را در این تلویزیون تحسین می کنم و نیز از اشتیاق بیش از حد آن برای حضور زنده در ایران و تعامل با دولت جمهوری اسلامی گله مند نیستم اما نمی توانم چشم را بر "حقیقتی" ببندم که "ارسطو از افلاطون بیشتر دوست داشت"!
بنابراین با الهام از آقای بهنود که می گویند خیر را باید راست گفت و آن راست را باید دقیق گفت و آن دقیق را نمی دانم باید چه کار کرد از رییس تلویزیون بی بی سی می پرسم که:
آیا این نظرسنجی راست است؟
آیا به راستی 92% ایرانیان از برنامه هسته ای که روزگارشان را سیاه کرده و حال شان را تباه...حمایت می کنند؟
و آیا بیش از 50% این مردم بمب اتمی می خواهند؟... که اگر اینگونه باشد ظن غرب به مشکوک بودن برنامه اتمی ایران نه تنها بی اساس نیست که تا حدودی مستند هم خواهد شد.
و آیا آن 70% مردمی که 13 سال پیش با انتخاب خاتمی رای به اصلاحات سیاسی دادند اکنون پس از گذشت این "تعداد نحس" سالها، به 1% فرو کاسته شده اند آن چنان که دمکراسی را نه اولویت اول که حتی اولویت دوم خود نمی دانند؟ آیا این خبر هم راست است و هم دقیق؟
یعنی هم زمان باید هم باور کنیم که به این سرعت مردمانی آموخته های خود را فراموش می کنند و هم به اصلاح امور آنان امیدوار باشیم...
و آیا 70% مردم ایران مسیری که کشورشان در آن حرکت می کند (یا ساکن است و یا عقب گرد می کند) را صحیح می دانند؟
به راستی اگر دولت احمدی نژاد چنین آماری را گزارش می کرد تا چه میزان مورد استهزای جامعه ایرانی و به خصوص کاربران اینترنتی (و مثلا کاربران سایت بالاترین) قرار می گرفت که امروز همه مسحور آن "لباس زیبا" تحمیق خود را در برابر این آمار نمی بینند؟
آقای رییس!
جامعه ایرانی را مستمعین پای منبر محسوب نکنید که خطیب را بر فراز منبر اجازه می دهند مغزشان را بشوید.
ما از مال دنیا همین مغز چرک مرده را داریم...لطفا خبرتان را ابتدا "راست" و سپس دقیق کنید یا اقلا ارقامش را طوری دستکاری کنید که مثلا 20% مردم ایران دمکراسی و اصلاحات سیاسی را اولویت خود می دانند که من و امثال من از اینکه "سکوت ما" در برابر این یاوه ها به "رضا" تعبیر شده است چنین شرمسار نباشیم.
آقای رییس
لطفا خشت اول را کج نگذارید!

پی نوشت:
آقای بهنود در ایمیلی به من یادآوری کرده اند که همان کارمند ساده بی بی سی هم نیستند چه رسد به سیاست گزار و خط مشی دهنده.
من یک معذرت به ایشان بدهکارم که همین جا زبانی اعلام می کنم و اگر روزی گذرم به لندن افتاد یک نهار مهمانشان می شوم تا حضورا هم عذر خواهی کنم!
اما اشکال من به این نظر سنجی کماکان پابرجاست و همچنان اصرار دارم که این نظرسنجی برای خوشامد سران ایران دستکاری شده تا حساسیت آنان را کم کند و احتمالا با حضور نمایندگان خبری آنان در ایران موافقت کنند.
این اشکال متوجه کلیت تلویزیون بی بی سی نیست و نیز نافی وجوه متعدد مثبت آن هم نمی باشد... هم چنانکه نشاءت گرفته از عقاید دایی جان ناپلئونی و ذهنیت های تاریخی هم نیست.
اگرچه این آمار تایید کننده نظریات همیشگی من است دایر بر اینکه سطح شعورعمومی در ایران به شدت افول کرده است و هم زمان خودخواهی و ریاکاری افزایش یافته است اما باور ندارم که شدت آن به این حد باشد.
همان طور که در کامنت دانی گفته ام:
این نظر سنجی (که از جانب یک نهاد ظاهرا بی طرف تهیه شده)به طور ساده و واضح و همه فهم مشخص می کند که کسی در ایران دنبال دمکراسی و اصلاحات سیاسی نیست و همه از برنامه هسته ای کشور حمایت می کنند و اکثریت قاطع ایرانیان مسیری را که کشور در آن حرکت می کند درست می دانند و بیش از نیمی از آنان بمب اتمی می خواهند.نتایج این نظر سنجی اما به طور تلویحی با عرض معذرت از مردم ایران تصویر یک ملت احمق را ارائه می دهد که هیچیک از آنها (بجز 1%) لیاقت دمکراسی را ندارند و عاری از اعتماد به نفس و دچار عقده حقارتند که یک تکنولوژی دست چندم کره شمالی و پاکستانی برایشان مظهر غرور ملی است.مردمی که اکثریتشان چون گوسفندان صف کشیده در صف سلاخ خانه مسیر خود را درست می پندارند!این نظر سنجی نه راست است و نه دقیق و همان چیزی است که به شدت به درد مقامات جمهوری اسلامی خواهد خورد
اگر صحت این آمار اثبات شود...تاسف و شرمساری عمیقی برای هر ایرانی باقی خواهد نهاد.



بالاترین

آرزوی بهبودی برای یک دوست

روبروی مانیتور نشسته ام و چیزی می خوانم و می خندم.
خانمم می پرسد: دیگه چه خبر شده...دختری اومده تعریفت رو کرده که داری ذوق می کنی!؟
پسرک از آن طرف اتاق بدون اینکه بداند قضیه چیست به جای من جواب می دهد که حتما دوباره داره وبلاگ بلوچ رو می خونه!... و درست می گوید.
همین الآن از طریق مانی خان مطلع شدم که عبدالقادر بلوچ نازنین در بیمارستان بستری است.
وبلاگ بلوچ جزء وبلاگ هایی است که من از یک "واو" ش نمی گذرم...به روانی نسیم اردیبهشت .
شخصیت مهربان و دوست داشتنی اش به همراه روح آزاده و دید باز و قلم شیرین و توانایش مانع از آن می شوند که کسی از آن حوالی بگذرد و مدهوش آن رایحه دلنواز نگردد.
آرزومندم که زود بهبود یابد و هر وقت توانست برگردد به دنیای مجازی...
ما هم مثل بچه های مهد کودک منتظرش هستیم.


مرتبط:

دوست گرامی ندیده‌ام آرزوی سلامت‌ات را دارم

بلوچ
Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes