ازدواج با پیش شرط فداکاری

در دوران اینترنی، یکی از دختران هم‌کلاسی ما با آقای مهندسی عقد کردند و بنا بود که چند ماه دیگر عروسی کنند که به‌‌ طور ناگهانی عروس خانم تقاضای طلاق کرد و از هم جدا شدند.
کاشف به عمل آمد که عروس در حین عشق‌بازی متوجه توده‌ای در یکی از بیضه‌های داماد شده است و پس از بررسی‌ها مشخص شده که سرطان بیضه است.
یکی از بیضه‌های داماد توسط جراحی خارج شد و چند جلسه هم رادیوتراپی به عمل آمد ولی با وجودی که .سرطان بیضه نسبتا خوش خیم است ولی عروس خانم حاضر به ریسک نشد و طلاق گرفت.


چند سال پیش یکی از آشنایان عاشق دختری شد و پس از ماهها رفت و آمد و شناخت و خواستگاری قرار ازدواج گذاشتند.
دو سه روز قبل از ازدواج، داماد به ناگهان تغییر عقیده داد و بدون ذکر دلیلی انصراف خود را اعلام کرد.
هر چه عروس و خانواده‌اش و سایر دوستان با ابراز شگفتی از این تغییر عقیده ناگهانی علت را سوال می‌نمودند داماد دلیل نمی‌آورد و حتی حرف نمی‌زد.


بعد از چند ماه که آب‌ها از آسیاب افتاد داماد برای برخی از دوستان که شدیدا به او معترض بودند شرح داد که در روز انصراف عروس به او اطلاع داده است که کاملا کچل است و موهای سرش در کودکی در اثر بیماری کاملا ریخته است و آن مویی که بر سر اوست کلاه گیس است.


شما اگر بجای این داماد یا آن عروس بودید چه می‌کردید؟

پی‌نوشت:

از دیشب تا به حال هر کار می‌کنم نظرم در کامنت‌دانی درج نمی‌شود و نمی‌توانم به فرمایشات شما پاسخ دهم.

بنابراین تصمیم گرفتم که یک توضیح کوچک در اینجا بنویسم.
هر دو زوج فوق‌الذکر چند ماه بود که به هم علاقه داشتند و ممکن است عاشق و پر شور و شر نبوده باشند ولی در علاقه‌مندی آنان به همدیگر شکی نیست.

اما قضیه وجوه دیگری هم دارد...در مورد اول خطر مرگ هر چند کم (چند در صد) زندگی مرد را تهدید می‌کرد و این برای زن که پزشک بود و ابعاد خطر و احتمال مرگ همسر آینده و نیز دردسرهای چند سال پیش رو را خوب می‌دانست یک ریسک محسوب می‌شد ولی بعد از 5-4 سال این خطر در صورت عدم عود بیماری مرتفع می‌گشت اما در مورد دوم خطر جانی هیچیک از زوجین و بالطبع زندگی زناشویی را تهدید نمی‌کند ولی مشکل دایمی خواهد بود.

در مورد اول زن اگر ازدواج می‌کرد می‌توانست با افتخار خود را به همه اطرافیان به عنوان یک "بانوی فداکار" معرفی کند ولی در مورد دوم مرد حتی نمی‌توانست این مسئله را به کسی بروز دهد و بابت این فداکاری از او تقدیر شود!

در عالم واقع، ازدواج، عشق و سکس سه مقوله کاملا متفاوتند که ممکن است با هم یا بدون هم حادث شوند یعنی می‌توان با کسی ازدواج کرد و عاشق دیگری بود و با سومی سکس داشت.

ازدواج یک قرارداد شراکت است...هر کس سهمی به میانه می‌گذارد و سود خود را می‌جوید.

نمی‌توان کسی را به سبب گریز از این شراکت شماتت کرد...شاید سود خود را در آن نمی‌بیند.

101 نظرات:

123 امتحان می‌کنیم.
هم بلاگر فیلتر است و هم بلاگرولینگ!
جانم بالا آمد تا این مطلب را گذاشتم اینجا.
حالا تست کنم ببینم کامنت دانی درست است یا نه؟

گوشزد جان
جای این‌ها بودم نمی‌دونم چیکار می‌کردم چون احساسی به آقا دامادهای فوق‌الذکر ندارم. اما خودم در مقابل سی‌با به همچین موردی برخوردم(البته نه بیضه‌اش غذه داشت و نه کچل بود) ولی دو مشکل اساسی ممکن بود پیش بیاید که خیلی بدتر از این دو بود. وقتی مشکلش را می‌گفت حالت سکته داشت و صداش می‌لرزید و عشق از نگاهش پیدا بود. اما این حق رو برای من قائل بود که بدونم ممکنه(فقط ممکنه) خیلی زود بیوه بشم(خدا اون روزو نیاره )و یا بعد از چندسال فلج بشه.
من حتی نرفتم از دکترش بپرسم که آیا راست می‌گه یا نه.
خندیدم و بهش گفتم اگه حتی یکماه زنده باشی یا سالم باشی باهات ازدواج می‌کنم. گفت حتی نمی‌خوای چند روز فکر کنی. گفتم نه. مجبورم همون‌طور که هستی تحملت کنم:)
الان هم نمی‌دونم اگه واقعا فلج بشه می‌تونم از نظر روحی دووم بیارم یا نه. اما فکر می‌کنم اگه واقعا آدم یکیو دوست داره باید با تموم عیب‌هاش دوستش داشته باشه. البته به شدت و حدت عشق هم بستگی داره. و به درجه ی انسانیت و حتی درجه‌ی کمرویی و رودروایسی..
اونایی هم که انصراف می‌دن سرزنششون نمی‌کنم. چون اونا هم صادقانه جواب دادن.
پسری از دوستان ما بعد از نامزدی انصراف داد. بعد با خجالت تعریف کرد که سینه‌های عروس خانم خیلی کوچیکه و اون سینه‌ی بزرگ دوست داره.
دختری هم می‌شناختمم که فک بالاش یک ردیف 16 تایی دندون مصنوعی داشت و به هیچ خواستگارش هم نگفت. تصمیم داشت تا وقتی شوهرش نفهمیده بهش چیزی نگه و همین کارو هم کرد. تا وقتی که من ازش خبر داشتم خوشبخت بود. فقط موقع درددل گفت خیـــــــــلی می‌ترسه شوهرش بفهمه و طلاقش بده... من اگه بودم همون روز اول همه چیو می‌ذاشتم کف دست طرف!
من هیچکدوم از این آدمها رو سرزنش نمی‌کنم که چرا مثل من نیستن. هر کی یه جوریه دیگه.
کاش خودت هم می‌گفتی که اگه جای داماد آخری بودی و خانمت مو نداشت تو چیکار می‌کردی ؟
یا کسی که همسرش بگه من بیماری دارم که نمی‌تونم هرگز بچه‌دار بشم...خیلی مثال‌ها هست...

اوه... این کیه که این‌قدر طولانی نوشته. مگه اینجا وبلاگته زیتون خانوم؟!

سلام
بستگی داره که عشقی وجود داشته باشه یا نه.اگه صرفا یه ازدواج بدون رابطه ی قبلی باشه لزومی نداره که آدم فداکاری کنه....اما اگه بعد از ازدواج مشکل به وجود بیاد قضیه فرق می کنه اینجا باید فداکاری کنی و به کمرت نارنجک ببندی و بری زیر تانک...

ببین گوشزد جان همه این موضوع ها به عشق و علاقه طرف مقابل و مهمتر از اون طرز فکر عروس و داماد بستگی داره و کاملن شخصیه.
بسته به اینکه شما آدم عقلانی باشین یا احساسی
اگر فرض کنیم من که فوق العاده آدم احساسی هستم در اوج یه رابطه با شخصی متوجه بشم که او هرگز بچه دار نمیشه به خاطر عشق عمیقی که دارم و احترام به اون حس قشنگم توی رابطه باقی می مونم.اما یه دختر دیگه که عقلانیه و در همون درجه عشقی که من قرار داشتم قرار بگیره وقتی متوجه بشه که طرف بچه دار نمیشه رابطش رو ترک کنه.
پس عکس العمل هر فرد توی این شرایط بستگی به نگرش و طرز تفکر اون داره و از فردی به فرد دیگه تغییر می کنه

عروس اولی پرشک بوده و واسه همین منطقش و اطلاعاتش کار دستش داده.شاید اگر یه آدم معمولی بود ازدواج میکرد.
من ازدواج میکردم.
اما در مورد زن کچل نمیدونم چی بگم. چون من مرد کچل هم دوست ندارم.
شاید اگر خیلی عاشقش بودم میبردمش مو بکاره.

من پسرم و 39 ساله و مجرد
در مورد اولي نميدونم ولي در مورد دومي بدون ذره اي شك و ترديد همان كار را مي كردم و منصرف مي شدم چرا كه اون دختر مشكلش را بايد ابتدا مي گفت نه چند روز مونده به ازدواج/
گفتن واقعيت زمان داره

گوشزد جان
به جای این سوالات یه فکری به حال قسمت پیامگیرت کن که پدر آدم در میاد تا بتونه اسمش و نام وبلاگش را بنویسه
بعد هم من تا قبل از ازدواج زیر بار عروس کچل نمیرم ولی به قول امید ، پس از ازدواج در هر شرایطی نوکرشم تا ابد !

سلام گوشزدی! :)) خوب اگر من میخواستم ازدواج با سبک خواستگاری کنم، حتما همین کار رو میکردم! ولی از اونجا که چنین ازدواجی حتی در تصورم هم نمیگنجه،و اگر درروابط احساسی دیگه ای نسبت به اون مرد قرار داشتم، هر چند که نمیشه آدم صد در صد در مورد خودش نظر بده و تا در موقعیتی قرار نگرفته نمیتونه کاملا بگه که چه عکس العملی نشون میده، ولی احتمالا ازش جدا نمیشدم. اسمش رو هم فداکاری نمیگذاشتم، چون حتما اونقدر چیزهای با ارزش درش میدیدم و ازش دریافت میکردم که این مساله رو به عنوان یک نقص در کنار کمالات دیگه قبول میکردم. کلا با نظر زیتون کاملا موافقم

من به عنوان يه پسر کچل، ببخشيد، به عنوان يه پسر مجرد فکر می کنم واقعاً تا آدم تو اون شرايط قرار نگيره نمی‌دونه چی بايد بگه، به نظر من هردوشون کار درستی کردن چون من معتقدم اغلب کسايی که اينجور وقتها عيب طرف مقابل رو نديده می‌گيرن (البته اگه بشه هميشه اسمشو عيب گذاشت) يه جورايی تو رو دربايستی گير می‌کنن يا يه حسی مشابه اون. بهتره آدم حداقل با خودش روراست باشه. بعضی از دوستان موضوع عشق و عاشقی رو پيش کشيدن، تو رو خدا نگيد عشق و علاقه باعث می‌شه اين چيزا بی ارزش شه اينا مال اون اوايله که آدم دچار جو گرفتگی حاد(!) می‌شه (اصطلاح علمی رو داشتی دکتر؟). من سه سال تموم با يه دختری دوست بودم و قرار ازدواج و قربونت برم و فدات بشم و تو رو خدا بذار من واست بميرم و خونواده‌ها رو با هم آشنا کن و از اين جور کارا، دختری که هم از نظر سرو ظاهر و هم از نظر تحصيلات هيچ برتری‌ای نسبت به من نداشت که هيچ بلکه در سطح پايين‌تری هم قرار داشت ولی دو سه ماه پيش کاملاً بی مقدمه بهم گفت چون وضع ماليت خوب نيست ديگه منو فراموش کن. همين، تموم شد رفت پی کارش. اون عشق و علاقه هيچ کاری نتونست از پيش ببره و در عرض سه سال و حتي قبل از ازدواج تسليم يه همچين موضوعی شد.

من اگه به جای داماد اولی بودم می گفتم به تخمم!

شما هم عجب سؤالهايی ميکنی...

بستگی داره. نقص جسمی که صرفاً ظاهری باشه گمون نکنم که باعث بشه عشق و علاقه‌ام به طرفم از بين بره (ميگم گمون نکنم، چون تجربه‌اش رو نداشته‌ام که بتونم با قاطعيت بگم). اما اگه به عنوان مثال متوجه بشم که نميتونه بچه‌دار بشه، يا يک عمر مراقبت و نگهداری لازم داره، يا بيماری وخيم ارثی داره، يا بيماری بغرنج روحی، ممکنه که روی تصميم‌گيريم تأثير بذاره.

در مورد عنوان نوشته هم بگم که من ازدواج با خانمی که سرش مو نداره يا آقايی که يک بيضه کم داره رو فداکاری نميدونم!

دکتر گوشزد جان بعید است داستان زن زیادی آل احمد را نخوانده باشيد. اين ماجرای دومی خيلی شبيه آن داستان بود.
راستش نمی دانم. در این موارد باید بود و در شرایط احساسی مورد نظر قرار گرفت. بلکه بشود خانم کچل دروغگو را هم دوست داشت. شما هم چه سوآلها می پرسيد!
يک چيز را نفهمیدم: خوش خيم بودن سرطان بيضه چه ربطی به ريسک خانم دکتر داشته؟
ظاهراً ریسکی که در بین بوده این است که سرطان به تنها بیضه ی باقی مانده هم آسیب برساند. خب می توانست بگذارد بعد از این اتفاق طلاق بگیرد. در این موارد هم قوانین ما خیلی آسان هستند چون بیضه جزو شرایط ضمنی عقد است و سلب آن موجب ابطال می شود!
ریسک محتمل دیگر شاید ارثی بودن این سرطان بوده. در هر صورت اگر کمی درباره ی ماهیت ریسک توضیح بدهید ممنون می شوم.

اگه ازدواج از نوع سنتی و خواستگاری مامانا نبود ومن اون ادم رو دوست داشتم و با شناختی که از خودم دارم احساستم به عقلم می چربه بدون هیچ مشکلی به رابطه ام ادامه میدادم وحتما باهاش ازدواج می کردم ...ولی وقتی پای ازدواج به قول معروف عاقلانه در میون باشه ادامه دادنش سخته

I think it is normal, only the person should inform sooner; they can accept each other or not; that’s all.

سلام.
ازدواج و آينده اي كه از اين ازدواج براي خودمون در نظر مي گيريم مهمه. من درباره بيماري داماد پرس و جو بيشتري مي كردم اگه موضوع خيلي جدي نبود به احتمال زياد ازدواج مي كردم. اما اگه جاي داماد بودم به طور حتم همه چيز رو بهم ميزدم چون ادامه رابطه با آدمي كه تكليفش با خودش روشن نيست و تو رابطش شفافيت و صداقت رو نداشته سخته.

گوشزد عزيز
به نظر من اگه آدم بخواد خواستگاري بره و نسبت به كسي كه داره مي ره براي زندگي آينده اش انتخاب كنه حس خاصي نداره معلومه كه بايد مرغوبترين ( با معيارهاي خود شخص ) رو انتخاب كنه.
اما در روابط عاشقانه مسئله فرق مي كنه.اگر عاشق باشي اين مسائل در حاشيه قرار دارد
البته نبايد فراموش كرد يك عمر با يك خانم كچل هم زندگي كردن بد دردي است.
من هم دوستي داشتم كه به دليل اينكه در آزمايشات خانم كمي مشكل وجود داشت ( نه مشكل حاد ) نامزدي رو بهم زد.

man ham se sute talagh midadam
chun age ye mard bud hatman zana ro talagh midad

اگر جای عروس اولی بودم طلاق نمی گرفتم و ادامه می دادم حتی به قیمت بچه دار نشدن . ولی اگر جای داماد دومی بودم طلاق می دادم به خاطر دروغ گفتن.

این موضوع به میزان دوست داشتن برمیگرده ولی در کل به نظر من نه باید زیاد احساسی عمل کرد نه کاملا منطقی. اگه احساس و منطق با هم حکم کنند همیشه نتیجه عالیه.

اگه کمتر از یکسال از آشنایی ودوستیمون میگذشت دقیقا همون کارهارو میکردم. بعدش دیگه نه. اگه از اول میدونستم بهترین تصمیم رو میشد گرفت هر چند اگه انصراف باشه. بهرحال بقول عزیز دردونه هر چی هم ژست بگیریم ما هم یه جور آنیمالیم! ولی اگه حالا بعد از چند سال زندگی به همچین اموری بر بخورم مثل دیروزش که نمیدونستم میمونه! تنها نگران سلامت جسم و روح طرف مقابل هستم و بس... خب اینجور مسائل بیشتر در ازدواجهای سنتی پیش میاد.

اگر عاشقش بودم می ماندم. از کجا معلوم بعد از ازدواج تصادف نکند، پایش نشکند، کور نشود، کر نشود، فلج نشود، ... و در آینده ای نزدیک نمیرد. دلیل محکمی برای جدایی نیست.

سلام گوشزد جان
من اگه یکی رو دووست داشته باشم باهاش می مونم.
چه کچل باشه یا اینکه بچه دار نشه.چون مهم خودشه.
حتی اگه سالم باشه هم چه بسا بعدا مشگل دار بشه.
البته به شرطی که اگه مشگل داره از اولش راست بگه و دروغ نگه!
موفق باشی

آدمی که می‌ذاره چندروز قبل از عروسیش میگه ۳تا چیز نداره (حداقل)
۱-اعتماد به نفس
۲-صداقت
۳-لیاقت زندگی با من

من و شوهرم هر دو قبل از ازدواج همديگرو ديديم ، شوهرم گفت كه ms داره و ميخواست كه من بدونم ، خود من هم موهام كم هنوز هم ، تصميم گرفتيم ازدواج كنيم ، بعد از 6سال زندگي مشترك معلوم شد كه تشخيص مريضي شوهرم درست نبوده، ولي من هنوز هم موهام كم ولي اين باعث هيچ ضربه اي به زندگيمون نشده، تصميم دارم مو بكارم ، توي اين دورو زمونه هيچ چيز نشد نداره ، ولي صداقت و شرافت و عشق هم هيچ جايگزيني نداره.
هر روز هم كه بيشتر همديگرو شناختيم بيشتر به هم علاقه پيدا كرديم ، سعي كرديم اساس زندگيمون رو بزرگتر انتخاب كنيم.

کچلی قابل تحمل تر از بی بیضگی است رفیق ! اما جدا از شوخی همه چیز به خود ما بر میگرده اینکه چقدر وجودمون رو در وجود طرف حل کردیم اونقدر دوستش داریم که با این اوصاف ترجیح بدیم پیشش برای هیشه بمونیم ببین اینجاست که حد فاصله دوست داشتن و انجام وظیفه ( فقط ازدواج کردن ) روشن می شه تو چون مادرت رو دوست داری اگه بهت بگن مادرت فقط 2 روز دیگه زند ه است می گی خب پس مامان جون بای بای؟؟؟
مسلمن نمی گی چون دوستش داری و براش نگرانی و می مونی چون حس می کنی بهت احتیاج داره می مونی تا کمکش کنی حالا اگه مردی یا زنی نسبت به شخص طرف مقابلشون هزار بار می گه دیوونه ات ام و بی تو هرگز اما توی این جور جاها جا خالی می ده یعنی هرگز مفهوم دوست داشتن رو در ک نکرده و صد البته که کار سختیه و خیلی از ماها با طرف مقابلمون زندگی می کنیم در حالیکه نه دوستش داریم نه حتی بلدیم که دوستش داشته باشیم اما هراز بار ادعای عشق میکنیم
متاسفانه

من که حاضر نیستم با آدم مریض ازدواج کنم.

والا واقعيتش معتقدم که آدمها اونقدر پيچيده اند که اصلا نميشه هيچ نسخه ای پيچيد. چه بسا که هم اون اولی و هم دومی با هم ازدواج ميکردن و بعد روزی صد بار خانمه مشکل اقا داماد رو و در مورد دوم هم آقاهه کچلی خانم رو به رخش ميکشيد و هر جرو بحثی که داشتن آخرش به اين موضوعات مرتبط ميشد اينه هردو خوب کاری کردن
اصلا هر کی هر جور دوست داره ميتونه زندگی کنه و انتخاب کنه به ما چه که قضاوت کنيم

من حال کردم با اين منطقت که گفتی ازدواج و عشق و سکس سه مقوله ی جدا از همند . تا حالا حرف به اين درستی نشنيده بودم . بواقع اگر ما به عنوان مرد بپذيريم که زنی که با ما در ارتباطه چه جایگاهی (منظور از این سه تا ) داره و یا به عنوان یک زن بدونیم که ما چه نقشی داریم خیلی از مسائل آدما حل میشه .

این جملات آخرت محشر بود:
در عالم واقع، ازدواج، عشق و سکس سه مقوله کاملا متفاوتند که ممکن است با هم یا بدون هم حادث شوند یعنی می‌توان با کسی ازدواج کرد و عاشق دیگری بود و با سومی سکس داشت.

ازدواج یک قرارداد شراکت است...هر کس سهمی به میانه می‌گذارد و سود خود را می‌جوید.

دارم فکر می‌کنم این سوال‌ها رو از کجا طرح می‌کنی؟ خوبه تو معلم نشدی ها :دی
حالا گذشته از اینا نقص عضو مهمه اما دیگه یک بیضه نداشتن خیلی فداکاری نمیخواد باز معلولیت‌های بیشتر مثل عدم توانایی در راه رفتن بیشتر.
فکر میکنم دو نفر باید زودتر به هم این ماجراها رو اطلاع بدن که مثلن روز عروسی داماده اگه بفهمه مثلن عروسه موهاش کلاه گیسه خوب تشنج می‌کنه دیگه :دی

اما برای فیلترینگ‌ات یک پست نوشتم که دوای درد تویه. خودم هم دارم ازش استفاده می‌کنم خیلی عالیه و همه جا بازه:
http://www.dreamlandblog.com/2006/10/29/i/01,03,15/

دارم فکر می‌کنم این سوال‌ها رو از کجا طرح می‌کنی؟ خوبه تو معلم نشدی ها :دی
حالا گذشته از اینا نقص عضو مهمه اما دیگه یک بیضه نداشتن خیلی فداکاری نمیخواد باز معلولیت‌های بیشتر مثل عدم توانایی در راه رفتن بیشتر.
فکر میکنم دو نفر باید زودتر به هم این ماجراها رو اطلاع بدن که مثلن روز عروسی داماده اگه بفهمه مثلن عروسه موهاش کلاه گیسه خوب تشنج می‌کنه دیگه :دی

اما برای فیلترینگ‌ات یک پست نوشتم که دوای درد تویه. خودم هم دارم ازش استفاده می‌کنم خیلی عالیه و همه جا بازه:
http://www.dreamlandblog.com/2006/10/29/i/01,03,15/

مار نون نکاح چون بزدت
ای به حری و رادمردی طاق
هان وهان تا ز کس طلب نکنی
هیچ تریاق به زطای طلاق
انوری

سرزمین رویایی عزیز
مسئله نداشتن یک بیضه نیست بلکه بیشتر احتمال عود کانسر و عواقب آن (و احتمال هر چند کوچک مرگ)است.
از توپارک هم چندی است استفاده می‌کنم ولی سرعتش در بیشتر موارد کم است.
از اینکه به فکر من بودی ممنونم.

اون منطقت که والا و همایون خیلی باهاش حال کردن منطق آدمهای پستی است که به هیچ چارچوبی باور ندارند.
تقلیل ازدواج به یک شراکت(اقتصادی) نادیده گرفتن عشق و احساسات والای انسانی است.
جدا برات متاسفم آقای دکتر!

رضای عزیز
از ابراز تاسفت سپاسگزارم ولی دقیقا نمی‌دانم که این ابراز تاسف برای چیست.
از طرف همایون و والا وکالت ندارم ولی خودم، همانطور که تو گفته‌ای، تا اطلاع ثانوی به هیچ چارچوبی اعتقاد ندارم اگرچه آن را لزوما با پستی مترادف نمی‌دانم.
اما از جملات من فقط بر می‌آید که عشق و ازدواج دو پدیده مجزا هستند ولی مانعته‌الجمع نمی‌باشند!
این که تقلیل نیست...برعکس تکثیر هم هست!

living in Denmark, I had never heard this before: beeing married to one,beeing in love with another one and having sex with the third one .Is this Iranian post modernism?

"در عالم واقع، ازدواج، عشق و سکس سه مقوله کاملا متفاوتند که ممکن است با هم یا بدون هم حادث شوند یعنی می‌توان با کسی ازدواج کرد و عاشق دیگری بود و با سومی سکس داشت."جداً اینطوری فکر میکنی دکتر یا داری شوخی میکنی؟

دکتر جون چهارتاش بکن که مسلمونها هم مشتری بشن! مثلاً سه گانه ازدواج و عشق و سکس رو تبدیل کنید به چهارتایی «ازدواج، دوستی، عشق و سکس» که باز هم از هم جدا هستند.
از شوخی گذشته، درستی این حرف شما به نظرم آن قدر واضح است که از تعجب و نفرت و تأسف بعضی دوستان کامنت نویس سر در نمی آورم.
اين هم لينک کتاب زن زيادی جلال آل احمد که مجموعه ای از داستانهای کوتاه است. با ctrl+F می توانید داستان کوتاه زن زیادی را هم ببینید و مقایسه کنید با ماجرای مذکور.

براي خود من مشابه پيش امده .. يك زماني با مردي كه دوستش داشتم نامزد بودم وقتي فهميدم دو تا خواهرش اسكيزوفرني دارند و مادرش افسردگي بهم زدم. چون نه در فاميل درجه اول . ولي درجه دوم من هم ناراحتي و بيماري رواني بود و من بر اين باور بودم كه تا حدودي ارث در اينگونه بيماريها موثر است و بچه هاي من دچار ميشن و من ميخواستم بچه داشته باشم .اون اولش باورش نميشد و كمي هم جو را بر عليه من پيش برد و تا مدتي حتي بام حرف نزد.
ولي مدتي بعد كه حاضر شد يك بار ديگه دلايل من را دقيقتر! گوش كنه شايد بالاجبار دست از خاله زنك بازي برداشت.

امین جان
از لینکت ممنون.
خیلی شباهت جالبی بود.
سپهر و رامین عزیز
این که عشق و سکس ملازمان همیشگی ازدواج باشند و بدون آن وجود نداشته باشند همانقدر غیر واقعی است که تصور کنیم همه ازدواج ها همیشه با عشق و همیشه با سکس همراهند!
وقتی شما ازدواج های متعددی را می بینید که سال ها بدون عشق و بدون سکس دوام آورده است به وضوح به این نتیجه می رسید که ازدواج یک شراکت اقتصادی است.

سلام...اون پزشکها هستند که به همه آدما به چشم قرار داد نگاه می کنند که بیمار نگون بخت باید جون و پولش رو بذاره وسط و حتما هم یکیشو از دست میده.کی گفته که ازدواج و عشق و سکس سه مقوله متفاوتند؟؟؟؟ به جز شما؟
ازدواج بدون عشق به چه دردی می خوره؟

راستش اول می خواستم بنویسم در مورد دومی که کاملاً بهش حق می دم، اما در مورد اولی نمی دونم اگر جای اون خانم بودم چیکار می کردم، اما به این نتیجه رسیدم که اتفاقاً می دونم! اینی که می گین ازدواج یک قرارداده کاملاً درسته، هرچند که صرفاً فقط اقتصادی نیست، یه جورایی اجتماعی هم هست. (مثلاً به واسطه قوانین ایران شما فقط با داشتن این قراداد اجتماعی می تونین با یک جنس مخالف تو یه هتل اتاق مشترک بگیرین و خیلی چیزای دیگه). در این مثال های شما هم هدف از ازدواج همون قرارداد اجتماعی بوده (هرچند که بوجود اومدن درصدی هز علاقه هم کاملاً طبیعیه. ولی این علاقه معلول شراکت بوده. نه اینکه علاقه عامل و انگیزه ای برای شراکت باشه).
ازدواج در هر صورت یک معامله است. اما پارامترهای هر کس برای این معامله می تونه متفاوت باشه. برای یکی این معامله انجام می شه چون صرفاً و به هر قیمتی می خواد با شخص خاصی (مثلاً کسی که بهش علاقه داره) شریک بشه. اما برای دیگری مساله اصلی انتخاب یک شریکه و به همین دلیل می گرده تا شریکی با بهترین شرایط و معامله ای با بیشترین سود ممکن رو انتخاب کنه. پس من هم اگر جای هر کدوم از این آدما بودم (که از نظر من از دسته دومن) و می خواستم شریکی انتخاب کنم سعی می کردم این قرارداد رو طوری تنظیم کنم و با کسی قرارداد ببندم که ریسک کمتری داشته باشه و امتیاز بیشتری بگیرم. هرچند که شخصاً اصلاً تمایلی به همچین روشی و همچین شراکتی ندارم!

i think you use bad terminology: marriage is an institution

there are many theories on the necessity of institutions and their economic and noneconomic functions

in one of previous discussions i mentioned that traditions reduce many costs in the society

marriage is similar, it reduces many costs, but it has its own problems

if you are really interested in theories behind institutions, and you are happy with reading in english, then you can look at the economic literature on marriage, race and so on which started in early 70s
Garry Backer from University of Chicago is a good start, he has a blog by the way

anyway, what you say is not that bizare and has a strong rationale behind

ازدواج باید عاقلانه باشه،اما سکس و عشق هیچ کدام عاقلانه نیست.
از این نظر با شما موافقم. اما نمیشه هم با انصاف بود وهم این موضوع راعملی کرد.حسادت آدمو می کشه!!مردا رو هم غیرت!
داستان لیلا رو که یادتون هست

گوشزد عزیز
در مورد دو مثالت فکر کنم بسته به موقعیت تصمیم میگرفتم شاید اینقدر بودن با طرف مقابل برام لذت بخش بوده باشه که مشکلات بزرگتر رو نیز تحمل کنم شابدم نه . نمیفهمم ایناییکه قسمت آخر نوشتتو زیر سوال میبرن از این همه خونه مجردی که متعلق به متاهلیم پولداره بیخبرن یا مثلا فکر میکنن که تو اون خونه ها آدما شطرنج ریاضت میکشن ؟ دوستی داشتم که عاشق پسری بود که نمیتونستن باهم ازدواج کنن و نهایت آرزوش این بود که روزی ازدواج کنه که به راحتی بتونه با معشوقش سکس داشته باشه .اما فکر میکنم اگه تنوع طلب نباشیم ترجیح میدیم که همه این سه مورد یکجا خلاصه بشن اینجوری به صرفهتره

«اين که عشق و سکس ملازمان هميشگی ازدواج باشند و بدون آن وجود نداشته باشند همانقدر غير واقعی است که تصور کنيم همه ازدواج ها هميشه با عشق و هميشه با سکس همراهند!»
اين حرفتون تا حدودی درسته، کََما اين که خيلی از افراد بارها سکس داشته‌اند و بارها عاشق شده‌اند بدون اين که ازدواج کرده باشند؛ اما فکر من از درک اين موضوع که ازدواج يک شراکت يا يک معامله اقتصاديه عاجزه.
اصلاً اجازه بديد جسارت کنم و ازتون بپرسم که:
آقای دکتر! خود شما موقع ازدواج چه سودی رو می‌جستيد؟

دوست عزیز، یه شبنم دیگه!
وجود "این‌همه خونه مجردی متعلق به متأهلین" هیچ‌وقت نمی‌تونه توجیهی باشه برای انجام این کار، مگر این که خدای ناکرده ملاک کار شما اعمال بعضاً نادرست بقیه است و نه عقل و شعور و باورهاتون!
صادقانه جواب بدید، اگر همسرتون یکی از این خونه مجردی‌ها داشته باشه واکنش شما در قبالش چیه؟

بابا گوشزد، تو دیگه کی هستی پسر
کم کم داره ازت خوشم میاد، این سوالارو از کُجات در میاری؟
من اگه تو چنین شرایطی قرار می گرفتم و آدم راحتی بودم هم تو مورد اوّل هم تو مورد دوم فرار رو برا قرار ترجیح می دادم:)
امّا به این اعتقاد دارم که همه نقص دارن، امّا یک سری هستند که نقص هاشون رو به مرور برطرف می کُنَن، و نقص هم همینطوری الکی که به وجود نمیاد، دیگه شما که پزشکی بهتر از من در مورد LifeStyle و غیره اطّلاعات داری.
مثلاً اون خایه های دوستمون که الکی دچار سرطان نشده، یا موهای اون یکی خانومه.

مخلص کلام این که،
قومی متفکّرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
می ترسم از آن که بانگ آید روزی
کای بی خبران راه نه آن است و نه این

nدر هر دو صورت جدا میشدم . البته یه ذره به سختی چون سخت دل میکنم . اما در دل کندنم شک ندارم .

این قضیه عشق و سکس و ازدواج را کاملا فبول دارم.
در زمانی که ما میخواهیم باکسی ازدواج کنیم.90% قصد داریم که حتما لاهاش سکس موفقی هم داشته باشیم.و احتملا یه نیمچه علاقه ای هم هسا.
حلا بعد از زمانی صفحه این ترازو ممکن است جابجا شه.
اما سوال شما در زمانیه که ادم بخواد ازدواج کنه.
باز هم میگن با مورد اول خیلی راحت ترم.
مورد دوم را 99% رد میکردم. چون ظاهر هر چقدر هم عادی بشه اما میتونه در خیلی از روابط ایجاد ضعف و مشکل کنه.

فکر کنم اگر علاقه اي باشه همه چيزهاي ديگه رو بپوشونه همسر من هم يک بيماري ژنتيکي داره که با احتمال 10% امکان انتقال به بچه هامون رو هم داره و اگر حاد بشه امکان نقص عضو اما من با اينکه اون به من کاملا حق رفتن داد موندن و لحظات با اون بودن رو حتي اگر کم هم باشه نخواستم و نميخوام که از دست بدم

جدایی عشق ازدواج و سکس را کاملاً قبول دارم رفقایی قبول ندارن ندیدن زندگیهایی رو که اینجوری به یه مسیر مفتضح کشیده می شه رفیق به نظر من سوژه دفعه بعد همین باشه اینکه چی فکر میکنیم در مورد دلایلی که اسباب این جدایی رو ایجاد میکنن من آدمهاییی رو می شناسم که سالهاست به اسم زن و شوهر فقط با هم هم خونه هستن
اگه دوست داشتی بیا با بقیه دفعه بعد راجع به این هم فکر کنیم

مورد دوم رو حتمن به هم می زدم نه به خاطر موهاش که به خاطر اعتمادی که از بین رفته. از روز اول می تونست اینا رو بگه نه اینکه بذاره نزدیک های عروسی. اما بطور کلی اگه بدونم نقض عضو باعث اختلالی در زندگی مشترک نمی شه به نظر من اشکالی نداره.

سلام دکتر جان
من چند وقتی میشه که خواننده وبلاگتون هستم اما تو بحثا و نظرخواهیا شرکت نکرده بودم تا اینکه این بحث جدایی عشق و سکس و ازدواج رو مطرح کردین.
من الان با این پیشفرض که این هر سه میتونن و در حالت ایده آل باید, با هم وجود داشته باشن در آستانه مهمترین تصمیم زندگیم یعنی ازدواج قرار دارم. کاری به فرهنگ خودمون ندارم اما حداقل توی ادبیات و سینمای جهان این مساله دستمایه خیلی اثرها شده و میشه گفت در اکثریتشون سکس بعد از ازدواج به نوعی خیانت محسوب شده: فیلمای Eye Wide Shut, Damage,English Patient ,The Unbearable Lightness of Beingو بسیاری آثار دیگه صراحتا به این موضوع پرداختن و این قضاوت رو داشتن.
من تجربه ای در این مورد جز رابطه های موازی یکی از دوست دخترهام ندارم که اونم انصافا برام قابل تحمل نبود, ولی فکر میکنم به نوعی عقل جمعی انسانها به خصوص سکس بعد از ازدواج رو بر نمی تابه.
به یک چیز دیگه هم معتقدم و اون اینکه شما تا حد زیادی بیراه حرف نمی زنید و بنابراین شاید این قضاوتتون به خاطر سن و تجربه بیشتر شما باشه. خوشحال میشم اگه دقیقترو مفصلتر به این موضوع بپردازین.
و... ظاهرا پیشبینی زیتون خانم درباره محتوای پستاتون داره درست از آب در میاد!

سلام دکتر جان
من چند وقتی میشه که خواننده وبلاگتون هستم اما تو بحثا و نظرخواهیا شرکت نکرده بودم تا اینکه این بحث جدایی عشق و سکس و ازدواج رو مطرح کردین.
من الان با این پیشفرض که این هر سه میتونن و در حالت ایده آل باید, با هم وجود داشته باشن در آستانه مهمترین تصمیم زندگیم یعنی ازدواج قرار دارم. کاری به فرهنگ خودمون ندارم اما حداقل توی ادبیات و سینمای جهان این مساله دستمایه خیلی اثرها شده و میشه گفت در اکثریتشون سکس بعد از ازدواج به نوعی خیانت محسوب شده: فیلمای Eye Wide Shut, Damage,English Patient ,The Unbearable Lightness of Beingو بسیاری آثار دیگه صراحتا به این موضوع پرداختن و این قضاوت رو داشتن.
من تجربه ای در این مورد جز رابطه های موازی یکی از دوست دخترهام ندارم که اونم انصافا برام قابل تحمل نبود, ولی فکر میکنم به نوعی عقل جمعی انسانها به خصوص سکس بعد از ازدواج رو بر نمی تابه.
به یک چیز دیگه هم معتقدم و اون اینکه شما تا حد زیادی بیراه حرف نمی زنید و بنابراین شاید این قضاوتتون به خاطر سن و تجربه بیشتر شما باشه. خوشحال میشم اگه دقیقترو مفصلتر به این موضوع بپردازین.
و... ظاهرا پیشبینی زیتون خانم درباره محتوای پستاتون داره درست از آب در میاد!

سلام دکتر جان
من چند وقتی میشه که خواننده وبلاگتون هستم اما تو بحثا و نظرخواهیا شرکت نکرده بودم تا اینکه این بحث جدایی عشق و سکس و ازدواج رو مطرح کردین.
من الان با این پیشفرض که این هر سه میتونن و در حالت ایده آل باید, با هم وجود داشته باشن در آستانه مهمترین تصمیم زندگیم یعنی ازدواج قرار دارم. کاری به فرهنگ خودمون ندارم اما حداقل توی ادبیات و سینمای جهان این مساله دستمایه خیلی اثرها شده و میشه گفت در اکثریتشون سکس بعد از ازدواج به نوعی خیانت محسوب شده: فیلمای Eye Wide Shut, Damage,English Patient ,The Unbearable Lightness of Beingو بسیاری آثار دیگه صراحتا به این موضوع پرداختن و این قضاوت رو داشتن.
من تجربه ای در این مورد جز رابطه های موازی یکی از دوست دخترهام ندارم که اونم انصافا برام قابل تحمل نبود, ولی فکر میکنم به نوعی عقل جمعی انسانها به خصوص سکس بعد از ازدواج رو بر نمی تابه.
به یک چیز دیگه هم معتقدم و اون اینکه شما تا حد زیادی بیراه حرف نمی زنید و بنابراین شاید این قضاوتتون به خاطر سن و تجربه بیشتر شما باشه. خوشحال میشم اگه دقیقترو مفصلتر به این موضوع بپردازین.
و... ظاهرا پیشبینی زیتون خانم درباره محتوای پستاتون داره درست از آب در میاد!

...یعنی همسر آقای خاتمی رئیس حمهور سابق محبوبمان٫ کحل هست!!!

مسعود عزیز
فیلم چهارم را که ندیده ام ولی تا آنجا که حافظه من یاری می کند تم فیلم بیمار انگلیسی و eye wide shut راجع به خیانت نیست.
امیدوارم که ازدواجت مبارک باشه.
نخستین جان
اصلا متوجه منظورت نشدم!
حنا جان
دفعه بعد را که قول نمی دهم ولی یک بار به سراغ این مطلب می آیم.
مامان غزل عزیز
البته در این مورد خاص به نظر می رسید که قصد فریب آنچنان در کار نبوده است.
ظاهرا عروس در 5 سالگی همه موهایش می ریزد و خانواده چنان رفتار می کنند که او هرگز احساس نمی کرده است که این عیبی محسوب می شود(الله اعلم!)
الهه جان
در ابتدای ازدواج علاقه در همه لحظات هست.
پیشتر که می روی گاهی هست و گاهی نیست و حتی گاهی برای چند دقیقه یا چند ساعت, روز و ماه نه تنها علاقه ای نیست که نفرت هم هست.در این لحظات است که عقل حسابگر و کاسبکار جلو میآید و راجع به درستی یا نادرستی شراکت (ازدواج) نظر می دهد.

با احترام فراوان به همه كساني كه باوجود بيماري يا عيب و ايراد ظاهري همسر تصميم به ازدواج ميگيرند و يا معتقد هستند كه اگر در همچين شرايطي قرار بگيرند در رابطه ميمانند , دوست دارم يك نكته را از آنها (كه اكثرا خانم بودند)بپرسم. ترجيحا كساني كه حداقل 5 سال از ازدواجشون گذشته . چون به نظر ميرسه همه كساني كه در ابتداي راه هستند يا رويايي و يا آرماني فكر ميكنن.
ما همه خصوصا زنهاي شرقي, ( حتي اگر تعاليم خانواده هم فرق بين زن و مرد نگذارد) تلقينات اجتماع
(مثلا عرفان شرقي كه انگار مازوخيسم پرور است و راه تكامل را بدون زجر امكان پذير نميبيند) ما را به سمت فداكاري براي ديگران در سطح خودآزاري تشويق ميكند. در تمام رابطه ها نه فقط خانوادگي و همسر داري! چند بار شنيديم كه بچه بايد عصاي پيري والدين باشه! آخه چرا؟ من خواستم بچه دار بشم و من وظيفه دارم در خدمت اون باشم ولي روز اول كه بچم اومد كه من باش طي نكردم كه شيرت ميدم بيخوابي ميكشم درد زايمان ميكشم تو هم بايد از 60 سالگي تا 90 سالگي من اسير باشي!
از كساني كه والدين را ترجيحا در منزل خود نگه ميدارند به عنوان فرزند خلف ياد ميشود !
نه گفتن به بزرگتر وديگران كاري اخلاقي نيست.
همسر مفقودالاثري كه ازدواج نكرده به عنوان قديس معرفي ميشود!
اصلا زن يا مردي كه بعد از فوت همسر( خصوصا زن) مجرد باقي بماند , كلي از نظر اجتماع كارش ارزش دارد. حتي گاهي اگر ازدواج كند بي وفا بوده يا مادر خوب و فداكاري نبوده
از نظر همين فرهنگ و اجتماع هم كسي كه نامزد يا همسر بيمار يا معلول را ترك كند عملي مذموم انجام داده.
سوال من اينه كه: آيا وقتي تصميم به موندن گرفتيد تحت تاثير اجتماع بوديد يا احساس يا ترحم يا منطق ويا عامل ديگه؟ اگر عامل ديگه بوده اين عامل چيست؟
اگر تابع احساس بوديد, آيا تلقين اجتماع وسينماكه آتش عشق در ازدواج ابدي ميدانند و اين عشق حلال مشكلات است, بوديد؟
اگر ترحم بود شريك شما, از ترحم شما مطلع بودو چه نظري داشت؟
اگر منطق بود كدام منطق ناراحتي وزجر شايد ابدي را براي شما قبول ميكند؟ مگر نه هر تصميمي در زندگي بايد جهت تكامل و پيشرفت و راحتي خود و ديگران باشد؟ پس چرا اين "خود" اين وسط ناديده گرفته شده است

سپهر جان من چیزی رو توجیه نمی کنم اما واقعیت های جامعه با انکار ما از بین نمیرن
منم احتمالا مثل زنای دیگه یا اختش میکنم یا ترکش می کنم یا کچل

فکر میکنم اون خانوم دکتر باید یه آگهی میداد"چگونه در حین عشقبازی به ایرادات طرف پی ببرید؟"اونوقت از آمار مرجعه کنندهاش میشد فهمید دنیا دست کیه؟D:

man ham agar jaye damadeh boodam aroosi ra beham mizadam vali aroos??? nemidoonam kheili khanoom Dr bazi az khodesh dar ovordeh!!!!!

دو روزه در کف اینم که خانمه چطور در حین نامزد‌بازی یا عشق‌بازی فهمیده بیضه‌های‌ آقا غده داره؟:)))
والا ما که مدتیه شوور داریم اصلا از این کارا بلت نیستیم.
شایدم خود آقاهه لوطی‌گری درآورده و گفته.
مثلا تو رحم زنه غده بوده مرده می‌فهمیده؟

دوستانی که این قدر از کشف اون خانوم دکتر متعجبید یا خنده تون می گیره،
باید بگم که اصلا چیز عجیب یا خارق العاده ای نیست.خیلی از تومور های بیضه مرد و سینه زن توسط پارتنر اونا کشف میشه.نه عجیبه نه دکتر بازی.

سبک وزن عزیز
به نظر شما کچلی مشکلی بزرگتر از سرطانه؟؟!!به نظر شما
اگر مردی زنشو به خاطر کچلی طلاق بده کاملا حق داره اما اگه زنی به خاطر سرطان نامزدش ،حاضر به ازدواج نشه بیخودی حرف زده و دکتر بازی در آورده؟؟
تا به حال به عکس این موضوع فکر کردی؟
خیلی از دخترای جوان ، شوهرای کچل دارن اما دارن زندگیشونو می کنن با این که کچلی مرد کاملا عیانه(چون روسری سرشون نمی کنن) اما کچلی خانوم پیش دیگران قابل پوشاندنه.
اما چند تا مرد سراغ دارید که به محض این که می فهمن خانومشون سرطان دارهفورا به فکر جایگزین میفتن-هر نوع سرطانی باشه و هر آینده و پیش آگهی ای میخواد داشته
باشه_

سبک وزن عزیز
به نظر شما کچلی مشکلی بزرگتر از سرطانه؟؟!!به نظر شما
اگر مردی زنشو به خاطر کچلی طلاق بده کاملا حق داره اما اگه زنی به خاطر سرطان نامزدش ،حاضر به ازدواج نشه بیخودی حرف زده و دکتر بازی در آورده؟؟
تا به حال به عکس این موضوع فکر کردی؟
خیلی از دخترای جوان ، شوهرای کچل دارن اما دارن زندگیشونو می کنن با این که کچلی مرد کاملا عیانه(چون روسری سرشون نمی کنن) اما کچلی خانوم پیش دیگران قابل پوشاندنه.
اما چند تا مرد سراغ دارید که به محض این که می فهمن خانومشون سرطان دارهفورا به فکر جایگزین میفتن-هر نوع سرطانی باشه و هر آینده و پیش آگهی ای میخواد داشته
باشه_

از فوايد سکس قبل از ازدواج هم اين هست که اولا چنين مشکلاتی (مانند پی بردن به کچلی قبل يا بعد از عروسی) پيش نمی آيد و احتمال اينکه سکس و ازدواج و عشق يکجا باشد بيشتر خواهد بود.

عرض شود که خیلی بحث جالبیه اما بستگی به شرائط و درجه و شدت علاقه داره. من کسی را میشناسم که با علم به اینکه شوهر آینده اش یک دست نداره باهاش ازدواج کرد برای اینکه بشدت بهش علاقه مند بود.
خب ابتلا به سرطان هرچند خفیف یه ریسک بزرگه ...

در مورد کچلی خانم هم باید از اول میگفت . اگر مرد هم کلاه گیس بذاره و لحظه آخر بخواد بگه همین میشه... البته خانمها زبلن و همون نگاه اول تا دین آدمو در میارن !!
کلا وقتی کسی با دروغ جلو بیاد صرف نظر از همه چیز ... حال آدو گرفته میشه...

نطرات دوستان در مورد مطلب شما هم خیلی جالب بود و هم گاهی با طنزی زیبا !
من فکر می کنم از آن جایی که انسان ها متفاوت هستند برخوردشان در این موارد هم بسیار متفاوت است.
مثلن خود من با این می دانستم مرد مورد علاقه ام سرطان خون دارد اما برام مهم نبود و عاشقانه او را می خواستم آخه خیلی خوش تیپ و خوشگل بود ...فکر می کردم حتی چند ماه هم با هم باشیم برایم لذت بخش است.
اما شاید اگر کچل بود نمی خواستمش !
و در مورد ازدواج و غیره دقیقا گوشزد درست می گوید ازدواج یک نهاد اجتماعی است مثل یک اداره و ... هر کس وظیفه ای دارد در آن و بر اساس مسیولیت و و ظیفه می چرخد !
عشق حسی آنی در لحظاتی وجود دارد و شور می بخشد. عشق پایدار نیست و دایم در نوسان است. سکس بر اساس عشق خیلی زیباست و لذت بخش و تمام نشدنی ... ازدواج حتی اگر بر اساس عشق بنا شود محتوم به مرگ عشق است و سکس در آن تبدیل به وظیفه و رفع تکلیف می شود !
اگر بدون دردسر می شد کنار ازدواج یا این اداره ، عشق و سکسی هم داشت انسان ها خوشبخت ترین موجودات بودند !
این که می گویم یعنی با مطلع بودن پارتنر !

راستي
من بهتون لينك دادم

من فعلا کیبرد فارسی ندارم.
این دو خط را نیم ساعت است دارم می‌نویسم.

بايد ببينم طرف واقعا ارزششو داره يانه؟ بعضي انسانها آنقدر ارزشمند هستند كه با يك تحليل هزينه فايده به اين نتيجه ميرسيم كه شايد زندگي با اون بهتر از زندگي با يك آدم از نظر جسمي سالم ولي از نظر فكري يا روحي يا عقلي داغون باشه.تربيت سنتي از ما انسانهايي ساخته كه به فكر منافع بلند مدت و تغيير شرايط احساسي نيستيم. وقتي هم احساسي ميشيم اونقدر شديد و بدبختانه كم عمقه كه غير قابل كنترل ميشه و از طرف ديگر زود هم به پايان ميرسه.نتيجه‌اش ميشه اين همه عشقهاي داغي كه شش ماهه ته ميكشند...

عشق و خواب و سكس و ازدواج هم قابل تفكيك هستند و هم قابل امتزاج. فقط در شرايط دوم خودآگاهي طرفين بايد خيلي زياد باشه و هر دوتا درك بالايي داشته باشند. ازدواج يك تعهد بلندمدته و طبيعتا انسانهايي بايد دست به اين كار بزنند كه هنر برقراري و حفظ روابط بلندمدت را داشته باشند و با ظرافتهاش آشنا اشند.

سلام

تمام حرفهای که زدید به نوعی منطقی و قابل قبول اما یه غلط انشائی داشتید ;)(((هر چه عروس و خانواده‌اش و سایر دوستان با ابراز شگفتی از این تغییر عقیده ناگهانی علت را سوال می‌نمودند...))حالا خانواده و بقیه یه طرف عروس که می دونسته جریان چی بوده !!!
بیشتر دقت کن پسرم 19

اتفاقا نکته جالب همین اعتراض عروس بود!

راه حل عملي: اون داماد که بيضه اشو عمل کرده با اون عروس خانم که موهايش ريخته با هم ازداوچ کنند، ديدي چه ساده است!

گوشزد عزیز. انشات که 19 شد رفت.
انضباطت نمره‌ش خیلی کمتر از ایناست... می دونی چرا؟ بی‌نظمی و غیبت غیر موجه!
آقا جان کیبورد فارسی که نداری، یعنی الان خارج کشوری؟:) جان من راست بگو. ازت سوغاتی نمی‌خوام.
هر جا هستی خوش باشی.
اما دو کلوم بنویس که خیالمون راحت شه وگرنه باید در پست بعدی خانمتونو بیارید برای موجه کردن غیبت:)

سلام عرض شد :)

اگر به جای داماد بودم عروس کچل رو نه یک‌بار بلکه سه بار طلاق می‌دادم - نه بابت کچلی بلکه بابت دروغ‌گوئی. اگر به جای عروس ماجرای دوم بودم محال بود به خاطر مریضی‌ای که همسرم کوچک‌ترین اطلاع‌ای ازش نداشته طلاق‌‌اش بدم ولو بیماری واگیردار یا بیماری‌ای که زمین‌گیرش بکنه و من رو مجبور به پرستاری مادام‌العمرش. هیچ استدلالی هم برای این طرز فکر ندارم مگر انسانیت و آدم بودن!

من فکر میکنم تا در اون شرایط قرار نگیریم نمیشه دقاقا نظر بدیم... اما فکر میکنم عروس کچل که هرگز! و اصلا هم حوصله شوهر مریض رو اونم از اول عروسی نداشتم! شایدم چون الان هزار تا کار دارم اشکانم هم داره تو تب میسوزه انقدر سنگدل شدم!

فيلم every things you want to know about sex فيلم بسيار جالبيه. مخصوصا قسمتي كه مرده عاشق گوسفند ميشه...
فيلم "بار مستي" درباره عشق و ازدواج خيلي خوبه و فيلم "سر در ابرها" واقعا اثرگذاره. البته فكر نميكنم افراد زيادي به ديدن اين فيلمها علاقه داشته باشن ابه به جز مسعود. ديدنشون حوصله و دقت بالايي ميخواد چون فيلمنامه نويسهاشون زندگي رو تجربه كردن. تنوع تجربه واقعا به انسان يك نوع ديد بازي ميده كه توي ايران خيلي رايج نيست.

گوشزد جان که در بلاگ اسپات می باشی و من مجبورم از توی فیلتر شکن از این مملکت کمونیستی باشما حرف بزنم، من شرمنده ام اما من هم اگه جای اون خانم یا آقا بودم بدون شک جدا می شدم. البته این به معنای این نیست که آدم نباید توی زندگی اش گذشت داشته باشه ها!!! اما شروع زندگی بر مبنای فداکاری رو نمی تونم بپذیرم.

این تفکیک ی از عشق ازدواج و سکس کردین میتونه درست باشه ولی مصداقهای کمی داره چون طییعتا" آدم ها واکنش شدیدی در مقابل سکس همسرشون با کس دیگه نشون میدن ! پس نمیشه نظر شما رو به عنوان یه نظریه کلی تلقی کرد هر کس درازدواج باید شرایط خودش رو در نظر بگیره !! خانمی که کچله طبیعتا " باید کوتاه بیاد !! باید !

salam dr.
kheyli moshkele dar in mored ghezavat kard ; ke aya bayad az zan kachal joda mishod ya na? / dar mored saretan oon mard ; be zan hagh midam.
_______________________
dr. age momkene
in addres " passion" ro dar link dustan ; bejaye passion avali bezarid.
pasword weblog aval ro faramosh kardam ke ba esme mostaare alireza bood. va hala yeki dige sakhtam
lotf mikoni age in kar ro bokonid ..

be ma ham sar bezan.

dar ouj bashid.

رفیق من رو ببخش که مطلب نا مربوطی رو می نویسم انجل جای پر خواننده ایه و من به رفیقی مثل تو احترام میذارم و روی کمکت حساب می کنم امیدوارم که منو ببخشی:
از وبلاگ آلوچه خانوم
http://www.aloochehkhanoom.blogspot.com/
همه خبر رو شنيده اند . بابک بيات در آی سی يو بيمارستان ايرانمهر بستری است . نياز فوری به پيوند کبد دارد . اما گويا همه خبر همين نيست .
هفته نامه چلچراغ
شماره 222 به تاريخ شنبه 20 آبان 1385 صفحه 17 ( موسيقی ايران) منصور ضابطيان و بابک صحرايی در دو يادداشت به بيماری بابک بيات پرداخته اند بنا به گفته پزشک معالج بابک بيات از هر چهار نفری که به علت نارسایی کبد به کما می رن یک نفر ديگه بر نمی گرده بابک بيات در چهار ماه گذشته دو بار به کما رفته .... ايشون بايد فورا عمل پيوند کبد روشون انجام بشه و مشخصا اين عمل فوری برای اينکه انجام بشه نياز به کمک مالی داره . اين دفعه اين عمل در ايران بيمارستان نمازی شيراز گويا قابل انجامه ( خدا رو شکر ) اما برای پذيرش بيمار 30 ميليون تومن بايد پرداخت بشه . و حتما مبلغ مورد نياز از اين بيشتر خواهد شد اما باور کنيد کلش اين دفعه مبلغی نيست . چيزی بين 50 تا 60 ميليون تومن . شايد کمی بيشتر از قيمت يک دانه ماکيسمای ناقابل ... ای خدا !
منصور ضابطيان به اهالی ترانه پيشنهاد کرده کنسرت برگزارکنند . گويا اشخاصی هم اعلام آمادگی کردند هر کاری بشه انجام می دن ... ولی زمان داره میگذره . یه کمی فکرامونو ... فکراتونو رو هم بذارين ببينم چطوری خيلی سريع می شه اينکارو انجام داد ؟ ... اگه اونور آب به خواننده هايی دسترسی دارين که شور مهار نشدنی کنسرتهاشون رو مديون اجرای چند باره ترانه های قديمی ای هستند که ملودی شون رو بابک بيات نوشته , خبر رو به گوششون برسونيد . شايد اگه مبلغ مورد نيازبه دلار و یور تبديل بشه خيلی فراهم کردنش کار سختی نباشه فقط عجله کنيد ... اهالی وبلاگشهر اين دفعه بيشتر از کليک کردن و پتيشن امضا کردن ازمون بر می ياد . قرار نيست از کسی بخواهيم حکمی رو تغيير بده ... پيشنهاد کنيد چه کار کنيم ؟ و از چه مسيری ؟ مجله چلچراغ چطوره ؟ آدم های اسم و رسم دار وبلاگشهر به جای اينکه بهم بپرين و يقه کشی کنيد آتش بس موقت اعلام کنيد و از بقيه هم دعوت کنيد بيائید با هم يه کم فکر کنيم , سريع تصميم بگيريم و تصميمون رو عملی کنيم . لطفا ... لطفا ... لطفا قبل از اينکه خدای نکرده ... زبونم لال تنها کاری که بشه کرد اين باشه که به تمپليت وبلاگهامون نوار سياه اضافه کنيم و بنويسيم

رازقی پرپر شد
باغ در چله نشست
تو به خاک افتادی
کمر عشق شکست
ما نشستيم و تماشا کرديم

jaleb bood.

salam
khayli bad bud fahmidy
khang

It was so interesting ,but the comments was unbeliveable .
I think the romantic aproach to marriage is so good but in the real life we need "factual decition making "

اینو ببینید بحث جالبیه!

صرف دوست داشتن محرميت ايجاد ميكنه
ولي چون از قديم الايام سودجو جماعت بوده و هست اين سند ازدواج هم لازم ميشه.
در مورد اين دوتا داستانتون هم تو رو خدا اسم عشق رو در اين مورد به وسط نيارين

سلام نمیشه واقعا در این مورد قضاوت کرد

فکر کنم فداکاری کردن اشتباه است. بحث یک روز و دو روز نیست. بحث سال‌های سال زندگی است. اگر امروز بگوییم که نمی‌توانیم، آن فرد هم بالاخره کس دیگری را پیدا می‌کند که برایش کچل بودن یا سرطانش مهم نیست و احتمالا زندگی خوبی خواهند داشت. اما اگر خودمان را مجبور به فداکاری کنیم، هم به خودمان و هم به دیگری ظلم کرده‌ایم، چون احتمالا بعد از چند سال دیگر نمی‌توانیم.

بحثم این نیست که نباید با کسی که هر یک از این مشکلات را دارد ازدواج کرد. بحث این است که نباید فداکاری کرد. اگر کچل بودن یا سرطان بیضه برایمان مهم نیست، بدون فداکاری و منت گذاشتن بر سر طرف مقابل ازدواج می‌کنیم. منت بر سر خودمان گذاشته‌ایم، چون فکر می‌کنیم که با این کار در کل خوشبخت می‌شویم. اگر این مشکلات برایمان مهم است و فکر می‌کنیم زندگی با طرف مقابل خوشبختمان نمی‌کند، چه بهتر که الان جدا شویم تا چند سال بعد. فداکاری اگر بکنیم، احتمالا به هردومان ظلم کرده‌ایم.

سلام. من احتیاج مبرم به اطلاعات راجع به بیماری پای پرانتزی دارم. میشه کمکم کنید.ادررس ایمیلم delgir_2100@yahoo.com

به ما سر نمیزنی؟

اینجا چه خبره؟ پست بعدی سانسور شده؟

! نه ! این جمله ی آخر خیلی خیلی خیلی بی انصافیه !

تاتبتبتبلبلتبلت

کوني ها سلام

898عخاتاذللتاببلیائببل

آقا ما بیضمون سالمه فقط دریغ از دوزار پول کسی حاضره با من ازدواج کنه؟؟ فداکاریه ها :D

سلام دوستان
مدتیه برای اینکه بتونم درست در مورد زندگیم تصمیم بگیرم دارم دنبال مطالبی میگردم پیرامون بحثی که اینجا دارید.
اتفاقا من یه دخترم که موهام خیلی کمه و این کم بودن داره بیشتر هم میشه و غیر قابل درمانه.
هر کسی که از من خواستگاری کرده من بعد از اینکه کمی از شخصیتش و اینکه نسبتا قابل قبول هست اطمینان حاصل کردم مساله رو بهش گفتم. تا به امروز همه من رو رد کردند.اما امروز خواستگاری دارم که میگه این مساله برام اهمیتی نداره.
من وضعیت اجتماعی عالی دارم. یعنی تحصیلات عالی در بهترین دانشگاه های کشور/کار/ خانواده با تمکن مالی و شناخته شده. اصلا دلم نمیخواد یه روزی تو زندگی بابت مشکلم کسی رفتار تحقیر آمیزی با من بکنه. از اینکه ازدواج هم نکنم نمیترسم چون خودم رو اماده این مساله کردم. خصوصا از اقا پسرا تقاضا میکنم نظرشون رو بگن تا من بتونم تصمیم منطبق با واقعیت های زندگیم و جامعه بگیرم.ممنونم.

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes