از وجدان کاری تا بیکاری

دو روز تعطیلی غیر منتظره من به بطالت گذشت.
بعد از اینکه روزهای چهارشنبه و پنجشنبه تعطیل اعلام شد، زن و بچه اصرار کردند که به یک مسافرت کوتاه مدت برویم ولی من مخالفت کردم و گفتم که هم چهارشنبه و هم پنجشنبه به تعدادی از بیماران نوبت داده ام و اگر بیایند و نباشم برایشان سخت خواهد بود.
به خانه منشی ها زنگ زدم و گفتم که باید فردا و پس فردا بیایید.
غرغر مبسوطی ارایه دادند که دولت تعطیل کرده...جواب قاطعی تقدیمشان کردم که غلط کرده!!
گفتند: شما که ویزیتشان را از قبل گرفته ای فوقش شنبه می آیند...گفتم: ما باید به قرار خود پایبند بمانیم.
با دلخوری همه را کشیدم سر کار...هشت نفر برای چهارشنبه و 4 نفر برای پنجشنبه نوبت گرفته بودند، یک نفرشان هم نیامد!!
حتی یک تلفن هم نزدند که بپرسند مطب باز است یا نه...دلم برای چه کسانی سوخته بود.
دفعه دیگر خر باشم(دور از جانم) اگر به قول و قرار ایچنینی پایبند بمانم.


دوستی تعریف می کرد که چند وقت پیش در یکی از کنفرانس های علمی، رادیولوزیستی آمده بود که طرز تشخیص پارگی منیسک زانو را توضیح دهد.ایشان که سالها وقت خود را صرف کرده بود و آرتروگرافی (تزریق ماده حاجب به داخل مفصل و گرفتن عکس) مفاصل مختلف همراه با تکنیک ها و ریزه کاریهای آن را فراگرفته بود و چنان متبحر شده بود که از کل رشته رادیولوژی به این شاخه پرداخته بود و دیگران هم که او را در این کار بسیار متبحر یافته بودند از همه استان بیمارانی که نیاز به آرتروگرافی داشتند را به ایشان معرفی می کردند.
در چند سال گذشته موقعیت تراژیکی برای این رادیولوژیست به وجود آمده بود به این ترتیب که با آمدن ام آر آی (
(MRI و ارزش تشخیصی بسیار بهتر آن و نیز بی نیازی آن از تزریق آمپول به داخل مفصل، به کلی آرتروگرافی منسوخ شد و این برای رادیولوژیست مذکور که بیشتر دوران حرفه ای خود را صرف آموختن این روش کرده بود و سایر شاخه های رادیولوژی را تقریبا فراموش کرده بود یک فاجعه به حساب می آمد.

او با روش وگفتاری که استیصال و همزمان بی منطقی از آن مشهود بود سعی داشت ثابت کند که آرتروگرافی نسبت به ام آر آی روش بهتری است...حرفهایی که هیچکس را در آن سالن قانع نکرد!


تا قبل از آمدن رضاشاه روحانیون مشاغل متعددی را اداره می کردند...ازدواج، طلاق، ثبت احوال، دفترداری و محضر، قضا و دادرسی، آموزش و پرورش، اعلان جهاد و تحریم اقتصادی و ...از جمله مشاغلی بود که با آمدن رضاشاه از روحانیون گرفته شد و سازمانهای مستقلی برای آنان تاسیس گردید.
علت بیشتر دشمنی روحانیت با رضاشاه و مدرنیته همین بود که مشاغل آنان را گرفت...همان دشمنی که رادیولوژیست مذکور با بر ضد ابزار مدرن تر ابراز می کرد.

اگر روزی ابزار مدرن تر شغل شما که عمری صرف آموختن آن نموده اید و از راه آن امرار معاش کرده اید را از شما بگیرد چه می کنید؟

پی‌نوشت:

در کار ما تکنیک‌های عملی را فقط از طریق رو در رو می‌توان آموزش داد و نه از طریق کتاب.

این تکنیک‌ها را هر کس که علاقه مند باشد به مرور و در طی تجربیاتش به دست می‌آورد و به همین علت است که مثلا فلان جراح در جراحی سرطان پستان زبردست می‌شود و همه کارش را قبول دارند.

حدود 3 سال پیش 2 نفر از همکاران که مطب من مراجعه کردند و با گل و هدایایی که آورده بودند از من خواهش کردند که تکنیک کاری را که بلد هستم (در واقع تریک‌ها و حقه‌های کار) را به آنان بیاموزم و من قبول کردم.

حدود 2 ماه هر روز در مطب من حاضر می‌شدند و من هم به آنها تقریبا!! هر چه می‌دانستم آموختم.

بعد از آن به ارائه اینکار با این تکنیک و با کمتر از نصف قیمتی که من می‌گرفتم (در واقع کمتر از نصف تعرفه دولتی ) مبادرت ورزیدند چنان‌که حدود نیمی از بیماران من کم شدند.

به آنها پیغام دادم که اینکار اخلاقی نیست...پسغام دادند که شما استادی و ما نباید به اندازه شما بگیریم!
در دو سال گذشته دانشگاه چند بار از من دعوت کرده است که این تکنیک‌ها را به دستیاران بیاموزم و هر بار من طفره رفته‌ام.

امروز دوباره تلفن زدند و کلی هندوانه زیر بغل من گذاشتند و خواستند که در یک کارگاه آموزشی عملی این تکنیک‌ها را آموزش دهم.

من فعلا جواب دادن را موکول به چند روز "فکر ‌کردن ‌راجع ‌به‌‌ موضوع" کرده‌ام.

از طرفی فکر می‌کنم که برگزاری چنین کارگاهی سبب می‌شود که همه اهل فن مرا در این شاخه خاص در این شهر به عنوان "برترین" بشناسند و این شهرت حرفه‌ای سبب رونق اقتصادی می‌شود.

از طرف دیگر در این اندیشه‌ام که انسانها فراموشکارند و حداکثر 3-2 ماه این شهرت کارکرد خود را خواهد داشت و پس از این مدت مکانیسم‌های بازار و در راس آن رقابت (بخوانید ارزان فروشی) سکان کار را به دست خواهد گرفت...

لطفا با کمک "عقل بشری" و بدون بهره گیری از احساسات و وجدان و خدا و خلق و معاد و سوگند‌نامه بقراط و...فقط و فقط با محاسبات کاسبکارانه به نظر شما و با توجه به تجربه قبلی، به من بگویید که اگر جای من بودید چه می‌کردید و چرا؟

اگر هم می‌خواهید نصیحت کنید یا شعار بدهید یا ناسزا بگویید به این وبلاگ بروید که من برای یکی از دوستان باز کرده‌ام و از آن استفاده نمی‌کند و در کامنت‌دانیش حاجات خود را ادا کنید!


56 نظرات:

توماس فریدمن قائله به تموم شدن دنیایی که یه فرد میتونست با اتکا به یه مهارت در تموم طول زندگیش امرار معاش کنه. میگه هر آدمی خودش رو باید آماده کنه برای فراگیری دائمی مهارتهای جدید و چه بسا تغییر بنیادی شغلی.

آهنگ سرود مبارزان شیلی است به همراه تلاشی که برای ترجمه اش کرده ام!
ساخته ی «سرجیو اورتگا» در سال 1970
http://armanika.blogspot.com/200...algh- chili.html

یک استاد همکاری داریم ما اینجا که تا چند ماه دیگه بازنشسته می شه, ایشون در مخابرات آنالوگ بسیار سرآمد و با تجربه است. همونطور که می دونید فرانسه هم در مخابرات از پیشتازان بوده و ظاهراً دوران جوانی اش هم در همان ایام بوده, خلاصه از روزی که اولین کامپیوتر وارد آزمایشگاه شده ایشون حتی دست هم نزده, یعنی حتی یک تایپ ساده هم بلد نیست بکنه و تا حالا میل باکسش که شاید بیش هزاران میل توش باشه ندیده
با این وجود هنوز یکی از استوانه های ازمایشگاه ماست و همه می گن اگه ایشون بره ما چه کنیم!؟ چون در زمینه های دیگه انتقال تجربه و دانش می کنه.
به نظر من دلیل این امر که شاید پاسخی به پرسش شما هم باشه این که قابلیت انعطاف ویژگی خوبی است که ما باید همیشه و از جوانی در نظر داشته باشیم.
مسئله دیگر نگاه انحصار طلبانه به دانش و فن بسیار مخرب است حال چه تفکر کاسبکارانه باشد یا جاه طلبی در علم.
یادم می اید ایامی جوانی (البته سه چهار سال پیش!) نرم افزاری در تخصص ما رایج شده بود, بنده خدایی بود که با تلاش این نرم افزار رو یاد گرفته بود و خوب کار می کرد به ما هر از گاهی چشمه ای یاد میداد ولی خیلی در این زمینه کریم نبود به ما هم می گفت به کسی یاد ندید براتون رقیب می شه! یه بار من رفتم یک کتابی که کمک می کرد برای فهم اون نرم افزار خریدم تا دید گفت اه من اینو داشتم می گفتی می دادم کپی می گرفتی, من هم می دونستم که هرگز چنین چیزی رخ نمی داد.
اما غرضم از این مثال, تازگی ها زمینه مذکور در ایران چنان رایج شده که حتی دانشجویان سال اول دوم کارشناسی هم این روش رو یاد می گیرند، یاد اون روفیقمون افتادم که بنده خدا پس الان هزارن که رقیب داره چه می کنه؟
حالا اگه آدم تفکز دینامیک و پویا داشته باشه می تونه با بهنگام نگهداشتن دانش و مهارتش و اشتراک گذاری اون با دیگران چه کارها که نکنه، تجربه ای که غربی ها خوب مفید بودنش رو اثبات کردند ولی ما ایرانی ها مثل بقیه مسائل بدلیل کمبودهای فرهنگی و آموزشی سالها باید وقت بگذاریم تا یاد بگیریم.

با عرض پوزش از آقای دکتر به خاطر طولانی شدن این افاضات

ارادت

گوشزد عزيز!
آمدم به سلام و احوالپرسی.
دلت شاد و لبت خندان دوست من.

سیروس عزیز
آن دنیا گذشته است ولی این دنیا هم که آمده ما را بد جوری دارد می چزاند!
سعید گرامی
مشکلی که ذکر کردی اینجا به وفور یافت می شود مخصوصا وقتی پای آموزش "تکنیک" در میان است که آموزش از روی کتاب دشوار است و گاهی مقدور نیست.
بهتر است در پی نوشت توضیح دهم.
مجید جان
خیلی لطف کردی که آمدی.
ممنون از احوالپرسی ات.

همیشه سعی کردم به یک چیز خاص وابسته نباشم و با این که خانم هستم در چندین کار سر رشته داشتم عموما این مشکل در رشته های پزشکی بیشتره تا فنی.

همیشه سعی کردم به یک چیز خاص وابسته نباشم و با این که خانم هستم در چندین کار سر رشته داشتم عموما این مشکل در رشته های پزشکی بیشتره تا فنی.
ای بابا چرا این سیستم نظر دهی شما اینجوریه.

سلام گوشزد جان
طبق معمول سئوال هاي ريز و با اهميت پرسيدي كه يه جوري همه را انگولك مي كند . من خودم كارشناس سفارشات خارجي هستم (كه هيچ ربطي به رشته تحصيليم نداره) و بر اساس نياز كارم ناچار به يادگيري اين رشته شدم و البته ناراضي هم نيستم. فكر مي كنم بايد در هر سني با زمانه پيش رفت . سعي كرد تا حد مكان up to date بود . البته با فرهنگي كه ما داريم براي پدر و مادر هاي ما كنار آمدن با اين مسئله تا حدي مشكل است . چون اكثراً اين پيشرفت ها را به نوعي قرتي بازي مي دانند و معتقد هستند كه علوم قديم هم كارآيي داشته و نيازي به اين دنگ و فنگ ها نيست .خلاصه براي ما ايراني ها كه چهار چنگولي به سنتها چسبيديم كنار اومدن با اين مسائل زمان مي بره .

به روز بودن و اکتفا نکردن به اطلاعات فسیل شده یا فسیل شونده در آینده (و اون هم تنها در یک زمینه خاص) به نظرم خودش بخش مهمی از کاره. آدم اگه فقط به سرعت تغییر مدل لوازم صوتی-تصویری، کامپیوتر و موبایل هم نگاه کنه و احتمال بده دانشی که دارم ممکنه با یک دهم همین سرعت در دنیا در حال تحول و پیشرفت باشه خیلی روشن دستش می یاد که چقدر زود هرچی بلد بوده کهنه خواهد شد. یکی از فاجعه های سیستم اداریمون علاوه بر کم کاری و تنبلی و... همین عدم احساس نیاز به ارتقای دانش روزه. کارمندا رو اگر نگاه کنید حتی از کار کردن با کامپیوتر هم ناتوانن خیلی هاشون. چه برسه به چیزای دیگه.

به نظرم آدم در هر روز کاریش باید دو بخش برای یادگیری بذاره. یه بخش یادگیری چیزای جدید راجع به زمینه کاری خودش و یه بخش هم حتی یادگیری چیزای متفاوت.

آقا دارند زمینه چینی از بین بردن تعطیلات نوروز را می کنند و یقینا می‌خواهند فطر را جایگزین نوروز کنند.
اینجا هم همه پاکستانی‌ها فطر را عید می‌نامند و الخ.
آقایان فراموش کرده‌اند که اگر چنین جراحی ممکن بود اسلام در این 1300 سال موفق شده بود.

age ketabhaye elvin tofler mesle shock e ayande ro khoonde bashid, too dahe 70 in ghazie ro tozih dade ke ba pishrafte sariie elm ettelaat kheili zood kohne mishan va hatta bayad bejaye inke dar madares ye seri mahfoozate elmi be bache ha dars bedan, rahe peyda kardane javabha ro yad dad.ps laaghal se ketabe mohem az elvin toffler be farsi tarjome shode ,man ettelae kameli az hameye ketabhayi ke neveshte nadaram. movafagh bashid
ps Elvin Toffler, "Future Shock"

من سعی می کنم بهش تن بدم
این قانونشه باید خودمون رو با تکنولوژی جدید هماهنگ کنیم.نفی روشهای قدیمی ÷اک کردن صورت مسئله است.در ضمن من وبلاگتون رو خیلی دوست دارم.

تازه یكی دو روزبود كه هالو اسكنم رو راه انداخته بودم...
بعد از 3-4 روز ور رفتن با هلپ !! بلاگر و هالو اسكن...
و همچنین بعد 6 ماه دیگه تو كار با سایكو استاد شده بودم و يه قالب درست و حسابی‌ ساخته بودم...
موقعیتی پیش اومد كه بیام به بلاگر بتا. البته می‌شد كه نیام چون اجباری نشده هنوز!
اما به خاطر مزایاش تصمیم گرفتم كه بیام.
چی دیدیم؟
نه كدهای سایكو و نه هالو اسكن اونجا كار نمی‌كردن!!
هنوز وبلاگ قبلی سر جاش بود و می‌شد برگشت.
و نتیجه؟
وبلاگ من تو بلاگر بتاست، قالبشم درست كردم وهالواسكن هم توش كار می‌كنه.
خواسته من برای رسیدن به اوضاع بهتر، باعث شد كه بر ترس از دست دادن داشته‌های فعلی‌ام-كه نسبت به خیلی‌ها بد هم نبود و تا مدت ها هم كار می‌كرد- غلبه كنم.
...........................................
بیشتر از اینكه نفس پافشاری كردن روی یك مساله یا كار كردن با چشم بسته و فكر نكردن به موقعیت های دیگه و حواشی یا در اصطلاح از این شاخه به اون شاخه نشدن -كه یه جاهايی لازمه- مهم باشه، تشخیض مرز "تغییر كردن-پافشاری-این شاخه به اون شاخه شدن" است كه مهمه.
خیلی سخته و هنوز ذهن من مشغولشه.
كتاب "پنیر من را چه كسی جابجا كرد" یك كتاب ساده اما جالب در همین مورد هست.
........................................
با اينكه خودم لهجه ندارم، اما بعضی جاها نوشته‌ه‌ام لهجه قزوينی گرفته!!
(-؛

تازه یكی دو روزبود كه هالو اسكنم رو راه انداخته بودم...
بعد از 3-4 روز ور رفتن با هلپ !! بلاگر و هالو اسكن...
و همچنین بعد 6 ماه دیگه تو كار با سایكو استاد شده بودم و يه قالب درست و حسابی‌ ساخته بودم...
موقعیتی پیش اومد كه بیام به بلاگر بتا. البته می‌شد كه نیام چون اجباری نشده هنوز!
اما به خاطر مزایاش تصمیم گرفتم كه بیام.
چی دیدیم؟
نه كدهای سایكو و نه هالو اسكن اونجا كار نمی‌كردن!!
هنوز وبلاگ قبلی سر جاش بود و می‌شد برگشت.
و نتیجه؟
وبلاگ من تو بلاگر بتاست، قالبشم درست كردم وهالواسكن هم توش كار می‌كنه.
خواسته من برای رسیدن به اوضاع بهتر، باعث شد كه بر ترس از دست دادن داشته‌های فعلی‌ام-كه نسبت به خیلی‌ها بد هم نبود و تا مدت ها هم كار می‌كرد- غلبه كنم.
...........................................
بیشتر از اینكه نفس پافشاری كردن روی یك مساله یا كار كردن با چشم بسته و فكر نكردن به موقعیت های دیگه و حواشی یا در اصطلاح از این شاخه به اون شاخه نشدن -كه یه جاهايی لازمه- مهم باشه، تشخیض مرز "تغییر كردن-پافشاری-این شاخه به اون شاخه شدن" است كه مهمه.
خیلی سخته و هنوز ذهن من مشغولشه.
كتاب "پنیر من را چه كسی جابجا كرد" یك كتاب ساده اما جالب در همین مورد هست.
........................................
با اينكه خودم لهجه ندارم، اما بعضی جاها نوشته‌ه‌ام لهجه قزوينی گرفته!!
(-؛

گوشزد جان یا من گیرندهام مشکل داره یا شما ابتدا و انتهای مطلبت با هم جور در نمیاد.
در مورد تعطیلی که من دلم یمخواست هرچیزی جسمه سخته بکوبم تو سر (خودم).جلسه دادگاه در بهترین حالت تا یک ماه دیگه به تعویق افتاد می گن تا سه نشه بازی نشه.منتظر سومی شم.
در ضمن واقعیت رو قبول می کنم چون چاره دیگه ندارم

گوشزد جان من نه به ارتباط مووضعی و نه به ارتباط مفهومی صدر و ذیل مطلبت پی نبردم.
اما دست پخت هیات دولت تا اونجائی که من اطلاع دارم یه چند صد نفر یمثل من رو حداقل تو یه فشار عصبی نیم ساعته برد ای کاش آدرس داشتم حداقل می اومدم به شما سر می زدم شما کهش کر خدا حاضریت رو زدی

http://www.amazon.com/America-Alone-End-World-Know/dp/0895260786

رفیق.. خب به منشی خوشگلت میگفتی یه زنگ بزنه ببینه میان یا نه بعد خودتو و بقیه رو علاف میکردی .

تخصص حرفه ای من از یک ملیون سال قبل دستخوش هیچ تغییری نشده در واقع قدیمیترین حرفه بشریته.در بازاریابیش هم شیوه های سنتی هنوز به خوبی جواب میدهند.

كاش حداقل از قبل اعلام ميكردن كه اگر عيد به سه شنبه بيفته از سه شنبه تعطيل خواهد بود.ظاهرابعضيها خبر داشتند.ضمنا مثل اينكه اين تعطيلي 80 ميليارد تومن به مملكت ضرر زده و باز هم تكرار تصميمگيريهاي بدون بررسيهاي دقيق...

Money money money..... From ABBA

راستی من با این هشتاد میلیارد خسارت به خاطر تعطیلی موافق نیستم! یعنی با هشتارد میلیارد خسارت موافقما! اما نه به خاطر تعطیلی سیستم اداری! چون روزای غیر تعطیل هم سیستم اداری حداقل هشتاد درصد تعطیل (ناکارآمد) هستش و با این تعطیلی ها از این نظر خسارت چندانی به سیستم اداری وارد نشد! به بخش خصوصی البته چرا، به شدت! اما نه بخش اداری و دولتی!

گوشزد جان اولین بار نیست که سر میزنم ولی اولین باریه که نظر میدم،سوالات خیلی جالبی مپرسی! واقعا اشتباه کردی اون 2روز رو حال ندادی به زن و بچه.
در مورد اون سوال هم باید بگم که آدم هیچوقت نباید خودشو ایزوله کنه باد از دور و برش خبر داشته باشه، به روز (آپ تو دیت) باشه همیشه و هرچیز جدیدی میاد رو خوب بررسی و ارزیابی کنه. کسی که اینطوری باشه مطمعناً همیشه از مدرن ترین شیوه ها استفاده می کنه و به روش خاصی پایبند نمی شه که به اون دلببنده و بخواد اون رو از همه چیز برتر بدونه. نه دکتر جان؟

دیگه شورش رو در آورده‌ای.
اگر راست بگویی متاسفم برای کشوری که گره‌هایش باید به دست امثال تو باز شود و چنین کاری را با کاسبی یکی دانسته‌ای.
اگر راست بگویی و مهارتی را فراتر از دیگران بدانی، مهارتی که شاید آموختن آن سبب بهبود شاخه‌ای از طب شود که به تسکین دردی یا بهبود کیفیت زندگئی بینجامد، و در اینکار چنان تنگ نظری به خرج می‌دهی که وجدانهای اجتماعی را می‌رنجانی...در این صورت باید به حالت گریست.

گوشزد عزيز
خدايان زميني آناليز تصميم گيري شما را چنين بيان مي كنند:

1. شما به همكارانتان آموزش مي دهيد و با يك سازوكار تبليغاتي هوشمندانه آنرا در بوق و كرنا مي كنيد. اگر دقيق عمل كنيد، هم همكاران و هم مشتريان مبلغان آتيه شغلي شما خواهند شد.

2. شما به همكارانتان آموزش مي دهيد. مدتي از مزيت رقابتي استفاده مي كنيد تا اينكه همكاران فعلي (يا همكاران جديد) منبع كسب تجربيات شما (و در حالت بدتر پلاس تجربيات نوين) را پيدا مي كنند و به قيمت ارزانتر مي فروشند.

نكته مهم در هر كسب و كار اينست كه چه وقت بهترين زمان انتقال تكنولوژي است. خدايان زميني پاسخ اين پرسش را به شما وا مي نهند ;(

همایون جان
اول اینکه بنا بود شعار ندهی که دادی!
دوم اینکه گریستن و تاسف تو جواب مشکل من نیست...این یک مسئله اقتصادی است و پاسخی دارد مشابه آنچه پی‌کو‌لو گفته است یا سایرین می‌گویند.
سوم اینکه من نمی‌توانم از ترس آنکه در شعارهای انسان‌گرایانه تو جایی نداشته باشم رموز و تکنیک‌های حرفه‌ای خود را سر راه بگذارم!
نکنه لینک اون وبلاگه که گذاشتم خراب شده...برم چک کنم!

يکی از چيزهايی که شايد خيلی هم نخ‌نما شده باشد از شدت تکرار، «انباشت تجربه» است. مدتی زندگی در لندن به من نشان داده که واقعاً معنی اين لغت چه می‌تواند. کم‌تر در تاريخ انگلستان حرکت انقلابی و تخريب و بازسازی اساسی می‌توان ديد. خيابان‌ها اغلب همان‌اند که صدها سال قبل برای درشکه‌ها ساخته شده‌اند و قوانين ترافيک از همان زمان‌ها آغاز شده‌اند. ساختمان‌ها به خصوص آن‌ها که ارزش هنری و معماری دارند هرگز تخريب نمی‌شوند ولی داخل‌شان مدرنيزه می‌شود. اين‌جا من استادی داشتم که در سال 1970 فوق‌ليسانس زبان انگليسی از کمبريج گرفته بود، مدتی در يک گروه نه چندان معروف موسيقی پاپ، نوازنده‌ی آکاردئون بود و در سال 1983 به گفته‌ی خودش، از ديدن يک سری برنامه‌ی تلويزيونی بی‌بی‌سی در زمينه‌ی کامپيوتر، به کامپيوتر علاقه‌مند شده بود و با بيسيک برنامه‌نويسی را شروع کرده و حالا در دانشگاه مدرس کامپيوتر است! استاد ديگری داشتم از مديران ميانی بريتيش تله‌کام، که در سال‌های خصوصی‌سازی تاچر از آن شغل راحتی که به آن عادت کرده بود بيرون‌اش کرده بودند، و حالا بايد برای ما لکچر می‌داد.
خلاصه اين که شرايط ايران شما را بدعادت کرده. اين‌جا همه می‌دانند تغيير خواه ناخواه رخ می‌دهد. تکنيکی که کسی منحصراً بلد است و حتی آن را اختراع کرده اگر به کسی ياد ندهد دو سال بعد حتماً در جای ديگری کشف و منتشر می‌شود، بنابراين هميشه صرفه با اعلام و استفاده از افتخار اولين بودن است، حتی اگر پول زيادی نداشته باشد. در ايران هميشه اين امساک در ياد ندادن «فوت کوزه‌گری» رايج بوده. اين هم يکی از دلايلی است که ما در ايران «انباشت تجربه» نداشته‌ايم و همواره انباشت حماقت داشته‌ايم. بسيار بوده‌اند استادان فنون ظريفه و تکنيک‌های غريبه (!) که به قول معروف «سينه‌شان گنجينه‌ی اسرار»ی بوده که با مرگ‌شان «به خاک سپرده شده». البته رازداری و حفظ اسرار شايد ريشه‌های عرفانی و تقيه‌ورزی هم داشته باشد؛ اما در دنيای امروز خوش‌بختانه (برای جوانان) و متأسفانه (برای پيرمردهای تنبل) جايی برای چنان رسم و روشی نيست. هميشه و حتی در سن بالا و اوج عزت و احترام اجتماعی و درجات علمی، ممکن است فرد متوجه شود که آن‌چه می‌داند کلاً بی‌استفاده شده و دانش‌اش به زباله‌دان تاريخ رفته‌است و حداکثر به درد تاريخِ علم‌نويسان می‌خورد. بنابراين حفظ آمادگی جوانانه هميشه لازم است. اين دو بيت فردوسی هم تقديم به حس شعردوست شما:

چو گويی که وام خرد توختم
همه هر چه بايست آموختم
يکی نغز بازی کند روزگار
که بنشاندت پيش آموزگار

امین عزیز
از توضیحت ممنونم و ظاهرا من هم باید توضیحی بدهم.
تکنیک‌های عملی "علم" نیستند که قابل آموزش عام باشند و کتمان آنها سبب انباشت تجربه گردد.
یک جراح برای مثلا آموزش تکنیک خود برای یافتن و در آوردن غدد لنفاوی باید دستیارش را سر عمل ببرد و دستش را بگیرد و روی موضع بگذارد و لمس کردن و کشیدن و بریدن را به شیوه خودش آموزش دهد و واضح است که نه می‌توان این کار را با نوشتن انجام داد و نه آموزش همگان ممکن است و نه اینکه لزوما همه این روش را بپذیرند و به اصطلاح "راه دستشان باشد"
اما پرسش مشخص من چیز دیگریست...اگر من به رقبای تجاریم شگرد‌های حرفه‌ای خود را بیاموزم( می‌گویم شگرد حرفه‌ای چون لزوما این دانسته‌هاعلم نیست...ما در ایران در حدی نیستیم که علمی بدانیم بیشتر از آنچه در غربی‌ها در کتابهایشان برایمان نوشته‌اند) چه استفاده اقتصادی برایم خواهد داشت...ببخشید که زیادی رک بود!!

سلام.
به نظر میاد این مساله تکنیک ودانش و تفکیک این دو تا برای منم سخته ولی فکر کنم شما باید چیزی رو که می‌دونی یا می‌تونی انتقال بدی ...در واقع شما باید یک قدم جلو باشی از بقیه ...فکر می‌کنم اینکار خودش باعث حرکت می‌شه .بعد از این احساس انحصاری بودن تکنیک آزاد بشی و بدونی بقیه پشت سرتن خود به خود انگیزه حرکت می‌شه .در بعضی تجربیات من اینطور بوده. ولی اگر حرکت رو ادامه ندی کارت رو خواهند ساخت. بسته به انرژی داره برای پیشرفت می‌خواهید صرف کنید

گوشزد عزيز
به نظر من همان هم تکنيک هم لابد پايه‌ای برای انباشت تجربه دارد. بالاخره حداقل‌اش اين است که حاصل سال‌ها تجربه‌ی عملی و کاری شماست. اگر شما به کسی منتقل نکنيد، در حد همان سال‌ها می‌ماند، ولی اگر به شاگرد جوانی بياموزيد، او از دو سه پله جلوتر شروع می‌کند و به همين دليل احتمال دارد در نهايت تجربه‌ی حرفه‌ای‌اش دو سه پله هم پيش‌تر از شما برود.
ارزش اقتصادی اين کار در مجموع به نظرم مثبت است. اما اگر بخواهيد در بازار «دست زياد نشود»، اين ديدگاه به نظرم تنها آينده‌ی کوتاه‌مدت را در نظر دارد. البته شايد مقتضای زندگی در جامعه‌ای که همه تنها برای کوتاه‌مدت فکر می‌کنند همين باشد.
ظاهراً به کسی (يادم نيست کی، احتمالاً کيسينجر) گفته بودند در فلان موضوع آيندگان ضرر می‌کنند. گفته بود آيندگان برای من چه کرده‌اند که حالا من برایشان کاری کنم!
در واقع، به نظرم دليل اين که استادان در ايران همواره نگرانی از زياد شدن دست دارند اين است که جو اضطراری و نااستوار زندگی در جامعه به آن‌ها می‌آموزد که هميشه در حد مراتب اول و دوم و حداکثر نيازها (طبق هرم مازلو) فکر کنند. چون علاقه به ياد دادن و آموختن از نيازهای مراحل بعدی هستند و تنها بعد از اطمينان نسبی از تأمين نيازهای مراتب اول امکان‌پذير می‌شوند. اين همان ديدگاهی است که شما ظاهراً آن را محاسبات کاسب‌کارانه ناميده‌ايد و در اين ديدگاه پاسخ کاملاً روشن است و نيازی به پرسيدن هم نيست.
بعد از همه‌ی اين حرف‌ها هم بايد بگويم چون من و هر کس ديگر در اين‌جا در مجموع از جزئيات مسأله‌ی طرح‌شده‌ی شما بی‌خبريم، در نهايت از ظن خود آن را جواب می‌دهيم. معلوم نيست تقاضا برای تکنيک مورد نظر چقدر است، آيا آن قدر کم است که زياد شدن دست بازار شما را خراب کند؟ و معلوم نيست که تکنيک مورد نظر چقدر حياتی است. طبيعی است که مثلاً اگر شما يک جراح زيبايی باشيد و تکنيک زيبايی دماغ در صورت ايرانی را کشف کرده باشيد، من صد در صد به شما حق می‌دهم اين تکنيک را برای خودتان نگه داريد و همان‌طور که شرکت مايکروسافت از کد ويندوز حفاظت می‌کند شما هم اسرار خودتان را برای خودتان نگه داريد. اما اگر تکنيک مربوطه به جراحی عروق کرونر مربوط است به نظرم حتی محاسبات کاسب‌کارانه اقتضا می‌کند که يک مقاله در مورد اين تکنيک در ژورنال‌های پزشکی منتشر کنيد و يک سفر برای ارائه مقاله برويد و در ضمن اعتبار آکادميک هم کسب کنيد. و البته اين باز بستگی به سطح علائق و نيازهای شما در اين مورد دارد.

ببین گوشزد جان این چیزی که نوشتی بین ما ایرانی ها خیلی دیده میشه یعنی اینکه نخواهیم چیزی رو که توش استاد شدیم به زیر دستمون یاد بدیم بیشتر هم برای این هست که میترسیم یا از ارج و قربمون کم بشه یا ضرر اقتصادی بکنیم.
چیزی که من کاملن برعکسش رو تو ژاپنی ها دیدم.
یعنی اینها هر چیزی که بلد هستن به نسل بعدی یا گروه بعدی یاد میدن جوونتر ها و تازه کارها هم احترام و ارج و قرب رو حفظ میکنن اما برای اینکه پیش کسوت ها بتونن با نیروی جدید مقابله کنن نیاز به رقابت سالم دارن که به هیچ وجه به دست نمیاد مگه با به روز نگه داشتن خودشون.
برای همین هست که یه پیرمرد هشتاد ساله شون رو هم که میبینی از آخرین تغییرات خبر داره و همیشه سعی میکنن آپ تو دیت بمونن چه تو زندگی چه تو علم.

در جهان مترقي و ييش‌رفته از خلال دندان بگير تا داروهاي شفابخش و غيرو، همه‌گي داراي حق امتياز انحصاريند(Patent). اين حق امتياز انحصاري معمولن بعد از 25 سالي كه از ثبت امتياز مورد نظر بگذرد، به امتياز عموم تعلق خواهد گرفت و از اين روي در بعضي مواقع شركت‌‌هاي بزرگ و كوچك حتا تكنيك و يا اختراع خود را به ثبت نمي‌رسانند كه تا بيش از 25 سال از تكنيك و اختراع خود بهره مالي ببرنند، به اين خاطر كه آنان فكر مي‌كنند كه كسي حتا با آشكار شدن اختراع و ابداع خود، نمي‌توانند به راز كشف آن يي ببرنند. به هر روي خواستم بگم كه گوشزد عزيز، من اگر جاي شما بودم به هيچ روي اين تكنيك كاريم را به فردي ديگري نشان نمي‌دادم، مگر اين كه مي‌توانستم اين تكنيك را به ثبت برسانم و حق امتياز آن را دريافت كنم. حق امتياز به افراد مبتكر و خلاق اين محرك و شوق و ذوق را مي‌دهد كه در ازاي فكر، تلاش و كوشش آنان، ثمره‌اي عايد آنان خواهد شد و نه اين كه زحمت آنان متعلق به في سيبل الله‌‌ست و يا يك عده آدم تن‌يرور و فرصت‌طلب و بس.
در ضمن اين بي‌تا جان(كامنت بالايي) هم از رابطه استاد و شاكرد در ژابن خيلي يرته و فقط يك نكته را بهش "گوش‌زد" كنم كه تمامي استادان حرفه‌‌هاي كاري در ژابن، حرفه خود را اول به يكي از يسران خود منتقل مي‌كنند و اگر اين امر ميسر نبود، يك شاگرد لايق انتخاب نموده و به معني كامل سال‌‌ها از او بي‌گاري مي‌‌كشند، كه البته فن و فنون را با به‌ترين طريق ممكن به او مي‌آموزنند و در نهايت از او يك استاد مي‌سازنند. صحبت در اين امور زياده اما وقت كم!

گوشزد جان! حتماً در سمينار شركت كن تا همه پي به استاد بودنت ببرند، ولي هرگز و هرگز راز و رمز كارت را فاش نكن....اينجا ايران است، هروقت روشها و سيستمهاي مهندسي و كنترل كيفيت و سازماندهي ژاپني در موسسات و كارخانه هاي درپيت ايران جواب داد، سعي خواهيم كرد چيزهاي ديگري هم ازشان بياموزيم، نميدانم! شايد هم تا اين نشود، به آن نرسيم! به هرحال وقتي همه اداي زندگي را درميآورند بهتر است تو هم ادا درآوري...زندگي را بگذار براي جاييكه همه زندگي ميكنند

به نظر من اول در چند سمينار داخلي و خارجي شركت كنيد و شهرت ملي و جهانيبدست بياوريد. يادتان باشد كه در سمينارهاي ايران خيلي بابت موضوع سختگير نيستند و مهمترين نكته انتخاب يك عنوان جذاب است. در حاشيه سمينارها هم يكي دوبار بعد از مشهور شدن كارگاه آموزشي بگذاريد. اما يادتان باشد قرار نيست هر چه را ميدانيد بگوييد. بعد هم به مرور تقاضا براي كلاسهايتان زياد خواهد شد. بعد كه كمي تقاضا كم شد موضوع و يا عنوان آن را عوض كنيد و مقداري مطالب جديد به آن بيفزاييد. ضمنا يادتان باشد هر انحصاري فقط از رقابت بدست ميايد و هميشه بايد از ديگران صد قدم جلوتر باشيد و ديگران هم خودشان مسوول يادگيري خودشان هستند و بايد بهاي آن را (مالي، زماني و ...)بدهند.بنابراين نبايد از شما انتظار داشته باشند ماحصل تجربيات خودتان را براحتي و طي يكي دو تا سمينار بفروشيد.

خیلی جالبه حتی هنوز یه دهه هم نشده که خارج از ایران زندگی می کنم ولی جدی جدی یعنی انقدر همه چی عوض شده؟ یعنی الآن دکترا ویزیتشون رو پیشکی می گیرن؟!!!!! یا این هم باز بر می گرده به روحیات "کاسبکارانه" آقای دکتر اصفاهونی نسب؟!

سلام دوباره گوشزد جان
به نظر من هيچوقت نبايد فوت (‌منظور همون فوت كوزه گري است )‌ كار رانبايد به كسي ياد داد مگر در مواردي كه بداني ديگه به كارت ادامه نخواهي داد . در مورد خود من كه اين تجربه بوده . فقط هم مربوط بخش پزشكي نميشه . در هر شغلي فكر مي كنم صدق كنه . ممكن به ظنز بدجنسي بياد اما يك واقعيته كه بايد بدون تعصب به اون نگاه كرد .

salam, az bimar haaii ke nayumadand asabani nabashid, entezar nadarand ke kasi khosh ghol bashe pas fekr kardan ke shoma ham hatman namiyayn, un ham taghsiri nadarand, adam taklifesh malum nist!

خب چرا بهمین صراحت که اینجا سوال میکنی از برگزار کننده سمینار یا کلاس عملی درخواست مالی نمیکنین؟ فکر میکنم اگه واقعا تجربه هاتون اینهمه مورد نیاز باشه مخالفتی نداشته باشن. اگه متون علمی نشون دهنده کارتون نیست چرا روی فیلم گرفتن یا تکثیر سی دی و انحصاری کردن امتیاز اون (همین فیلم وسی دی و نه دانش عملیتون) بین پزشکان کار نمیکنین؟ خب اینهم یه روش اقتصادیه! ولی بهرحال من اگه بودم از انباشت تجارب! جلوگیری میکردم رو قسمت بیزنیسش باید جداگانه فکر کرد. من از یاد دادن فوتها هیچ ابایی نداشتم و تازه باعث میشد برم دنبال سری جدید علوم! بهرحال من برای جامعه پزشکی که از شما این تجارب رو خواهند آموخت وبرای شما هم که خواسته های قابل اندازه گیری خودتونو دارین آرزوی موفقیت میکنم فکر نکنم که با هم منافاتی داشته باشن اگه درست انجام بشن منافع هر دو بخش لحاظ میشه.

یاد دادن و یاد گرفتن جز لا ینفک هر حرفه وتخصصی هست.انسان در طی آموزش خودش هم به نکات جالبی پی می برد.یاد گرفتن کامل هر چیزی باعث می شه فرد به دنبال یاد گرفتن چیزاب جدید بره تا همیشه بین افراد هم صنف خودش چند رده بالا تر بره یاد دادن هر تخصصی هم به معنای یاد گرفتن و انجام اون تخصص برای افراد آموزش دیده به همون کیفیت نیست.هر کس استعداد خودشو داره .از این موقعیت پیش آمده برای تدریس استفاده کنید دستمزد خودتنو برای آموزش بالا ببرید.به هر حال اگر همکارانتون از شما آموزش نبینند یا بالاخره بر اساس تجربه یاد می گیرن یا از یکی دیگه .یا اصلا یه فن جدید میاد که نیاز به این دانسته ها از بین میره .من خودم تعداد کثیری از افرادی کی می شناسم حاضرند هزینه چند برابر را پرداخت کنند امادوره درمان را نزد پزشک با کلاس بالاتری طی کنند تا در مهمانی ها وجلو دوست وآشنا پزش را بدهندویا گاهی مسئله آنقدر حساس می شود که ترجیح می دهند هزینه بیشتر را برای بهبودی 100 در 100 بپردازند

دکتر گوشزد عزیز معمولا فوت کوزه کری رو نباید یاد داد...عیب کار ایرانی هام همینه هیشکی لم کارشو نمیگه حالا این که شما گفتین بماند..دوم این که هر چقدر هم علم پیشرفت کنه ولی نمیتونه جای یه تفکر صحیح انسانی رو در اتخاذ تصمیم بگیره ولی میتونه ضریب خطا رو کم کنه.

Dr gooshzad aziz
in moshkel dar har sathi,che daneshjoo bashi,che Intern,che GP,va ela akhar vojood dareh,
hamisheh ye adami ke bahoosh-tar va alagheh-mand tareh, chizaee ro midooneh ke digaran nemidoonan,va mesle yek sarmayeh ast ke baiad ye bargashti vaseh adam dashteh basheh,
hala tashvighe Attend basheh,ya nomreh ya hatta pool.
Tebghe tajrobeye shakhsie khodam pishnahad mikonam:
1) oono dar malae-aam neshoon bedid,az in nazar kare aval,ya'ni tadris dar mattab dorost naboodeh,

2)Az daneshgah ta mitoonid emtiaz begirid,(ke elzaman pool nist).ina yek khasisaee hastan ke had nadareh,
3)va dar akhar in ke hamisheh baraye eslahe yek raftar hazineh baiad pardakht,in raftar dar inja hamoon emsak az amookhtan be digaraneh ke badjoori dideh misheh,
khodam gahi in karo mikardam chon digaran arzeshe oono nemidoonestan,masalan inke man cheghadr vaght o hoseleh sarf kardam ,...
Vali negah dashtane yek seri ettelaat(information)ya technic ta yek zamani arzesh dareh ,ba'd az oon age hatta nesfe gheimat ham begirid sood kardid.

Movafagh bashid ;)

I think as a doctor you are obligated to teach whatever you know to others. It could be that in your absence that knowledge eases someone's pain or even saves one's life. This is exactly what makes practicing medicine in Iran not totally ethical; Doctors see treating patients as a business.

Somebody in previous comment has told:"In Iran Doctors see treating patients as a business"

I ask him/her:"what's wrong with that?"Clearly,doctors make a living through this job,it's not only a spiritual job.

Everybody does it,wherever you can imagine,even US or Europe.
That's a routin.
But,overthere Doctors mainly get paid by insurance companies not their own patients.
So in Iran,doctors work on their rule,and actually nobody can tell them why you want to take this amount of money to do that procedure or surgery or visiting.
It's their right.
They spend the best years of their lives in this way and, honestly, most Iranian doctors are FAIR.Eventhough they like money,as other people do,they are kind and like to do the best for their patients.Those doctors who have frustrated and get angry with the country system,are the rule exeptions.
You know Dr Gharooni,he once said:"Sometimes doctors visit a patient without getting money,but you cannot find a storeowner who gives you anything without paying money";)

تقدیم به مریم و سیاوش و فریبای عزیز:
موضوع را حیثیتی کردن ،نوعی تعصب ورزیدنه.با اجازه دکتر گوشزد عزیز ، باید بگم که اختراعات و اکتشافات در زمینه ء پزشکی به دست اطبا صورت نمی گیره.!و همون طور که خود دکتر گوشزد میگه این یک تجربه و مهارت کاریست .به عبارتی یک هنره.
گرچه کار گوشزد خیلی درسته اما همیشه اگر یک تجربه را افراد متعددی استفاده کنند،منافعی غیر مالی و مفید در همین زندگی دنیوی به دست میاد.
اگر واقعا دلمون میخواد کاری برای خودمون و سرزمینمون انجام بدیم و اگه از این وضع به هم ریخته ناراحتیم،باید از خودمون شروع کنیم.
من مدتی باآدمای مختلف از نژاد های مختلف بوده ام.به جرات میگم که ایرانی ها واقعا باهوش و تیز هستند ولی در کار گروهی و انتقال تجربه به هم نیز واقعا ضعیفن.همه اش به خاطر همین ترسها و تردید ها که اگه بقیه یاد گرفتن بازار خودم کساد میشه.همه چیزم نباید گردن سیستم انداخت.

سیستم ها رو هم آدما میسازن.
ما از این سیستم ظاهرا راضی نیستیم،اما خودمون عامل تقویت اون هستیم.
گوشزد عزیز شما که الان از نظر مالی به وضعیت خوبی رسیده اید،ایا می تونید غیر از پول ،امتیاز دیگه ای در ازای یاد دادن مهارت خود به دیگران به دست بیارید؟

تقدیم به مریم و سیاوش و فریبای عزیز:
موضوع را حیثیتی کردن ،نوعی تعصب ورزیدنه.با اجازه دکتر گوشزد عزیز ، باید بگم که اختراعات و اکتشافات در زمینه ء پزشکی به دست اطبا صورت نمی گیره.!و همون طور که خود دکتر گوشزد میگه این یک تجربه و مهارت کاریست .به عبارتی یک هنره.
گرچه کار گوشزد خیلی درسته اما همیشه اگر یک تجربه را افراد متعددی استفاده کنند،منافعی غیر مالی و مفید در همین زندگی دنیوی به دست میاد.
اگر واقعا دلمون میخواد کاری برای خودمون و سرزمینمون انجام بدیم و اگه از این وضع به هم ریخته ناراحتیم،باید از خودمون شروع کنیم.
من مدتی باآدمای مختلف از نژاد های مختلف بوده ام.به جرات میگم که ایرانی ها واقعا باهوش و تیز هستند ولی در کار گروهی و انتقال تجربه به هم نیز واقعا ضعیفن.همه اش به خاطر همین ترسها و تردید ها که اگه بقیه یاد گرفتن بازار خودم کساد میشه.همه چیزم نباید گردن سیستم انداخت.

سیستم ها رو هم آدما میسازن.
ما از این سیستم ظاهرا راضی نیستیم،اما خودمون عامل تقویت اون هستیم.
گوشزد عزیز شما که الان از نظر مالی به وضعیت خوبی رسیده اید،ایا می تونید غیر از پول ،امتیاز دیگه ای در ازای یاد دادن مهارت خود به دیگران به دست بیارید؟

دکتر گوشزد!واقعا بلایی!
دوباره این دو تا پی نوشت به هم مربوطن و آخرش میخوای نظرات مختلفمون رو در موقعیت مشابه بذاری جلومون؟!!

طبیعیه که همه ما از زمانی وحشت داریم که دراثر پیشرفتهایی که اجتناب ناپذیرن کارمونو از دس بدیم، اما هر چند که ممکنه به نظر شما غیر ممکن باشه اما آدمهایی هم هستند که ترجیح میدن کمتر درامد داشته باشن اما انسان های بیشتری از خدمات مختلف برخوردار بشن. چی بگم. طرز فکرتون شدیدن مادیه و این شعار نیست.

امشب هالوین است ومردم از ترس ارواح خبیث اسمان میلرزندولی تو از تمام ارواح راه گمکرده خبیثتری.من علی رغم شغل بد نامم از تو شریفترم.حد اقل اینکه کمفروشی در شغل من با سلامت انسانها بازی نمی کند

سلام. من امروز اومدم ببینم این آقای دکتر گوشزد که رفقا می گویند چی می نویسد و دست آخر کامنت هم گذاشتم.

1) اصولا اقتصاددان ها طرف دار سینه چاک "نفع شخصی" هستند ولی از طرف دیگر آلرژی شدیدی به "انحصار" دارند چون باعث کاهش رفاه می شود. بنابراین من با پایبندی به اصول نوشته شده در "سوگندنامه آدام اسمیت" که هر اقتصادخوانده ای باید به آن قسم بخورد تا مدرکش را بگیرد نمی توانم توصیه ای بکنم که به انحصار شما کمک کند. هر چند که خب اگر حق مشاوره خوبی بدهید چرا که نه :)))

2) از شوخی گذشته بخشی از مشکل شما ناشی از تفکیک نکردن دقیق دغدغه اخلاقی و اقتصادی در زمان بیان مساله است. هر چند که سعی کرده اید بگویید موضوع صرفا اقتصادی است ولی هنوز نگرانی اخلاقی دارید یا خوانندگان این حس را دارند. اگر صرفا اقتصادی به موضوع نگاه کنیم جواب خیلی ساده است. همان کاری را بکنید که همه متخصصان معروف همه رشته ها در کارگاه های آموزشی تخصصی می کنند. آن قدر یاد بدهید که مردم بفهمند شما کارتان درست است ولی آن قدر یاد ندهید که خودشان بتوانند راسا این کار را به صورت عملی انجام دهند. مساله این است که وقتی این توصیه را بخوانید این دغدغه در ذهن پیش می آید که بلاخره کسانی که در کارگاه هستند باید چیزی یاد بگیرند و این جوری چیزی یاد نمی گیرند. قرار شد فعلا اخلاقی نباشیم.

3) کاملا واضح است که اگر این روش را خودتان ابداع کرده اید حق دارید از مزایای آن بهره بگیرید. از طرف دیگر می دانیم که ممکن است بلاخره این روش یکی دو سال دیگر منقرض شود یا روش به تری بیاید و الخ. شاید یک راهش این باشد که این فن آوری را همین امروز به قیمت واقعی اش به بقیه بفروشید. یعنی به جای این که با گل و هدیه فریب بخورید به همکاران بگویید که ببین جان من اگر این را یاد بگیری مثلا ماهی 300 هزار تومان بیش تر در می آوری و این می شود سالی 3600 هزار تومان و الخ. بعد بگویید هر کس حاضر باشد شهریه مثلا دو میلیون تومانی بدهد من حاضرم در مطبم فلوشیپ تخصصی این کار را برایش برگزار کنم. این جوری شما قیمت کارتان را گرفته اید و ضمنا خودتان را در مقابل تحولات آتی بیمه کرده اید (محصول خود را پیش فروش کرده اید)

4) خود من بارهای بار کیس مشابه شما داشته ام. ولی تجربه ام می گوید هر وقت کارگاه آموزشی برگزار کردم به نفعم شد. چون کسانی که در کارگاه هستند نمی توانند به صرف شنیدن چند ساعتی اعتبار و مهارت شما را به دست بیاورند و دست آخر وقتی پروژه مشاوره ای جدی دارند از من به عنوان مشاور و مدیرعلمی و از این قبیل تیترهای مزخرف در پروژه هایشان دعوت می کنند. شاید شما هم بتوانید این کار را بکنید و با این کار خود را به سطح بالاتری بکشانید.

5) کاملا خدا را شکر می کنم که پزشک نیستم که در کشش بین نفع شخصی و اخلاق گیر کنم. پدرم جراح است و اصولا این محاسباتی که من به شما گفتم را نمی کند و نخواهد کرد. چون اعتقاد دارد (و من هم شدیدا با او هم عقیده ام) که موضوع با جان انسان ها سر و کار دارد و گسترش این فن احتمالا نفع عمومی گسترده ای دارد. پدرم همیشه از دکتر فاضل به نیکی یاد می کند که وقتی رزیدنتش بوده خیلی چیزها از این فوت و فن ها بهش یاد داده.
راستی دکتر جان به نظرم ماجرای همکاری شبکه ای در بین پزشکان قوی است. این که به هم دیگر تکنیک یاد می دهند و یاد می گیرند. یا در عمل های دشوار و کیس های بدخیم به کمک همکاران (در واقع رقبا) می روند و در عوض در زمان لازم کمک می گیرند. چرا از این روش استفاده نمی کنید؟ روش خود را عرضه کنید و از بقیه هم بخواهید فوت و فن های خود را یاد بدهند.

اوه چه کامنت بلندی شد. خدا به خیر بگذرونه.

حامد عزیز
از راهنماییت سپاسگزارم.
دفعه بعد که به اصفهان آمدی مرا هم به همان رستورانی که این دفعه با بلاگرها رفتی دعوت کن تا حق مشاوره را بپردازم.
فعلا مجبور شده ام که در یک جلسه این کارگاه شرکت کنم و احتمالا بعد از 3-2 ماه نتیجه اش را می بینم و تصمیم می گیرم.راستش ما داخله نشین ها نمی توانیم خیلی اختیارمان را بدهیم به دست خارجه نشین ها!!
طرف حساب من بیماران نیازمند به درمان نیستند بلکه همکاران (بخوانید رقبا) نیازمند به اسکناسند! بنابراین دخیل کردن اخلاق در این مقوله اشتباه است.
چیزی که بناست آموزش دهم فن است و نه علم و بعید می دانم که کس دیگری هم در این رشته فن خود را به این راحتی به دیگری بیاموزد.

HAMSAYEH Agha or khanoom,
your point of view is really intersting! I don't know if you'll read this but are you a doctor? in Iran or outside Iran? I think all this changes one's view when looking at this. I don't know if the post before mine was yours or not, but if you practice in Iran I would love to hear somethings you go through everyday and your views. My email should be above

"HEALTH_WELLNESS_HOST"
Thank you for your attention and ,patience to read english!

At first I thought somebody!is kidding me!!I'm not sure,even now.!
But I put 2 comments and I don't know which of them was intersting for you. and which of comments are yours(except previous comment)

Dear Hamsayeh,
I was the only person who wrote in english and refered to "practicing medicine as a business in Iran". I'm interested to know if your point of view is beacuse you are a physician in Iran? Dar Canada yeki az soalhayi keh az kasany keh barayeh pezeshky egdam mikonan hamineh, agar shoma yek fany ro balady keh mitooneh mofid baasheh be digaran yad midy ? be cheh gheimaty? Tu Iran in chizha ro be daneshjooha yad midan ya harkas standard khodesh ro dareh? Thanks for answering

مي دوني چيه؟ببخشيد ولي من نميتونم اين 2 تا رو تو حرفه پزشكي از هم جدا كنم.خودم مهندسم و نميدونم شايد خيلي ارمانگرايانه باشه كه از دكتراهمچين انتظاري داشت.ئلي خوب هدف اين رشته همينه اگه كسي عاشق درمان كردن مردم نباشه چطوري ميتونه از كاري كه داره انجام ميده لذت ببره؟

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes