وصف حال


رفتم از شهر خيالات سبك بيرون


دلم از غربت سنجاقك پر...

سی و سه پل و پل خواجو در نیمه شب






نامه‌اي براي راه نمايي

اين متن توسط دوستي به اي‌ميل من فرستاده شده است.

لطفا بخوانيد و در صورت تمايل نظر بدهيد و راهنمايي كنيد.

ضمنا همين‌جا به اطلاع دوستاني كه براي من اي‌ميل مي‌دهند و درخواست طرح موضوع بخصوصي را مي‌نمايند مي‌رسانم كه انشا و املاي مطلب مورد نظر را خودشان بايد زحمت بكشند و تهيه كنند و برايم بفرستند .

در صورتي كه موضوع مناسب باشد و تكراري نباشد من آن را در وبلاگ قرار مي‌دهم ولي اينكه آنان موضوع انشا بدهند و من بنويسم، اگر چه برايم باعث افتخار است ولي متاسفانه وقتش را ندارم.


من مردي 36 ساله‌ام كه 10 سال پيش با دختري كه چهار سال از من كوچكتر است و يكي از دوستان خواهرم مي‌باشد ازدواج كردم.


زن من كه در اينجا او را مهشيد مي‌نامم، بر خلاف دختران فاميل ما بسيار شلوغ و پرحرف و بي‌پروا بود و من كه خجول و آرام و كم حرفم ناخودآگاه شيفته اين خصوصيتش شدم و با هم ازدواج كرديم و در حال حاضر يك بچه هفت ساله هم داريم.

با كمك خانواده من يك آپارتمان خريدم و يك پرايد و گاهي سفر شمال و يك بار هم با قسط و قرض يك تركيه رفتيم.

اينها را گفتم كه وضعيت اقتصادي متوسط خودمان را توضيح داده باشم.

اين وضعيت متزلزل اقتصادي 3-2 سالي است در حال خراب شدن است و حقوق و درآمد من به سختي كفاف مخارج‌مان را مي‌دهد و اين مهشيد را آشفته و پريشان كرده است.

هر جا مي‌نشيند با صداي بلند و مسلسل‌وار از بي‌عرضگي من سخن مي‌گويد. جلوي پدر و مادر من و خواهران و برادر من و خانواده‌شان و نيز خانواده خودش ... فرقي برايش نمي‌كند.

از زيبايي خودش مي‌گويد (راست هم مي‌گويد) و اينكه مي‌توانسته زن چه كساني بشود و مرا تحقير مي‌كند و من ساكت مي‌مانم.

چند بار سعي كرده‌ام كه جواب حرفهايش را بدهم ولي از عهده برنمي‌آيم.

به عنوان مثال يك‌بار جلوي يكي از دوستان من كه با هم رودربايستي داريم با همان روش هميشگي خود شروغ به «بل‌بله زباني» كرد و من با خنده سعي مي‌كردم كه مسئله را به شوخي برگزار كنم كه عصباني شد و پرسيد:

تو چند وقت است كه براي من لباس زير (اسم آورد) نخريده‌اي؟

مي‌دانم كه آبروداري برايش معنايي ندارد.خانواده‌ام هم مي‌دانند.

بارها شده است كه در جمع دوستان و فاميل گفته است كه چرا من بايد زن تو بشوم و مثلا زن سهيل نشوم (سهيل يكي از دوستان من است كه پولدار و خوش تيپ است) و سهيل هم كه زن دارد سرش را به زير مي‌اندازد.

پروايي ندارد كه از عادت ماهيانه‌اش در جمع مردان سخن بگويد يا حتي راجع به نحوه روابط صكص‌اش حرف بزند.

بسيار پيش مي‌آيد كه هنگام نشستن دامنش را جمع نمي‌كند و جلوي دوستان و اقوام من كه تا حدودي مذهبي‌اند حتي تا لباس زيرش هم پيدا مي‌شود ولي اگر بخواهم با اشاره به او تذكر بدهم بلافاصله اشاره مرا براي همه آشكار مي‌كند كه "آقا دوباره غيرتي شدند ...كه چي، كه آقايون مجلس يه قسمتي از ران زنش رو ديده‌اند" و مرا خجل مي‌كند.

در هر مجلسي چه يك مهماني خصوصي چند نفره باشد و چه يك جشن بزرگ، كنترل مجلس را به دست مي‌گيرد و بلند و مسلسل‌وار حرف مي‌زند و درباره همه چيز اظهار نظر مي‌كند از ادبيات گرفته تا پزشكي و حتي تكنولو‍ژي.

مثلا روزي در يكي از دوره‌هاي پدرم كه با دوستان قديمش برپا كرده بود حاضر شد و در حالي كه حتي يك بيت از ديوان حافظ را نخوانده است، يك ساعت تمام با يكي از دوستانش كه سالهاست با حافظ انس دارد و زندگي كرده است بحث كرد و جالب اينجاست كه حتي به جواب‌هاي پيرمرد توجهي نمي‌كرد و من و پدرم را شرمسار نمود.

نمي‌دانم چكار كنم...نه مي‌خواهم جدا شوم و نه مي‌توانم كه با اين وضع ادامه دهم.

پی‌نوشت:

اگرچه مشکل این دوست عزیز احتمالا ناشی از یک اختلال روانی در همسر اوست ولی بحثی که گشوده شده است همچنان به قوت خود باقی‌است.

آیا مردان لازم است که اتوریته خود را در زندگی مشترک اعمال کنند؟

بگذارید مطلب را کمی باز کنم...در جمهوری اسلامی ایران حقوق حقه شهروندان نقض می‌شود و در عوض حقوقی به آنها اهدا می‌شود که حق آنها نیست. مثلا از همه شهروندان حق آزادی سیاسی و اجتماعی سلب می‌شود و در عوض به نیمی از آنها(مردان) حق همسر آزاری و فرزندآزاری اهدا می‌شود تا بتوانند خشم‌های سرکوفته خود را تخلیه کنند.

آیا مردان حاضرند به خاطر احترام به کرامت انسانی از این حقی که به ناحق به آنها اهدا شده است صرف نظر کنند؟

دغدغه روحانیت

در بین پزشکان، که من دیده‌ام، سالهاست که دعوایی نهان بر سر حیطه کاری وجود دارد.

بر سر عمل دیسک کمر بین متخصصین ارتوپدی و جراحان مغز و اعصاب، بر سر جراحی زیبایی بینی بین متخصصین گوش و حلق و بینی و جراحان پلاستیک، بر سر ترک اعتیاد بین روانپزشکان و متخصصین بیهوشی و قس علی هذا!

می‌گویند در قرن بیست و یکم ارزش هر کس به تعداد مشتری است که دارد.

بحران اجتماعی پیش رو "بحران شغل" است که بسیاری از مشاغل را در آستانه اضمحلال و شاغلین آنها را در معرض بیکاری قرار داده است.

این خطر بیشتر از همه "شغل روحانیت" را تهدید می‌کند...دغدغه روحانیت در این میانه اثبات فلسفه وجودی این شغل و حفظ کلیه مسئولیت‌هایی است که بر عهده گرفته است.

یکی می‌خواهد قضا را از آنان بگیرد و یکی فلسفه را...

نویسندگان و شعرا اخلاق و عرفان آموزش می‌دهند و رادیو و تلویزیون قرآن و فقه می‌آموزد.

سیاستمداران مدعی سیاست‌اند و عوام هر یک به مدد رسانه‌ای تاریخ اسلام را پی‌ می‌گیرند.

دغدغه قابل درک روحانیت نیز چون بسیاری دیگر از مشاغل در حال انقراض حفظ این حرفه است.

به راستی آیا آنان چقدر مشتری خواهند داشت؟

راستی شغل شما چیست؟

چقدر مشتری دارید؟

از انقراض آن نمی‌ترسید؟

در ستايش ابهام زدايي

لطفا ابتدا 3 گزاره زير را بخوانيد:


1- قسمت‌هايي از قانون مجازات اسلامي

ماده ۹۰ - هرگاه زن يا مردي چند بار زنا كند و بعد از هر بارحد براو جاري شود در مرتبه چهارم كشته مي شود .

ماده ۱۰۲ - مرد را هنگام رجم تا نزديكي كمر و زن را تا نزديكي سينه در گودال دفن مي كنند آنگاه رجم مي نمايند .

ماده ۱۲۲ - اگر تفخيذ ونظاير آن سه بار تكرار و بعد از هر بار حد جاري شود در مرتبه چهارم حد آن قتل است .

ماده ۱۳۱ - هرگاه مساحقه سه بار تكرار شود و بعد از هر بارحد جاري گردد در مرتبه چهارم حد آن قتل است .

ماده ۱۷۹ - هرگاه كسي چند بار شرب مسكر بنمايد و بعد از هربار حد بر او جاري شود در مرتبه سوم كشته مي شود .

[همچنان که متوجه شده اید ، در مورد شرب مسکر بعد از ۲ بار حد ، انسان را می کشند و در موارد دیگر نظیر زنا ، تفخیذ و مساحقه بعد از ۳ بار حد ، شرب مسکر انسان را زودتر مستوجب قتل می شناساند]


2- مفتي اعظم (سابق) عربستان «عبدالعزيز بن عبدالله بن‌باز:
اعتقاد به دوران يا چرخش زمين باطل است و کسي که به اين فرضيه باور داشته باشد، کافر است، براي اين‌که اين فرضيه با قرآن کريم «والجبال أوتادا» و قوله جل و علا «والى الأرض كيف سطحت منافات دارد.
تفسير روشن آيه اين است که زمين کروي نيست و نمي‌چرخد و اين روشن است، اما البته تنها در صورت غضب خداوند، مي‌تواند چرخش يا حرکت داشته باشد، كما في قوله سبحانه: «أَأَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّمَاءِ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمُ الْأَرْضَ فَإِذَا هِيَ تَمُورُ أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِي السَّمَاءِ أَنْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حَاصِبًا فَسَتَعْلَمُونَ كَيْفَ نَذِيرِ ». و وَقَوْله «وَجَعَلْنَا فِي الْأَرْض رَوَاسِي »؛ يعني زمين را با کوه‌ها، ميخکوب كرده‌ايم تا به حرکت درنيايد و آرامش مردم برهم نخورد.

وقد ذكر الله سبحانه أن الشمس والقمر يجريان في فلك»؛ يعني خداوند از حرکت خورشيد و ماه خبر داده است و اگر زمين نيز بر محور خود مي‌چرخيد، خداوند از آن خبر مي‌داد، اما خداوند از حرکت کردن زمين خبري نداده است. بسياري از علماي دانش ستاره‌شناسي گفته‌اند: زمين مي‌چرخد و خورشيد ثابت است، اين اقوال کفرگويي و انکار کتاب و سنت سلف صالح است.



امید...تقدیم به دانشجویان دربند











به عکس‌های فوق نگاه کنید.



اگر گلهایی بدین شادابی می‌توانند دل سنگها‌یی بدین خشونت و استحکام را بشکافند می‌توان امیدوار بود که روزی از این صخره‌های جمود و تحجر و استبداد که ما را فراگرفته‌اند گل‌های شاداب آزادی و گوناگونی و تفکر شکوفه زند...



امید ما را در این وانفسا زنده نگاه می‌دارد.


پي‌نوشت:


در تابستان سال 78 پس از حوادث 18 تير، روزي نوميد و پريشان در منزل پدرم نشسته بودم.


براي تغيير روحيه‌ام خواستم دوش بگيرم.


در حمام از لابلاي آهن زنگ زده دريچه سقف و سيمان و كاشي يك گل زيبا رسته بود.


با دوربين قديمي‌ام يك عكس از آن گرفتم و امروز از لابلاي آلبومهاي قديمي آن را يافتم و از آن عكس گرفتم ...هر چند كيفيت عكس تعريفي ندارد ولي كيفيت اين اتفاق بي‌نظير‌است!
Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes