هزلیات


خواندن این مطلب به افراد زیر 21 سال، تک فرزندان خانواده، ناتوان‌های ذهنی و پرتوان‌های جنسی، آدمهای فکلی، دوشیزه‌گان پا به بخت و کلیه کسانی که نام آلات جنسی خود را بلد نیستند توصیه نمی‌شود.


بعد نیایید و اه اه گویان سرتان را به دیوار کامنت‌دانی بزنید و برای من اظهار تاسف کنید و از وقتی که صرف خواندن این خزعبلات کرده اید غرامت بخواهید...یک قران هم نخواهم داد!



گویند سلطان محمود غزنوی جلوی پلکان قصر ایستاده بود که یکی از شعرای درباری (احتمالا عوفی) را دید و از او خواست که وقتی سلطان پا به پله اول می‌گذارد مصراعی بگوید که سلطان حکم قتلش را بدهد و وقتی سلطان پا به پله دوم گذاشت مصراع دوم را چنان بگوید که نه تنها اثر مصراع اول را از بین ببرد بلکه شاعر را شایسته پاداشی گران کند.


شاعر قبول کرد و سلطان پا به پله اول گذاشت.


شاعر گفت:


مادرت کان کرم بود و بداد از پس و پیش


سلطان محمود غضبناک شد و خواست گردن او را بزند که شاعر درخواست کرد یک پله بالاتر برود...سلطان ناباورانه یک پله بالاتر رفت و شاعر سرود:


به فقیران زر و میش و به یتیمان زر و مال


پنج بیت از این شعر زشت و زیبا را به مدد حافظه می‌نویسم.


مادرت کان کرم بود و بداد از پس و پیش


به فقیران بز و میش و به یتیمان زر و مال



یاد داری که تو را شب به سحر می‌کردم


صد دعا از دل مجروح پریشان احوال



وه که بر پشت تو افتادن و جنبش چه خوشست


کاکل مشک فشان با وزش باد شمال



عوفی خسته اگر بر تو نهد منع مکن


نام عاشق کشی و شیوه آشوب احوال


شما هم اگر شعر بی‌تربیتی و بانمکی بلدید در کامنت‌دانی بنویسید.



پي‌نوشت:


شاعري در روزنامه‌اي شعري نوشت با اين توضيح كه چون در سرودن اين شعر با كمبود واژه‌هاي مناسب روبرو بوده‌ام به ناچار از كلمات چيز و فلان استفاده كردم و مجبورم براي جلوگيري از انحراف ذهن منحرفين توضيح شعر را بنويسم!


شنيدم كه رستم فلان كاره بود (يعني جنگجو بود)


فلان جاي او اندكي پاره بود (يعني جيبش كمي پاره بود)


فلان چيز او تا دم پاش بود (يعني شمشيرش تا دم پاش بود)


فلان جاي من در فلان جاش بود ( يعني مثلا دستم در جيبش بود)


پي‌نوشت دوم:


چهار شاعر قرار گذاشتند كه هر يك بيتي راجع بع بديهيات بسرايد.


اولي گفت:


باد مهرگان خاصه در خزان


رنگ برگ را، زرد مي‌كند!


دومي سرود:


گر چماق تر خورد توي سر


جاي آن چماق، درد مي‌كند!


سومي گفت:


اسب اگر دود بر زمين خشك


گل نمي‌كند، گرد مي‌كند!


چهرمي ديد كه همه قافيه‌ها مصرف شده و چاره‌اي ندارد


لذا سرود:


مرد و زن اگر روي هم فتند


زن نمي‌كند، مرد مي‌كند!


عكس فوق را هم امروز صبح دريافت كردم و به زور به صدر مطلب چسباندم!

لطفا روی عکس کلیک کنید تا آن را بزرگتر و خواناتر ببینید.




پي‌نوشت سوم:


جناب گوشزد
من برای حریم خصوصی شما و عقایدتون احترام قائلم . اما از اونجا که وبلاگ یک مکان عمومیه و من در این مکان عمومی قرار گرفتم! ، این حق رو برای خودم قائلم تا بپرسم چرا شما تا این حد علاقمند به پرداختن به مسائل جنسی هستید؟ دلیل خاصی داره یا صرفا سرگرمیه؟
با احترام
سیامک اسلامی


و جوابيه بهرام كه البته جواب من هم هست و سوال او كه مي‌تواند سوال از شما هم باشد.


سیامک عزیز، اگر در خیابان یا پارک، زنی و مردی همدیگر را در آغوش گرفته و ببوسند و شما دارید از کنار آنها رد میشوید، چکار میکنید؟
1- می ایستید و به آنها زل میزنید.
2-چون یک محیط عمومی ست، آنها مجاز نیستند کارهای خصوصی شان را در این محیط انجام دهند کتکشان میزنید.
3- پیش رفته و ادعای سهم میکنید که: ما هم هستیم.
4- از کنارشان بی تفاوت رد میشوید و مزاحمت ایجاد نمیکنید؟

در مورد سواتان دقت کنید:"چرا شما تا این حد علاقمند به پرداختن به مسائل جنسی هستید؟ دلیل خاصی داره یا صرفا سرگرمیه؟" مسایل جنسی براستی در زندگی بشر آیا سرگرمی در حد پاسور بازی کردن است؟ شما وبلاگ نویس هستید، اگر قرار باشد بین وبلاگ نویسی و مسائل جنسی یکی را انتخاب کنید کدام را انتخاب میکنید؟ با خودتان رو راست باشید اگر بعد از خوردن و آشامیدن، سومین نباشد، چهارمین یا پنجمین است، در حد سرگرمی مثل سینما رفتن و کنسرت و تاتر نیست. شما کدام لذتجویی را برتر از آن میشناسید؟


اگر شما یا من یا دیگری به چیزهای لوکسی مانند نوشتن و اندیشیدن و هنر و علم و ...میرسیم فقط در پناه این است که این خوردن و نوشیدن و پوشیدن و سکسیدنمان برطرف شده است، و آخری حتی اگر نه با یک انسان، با کمک فانتزی و به شکل خودارضایی. فراوان شنیده ایم:انسانهایی که از لحاظ جنسی ارضا نمیشوند، انسانهای بیماری هستند.
براستی این سکس چه چیزی ست که تمامی علوم بر پاک و طبیعی بودن آن تاکید دارند اما طرحش در نزد عموم مکروه و حتی حرام است؟


سیگار کشیدن که مضر به سلامتی ست و کسی نیست که آن را تایید کند یا آدمکشی، یا دزدی، یا شکنجه و تمامی آنچه که زیانبار و دردآور است و غیرانسانی را میتوان در پشت هر تریبونی حتی رادیو و تلویزیون به بحث گذاشت اما چرا مجاز نیستیم ازین عمل ی که لذتبخش و سالم است و برای سلامتی ضروریست سخن بمیان آوریم؟ آقای سیامک عزیز، از شما میپرسم چرا؟

خود من هم به زودي كوتاه در اين باب خواهم نوشت.


91 نظرات:

گوشزد جان
به ما که خیلی خوش گذشت و حسابی شما را به زحمت انداختیم. این شعرهم جز خاطه های به یاد مونی باقی خواهد موند. خوب شد که اینجا نوشتید.
شمسی

___________
/ / /
@@@

بينندگان عزيز تصويري را كه هم اكنون مشاهده مي كنيد ،سه تن از برادران روحاني هستند كه

در حال شاشيدن به ديوارند

سال ها بود که تو را می کردم
همه شب تا به سحرگاه دعا

یاد داری که به من می دادی
درس آزادگی و مهر و وفا

همه کردند چرا ما نکنیم
وصف روی گل زیبای تو را

تا ته دسته فرو خواهم کرد
خنجر خود به گلوگاه نگاه

تو اگر خم نشوی تو نرود
قد رعنای تو از این درگاه

این‌و از شاعری به اسم ترشیزی داشته باش:
فساد مذهب ملا رفیع بین که هنوز
نخوانده مکتب یونان شد این چنین گمراه
که گر مناره‌ی مسجد نهند در کونش
نگوید اشهد ان لا الله الا الله

نزاکت را تو از ...یر من آموز
که هر جا ماهرویی دید برخاست

این بیت بی ادبی نیست اما به خاطر ایهامش خالی از لطف هم نیست
گفتم که چه باشد به لبت گفت نمک
گفتم بمکم آن نمکت گفت نمک

:))))))

سالها بود تو را ميكردم * همه شب تا به سحرگاه دعا

ياد داري كه بمن ميدادى * درس آزادگى و مهر و وفا

همه كردند چرا من نكنم * وصف روي گل زيباى تورا

تا ته دسته فرو خواهم كرد * خنجر خود به گلوگاه نگاه

تو اگر خم نشوى تو نرود * قد رعناى تو از اين درگاه

کنیزک را صدا کردیم و کردیم ... دو لنگش را هوا کردیم و کردیم - ندا آمد کنیزک ایدز دارد ... توکل بر خدا کردیم و کردیم

آنقدر طوفانیم من باد را هم می کنم
یعنی از مستی ز یادت یاد را هم میکنم ...
دوش شیرین را به خواب ناز شیرین کرده
بخت اگر یارم شود فرهاد را هم میکنم ...
شاد و خوشحالم که نر شد نوعروس بخت من
ساقدوش را کرده ام داماد را هم میکنم ...
وندر این هنگامه کر استاد هم گوید نکن
با همه شاگردی ام استاد را هم میکنم
کردنی بسیار بود و وقت اندک زین سبب
هر عزیزی از قلم افتاد او را هم میکنم

بخت از هر كسي كه برگردد
اسبش اندر طويله خر گردد
گر عروسي كند به شهر زنان
شب اول عروس نر گردد
ور بخارد به اين دو انگشت كون
اين دو انگشت ...ير خر گردد
با پوزش

توي جنده ها فاطمه فيل كس سر است
به زير نگينش دو صد دلبر است
بگوزيد، گفتم صداي در است
بگفتا نه اين طبل اسكندر است
كز آواز او گوش گردون كر است

شمسي جان
خيلي لطف كردي و لطف داري.
من هم از شما ممنونم

جالبه . یک دکتر با انحراف جنسی بسیار زیاد .

عجب خریه این نظر دهنده قبلی
انحراف جنسی چه ربطی داره به شعر طنز

گوشزد جان
اون مقدمه خودت از شعرها هم جالبتره

منم يكي بلدم:دي

شبي در حوالي رود ارس.....همي دختري را بكردم ز پس..... شنيدم كه ميگفت در هر نفس.....هنر نزد ايرانيان است و بس

ميون اينهمه كامن گذار، باز به سمت "شمسي" غش كردي؟
بابا ايولله

آن يكي وامي طلب كرد از رفيق
گفت كيرت را ببينم من دقيق
گفت ربط كير من با وام چيست
گفت با پس دادنش بيربط نيست
موعدش چون ميرسد، با توپ پر
پاسخم گويي كه كيرم را بخور
بس كه خوردم كير از هر وامگير
بايد از اول ببينم سايز كير
ه خرسندي

فردا كه از اين جهان روم سوي معاد
با فاتحه خواهي بكني روحم شاد
امروز كه زنده ام پيامي بفرست
هرچند بعيد است از آن كون گشاد

حيف كه اين كامنت‌هاي بي‌ناموسي را ناشناس ميذارم. اين پيغام به گوشزد بي معرفته كه براي دوستان كامنت نميزاره
:)

به يارو ميگن با كرست، دندان و عشق يه شعر بگو:
بند كرست چون به دندان باز شد
يا علي گفتيم و عشق آغاز شد

ماه رمضان آمد و ميخانه به گا رفت
آن جنده كه كس داد پي ذكر و دعا رفت
بيرنگ بشد كير و كس و كون و دوپستون
افطار كه شد باز دوصد لنگ هوا رفت

زني به نام فخرالنسا كه توي حمام ده كار ميكرده و به خانم‌ها واجبي ميداده فوت ميكند.
در تشييعش شعار جمعيت اين بوده:
خدا رحمت كند فخرالنسا رو
شب جمعه صفا ميداد كسا رو

اينم بگم و برم.
اين يكي گوشزد جان شعر نيس اما به درد زندگي همه مي‌خوره:
زن‌هايي كه فكر مي‌كنن براي بدست آوردن دل مردا بايد به شكمشون رسيد،
يه كم سطح بالا فكر ميكنن.

یک مدیر مدرسه داشتیم در دبیرستان علامه حلی تهران که فامیلش بود "انوار"

براش شعر درست کرده بودند:

ای اسم تو ان.. اسم تو ان .. اسم تو انوار

ای پای تو شل.. پای تو شل.. پای تو شلوار

ای مغز تو خر.. مغز تو خر.. مغز تو خروار

و .... بقیه اش هم یادم نمیاد اگر کسی میدونه بنویسه.

Here it is:

ای پای تو شل پای تو شل پای تو شلوار
ای وزن تو خر وزن تو خر وزن تو خروار
ای فکر تو گه فکر تو گه فکر تو گوهر
ای نام تو ان نام تو ان نام تو انوار

I believe it was due to
Arash Abutorabi

شيخي كه به مدرسه اقامت دارد
گر گفت جواب من كرامت دارد
برخاستن ...ير ز قدش پيداست
برخاستن كون چه علامت دارد!؟
اين را نمي‌شد در متن اصلي گذاشت

سلام گوشزد جان،
بابا کار تو خیلی درسته. بقول شاعر که بدرستی میگه: آخه تو محشری.

کلی خندیدم و بیش از همه به این کامنت خودت که نوشته ای:اين را نمي‌شد در متن اصلي گذاشت.
انگار متن اصلی از چیزی برخوردار هستش که این کامنت دونی از آن محروم است.

بهرام

کونم، کونم، کو نم نم بارون؟
کی رم، کی رم، کی رمضونو کشته؟
من مادرتو خواهر تو گاییدم، گاییدم، گایی دم در میدیدم
تو که کیشو سفر کردی، برو خارکس، برو خارکس، برو خارکو سفر کن

یک ضرب المثل چینی میگه
همواره چون ...یر استوار و چون خایه افتاده باش

ا.ت

آن شنيدستي كه زنبوري پليد* آ.. يك بينوايي را گزيد

مردك از درد و تعب فرياد كرد* زان گزيدن آ.. وي باد كرد

همسرش چون آ.. وي را بديد* از مسرت خ..ك خود را دريد

پس نوازش كرد آن چيز كلفت*رو به درگاه خدا ناليد و گفت

بارالاها از در لطف و كرم* رحمتي كن تابماند آن ورم

شكم دختر همسايه كه آمد به جلو
يادم از كرده خويش آمد و هنگام درو
گفتم اي بخت بخوابيدي و خورشيد دميد
گفت بايد ز عقب ميزدي احمق نه جلو

گویند که پشم فرج لیلی
ز اندازه گذشته بود خیلی
در خیمه نشسته پشم می کند
پشمی زکمال خشم می کند
ناگاه ز دور شد غباری
آمد عربی شتر سواری
آمد عربی و نامه بر دست
بر دیرک خیمه ناقه بربست
...
مجنون بنوشته بود لیلی
میلی به کست مراست خیلی
از عشق تو نازنین نگارم
شب ها کس خرس می گذارم
چون باد فتد به زیر خایم
خوک و سگ و خرس را بگایم
...
لیلی چو شنید نامه دوست
برکند ز فرج خویشتن پوست
انگشت بزرگ خود قلم کرد
با آب کسش چنین رقم کرد
کی شوهر اصل کاری من
کیرت شتر سواری من
از دور بده سرش بلیسم
کیرت به کسم، چست به گیسم
گفتی که رفیق خوک و خرسی
قربان محبت تو، مرسی!
***
یک نکته: گوشزد از هوشمن ترین آدم های وبلاگستان است.( به کسی بدهکار نیستم و نون هم به قرض کسی نمی دهم) گوشزد در نقش طبیب، حرف هایی را که بیشتر ما حاضر به شنیدن نیستیم ، توی صورت ما پرتاب می کند تا خودمان را بشناسیم و از پیروی مذهب ریا دست بشوییم. گوشزد مارا بی نقاب به خودمان نشان می دهد. او بیماری های مارا از بیم ناتوانی ما در تحمل واقعیت کتمان نمی کند. او وضع بدخیم مارا گوشزد می کند.
ضمناً من این کامنتدونی رو سیو کردم و تا آخر دنبال می کنم و سیو خواهم کرد. آرشیو با ارزشی از هنر خفن ایرانیان است.
مهران
http://mehran1960.blogspot.com

از عبید زاکانی(ره):
بر ک..س, ستم زمانه می بین و مپرس
وان وسعت بیکرانه می بین و مپرس
/
دوشش گفتم ز ک..ر چون رستی؟ گفت
خون بر در آستانه می بین و مپرس!
--
ای ک..ر ز شوق این ک..س و ک..ن
ما را همه شب نمیبرد خواب
/
اکنون که بیافتیم, برخیز
ای خفته ی خفتگان, دریاب!
/
شاه بیت ِ تنها ترجیع بند عبید که چون طولانیه کلش رو نمیگذارم:
روزگار ار به کام ما نبود...ک..ر در ک..ن روزگار کنیم

توی کامت قبلی, "خفته ی خفتگان" اشتباه شد اصلش "خفته ی روزگار" هست شرمنده

فرهاد که نگذاشت ستون کوه سبک بود
شیرین پسرا کون تو محتاج ستون است

لطفا درست و با چشمان باز بخوانید و به زیر و زبر و نقطه‌ها و سرکش کلمات توجه کنید!

کبر به کس اینقدر مکن که سواری

کبر نگونت کند چنانکه بزینی

این عکسه خیلی باحاله
خیلی خندیدم

سلام گوشزدجان
اینقدر خندیدم به عکسه که نگو خیییییییییییییییییلی با مزه س!
ها ها ها ابتکار خیلی قشنگیه.
نی لبک نرگس نما

گر جماع این است کین خر میکند ....... بر کس ما میرینند این شوهران .

این شعری که تو کامنت آخرت نوشته‌ای هم خیلی باحاله
کیر به کس اینقدر مکن که سواری
کیر بکونت کند چنانکه برینی
بابا تو چقدر با ذوقی

خلاصه که ما از وقتی آمدیم وبلاگ شهر ؛ آن چه را هم که بلد نبودیم یاد گرفتیم .
ارادت دکتر گوشزد

اینم یک معر با نمک !! :

می میرم و مردم ....

هواپیما بودم و مورچه می خوردم !!

کیر را از بهر کون مدور ساختند
ورنه از بهر کس تبر می ساختند

خواهی تو بدانی که مرا خانه کجاست
در کوچه چپ مرو بیا اندر راست

بر سر در هر خانه که کونت برخاست
شلوار بکن درآ همان خانه ماست

*يکی نيست بگه آخه سر صبحی تو کتابخونه بيکاری که وبلاگ گوشزد حکيم رو باز می​کنی؟؟؟ قبلا اين پست رو خونده بودم و خب ساکت و بی​سر و صدا رفته بودم. امروز اين نامه​ی جديد رو که خوندم اولش نفهميدم و گفتم خوب "آقای گودرزی" به "خانم شقايق" چی کار داره؟ بعد که روش کليک کردم تازه آخرش رو فهميدم که ماجرا از چه قراره وچرا دست خط یهو خرچنگ و قورباغه شد...هه هه هه . بابا گوشزد جان دست برداريد!!!! :) دارم می ميرم از خنده...

** نی​لبک عزيز يه سوالی کرده بود که منم همون سوال رو می​خواستم بکنم. در مورد طیف خوانندگان ولی چون اون عزيز دل زحمتش رو کشيده بود، من ديگه اين سوالی رو که تو ذهنم بود، نپرسيدم...

** * راستی گوشزد جان خوبيد؟

nazkhatoun.com

نازخاتون عزیزم
سلام
حق با توئه؟اما کیه که جواب بده؟ خطاب به وبلاگ نویس ترسوی جاخالی-ده شیطان!
نی لبک

قربانتان بروم
این کامنت دانی شده مثل مهمانی‌های مجلل که صد‌ها هزار تومان خرجش می‌کنند و بعد هیچکس در آن مجلس نمی‌رقصد!!یکی از آهنگ خوشش نمی‌آید و دیگری آمادگی ندارد و سومی خجالت می‌کشد و چهارمی شوهرش اجازه نمی‌دهد و پنجمی کفشش ناراحت است و ششمی خیلی خورده و باد کرده است!!
اما از شوخی گذشته جوابش برای خود من هم کاملا روشن نیست.
در برخی پست‌ها خودم از خوانندگان می‌خواهم که با اسم مستعار جواب دهند ولی در این پست چندان بحثی راجع به خود موضوع درنگرفت.
شاید هم برخی نظردهندگان که مخالف گذاشتن این پست بودند خواسته‌اند که من از دستشان نرنجم و مستعار نوشته‌اند
ناز خاتون جان
خوبم به لطف شما.
بیژن را سلام فراوان برسان

جناب گوشزد
من برای حریم خصوصی شما و عقایدتون احترام قائلم . اما از اونجا که وبلاگ یک مکان عمومیه و من در این مکان عمومی قرار گرفتم! ، این حق رو برای خودم قائلم تا بپرسم چرا شما تا این حد علاقمند به پرداختن به مسائل جنسی هستید؟ دلیل خاصی داره یا صرفا سرگرمیه؟
با احترام
سیامک اسلامی

می گما... به نظر ِ من بعد از اینکه در اثر غرغرهای مکررحاج خانم که شما را متهم به پورنو نویسی کرده بودند، مجبور شدید پست قبلی رو پاک کنید پشت بندش اینجا رو به طرفه العینی با یک اقدام زیرکانه همچییییین به کس و کیر و کون* بستید و آکنده از اشعار ناب عرفانی- ایرانی کردید که حاج خانم دیگر عمررررراً به خودشان اجازه ی دخالت در امور گوشزدانه- وبلاگانه دهند!

عععععجب ناقلایی هستی جناب گوشزد.... الله اکبر... الله اکبر... فتبارک الله الخالق القوشزد**

*نقطه چین مقطه چین نمی گذارم چون اگر این کلمات نشان بی ادبیست با سه عدد نقطه نفس کار تغییری نمی کند و اگر بی ادبی نیست که چرا خواننده را عذاب دهم! زهد فروشی! آنهم در اینجا؟! معاذالله!

درلسان عرب گاف نداریم به جایش قاف می گذاریم.

الهه

درود بر الهه عزیز. در مورد با ادب بودن و نبودن لغات. یک مورد پیدا شد که بتوانم بگویمت احسنت و موافقم .

بهرام

سیامک عزیز، اگر در خیابان یا پارک، زنی و مردی همدیگر را در آغوش گرفته و ببوسند و شما دارید از کنار آنها رد میشوید، چکار میکنید؟
1- می ایستید و به آنها زل میزنید.
2-چون یک محیط عمومی ست، آنها مجاز نیستند کارهای خصوصی شان را در این محیط انجام دهند کتکشان میزنید.
3- پیش رفته و ادعای سهم میکنید که: ما هم هستیم.
4- از کنارشان بی تفاوت رد میشوید و مزاحمت ایجاد نمیکنید؟

در مورد سواتان دقت کنید:"چرا شما تا این حد علاقمند به پرداختن به مسائل جنسی هستید؟ دلیل خاصی داره یا صرفا سرگرمیه؟" مسایل جنسی براستی در زندگی بشر آیا سرگرمی در حد پاسور بازی کردن است؟ شما وبلاگ نویس هستید، اگر قرار باشد بین وبلاگ نویسی و مسائل جنسی یکی را انتخاب کنید کدام را انتخاب میکنید؟ با خودتان رو راست باشید اگر بعد از خوردن و آشامیدن، سومین نباشد، چهارمین یا پنجمین است، در حد سرگرمی مثل سینما رفتن و کنسرت و تاتر نیست. شما کدام لذتجویی را برتر از آن میشناسید؟اگر شما یا من یا دیگری به چیزهای لوکسی مانند نوشتن و اندیشیدن و هنر و علم و ...میرسیم فقط در پناه این است که این خوردن و نوشیدن و پوشیدن و سکسیدنمان برطرف شده است، و آخری حتی اگر نه با یک انسان، با کمک فانتزی و به شکل خودارضایی. فراوان شنیده ایم:انسانهایی که از لحاظ جنسی ارضا نمیشوند، انسانهای بیماری هستند.

بهرام

براستی این سکس چه چیزی ست که تمامی علوم بر پاک و طبیعی بودن آن تاکید دارند اما طرحش در نزد عموم مکروه و حتی حرام است؟ سیگار کشیدن که مضر به سلامتی ست و کسی نیست که آن را تایید کند یا آدمکشی، یا دزدی، یا شکنجه و تمامی آنچه که زیانبار و دردآور است و غیرانسانی را میتوان در پشت هر تریبونی حتی رادیو و تلویزیون به بحث گذاشت اما چرا مجاز نیستیم ازین عمل ی که لذتبخش و سالم است و برای سلامتی ضروریست سخن بمیان آوریم؟ آقای سیامک عزیز، از شما میپرسم چرا؟

بهرام پرگار

چون درگذرم ، خشتک ِ من باز کنيد
وز پشم ِ چُلم دو ريسمان ساز کنيد
بر گردن ِ شرع و آخرت دربنديد
دنيا همه پاک ازين دو ناساز کنيد !


جهت اطلاعات بیشتر به این آدرس مراجعه کنید:

http://www.freewebs.com/naghayez_3/text/1_6.htm

بهرام پرگار

جناب بهرام خان و جناب گوشزد خان با سلام و احترام مجدد
یا من در نوشتن بسیار ضعیفم یا شما شدیدا دچار سوتفاهم شدید.البته من در نوشتن ضعیفم اما انصافا این همه سو تفاهم هم برای من عجیبه .فکر می کنم باید بیشتر توضیح بدم.
من به هیچ صورتی مذهبی نیستم و با توجه به مدت های مدیدی رو صرف به قطعیت رسیدن در مورد مسائلی کردم که اگر مذهبی بودم صرف کار دیگه ای می شد و قطعا اعصاب آرومتری داشتم که یکی از اونها همین مساله جنسیه. هرچند که در این مورد به قطعیت رسیدم اما نطر دیگران برام جالبه . دونستن نظر یک پزشک متخصص که در زمان کنکور کتاب مثنوی رو چنان میخونه که قراره کنفرانس بده برای من جالبه. و دونستن نظر یک پزشک کهبه واسطه شغلش با "طبیعت" سر و کار داره از اونجا برای من جالبتره که خودم در مورد مسائل اخلاقی طبیعت گرام.
اینکه پرسیدم "دلیل خاصی داره یا ..." از این جهت بود که نظر چنین کسی قطعا با یه پسر 15 ساله فرق داره.
اگر من ببینم که در خیابان یا پارک، زنی و مردی همدیگر را در آغوش گرفته و می بوسند ، می ایستم و به آنها زل می زنم واگر ترس از کتک خوردن نداشته باشم ازشون میپرسم چرا؟ نه برای سرزنش که برای دونستن. مثل سوالی که از جناب گوشزد پرسیدم. فقط اینبار دقت بیشتری در پرسیدن میکنم تا سوتفاهم ایجاد نشه.
شاد باشید.
با حترام .سیامک اسلامی

جناب بهرام خان و جناب گوشزد خان با سلام و احترام مجدد
یا من در نوشتن بسیار ضعیفم یا شما شدیدا دچار سوتفاهم شدید.البته من در نوشتن ضعیفم اما انصافا این همه سو تفاهم هم برای من عجیبه .فکر می کنم باید بیشتر توضیح بدم.
من به هیچ صورتی مذهبی نیستم و مدت های مدیدی رو صرف به قطعیت رسیدن در مورد مسائلی کردم که اگر مذهبی بودم صرف کار دیگه ای می شد و قطعا اعصاب آرومتری داشتم. یکی از اونها همین مساله جنسیه. هرچند در این مورد به قطعیت رسیدم اما نطر دیگران برام جالبه . دونستن نظر یک پزشک متخصص که در زمان کنکور کتاب مثنوی رو چنان میخونه که قراره کنفرانس بده برای من جالبه. و دونستن نظر یک پزشک که به واسطه شغلش با "طبیعت" سر و کار داره از اونجا برای من جالبتره که خودم در مورد مسائل اخلاقی طبیعت گرام.
اینکه پرسیدم "دلیل خاصی داره یا ..." از این جهت بود که نظر چنین کسی قطعا با یه پسر 15 ساله فرق داره.
اگر من ببینم که در خیابان یا پارک، زنی و مردی همدیگر را در آغوش گرفته و می بوسند ، می ایستم و به آنها زل می زنم واگر ترس از کتک خوردن نداشته باشم ازشون میپرسم چرا؟ نه برای سرزنش که برای دونستن. مثل سوالی که از جناب گوشزد پرسیدم. فقط اینبار دقت بیشتری در پرسیدن میکنم تا سوتفاهم ایجاد نشه.
شاد باشید.
با حترام .سیامک اسلامی

الهه عزیز
اگرچه حرفت از نظر روانشناسانه کاملا صحیح و زیرکی‌ات در کشف این نکته شایان تقدیر است ولس این موضوع باعث نخواهد شد که من از موضوعی که برای پست بعدی خود انتخاب کرده‌ام صرف نظر کنم.
حدس می‌زنی که موضوع پست بعدی چیست؟
سیامک گرامی
سعی می‌کنم که در پی‌نوشت آخری دیدگاه خودم را (که احتملا برای مشکل پسندان و سخت‌گیران قانع کننده نخواهد بود) ابراز کنم.

می گم ناقلایی! هرچی کار سخت سخت هست می اندازی گردن نحیف و لاغر ما! حدس درمورد پست بعدی... خب به احتمال زیاد باز هم به نوعی مربوط به روابط جنسی خواهد بود به گمانم.
اما درباره ی پست قبلیت هم ما در وبلاگ "گل خانم" درباره اش حرفهایی زده ایم(اسمشو نمی گم که شلوغ نشه اونجا! یه گل خانم که بیشتر نداریم!) روز 15 اکتبر بعد از پاک کردن مطلبتان من موضوع را آنجا به اطلاع دوستان رساندم و افاضاتی فرمودم. قبل ترش هم کلا حین تخمه شکستن و اختلاط کردن در مورد آن پست حرفهایی زده ایم که حالش را داشتید تورقی! کنید و بخوانید

الهه

شاید تیترش این باشد: شما چند ساعت از شبانه روز را به امور جنسی اختصاص می دهید؟ به عبارتی یا درحال فکر کردن به آن هستید یا درحال انجام دادنش؟

الهه

الهه جان
ما را با اين وقت تنگ و پاي لنگ دنبال نخود سياه نفرست!
از نظر من همه خانم‌هاي ولاگستان "خانم گل" هستند.
لطفي كن و اي‌ميلي بزن به gooshzad@gmail.com
تا برم ببينم چي گفته‌اي آنجا!؟

man fekr nemikonam hich tafrihi dar donya salemtar va paktar az sex bashe. bayad in tabo'yi ke dar iran hast barchide beshe

راستي حدست هم غلطه...مگه من چقدر جون و جيريق!! دارم كه همش دنبال اين حرفا باشم

الهه جان
يافتم خانم گل اصلي را
زحمت نكش

سيامك عزيز
قصد داشتم مفصل و در متن اصلي پاسخ بدهم ولي چون كاري پيش آمده و دستم بند شده براي اينكه بد قول نشوم چند كلمه‌اي مي‌نويسم.
از اولين پست وبلاگيم در آبان 83 قصد من "گوشزد كردن" به معناي اشاره به جزء مغفول واقعيت بوده است.
چه واقعيتي مغفول‌تر از صكص؟
در رابطه با هزليات هم اين را بگويم كه از زماني كه فيلم‌هاي dvd
با زير نويس فارسي وارد بازار ايران شده است جامعه ايراني و خانواده‌هاي پرده پوش با يك چالش تربيتي روبرو شده‌اند.
من كه در مقابل خانواده و فرزندانم هرگز يك كلمه ركيك نگفته‌ام مجبورم با آنها بنشينم و نه تنها صحنه‌هاي فيلم ها را ببينم بلكه كلمات زير نويس و فحش‌هاي ركيك آن را هم بخوانم و لابد فردا امثال آن را بشنوم و يا بگويم.راه حل شما چيست.به نظر من وقتي نمي‌توان واقعيت زندگي را تغيير داد آسان‌ترين كار آن است كه افكار خود و "مجموعه خوب و بد خود" را تغيير دهيم.

خب خداروشکر که خانم گل موردنظر را یافتید.
یاللیند زود باشیند پستی بعدی دونا بفرسدین رو آنتن بیبینم چی چی اس؟ دل تو دلمون نیس!

الهه

مطلع غزل با اين بيت شروع ميشه

خواهم اندر تو كنم اي بت پاكيزه خصال
نظر از منظر خوبي شب وروز و مه وسال


خفته باشي تو و من ميزده باشم همه شب
بوسه ها بر كف پاي تو وليكن به خيال

...

البته مابقي غزل هم كه جناب گوشزد نوشته اند كاملا صحيح نيست ولي حق مطلب را ادا كردند

سلام بر دكتر گوشزد عزيز .. شرمنده نرسيدم زودتر بيام و از مهمون نوازي شما در اصفهان از اون شراگيم ووروجك تشكر كنم ما كه قسمت نشد ببينيمش .. نه كه فك كنيد اصفهاني بازي در اورديم نه به خدا! اما بازم به شما كه ابروي ما رو خريديد و اما چند روز پيش شراگيم از ما سوالي كرد مبني بر اينكهاز بلاگرهاي اصفهان كيا رو مي شناسي راستش.. خجالت كشيديم بگوييم هيچ كس اين دكتر گوشي را هم به لطف امدادهاي غيبي خداوند پيداكرده ايم..

دکی جون خيلی با حالی
داش دکی و ايول داش دکی و ايول

اين نامه خيلي باحال بود
نشون ميده يارو موقع نامه نوشتن هم توسط شوهرش خفت شده
:D
من يادمه چند تا شعر باحال روي در و ديوار دانشگاه بود كه چون گفتي بنويسيد مي نويسم:

گر بميرد دختري از قبر او رويد گلي
گر بميرند دختران دنيا گلستان مي شود

خوبرويان جهان مهر ندارد دلشان
چاره اي نيست بجز ك..ن و ول كردنشان

گوشزد سلام، این هزلیات بخش دوم هم داره؟


بهرام

ino ro divare daneshgahe alameh neveshte bodan ke ma dars mikhondim:
kosi kardam kharam dadam jarimeh
sezae adame nashi hamineh

گر کون بکنی گشادی از حد بیش است
گر کوس بکنی ز تنگی اش دل ریش است
نازم به سر جق که به هنگام زدن ،
تنگی و گشادیش به دست خویش است


به به ... چه شعری

این قدر به اینجا نظر دادن که به سنگینی کار می کنه و باز می شه
مطلبتون جالب بود

دو نکته: اول اینکه جق نیست و جلق درسته و دوم این شعر به اینصورت درسته

کیر را از بهر کون گرد و مدور ساختند

گر برای کس بدی همچون تبر میساختند

یک ضرب المثل

سرمه عشوه را زیاد میکنه ولی کس رو تنگ نمیکنه

من زنی دارم که حزب اللهی است
مرجعش اوهام و ورد واهی است

میکند کس را تمیز هر روز و شب
خارجش بی مو و باطن چون رطب

چونکه آقا پای منبر گفته است
آن کسی خوبست که شسته رفته است

غسل واجب میشود هر صبح و شام
تا که خانم می کند کارش تمام

خانم از کس بی نیازم کرده است
اهل تسبیح و نمازم کرده است

به ياد شعري در 29 سال پيش در كتابي به نام بهار ادب افتادم :
...
مرد شوخي بند!

بود چيزي سفيد و نرم ولطيف
در دكان مرد شوخي بند

بينوايي رسيد آنرا ديد
به خيالش هست آن پ ستان بند!

ياد پ ستان دختران افتاد
آب شد در مذاق جانش قند!

گفت جانم فداي آن گهري
كه در آن مينهند روزي چند!

مرد صاحب دكان چواين بشنيد
زير لب با كمي لبخند!

گفت:بي سبب جان خود فدا كردي
خ ايه بند است نه! پ ستان بند!!!

يادش بخير آنروزها!

بسیار جالب و عالی بود من یه تیکه شعر سرچ کردم که بلاگ شمارو باز کرد و خیلی هم خوشحالم که همچین جاییو دیدم بله ما که ملتی هستیم صد رحمت به خر ! هنوز نمی خواهیم یا نمی تونیم قبول کنیم که راه حل برخورد با مسائل جنسی حاشا و سرکوب کردنش نیست اون دوستی که اومده و میگه اینجا یه مکان عمومیه عزیز من شما تو خلوت خودت هم به خودت اجازه همچین فکری نمیدی چون نمیخوای باهاش کنار بیای اقا بسیار لذت بردم و بسیار بیشتر که خیلی خواننده داری و کامنت میزارن یعنی خوب میخونن مطالبو من که کامنتارو دیدم خیلی حال کردم همه شاعرا یه بیت شعر اینجا داشتن منتها من نمیدونم چرا حالا که این بحث باز شده هیچ دوستی از سلطان این نوع ادبیات ( ایرج میرزا ) شعری نیاورده که خب من اینکارو میکنم :

بلی ... است و چیزی خوش خوراک است
ز عشق اوست کین ... سینه چاک است

دوباره مهمان تو در این شب تارم
دوباره تندیس هوس شد به کنارم
باز بکن از تن خود هر چه که داری
باز برون کن ز تنم هر چه که دارم
چشم بیانداز و به گرمای نگاهت
باز بسوران بدن خسته و زارم
غنچه بکن لب بنشان بر تن سوزان
ناز بکن تا به تنت بوسه بکارم
چنگ زدی بر بدنم آه کشیدی آه کشیدی
دست کشیدم به تنت رفت امانم
لب به لبم سینه به پستان بنشاندی
سینه چون سنگ تو بگرفت قرارم
سفت تر از سنگ شدش بین دو پستان
ساده برون شد ز برت شیره جانم
تازه دو تا گشتی و مسکوت بماندی
از دیدن آن صحنه بشد راست کمانم
چون ماهی از آب برون گشته شدی تو
با ناله ی تو تند شد آهنگ تکانم
تا بعد سحر بزم به پایان نرساندی
از لطف تو صد بار دگر شیره فشاندم
آن شب همه حور و ملک محو تماشا
تا محو مرامش بشد این عمر گرانم

یک کیر پدرسوخته دارم که شب و روز
چون بلبل آغشته به خون در طیران است

فیزیک نخوانده است و لیک عجب آنست
آونگ صفت روز و شب اندر نوسان است

با آنکه ندارد خبر از علم طبابت
هم نبض زمان گیرد و هم قطره چکان است

پرواز چنان سوی زنان میکند از شوق
گویی که تو از بدو تولد خلبان است

حافظ:
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندو اش بخشم سمرقند و بخارا را

و صائب در جواب می گوید:
هر آنکس چیز می بخشد، ز جان خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندو اش بخشم سر و دست و تن و پا را

و شهریار در جواب می گوید:
هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را

اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندو اش بخشم تمام روح و اجزا را

و استاد مسعود میگوید :
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم بلورین کیر رعنا را
هر آنکس چیز میبخشد ز روی عقل میبخشد
نه چون آنها که میگویند کس شر های بالا را
الا ای حافظ شیراز کز ملک خراسان تو
نباشی مالک ریگی چه سان میبخشی آنجارا
و یا ای صائب تبریز یک انگشت دستت را
دلش داری که برچینی که دادی وعده اعضا را
و یا ای شهریار از تو چنین حرفی عجیب آمد
بیاور یاد دانشگاه و جریانات آنجا را
توان کندن سر از چغز را هم نداری پس
چرا گویی که میبخشی تمام روح و اجزا را
اگر من کیر میبخشم ز جان و دل همی بخشم
نبینی جز به کیر من چنین آب گوارا را

حالا که قراره نظربدیم منمبه سهم خودم بنویسم شاید علت اینهمه عقب ماندگی ما ایرانیها اینه که از بدو تولد این همه از این نعمتی که خدا در نهاد ما گذاشته برای لذت بردن دور نگهمون داشته اند وهمه وقت همه جا وهمیشه به فکر این هستیم که این صاب مرده رو چه جوری از خود راضی نگه داریم؟همه فکر وذکرمون معطوف به نماینده تام الااختیارمون میشه.اما یی از دوستان نظر جالبی میداد(گفت اروپاییها کیرشون تو کسه کله شون تو کار اما ما ایرانیا حتی زمان کارکله مون که همون فکرمون باشه تو کسه کیرمون تو کاره )حالا شما انتظار دارید اون کار چی از اب در بیاد؟

این شعر احتمالا از زنده یاد نصرت رحمانی است که چند فقره ای از این هزلیات به او منسوب است و آنها هم به همین روانی است. سبک شعر هم خراسانی است و به شیوایی هزلیات ایرج میرزا است. احتمالا نسخه ی ذیر به اصل سروده ی رحمانی از همه ی آنچه در سایت های گوناگون آمده است نزدیکتر است.


گویند که پشم کس لیلی
ز اندازه گذشته بود خیلی
در خیمه نشسته پشم می کند
پشمی به هزار خشم می کند
در بادیه چون نبود نوره
می کند به دست بالضروره
آن کرم که داشت در چوچوله
می ریخت به دور لوله لوله
ناگاه ز دور شد غباری
در گرد عیان شتر سواری
آمد عربی و نامه بر دست
بر دیرک خیمه نامه بربست
...
مجنون بنوشته بود لیلی
عشقم به کست مراست خیلی
از هجر تو سگ پدر شکارم
شب ها کس گرگ می گذارم
چون باد فتد به خایه هایم
آهو و پلنگ را بگایم
...
لیلی چو بدید نامه ی دوست
برکند ز فرج خویشتن پوست
انگشت سبابه را قلم کرد
با آب کسش چنین رقم کرد
کی شوهر اصل کاری من
کیرت شتر سواری من
از دور بده سرش بلیسم
کیرت به کسم، چست به گیسم
گفتی که رفیق خوک و خرسی
ممنون محبتت ، مرسی!

سلام شوهر خواهرم که بسیجی‌ هست میگفت بهشان گفتند که اگر اتفاقی‌ مثل ژاپن برای نیروگاه بوشهر یا نتنز بیفتد باید قرص‌های یود و پتاسیم بخورند متاسفانه داروخانه‌های این شهرها خبر دادند که دولت تمامی‌ این قرصها را برای پاسداران و بسیجیها خریداری کرده. به عبارت دیگر مردم باید بروند بمیرند. همیشه میگفتند بسیج یعنی ملت اگر ملت بسیج واقعی‌ هستند چرا دارو فقط برای پاسدارها هست و نه برای مردم. شوهر خواهرم این سوال را می‌کند ولی‌ جرات نکرد خودش بنویسد.

خداییش عالی بود
من که ادرس رو بوکمارک کردم که همیشه سر بزنم
افرین به این همه هنر و ذوق

I haven't got farsi editor but I'd like to correct something about the first subject
1- He was Khaghanie shirazi عوفی He wasn't
2-King invited a few and one of them was khaghani but he arived late
3- King comes out from the palace and see the Damavand montain and ask for a beit about Damavand and his MALIJAK but nobody could do it suddenly khaghani arives and says: Koohe damavand be in gondegi Ghonbole bi mooye Fereydoon bak ast

The rest is about! right

ey ke dar jame tala mey mikhori... khaye o chize mara key mikhori??
---------------
ey ke bar konje labat khale zoleykha dari... gar khori chize mara jayeze az ma dari

شبکی گشت نصیبم کسی حور سرشت
کوسکی داشت به مانند یکی قالب خشت
بر در کون ذکر خورده او بنهادم
متغیر شده از این کرده و برگشت نهشت
گفت راهی که خدا گفته برو جهل مورز
مثل کون چو جهنم بود و کس چو بهشت
گفتمش خم شو و وارو زن بیهوده مگو
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت

نهم من بر در کون کیر و چون پرگار میگردم
تو پنداری که دور گنبد دوار میگردم
به کف بگرفته ام من کیرو رو چون تجار می گردم
نه من بیهوده گرده کوچه و بازار میگردم
متاع عاشقی دارم پی دلدار میگردم

یاد شعری از( بن بهمان طوسی) یکی از شاعران معاصر افتادم که چه خوش گفت وبی نقص؛
رفتند بی من رفیقان کاندوم به دست بهر کس را
خوردند بی من رفیقان با پیتزا ظرف سس را
خوردند و کردند و دادند
سس را و کس را و چس را
روزی شود نوبت من
ان مع العسر یسرا

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes