سالگرد وبلاگ نویسی

امروز هشتم آبان 3 سال تمام است که من وبلاگ می نویسم؟

از 20 چه نمره ای به این وبلاگ می دهید؟

می خواهم معدل بگیرم پس لطفا یک عدد (مثلا 20) هم که در کامنتدانی بنویسید کافی است.

البته اگر نظر مضاعفی هم داشته باشید که سپاس مضاعف مرا به دنبال خواهد داشت.


از آنجا که مطلب قبلی (دعوا) دُمباً دراز شده بود! تصمیم گرفتم پی آن را زیر این مطلب بنویسم.


پی نوشت مطلب دعوا:


ببرها برای تعیین قلمرو خود بر تنه درختان می شاشند.


زن و شوهر برای تعیین قلمرو خود با هم مجادله می کنند.


هر مجادله ای نه تنها محدوده قلمرو زوجین را نشان می دهد بلکه شدت واکنش احتمالی نسبت به تجاوزکننده را نمایان می کند.


زن و شوهر در طول زندگی زناشویی همدیگر را تربیت می کنند و اگر قبول کنیم که تربیت یعنی هدایت در مسیر دلخواه، برای این هدایت گاهی نرمی و گاه درشتی به کار می آید.


اینکه آیا مجادله به نفع دوام خانواده است یا نه، بیش از آنکه به نوع و شدت و علت مجادله مربوط باشد، به پلان و برنامه کلی شخص برای زندگی مربوط است.


اگر منظور شما ادامه و بقای زندگی باشد، مجادله می تواند گاهی به عنوان ابزاری برای رسیدن به این هدف به کار آید و نیز اگر منظورتان جدایی باشد مجادله می تواند به این منظور کمک کند.


این را هم بگویم که گاهی در مجادله ای ممکن است برنده شوید ولی این مجادله به پلان کلی زندگی شما لطمه بزند، ممکن است صحنه ای را ببرید اما این برد باعث دوری همسر شما از مسیر دلخواهتان گردد.


بنابراین بازنگری در هر مجادله ای کوتاه زمانی پس از پایان مجادله ضروری است.

پی نوشت بعدی!(یادم رفته چندم!)

این پرسش سام ضیایی هم بسیار چالش برانگیز می نماید.

من که نظرم را همان جا گفته ام...شما هم نظرتان را همان جا بگویید.

آیا با پذیرش فرزند از طرف همجنس گراها موافقید؟


دعوا


آيا با همسر يا هم‌خانه خود دعوا مي‌كنيد؟...چند وقت يك بار؟



معمولا علت دعواي شما چيست؟...علت آن تكراري است يا هر بار علت جداگانه‌اي دارد؟



پاترن دعواي شما چگونه است؟...فقط داد و بيداد مي‌كنيد؟ دشنام مي‌دهيد يا كتك كاري؟



دعوا چگونه ختم مي‌شود؟... به قهر مي‌انجامد يا بلافاصله آشتي مي‌كنيد؟



و بالاخره به نظر شما مقصر معمولا كيست؟



خود من هم پته‌ام را بر روي آب خواهم ريخت.



لطفا سن و محل زندگي و مدت ازدواج و حتي‌الامكان ميزان تحصيلات خود را هم ذكر كنيد.


پی‌نوشت:


ما هفته‌ای یکی دو بار دعوا (مشاجره، بحث، بگومگو) می‌کنیم و مقصر همیشه زنم است!


دعوا به هر علت و بهانه‌ای شروع شود معمولا پاترن ثابتی دارد...ابتدا او خشمگین می‌شود و داد و بیداد می‌کند و من تا چند دقیقه آرامش خودم را حفظ می‌کنم.


کم کم من هم شروع به بحث و یکی به دو می‌کنم و موقعی که او نسبتا آرام می‌گیرد موقع شعله‌وری من است.


اوایل دشنام و لیچار بار هم می‌کردیم ولی اخیرا همه دشنام‌ها را من خلاصه کرده‌ام در این عبارت "عین مامانتی!!" و او هم در پاسخ به جای همه دشنام‌هایی که می‌خواهد بدهد می‌گوید "عین باباتی!"


کتک‌کاری هم نمی‌کنیم چون از قلب خودم و استخوانهای شکننده او می‌ترسم! اما در عین حال قلب او و استخوان‌های من کاملا سالمند!


موضوع دعوا گاهی تکراری و گاهی منحصر به‌فرد است.


شایعترین موضوع تکراری "تنبلی من" و "غلو و اغراق" او بر سر مسایل بی اهمیت است.


من طبیعتا آدم نرم‌خویی هستم و بجز او کمتر کسی می‌تواند به راحتی مرا عصبانی کند.


او در میانه دعوا به مدد حافظه قوی خود شواهد و مستنداتی از چند سال پیش ارائه می‌دهد که البته من در صحت و سقمش تردید دارم.


همچنین قادر است با کلماتی که به کار می‌برد مرا به نهایت بسوزاند.


از هر کجای بحث که لازم بداند بحث‌های متفرقه‌ای که قبلا توضیحاتش را داده‌ام و قانعش کردم را وارد بحث فعلی می‌کند.


بگذارید مثالی بزنم:


چند هفته پیش ظهر من خسته از مطب بر‌می‌گشتم (پیاده) که سوپری محل جلویم را گرفت و گفت خانم‌تان یک بسته شش تایی آب معدنی خریده‌اند و گفته‌اند که بدهم به شما که به خانه ببرید.


من آب معدنی‌ها را گرفتم (12 کیلوگرم) و به خانه آوردم.


در خانه به او گفتم: من هیچوقت آب معدنی نمی‌خورم و لطفا اگر دفعه دیگر گرفتی خودت با ماشین بیاور.


گفت امروز ماشین نبرده بودم.


گفتم: در ضمن اینکه تو چیزی بخری و به سوپری بسپاری که شوهرم را می‌فرستم که بیاورد مودبانه نیست...نوکرشان را می‌فرستند!


گفت: چی شده؟...از اونوقت که عینک سیصد هزار تومنی می‌زنی و کیف صد هزار تومنی دستت می‌گیری خیلی خودتو گم کردی؟


همین جمله کافی بود که مرا بسوزاند...این بحث را ما قبلا کرده بودیم و در ظاهر او قانع شده بود.


با این حال آرامش خود را حفظ کردم ولی او ادامه داد و از قدیم و جدید شاهد آورد و من تکذیب کردم.


کم‌کم عصبانی شدم.


ظهر خسته از کار برگشته‌ام.کاسب محل مرا مثل نوکری صدا زده و گفته که خانمت این آبها را خریده است ...آنها را ببر!...12 کیلو گرم آب را برده‌ام...آب معدنی که نه به خریدش اعتقاد دارم و نه خودم می‌خورم...آخرش هم یک چیزی بدهکار شده‌ام.


خلاصه جوش آوردم و بعد از کمی داد و بیداد همه آبها را در دستشویی خالی کردم...دلم خنک شد!


این ماجرا را تعریف نکردم تا راجع به آن قضاوت کنید...شاهدی آوردم بر گفته‌هایم تا تشویق شوید شما هم ماجراهایتان را بنویسید.

پی‌نوشت اجباری!

متن و کامنت ها بر اثر یک اشتباه دود شدند و رفتند به هوا!

تنها راهی که به نظرم رسید این بود که کامنت‌ها را از صفحه‌ای که باز بود کپی کنم در همین صفحه اصلی...خلاصه ببخشید که از ریخت افتاده.





30 comments:





سلام گوشی جان. آقا قرار بود يک نوشته کوتاه برای پست قبل بنويسيد که! خالا اشکال نداره پس پته روی آب يادتون نره (شوخی)




ندا جان
در كامنت داني مختصر نوشتم.
تو هم كه از همسر و هم‌خانه راحتي...فقط بيا بخوان و به ريش همسردارها بخند




اين شوهر من روش زياده
هفته‌اي سه چهار بار با هم دعوا مي‌كنيم .
فحش و گاهي هم كتك كاري
نه من كوتاه ميام نه اون از رو مي‌ره.
دعوامون بيشتر به دليل خسيسي اونه
گاهي هم با بقيه زنها لاس مي زنه
منو هم بيشتر وقتا نمي بينه
بعد از دعوا معمولا قهر نمي كنيم
كش مي ديم تا دعواي بعدي
راستي 4 ساله ازدواج كرده ام و شوهرم مهندسه و شهرستان زندگي مي كنيم.
(نپرسيده بودي اين بار!)




زن 28 ساله ساکن تهران 8 سال پیش ازدواج کردم
بله دعوا می کنیم معمولا علت واحدی داره چون از نظر روحی اصلا تفاهم نداریم دعوا با ترک خانه از طرف همسرم قطع میشود به قهری کوتاه می انجامد معمولا من دعوا رو شروع می کنم ولی مقصر همسرم هست چون هیچوقت در صدد رفع علت نیست ...تحصیلات من لیسانس




من 41 ساله رامين 42 ساله من ليسانس و اون دكترادر تهرون زندگي ميكنيم. هرگز دعوا نميكنيم اختلاف نظرهامونو كه الان بعد از 16 سال زندگي مشترك تقريبا محو هستن با گفتگو حل ميكنيم. اگر از دستش دلگير بشم هميشه صبح يك نامه با تموم دلگيريهام رو كيفشه يه نامه كه هميشه با رامين قشنگم شروع ميشه توش تموم دلخوريهام گفته ميشه و اخرش با دوستت دارم تموم ميشه. اون نامه منو ميخونه و خيلي اوقات ميگه خودت نامه رو يه دور ديگه بلند بخون ميخونم وبعد در موردش حرف ميزنيم كه البته شايد اين اتفاق سالي يكي دو بار بيفته. تا به حال قهر نكرديم چون از قهر متنفرم. هميشه بلا استثنا هر دو از هم معذرت خواهي ميكنيم. البته معمولا اول من! حتي اگه اون مقصر باشه. گاهي او مقصره و گاهي من و هميشه مقصربودنمون رو گردن ميگيريم. وقتي يك اختلاف تموم شد به باد فراموشي سپرده ميشه و هرگز ديگه در موردش صحبت نميشه. درست عين يه پرونده بسته شده... تقريبا هميشه علتش يه سوئ تفاهمه يا سوئ تعبير. هرگز دشنام نميديم و در هيچ اختلاف نظري هرگز پاي فاميل من فاميل تو به ميون كشيده نميشه..هيچ بي احترامي نميشه. وقتي داشتيم با هم ازدواج ميكرديم و خواسته هامونو ميگفتيم گفتم مهمترين چيز براي من اينه كه عين خونه پدريم در ارامش زندگي كنم. عين پدر و ماردم عاشق هم باشيم و مثل خودم كه هرگز نفهميم كه پدر و مادرم با هم اختلاف دارند يا نه هرگز اگر اختلاف نظر ي هست بچه ها متوجه نشن كه خوشبختانه همون شد خدا كنه به درت خورده باشه حرفام....




من 29 ساله-ساکن دبی دو تا لیسانس دارم. 7 ساله ازدواج کردم.
آراد 32 ساله- فوق لیسانس.
تا حالا دعوا نکردیم و بالطبع نه فحشی دادیم و نه کتک کاری و نه قهر.
ولی هفته ای یک بار بحثمون میشه . که اونم من شروع میکنم. سر چیزهای عادی زندگی. مثل آویزون کردن لباسا. پرداخت پول آب و برق یا خانواده هامون.
با یه روبوسی و عذر خوای و دعوت به چایی هم تموم میشه
َAvra




من خانوم 28 ساله، دقیقا 4 سال پیش ازدواج عاشقانه کردیم. تحصیلاتم دکنرای فیزیک و فعلا در آلمان زندگی می کنیم. دعوا خیلی خیلی کم کرده ایم، شاید در کل 2-3 بار اون هم در حد داد و بیداد. اما اختلاف نظرها و دلخوریهای پیش اومده رو با صحبت حل می کنیم. معمولا همسرم صبورتر و با حوصله تره. قهر نمی کنیم، دلخوریهامون هم ختم به بوسه می شه. مقصر هم معمولا سوئ تفاهمهاست. چون هر دومون نهایت دقت رو تو رفتارمون می کنیم. در کل اصلا اصلا دعوای چشمگیری هم نداشته ایم.




دعوا نه، بگو مگو زیاد. علتش هم اینه که پارتنرم خیلی بی خیاله و من خیلی جوشیم مثلن اگر قرار باشه ساعت ۸ مهمونی باشیم کم کم ۱۰-۱۱ میرسیم تازه با قهرو اوقات تلخی!البته الان جفتمون کمی تعدیل شدیم و بهتره! به طور متوسط هفته ای ۵ بار حرفمون میشه ولی جدی نیست. علتشم که تکراریه .میشه گفت از نظر اون گیرهای من و از نظر من بی خیالی اون.پترنش هم اینه که به هم بی محلی میکنیم حدود دو ساعت و نهایتن یک روز. داد و بيدادو گریه من ممکنه بکنم اون نه! دشنام نمي‌دهيم،كتك كاري هم نمی کنیم. بعدم آشتی می کنیم هر کسی هم که زیادی شورش کرده باشه پیش قدم میشه (کمتر من)مقصر هم نداریم چون مشکل در متفاوت بودن ماست . سن :۲۶ محل زندگی :دبی مدت دوستی: ۱ سال و نیم تحصیلات: لیسانس




bahs va begoo magoo mahi iek ia 2 bar. dad o fariado va kotak kari ham hargez nadashtim.
elatesh 90% mavared ahamiat bish az had man be karameh ke baes misheh kheili gharar hamo az dast bedam ia dir be mehmooni ha beresam. mamoolan bad az chand saat digeh be oon mozo fekr nemikonim. har 2 motaghedim bahs va goftegoo ejtenab napazireh vali mohem ineh ke belafaseleh oono faramoosh konim va oonghadr toolani nasheh ke zendegi ro talkh koneh.
zan, 32, kharej keshvar, 12 saleh ejdevaj kardam




سلام به همگی
دکتر جان :دیروز توسط یک لینک به وبلاگ شما رسیدم بیشتر مطالب آرشیوتان را همراه با کامنتها خواندم.
برایم خیلی جالب بود .اول اینکه همیشه فکر می کردم برایند من و همسرم چه جور آدمی از کار در میآید که بحمدا... توفیق آشنایی حاصل شد.
بخشهای به قول هاله" اصفهانی" وجود شما دقیقا توصیف دودوتا چهارتای منطقی موجود در شخصیت همسرم است البته او یک کارشناس امور مالی است واین نوع نگرش به مسائل اقتضای شغل اوست.واما خودم:تمام آن اتو بیوگرافی که در باره خودتان نوشته بودید شرح تمام آن مراحل سیر مطالعاتی بود که من گذرانده ام وبالاخره با رتبه 98 وارد دانشگاه تران شدم با آن کتابخانه جانانه اش.
اما مطلب اصلی که باعث کامنت گذاشتن من شده درباره ی کامنت گذاران محترم اینجاست. متاسفانه الان وقت کافی برای ادامه ندارم ولی حتما برمیگردم.




salam, bale davaa mikonim.dalil haa ham gahi tekrari hastan va gahi jadid. masalan yeki az tekrar shavande haa ine: chera vaghte mehmuni raftan dir hazer mishi va dir miresim!
hich vaght kotak kari nemikonim, hata daad o bidaad ham na. faghat bahs, va zud ham ashti mikonim, kheili zud.
moghaser ham baste be dalil fargh mikone, gahi man, gahi un va bishtare vaghta har domun!
alman zendegi mikonam va daneshjuye PhD va ezdevaj nakardim ama 3 sale baham zendegi mikonim




سلام ...
یک دلخوشی که در آلمان دارم این هست که تابحال نیازی نبود دستم روی کسی بلند کنم ...




salam Dr jan,

bozorgtarin moshkele man too 9 saal zendegi e moshtarak jar o bahs ha v aghahrhaye toolaniye shoharame,taghriban 65% ta 70% rooza ghahre,har raftar ya harfe man mitooneh baese ghahresh beshe,bekhatere hamin mozooate besiyar motavanee baraye ghahr va dava dashtim,2 saal e pish ham ke mohajerat kardim va davahye besiyar bad ba dad o bidad o fohsho kotak kari ra ham baraye chandin bar tajrobeh kardam,har domoon 33 salemoone va foghe lisans darim.baraye khodemoon kheili motaasefam.
rasty hich rahe hali be nazaretoon nemirese!
ye hamshahry,




سلام گوشزد عزيز
من ۴۶ ساله ام و ساکن اروپا و لیسانس زيست شناسی دارم. شوهرم ۵۹ ساله است و مهندس برق و تحصيل کرده اروپا و خيلی مذهبی.
عمر زندگی مان هم ۲۳ سال است.
ما خيلی اختلاف نظر داريم. دعواهای ما به صورت بی تفاوتی و بی اعتنايی به يکديگر است که به نظر من مخرب تر از بگو مگوست. دشنام نمیدهیم و همان اوایل زندگیمان به من ثابت شد دلیلش این است که من خیلی مواظبم حریم بینمان شکسته نشود. خيلی زياد این اختلاف ها پيش ميايد و من هميشه ميگويم هيچ کسی اگر عقل درست و حسابي داشت، در رابطه ای مثل رابطهء ما باقی نميماند. دليل اين همه اختلاف نظرمان هم اين است به نظرم که هردو خيلی مغروريم و نميخواهيم از هم کم بياوريم. گاهی من تنها که هستم، با خودم تصميم ميگيرم که اين دفعه کوتاه ميايم و وفتی بيايد چنين ميکنم و چنان. اما وقتی ميبينمش و اخمش را، منصرف ميشوم.
علت با هم ماندنمان به نظرم اين است که من به اندازهء کافی به خودم اطمينان ندارم که زندگی مستقلی را دور از کسانم اينجا شروع کنم و به حمايت مالی او نيازمندم و او هم فکر ميکنم در قبال بچه ها احساس مسيوليت ميکند و نميخواهد مرا رها کند. خلاصه اش اينکه عنصر بسيار ضروری محبت از بين ما رفته و هيچ کداممان هم آنقدر "آدم" نيستيم که برای رفع آن قدمی برداريم.




سلام
ما هر روز و هر ساعت مشاجره داریم
شوهر من روانی و شکاک است.
صبح‌ها از خانه بیرون می‌رود و پیش از ظهر در کمد اتاق را که باز می‌کنم می بینم که در آنجا پنهان شده است.
با هر مردی حرف بزنم یا حتی به هر مردی نگاه کنم باید جواب پس بدهم.
نه طلاق می‌دهد و نه خلاص می کند و نه می‌میرد
دادگاه شکایت کرده ام و نمی‌آید
یک بار هم که آمد با تزویر و نیرنگ به قاضی گفت که زنم را دوست دارم و امکانات برایش فراهم کرده ام و .

ده سال است که ازدواج کرده ام و دیپله ساکن تهران هستم و یک پسر هفت ساله دارم.
شوهرم بیست سال از من بزرگتر است.
که بتوانم به او خیانت می کنم تا آش نخورده و دهن سوخته نشده باشمدر اولین فرصتی




گاهی- شاید ماهی یکبار.
خانواده همسر و داستانهای قدیمی که تا میخواد فراموش شه با یه تلفن یا صحبت زخم قدیمی باز میشه! بارها با خودم کلنجار رفتم دیگه سیر بحث به اینجا نرسه ولی هر بار نا موفقتر از قبل کشیده میشه ! حتی اگه گیر سر موضوع دیگه ای هم باشه نهایتا به همون موضوع قدیم برمیگرده!
بحث و نهایتا داد و بیداد
معمولا یکی از ما به اونیکی دیگه جواب نمیده . بعد از چند دقیقه بحث قطع شده! یه نصف روز به اخم و تخم میگذره. به بهانه ای شروع به حرف زدن میکنیم . معمولا قهر بیشتر از نصف روز نداریم
معمولا ! خوب هیچ کدوم فرشته نیستیم . میشه این بحث رو باز نکرد و دعوا نداشت . میتونم بگم هر دو پنجاخ پنجاه!
. . کانادا . هشت سال زندگی مشترک مخمل29 ساله




گاهی- شاید ماهی یکبار.
خانواده همسر و داستانهای قدیمی که تا میخواد فراموش شه با یه تلفن یا صحبت زخم قدیمی باز میشه! بارها با خودم کلنجار رفتم دیگه سیر بحث به اینجا نرسه ولی هر بار نا موفقتر از قبل کشیده میشه ! حتی اگه گیر سر موضوع دیگه ای هم باشه نهایتا به همون موضوع قدیم برمیگرده!
بحث و نهایتا داد و بیداد
معمولا یکی از ما به اونیکی دیگه جواب نمیده . بعد از چند دقیقه بحث قطع شده! یه نصف روز به اخم و تخم میگذره. به بهانه ای شروع به حرف زدن میکنیم . معمولا قهر بیشتر از نصف روز نداریم
معمولا ! خوب هیچ کدوم فرشته نیستیم . میشه این بحث رو باز نکرد و دعوا نداشت . میتونم بگم هر دو پنجاخ پنجاه!
. . کانادا . هشت سال زندگی مشترک مخمل29 ساله




من پاییز 30 ساله فوق لیسانس و دوباره دانشجو و همسرم 32 ساله و پزشک ما معمولا دعوا نمی کنیم فحش نمی دهیم و کتک کاری هم نداریم!؟
گاهی بحث می کنیم که اون هم معمولا به خوبی تموم میشه و تا به حال قهر نکردیم من نمی گم که ما خیلی فوق العاده هستیم ما هم مثل همه آدمها فقط چیزی که هست اینه که فضای شخصی هم احترام می ذاریم به عبارتی گیر بیخود به هم نمیدیم موقعیت روحی و خسنگی هم رو در نظر می گیریم و هر از چند گاهی توی بحث یکیمون کوتاه میاد و هیچوقت کینه رو تو دلمون نگه نمی داریم تا بحث بعدی که بزنیم تو سر هم!؟




پنج سالی هست که ازدواج کردیم و تلاش کردیم که دوست بمونیم مثل قبل از ازدواج که خوب یه جورایی موفق بودیم
:)




یادم رفت بگم . یه موضوع ثابت بحث خونه ما وقت حاضر شدن و رفتن به جایی هست . آقای همسر دوست داره خیلی زودتر از موقع مربوطه اونجا باشه اگر چه همیشه آن تایم میرسیم ولی بحث ایشون اینه که آن تیم شاید با یک لحظه به دیر شدن بیانجامه . منم کوتاه نمیام و باید به حاضر شدنم برسم . اینم بگم که آدم شل و ولی نیستم و تقریبا سرعت حاضر شدنم از خانومها به خصوص تو ایران خیلی خیلی بیشتره!
بازم میگم تقصیر نصفا نصف . ولی به هر حال کار من غیر از حاضر کردن خودم تصمیم لباس ایشون . جمع آوری و صد خرده کار دیگه هم هست وگرنه سعی میکردم زود حاضر شم تا صدایی نباشه!

در ضمن معمولا من نباید بگم مریضم و حال اوندن ندارم و یا از غربت دلگیرم و ... وگرنه لوس بازی و شلوغیه ...÷س همه این موضوعها اتوماتیک وار حذفه!!! الان که نوشته هام رو خوندم دیدم عملا هم این موضوعها اینقدر بی مزه است و مسخره که فقط برای اینکه بهانه ای برای از یکنواختی در اومدن باشه گاهی سرشون مشاجره میشه!

در کل از وقتی اومدیم خارج از ایران به ندرت بگو مگو میشه بینمون!
راستی دو تاییمون فوق لیسانس




ظاهرا تا سه نشه بازی نشه!

اینم یه نمونه از دلخوری های من و البته نه سرش دعوا شد نه حتی بحث ولی خوب من هنوزم پیش خودم دلخورم http://makhmalbanoo.blogfa.com/post-182.aspx




بین ما رسمه که کسی از دیگری دلخور نمی شه چون هر کی دلخور بشه می خورنش

شاد باشی




یک نکته: هیچ حادثه ای توسط خانمها فراموش نمیشه فقط تاریخ مصرفش عوض میشه




منو شوهرم یک ساله که ازدواج کردیم جر و بحث خوب بهر حال هست آدم با پدر مادرشم زندگی کنه جر و بحث پیش میاد منتها من و شهرم از روز اول این مسئله رو حل کردیم که اگر دعوا می کنیم دلیل نداره از هم متنفر بشیم حتی برای 1 ثانیه چون این دعواها بدلیل اختلاف فرهنگی و سلیقست نه عدم علاقه
در مورد کوتاه اومدن ما معمولا دنیال مقصر نمی گردیم چون فقط دعوا رو کشدار تر می کنه هر کس کمتر عصبانی بود 10 دقیقه نه بیشتر اون یکی رو تنها می ذاره و بعدش با یه لیوان آب خنک و یک بوسه از دل عصبانی تر در میاره داد و بیداد هم نمی کنیم فقط اونی که عصبانی تره یه خورده غر غر می کنه و اونی که کمتر عصبانیه سکوت واسه همین تا حالاش که دعوای حادی نداشتیم
من 22 سالمه کاردانی و شوهرم 26 سالشه لیسانس ساکن تهران




باز حقه بازی های نوع ایرانی شروع شد:طبق معمول همه خوبند و منطقی و همه اختلافشاتشون را بک یک بوسه حل میکنن و نفرت پفرت هم خبری نیست ازش.

ای ملت دروغگو و حقه باز که توی دنیای مجازی هم دست از حقه بازی تان برنمی دارید




salam, man nazaram ro ghabaln neveshtam ama hala ke harfaye baghiye ro khundam didam ke marze beyne "bahs" va "davaa" ro moshakhas nakardi. chon maa masalan, kheili kheili kam dava mikonim, vali bahs ziyad beynemun pish miyad va mamulan ham ye kam delkhori pish miyad ke zud ra'f mishe.




Anonymous said...
باز حقه بازی های نوع ایرانی شروع شد:طبق معمول همه خوبند و منطقی و همه اختلافشاتشون را بک یک بوسه حل میکنن و نفرت پفرت هم خبری نیست ازش.

ای ملت دروغگو و حقه باز که توی دنیای مجازی هم دست از حقه بازی تان برنمی دارید

26 October, 2007 12:29

***************
می دونم که بقیه خیلی منطقی تر جواب سوال شما رو می دن با این حال دوست عزیز بدونید بین این همه جمعیت کره زمین هستند کسانی که مشکلاتشون رو با منطق حل می کنند حال اگر شما و اطرافیانتون نمی تونید این کار رو بکنید دلیل نداره که بقیه رو به دروغگویی متهم کنید
هر چیزی که مغز گنجایش هضمش رو نداشته باشه دلیل بر عدم وجودش نیست




بفرمائید این آقا دیوونه است اگر با زنش دعوا کنه




زن -ساکن آمریکا-یازده سال ازدواج کردم-سی وشش سالم است-
بله ما دعوا میکنیم- سر چیزای ریز ودرشت- آخر هفته بیشتر دعوا میکنیم -خصوصا من نزدیک پریدم به همه چیز گیر میدم ما ولی همدیگر را دوست داریم و این به سر وکول هم پریدن هنوز بینمون را خراب نکرده- همه جوره هم داشتیم-بحث و فحش و ندرتابرخورد فیزیکی!هیچ کدوم هم مازوخیسم یا سادیسم نداریم-خودم معمولا زیاد به دل نمیگیرم ولی همسرم گاهی خیلی تو خودش میره و فکر میکنه که زن و شوهر نباید دعوا کنن -ولی من فکر میکنم که همسرم چون با مادرش بوده و باباش و مامانش با هم زندگی نمیکردن اصولا متوجه نیست که زندگی زناشویی دعوا هم بیش میاد!هر چند باید اعتراف کنم که مادر و بابام که زندگی خوبی باهم داشتن هم دعوا میکردن ولی تعداد کمتر-شدت کمتر و اصلا بددهن نبودن-اعتراف میکنم که من این ادبیات و لغات درخشان راکه بکار میبرم -دوست ندارم موقع دعوا و عصبانیت به کار ببرم و مثل همسرم ترجیح میدم مودبانه داد و بحث کنم- راستش یاد ناظم مدرسمون میوفتم وقتی بددهنی میکنم و چندشم میشه - ولی هرگز هرگز نمی گم دوست ندارم با شوهرم دعوام نشه-چون اون روز برای زن و شوهر موقعی است که همدیگر را نبینن! مثل ما که تو هفته دعوامون نمیشه!
در مورد اونهایی که میگن :دعوا و بحث ندارن هم هرگز باورشون نمیکنم و شدیدا معتقدم انسانها چیزی را بیشتر انکار میکنن که وجود داره- و اگر"بین این همه جمعیت کره زمین هستند کسانی که مشکلاتشون رو با منطق حل می کنن"و مثل ما به پر و پاچه هم نمیپیچن و هرگز شدیدتر از این را ندیدن همین "بحث منطقی" را دعوا تلقی میکنن!
و بهتون حق میدم که به مشکلات زندگی اعتراف نکنین- این فرهنگ لعنتی ماست که جلو دیگران آبروداری کنیم-شبیه همون حکایت میوه مجلسی! است-اینجا تو آمریکا میوه مجلسی مال اهل خونست و کسی سعی نمیکنه به بچش نده که مهمون بیاد بخوره و نفهمه تو این خونه چی میگذردمنهم سالها طول کشید تابیفایده بودن این موضوع را بفهمم- الان مهم نییت که شما بفهمین من وقتی عصبانیمبه ارواح اجداد شوهرم فحش میدم- مهم این است که دلم میخواد با تمام سختیها خونمون برا بچههامون و خودمون خونه باشه! هر وقت هم کسی این تیپ سوالها را بپرسه حتمان جواب میدم که آدمها بدونن همه براشون پیش میاد-




هر چیزی که مغز گنجایش هضمش رو نداشته باشه??????


هزلیات


خواندن این مطلب به افراد زیر 21 سال، تک فرزندان خانواده، ناتوان‌های ذهنی و پرتوان‌های جنسی، آدمهای فکلی، دوشیزه‌گان پا به بخت و کلیه کسانی که نام آلات جنسی خود را بلد نیستند توصیه نمی‌شود.


بعد نیایید و اه اه گویان سرتان را به دیوار کامنت‌دانی بزنید و برای من اظهار تاسف کنید و از وقتی که صرف خواندن این خزعبلات کرده اید غرامت بخواهید...یک قران هم نخواهم داد!



گویند سلطان محمود غزنوی جلوی پلکان قصر ایستاده بود که یکی از شعرای درباری (احتمالا عوفی) را دید و از او خواست که وقتی سلطان پا به پله اول می‌گذارد مصراعی بگوید که سلطان حکم قتلش را بدهد و وقتی سلطان پا به پله دوم گذاشت مصراع دوم را چنان بگوید که نه تنها اثر مصراع اول را از بین ببرد بلکه شاعر را شایسته پاداشی گران کند.


شاعر قبول کرد و سلطان پا به پله اول گذاشت.


شاعر گفت:


مادرت کان کرم بود و بداد از پس و پیش


سلطان محمود غضبناک شد و خواست گردن او را بزند که شاعر درخواست کرد یک پله بالاتر برود...سلطان ناباورانه یک پله بالاتر رفت و شاعر سرود:


به فقیران زر و میش و به یتیمان زر و مال


پنج بیت از این شعر زشت و زیبا را به مدد حافظه می‌نویسم.


مادرت کان کرم بود و بداد از پس و پیش


به فقیران بز و میش و به یتیمان زر و مال



یاد داری که تو را شب به سحر می‌کردم


صد دعا از دل مجروح پریشان احوال



وه که بر پشت تو افتادن و جنبش چه خوشست


کاکل مشک فشان با وزش باد شمال



عوفی خسته اگر بر تو نهد منع مکن


نام عاشق کشی و شیوه آشوب احوال


شما هم اگر شعر بی‌تربیتی و بانمکی بلدید در کامنت‌دانی بنویسید.



پي‌نوشت:


شاعري در روزنامه‌اي شعري نوشت با اين توضيح كه چون در سرودن اين شعر با كمبود واژه‌هاي مناسب روبرو بوده‌ام به ناچار از كلمات چيز و فلان استفاده كردم و مجبورم براي جلوگيري از انحراف ذهن منحرفين توضيح شعر را بنويسم!


شنيدم كه رستم فلان كاره بود (يعني جنگجو بود)


فلان جاي او اندكي پاره بود (يعني جيبش كمي پاره بود)


فلان چيز او تا دم پاش بود (يعني شمشيرش تا دم پاش بود)


فلان جاي من در فلان جاش بود ( يعني مثلا دستم در جيبش بود)


پي‌نوشت دوم:


چهار شاعر قرار گذاشتند كه هر يك بيتي راجع بع بديهيات بسرايد.


اولي گفت:


باد مهرگان خاصه در خزان


رنگ برگ را، زرد مي‌كند!


دومي سرود:


گر چماق تر خورد توي سر


جاي آن چماق، درد مي‌كند!


سومي گفت:


اسب اگر دود بر زمين خشك


گل نمي‌كند، گرد مي‌كند!


چهرمي ديد كه همه قافيه‌ها مصرف شده و چاره‌اي ندارد


لذا سرود:


مرد و زن اگر روي هم فتند


زن نمي‌كند، مرد مي‌كند!


عكس فوق را هم امروز صبح دريافت كردم و به زور به صدر مطلب چسباندم!

لطفا روی عکس کلیک کنید تا آن را بزرگتر و خواناتر ببینید.




پي‌نوشت سوم:


جناب گوشزد
من برای حریم خصوصی شما و عقایدتون احترام قائلم . اما از اونجا که وبلاگ یک مکان عمومیه و من در این مکان عمومی قرار گرفتم! ، این حق رو برای خودم قائلم تا بپرسم چرا شما تا این حد علاقمند به پرداختن به مسائل جنسی هستید؟ دلیل خاصی داره یا صرفا سرگرمیه؟
با احترام
سیامک اسلامی


و جوابيه بهرام كه البته جواب من هم هست و سوال او كه مي‌تواند سوال از شما هم باشد.


سیامک عزیز، اگر در خیابان یا پارک، زنی و مردی همدیگر را در آغوش گرفته و ببوسند و شما دارید از کنار آنها رد میشوید، چکار میکنید؟
1- می ایستید و به آنها زل میزنید.
2-چون یک محیط عمومی ست، آنها مجاز نیستند کارهای خصوصی شان را در این محیط انجام دهند کتکشان میزنید.
3- پیش رفته و ادعای سهم میکنید که: ما هم هستیم.
4- از کنارشان بی تفاوت رد میشوید و مزاحمت ایجاد نمیکنید؟

در مورد سواتان دقت کنید:"چرا شما تا این حد علاقمند به پرداختن به مسائل جنسی هستید؟ دلیل خاصی داره یا صرفا سرگرمیه؟" مسایل جنسی براستی در زندگی بشر آیا سرگرمی در حد پاسور بازی کردن است؟ شما وبلاگ نویس هستید، اگر قرار باشد بین وبلاگ نویسی و مسائل جنسی یکی را انتخاب کنید کدام را انتخاب میکنید؟ با خودتان رو راست باشید اگر بعد از خوردن و آشامیدن، سومین نباشد، چهارمین یا پنجمین است، در حد سرگرمی مثل سینما رفتن و کنسرت و تاتر نیست. شما کدام لذتجویی را برتر از آن میشناسید؟


اگر شما یا من یا دیگری به چیزهای لوکسی مانند نوشتن و اندیشیدن و هنر و علم و ...میرسیم فقط در پناه این است که این خوردن و نوشیدن و پوشیدن و سکسیدنمان برطرف شده است، و آخری حتی اگر نه با یک انسان، با کمک فانتزی و به شکل خودارضایی. فراوان شنیده ایم:انسانهایی که از لحاظ جنسی ارضا نمیشوند، انسانهای بیماری هستند.
براستی این سکس چه چیزی ست که تمامی علوم بر پاک و طبیعی بودن آن تاکید دارند اما طرحش در نزد عموم مکروه و حتی حرام است؟


سیگار کشیدن که مضر به سلامتی ست و کسی نیست که آن را تایید کند یا آدمکشی، یا دزدی، یا شکنجه و تمامی آنچه که زیانبار و دردآور است و غیرانسانی را میتوان در پشت هر تریبونی حتی رادیو و تلویزیون به بحث گذاشت اما چرا مجاز نیستیم ازین عمل ی که لذتبخش و سالم است و برای سلامتی ضروریست سخن بمیان آوریم؟ آقای سیامک عزیز، از شما میپرسم چرا؟

خود من هم به زودي كوتاه در اين باب خواهم نوشت.


روابط موازي...عقايد متقاطع

پی‌نوشت:


وبلاگ از نظر وجه رسانه‌ای باید به مخاطب توجه کند.

اگر مخاطبان وبلاگ در کامنت‌دانی و توسط ای‌میل از صاحب وبلاگ بخواهند که مطلبی را بردارد...به احترام آنان، و نیز برای خلاصی از غرغرهای مکرر زن وبلاگ‌نویس!، بهتر است آن مطلب را بردارد.

من هم طبعا کار بهتر را می‌کنم و این مطلب را حذف می‌نمایم.

عاقبت موتور‌سواری




عکس بالا را موتور سواران محترم ببينند. مواظب خودشان باشند و عبرت بگيرند.


اگرچه اين مرد در آمريکا بعد از ۶ ماه از بيمارستان کاملا سالم خارج شد ولی موتور سواران عزیز بدانند که اينجا ايران است.

اگر حتی يک چوب کبريت به ماتحتشان برود حسابشان با کرام الکاتبين خواهد بود!


پی‌نوشت سر‌ضرب!:


به یاری دوستی به قسمتی از آرشیو وبلاگ مسدود شده‌ام در پرشین بلاگ دست یافتم.


این عکس را از آن وبلاگ با توضیح مندرج در زیر آن به صورت یک جا به این محل منتقل کردم.

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes