آدمهایی که دیده نمی شوند


من
چونان یک سیاهچاله*
با درونی سیاه و تهی
هر پرتو محبتی را به درون خود می کشم
و حریص هر جنبنده ای هستم
که از کنارم بگذرد
راستی...
آن وجود گدازان یادت هست!؟

*سیاهچاله ها از سوختن ستاره های عظیم به وجود می آیند و قدرت جاذبه بسیار زیادی دارند*

********************
امروز دستیارم را که یک خانم جوان است و 5 سال است پیش من کار می کند اخراج کردم.
این اولین بار در طی 18 سال طبابت من است که کسی را اخراج می کنم.
در طول پنج سال گذشته همیشه دیر می آمد و هر روز من غرغر می کردم یا تذکر می دادم یا عصبانی می شدم و یا تهدید می کردم.
هر روز یک ربع تا نیم ساعت باید من و بیماران منتظر می نشستیم تا ایشان بیاید و کار را شروع کنیم.
بیش از ده تعهد نامه کتبی از او گرفته بودم.
امروز بعد از هشت روز متوالی که من هر روز تهدید می کردم و مجددا به او فرصت می دادم همه کارکنان را به اتاقم فراخواندم و جلوی همه آنها او را اخراج کردم...مبادا که بعدا پشیمان شوم و از حرفم برگردم.
و حالا پشیمانم ولی کس دیگری را به جایش برگزیده ام و راه برگشت را بر خودم بسته ام.
علیرغم آن که یک جانشین ورزیده تر از او داشتم ولی به خاطر آنکه به خود می بالیدم که هیچگاه کسی را اخراج نکرده ام از اینکه دیگری را جایگزین او کنم پرهیز می کردم...
از امروز دیگر چیزی در زندگی من برای بالیدن وجود ندارد.

********************
همیشه گمان می کردم "آدمهایی که دیده نمی شوند" آنانی هستند که نقشی در زندگی ما ندارند...آدمهای توی خیابان...توی صف اتوبوس...توی اتوموبیل های دیگر
امروز می دانم که گاه آدمهایی را نمی بینیم که دوستمان دارند...آدمهایی که عاشق ما هستند و دیده نمی شوند...به کمک ما می آیند...دلشان برای ما تنگ می شود و به ما افتخار می کنند...مایی که آنها را نمی بینیم.
نمی دانم وضع آنان رقت بارتر است یا ما!؟
********************
در دوران اینترنی بیماری داشتیم که پیرزنی بود که آسم بسیار شدید داشت و استادم برای او کورتون تزریقی آغاز کرد.
علیرغم آنکه حال بیمار رو به بهبود می رفت ولی بیمار مصرانه از استاد تقاضا می کرد که داروی او را کورتون خوراکی کند.
پس از شروع کورتون خوراکی حال بیمارهر روز بدتر شد و پس از ده روز درگذشت.
موقعی که او را از روی تخت جا به جا می کردند زیر تشک او همه قرص های کورتونی که برایش تجویز شده بود یافتند!
ظاهرا پسر او یکی از کارکنان اتاق عمل بود که به مادرش توصیه کرده بود که حتی اگر مردی کورتون نخور!
و مادرش نیز به حرف پسر عمل کرده بود...مرد ولی کورتون نخورد!

********************
آقای دکتر کردانی که به عنوان دکترای حقوق به عنوان وزیر به مجلس معرفی شد و رای اعتماد آورد آنقدر با آقای فوق دیپلم کردان متفاوت است که لازم باشد دوباره رای اعتماد بگیرد.
معرفی مجدد وی با شرایط تازه حداقل کاری است که باید صورت گیرد.

********************
و دست آخر این شعر سعدی که این روزها ورد زبان من شده است
کس نیاموخت علم تیر از من
که مرا عاقبت نشانه نکرد
پی نوشت:
دوستی گفته است که باید نام این پست را پراکنده ها می گذاشتی.
راستش را بخواهید مطلب اصلی در این پست "آدمهایی است که دیده نمی شوند"...بقیه مطالب طفیلی این مطلبند.
روزهاست که این مطلب فکر مرا به خود مشغول کرده است...بارها این مطلب را در ذهن خود پرورانده ام...پخته ام و گسترانده ام...اما اکنون در هنگام نوشتن نمی توانم آن را شرح بدهم.
شما بهتر است به این مطلب فکر کنید.
پی نوشت2:
آدمی که دیده نمی شود می تواند همسری باشد که مهربانی، فداکاری و تلاشش دیده نمی شود یا قدردانی نمی گردد.
می تواند مادری باشند که به اواعتنایی نمی شود علیرغم آنکه شایسته ابراز محبت است.
می تواند پدری باشد که آنقدر کار می کند و در خانه دیده نمی شود تا فراموش می شود.
می تواند عاشقی باشد که ما به ازای عشقی که می ورزد نفرت می گیرد یا بی تفاوتی...
آدمی که دیده نمی شود هر چه تلاش می کند در دیدگان آنکه می خواهد مرئی نمی شود.

بالاترین

ایتالیا















پی نوشت:
نکاتی که من از سفر به ایتالیا کاربردی می دانم اینهایند:
1) تورهایی که از ایران به اروپا می روند بیش از 2 برابر هزینه های سفر را از مسافر می گیرند و فقط برای او ویزا می گیرند.
بنابراین اگر امکان گرفتن ویزا دارید مطلقا از طریق تور اقدام به سفر نکنید.
2) رزرو اینترنتی هتل، قطار و بلیط موزه ها در اکثر موارد به ضرر است مخصوصا برای ساکنین داخل ایران که پول نقد می پردازند هتل ها بیش از 20% نسبت به قیمت رزرو اینترنتی تخفیف می دهند و این همان پولی است که هتل باید به سایتی که شما را به این هتل فرستاده است و نیز به عنوان مالیات پرداخت کند.
بر همین اساس بلیط مثلا موزه واتیکان که به طور حضوری 18 یورو است از طریق رزرو اینترنتی 26.5 یورو خواهد بود.
بلیط قطار از ونیز به فلورانس از طریق حضوری 39 یورو و از طریق رزرو اینترنتی 81 یورو می شد و این با تصورات قبلی من که رزرو اینترنتی از قبل باعث صرفه جویی می شود منافات داشت.
3) اگر به شما هم توصیه شد که پای پله های اسپانیایی بستنی استراچیالا بخورید همین طور سرتان را نیندازید پایین و بروید از فروشنده یک بستنی استراچیالا بخواهید! هر بستنی اش 15 یورو است که همه اش پول زالام زیمبو اش است!
به جی آن یک توپ بستنی را بدون آن مخلفات (عمدتا تزیینات) بخرید به 2 یورو!
4) در فلورانس خرید کنید و اگر در رم قصد خرید دارید در فروشگاه های اطراف واتیکان خرید کنید...در قسمت تاریخی رم خرید بسیار گران است.
5) تا می توانید در رستوران های کنار خیابان غذا بخورید.
6) اگر شنبه شب در رم بودید حتما به محله تستی چیانی بروید و در مراسم عرفانی که در دیسکوهای آن بر پا می شود شرکت کنید تا هم پیه و دنبه های اضافی را آب کنید و هم دنبه های دیگران را تماشا نمایید!
7) اگر عاشق نیستید و قصد خواستگاری ندارید در ونیز سوار گاندولا نشوید...هر نیم ساعت صد یورو می گیرد (گران تر از هواپیما!)...فوقش اینکه سوار شوید و عکس بگیرید و بعد دبه در بیاورید که قیمتش گران است!
*توضیح ضروری: ما عاشق بودیم و سوار شدیم!*
8) اگر مثل من اهل هنر نیستید وقت و پول خود را در موزه ها هدر ندهید تا ادای روشنفکرها و هنر دوستان را در بیاورید!
*توضیح ضروری: ما وقت و پول خود را در چند موزه هدر دادیم*


به یوزپلنگانی که با من دویده اند!

هر بلاگری پس از مدتی وبلاگ نویسی مشتاق می شود که بداند آنها که با او به بحث می نشینند...همفکری و همراهی یا جدل و مناظره می کنند...مهر دارند یا کین...در دنیای واقعی چگونه اند و چگونه می زیند.
من، با احتساب پسر و برادرم، تا کنون پنج بلاگر را دیده ام...یکی از یکی نازنین تر و محترم تر.
مشتاقم که نازخاتون، زیتون، هاله، بیتا و پاتنه آ را هم ببینم...اینکه همه خانم هستند که عجیب نیست؟ طبیعی اش باید همین باشد...نه؟
همچنین می خواهم بدانم که شما مشتاق دیدار کدامیک از وبلاگ نویسان هستید.
لطفا جنس و سن و محل اقامت خود را بنویسید و نام 5 بلاگر را ذکر کنید.

همیشه بزنگاهی هست!

نتایج کنکور سراسری در حالی اعلام شد که حتی در مقیاس های جمهوری اسلامی ایران بی عدالتی آشکاری نسبت به بسیاری از داوطلبان صورت گرفت.
قضیه از این قرار است که مثلا کسی که در شیراز رتبه بیستم کنکور سراسری است و رشته اول خود را پزشکی دانشگاه تهران انتخاب کرده است در این رشته قبول نشده است و انتخاب بعدی او مورد نظر قرار گرفته است اما در عین حال کسی در تهران با رتبه هشتصد( که احتمال قبولیش نه تنها در پزشکی و دندانپزشکی تهران که حتی پزشکی و دندانپزشکی شهرهای بزرگ نزدیک به صفر بوده است) توانسته است که در رشته پزشکی تهران قبول شود!!
در مورد رشته های مهندسی وضع از این هم بدتر است...هیچ شهرستانی با رتبه هفتاد و هشتاد کنکور سراسری نتوانسته است که در هیچیک از رشته های خوب در دانشگاههای خوب تهران قبول شود!
مشکل وقتی بزرگتر می شود که بدانیم کسی که رتبه پانزدهم دانشگاه تهران است که 158 نفر دانشجوی پزشکی در سال جدید می پذیرد آنقدر از پذیرش خود مطمئن است که اولویت های بعدیش را سرسری انتخاب کرده است و نیز رتبه پنجاهم کنکور ریاضی آنقدر مطمئن است که برق یا مکانیک شریف یا حداقل کامپیوتر و عمران قبول می شود که دیگر به اولویت های بعدی دقت نکرده است.
علت این امر بومی سازی دانشگاهها ذکر شده است که بر اساس آن بیش از هشتاد در صد سهمیه های دانشگاه به متولدین همان استان تخصیص می یابد و بهانه این کار نیز کمبود بودجه برای احداث خوابگاه و تغذیه داشجویان غیر بومی است.
اما به نظر من مشکل چیز دیگری است.
این دانشجویان شهرستانی هستند که در خوابگاه ها بحث و اعتراض می کنند وگرنه دانشجویان بومی نه در خوابگاه جمع می شوند و نه چندان تبادل افکار می کنند و هر گونه اعتراض احتمالی آنان نیز توسط خانواده های عمدتا محافظه کارشان کنترل می شود.
حال سوال من این است که
آیا دانشجویان تهرانی که از شریف ترین اقشار جامعه اند در برابر چنین بی عدالتی آشکاری اعتراض می کنند یا از آنجایی که این بی عدالتی به نفع آنان تمام می شود سکوت می کنند؟
همیشه بزنگاهی هست.

پی نوشت:
یعنی انتظار داری که من که برادرم با رتبه حدود پانصد پزشکی تهران قبول شده است بیاید و اعتراض کند و جایش را بدهد به پسر شما که رتبه اش مثلا پنجاه است و خودش برود یزد و هفت سال مخارج و دوری و رفت و آمد .به نظر من عدالت همین است که پسر شما پهلوی شما در اصفهان پزشکی بخواند و برادر من هم در تهران و یکی دیگر هم در یزد.اون چند تا سوالی هم که ایشون تو کنکور بیشتر از برادر من زده دلیل نمی شه که لیاقتش بیشتر از برادر من باشه.در ضمن ظلم علی السویه هم عین عدل است.
از کامنت مجتبی
راستش را بخواهی چنین انتظاری داشتم اما الآن دیگر ندارم.
شما هم انتظار نداشته باش که وقتی صحبت از شرافت دانشجویی می کنی، من پوزخند نزنم.
ونیز توقع نداشته باش که باور کنم در ایران امروز پشت هر ادعایی منافعی نباشد و "حق" و "عدالت" جز از زاویه منافع شخصی و گروهی، دیده شود.
در ضمن پسر من، همان طور که در کامنت دانی هم گفته ام، امسال کنکور شرکت نداشت.

لینک در بالاترین

حرامزادگی نجات بخش!


چند شب پیش بیماری داشتم که مبتلا به "بیماری پلی کیستیک بالغین" بود.آنچه از این بیماری لازم است بدانید و به بحث امروز مربوط می شود این است که اولا اکثرا در دهه چهل و پنجاه کلیه هایشان از کار می افتد و کارشان به دیالیز می کشد و ثانیا از طریق اتوزوم غالب منتقل می شود و اگر یکی از والدین مبتلا باشد همه فرزندان نیز مبتلا می شوند.
اگرچه پنج تا ده درصد فرزندان ممکن است در بیماریهای اتوزوم غالب مصون بمانند که دلایل متعددی دارد.
از مرد جوان پرسیدم که چند خواهر و برادر دارد و گفت مجموعا هشت فرزندیم و من فرزند پنجم هستم.
پرسیدم بقیه فرزندان هم مبتلا هستند؟
پاسخ داد که چهار نفری که از من بزرگترند مبتلا نیستند و من و سه فرزند کوچکتر فقط مبتلاییم!
حالا پرسشی از شما دارم و آن این است که به نظر من طبق احتمالات حداکثر یکی از فرزندان باید از بیماری مصون می ماند و با توجه به اینکه چهار فرزند بزرگتر از او هیچکدام گرفتار این بیماری نشده اند محتمل ترین علت آن است که مادر خانواده تا زمانی که جوان تر بوده و امکانش را داشته!! به شوهرش خیانت کرده و چهار فرزند سالم از مرد یا مردان دیگر حامله شده است و سپس بچه های بعدی را از شوهرش آبستن شده است.
با قبول این فرض سوال من این است که اگر شما جای فرزندان سالم این خانواده بودید نسبت به مادر خود چه احساسی داشتید؟
منظورم این است که او با خیانت خود سبب حرامزادگی شما ولی در عین حال حفظ شما از یک بیماری بسیار آزار دهنده و نهایتا مهلک شده است...آیا قدر شناس او بودید یا از او متنفر می شدید؟
لطفا سن و جنس و محل زندگی خود را ذکر کنید.

پی نوشت:
کسانی که به سبک نوشتن من آشنایند نیک می دانند که ماجراهایی که به عنوان مقدمه بر نوشته های ایچنینی نوشته می شوند فقط به عنوان داشتن یک پیش زمینه ذهنی نسبت به موضوع نگاشته می شوند و نه به عنوان یک فکت علمی و قابل اتکا.
بر همین اساس در پاسخ به دوستی که در کامنت دانی نوشته اند
"قضاوت شما اشتباه و غیر علمی است . بیماری اتوزومال غالب بیماری است که اگر یکی از والدین بیمار و دارای ژن معیوب باشد 50 درصد فرزندان احتمال ابتلا به بیماری را دارند و طبق قانون احتمالات این احتمال برای هر حاملگی و هر بچه فقط 50 درصد است"
عرض می کنم که
بیماریهای اتوزومال غالب می توانند ژنوتیپ خالص داشته باشند(AA) یا ناخالص (Aa)
اگر زنوتیپ خالص داشته باشند قاعدتا باید صد در صد بچه ها درگیر شوند اما در عمل حدود 95% بچه ها درگیر می شوند که علل مختلفی دارد از جمله عدم تاثیر صد در صد ژنها و موتاسیون و مهمترین آنها رابطه خارج از چارچوب ازدواج زوجه است.
اگر من در شرح ماجرا ذکر کرده بودم که همه برادران و خواهران پدر بیمار نیز مبتلا به بیماری پلی کیستیک کلیه بوده اند مشکل (تا حدودی) حل می شد و می توانستم پدر بیمار را ژنوتیپ خالص بنامم و دلیل علمی برای مطلبم فراهم کنم.
اما من این کار را نکردم و در آینده هم نخواهم کرد چرا که این جزییات اصلا به ماجرا و سوالی که من می خواهم بپرسم مربوط نیست و فقط باعث سردرگمی خواننده غیر پزشک می شود.
اما راجع به دوستانی که بعضا با لحن ناخوشایند

"
آقا جون ریدی تو قانون احتمالات. احتمال نمی گه که مثلا از n تا بچه فقط یکی به این بیماری مبتلا نمیشه و اگر دو تا شد اون یکی حرومزاده است. میگه احتمال این که یک بچه سالم بمونه یک بر روی n و اگر بخواد دو تا سالم بمونه یک بر روی n^2 و همین طور تا آخر. برای اطلاع بیشتر با مهندسین برق موجود در وبلاگستان تماس بگیرید."
سعی کرده اند که به من احتمالات بیاموزند عرض می کنم که اولا این هم مربوط به بحث نیست و ثانیا احتمال اینکه حادثه ای که در هر بار 5% احتمال وقوع دارد چهار بار تکرار شود فقط 6 در ملیون !! احتمال وقوع دارد.
به بیان دیگر من ترجیح می دهم آن 999994 در ملیون را باور کنم تا این 6 در ملیون را...
باور نمی کنید از جامعه شناسان وبلاگستان بپرسید!

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes