انتخابات 6

دلایل من برای ترجیح کروبی به موسوی از این قرارند.
1- سابقه موسوی بسیار سیاه تر از کروبی است ولی چون حافظه تاریخی ما ایرانیان ضعیف است و حوادث دورتر را به آسانی فراموش می کنیم و یا با بی تفاوتی بزرگ منشانه!! از کنار آنها می گذریم نمی خواهیم به یاد بیاوریم که موسوی بالاترین مسئول اجرایی در زمان جنگ بود و در اعدام ها و کشتار زندانیان در زندان پس از پایان دوران اسارت، اخراج و پاکسازی بسیاری از اساتید دانشگاه ها، ارتشیان و کارمندان، ادامه بی دلیل جنگ پس از فتح خرمشهر و پس از پذیرفتن قطعنامه صلح سازمان ملل توسط عراق، بستن فضای کشور و سلب آزادی فردی و اجتماعی به شکلی بی سابقه و نیز در سیاست های خارجی و اقتصادیفلج کننده اگرچه نه صد در صد ولی تا حد زیادی مسئول است.
نکته قابل تامل و نومید کننده آن که ایشان از آن دوران به عنوان نوستالژی یاد می کند که یادش همه را به هیجان می آورد و نهایت آرزو و آرمانش "زنده کردن راه روشن امام" و" بازگشت به ارزشها" و "احیای اسلام ناب محمدی" و نهایت حمایتش از حقوق شهروندی بازگشت به ""بیانیه هشت ماده ای امام" است.
آیا همین موارد و موارد مشابه نظیر اعلام سیاست های خارجی مبتنی بر استکبار ستیزی برای اثبات درک منجمد ایشان از زمان کافی نیست؟
2- در زمان حال نیز رفتار موسوی در مقایسه با کروبی نمایانگر جایگاه او در طیف سیاسی است.
در حالی که کروبی از ملاقات و گفتگو با ملی مذهبی ها و دفتر تحکیم وحدت و خوانندگان استقبال می کند موسوی نهایت سعی خود را می کند که حرفی نزند که جناح محافظه کار برنجد...از دیدار با اعضای تحکیم وحدت اجتناب می کند...مانع سخنرانی ملی مذهبی ها در نشست احزاب می شود...از بیم ناخشنودی محافظه کاران، مانع سفر حجاریان به قم برای تبلیغ خودش می شود...ومراقب است که فاصله خود را با اصلاح طلبان حفظ کند.
موسوی در حالی از آزادی مطبوعات سخن می گوید که در هشت سال زمامداریش تنها کیهان و اطلاعات منتشر می شدند.
در حالی از حریم خصوصی و آزادی های فردی می گوید که در دوران صدارتش اتوموبیل ها را برای داشتن نوار کاست موسیقی می گشتند و فراموش نمی کنم که در دوران دانشجویی ما، تنها نماینده دختران اجازه داشت که با نماینده پسران صحبت کند و آن هم به شکل مضحکی در حالی که پشتشان به هم بود صحبت می کردند.
نوستالژی آقای موسوی برای بازگشت به آن دوران قابل درک است.
پشتیبانی خاتمی هم از موسوی شبیه زنانی است که برای شوهرشان مجبورند زن دوم انتخاب کنند و سعی می کنند کسی را برگزینند که از خودشان زشت تر باشد تا شوهر قدر آنها را بداند! و علنا در آخرین حضورش در دانشگاه تهران این را اعلام کرد که بعد از من کسانی خواهند آمد که قدر مرا خواهید دانست.(نقل به مضمون)
اما تعجیل جبهه مشارکت و کارگزاران در حمایت از موسوی برای من قابل درک نیست.
چگونه است که حزبی که شعارش ایرا برای همه ایرانیان است در پشت کسی جمع شده است که نه تنها محل استقرارش در لایه های بین محافظه کاران و اصلاح طلبان صوری (مثل مجید انصاری) است بلکه دایره دوستانش اینگونه تنگ است.
و نیز کارگزارانی که نقطه اتکایشان اقتصاد آزاد است چگونه از کسی حمایت کرده اند که مطلقا به این شیوه نه اعتقاد دارد و نه از آن سر در می آورد.
موسوی همچنین در مقایسه با کروبی فاقد هرگونه برنامه مدون است و جز کلی گویی هایی که از همه کاندیداها شنیده می شود و بیانیه هایی که با مدتی تاخیر نسبت به کروبی صادر می کند چیزی در چنته ندارد.
بسیار گفته می شود که برنامه های کروبی هم غیر عملی است و هم خود او نیز اعتقاد چندانی به آنها ندارد...حتی با قبول این فروض من ترجیح می دهم که به چنین برنامه هایی رای بدهم تا شش ماه دیگر کیهان نتواند بنویسد که وقتی درخواست اصلاح قانون اساسی، صیانت از حقوق شهروندی، رفع تبعیض از زنان، خودمختاری های محدود به اقلیت ها و اقوام، حمایت از تاسیس تلویزیون خصوصی و ... در برابر "احیای اسلام ناب محمدی" و "بازگشت به خط امام" در برابر مردم به رای گذاشته شد آنها دومی را برگزیدند.
برای من آسان تر است که کنار بنشینم و کروبی و موسوی و احمدی نژاد و رضایی را از یک قماش بدانم ومانند پدرانمان که افتخارشان این بود که هیچ مهری در شناسنامه شان درج نشده است، شرکت در انتخاباتی که مطلقا دموکراتیک نیست را تحریم کنم تا اینکه از همه دوستان و آشنایانم بخواهم که به کروبی رای دهند و بعدها هر خرابکاری و خلف وعده ای که او کرد من خودم را در معرض استهزا و طعنه مدام کسانی قرار دهم که به اصرار من به او رای داده اند اما به نظرم این انتخابات اگر همه به خود زحمت تبلیغ شرکت کردن در آن را بدهند قابلیت تبدیل به یک شبه همه پرسی را دارد.

43 نظرات:

به نظر من انتخابات در این دوره مثل این است که به کسی بگویند که مجبوری یا سم کشنده بخوری (احمدی نژاد) یا گه سگ بخوری (موسوی) یا شاش خر (کروبی) و اگر نخوری به زور به تو سم کشنده را می خورانیم.
انتخاب سخت و لاجرمی است.

به نظر من حرفاتون راجع به گذشته میرحسین غیر منصفانه است.
او هم یکی و فقط یکی از اعضای دولتی بوده که آیت الله خمینی بر آن کنترل عام داشته است و نمی توان بیش از آن نقشی و قصورب برای وی متصور بود.
با بقیه حرفاتون نسبتا موافقم.

من فکر می کنم موسوی گزینه ی بهتریه. منکر اتفاقات گذشته نیستیم. که اگر بخوایم به این دید نگاه کنیم، اصلا کاندیدای ایده آلی وجود نداره توی این انتخابات.
ولی همین دهه ی شصتی که همه ازش حرف می زنن و می خوان موسوی رو باهاش محکوم کنن، بقیه کجا بودن؟ صدای هیچکس در نیومد نه فقط موسوی. کروبی اون موقع کجا بود؟
کروبی آدمیه که تازه یاد اصلاح طلبی افتاده و بیانیه می ده. موسوی خودش هم چندان ادعای اصلاح طلبی نداره که حالا ما بخوایم بگیم اصلاح طلب نیست.
دلیل شرکت من هم، رای نیاورن احمدی نژاده. و فکر می کنم توی این رقابت، موسوی حد رای بیشتری داره.
موسوی حداقل راست گوئه. ابایی نداره خودش رو نشون بده. لازم نداره شعارهای رادیکال بده. و زنی مثل رهنورد رو کنارش داره. که به نقل از نامه ی مخملباف که حتما خوندید، موسوی تنها کاندیداییه که زنی کنارش داره که می تونی قدمی ما رو به بانوی اول کشور نزدیک کنه. چیزی که بعدها زمینه ای بشه برای حقوق زنان.

با همه ی این ها، ما طرفدار اصلاحات هستیم. و کروبی و موسوی، قصد تخریب هیچکدوم رو نداریم. نه حداقل توی این شرایط !

بهاره جان
کروبی آن زمان یک نماینده مجلس بود و مقامش اصلا با رییس قوه مجریه قابل مقایسه نیست.
هر چند که من نقش اصلی را در این وقایع به میرحسین نمی دهم اما حتی اگر ده بیست در صد او را هم مقصر بدانیم باز هم خیلی است.
بقیه مطلب را هم خوانده ای؟
نظرت راجع به بقیه مطالبی که نوشته ام چیست؟

دكتر عزيز
در پست قبلي تان به كارنامه كروبي اشاراتي كردم.فرموديد دلايلتان را خواهيد نوشت.

شما در مقايسه كروبي و موسوي راه خطايي در پيش گرفته ايد.ديروز موسوي را با امروز كروبي مقايسه كردن البته كه نتيجه دلخواه را بدست مي دهد.
از شما تعجب مي كنم كه در ((اعدام ها و کشتار زندانیان در زندان پس از پایان دوران اسارت، اخراج و پاکسازی بسیاری از اساتید دانشگاه ها، ارتشیان و کارمندان، ادامه بی دلیل جنگ پس از فتح خرمشهر و پس از پذیرفتن قطعنامه صلح سازمان ملل توسط عراق، بستن فضای کشور و سلب آزادی فردی و اجتماعی به شکلی بی سابقه و نیز در سیاست های خارجی و اقتصادی فلج کننده)) موسوي نفر سوم را تا حد زيادي مقصر مي دانيد.
به نظر من قضاوت شما در مورد موسوي در دهه اول انقلاب بدون در نظر گرفتن واقعيات موجود جامعه آن روزگار است.زيرا:

1- در ايران اتفاقي افتاده بود بنام انقلاب.خاصيت انقلاب را از نامش بشناسيد يعني زير و زبر كردن و دگرگوني.به نظرم اگر به انقلاب 57 منصفانه بنگريد خواهيد ديد كه به مناسبت ايراني بودن اين انقلاب خشونت حاصل از آن بارها كمتر و ملايمتر از خشونت طبيعي ناشي از انقلاب در كشورهاي ديگر است.انقلاب فرانسه-روسيه-چين و ...نمونه هاي ديگري كه در قرن بيستم رخ داده همگي به ما اين را مي آموزد كه متاسفانه خشونت و دشمن تراشي و همه را دشمن بيني و تماميت خواهي جزء ماهيت انقلابهاست.انقلاب اصلاح نيست.شايد هنوز بعد از سي سال شما فكر مي كنيد آن هدف اصلاحگرانه بايد نمودي اصلاحگرانه مي داشت. واقعيت اين است كه مردم ايران بدنبال اصلاح بودند .كسي تصور نمي كرد قانون جهاني و ذاتي انقلاب در ايران هم اجرا شود.قصدم تبرئه اعمال غير انساني نيست اما شما نيك مي دانيد كه بيماري كه برايش جراحي مي كنيد هميشه ريسك ابتلا به عفونت را دارد.اين نه تقصير شماست نه بيمار.در گذشته نمي دانستند كه بايد وسايل جراحي را سترون كنند و بيمار را آنتي بيوتيك تراپي.همين ندانستن جان بسياري را گرفت.كشتن و اعدام درست است كه دل و روحيه خاص خود را مي طلبد اما اين هم بخشي از خطاهاي جبران ناپذير انسانيست.اگر امروز بدنبال اصلاحيم بخاطر تجربه تلخ و سنگينيست كه از انقلابي آرماني و بزرگ آموختيم.مطمئنم اصلاحگري نتيجه اي انقلابي نخواهد داشت.

2-فضاي سنگين انقلاب بيش ازآْنكه حاصل افكار و عقايد اسلامگرايان باشد حاصل تفكرات گروههايي مانند مجاهدين خلق بود.گروهي كه نقش موثر در مبارزه مسلحانه اواخر حكومت شاه داشت و عاملي اساسي براي فروپاشي آن ر‍ژيم بود.نقش اينان در اعدام سران حكومت گذشته غير قابل انكارست.فضايي كه در آن توصيه به حذف همه مخالفان مي شد.اينان پس از پيروزي انقلاب هم بيكار نبودند.زماني كه حاكميت اجازه ورودشان به حكومت را نداد مي توانستند به مانند نهضت آزاديها يا گروههاي مشابه آنها مخالفتي مسالمت آميز داشته باشند.اما بياد داريد كه راه ترور و خشونت بمبگذاري در پيش گرفتند .اگر حكومت شروع به قلع و قمع آنان كرد و حتي هواداران ساده و بي آزار آنها را هم از دم تيغ گذراند بعد از آن بود كه مجاهدين هم به عادي ترين و ساده ترين مردم كوچه بازار كه طرفدار حكومت بودند رحم نكردند.يادتان رفته ترور هاي خياباني را؟حتي به اعضاي بريده خودشان هم رحم نمي كردند .بخوبي به ياد دارم زن جواني از اشنايان كه از اينان بريده بود در ماه هفتم بارداري جلوي خانه اش ترور كردند.مسلما خشونت توجيه گر خشونت بعدي نيست اما مي خواهم به ياد شما بياورم كه فضا چه فضايي بود و چه كساني آن فضا را رعب آور تر كردند.شايد اگر آنها مسالمت آميز رفتار مي كردند آن جو خفقان به راه نمي افتاد.تند روي هميشه محكوم به فناست.از پناهندگي شان به دشمن در حال جنگ نمي گويم كه فكر كنيد قصد توجيه اعدامهاي 67 را دارم.

مي خواهم اين نتيجه را بگيرم كه فضاي آن دوران اصولا صدرصدش گردن يك نفر يا گروه مشخصي از افراد نيست.جنگ -انقلاب- ترور- جامعه متملق و فرصت طلب همه و همه دست به دست هم دادند تا آن فضا را آفريدند.

3- موسوي رييس دولت بود.از نظر سلسله مراتب قدرت شايد آنچه شما مي گوييد موجه بنظر آيد اما مي دانيد كه قانع كننده نيست.اگر بتوانيم به خود بقبولانيم كه قتل هاي زنجيره اي حوادث كوي دانشگاه بستن روزنامه ها و ....همه بطور قطع و يقين تقصير خاتمي بود( كه رييس دولت بود )آن موارد هم تقصير موسويست.
ريس دولت الان هم مسوول همه ماجراها نيست چه رسد به دوره انقلابي اول انقلاب كه اصولا نخست وزير حتي نفر دوم هم نبود.
بعلاوه بسياري از ما در آن دوره طور ديگري فكر و عمل مي كردند.يادتان رفته؟لباس پوشدنها؟حرف زدنها؟سر بزير انداختن ها هنگام صحبت با نامحرم؟همه اينها تقصير موسوي بود؟او به اكثريتي از مردم اين كار ها را آموزش داده بود يا تبليغ كرده بود؟
از دهه اول انقلاب دلخوريد؟بسيار خوب اما اگر دنبال مقصر مي گرديد موسوي در تقصير بي رقيب نيست.تك تك افراد جامعه هم به اندازه خود در تحولات اجتماعي سهيمند.

اما امروز :

از اين دلخوريد كه چرا موسوي بعد از 20 سال هنوز حرف فرمان 8 ماده اي امام را مي زند و از طرفي مي گوييد بيانيه حقوق بشر صادر كردن هنري نيست!!خوب اين بدبخت بالاخره چه بايد بكند؟!

اتفاقا من فكر مي كنم راه درستي در پيش گرفته كه به همه يادآوري كند كه حتي رهبر انقلاب هم چنين فرماني صادر كرده آن هم بيست و اندي سال پيش كه امروز همان هم رعايت نمي شود.اگر اين فرمان 8 ماده اي بعد از تاين همه سال توانست اجرا شود آن وقت شايد بتوان بعد از آن سراغ برنامه هاي مدون حقوق بشري جناب كروبي رفت.نمي دانم چرا همه ما در اين فضاي مجازي گهگاهي يادمان مي رود كجا داريم زندگي مي كنيم؟

شعارهاي ديگري هم كه مي دهد:
زنده کردن راه روشن امام" و" بازگشت به ارزشها" و "احیای اسلام ناب محمدی"

لزما چيزهاي بدي نيستند .بستگي دارد شما چطور اينها را تفسير كنيد.اگر شما معناي اين شعارها را از ديكشنري سال 57 بيرون بكشيد شايد معاني متفاوتي با معاني امروزي آن پيدا كنيد.

در مورد ديدار نكردن با ملي مذهبي ها و ....هم به شما حق مي دهم هم به موسوي.
به شما حق مي دهم چون علي القاعده ديدار با اپوزسيون قانوني و تابلو دار شاخ غول شكستني نيست اما خوب به او هم حق مي دهم چون شايد براي پيروزي نيازمند راي مردم عادي هوادار اصوگرايان بريده از دولت(چه طولاني شد!!)هم هست.ضمن اينكه فضاي امروز از فضاي دوره خاتمي سنگين تر است.فضاي امروز بيشتر به پيش از دوم خرداد شبيه است كه ممكن است تابو شكني چندان مفيد و نتيجه بخش نباشد.اين را خوب مي دانيد كه ساختار قدرت در ايران چقدر پيچيده است.فرض كنيد موسوي هنوز رييس جمهور نشده در جوي از دانشجويان طرفدار تحكيم وحدت قرار گير و مجبور شود سوالاتي را پاسخ دهد كه ساختارشكنانه است.در آنصورت يا بايد دروغ بگويد (كه آراي خود را از دست مي دهد) يا بايد راست بگويد كه در آنصورت احتمال برنده شدن را از دست مي دهد!!مطمئنم حتي اگر آنطور كه شما و خيلي ها مي خواهيد صحبت كند و بعد با مشكلات احتماي روبرو شده مجبور به كناره گيري شود نه فقط من كه خود شما هم به او بخاطر عدم رعايت شرط عقل خرده خواهيم گرفت.

در مورد آزادي مطبوعات و كيهان و اطلاعات و نوار كاست گرفتن و بحث دختر و پسر هم باز همان فضاي خاص آن دوره را متذكر مي شوم و باز هم از شما بخاطر اين مقايسه نابجا تعجب مي كنم.موسوي روز اول كه آمد گفت گشت ارشاد را جمع مي كنم.فارغ از اينكه مي تواند اين كار را بكند يا نه اين خودش اعلام اين مطلب است كه ((ايها الناس در آن زمان هم من مخالف اين رويه بودم)) يا حداقل اينكه ((الان مخالف روش آن زمان هستم)).آيا من و شما دوست و فاميل و آشناي حزب اللهي اول انقلابمان را هنوز بخاطر رفتار هاي غلاظ و شدادش محاكمه مي كنيم با به رفتار و فكر امروز او توجه مي كنيم؟!بالاخره آدمها حق اشتباه كردن و اصلاح اشتباه خود را دارند يا نه؟
عجبا كه اگر كروبي همين را بگويد خوب است و اگر اين يكي بگويد بد است!!!فكر مي كنم اگر كروبي نخست وزير زمان جنگ بود و موسوي رييس بنياد شهيد احتمالا الان جاي من و شما عوض مي شد!!

من درك مي كنم آمدن موسوي خاطرات تلخ دوران دانشجويي شما را زنده مي كند اما در يك تصميم سياسي مثل انتخابات پرداختن به نوستالژي ها عاقلانه نيست.

كروبي همان كسيست كه با آنكه در انتخابات تهران بيستم شد خودش را به آب و آتش زد تا رييس مجلس شود
كروبي همانيست كه اصطلاح حكم حكومتي را رسميت بخشيد و حتي به نمايندگان اجازه نداد كه لا اقل خودشان بصورتي آبرومندانه دستور رهبر را اجرا كنند .
كروبي همان كسيست كه نه تنها بخاطر رد صلاحيت اكثريتي از نماينگان مردم كه همه دوست و رفقاي هم گروه خودش بودند استعفا نكرد و تحصن نكرد در آن مسابقه از پيش باخته شركت هم كرد و عجبا كه دو سال بعد از خاتمي گبخاطر همان انتخابات گله كرد!!!
و بالاخره كروبي همان كسيست كه بعد از زبان دارازي به فرزند رهبر براي صاف و صوف كردن موضوع چهار سال روزنامه اش به خاتمي و اصلاح طلبان متلك انداخت و هنوز هم مي اندازد.سايتهاي طرفدار موسوي احترامش را نگه مي دارند ولي سايتهاي طرفدار او موسوي را لجن مال مي كنند.

همه اين كرده هاي جناب كروبي مال 8-9 سال پيش به اين طرف است كه نه جنگي بوده نه انقلابي نه تروري نه جو فوق مذهبي اي نه هيچ وضعيت غير عادي ديگري .اتفاقا همه اش در دوره اصلاحگري و آرامش نسبي مملكت بوده.
حال اگر باز هم شعارهاي به قول خودتان غير عملي او كافيست كه قلب شما را بلرزاند و سبب شود با وجود اينكه مي دانيد شانس او كمتر از موسوي ست و حداكثر مي تواند آراي موسوي را به نفع احمدي نژاد خرد كند به او راي دهيد من به راي شما البته كه از صميم قلب احترام مي گذارم هرچند نمي فهمم چرا اگر موسوي اين شعارها را بدهد صادق نيست؟!!!!

در مورد حمايت خاتمي هم از موسوي اين مورد براي خود من شخصا ملاك تصميم گيريم براي راي به موسوي نيست.ديگران را نمي دانم.

خيلي خيلي خيلي عذر مي خوام كه داخل وبلاگ شما وبلاگ نوشتم!

راستي من كه اينقدر حرف زدم اين را هم بگويم!!

شما نگران تيتر كيهان نباشد.من و شما هر كاري بكنيم اين جريده محترم تيتر خودش را خواهد زد.

مطمئن باشيد اگررضا پهلوي هم در انتخابات مي توانست شركت كند و برنده شود كيهان باز هم تيتري مي زد كه شما حرصتان بگيرد.

دكتر عزيز اگر هميشه بخواهيد همه چيز را با هم جور كنيد به هيچ چيز نمي رسيد.

http://www.youtube.com/watch?v=tXVLDxigioI

http://www.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/18022/

این سئوالی را که می خواهم بپرسم، خودم نوعی فضولی می‌دانم. شاید اگر نزدیکتر بودیم و اهل چت و رد و بدل کردن ایمیل، خصوصی می‌پرسیدم اما در وبلاگ و به صورت کامنت خیر.
اما حالا که خودت وارد قضیه شده‌ای، باداباد می‌پرسم!
مطلب لزوم شرکت در انتخابات و "انتخاب بین..." و باقی قضایا کم و بیش روشن است. نکته اینجاست که با این استدلال اگر به دور دوم کشید کار و ناچار ماندی از انتخاب بین موسوی و این حضرت فعلی، آن وقت چه؟ به همین موسوی که وصف کردی رای خواهی داد؟ رها می‌کنی؟ یا که چه؟
بدون پاسخ به این سئوال، این "خط مشی" جدیدت (به نسبت چهارسال قبل)، ناقص خواهد ماند. و ناگفته نماند البته که بابت آن یک تبریک بهت بدهکارم. نه بابت خود "خط مشی"، بلکه بابت صداقت و شهامت ِ وسط گذاشتنش. .:-)

دوست عزیز
از جوابیه مفصلت سپاسگزارم اما ای کاش نامی بر می گزیدی و سن و سال خود را هم می نوشتی که من بدانم آیا آن دوران را زندگی و درک کرده ای یا نه.
اما کشتار سال 67 (که من از نظر عقیدتی مطلقا با قربانیان آن سمپاتی ندارم) ده سال بعد از سال پیروزی انقلاب اتفاق افتاد و آن فضای عصبیتی که شما می گویی اصلا به طور طبیعی وجود نداشت و به علاوه قربانیان در اجتماع نبودند که کسانی تحت یک فضای هیجان آلود بخواهند به حق یا ناحق آنها را از بین ببرند.
ثانیا به اصطلاح گیر دادن من به گذشته موسوی از بابت مقایسه با گیر دادن طرفداران موسوی به کروبی است...اگر کروبی چند خطای اداری و مالی در پرونده اش دارد موسوی سابقه اش به مراتب سیاه تر است وگرنه هم من و هم احتمالا شما معتقدیم که اگر افراد ملی و دمکراتی در جمع حاضرین وجود داشتند نیازی به این مباحثه ها نبود.
اما ایراد من به وضعیت فعلی موسوی اساسی تر است.
موسوی هیچ نشانه بارزی از اصلاح طلبی یا تغییر نگاه یا درک شرایط موجود از خودش بروز نداده است و من با هر یک از طرفدارانش که صحبت می کنم سری فیلسوفانه تکان می دهند و می گویند که اینها همه اش برای این است که بتواند از پله های قدرت بالا برود و در آن وقت او کاری را که باید بکند انجام می دهد.
من نمی دانم که چرا باید به کسی اعتماد کنم که سابقه اش تیره و سکوتش در طی بیست سال گذشته ناموجه و گفتمانش متعلق به دوران عصر انقلابی گری و تعلق خاطرش به حفظ ارزشهای بی ارزش برای من است.

آشپزباشی عزیز
اگر در مرحله دوم مجبور به انتخاب بین موسوی و احمدی نژاد شوم...واقعا نمی دانم چکار خواهم کرد...احتمالا بستگی به رویکرد مشخص تر و شفاف تر از طرف موسوی خواهد داشت.
حتما پاسخت را در آن هنگام خواهم داد ولی اکنون فعال شده ام تا حتی الامکان کروبی را به دور دوم بفرستمو بیش از سی نفر از تحریمیون و طرفداران موسوی را هم متقاعد کرده ام که به کروبی رای دهند.
خانمم مرتب یادآوری می کند که اگر بعدها هر کدام از این سی نفر زنگ بزنند و از تو توضیح بخواهند که چرا ما را تشویق به این رای کردی جواب خود را از همین حالا آماده کن!

من هم با شما مواففم. ونکته دیگ اینکه کروبی خوب ادمهایی رو جمع کرده و این مهمتر از خود ایشون هست. ضمنن خیلی هم خوب داره کار میکنه و تا حالا کسی مثل اون با حساب و کتاب و تحت عنوان حزب مشخص و شیوه وروش معین نداشتیم. لباسش آخوندیه ولی به نطر من متفکرتر از موسوی هست. خوب حالا یه کم لره!!! چیکار میشه کرد!!!

دكتر عزيز

من امير 39ساله ساكن تهران هستم.
من باز هم نمي فهمم اين گذشته اي كه براي موسوي مي گوييد كدام است كه موسوي در آن نقش داشته است.براي افراد شناخته شده اي در آن دوره هميشه اتهاماتي مطرح بوده است ولي واقعا من نه از آن زمان و نه در زمان حاضر و پيش از طرح كانديداتوري موسوي حتي يك كلمه بد در مورد موسوي نشنيده بودم.نه پرونده مالي نه اخلاقي نه دخالتي در ماجراي تابستان 67 نه حتي دخالتي در آن بگير و ببندهاي حجاب و دختر و پسر.همه اينها سياستهاي كلي ان حكومت بود .در قضيه سال 67 درست است كه آن عصبيت وجود نداشت اما باز حضور مجاهدين وجود داشت يعني حمله آنها به ايران درست در زماني كه ايران بسيار ضعيف شده بود.طبيعتا حكومت احساس خطر مي كرد وگرنه حكومتي كه چندين سال اين زندانيان را نگه داشته بود و به قول شما از عصبيت اوليه هم فاصله گرفته بود دليلي نداشت اين كار را بكند.
در مورد اعدامها نام كساني مطرح شده اما هيچوقت هيچكس تا زمان اعلام حضور موسوي حرفي از نقش او نزده بوده.شما بر چه اساس او را وارد اين ماجرا مي كنيد؟صرفا چون رييس دولت بوده؟واقعا معتقديد دولت آن موقع اختيار زيادي داشت؟همين الان هم دولت در بسياري از امور حق دخالت ندارد و اصولا بعضي از وزيران هميشه با صلاحديد و موافقت رهبر انتخاب شده و مي شوند.لزوما رييس دولت مسوول مستقيم آنها نيست.گذشته ازآن حتي اگر بخواهيد به مساله بصورت حقوقي نگاه كنيد ايا به اين توجه نمي كنيد كه موسوي راي مستقيمي از مردم نگرفته بود؟او نخست وزير بود نه رييس جمهور.اين واقعا بي انصافيست كسي كه در طول اين سالها حتي يك حرف و شايعه پشت سرش نبوده مقصر تمام ماجراهاي طبيعي و غيرطبيعي آن دوره شناخته شود آن هم درست بعد از حضورش در انتخابات.به من بگوييد چطور در طول اين بيست سال كسي از او و اتهاماتش حرفي نمي زد؟!
ممكن است شما سكوت او را هم جرم بدانيد ولي آقاي دكتر خيلي ها من جمله خاتمي و كروبي هم سكوت كردند و به همكاري با آن دولت ادامه هم دادند.من همكاري و سكوت آنها را زير سوال نمي برم.به نظرم كار درستي كردند.عقل ايجاب مي كند حتي در يك مجموعه نا مطلوب اگر كسي مي تواند در خدمت به مردم يا حداقل در كم كردن بدي ها به مردم نقشي داشته باشد نبايد ايده آل فكر وعمل كند و از زير مسووليت در برود.
سكوت بيست ساله او را هم مي توانيد بحساب اختلاف نظر قديميش با آقاي خامنه اي بگذاريد.
در ضمن اگر سري به سايتهاي طرفداران كروبي و موسوي بزنيد مي بينيد كه طرفداران موسوي هميشه احترام كروبي را نگه مي دارند ولي عكس اين مطلب ابدا صادق نيست.
ضمن اينكه همانطور كه گفتم كروبي همين 8-9 سال گذشته اش تا امروز خيلي نمره منفي دارد.من احساس مي كنم شما فقط از موسوي بدتان مي آيد و اين بدامدن را توجيه مي كنيد.بهر حال نظرتان محترم است.اما اميدوارم نتيجه انتخابات طوري نشود كه از تفكر امروز پشيمان شويم.

درضمن هرچند در ايران هيچ چيز بعيد نيست ولي مسلم بدانيد كروبي به دور دوم نخواهد رفت .طوري بنويسيد و فكر كنيد و تبليغ كنيد كه اگر مجبور شديد بين موسوي و احمدي نزاد در دور دوم انتخاب كنيد در رودربايستي با خودتان و آنها كه ارشادشان كرده ايد قرار نگيريد.

امير

راستي دكتر عزيز

چرا موسوي سه بار كه آخرين آن در((تابستان67))بود استعفا كرد؟
عبدالله نوري آن زمان دقيقا به چه كاري مشغول بود و نظرش چه بود؟
بقيه كجا بودند؟
به نظرم موسوي راحت ترين و بي دردسر ترين و كم خطرترين گزينه ايست كه مي توان تمام مصيبت هاي آن دوره مملكت را به او نسبت داد كاسه كوزه ها را بر سرش خراب كرد دلخوش بود از اجراي عدالت و درعين حال خيلي هم ريسك نكرد!

امیر عزیز
راجع به کامنت اول قبلا تا حدی که در محدوده داناییم بود توضیح دادم.
آنچنان که در این مطلب نوشته موسوی فقط یک بار و آن هم در اعتراض به گرفتن اختیار تعزیرات حکومتی (یک نهاد تنبیهی) از دولت استعفا کرده است.
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=28768

دوست عزیز تحلیلت درسته باید معایب گفتمان موسوی رو برای بچه هایی که با شدت و حدت و از ترس احمدی نژاد تر مز بریدن و رفتن تو دل این ابهام سبز بیشتر و بیشتر توضیح داد...ما باید انتخاب خودمون رو بکنیم نه این که تبدیل بشیم به ماسین امضا و تبلیغ نظرات خاتمی و مشارکت...دست اخر اگر کروبی هیچ شانسی نداشت شیفت می کنیم اما نه از اول و با این ساز و دهل...لطفن نوشتن رو ادامه بده چون بزنگاه سختیه ما باید به ابتذال چپ و راست نه بگیم و این خیلی سخت تر و مهم تر از نه گفتن به احمدی نژاده...

دكتر عزيز

خداييش جواب منو ندادين بلكه حرفاي خودتون رو تكرار كردين.ولي فكر مي كنم اصولا اين بحث ها و ادامه دادنش در شرايط كنوني اصلا منطقي نيست.بهتره در شرايط حاضر همه رو تشويق به شركت در انتخابات كنيم و البته همانطور كه گفتم گوشه چشمي هم به مرحله دوم داشته باشيم.اونقدر بعضي از كانديداها رو پيش چشم خودمون و ديگران سياه نكنيم كه اگر مجبور شديم دور دوم به اون فرد راي بديم گير كنيم سرش و دوباره همون بشه كه 4 سال پيش شد.

گوشزد عزیز، من با نظر امیر موافق هستم.
همین غیبت بیست ساله اتفاقا، من رو بیشتر ترغیب به موسوی می کنه. درحالیکه مقایسه می کنم به کروبی، که تمام کارنامه ش شهادت قدرت طلبی این مرد بوده. و اگر الان هم شعارهای حقوق بشر و حقوق زنان می ده، برای همین به دست آوردن قدرته.
موسوی کاندیدای ایده آل من نیست. ولی بهترین گزینه برای من توی این انتخاباته. من فکر می کنم بعد از ریاست جمهوری، موسوی قدرت عمل کردن به شعارهاش رو داره. اون هم با حمایت ها و ارتباطات دوطرفه ای که داره.
نه کروبی که هیچ تضمینی برای بعد از به قدرت رسیدنش نیست.
بند آخری که نوشتید، نکته ی جالبیه. که فردا بتونیم بگیم حقوث زنان و حقوق اقلیت ها و ... رو در مقابل اسلام ناب محمدی رای دادیم بهش. ولی ما به شعار نمی خوایم رای بدیم. می خوایم ببینیم کی توان عملی کردن داره؟ موسوی اگر اصلاح طلب نیست، ادعاش هم نداره. این یعنی راستگویی. کروبی با اون سابقه ش که برای همه روشنه، دو شبه شده اصلاح طلب رادیکال. اگر قصد رای دادن به شعار باشه، که شعارهای احمدی نژاد هم همه خوب بودن. آوردن پول نفت سر سفره و اجرای عدالت مگر بد بود؟
این همه احزاب حامی موسوی که پشتش هستند، می دونن از کی باید حمایت کنن. اطرافیان موسوی، نقطه ی اشتراکشون مخالفت با خاتمیه. من منکر کابینه ی قوی کروبی نیستم. ولی واقعا سیستم ما سیستمی هست که ظرفیت عبدی رو به عنوان وزیر داشته باشه؟
این ترکیب زیبا، چقدر عملیه؟
کروبی یک خوبی بزرگ داشته و داره و قابل انکار هم نیست و اون هم حمایت همیشگی از زندانی های سیاسی بوده. ولی اینکار رو با ریش سپیدی گری و وساطت می کنه. در مقام یک رییس جمهور، چقدر ریش سپیدی دوباره دووم می یاره؟ موسوی کسیه که بعدا می تونه جلوی سپاه رو بگیره. به خاطر همین ارتباطات دوطرفه.
به کروبی که رای بدیم، رای می دیم به یک آدم قدرت طلب که هیچ تضمینی برای عملی کردن شعارهاش وجود نداره.
به موسوی که رای بدیم، به یک آدم راستگو رای دادیم که در حد توانش شعار هم داده و بنابراین می تونه عملی هم کنه. موسوی هم بیانیه ی حقوق بشری داده که واقعا خوبه. و از همین الان هم مراعات دو جبهه رو داره و چیزی نگفته که پس فردا نتونه عمل کنه.

دم شما گرم. تو بلاگ نیوز لینک کردم. من هم ناخاسته و باخاسته دارم آب به آسیاب کروبی میریزیم تا حداقل اینی که خودشو بسیجی واقعی میدونه، رعیس جمهور نشه. این هم نمونه!:

آهای ملت!
اگر در یک رفراندوم آزاد، 90 درصدتان رَعی به برکناری حکومت ولایت فقیه میدهید، پس بدانید که شرکتتان در رَعی گیری را نباید به حساب طرفداریتان از حکومت ولی فقیه بگزارند. اما رَعی دادن به موسوی، خیلی خجالت داره.
این خامنه ای خیالش از طرف موسوی راحته. ایشون یه بسیجی هستند که قول داده اند که در هیچ شرایطی استعفا ندهند:
http://rendeaalamsuz.blogspot.com/2009/05/blog-post.htmlایشون حتا افتخار ملاقات با ادوار تحکیم وحدت را هم ندادند.
اما اگه کروبی، با پشتوانه عظیمی برنده بشه و با توجه به این مسعله ی خیلی مهم که امثال عبدی و سروش و زیدآبادی و ادوار دور و برش هستند، و خیلی از تحریمیان یاد گرفته اند که خاسته هایشان را مطرح کنند، یا قدم بزرگی به طرف اصلاح قانون اساسی برداشته خاهد شد، یا اون اکثریت عظیم، به خیابان خاهد آمد و انقلاب مخملی بزرگی را شاهد خاهیم بود.

بله حتما شاهين جان!حتما منتظر باشيد.
البته ((راي)) از ((رعي)) و ((خواهيم)) از ((خاهيم)) قشنگتر به نظر مياد!!!

من نمیدونم شما از این کروبی چه خیری دیدید که سنگش رو به سینه میزنید؟! این آخوند 70 ساله واقعاً چه چیزی برای گفتن داره؟ به نظر شما کسی که درس فقه خونده، میتونه رییس جمهور یک مملکت باشه؟!

من یه چیز دیگه هم بگم.
به هرحال ما به هرکدوم که رای بدیم (موسوی یا کروبی) علی رغم کاستی ها و عیوبی این کار رو می کنیم. چون هیجکدوم کاندیدای ایده آل نیستن.

ولی من، و خیلی طرفداران دیگه ی موسوی هم، به فرضی که کروبی و احمدی نژاد برن دور دوم، به کروبی رای می دیم. برای اینکه اون زمان بین یک کاندید اصلاح طلب و اصولگرا، مسلما طرف جبهه ی اصلاح طلب هستیم.
اما برام جالبه که بیشتر طرفداران کروبی، حتی بین موسوی و احمدی نژاد حاضر نیستن موسوی رو انتخاب کنن.
هرچقدر هم موسوی جای سوال باشه، فکر می کنم در مقایسه با احمدی نژاد واقعا قابل قبوله. نمی دونم دلیل این تردید دیگه چیه؟
اون هم زمانی که ما توی انتخابات شرکت می کنیم تا احمدی نژاد رای نداره. وگرنه نه همچین دموکراسی دهن سوزی داریم نه حق انتخاب ایده آلی.
بعد وقتی به اینجا می رسم، فکر می کنم این دسته قصد اصلاح طلبی ندارن. صرفا موسوی رو قبول ندارن و نمی خوان رای بیاره. حالا به قیمت دوباره احمدی نژاد هم شده، بشه.

فبشر عباد الذین یستمعون القول و یتبعون احسنه
فرموده بودند حافظه تاریخی ما ایرانیان ضعیف است و حوادث دورتر را به آسانی فراموش می کنیم و یا با بی تفاوتی بزرگ منشانه!! از کنار آنها می گذریم.
خیر! حافظه تاریخی ما ایرانیان ضعیف نیست و هیچ چیز را هم فراموش نمی کنیم. اما در بیان خاطرات خودمان را به فراموشکاری می زنیم و آنچه را که صلاح می دانیم به زبان می آوریم و آنجا که به صلاحمان نباشد موقتا آلزایمر می گیریم.
حضرات دوستداران جناب آقای کروبی دشمن اصلی را فراموش کرده و به گمان این که رقیب اصلی ایشان میر حسین است، بی محابا به موسوی می تازند و این چنین عقده گشایی می کنند.
ضمن احترام به شخص آقای کروبی و خواصی از اطرافیان ایشان که در صداقت و پاکدلی ایشان شکی نیست، باید بگویم که عموم طرفداران آقای کروبی را هیچ نسبتی با اصلاحات نیست و ایشان اکثراً سیلی خوردههای اصلاحات اند و یا بهتر بگویم آنانی که به طمع قدرت خود را وامدار اصلاحات و مردم اصلاح طلب میدانستهاند که آن هم در نخستین بزنگاهی که حاکمیت نیروهای خالص اصلاحات را از معرض انتخاب شدن بازداشت، از گرد نیروهای به زعم ایشان تندرو خارج شده و به حلقه مریدان شیخ مهدی کروبی پیوسته اند.
من همینجا قسم جلیله می خورم: والله، بالله، تالله، که اینانی که در این دوره از انتخابات ادعای هواداری از شیخ را دارند، در دوره دوم ریاست جمهوری خاتمی، در انتخابات شرکت نکرده اند و در انتخابات سال 84 نیز بانگ تحریم سر می دادند و اقلی از ایشان هم که در انتخابات شرکت کرده بودند به احمدی نژاد رای داده اند. حال برای این که سیفونی بر روی هنرنمایی های خویش در دوره قبلی انتخابات کشیده باشند، سرنا به دست گرفته و سعی می کنند که با صدای در آن بدمند، غافل از این که دارند سرنا را بر عکس و از سمت گشادش می دمند.

اما برویم سراغ پاسخگویی به دلایلی که برای ترجیح کروبی به موسوی ذکر شده اند:
الف. سابقه میرحسین بسیار!!! سیاه تر از کروبی است؟؟؟؟؟
اگر دین ندارید، لا اقل آزاده باشید.
شما یک نقطه سیاه هم در تاریخچه اجرایی میر حسین پیدا نخواهید کرد. خیلی راحت است که من هم همین دلایل را بیاورم و بگویم سابقه کروبی بسیار سیاه است. هر واقعه و رخداد را باید در ظرف زمان آن بررسی کرد. شما جرات آن را ندارید که از مسببان اصلی وقایع مذکور، همین سوالات را بپرسید، لاجرم چون دیواری کوتاه تر از دیوار میر حسین پیدا نمی کنید، انگشت اتهام را به سوی او نشانه می گیرید. گویی هیچ شخص دیگری از حضرات آن زمان در مملکت کاره ای نبوده اند و موسوی چونان ناصرالدین شاه کلیه شئون مملکت را تحت اختیار داشته است.
اخراجها و پاکسازیها همه و همه از فردای پیروزی انقلاب شروع شد و به خصوص اخراجها در دانشگاهها با انقلاب فرهنگی در زمان بنی صدر آغاز شده بود. ضمن این که نمی توانید منکر بشوید که همه این پاکسازیها در آن دوران مورد حمایت قاطبه ملت انقلابی ایران بود.
ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر نیز اصرار برادران سپاه بود و همینان بودند که امام خمینی را به ادامه جنگ مجاب کردند. و اگر نبود قاطعیت موسوی، جنگ همچنان هم ادامه پیدا می کرد و او و خاتمی بودند که امام را نسبت به خاتمه جنگ مجاب کردند.
در خصوص اعدامها هم شما باید یقه مفتیان این اعدامها و مجریان آن را بچسبید که مهندس موسوی در هیچ یک از این دو رسته جای نمی گیرد. موتلفه اسلامی و امثال رئیسی و پورمحمدی و ... را ول کرده اید و خر موسوی را چسبیده اید.
همین طور در خصوص سلب آزادی فردی و اجتماعی، باید سراغ از کمیته های انقلاب بگیرید که باز هم به سپاه پاسداران خواهید رسید.
اما در خصوص اقتصاد فلج کننده که دیگر واقعا بی انصافی را به حد اعلا رسانده اید. در شرایطی که قیمت نفت به 5 دلار رسیده بود و درآمد مملکت سالیانه 5 میلیارد دلار بود که نیمی از آن هم به مصارف جنگ می رسید، گرداندن مملکت بیشتر به معجزه می ماند، آنگاه شما از اقتصاد فلج کننده حرف می زنید؟ مهمترین نقطه قوت موسوی مدیریت اقتصاد کشور در آن دوران بوده است و لا ریب فیه. اگر خودتان هم به یاد نمی آورید، بروید از بزرگترهایتان بپرسید که موسوی مملکت را در آن دوران چه گونه اداره کرد.
در سیاست خارجی هم شاید به اندازه دوران خاتمی موفق نبودیم، ولی مسلما از زمان رفسنجانی و به خصوص نسبت به حال حاضر، بسیار موفق تر بودیم وبه جز آمریکا و اسرائیل و آفریقای جنوبی، با همه کشورها و به خصوص کشورهای اردوگاه انقلاب جهانی مراودات بسیار حسنه ای داشتیم.
در خصوص نوستالژی آن دوران هم باید خدمتتان عرض کنم که تا سال 62 نهایت آزادیهای سیاسی و اجتماعی در مملکت وجود داشت و بسته شدن فضا محصول کنش و واکنشهای سازمان مجاهدین خلق و راست سنتی آن دوران (به خصوص جمعیت موتلفه که مدیریت زندانها و دادگاههای انقلاب در دست آنان بود) بود. در این خصوص باید کتابی نوشته شود تحت عنوان خدمات متقابل مسعود رجوی و اسدالله لاجوردی. بیانیه هشت ماده ای امام هم برای حفظ حقوق مردم در مقابل تعدی عناصر خودسر صادر شد و حاوی نکاتی مثبت است. ضمن این که میر حسین بیانیه ای در خصوص حقوق شهروندی تدوین کرده است و در مقایسه با بیانیه هشت ماده ای می توانید بفهمید که نهایت حمایتش از حقوق شهروندی منحصر به بیانیه هشت ماده ای نیست.
همین آلزایمر مصلحتی است که مانع از آن می شود که شما واقعیت آن زمان را نبینید. شخصیت کاریزمای امام و محبوبیت فوق العاده امام در آن دوران باعث شده بود که کلیه تصمیمات مملکتی در صورت تایید امام، مورد حمایت اکثریت ملت قرار بگیرد. شاید من و شما از این تصمیمات ناراضی بوده باشیم، ولی باید قبول کنیم که نارضایتی ما در واقع نارضایتی اقلیتی از جامعه بوده است و اکثریت از آن حمایت می کرده اند.
همین موارد برای نشان دادن درک منجمد نویسنده از واقعیات کافی است.

فرموده اید که در زمان حال نیز رفتار موسوی در مقایسه با کروبی نمایانگر جایگاه او در طیف سیاسی است
آری. به درستی که این تفاوت رفتار نمایانگر جایگاه موسوی در طیفهای سیاسی است. موسوی مورد حمایت اکثریت مطلق گروههای اصلاح طلب است، در حالی که داستان کروبی همانند قضیه علی است که مانده بود با حوضش، با این تفاوت که این بار چند تا ماهی قرمز هم درون حوض هستند و علی تنهای تنها نیست و من در این مجال قصد ندارم مواردی را باعث رنجش اصلاح طلبان از کروبی شده است را بر شمارم.
هنر در رنجاندن جناح محافظه کار نیست، هنر در جذب عقلای آن جناح است. هنر این است که از ناطق نوری تا سید محمد خاتمی و از فدائیان اکثریت و حزب توده تا ایثارگران و بسیجیان حول محور برنامه های موسوی جمع شده اند.
موسوی از دیدار با اعضای تحکیم وحدت اجتناب می ورزد!!! وا مصیبتا! به راستی که موسوی چه گناه نابخشودنی ای را مرتکب شده است. دفتر تحکیم وحدت که بهتر است نام خود را به دفتر تحکیم تفرقه دانشجویی تغییر دهد، کجا و کی درخواست دیدار با موسوی را داده است که موسوی از آن اجتناب کند؟ تحکیم که اصلا موسوی را قبول ندارد که بخواهد با او دیدار کند.
مانع سخنرانی ملی مذهبی ها در نشست احزاب می شود! دروغ است، دروغ است، دروغ است و اگر چنین می بود، می بایستی که ملی مذهبی ها را خیلی بی رگ تصور کنیم که با وجود توهینی که به آنها شده بود، چند روز بعد در همایش برج میلاد در کنار موسوی در جلسه شرکت کنند.
مانع سفر حجاریان به قم می شود! باز هم دروغ است، دروغ است و دروغ است. چرا جواب خود حجاریان را بی خیال می شوید و برای اثبات مدعای خود از رجا نیوز و کیهان مستند می آورید؟
مراقب است که فاصله خود را با اصلاح طلبان حفظ کند!!! حتما اصلاح طلبان در ادوار تحکیم خلاصه شده اند و مشارکت و مجاهدین و کارگزاران و مجمع روحانیون و حزب اسلامی کار و خانه کارگر و ... اصلاح طلب نبوده و در اردگاه اصولگرایان قرار گرفته اند.
موسوی در حالی از آزادی مطبوعات سخن می گوید که در هشت سال زمامداریش تنها کیهان و اطلاعات منتشر می شدند، واقعا عجب برهان قاطعی!!! این که تنها دو روزنامه منتشر می شدند چه منافاتی با سخن گفتن از آزادی مطبوعات دارد را من درک نمی کنم. آیا در آن روزگار مطبوعه دیگری بود که درخواست انتشار داشته باشد و موسوی مانع آن شده باشد؟ آیا در آن زمان روزنامه ای با شکایت دولت تعطیل شده است؟ جواب این سوالات منفی است. ضمن این که موسوی از همان دوران از حامیان جدی تلوزیون خصوصی بوده است.
من هم شنیده بودم که ماشینها را برای داشتن نوار کاست می گشتند، دختران در صورت بد حجابی دچار مشکل می شدند، پسرانی که آستین کوتاه می پوشیدند به مشکل بر می خوردند. اما چه کسانی این مشکلات را می آفریدند و فضا را می بستند؟ آیا به نامی جز کمیته های پاسداران انقلاب اسلامی بر می خوریم؟ و مگر نه این است که این کمیته ها (که عمدتا از مجموعه ای از عناصر سوء استفاده چی و فرصت طلب از قبیل اسمال تیغ زن ها تشکیل شده بودند) زیر مجموعه ای از سپاه بودند و تحت نظر نخست وزیری نبودند. مگر نه این است که در آن دوران سپاه برای خود یک فرمانروایی مجزا تشکیل داده بود و می خواست علاوه بر حکمرانی در جبهه ها در شهرها نیز حکومت کند؟

در خصوص وضعیت روابط دخترها و پسرها هم آنچه گفته شده است بیشتر به طنز و افسانه می ماند. در این که روابط محدود بود شکی نیست، ولی آنچه گفته شده است در این مملکت رخ نداده است، شاید هم در آن دوران ما در این مملکت زندگی نمی کرده ایم! الله اعلم
پشتیبانی خاتمی از موسوی، پیش از ورود خاتمی به عرصه و انصراف متعاقب آن هم وجود داشت. خاتمی و موسوی رگ و ریشه هستند و این حرفها از جنس حرفهای کیهان و رجا نیوز است و حتی این نوع سخن گفتن از خاتمی در سخافت یک سور هم به کیهان و رجا نیوز می زند. کسی که این گونه حرف می زند خاتمی را اصلا قبول ندارد و بیهوده سعی می کند که نقش دایه مهربانتر از مادر را برای خاتمی بازی کند و تصمیمات او را توجیه کند. خاتمی که مقام معظم رهبری نیست که با اشارات سخن بگوید تا امثال حسین شریعتمداری و حاج حبیب موتلفه اشاراتش را رمزگشایی کنند.
اما تعجیل جبهه مشارکت و کارگزاران در حمایت از موسوی برای نویسنده قابل درک نیست، در واقع اگر جز این بود و قابل درک بود جای تعجب داشت، چرا که این نویسنده بالکل فاقد درک است. به کسی که 8 سال مدیر اول اجرایی مملکت بوده است می گوید که از اقتصاد آزاد سر در نمی آورد! سیاست ورزانی از قبیل هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی و سایر رفقا را فاقد شعور و قوه تحلیل فرض می کند و با زبان بی زبانی می گوید که آنها نمی فهمند و تنها من هستم که می فهمم.
آری ! امثال تاجزاده، بهزاد نبوی، حسین مرعشی، موسوی خوئینی ها و ... که هر یک در عالم سیاست پهلوانی هستند و در بطن جریانات نظام بوده اند نمی توانند تحلیل درستی از شرایط و وضعیت کاندیداها داشته باشند، آنگاه من و شمای یک لا قبا سیاست شناس شده ایم و تصمیمات آنان را به باد انتقاد می گیریم.

فرموده بودند که نه تنها محل استقرار موسوی در لایه های بین محافظه کاران و اصلاح طلبان صوری (مثل مجید انصاری) است بلکه دایره دوستانش اینگونه تنگ است، واقعا باید برای موسوی متاسف باشیم. چرا که اصلاح طلبان غیر صوری از قبیل استاد علی افشاری، پروفسور اکبر عطری و دکتر احمد زیدآبادی در خیل طرفداران موسوی قرار ندارند. دایره دوستانش هم که بسیار تنگ است و به جز اعتماد ملی و ادوار و تحکیم وحدت (که همگی اصلاح طلبان غیر صوری هستند و سابقه درخشانی در نیل به اهداف اصلاحات داشته اند)، دایره دوستان موسوی را حلقه تنگی شامل همه اصلاح طلبان صوری از قبیل مشارکت، مجمع روحانیون، کارگزاران، خانه کارگر، حزب اسلامی کار و ... و حتی برخی از عقلای جناح راست تشکیل می دهند.

بهتر بود اسم این نوشته هم گذاشته می شد : چرا به موسوی رای نمی دهم. چون که دلیل خاصی برای رای دادن به کروبی متذکر نشده بودند و کافی بود با عوض کردن یکی دو جمله عنوان نوشتار را تبدیل کنیم به چرا به احمدی نژاد رای می دهم و یا چرا به رضایی رای می دهم.

خوش بود گر محک تجربه آید به میان / تا سیه روی شود هر که در او غش باشد

دوستان عزیز
یقینا بحث بر سر این موضوع را در این ایام باقیمانده ادامه می دهیم ولی الآن کمی لحن ها عصبی است و جواب ها هم کارگر نمی افتد.
با این حال ردگیری دقیق رفتار و گفتار موسوی در روزهای آینده نشان خواهد داد که جامعه هدف موسوی چه کسانی هستند و خاستگاه تفکرات ایشان در کدامیک از لایه های اجتماعی قرار دارد.

«بله حتما شاهين جان!حتما منتظر باشيد.
البته ((راي)) از ((رعي)) و ((خواهيم)) از ((خاهيم)) قشنگتر به نظر مياد!!!»

حالا درسته که یه مقدار غلیظ شد، اما خوب که چی؟ یعنی این حکومت همیشه پایدار میمونه؟
در مورد غلَت املاعی هم اینو بخون:
http://rendeaalamsuz.blogspot.com/2008/01/blog-post_14.html

متاسفم.فكر مي كنم بخت احمدي نژاد بلند است .چون عمق ديد ما اندك است.

حرف دل من را زدید .. تمام و کمال .. فقط برای خالی نبودن عریضه یک دلیل دیگر به 6 دلیل شما اضافه می کنم ..
7 - کروبی حداقل 4 سال برای کاندیدا شدنش برنامه داشت و یک شبه تصمیم نگرفت که کاندید شود .. حتی احمدی نژاد هم اگر هیچ برنامه دیگری نداشت حداقل 4 سال برنامه داشت برای شرکت در انتخابات ... خاتمی در زمان اصلاحات خیلی اشتباهات داشت و حالا با حمایت از موسوی کلکسیون خود را تکمیل کرد .. و کسی چه می داند شاید این ها اشتباه لپی نیست و عمدا است .. و به هر حال ما از روی دوست داشتن خاتمی به آن می گوییم اشتباه
و دلیل 8 ای که مشاورانی که در کنار کروبی هستند مشاوران اصلاح طلب تری هستند

کروبی اصلن این کاره نیست و مدیریت ایشان بر بنیاد شهید از ذهن قدیمیها خارج نمیشود. فارغ از مسائل سیاسی، در مورد مسائل اجرایی و اقتصادی همه از مهندس موسوی خاطره خوبی دارند درست برعکس کروبی و همسرشان! شیرشدن کروبی بیشتر به خاطر کرباسچی است و کرباسچی با زیرکی هرچه تمامتر میخواهد از این فرصت برای تبدیل شدن به نفر اول اجرایی کشور استفاده کند. این موضوع، حس خوبی به آدم نمیدهد و من مطمئنم آنها به دنبال قدرت و موقعیت شخصی هستند. در مقابل، از نگاه و عملکرد آقای موسوی و اطرافیانش صداقت حس میشود.

برعکس چیزی که مرا اذیت می کند ابهامی است که گرداگرد موسوی را گرفته است.
عدم شفافیت، همراهی او با محافظه کاران و حمایت آنان از او، بی اعتناییش به اصلاح طلبان و عدم اعتقادش به دموکراسی و مخصوا جمود فکری و سیره اش همه و همه آدمی را می ترساند.
کروبی می گوید من نظارت استصوابی را قبول ندارم و مخالفانش می گویند دروغ می گوید.
موسوی می گوید نظارت استصوابی درست اجرا نمی شود و اطرافیانش می گویند که گفته است آن را قبول ندارد.
موسوی اصلا حرفی نمی زند که کسی بخواهد به آن دل ببندد یا نبندد...اطرافیانش از قول او چیزهایی می گویند و خودش نه تایید می کند و نه تکذیب.
باهنر او را متعلق به اردوی اصولگرایان می داند.
کسانی مثل مسیح مهاجری، رفیقدوست، قاسم افشار (فرمانده سپاه قدس) و احتمالا لاریجانی و ناطق نوری و اکثریت مجلس محافظه کار از او حمایت می کنند.
اینها چه احساسی به شما می دهد؟

...به نظرم این انتخابات اگر همه به خود زحمت تبلیغ شرکت کردن در آن را بدهند قابلیت تبدیل به یک شبه همه پرسی را دارد. ..

اونوقت بعد از این به اصطلاح" همه پرسی" چی میشه؟ حکـومت تغییر میکنه؟ قوانین عوض میشند یا چی ؟؟

کیانوش

دكتر عزيز

نمي خواستم دوباره در اين باره بحثي كنم ولي پاسخ اخير شما مرا وادار كرد.
نوشته ايد:
كروبي گفته نظارت استصوابي را قبول ندارد.مخالفانش مي گويند دروغ مي گويد.فكر مي كنيد چرا مخالفانش اين را مي گويند؟من كه براي شما نوشتم.كروبي در انتخابات مجلس هفتم كه صلاحيت عده بسيار زيادي از همكاران و همفكرانش رد شد نه تنها استعفا نكرد(حتما قبول داريد استعفاي رييس مجلس چه نمودي مي داشت)نه تنها تحصن نكرد بلكه در همان انتخابات غير رقابتي كه شكستش هم از پيش معلوم بود شركت كرد و بعد از دو سال خاتمي را به خاطر برگزاري آن انتخابات سرزنش كرد.فرض مي كنم به مصلحت خود نمي دانست استعفا كند يا تحصن اما مي توانست در انتخاباتي كه معلوم بود از پيش بازنده است شركت نكند.اما اين كار را هم نكرد و درحاليكه بسياري از دوم خردادي ها و همان نمايندگان رد صلاحيت شده و بسياري از شخصيت هاي ديگر از جمله همين آقاي دكتر سروش انتخابات را تحريم كردند با كمال اعتماد به نفس در انتخابات حاضر شد و البته شكست جانانه اي هم خورد!!شما چطور مي توانيد از اين نوع رفتار مخالفت با نظارت استصوابي برداشت كنيد؟اين آقا كه حرمت همكاران رد صلاحيت شده خود را هم نگه نداشت پس فردا از حقوق بشر و حقوق زنان دفاع خواهد كرد؟دقت داشته باشيد كه من مثل شما كه مرا به سي سال پيش حواله مي دهيد كه كارنامه موسوي را ببينم اين كار را نمي كنم.حرف 5 سال پيش را مي زنم.

مي نويسيد موسوي گفته نظارت استصوابي را قبول دارد منتها گفته درست اجرا نمي شود!كجا موسوي اين حرف را زده؟تا جايي كه من يادم مي آيد گفت قبول ندارم منتها چون قانون است مجبورم اجرايش كنم هرچند ((هر)) قانوني را كه مردم بخواهند مي توان عوض كرد.اين هم لينكش:
http://zamaaneh.com/news/2009/04/post_8632.html

به نظر شما اين گفتار صادقانه تر و عملي تر است يا خالي هايي كه جناب كروبي مي بندد و سابقه عمل به آن هم ندارد؟
اگر باهنر كروبي را اصولگرا مي دانست (مثلا در مقابل خاتمي )يا برعكس خاتمي را اصولگرا مي دانست (در مقابل كروبي) شما مي خواستيد چه كنيد؟!اگر قرار باشد بنده و شما بجاي تكيه بر عقل به احساساتمان و گفته هاي مخالفان اصلاحات تكيه كينم ول معطليم.
خود همين آقاي كروبي يك بار در جواب يكي از همين آقاين كه گفته بود چرا فلان حرفي را كه شما مي زنيد آمريكا هم مي زند يا بالعكس(نقل به مضمون) جواب داد :اگر آنها بگويند خدا ما نبايد بگوييم خدا؟!!!!!

جناب دكتر:

شما بدليل جبر زندگي كه جواني شما را مصادف با دوره سخت اول انقلاب كرده و خاطرات ناخوشايندي كه از آن دوره داريد ناخودآگاه هر چيزي يا آدمي كه شما را به آن دوره ببرد آزارتان مي دهد.حس تلخ اين آزار آنقدر بالاست كه باعث مي شود از منطق هميشگي خود فاصله بگيريد و بر مدار احساسات راه برويد هر چند كه خود اذعان داشته باشيد كه آنكه شعار مي دهد ممكن است نتواند حتي يكي از شعارهايش را هم محقق كند.
همين مساله باعث مي شود آنچه را كه دوست داريد ببينيد و بشنويد و آنچه دوست نداريد نبينيد و نشنويد!!

يك بار ديگر تاكيد مي كنم با فكري كه شما داريد و احتمالا بسياري از طرفداران كروبي دارند محال است بتوانيد در صورتي كه انتخابات به دور دوم بكشد(كه در اينصورت به احتمال بسيار زياد رقابت بين احمدي نژاد و موسوي خواهد بود) تصميم عاقلانه و غير احساسي بگيريد.

موسوي نفر چهارم يا پنجم حكومت در زمان نخست وزيريش بود . واقع بين باشيد.

پي نوشت:

حيفم اومد اينو اينجا نيارم:
آقاي كروبي:
((من با نظارت استصوابی به این صورتی که شورای نگهبان اتخاذ و حتی در مقاطعی هم مانند انتخابات مجلس هفتم و هشتم آن را تشدید کرده است، از همان ابتدا هم در مصاحبه ها و مکاتباتی که داشته ام، اعلام کردم که مخالفم.))

احتمالا مخالفتشان را هم با شركت در بازي باخته تحريم شده نشان دادند!!

بعد هم گفته اند:


((ن همیشه مدافع حقوق زنان بوده ام و حتی زمانی که ریاست مجلس بر عهده من بود سخنرانی هایی داشتم و گفتم که خانم ها هم می توانند در تمامی عرصه ها حتی در شورای نگهبان و ... حضور داشته باشند.))

ممكن است از نظر حقوقي حرف آقاي كروبي بي اشكال باشد و واقعا مطابق قانون جمهوري اسلامي بتوان خانمها را هم عضو شوراي نگهبان كرد منتها من بعنوان يك خواننده برايم اين احساس پيش مي آيد كه آقاي كروبي حتي در حوزه هايي كه اختيار قانوني هم ندارد با اظهار نظر هاي مبهم اينچنين نمي دانم شايد دارد باز هم وعده مي دهد!

http://www.sedayezanan.com/component/content/article/8-quick-news/469-2009-05-22-09-14-20.html

من با نظر شما موافقم.
خاتمی کسی بود که رهبر غیر مستقیم گفته بود که نباید در انتخابات شرکت کنه. هرچند خاتمی خودش تمایلی نداشت اما اصرار مردم به آمدن خاتمی می تونست باعث شرکت کردنش بشه.
من اعتقاد دارم خاتمی در شرایط حاضر دیکتاتوری در ایران تنها کسی بود که اومدنش تا حدی خوب بود.
اما موسوی با اومدنش باعث شد سیاست خامنه ای اجرا بشه.
همین دلیل برای من کافیست که به نا کارامدی موسوی عقیده داشته باشم. اون از اولین حرکتش نشون داد نه تنها برای نظر انبوه طرفداران خاتمی اهمیت قائل نیست، بلکه مهره اجرای سیاست ولایت فقیه بوده

امیر عزیز
بسیاری از حرف های شما تا حدودی صحیح است اما ما که حق انتخاب دیگری جز این دو نفر (با همه کاستی ها و ضعف هایشان) نداریم.
استدلالات من فقط به مقایسه پیشینه موسوی و کروبی بر نمی گردد به رفتار و گفتار و برنامه ها و اطرافیان این هر دو و نیز رفتار های احتمالی هر دو و مخصوصا به حامیان این هر دو بر می گردد و مجموعه این عوامل باعث می شود که بین این دو من کروبی را ترجیح دهم که هم برنامه مدون دارد و هم تیم قوی تر و هم حامیان آدم حسابی تر.
مقایسه موسوی مرموز با کروبی معلوم الحال مرا به یاد مرحله دوم انتخابات 84 می اندازد که رفسنجانی معلوم الحال در برابر احمدی نژاد مرموز قرار گرفت و همه کسانی که فکر می کردند رفسنجانی غایت بدی است مجبور به تجدید نظر در این عقیده شدند.

دكتر عزيز

نظر شما محترم است.نفس شركت شما در اين انتخابات براي من بسيار ارزشمند است چون شانس احمدي نژاد را كم مي كند.اما مقايسه كروبي با رفسنجاني و موسوي با احمدي نژاد غير منصفانه است.من در سال 84 بدون حتي اندكي ترديد به رفسنجاني راي دادم (براي اولين بار).اصلا جايي براي ترديد نبود.مقايسه احمدي نژاد با موسوي هم كاملا بي انصافيست.موسوي هرچه بود مديريتش از احمدي نژاد خيلي بهتر بود.من از همين تفكر شما مي ترسم.مي ترسم همين تفكر باعث شود اگر اين انتخابات دو مرحله اي شود و رقابت بين احمدي نژاد و موسوي باشد (كه احتمالش هم بسيار زيادتر از بقيه حالات ممكن است)شما و (عده قابل توجهي مثل شما)فكر كنند چون اين دو مثل هم هستند پس راي دادن بي معناست.خواهش مي كنم بيشتر فكر كنيد.

اين را هم يادم رفت بگم:

شما گله منديد چرا موسوي مدام از امام صحبت مي كند.اين از نظر من عيب نيست كه يك آدم عقايدي داشته باشد و منافقي هم پيشه نكند.اين هم قابل انكار نيست كه قدرت آيت الله خميني بخاطر محبوبيتش بود.

ولي در هر حال آقاي كروبي در نطق تلويزيوني اش بارها از امام ياد كرد(خيلي بيش از موسوي).من نمي دانم چرا حرفهاي حقوق بشري كروبي شما را تهييج مي كند ولي همين مدل حرفهاي موسوي نه و از آن طرف امام امام گفتن موسوي شما را آزرده مي كند ولي مال كروبي نه و احتمالا الان هم كه داريد اين را مي خوانيد در فكر توجيهش هستيد!!!

آیت‌الله منتظری پدر انقلاب اسلامی فرمودند: 
حفظ نظام مقدمه ‌است برای حفظ و انجام دستورات اسلامی. اگر بنا باشد به بهانه حفظ نظام، اقدامات ضد اسلامی انجام شود، نه نظام خواهد ماند نه اسلام
بسیجیها برادران و پدران ما هستند ‌ای برادر بسیجی‌آیا وجدانا شما قبول دارید رفتار شما به مردم مسلمان ما، رفتار اسلامی هست
چطور این جمهوریه عزیز اسلامی ما دو‌ام خواهد آورد وقتی‌رفتار دولت با مردم مسلمان ما کاملا غیر اسلامی هست

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes