محافظه کاری

دیشب حدود ساعت دو نیمه شب نشستم و تا ساعت حدود 3 صبح مطلبی راجع به عاشورا نوشتم، پست کردم و پینگ فرمودم وبه ناگاه خیالات مختلف احاطه ام کرد.

ترس اینکه فردا صبح از وزارت اطلاعات بیایند و ببرندم ...سردی آهن بر دستان و نگاه نکوهش آمیز همسایگان و گریه و التماس خانواده و سردی و تنگی زندان.

هراس از اینکه به غلط کردم هم راضی نشوند و و کتک و شکنجه پیش بیاید و شلاق و فرورفتن آن در گوشت و کشیده ای که با چشم بسته می زنند آنچنان ناگهانی که از روی صندلی بیفتی و بازجویی 12 ساععته شبانه و قپانی و گرسنگی و شب سرد در زندان انفرادی با فکر فردا...

وحشت از حکم قاضی...مجازاتی مهیب برای یک ابراز عقیده به نام توهین به مقدسات...و بدتر از آن موجه بودن این حکم از منظر افکار عوامی!

و ترس بسته شدن مطب...گرفته شدن گلوگاه ارتزاق...نیشخند تمسخر آمیز نایاران و نگاه شماتت آمیز آشنایان همراه با حدیث مکرر وعظ و نصیحت

همه اینها برای اشاعه آگاهی و به قصد پراکندن عطر حقیقت (یا آنچه من حقیقت می پندارم) ...که جهان جای بهتری بشود برای زندگی.

فکرش را که کردم دیدم که آمادگی چنین درگیر شدنی را ندارم...پست را پاک کردم و خوابیدم.

صبح که آمدم دیدم پینگ اثر کرده و صدر نشین شده ام!

حالا که زحمت کشیده اید و تا اینجا تشریف آورده اید فرصت را غنیمت می شمرم تا از شما بپرسم که...

فرض کنید شما در گروهی عضویت دارید که قصد نهایی آن تشویق مردم به انقلاب بدون خشونت و تعویض حکومت از این طریق است و این کار در قوانین مملکت می تواند به گونه ای تعبیر شود که با مجازات اعدام همراه گردد.

از بد حادثه گروه لو می رود و شما دستگیر می شوید و از شما خواسته می شود که نام سایر اعضای گروه را بگویید وگرنه منتظر شکنجه باشید.

مورد به حدی جدی است که شما شک ندارید که این شکنجه ها ممکن است تا مرگ شما پیش رود و در صورت لزوم به سایر اعضای خانواده تان که از فعالیت شما بی خبر یا با آن مخالف بوده اند هم تسری می یابد.

از طرف دیگر می دانید که دستگیری سایر اعضای گروه به اعدام آنها و ریشه کن شدن ایده و آرمان شما می انجامد.

سوال دشواری است ولی شما چه می کنید؟

مرتبط:

۱۰ بهمن ٬ روز حمایت وبلاگ نویس هاي ايراني از آزادی دانشجویان دربند

در اداره ی اطلاعات شهرستان سنندج یک دانشجو در زیر شکنجه کشته شد

30 نظرات:

من اگر در شرایطی که نوشته ای قرار بگیرم تسلیم نمی شوم.
بالاخره باید آنقدر بالغ شده باشم که در هنگام پیوستن به گروه فکر عواقبش را هم بکنم.

جناب گوشزد
من آن پست شما را خواندم.يك جواب دندان شكن هم برايت نوشته بودم كه خوشبختانه مطلبت را برداشتي.حالا به هر دليل كه بوده به خودت مربوط است

بيشترين چيزيكه آن متن را زننده ميكرد اين بود كه آدم پست و حقيري مثل تو كه همه چيز ،حتي جان آدمها را ، با معيار پول مي سنجد به خود اين جرات را داده بود كه درباره معناي والايي مثل امام حسين (ع) و عاشورا حرف بزند

حالا هم چيزي عوض نشده.سست عنصرهايي مثل تو را چه به انقلاب و اعتراض و اين طور مقوله ها؟
تو همان بهتر كه با نگاه كردن به جمال منشي هايت انرژي بگيري و مراقب باشي كه مبادا در جنگ براي استيلا از همسرت عقب بماني
اين جور حرفها اندازه ي دهان تو نيست،آقاي دكتر

عارضم به حضور بارز النبوغ جنابعالی که چطور در این یک ربع ساعتی که من آن را گذاشتم (و هنوز پینگم ثمر نداده بود که آن را برداشتم) شما توانستی بیایی و بخوانی و بروی و جواب دندان شکن بنویسی و...
آفرین به این واکنش...مرحبا به این شتاب.
و اما بعد ... راستش شما که زحمت جوابیه را کشیده بودی و ترسی هم قاعدتا از افشای نام خود نباید داشته باشی چرا ناشناس امضا کرده ای...بد و بیراه گفتن به من که ترس ندارد.
از طرف دیگر واکنش عصبی و غیردوستانه ات به من نشان داد که حذف این مطلب (که اتفاقا ربطی به خود امام حسین نداشت) درست بوده است.
راستی جواب پرسش من را هم اگر بنویسی ممنون می شوم

يکی از دلايلی که من هيچ وقت عضو همچين گروهی نمی شوم و نخواهم شد همين است که مجبور نشوم بين زندگی خودم و بقيه انتخاب کنم، چون در هر صورت مرده هستم. اگر مرگ خودم رو انتخاب کنم که جسماً می ميرم و اگه باعث گير افتادن بقيه بشم زندگيم از مردگی صدبرابر بدتر خواهد بود.
به علاوه عميقاً عقيده دارم که چارهء کار اين نيست. هر کسی خودش رو اگر درست کنه، جامعه هم درست می شه و جامعه ای که اشکال و ايراد بزرگی نداشته باشه حکومت استبدادی به وجود نمياره.

پست مربوطه را نخواندم ولی از آدمی مثل تو که غرق در مادیات هستی و تراوشات ذهنی ات جز پول و شهوت و تمسخر آرمان ها و معنویات نیست انتظاری غیر از این هم نمی رفت که حتی برای حرفی که به نظرت درست می آمده ایستادگی کنی.
ترس و جبن را هم به مجموعه صفاتت افزودم

فکر میکنم شما هیچوقت آن مطلب را ننوشته اید

شما با این داستان سرایی مثل بقیه نوشتهایتان مردم را به بازی یا سرکرمی گرفته اید

و همیشه سعی کرده اید از دیگران سوال کنید و سرگرمشان کنید

vaghean ke!!!
Dr jan bayad mizashti ta neveshteat bemune..
mage sharagim ke parsal neveshteii neveshte bud tahte onvane "epidemie hemaghat" dastgir shod?????
ma havato dashtim azizam
dont worry
kiss
bye

البته مطلب از وبلاگ پاك ميشه ولي تو گوگل ريدر مي مونه!

سیما جان
حالا شما هنوز آن نوشته را در گوگل ریدر داری یا نه؟

همیشه صورت مسئله به این سادگی که مطرح کرده ای نیست.
من دو پسرعمو داشتم که در ابتدای دهه شصت هر دو از هواداران مجاهدین بودند .
یکی از آنها را دستگیر کردند و با مقاومت مختصری یا حتی بدون مقاومت نشانی برادرش را لو داده بود که در یک خانه تیمی بود.
همه افراد آن خانه تیمی و از جمله برادرش پس از دستگیری اعدام شدند و خودش پس از حبسی کوتاه مدت آزاد شد و جهنم زندگیش آغاز گشت.
همه افراد خانواده او را مسئول اعدام برادر می دانستند و طردش کردند.می دانی بدون خانواده شدن یعنی چه؟
چند سال بعد سرطان گرفت و مرد در حالیکه بسیار تنها بود./

حالا نمیشه یه نیم ساعت دیگه اون مطلب رو بذاری و دوباره برداری!؟

سوال جالبیه، ولی جوابش بیشتر تکنیکیست تا احساسی .
نمونه های آن را در پیشینه گروه ها و احزاب اپوزوسیون مخالف حاکم وقت میتوانی پیدا کنی.
ابتدایی ترین اصل امنیتی چنین تشکیلاتی کذاشتن زمان سکوت و مقاومت محدود(12ساغت 1 روز و....)فرصت برای ترمیم شکاف امنیتی سازمان یا گروه میباشد .بعدش هرچه دل تنگت خواست بگو.اگر بعدا دستگیری در کار بود مطمئنا اشتباه از تو بنوده

1-آرمانی که با دستگیری یک گروه نابود بشه همون بهتر که نابود بشه.
۲-این گروه‌ها معمولا قانون‌های مشخصی برای این شرایط دارن که معمولا واقع بینانه هستن. مثلا می‌گن اگر این تحدید رو کردن اینو بگو. اگه اون کارو کردن اونو لو بده و در هیچ شرایطی اینیکی آدم رو لو نده.
۳-همه چیز رو لازم نیست همه‌ی اعضا بدونن

درمورد پاک کردن پست هم فکر می‌کنم حق داری. هرکس فقط تا جایی که ته دلش راضیه باید برای (به قول خودت) اشاعه‌ی آگاهی تلاش کنه. جو گرفتگی نتیجه‌ش پشیمانیه.

اون مطلب شما در گوگل ریدر هست و برای آگاهی دیگران باید بگم که شما در اون اهانتی به امام حسین نکرده بودید.

برای یک آدم بیمار وروانی زالو صفت که خون مردم را در شیشه میریزد و به قول شهرام عزیز جبن و ترس هم به مجموعه صفاتش اضافه شده و با این یاوه سرایی ها میخواهد تفریحی هم کرده باشد چه میتوان نوشت ؟

هرچند قضاوتو دوست ندارم، در باره این که این دکتر پول پرسته وآدم مزخرفیه بحثی ندارم.
اما یادتون باشه که اون حق داره راجع به هر موضوعی که خواست صحبت کنه.

شما یا دیگران در جایگاهی نیستید که بگید کی چی بگه یا نگه! اگر نظر کسی برای شما غیر قابل پذیرش بود بهتره که گوش کنی بعد اگه خواستی از عقیدت دفاع کنی.

دوست عزیز
این اتفاقی که شما مثال می زنی بارها افتاده است و مقاومت یا عدم مقاومت هر کدام نتایج مثبت و منفی خودش را دارد.
من باشم تا زمانی که پای عزیزانم به میان کشیده نشده باشد مقاومت می کنم.
سیلی اول و شلاق اولش سخت است.
فکر شکنجه آزار دهنده تر از خود شکنجه است.
وادادن هم سبب شکستن و تحقیری است که آثارش تا دراز مدت می ماند.

دکتر شریعتی می گوید
"نداشته باش تا برای حفظش محافظه کار نگردی"
این محافظه کاری شما ناشی از دارندگی و البته برازندگی است!

آره، هستش و به نظر من هم هيچ توهيني نبوده و نيازي نبوده پاكش كنين.

دوستانی که به دکتر گوشزد توهین می کنید!آخه تا کی ما جماعت کم هوش می خواهیم در باره دیگران قضاوت کنیم؟ مگه ما در جایگاه خداوند هستیم؟ کدوم یک از ما ها همیشه%100 ادم مثبتی بوده ایم؟ ادمها خاکستری هستند بابا! شما رو به خدا دست از این ریا کاری بردارید. دکتر چون پول در میآره و دروغ هم نمیگه در باره خودش میشه آدم مزخرف! واقعا شرم آوره! ممکنه همین آقای دکتر بعضی وقتا کارهای بسیار خوبی هم انجام بده و اصلا اینجا ننویسه! شرم نمی کنید شما از این همه قضاوت بیجا. و اما دکتر گوشزد گرامی من همیشه به هوش و ذکاوت شما به عنوان یک هموطن غبطه خوردم. کاهی با خودم فکر میکنم اگه اینجا یک کشور آزاد بود آدمهایی مثل شما جه کارهایی می تونستنند هم واسه خودشون و هم واسه این مملکت انجام بدند. و باز هم مرسی از شما که گاهی تو این وبلاگ چهره واقعی مارو میزنید توی صورت خودمون. میدونید آقای دکتر درد داره این روبرو شدن با واقعیت. امامن تر جیح میدم این درد رو به ریاکاری. شاد و سربلند باشید.

سلام به آقای گوشزد
تبریک میگم
مث اینکه یه بنده خدایی (ناشناس) عاشقت شده.

خب من الآن که اینجا امن و امان نشستم شعار زیاد می دم. اما اگه تو وضعیتی که تشریح کردین گیر کنم فکر می کنم همه رو لو بدم بعد هم از غصه خودمو بکشم. البته دوستان درست می گن اینجور گروهها قاعده و قانون بقا دارن و روی مقاومت نامحدود اعضاشون حساب نمی کنن. کتاب نان و شراب سیلونه یه جورایی تناقضات این جور گروهها رو جالب نشون داده به نظرم.

سردار رادان: «قرار گرفتن چکمه بر روی شلوار به دلیل نشان دادن بخشی از برجستگی بدن از مصادیق شرع است و تبرج به حساب میآید.»
آیتالله جوادی آملی: «دانشمندان فیزیک، شیمی، بارانشناسی و زمین شناسی بدون پسوند اسلامی نفهمند.»
شکوفه گلخو، رییس دانشگاه الزهرا: «بدحجابی زنان موجب فعال شدن غده هیپوفیز مردان در تولید مثل میشود.»
امام جمعه شیراز: «گرانی خانه باعث شد جوان پاک ما به جای مسکن، دوست دختر و دوست پسر بگیرند.»
حسنی، امام جمعه ارومیه: «اگر فرد مشرکی را وقتی فهمیدیم که واقعاً مشرک شده، باید او را بسوزانیم؛ اگر با گلوله هم بود اشکالی ندارد.»

قرائتی: «ما آخوندها همیشه مثل گاز اشک آور عمل می کنیم؛ فقط بلدیم گریه مردم را در آوریم.»
احمدی نژاد: «ما یک کشور آزاد هستیم.»
سید حسین مرعشی: «احمدی نژاد نه فقط معجزه هزاره سوم، که معجزه هزاره چهارم هم هست..»
امام جمعه تبریز: «علت زلزله اخیر تبریز، اظهارات اعلمی نماینده تبریز در مورد سیدالشهدا بود.»
آیت الله خزعلی: «حجاب موجب بالا رفتن معدل دانشجویان میشود.»

دکترجان،
من چون شخصا عقیده دارم که تقریبا هیچ عقیده ای ارزش شکنجه شدن نداره(خود همین عقیده هم شامل همین عقیده میشه!) بنابراین جزء چنین گروه هایی نمیشم. و اگر بخوام بشم شرط میکنم که اینجوریم! ولی اگر شدم و در این شرایط گیر کردم قبل از کشیده اول(اگه فرصتش رو بدن) خواهم گفت همه گفتنیها رو.

و دکتر جان، جهان (حداقل این بخشش) هیـــــچ وقت جای بهتری نمیشه. یک لیتر سرکه رو اگه تو 100 لیتر آب بریزین همه آب ترش میشه. همین ابله های تک و توک (که متاسفانه تک و توک هم نیستن، حداقل یه 60-70 لیتری از اون 100 لیتر هستن)کافین برای از بین بردن این آب. به نظر من تلاش بنده و شما نتیجه اش میشه همون مجازات مهیب و بیتفاوتی و یا موافقت افکار عمومی. افکار عمومی که لیاقت بهتر زندگی کردن (حداقل جوری که به نظر من یا شما بهتر میاد) رو نداره.

جالبه ... "معنای والا" واسه بعضیها چقدر پست و حقیره.

اون دوست ناشناس اولی هم الکی ناشناس امضا نکرده، احتمالا هرچه از مادر گرامیش پرسیده من بابام کیه جواب درست و حسابی نگرفته دیگه! (از غیض موجود در نوشته میشه احتمال داد که تصادفا منشی بوده اند والده!)

پ.ن.) همه قشری همه جور آدمی داره ... امیدوارم کسی به دل نگیره. (جز آنی که باید!)

و راستی دکترجان ... در تعجبم ... این مخالفان (که همه فدایی راه آرمان و عقیده اند و تنفر مطلق از پول در عمق وجود تک تکشون رخنه کرده و اگه در طول روز خودشون رو به هر دری میزنن فقط به خاطر افزایش معنویات در جهانه) با همه وجود در تلاشند که بدیهای شما رو که به سادگی هم از یک وبلاگ براشون قابل تشخیصه نمایان کنند، به محض به روز شدن، مطالبتون را میخونند و دفترچه بدست نشسته اند مجموعه صفات برایتان جمع میکنن. مهره مار بایست داشته باشین!

این نشون میده که ایرانیهای مسلمون اصیلی وبلاگتون رو میخونن ... همه روانشناس، همه دانای کل و همه معتقد به آرمانهای والاشون. به قول دوستی در همین بالا چه ریاکاریم ما.

دکتر جان من هم اون مطلبت رو از گوگل ریدر خوندم.
راستش زمانی که فیلم 300 رو دیدم چیزی در همین مایه های نوشته شما نوشتم.
همین دیگه. خوبید شما؟

سلام ... این از اون سوالها هست که جواب درست نمیتوان داد ..البته امیدوارم که بتوانم در مقابل شکنجه استقامت کنم اما تابحال آنچنان شکنجه نشدم تا جوابم درست از آب در بیاید ... راه های دیگری هم هست که بدون لو دادن دوستان از زیر شکنجه در رفت: لو دادن خودم ... ایده و ارمان را لعنت کردن و دورغهای دیگر و مشابه .....

چقدر شخصیت زالو منشانه ات شبیه این دکتری هست که این پست به تصویر کشیدهhttp://mehrabooni-sedaghat.blogfa.com/
ویزیت 150 دلاری و مریض 59 سنتی

در مورد شکنجه با توجه به پیشرفتهای تکنولوژیک مقاومت غیر ممکن است. مقاومت بی نهایت غیر ممکن است و اگر شکنجه گران بخواهند می توانند هر کسی را تسلیم کنند. تفاوت بین انسان مقاوم و غیر مقاوم تنها در مدت زمانی است که هر کدام دوام می آورند و هرچه می گذرد این زمان هم کوتاه و کوتاهتر می شود.

اما این که فکر کنیم یک آرمان با دستگیری یک گروه از بین برود، کمی غیر منطقی به نظر می آید.

مورد بعدی هم این است که در حال حاضر حکومت ایران دشمن داخلی قابل توجهی ندارد که بخواهد برای کسب اطلاعات شکنجه بدهد. شکنجه در جمهوری اسلامی با دو هدف اعتراف گرفتن و ارعاب انجام می شود و بنابراین دلیلی برای مقاومت هم وجود ندارد.
تک و توک جاسوسهای خارجی (که واقعا اطلاعات مفیدی دارند) دستگیر می شوند که بعد از مدتی با سلام و صلوات و بدرقه مقامات رسمی، راهی کشورشان می شوند.

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes