ماجراهای مطبی

چند شب پیش در مطب منشی وارد اتاق شد و گفت که بیماری برای انجام کاری که تعرفه دولتی اش صد و پنجاه هزار تومان است مراجعه کرده و اظهار می کند که فعلا پنجاه هزار تومان بیشتر ندارد.

قبل از اینکه من شروع به صحبت کنم مرد جوان و هیکل داری (که بسیار از نظر قیافه و رفتار و گفتار شبیه امیر جعفری بازیگر فیلم میوه ممنوعه بود ولی از او درشت تر!) بدون توجه به اینکه بیمار دیگری در اتاق نشسته است وارد شد و پشت سر او نیز پیرزنی به داخل اتاق آمد.

مرد با لحن پرخاشگرانه در حالی که دستانش را به طرف من تکان می داد شروع به صحبت کرد که صد هزار تومان دنبالم نیست و شما وظیفه داری که زن من را امشب ببینی و فردا صبح اول وقت من صد هزار تومان که هیچ، صد ملیون تومان هم که بخواهی برایت می آورم.

به او گفتم که کار بیمارت اورژانسی نیست و می توانی فردا صبح با کل مبلغ مراجعه کنی.

اصرار کرد که همین امشب می خواهم آن را انجام دهم.

قبول کردم و از او خواستم که بیرون باشد تا من به منشی توضیحات لازم را بدهم.

همراه با پیرزن بیرون رفتند و من به منشی گفتم که یکی از النگوهای پیرزن را به عنوان وثیقه بگیر و به آنها رسید بده.

منشی رفت و برگشت و گفت که آقاهه مخالفت می کند و می گوید اگر بخواهی یک کارت شناسایی می گذارم.

با توجه به بیش از بیست کارت شناسایی که در کشوی میزم خاک می خورد و بیماران از قید آنها گذشته اند و بدهی شان را نیاورده اند با پیشنهادش مخالفت کردم و به منشی ام گفتم که اگر النگو گرو گذاشت که هیچ وگرنه برود و فردا با ÷ول کامل بیاید و در هر حال نگذار داخل اتاق شود.

منشی پیام مرا که برد آشوب به پا شد...سر و صدای مرد بلند شد و می خواست در اتاق را باز کند و داخل شود که منشی ام داد زد که دکتر دارد یک مریض خانم را معاینه می کند و حق نداری که وارد اتاق شوی و مردک هم از ترس سایر بیماران وارد نشد ولی با صدای بلند شروع به داد و بیداد کرد که :

مگه شهر هرته...مگه می تونه مریض منو نبینه...من اینجا می شینم تا حالیش کنم که یک من ماست چقدر کره داره و از این صحبت ها.

منشی و سایر بیماران هم حرفی نمی زدند و یکی دو بار هم صدایی آمد که خوب یک چیزی وثیقه بگذار و مریضت را ببر پیش دکتر که با مخالفت شدید مرد مواجه شد.

تقریبا نیم ساعت گذشت و کم کم مرد خسته شد و صدایش قطع شد.

چند دقیقه بعد منشی در حالی که می خندید وارد اتاق شد و گفت:

مرده یواشکی آمده پیش من و از جیبش یک چک پول صد هزار تومانی درآورد و داد و گفت بگیر این بقیه پول اما بقیه بیماران نفهمند!! و من هم با صدای بلند گفتم پس تو که پول داری و فردا صبح می خواهی صد ملیون بیاری چرا از اول نمی دی و این همه شلوغ بازی در می آوریو فیلم بازی می کنی!


پی نوشت:


چند سال پیش که تازه تخصص گرفته بودم و هنوز مطب نداشتم، یکی از همکاران که قصد سفر یک ماهه ای را داشت از من خواست که در غیاب او در مطبش بنشینم و بیمارانش را ویزیت کنم.


قبول کردم.


روزی یکی از بیماران که مردی حدودا چهل ساله بود در حالی که رفتار بسیار صمیمانه ای داشت وارد شد و با من دست داد و نشست.

از او پرسیدم که مشکلتان چیست؟

جواب داد که برای همان مشکل همیشگی آمده ام.

پرسیدم که میشه بیشتر توضیح بدید؟

نگاهی سرشار از شماتت همراه با دلخوری به من انداخت و گفت: آقای دکترواقعا از شما انتظار نداشتم. ده ساله که من مریض شما هستم و هنوز من رو نمی شناسی و بیماریم رو فراموش می کنی!

راست می گن که دکترا فقط چشمشون به جیب مریض هاشونه!

دیدم خیلی دور برداشته پریدم وسط حرفش و گفتم:

شما که اینقدر ادعای دوستی و صمیمیت با دکتر رو داری و ده ساله پیشش می آیی، متوجه نشدی که من همون دکتر نیستم وایشون جاشون رو با من عوض کرده اند اما انتظار داری که ایشون یا من بیش از هزار مریضی رو که بیماران ثابت این مطب هستند بشناسیم و جزییات بیماریشان رو هم به یاد بیاریم!


پی نوشت دوم:


چند روز پیش در حین ویزیت بیماری در مطب باز شد و آقای مسنی وارد گردید در حالی که منشی فریاد زنان از او می خواست که وارد نشود.

پیرمرد که یک پزشک قدیمی بود می خواست که خارج از نوبت ویزیت شود.

از منشی خواستم که از سایر بیماران اجازه بگیرد و او بعد از دو مریض دیگر وارد شد و ویزیت گردید و رفت.

یک ساعت بعد منشی آمد و گفت: همان آقای دکتر روی خط تلفن با شما کار دارد.

گوشی را برداشتم واو بعد از احوالپرسی به ذکر یک ماجرای طولانی پرداخت که در جوانی وقتی به نزد یکی از استادانش رفته است از ایشان حق ویزیت دریافت نکرده است.

پس از نزدیک به ده دقیقه داستان گویی از من پرسید که چرا ویزیت او را پس نداده ام؟

گفتم که من دلیلی نمی بینم که اگر برای بیماری به همکاری مراجعه می کنم ویزیت نپردازم و همزمان از همکاران هم ویزیت دریافت می کنم مگر آن که از دوستانم باشند یا آنان را از قبل بشناسم...از طرف دیگر مطب هزینه های فراوانی دارد که با همین حق العلاج ها تامین می شود و شروع کردم که برایش مختصری از هزینه ها را بگویم که با بی حوصلگی از آن طرف خط گفت که من کاری به این کارها ندارم.

گفتم: می دانم...برای شما هم فقط همین مهم است که ویزیت خودتان را پس بگیرید وگرنه استدلالات طرف مقابل اهمیتی ندارد.

بدون خداحافظی قطع کرد.

21 نظرات:

این مطب شما باید جای جالبی باشد!
مریضش جالب، منشی اش جالب و دکترش از همه جالب تر

من که هنوز نفهمیدم این همه هارت و پورت واسه چی بود؟ هر کی متوجه شد بگه ممنون می شم

عجب آدمهايي پيدا مي شوند

dr jan , hala in ke poolesho dad va be kheir gozasht vali agar ham khasti ba kasi ieki be do koni hadaghal ba ie laghar bi heikal bahs kon ke ie vaght nazaneh befrestat oon donia!!!!!

دکتر جان اینها جالب نیست که مینویسی حرفه پزشکی و قسم شما که حتما نخورده ای خدشه دار میشود کسی که بر شما وارد میشود بیمار است یا بیمار روانی یا بیمار جنسی یعنی بدنی و خودتان وضع بهداشت و درمان را در ایران بهتر از منی که در خارج هستم میدانید پس گلایه کردن از چنین مردمان درمانده ای جایز نیست مگر اینکه شما از بزها نباشید و از طایفه احمدی نژاد چوپان باشید مردم ایران با پولی که از مازاد درامد نفت در این روزها بدست میاید می توانند درمان رایگان داشته باشند و سبیل شما دکتر ها را هم باید دولت چربتر کند که وجود شما باعث شفای مردم است ولی میداندم انها احمق تر ااز اینها هسنتد که قدر شما و مردم ایران را بدانندپس دکتر جان خود را با انها نرانید

خيلي دوست دارم بدونم تو مطبتون چه كاري انجام ميشه كه انقدر ويزيتش گرونه؟

خيلي دوست دارم بدونم تو مطبتون چه كاري انجام ميشه كه انقدر ويزيتش گرونه؟

تنها يك بار از سخن باز ماندم، وقتي مردي از من پرسيد: «شما كيستيد؟» == جبران خليل جبران

مردمانی که حاضرند النگو و هرچی طلا دارن ببرن کربلا و بریزن تو حرمهای این عراقی ها و یا مردمانی مه هر ساله با سفرهای میلیونی به عربستان رفته و 3 یا 4 میلیون را به راحتی در شکم عربها میکنند. 150 هزارتوما کمشان هم هست یعنی باید از انها 200 هزار تومان گرفت

جریان پیر زنه و این آفای جوون چیه؟ چطو زنش انقدر پیر بوده؟ یه سوال دیگه: راستی راستی تعرفه دولتی اش 150 تومن بوده؟ مگه چی کار می کنی دکتر؟ دندون پزشکی؟

رها جان
پیرزنه مادرزنش بود یا مادر خودش...زنش مریض بود.
کارش رو هم نمی تونم بگم!

natije ye ine kin dastan ine ke ta zamani ke kalak zadan javab mide az rah e dorostesh vared nasho!

چند تا از این خاطرات مطبی ات را بنویس
شهرام

حالا یعنی جدی قصدش این بود که با اینکه میتونه اما دودره بازی در بیاره.

و یه چیز بی ربط به مطلب:گوشزد جان شما و خیلی جاها و آدمهای دیگه ای رو تو اصفهان دلم میخواست که ببینم اما از محبت زیاد فامیل که حتی نذاشتند ما یه لحظه آزاد باشیم نشد. باور میکنی من با اینکه به اندازه موهای سرم اصفهان رفتم اما هنوز خیلی جاهایی رو که دوست دارم ندیدم از بس همیشه درگیر فامیل میشم. اما از جلوی مطبتون رد شدم و دورادور سلامی خدمتون عرض کردم. چند بار هم خواستم از عموم در موردت بپرسم که یادم اومدم بهتره حرفی نزنم و نزدم. در هر حال در فکر دیدنت اون هم نه یه نفری که سه نفری بودیم اما سعادت نشد.

باقی بقایتان!

khili jaaaaleb bod ajab hekayati !!!

آقای دکتر! شما که همه اش با اخلاقیات سروکار دارین. خدا بهتون صبر بده! خوبه که من دکتر نشدم. عجب صبری می خواد سرو کله زدن با انواع و اقسام آدم ها!!!

مامان غزل عزیز
فرض کن تو ده هزار تومان داری و می خواهی ظهر به رستوران بروی و با آن غذا بخوری ولی از شانس بدت مریض می شوی و مجبور به مراجعه به من می شوی.
من تو را مداوا می کنم و ده هزار تومانت را می گیرم و خودم ظهر به رستوران می روم به این می گویند استیلا (مال خود کردن امکانات و منابع) و مکانیسم بسیار ساده ای دارد!
وارد کردن اخلاقیات به این مکانیسم ساده آن را کمی پیچیده می کند ولی غرض نهاییش این است که تو مرا مداوا کن ولی بگذار چلوکباب را هم خودم بخورم...همین.

about 2'nd P.S:

http://www.persianblog.ir/posts/?weblog=asarakhsh.persianblog.ir&postid=7333071

سلام گوشزد جان،
من به روز شدم با بححث::

قیمت آدم چنده؟

بهرام
http://pargar.persianblog.ir/

آقای دکتر گوشزد سلام- مدتی است که مطالب شما را خوانده ام و خیلی اوقات نگاه ریزتان به مسایل برایم جالب بوده - در بیان اتفاقاتی که در مطبتان رخ میدهد یک نکته حد اقل به چشم من نمایان است که شما هروقت یک برخورد بر سر ویزیت با مریضتان دارید که برخوردتان هم همیشه یکسان است با کمال اطمینان دلایلی که به نظر خودتان منطقی است را بیان میکنید که از نظر من خواننده توجیه است . و هیچ تاییدی بر نوع برخورد شما ندارد گفتم من هم نظرم را گفته باشم که واقعا باورتان نشود که هر آنچه فکر میکنید و عمل میکنید راه و روش درست است.

دوست عزیز
اتفاقا مدتی است که این مسئله فکر مرا مشغول کرده است و مترصد بوده و هستم که یک مطلب راجعش بنویسم که چرا چیزهایی که تقریبا از نظر من جزء واقعیت های واضح و بی نیاز به توضیح و کاملا منطقی است از نظر برخی غلط و مستوجب سرزنش است.
برای مثال وقتی که بحث شوخ طبعی را نوشتم کاملا مطمئن بودم که همه حق را به من خواهند داد اما در کامنت دانی با عکس العمل هایی روبرو شدم که برایم غیر منتظره بود.
نمی دانم به علن زاویه نگاه است یا نوع پرورش و تربیت و یا کنش های محیط ...شاید هم مجموعه خوب و بد آدمها با هم فرق می کند ولی آنچه تقریبا برایم مسلم است این است که همه ما از منافع مان دفاع می کنیم و در مقابل "به خطر افتادن منافع" مان جبهه می گیریم و عکس العمل نشان می دهیم و البته وقتی از منافع سخن می گویم منظورم فقط منافع مالی نیست منافع روحی...منافع احساسی و هرچه باورهایمان و اندوخته های اعتقادی مان را تامین کند مد نظرم است.

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes