روابط موازي...عقايد متقاطع

پی‌نوشت:


وبلاگ از نظر وجه رسانه‌ای باید به مخاطب توجه کند.

اگر مخاطبان وبلاگ در کامنت‌دانی و توسط ای‌میل از صاحب وبلاگ بخواهند که مطلبی را بردارد...به احترام آنان، و نیز برای خلاصی از غرغرهای مکرر زن وبلاگ‌نویس!، بهتر است آن مطلب را بردارد.

من هم طبعا کار بهتر را می‌کنم و این مطلب را حذف می‌نمایم.

47 نظرات:

خانم گرامي
رفتار همه شما معصيت بوده است.
مگر مي‌توان بدون عده نگه‌داشتن و بلافاصله بعد از صيغه طلاق صيغه عقد را جاري كرد.
كار شما زناي محصنه است و همه‌تان مستق سنگساريد

یه همچین رابطه ای برای من بسیار زیباست. به هر 4 نفرتون تبریک میگم

در این مورد حتمن باید آدرسمو بذارم
www.upbaby.blogfa.com

هاها اینجا رو داشته باش: "سه بار برايم طلا و جواهرات خريد" آخه شمال آدم می ره برای یک هفته مسافرت به اندازه سه بار طلا و جواهرات خریدن پول می بره؟

اينجور كه اين خانوم صحنه هاي لذت بردنشون رو تشريح كردن بيشتر به نظر مياد كه از اين داستانهاي صكصي احمقانه كپي برداري شده باشه تا اينكه واقعيت باشه. ولي در هر حال اگر هم واقعيت داشته باشه به نظر من هر دوتا زندگي با وزيدن كوچكترين باد مخالف از هم خواهد پاشيد.

اگر هم زنا باشه زناي محصنه نيست چون صيغه طلاق رو خونده بودن

ميدونيد ساختگي بودن اين داستان از كجا مشخص ميشه؟‌ از اونجايي كه اشتباها ميگه " آوا و فرهاد بيكار ننشسته بودند.. " آوا و فرهاد كه زن و شوهر بودند!!!! و يك زن هيچوقت وقتي از معاشقه همسرش با زن ديگري حرف ميزند هيچوقت همچين اشتباه لپي نمي كنه...مگر اينكه اشتباه تايپي از دكي جون خودمون بوده باشه..

من هيچي ندارم بگم!!!!!!!!! هيچي

بالا بردن آمار سايت به چه قيمت؟ اگر هم اين داستان درصدي اش واقعي باشد نقل آن در جامعه اي كه مسايل بسيار تلخ و بسيار عمومي تري را با حمايت , دخالت يا بي لياقتي قوه حاكمه تجربه كرده و مي كند فقط باعث لوث شدن آن روايات واقعي مي شود. دكتر جان وبلاگ خود را قابل اعتماد نگهداريد و اينطور روايات را به سايت هايي كه تخصصشان اين سبك قصه هاست واگذاريد..

سارا

این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

یادش بخیر این داستانو نمیدونم کجا توی کدام وبلاگ سکسی خوانده بودم و خیلی دنبالش گشتم تا باز پیدا کنم ولی پیدا نشد

دستت درد نکنه دکتر که دوباره این داستان رو منتشر کردی با جزئیاتش خیلی چسبید

آقا شما سر کار رفته اید. این یک داستان احمقانه و تکراری است.

در باره داستان گوشزد:
تمام ابعاد و عناصر تشکیل دهندۀ این داستان واقعی ترند از داستان شارده کوچولو، که کرات کوچک برای یک نفر و گل سخنگو و امثالهم است، اما هیچکس در بارۀ راست و دروغ بودن آن نظر نمیدهد.
گیرم که گوشزد خواسته است چنین داستانی را با دوستانش به بحث و بررسی بگذارد و آن را با عنوان یک ایمیل طرح نموده است. اولاً که خود موضوع و وقوعش چیزی غیرممکن نیست. ثالثاً فرض کنیم که این موضوع اتفاق افتاده است و حالا از شما نطرتان را میخواهند!!!!
مثلاً نمبتوان آن را از زاویۀ تمایل جدیدی در تحولات نهاد خانواده و ازدواج بررسی کرد؟؟؟

در این که داستان است که گمان نکنم شکی باشد . فکرش را بکنید . آخر کدام زنی که برایش گناه مهم است به همچین چیزی رضایت می دهد ؟ (بحث ارزش و بی ارزش نمی کنم منظورم فقط این است که این دو قابل جمع نیستند )

اما اگر فرض هم بگیریم که راست باشد برای آن یک هفته نمی شود بحث درست و نادرست کرد . خواهشی بوده در لحظه که اجابت شده و گذشته . لذتبخش بودنش هم کاملا قابل درک است . اما اگر فرضا این دو زوج مایل به حفظ زندگی مشترک باشند ادامه دوستی شان با هم اشتباه است . طبعا به گمان من .

دکتری که وقتش اینقدر زیاده که بتونه وب لاگ هم بنویسه توی این دور و زمونه نوبره

دوستان عزيز
همانطور كه در مقدمه اين مطلب نوشته‌ام من هم در ميزان واقعي بودن اين ماجرا شك دارم اما با توجه به خراب بودن بلاگ رولينگ انگيزه ام از درج اين مطلب بالا رفتن آمار ويزيتور نبوده است!!علت اينكه اين داستان تماما واقعي نيست اشتبله كردن اسامي نيست چرا كه احتمالا نويسنده از اسامي مستعار استفاده مي‌كند و بعيد نيست كه اشتباه كند.
من هم كه متن را ويرايش كردم متوجه اين اشتباه نشدم.
اما داستان در ذات خود تا حدودي خيالپردازانه است.
اين آدمها به شمال رفته اند و احتمالا قسمتي از اين وقايع اتفاق افتاده است ولي قسمت‌هايي را هم نويسنده در خيال و آمال خود پرورانده است.
اين به نظر من يك داستان صكصي چيپ نيست...يك آرزوي پنهان است كه شايد گاه به سراغ هر كس بيايد.
من فقط قصد نويسنده را از درخواست قضاوت اخلاقي اين ماجرا درك نمي‌كنم.
با اين حال نظر خودم را با فرض صحت ماجرا به زودي خواهم نوشت.

راست يا دروغ داستان جالبي بود

گوشزد خودتو در حد این داستان های تخمی وبلاگ های بیضه ای پائین آوردی. این داستان صد بار توی این وبلاگ های مزخرف نوشته شده. این یارو که سر کارت گذاشته قسمت های بکن بکنش رو در آورده که باور پذیر تر بشه. من اگه اصلشو گیر آوردم این جا کپی می کنم. تو هم زود این پستو بردار که وبلاگت شده عین مجله خانواده سبز شجاعی مهر با کمی چاشنی کس و کون و کیر و خایه

والا ما جون که بودیم اینو تو ۱۰۰ وبلاگ خونده بودیم با تغییرات جزئی مثلا پوکر بازی می‌کردند...
به نظر من پست خوبی نیست نویسنده‌شم یه پسره زیره ۱۸ ساله!

وقتي يارو تا خرخره عرق ميخوره و مست ميكنه زنش كه چه عرض كنم آبجي و ننه شرو هم ميفيروشه چون عقل كه تو سرش نيست و مسته
ياد اون قصه اي افتادم كه يكي از شاهي پرسيد شراب حلال يا حرومه گفت بريد از وزير اعظم بپرسيد وزير اعظم نميدونست رفت تو شهر از يك پير مردي پرسيد گفت برو از اون پيرزن خارج شهر بپرس
وقتي رفت اونجا ديد پيرزنه سر يك قبر دنبك ميزنه سر يك قبر نماز ميخونه
گفت مادر چرا تو اينكار رو ميكني
گفت اوني كه ميبيني اونجا نماز ميخونم اون شوهرم و برادرم اينكه اين ور دنبك ميزنم شوهرم و پسرمه گفت مگه ميشه داستانش چيه
گفت يك شب برادرم مست كرده بود اومد خونه به زور با من همبستر شد وقتي كه صبح شد فهميد خودش رو كشت
بعد من حامله شدم دور از چشم مردم زايمان كردم خدا يك پسري داد به من با چند تا نشوني بعد متولد شدنش گذاشتمش سر راه بعد از چند صباحي كه گذشته بود هنوز شوهر نكرده بودم
يك جواني اومد در خانمون واون رو بخانه راه دادم از من آب خواست و غريب بود آشنا شديم و كمكش كردم و من از او خوشم آمد تقاضاي ازدواج به او دادم و او نيز قبول كرد من با او همبستر شدم و نشانه هاي پسرم رو در اون يافتم و او هم بعد از اينكه داستان رابرايش گفتم خود كشي كرد
و من ماندم و اين دو صورت قبر
وزير اعظم جوابش را دريافت و به كاخ شاه باز گشت
تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل
دوستار تو
مردبيتا

این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

گوشزد عزیز بالاخره تونستم این صفحه نظرخواهیت رو باز کنم...نمیدونم چه مرگش شده بود که باز نمی شد...اول از همه ممنون بابت همه چیز...دوم این فیلم جولیت بینوش رو ندیده بودم...عجب فیلمی بود...عجیب بود که دیدنش رو بهم توصیه نکردی...بازم ممنون...سوم اینکه در مورد این ماجرا صرف نظر از فیکشن بودن یا نبودنش فکر میکنم تنها مرجعی که میتونه در مورد این کار قضاوت کنه خود چهار نفرشون هستن...یعنی اگر احساس خوبی بعد از این ماجرا داشتن و زندگیشون روال بهتری پیدا کرده من و دیگران چه کاره ایم که بگوییم عمل آنها خوب بوده یا بد...پنجم هم اینکه جای تو بودم کامنتها رو تاییئی میکردم تا این ادم مریضی که اینجا رو با جای دیگه ای اشتباه گرفته گورش رو گم کنه و بره پی کارش...همین دیگه...:) موفق باشی

صراحت شما را که بر آن اصرار می ورزید در این قضیه تایید نمی کنم با این که می دانم نیت بدی ندارید اما ...

قبلی من بودم.گمشده در بزرگراه.حامد

نتيجه می گيريم ازدواج چيز بی خودی است.

gooshzad joon salam
توقع داری ما چی بگیم؟
بگیم از نطر ما درسته یا نه؟
اولندش به قول شراگیمُ از خودشون باید ‍ پرسید
اگه منظورش اینه که آیا خوبه بازم انجام داد٬ میتونی اینو یه پیشنهاد فرض کنی. یا میتونیم اینو یه پیشنهاد فرض کنیم. درسته؟
امیدوارم نیای بگی کار باحالیه ولی به خاطر اطمه زدن به درآمد آدم نباید انجام داد. میفهمی که.

دوستان عزيز
اين كه اين داستان مزخرف است و من نبايد سطح وبلاگم را پايين بياورم و چه و چه...شايد بتوان با پي‌نوشت‌هاي اصولي و اساسي از بحثي كه خواسته و ناخواسته اينهمه مشتاق دارد چيزي در آورد كه به كار آيد، مشروط بر آنكه كساني هم باشند كه راجع به خود موضوع بحث كنند.
شراگيم جان...خيلي مخلصيم!
حامد جان ...زن من هم نشر اين ماجرا را مصداق اشاعه فحشا مي‌داند
ندا جان ...چه طوري اين نتيجه را گرفتي!؟
فرداد عزيز
من كه نپرسيده‌ام كه نظرتان راجع به اين كار چيه...صاحب نامه پرسيده! ضمنا خود من هم در كامنت قبليم به اين نكته اشاره كرده‌ام كه ظاهرا نويسنده نامه مي‌خواهد تاييديه اخلاقي از ما بگيرد

گوشی جان! از اونجايی که اينها هم مثل اکثر قريب به اتفاق زوجهای مزدوج با هم روابط سردی داشتن

نمي‌دونم سريال ميوه ممنوعه رو مي‌بيني يا نه؟
كسي كه از راه خدا دور بيفته حتي اگه مثل حاج يونس 50 سال هم عبادت كرده باشه سزاي رفتار نامناسبش رو مي‌بينه.
اين 4 نفر هم عواقب اين رفتارشون رو دير يا زود مي‌بينن

من نمی دونم که این داستانه یا واقعیت؟
ولی هر چی فکر می کنم نمی تونم درکش کنم بماند که من اعتقاد به هیچ مذهبی ندارم ولی به لحاظ اخلاقی از جانب من پذیرفته نیست

منیر خانم عزیز
این چند قسمت آخرش را دیده‌ام
اولا از دید یک فرد مذهبی حاج یونس کار بدی نکرده است که مستوجب چنین عقوبتی باشد و در واقع به پیامبر تاسی جسته که در پنجاه و هفت سالگی با عایشه هفت ساله ازدواج کرد ولی نه در مسجد گفت که بی دین شده است و نه سرش را به دیوار زد و نه استغفار کرد.
ثانیا اینها ممکن است به قول شما به سزای رفتارشون برسند ولی به نظر من اینکه هر رفتاری نتایج و عواقبی دارد ربطی به اسلامی بودن یا نبودن آن رفتار ندارد...رفتار این زوجها ممکن است به سست شدن بنای خانوادگی آنها بینجامد همچنان که بسیاری از رفتارهای اسلامی نیز ممکن است به چنین سرانجامی برسد مثل صیغه کردن یا عقد کردن زن دوم ...ولی در کل با این نظریه مستتر در گفتار شما که درستی یا نادرستی رفتاری را با توجه به نتایج آن رفتار قضاوت کنیم تا حد نبتا زیادی موافقم

مثل اینکه حرف دیگه نداری بزنی دکتر. متاسفم.

حیف از این وبلاگ که شده کس شعر کامل. قبلا ها خیلی بهتر می نوشتی . اگه حرفی نداری بهتره همون شعر سنجاقک ها رو بنویسی و دو ماهی بری خلاص!

بالاخره تسلیم شدی و متن رو برداشتی.
من که ازت ممنونم

متاسفم گوشیزد جان.

بهرام

گوشزد عزیز
آیا به این فکر کردی که چرا نوشته "خیانت" تو آنهمه پیغام با جسارتهای فراوان خودفاش گویی مواجه شد و این نوشته ات با اعتراض خواننده ها و خانمت؟
لطفا تفسیر خودت را از این قصیه برام بنویس
نی لبک

بهرام جان
ممنون از دلداریت!
نی‌لبک نازنین
پست خیانت در زناشویی کسی را فریب نمی‌داد بلکه صادقانه از همه خواستم که کمک کنند بدانیم چقدر در این جامعه آماری مخدوش و محدود این امر رواج دارد.
بحث هایی بین کامنت گزاران راجع به درستی یا نادرستی و علت انجام آن در می‌گرفت و طرفین برای اثبات حقانیت نظر خود گاهی به خودفاش‌گویی نیز می‌پرداختند.
این قضیه اما فرق دارد..
ای‌میلی را من دریافت کردم که ظاهرا داستانی تکراری یا شاید خیالپردازانه یا غیرواقعی را بیان می‌کند که هر یک از خوانندگان و از جمله خود من تناقضاتی را در آن می‌یابیم و بیش از آنکه راجع به محتوای نامه بحث شود راجع به ماهیت نامه بحث در می‌گیرد.
راجع به یک ماجرای ساختگی کسی حاضر نیست نظر بدهد.
نویسنده نامه هم که اصلا پیدایش نیست که به شبهات پاسخ گوید.زن من هم در کناری نشسته و غر می‌زند که کارت به کجا کشیده!! که قصه های پورنو برای جوانان تعریف می‌کنی.
راستش خود من فکر می‌کردم که به فرض واقعی بودن ماجرا این خانم از پاسخ ما چه نتیجه یا مجوزی می‌خواهد بگیرد.
برایش دام پهن کرده بودم!!! نیامد...دانه‌هایم حرام شد و دام گسترده را با سرافکندگی جمع کردم و رفتم.
من هم مشتاقم نظر تو را بدانم و نظر بهرام را

گوشزد جان
اولا متاسفم که اینهمه توهم در مورد تو و نوشته هایت وجود دارد.
در مورد نظر من:
ببین من چی رو عجیب و زشت می دونم؟اونا عمل را انجام میدهند یعنی سکس با نامحرم،که هیچ توجیهی نداره را(از نظر مسلمانان)،و برای " توجیه" آن به شرع 1500 سال پیش متوسل می شوند.سکس ضربدری(به نقل از الهه) محصول جوامع مدرن است یعنی عملی متعلف به جامعه مدرن است آنوقت برای توجیه آن به چی متوسل شده اند این منو بدجوری متعجب کرده و عمق فرهنگ مذهبی و ضعف ساختار مدنی-عرفی اجتماع ما را می رساند
چرا بدون در آویختن به شرع عمل مطلوبشان را انجام نمی دهند؟اونجا که "دیگرانی" نبوده اند تا در باره آنها قضاوت کنند؟
بدترین وجه رفتار اجتماعی ایرانیان همین توجیهات پیش مدرن و مذهبی برا یاعمال اولترامدرنانه آنهاست
کاری به راست یا دروغ بودن نوشته ندارم اما میدونم که این روشی که مورد انزجار من هست در موارد مختلف و متعددی اعمال میشه از سوی مردم،چرا که هیچ ساخت عرفی و مدنی موجود نیست چنین وضعیتی را نه می تواند توضیح دهد .توضیح دهد که بابا از نظر من نوعی این عمل بد است اما از نظر آن دو جفت خوب است و مطلوب.مهم اینه که به تکثر در روشها باور داشته باشیم.نیازی به احترام نیست فقط اگر بتونیم سکوت کنیم و اجازه بدهیم که هر کسی راهش را خودش انتخاب کند شاید گشایشی حاصل شود.
نی لبک

در ضمن نمی توانم تعجبم از غیبت خواننده های به نام یعنی با نام مشخص این وبلاگ ، و ظهور انواع اقسام خواننده های بینام و یا با اسم مستعار را پنهان کنم.چه چیزی باعث چنین ترس یا اکراهی برای اعلام نظر مخالف یا خودفاش گویی های نه چندان ریسک بار می شود؟
باز هم نی لبک

من نمي دانم اينكار درست بوده يا نه؟فقط خانم عزيز يادت باشه همسرت يك بار تورو به عنوان مملوك خودش وسط دايره گذاشته وسرت شرط بسته وتو چيزي نگفتي نه آره گفتي نه نه پس احتمال داره باز تكرار شه-سنا

گوشزد جان سلام، من متاسفم که هنوز باید از "حذف" بهره ببریم. حتی گیرم که داستان پورنو( که نبود) آیا با حذفش به چه چیزی دست مییابیم؟ آیا بجز این است که زندگی سکسی ما هم بخشی از زیستن ماست؟ چرا در آن قسمت لباس چرکهامان را پنهان میکنیم؟ چرا با نور انداختن بر این زوایای تاریک و پنهان، این امکان را فراهمک نمیکنیم که در زیر این چهره های شهروندی ما چه میگذرد؟ و این نه به قصد خوزنی،بلکه به این انگیزه که "معیار"هامان را به واقعیت نزدیکتر کنیم.گام اول این است که بپذیریم هر کسی محدوده هایی دارد که فقط به خودش مربوط است و نباید این محدوده ها را در ارزیابی زندگی اجتماعی فرد، دخالت داد. اینکه برخی از زنان و بخصوص مردانِ بسیاری، از شیوه های نامتعارف سکس لذت میبرند، مسکوت گذاشته میشود، گویی سکس نیز به مانند غذا خوردن که دیگر مطابق با آداب هزاران سال پیش برگزار نمیشود نیز متحول میگردد. چرا باید از شناخت تحولات روحی و جسمی در این عرصه صرف نظر کنیم؟ آیا این امری بدیع نیست که در مردانِ انسان معاصر امری بنام "غیرت" نسبت به زوجش آنچنان تضعیف میگردد که به یک رابطه ضربدری مبادرت میورزد؟ و یا در زنان که تا همین چندی پیش خود به خواستگاری برای شوهرانشان میرفتند، حالا دیگر حاضر به دیدن رقیب نیستند؟ و مهمتر اینکه تمایلی در انسانها پدید آمده که سکس و ازدواج را الزاماً قرین هم نمیدانند. در همین کشور خودمان چرا باید بر این امر چشم بپوشیم که تعداد زنان شوهرداری که مبادرت به گرفتن معشوق میکنند در سالهای اخیر بطور چشمگیری فزونی گرفته است. همه اینها تحولاتیست در کلیت انسان معاصر.
در ضمن اگر کسی بخواهد داستان پرونو بخواند وبلاگ تو بدترین جاست و بیش از قدر کافی در وبلاگستان ازین نوع صفحات موجود است. اما در آنجا بحث و گفتگویی نیست و در اینجا به این بهانه ها به زاویه های مختلف زندگی سر میکشیم.
من الان بهیچوجه به مانند ده سال پیش در مورد هموسکسول ها نمی اندیشم و این را از برکات همین گونه بحث ها میدانم. هیچ بحثی مضر نیست، میتواند مفید نباشد اما مضر هم نیست.

بهرام
پرگار

گوشزد جان، دو سال پیش طی بحثی از جوان بیست و چند ساله ای چیزی یاد گرفتم که در هیچ کتابی نخوانده بودم. بحث بر سر کبری رحمانی بود که یک مامور امنیتی را که به وی تجاوز کرده بود یا میخواسته بکند را بقتل رسانده بود. این دوست عزیز و جوان من، جوگیر این موضوع نشد که مقتول از امنیتی های جمهوری اسلامی بوده و چشمش کور و دندش نرم. بلکه علیرغم محکوم کردن حکم سنگسار کبری رحمانی، به این موضوع نیز اشاره میکرد که :آخه بابا، جواب تجاوز که قتل نیست، میذاشتی یارو کارش رو میکرد و بعداً میرفتی شکایت میکردی.
اینکه در مملکت ما آنچه بجایی نرسد فریاد است درست. اما اینهم درست که تناسب جرم و مجازات باید رعایت شود و تجاوز جنسی را هیچ تناسبی با کشته شدن نیست.
اما مهمتر ازین قضیه این بود که در مملکت ما، تا بیست سال پیش اگر کسی به محله مان میآمد برای "دختر بازی" حسابی از عرق و ناموس مایه ها میگذاشتیم. ناموس تمام مردم را ناموس خودمان میدانستیم، حداقل در ظاهر. اما این نسل جدید توقع اینرا ندارد که اگر خواهرش یا مادرش یا همسرش در معرض تجاوز قرار گرفت باید با "خون" آن لکه ننگ را بشوید.
از مردها بپرس که اگر زنانشان مورد تجاوز واقع شدند، انتظار چه عکس العملی را از آنان دارند؟ که مقاومت کنند و مثلاً کشته شوند یا اینکه اگر دستشان رسید در دفاع از خود طرف متجاوز را بکشند؟
و از زنان نیز بپرس که چه عکس العملی در برابر یک متجاوز جنسی از خود بروز میدهند؟
حداقل حسن این بحث ها این است که بدور از عصبیت و بدون آنکه در داخل چنین وضعیت هایی باشیم عکس العمل خودمان را میسنجیم و با احتمال یک در ملیون اگر در چنین شرایطی قرار گرفتیم در موردش قبلا تا حدودی فکر کرده ایم.

بازهم بهرام
(چرا نی لبک باز هم بنویسه، من ننویسم؟)
پرگار

حالا همه اينا به كنار!!! ممكنه بپرسم چرا لينك منو نميزاري!!! ميرم نظام پزشكي ازت شكايت ميكنمها!!! از نقطه ضعفت دارم استفاده ميكنم دو پست قبلي نوشته بودي حال و حوصله وقت گذاشتن برا اين كارو نداري...

اگه اینو نگم حناق می گیرم. من فرض می کنم که اون داستان واقعی است. چونکه کم نیست چنین چیزهایی که اتفاق می افته. اما اون چهار نفر کاری را که نباید (شایدهم باید) می کردند، کرده اند. چیزی است که گذشته و تموم شده رفته. حال به فرض اینکه خانومه بفهمن که کارشون درست بوده یا نبوده، چه چیزی رو تغییر می ده؟!! اصلا" چه چیزی تغییر می کنه؟!! گیرم به فرض احتمال 1 در صد چیزی تغییر می کنه، باید خودشون بگن که می خوان ببین که کارشون از چه لحاظ درست بوده یا نه؟ از لحاظ شرعی؟ از لحاظ اخلاقی؟ از لحاظ قانون؟ از لحاظ وجدان؟ از لحاظ دینی؟ که باز هرکدوم از اینا بر می گرده به دید خود شخص نسبت به موضوع.

به مامان غزل: اگر بفهمند اشتباه بوده دوباره تکرار نمی کنند.

به حمع سانسورچی ها خوش آمدی.

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes