يك نيمروز كاملا معمولي

از خواب بيدار مي شوم در حالي كه سرم درد مي كند.


سري به وبلاگم مي زنم...دو سه كامنت جديد با لحني غير دوستانه!


به جاهاي ديگر سر مي زنم...مردي با بيرحمي سنگسار شده است و نيشخند تمسخر آميز بربريت را بر مدرنيسم مي بينم.


دانشجويان دفتر تحكيم وحدت را دستگير كرده اند.


شرح ماجراي كودتاي نوژه و سينما ركس آبادان را هم در سايت هاي ديگر مي خوانم.


صبحانه نمي خورم و پياده به مطب مي روم...در راه اتوموبيلي كوچه يكطره شلوغي را خلاف آمده است و راه ستون اتوموبيل هاي روبرو را بسته است و عليرغم اين حاضر به عقب رفتن و راه گشودن نيست و اصرار دارد كه ستون اتوموبيل ها عقب بروند!


در مطب مريضي در حالي كه سياه پوشيده بود برايم شرح داد كه چطور در برابر ديدگانش اتوموبيل پيكاني دختر 9 ساله اش را زير گرفت و بند كوله پشتي دخترك به سپر ماشين گير كرد و راننده كه پسرك نوجواني بود هول كرد و خواست به سرعت فرار كند و دخترك كه به سپر ماشين گير كرده بود در حالي كه التماس مي كرد و فرياد مي كشيد بر روي زمين كشيده مي شد.


دو موتور سيكلت به تعقيب راننده پرداخته بودند و سرانجام وقتي او را گرفتند كه دخترك مرده بود.


مريض بعدي كه آمد جوان و پيرزني بودند كه تعرفه كارشان پنجاه هزار تومان مي شد و هر دو چانه مي زدند و تخفيف مي خواستند.


من ده هزار تومان به آنها تخفيف دادم و آنها اصرار داشتند كه سي هزار تومان بيشتر ندهند.


در همين حال منشي ام آمد و گفت كه خانم و آقاي جواني تقبل كرده اند كه بقيه پول آنها را بدهند.


پيرزن در اتاق ماند و جوان بيرون رفت ...نيم ساعتي كار مادرش طول كشيد و بعد با هم رفتند.


مريض بعد همان آقا و خانم جوان بودند.


از آنها تشكر كردم كه ده هزار تومان به اين مادر و پسر كمك كرده اند.


با تعجب گفتند كه چهل هزار تومان پرداخته اند!


گفتم كه آنها مي خواستند سي هزار تومان بپردازند و من نيز ده هزار تومان به آنها تخفيف داده ام و فقط سر ده هزار تومان داشتند چانه مي زدند.


مرد جوان در حالي كه آشكارا ناراحت شده بود گفت كه پسر پيرزن به او گفته است كه ده هزار تومانش را پرداخته است و چهل هزار تومان ديگر را ندارد و من هم كه پولم كم بود مجبور شدم كه در اين فاصله به بانك بروم و بقيه پول را فراهم كنم و برگردم.


ظهر به خانه برگشتم و در طول راه مي انديشيدم كه چقدر استرس براي يك روز كفايت مي كند.

پي‌نوشت:

دوست دارم بدانم عكس العمل شما در برابر زوج ماجراي آخر چه بود؟

از كامنت مسعود

مسعود عزيز
موقعي كه اينترن بوديم يك استاد اورولوژي داشتيم كه به ما نصيحت مي كرد اگر بيماري براي معاينه بيضه هايش به شما مراجعه كرد حتما در همان جلسه ابتدا او را توشه ركتال (معاينه از طريق فرو كردن انگشت در مقعد) هم بكنيد وگرنه بعدا مي رود و پشت سرتان صفحه مي گذارد كه رفتم يك ويزيت دادم دكتره برام خايه مالي هم كرد ولي اگر توشه ركتالش كرديد جرات نمي كند چنين حرفي را بزند!!با اين مقدمه چيني:

راستش احتمالا جوابم را باور نمي كني ولي من 15 هزار تومان از پول را با اصراربه آن زوج جوان برگرداندم تا هر دو نيمي از هزينه را داده باشيم ولي بعد خيلي حرص خوردم كه چرا چنين كلاهي سرم رفته است و از آنجا كه اين "بيمار گران" محسوب مي شد و شماره تلفنش را داشتم نقشه پيچيده اي كشيدم و 25 هزار تومان را از او پس گرفتم!!!

اينكه نقشه ام چه بود را هم نمي توانم بگويم چون نمي خواهم تخصص خود راافشا كنم.

22 نظرات:

اون ماجراي آخري مخصوصا خيلي جالب بود
عجب همه زرنگ و مرد رند شده اند

Man be jaye oon marde javan narahat shodam. Adam nadar bashe eibi nist vali age geda fetrat va nazar past bashe kheili eibe!!! Moteasefane farhange madi va manavi too keshvare ma har do zaeif shodan.

آدم مخش از ار می افته... مخصوصا اون دختر نه ساله..

تو آخه همه تنش هات پولی بیده جیگر!

بگم هوار ...بگم آه ....از این همه تفاوت متنفرم ...

همین فرق ها خوشی های اینجا رو بهم حروم کرده ! پست دیروزم نیمروز من بود که تو جاده بهشت قلبم فشرده بود . پی نوشتهایی نوشتم که رد سو تفاهم کنم و امدم اینجا سری زدم . بهتر از توضیحات من بود. به جای توضیح بیشتر پی نوشت آخر به اینجا لینک دادم با اجازه صاحبخانه البته !

صالح کهندل نزدیک به 5 ماه است که در زندان اوین به سر می‌برد و در مورد اتهاماتش هنوز هیچ پاسخی به خانواده و همسر آن ندادند
کامپیوتر و سی دی ها و آلبوم عکس‌هایش را ضبط کرده‌اند و بازجوها به صالح گفته‌اند ما می‌خواهیم تو و خانواده ات را اذیت کنیم و ما تو را همین جا زجرکش می کنیم . دوست عزیز از شما وهمه وبلاگ نویسان آزاده تقاضای حمایت داریم ما را در مقابل زورگویان تنها نگذارید
موفق و پایدار باشید

با اينكه از مرگ دخترك 9 ساله ناراحت شدم ولي ماجراي فريب دادن زن و مرد جوان توسط آن پسر نيازمند كمك بيشتر ناراحتم كرد.
چقدر بعضي ها پستند

سلام دكتر جان
يادت رفت بنويسي يه بنده خدائي هم اومده بود كه غدد لنفاويش چركي شده بود
!!!

ظاهرا قسمتي از متن را حذف كرده اي
درست مي گم؟

يه نيمروز رو چطور مي شه خاصش كرد ؟ و شاد ؟

نميشه ؟

تو مباحث يكسري مكاتب به اين مي رسند كه : "ديده شده " همان "بيننده " است

از نظر من : دنيا برآينده خوده ماست و در تعادل كامل ... همه چيش سر جاي خودشه ... سرجايي كه قرارش داديم ... دنياي من هم : چيزهايي كه خودم خواستم
دنياي اون دختر يا اون پيرزن يا اوني كه پول داده
ظاهرا بايد ابراز ناراحتي مي كردم : نه ؟؟

من مسئول اصلاح هيچ چيزي در جهان نيستم : من فقط مسئول خودم هستم
و اينكه ( از نظر من ) آراي خداي مهر با عقل و درون بيني : جفت بشه
و اخلاقيات بنا شده بر اساس ترس و بقا ، تبديل بشه به اخلاقيات زندگي و هستي سيال
از خودم شروع مي كنم هميشه
و مسلما ( باز از نظر من ) خود من هم ، جلوه ام در همه ي رويدادهاي بالا هست
بگذريم ... كه بحثي نداره : اما داستان اين نظر : مفصله

شاد باشيد و سلامت

راستي : از پرچونگيم معذرت مي خوام

اين آدرس بلاگ من كه ثبت نمي شه ... اينجا مي ذارمش : شايد كسي بخواد نظرم رو نقد كنه

dourandish.persianblog.com

مي بخشي صاحب خونه ها

چه ناراحت کننده . این همه اتفاق با هم برای یک نفر در یک روز فقط در کشور گل و بلبل ممکنه .

آدم های اين تيپی باعث می​شند ديگه کسی به نيازمندی کمک نکنه. اعتماد که از دست بره، انگار همه چيز از بين رفته... گوشزد جان دلمان هوايتان را کرده بود ها! ما اين روزها سرمان شلوغ است و وبلاگ گردی تعطيل است چه رسد به وبلاگ نويسی! اما دلمان که هوای کسی را بکند محال است کسی جلودارش شود .​اول به هاله بانوی آفتابی سر زديم و بعد آمديم بلاگ بوس"* شما!

* در زمان های گذشته اين اصطلاح به "دست بوس" معروف بوده اما در دنيای مجازی کنونی اين اصطلاح تغيير کرده و شده "بلاگ بوس" ؛)

همه وبلاگت رو خوندم. تمام پست ها رو
به صداقتت و صراحتت احترام می ذارم.چیزی که تو جامعه ما نایابه.
ترجمه یه ضرب المثل مازندرانی میشه:
نوکیسه چهل سال طول میکشه تا خان بشه خان بی پول هم چهل سال طول میکشه یادش بره خان بوده.
یه ضرب المثل انگلیسی هم هست که میگه پول باید سه نسل تو خونواده بچرخه تا اصالت پیدا کنه.

براي بار سوم كامنت مي گذارم
دوست دارم بدانم عكس العمل شما در برابر زوج ماجراي آخر چه بود؟

یه بار یه خانم دم نونوایی بهم گفت نون دونه‌ی چند؟ گفتم 60 گفت ای وای من ده تا می‌خواستم و پونصد تومن بیشتر همرام نیست. گفتم بقیه‌شو من می‌دم. وقتی ده تا نونشو گرفت رفت نونوائه گفت. 600 تومن هم مال خانم جلوئیتونو بدید:)) همه غش کردن خنده آخه من به خاطر اینکه خانمه خجالت نکشه اصلا نگاهش نمی‌کردم و با خانم پشتیم گپ می‌زدم. مردم ایران خیلی بد شدن:( کاش آخرین پست وبلاگ عمو اروند رو بخونی تا ببینی آدمای خوب هم تو دنیا هست..

چند روز پيش همشهري درباره گروه كفتارها نوشته بود. گروهي كه سراغ پسركهاي كم سن وسال ميرفتند و به آنها ميگفتند كه مزاحم نواميس آنها شده‌اند و براي اثبات خلاف آن بايد سوار موتور ميشدند و پيش دختر مورد نظر ميرفتند تا دختر آنها را شناسايي كند اما به جاي آن به جنگلهاي لويزان ميرفتند و او را رها ميكردند و ميگفتند فرار كن. بعد دنبالش مي‌كردند و 7 نفري به او تجاوز مي‌كردند. اين گروه حتي بادختران فراري و دختران دچار كمبود عاطفي نيز اين عمل را تكرار كرده‌اند.مهمتر اينكه رييس اين گروه بازمانده گروه قبلي بوده و فقط 21سال سن دارد.
جالبه كه ما تمامي ابزارهاي فرهنگي و اجتماعي و سياسيمون در خدمت مذهب است ولي وحشي و كلاهبردار و لات و چاقوكش و ... داره با سرعت زيادي در كشورمان توليد ميشه...

سلام دوست عزیز
صفحه قشنگی داری. با نوشته جالبی در مورد ایرانیها رو به رو شدم.. یک نظرسنجی توسط موسسه آمریکایی "فردا، بدون ترور" در ایران صورت گرفته که خیلی جالبه. آن را در پست جدید لینک کردم. سر بزنی خوشحال میشوم.

نمی‌دونم ماجرای کارتون مورچه‌خوار و اتوبوس جهانگردی یادتون هست یا نه ... من خیلی کم میام اینجا امشب هم دلم گرفته بود و برای فرار از خودم به دنیای مجازی رو آوردم .اون ماجرای دختر نه ساله خیلی بیشتر ناراحتم کرد کاشکی نمی‌گفتی! حالا منم حالتون رو می‌گیرم اگر خودآزاری دارید اینجا رو هم ببینید http://peaper.blogfa.com/post-104.aspx
در ضمن این لینک به من ربظی ندارد.

در مورد آن زوج جوان اگر من جای آنها بودم نتیجه می‌گرفتم که این دکتر خودش بهتر میدونست و دخالت کار درستی نبود.
شما هم نباید پول را پس می‌دادید ولی وقتی هم دادید نباید پس می‌گرفتید .شما هم مسوولیت اشتباه خودتون را نپذیزفتید و نقشه کشیدن اخلاقی نبود.

دکتر جون اين جکه رو از يکی از دوستان اصفهانی گرفته ام، داغ داغ هست! حداقل برای من:

زن يه دکتر اصفهاني ميميره روي سنگ قبرش مينويسه:آرامگاه زري همسر دکتر رحيمي،متخصص اطفال،مطب خ جلفا ،کوچه سوم ساعت پذيرش 8-2 تلفن 2289650

in 25000 akhar mahshar bud:))

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes