سوال ایذایی و زندگی زیکزاکی


1- به نظر شما برای انداختن یک میوه از سر شاخه درختی آیا باید تنه آن را تکان داد یا به چوب و سنگ به جان سر شاخه افتاد؟
اصلا سوال ایذایی، رمزگونه و زیرجلکی به ما نیامده...

به نظر شما برای دستیابی به دمکراسی، حقوق بشر و "متعلقات مدرنیته"، باید تغییرات از پایین‌ترین رده‌های جامعه شروع شود و کم‌کم به حکومت سرایت کند یا اینکه از راس حکومت تغییر باید آغاز شود و به متن جامعه تسری یابد؟

عمرا" اگر جوابش را بدانید!!

2- در همه زندگیم من پس‌اندازی نداشته‌ام و از این نظر همیشه مایه حرص و جوش خانواده‌ام را فراهم کرده‌ام.
یادم می‌آید که همیشه وقتی پدرم به این نحوه زندگی من ایراد می‌گرفت این شعر سعدی را آماده داشتم که می‌گوید:

قرار در کف آزادگان نگیرد مال نه صبر در دل عاشق، نه آب در غربال

و او همیشه مسخره‌ام می‌کرد که: خواهیم دید که این بیت در روز احتیاج به کمکت خواهد آمد یا نه!

یک هفته گذشته و دو هفته آینده برای خرید عمده‌ای (خیالتان راحت...سرمایه‌گذاری نیست) مقادیر غیر قابل تصوری چک داده‌ام و الآن مثل (دور از جانم!!) خر در گل فرومانده‌ام.

قرتی بازی را کنار گذاشته‌ام.

از صبح کله سحر می‌روم در مطب و تا آخر شب، وقتی همه مغازه‌ها تعطیل شدند، مریض می‌بینم...نوبت دار و بی نوبت!

یک ساعتی برای نهار تعطیل می‌کنم و شب هم وقت زیادی برای وبگردی ندارم.

گفتم که بدانید آن شعر کذا و احتمالا سایر اشعار و حتی ادعیه و اوراد در این مورد خاص، کارساز نیست...به تجربه ثابت شد!


پی نوشت 1:


از دوستان علاقه مند دعوت می کنم به بحث در گرفته در کامنت دانی بپیوندند که خواب سپیده دمان مرا ربود!


پی‌نوشت2:

یکی از اشکالاتی که در وبلاگ نویسی وجود دارد این است که خیلی از اوقات، وبلاگ نویس گمان می کند که خواننده همه مطالب قبلی او را خوانده است و حتی کامنت هایی را که در وبلاگ دیگران گذاشته دنبال کرده است و ناگزیر، جهت جلوگیری از تکراری شدن بحث به اصطلاح آنها را درز می گیرد.

شکی نیست که اصلاحات و تغییراتی که از توده مردم شروع شود ماندگارتر و اساسی تر است.

اینکه مردم "خود" به نقایص شیوه رفتار و تفکرخود پی ببرند و پس از اصلاح اکثریت آنان ساختار قدرت لاجرم به تصرف آنان در آید، مطلوب‌ترین و پایا‌ترین شکل اصلاح است همچنان که اگر فرزند خانواده‌ای "خود" درسخوان و علاقه مند به پیشرفت تحصیلی باشد، بی‌شک برای آینده او بهترین حالت ممکن است.

اما آیا در ایران امروز چنین امری در حل رخ دادن است؟

خوش‌بینانه که نگاه کنیم اثراتی از آن را می‌بینیم...تشکلات دفاع از حقوق بشر، سندیکاهای کارگری، نهادهای مدنی، تشکلات زنان و NGO‌ها

به باور من حکومت به شدت مراقب بوده است که کاری نکند که یکی از این گروهها احساس کند دستاوردی هر چند ناچیز داشته است!

نکته غم‌انگیز دیگرچند لایه بودن دفاع حکومت در برابر این نهادهاست.

اینان بودجه‌ای برای امور روزمره و حتی اجاره یک ساختمان ندارند...حق دریافت بودجه از هیچ شخص حقیقی یا حقوقی خارجی را هم ندارند.(حتی اگر برای یک امر صرفا پژوهشی باشد)...به همین دلیل در گام نخست بیشتر آنان متلاشی می‌شوند.

اگر به این مشکل غلبه کنند و برقرار بمانندحکومت به شدت مراقب آنها خواهد بود.

حق عضوگیری ندارند...حق داشتن رسانه‌ای برای تبلیغ ندارند و هرگونه تجمع آنان عمدا به وحشیانه‌ترین شکل سرکوب می‌شود و از انتشار خبر این سرکوب هم کک حکومت نمی‌گزد.(تجمعات سالانه هشتم مارس و نیز کارگران شرکت واحد و طرفداران گنجی را به یاد بیاورید و بیخودی مخالفت نکنید!)

همه نهادهای یاد شده در همین نقطه متوقف شده‌اند( اگر نگوییم که بیشتر آنان متلاشی شده‌اند) و عملا هیچ راهی برای برون‌رفت از این بن بست فراروی آنان نیست.

با این حال حکومت فکر مراحل بعد را هم کرده است.

تربیت دینی مردم کوچه و بازار همراه با مشوق‌های مادی برای آنان چنان اثر بخش بود که در جریان قیام دانشجویی تیر ماه 78، بسیاری از جوانان جنوب شهر برای کمک به سرکوب دانشجویان در قبال دریافت روزی پنجهزار تومان بسیج شدند.(معلوم نیست که فقر آنان را وادار به این کار کرد یا تربیت دینی).

اگر گروههای مدنی یاد شده به طریقی مجوز فعالیت آزاد بگیرند و رسانه‌ای برای ابراز نظرات خود بیابند به سد نفوذناپذیر مخاطبین "تربیت دینی شده" خواهند خورد که از طریق مساجد، بسیج محلات، واحدهای تبلیغات محل کار، روزنامه‌ها و صدا و سیما به شکل کاملا یکسویه‌ای تربیت دینی (کانالیزه در مسیر مطلوب حکومت...حرفهای حکومت را بدون کم و کاست تکرار می‌کنند و گمان می‌کنند که حرف خودشان است...پر شده‌اند از مغلطه و سفسطه و خرافات و تحریفات...سطحی ولی لجوج!) شده‌اند.

لایه چهارم دفاعی حکومت آن است که اگر به فرض محال گروههای یاد شده بتوانند به طریقی به روشنگری عوام بپردازند و بیشتر آنان را خواهان تغییرات مسالمت‌آمیز در ساختار قدرت بکنند، استفاده بی‌دریغ از قدرت برای حفظ قدرت به کار گرفته خواهد شد.


من امیدی به اصلاحات از پایین ندارم.

پی‌نوشت 3:

داستان "مردی که نفسش را کشت" از صادق هدایت را خوانده‌اید؟
توصیه می‌کنم بخوانید قبل از آنکه دیر شود!

www.sokhan.com/hedayat/mardi-ke-nafsash-ra-kosht.pdf

108 نظرات:

هردوانه!

گوشزد جان سلام
منم اهل پس انداز نیستم.خیلی هم بده اما به خدا هر وقت میام پس انداز کنم یا ماشین خراب میشه یا بیمه اش تموم میشه یا مهمونی وعروسی پیش میاد یا روز پدره یا مادر یا تولد بچه س یا سالگرد عروسی مون یا تولد همسر یا مواد عمده ی منزل تمام میشه وخلاصه یه چیزی پیش میاد که پولها تموم میشه وبه پس انداز نمی رسه

ایذایی درست است نه ایضایی.

در مورد بند يک؛ نظر من اين است که هر دو لازم است، ولی رأس حکومت تأثير بيش‌تری دارد! مشخصن اين که يک جامعه را نخبه‌گان آن هدايت می‌کنند. به هيچ وجه هم نبايد صبر کرد تا اکثريت مردم عادی به چيزی برسند و باعث تغيير شوند. فکر می‌کنم اين نوع تغيير از بدنه جامعه، تنها در سرزمين ايده‌آليسم رخ می‌دهد. هر چند رشد سطح عمومی جامعه باعث می‌شود توانايی بالاتر رفتن نخبه‌گان بيش‌تر شود و صد البته که تغييرات ديرپا شوند؛ اما اين قشر پيشرو جامعه است که بايد بقيه را به مسيری که خود به‏تر می‏داند "بکشد".
اگر بخواهم بحث را خاص کنم، اين که وضعيت ايران اين چنين است، به خاطر قشر پيشرو است و نه مردم.

هر شخصي براي اصلاح بايد از خودش شروع كند اگر توانست خود را اصلاح كند بعدا تلاش براي ديگران بكند در ضمن من توپ بلدم پس انداز كنم

سلام دكتر جان
من تازه با وبلاگت آشنا شدم و لذت بردم اين بود كه آرشيو را هم تا حدي خوندم از اينكه ديدم تو اردوگاه امپرياليسمي! خيلي خوشم آمد و اميدوار شدم .در باره سوالت نفهميدم قضيه درخت را چه جوري ميشه با واقعيت تطبيق داد. در مورد درخت ما مختاريم كه يكي از دو راه رو انتخاب كنيم و يا از خير ميوه بگذريم. ولي اينجا ما با درختي مواجهيم كه اگه بخواي تنه اش رو تكون بدي به عنوان بر انداز اعدامت مي كنه اگه بخواي بري سراغ شاخه ها هم كه انقدر راه قانوني و غير قانوني بلده كه خودت از خيرش ميگذري .تازه ان موقع كه تو ديگه به ميوه فكر نميكني شروع به آزارت ميكنه تا يا مسلمون بشي يا ديوانه...
روي هم رفته به نظرم مشكل از ساختار حكومته و تا آن حل نشه ما بايد فكر ميوه خوردن را از سرمون بيرون كنيم و البته رنج بكشيم.

من تنه درخت رو تكون نميدم كه ريشه اش تكون نخوره، سنگ و چوب هم شاخه هاي ترد و تازه رو از بين ميبره...از نردبان يا انبرهاي پايه بلند استفاده ميكنم.
ولي در كل تشبيه جالبي نيست، تو اين مثال حكومت به ريشه تشبيه شده يا شاخه؟! دموكراسي ميوه چيدن از شاخه است يا ميوه دادن درخت؟ سرشاخه حكومت از ريشه اجتماع ارتزاق ميكنه يا ريشه حكومت به شاخه هاي اجتماع حيات ميده؟ و البته اينكه ... درخت چندسالشه و چه ميوه اي ميده!؟

درود
حـیف که منـهم هـرگز اهل پـس انداز نـبودم و نیسـتم... اگر نـه حـتمـن بـهت پـول قـرض میدادم ؛)

امـا بـا جـناب لــرد هـم نـظرم... هــردوش بـاید باهـم صـورت بـگیره و الـبـته که رأس مـهـمتره

فشار از پایین چانه زنی از بالا...شعار نیست ولی برای حکومت ما بی اثر است!!

سلام
من سعی می کنم پس انداز کنم هر چند در این دوره و زمانه مجالی برای پس انداز نمی ماند ، انقدر خرج و مخارج مختلف پیش می آید که دیگر به پس انداز نمی رسد ... اما دکترها که وضعشون خوبه (; خصوصا اگر که متخصص و جراح باشند ، احتمالا دکتر جون خیلی زیاد خرید داشتی :P

خوب پس دکتر ها هم به روغن سوزی می افتند این مایه دلگرمی خوبی هست برای ما کارمندان

نویسنده ناشناس عزیز
حق با توست...ایذایی درست است.
درستش نمی‌کنم تا از یاد نبرم.
لرد عزیز
نظر خودم را احتمالا فردا شب در پی‌نوشتی می‌نویسم.
آزاده جان...رو کن دستت رو ببینم چقدر مایه پیله داری!
آزاد جان
من خود را با افتخار سپرده‌ام به امواج تهاجم فرهنگی...سر فرو بردم در آنجا تا کجا سر بر کنم!
بی‌خود جان سه روزه زور زده‌ام تشبیه جور کرده‌ام با ادات تشبیه حالا تو می‌گی جالب نیست!!
کیانوش جان!
یالا رو کن ببینم چقدر داری!
پدرم همیشه می‌گفت بدهکار که شوی دوستانت باهات رابطه‌شون رو کم می‌کنند مبادا که ازشون قرض بخواهی.
مهدی جان
خیلی خیلی ...نمی‌گم چقدر باید در این بیست روز بپردازم ولی باور کن که خیلی زیاد است!
نیکی جان
این دفعه یاتاقان سوزوندم روغن که سهل است!

حالا چقدر بدهکاری؟
بگو شاید از بچه‌ها جمع کنیم بهت بدیم اینقدر ناله نکنی.
نه به اون وقتی که پز می‌دی ماهی سه چار ملیون در میاری نه به حالا توش موندی.

دکتر جان PayPal داری؟ اگر هست ايميل اش را بگذار اينجا تا خوانندگان خارجی نفری يک دلار، يک يورو يا يک پوند بريزند به حسابت. به عنوان حق ويزيت يا حق بوق!

به نظر من اصلاحات از پايين بزرگترين طنز تاريخ است! تا راس هرم اصلاح نشود انتظار اصلاح در سطوح يايين تر جامعه آب در هاون کوبيدن است. اصلا قضيه اينقدر ييچيده نيست که کسی بخواهد در موردش کتاب يا مقاله بنويسد. در مملکتی مثل آلمان که قانون وجود دارد و قانونش اجرا ميشود و بطور نسبی از همه آحاد مردم تا دولتمردان آن در برابر قانون يکسانند و مطبوعات آزاد هستند و قوه قضاييه اش مستقل عمل ميکند و... (که همگی نشانه های يک سيستم اصلاح شده هستند) طبيعی است که کسی توان و جرات ايجاد ناهنجاری مثل رشوه گيری، عبور از چراغ قرمز، دست به يقه شدن در خيابان و زدو خورد، تحميل کردن شوهر به دختر و... را در صورت ميل به آنها هم ندارد.
فکر ميکنيد که ملت آلمان از قبل اصلاح شده بود و بعد به اصلاح سيستم حکومتيش منجر شد؟ خير. بعد از جنگ جهانی دوم اراده بر اين بود که آلمان ساخته شود و ييشرفت کند و اتفاقا اولين قدم را خود حکومت برداشت. يعنی از يک حکومت سالم (که از طرف آمريکا به آلمان تحميل شد) آلمان و مردمش به اينجا رسيده اند که الان رسيده اند.
حالا در جامعه ايران که مثلا رشوه يکی از بيماريها و معضلات جامعه است، يک کارمند که مجبور است برای سير کردن شکم خانواده اش رشوه بگيرد را چگونه ميخواهيد اصلاح کنيد؟! چگونه ميخواهيد به مردم ياد دهيد که بين خطوط رانندگی کنند در حاليکه يليس راهنماييمان با گرفتن رشوه از تخلف ميگذرد؟! همين ها را از يايين ادامه بدهيد و برسيد به بالا.
يس ابتدا سيستم بايد اصلاح شود تا شهروند جامعه احساس کند که حقش ضايع نميشود و قانون يشتش است و از نظر مالی تامين است و کارها به نسبت صلاحيت تقسيم ميشوند، تا اينکه او هم در چنين سيستم اصلاح شده ای خودش را اصلاح کند، و در غير اينصورت به حاشيه رانده خواهد شد.
متاسفانه سالهاست که روشنفکران ما بين اين دو گير کرده اند که اصلاحات بايد از يايين باشد يا بالا و اين معضل جامعه ماست. در واقع اگر در جامعه ما مردم در طول تاريخ به بخشی از اصلاحات و حقوق خود هم در مقاطعی رسيدند (مثلا زنهايی مثل شيرين عبادی به منصب قضاوت رسيدند) علت آن اين نيست که روشنفکران ما آنها را با حقوقشان آشنا کرده اند يا ذهن مردها را اصلاح کرده اند که ياد بگيرند که حقوق زن و مرد مساوی است بلکه علت اصلی آنست که افراد قلدری(!) مثل رضا شاه بزرگ و يسر خلفش اين حقوق را بزور به آنها داده اند. در واقع آنها سيستم را بزور بطور نسبی از وضعيت قرون وسطايی قبل از آن به وضعيت آن دوران اصلاح کرده بودند. و صد البته که لياقت مردمی که نمک خوردند و نمکدان شکستند همين است که می بينيد!

در ضمن دکتر جان
بی خيال ديگه ما را سياه نکن که به هزينه تحصيلمان محتاجيم و حتی از غذا خوری دانشگاه هم نميتوانيم استفاده کنيم و خودمان غذای دانشجويی! درست ميکنيم و حتی بخاطر همين بعضی اوقات حتی چند ماهی درس را هم رها ميکنيم.
ما خودمان تو دوستان و آشنايانمان يزشک مطب دار داريم که از وضعيت ماليشان با خبر باشيم. تازه آنها مثل شما تمام وقت و بيش از وقت کار نميکنند. اصلا نيازی هم نيست که کسی آشنای يزشک داشته باشد تا به وضعيت مالی آنها يی ببرد. کافی است يک حساب سر انگشتی کند و يک حداقل ويزيت با يک حداقل تعداد بيمار در طول روز را در هم ضرب کند و آنرا در ۲۴ روز از ماه ضرب کند و سيس اندکی از آنرا بابت بعضی هزينه های ناچيز کم کند (مثل حقوق منشی و کرايه مطب!!! و آب و برق و...) تا به حداقل درآمد ماهانه يک يزشک فقير از مطب يی ببرد. از درآمد حاصل از جراحی و غيزه هم صرف نظر ميکنيم.
البته اينها را نگفتم که کسی فکر کند طمع به مال کسی دارم. هرگز. نوش جانتان، شما حقتان را بابت دوره طولانی تحصيل و نيز زحمتی که ميکشيد ميگيريد. اين امثال من هستند که بعد از این همه زحمت اخرش بايد بشوند کارمند دولت و نميتوانند حقشان را بگيرند. چون هر چه باشه ما با دولت طرفيم و نميتوانيم حقمان را بگيريم و آن نا چيزی را هم که ميدهند با تحميل خفت و خواری است ولی شما مستقيم با مردم طرفيد (آن هم ار نوع بيمارش!) و بسادگی حقتان را ميگيريد و آنهم در اوج سلام و صلوات و احترام و تازه سر منشی تان هم داد ميزنيد!
اگر هم مدعی هستيد که اين همه کار برای هزينه های نجومی است که کرده ايد که ديگر اين همه مظلوم نمايی نمي خواهد. هر چند که سابقه اصفهانی ها را در هزينه کردنهای آنچنانی داريم!

احمد جان
البته کمی بی احتیاطی کرده ام در چک دادن ولی توش نمونده ام.
از طرفی یادم نمی آید که راجع به درآمد ماهیانه ام حرفی زده باشم...اگر هم از روش xyz استفاده کرده باشی (تعداد مریض ضربدر ویزیت ضرب در 24 روز ماه) احتمالا ( یا قطعا) اشتباه حساب کرده ای.
آن وقت ها که من دانشگاه می رفتم ماهی هشتصد تومان کمک هزینه از دانشگاه می گرفتم و پانصد تومان هم از پدرم دریافت می کردم و روز سوم ماه از این هزار و سیصد تومان فقط ده بیست تومان مانده بود که تا آخر ماه با آن سر می کردم.
حالا هم در مقیاس بزرگتر همان آدم سابق هستم...هیچ پس اندازی ندارم...هیچ!!

دکتر جان
به همون خدايی که خيليها بهش معتقدند ولی من قبولش ندارم من اصلا چشمی به مال تو ندارم. من اصلا چشمداشتی به مال هيچکس ندارم.
همانطور که گفتم نوش جانت هر چه در می آوری ولی اينرا بدان که حق مخالفت با حکومت جمهوری اسلامی را نداری! چون بواسطه همين حکومت است که تو اينقدر مريض ييدا کردی که همگی منبع در آمدت هستند. فکر کردی که در کشوزی مثل کانادا اينقدر بيمار به دنبالت ميدويدند؟
کشوری که يزشکش سير و مهندس عمرانش گشنه است کشوری است بيمار. چون به دليل اول اين کشور دارای بيمارهای فراوان است و به دليل دوم در اين کشور از ييشرفت و ترقی خبری نيست!
آيا منظور اين جملات ساده ام را ميگيري؟
دليل مخالفتت با اين حکومت چيست؟
اگر از اختلاف طبقاتی مينالی که بهت بگم که خودت از دوستداران اختلاف طبقاتی هستی!
باور نميکنی بهت از نوشته های خودت آدرس ميدم.
ياينده باشی

xyz عزیز
با کلیت حرف کامنت اولت موافقم و شب هم راجع به آن خواهم نوشت.
در باب کامنت دوم البته شامل نکات متعددی است که راجع به همه نکات آن می توان بحث کرد مثلا این که وضع دکترها خیلی خوب است راجع به اقلیتی از آنها ( و از جمله من!) حرفت کاملا درست است ولی راجع به اکثریت آنها حتی بسیاری از متخصصین شهرستانی این فرضیه صحیح نیست.
مثلا در حالی که همه مردم از نرخ سزارین یک ملیون تومانی در تهران خبردارند و از آن به حق شاکی و نالانند اما اکثریت قریب به اتفاق آنان نمی دانند که تعرفه بخش دولتی برای سزارین هفده هزار تومان است که همه پزشکان شاغل در بخش دولتی در شهرستان ها موظف به رعایت آن هستند.
هفده هزار تومان (برای اطلاع دوستان خارج نشین که نرخ دستشان نیست عرض می کنم) یعنی پول 3 کیلو گوشت حتی در همان شهرستان!
با دوازده سزارین می توان یک دست کت و شلوار از هاکو÷یان خرید..
با هزار سزارین!!! می توان یک پژو پرشیا خرید.
می گویید این تعرفه ها کشک است و کسی رعایت نمی کند...
می گویم در تهران و چند شهر بزرگ کشک است ولی در شهرستان ها به شدت رعایت می شود و حتی اگر معاونت درمان بخواهد تخطی از آن را نادیده بگیرد فرمانداری, سپاه و دفتر امام جمعه اجازه نمی دهند و من داستانها و مثالهای فراوان از این مقوله دارم.
آه ...داشت یادم می رفت
راجع به داد زدن سر منشی که گزکش را خودم به دستتان دادم دارید بی انصافی می کنید.
کافیست فقط یک بار از خودتان ب÷رسید که چرا گوشزد برای دو شیفت کار مطب که با یک یا دو کارمند قابل رفع است 7 نفر کارمند دارد که بر اساس قانون کار به آنها حقوق می دهد و بیمه شان کرده است.
می گویی ولی حق نداری سر آنها داد بزنی...
می گویم: من ذاتا آدم خوش مشربی هستم و این داد زدن گاه به گاه من در میان خوش مشربی ام کاملا گم می شود.
به علاوه من بر سر بچه هایم هم گاهی داد می زنم ولی هم کارمندانم و هم فرزندانم دریافت منفی از این کار من ندارند و حتی بارها کارمندانم جلوی خود من با شوخی و خنده از غرغرو بودن من آنقدر لطیفه می گویند که از شدت خنده اشکم درمی آید!
یادت باشد دوست من که برای قضاوت های اینچنینی باید با یک نفر "زندگی" کرد.
بسیاری از آدم هایی که در نوشته هایشان بسیار "انسان" و "شریف" و "متشخص" می نمایند در زندگی واقعی سرد و بی روح و خشک و غیر قابل تحملند حتی اگر داد نزنند.
درست مثل ایتالیایی ها و انگلیسی ها.

xyz عزیز
همزمان با جوابیه بالا ظاهرا تو هم در حال تایپ نوشته ای بودی.
در همین کشور سی درصد پزشکان زیر خط فقر زندگی می کنند.
بیش از بیست هزار پزشک بیکار به شغل های دیگر رو آورده اند اینها همه آمارهای نهادهای دولتی است که در عمل وضعیت از این وخیم تر است.
این که مریض ها به دنبال من می دوند (اگرچه تعبیر دقیق و درستی نیست) ولی دلایلی دارد که برای شرح آن اطلاع دقیق طرفین بحث از سیستم درمانی کشور ضروری است.
خلاصه اش این است که در امتحان پذیرش دستیار برای رشته های مهم (پولساز) ظاهرا همه ظرفیت تربیت پزشک متخصص به کار گرفته می شود ولی در عمل اگر در دانشگاهی پنج نفر برای مثلا تخصص چشم پزشکی پذیرفته شوند فقط دو نفر آنها بدون پارتی بازی و بر اساس رقابت سالم پذیرش می شوند نتیجه اینکه بعد از فراغت از تحصیل حدود 40% آنان کارآمد تر و باسواد ترند ولی باز هم تبعیض شروع می شود.
آن شصت درصدی که با استفاده از سهمیه رزمندگان و سهمیه مدیران وزارتخانه و امثالهم وارد شده اند اینبار وارد یک مافیای زنجیره ای پزشکی می شوند که عرصه رقابت را برای آن 40% تنگ می کند.
مثلا بیشتر آنان بر اساس قوانین مصوب خود طرح مناطق محروم را در تهران و مراکز استانها سپری می کنند و امثال مرا به دارغوزآباد می فرستند تا به واسطه دوری از مرکز فسیل شویم...
شرح ماجرای تربیت پزشک در ایران نیاز به چندین پست و مشارکت گروهی از پزشکان وبلاگستان دارد که اگر همه حاضر بودند من هم حاضرم که راجع به آن دانسته هایم را بنویسم.

دکتر جان
خيلی با مزه ای
بعدا برايت مينويسم

اینکه دلیل مخالفت مرا با این حکومت خواسته ای توضیح بدهم که:
محل فرو کردن نیش من برای ارتزاق از جامعه "اختلاف طبقاتی" نیست...این موضع محل فرو کردن نیش رانت خواران است و حاشا که من لحظه ای رانت خوار بوده باشم.
اگر همه این جامعه ثروتمند و غنی باشند هم بیشتر موجب سرفرازی من است و هم (حتی از بعد منفعت طلبی) سود بیشتری به من می رسانند.
از طرفی مخالفین "اختلاف طبقاتی" می توانند با این نظام مخالفت داشته باشند(مثل آقای فریبرز رییس دانا) ولی برخی اعمال آن را تایید کنند (مثل در افتادن با آمریکا)
بر همین اساس موافقین "اختلاف طبقاتی" هم می توانند در عین حال مخالف نظام هم باشند.

قابلی ندارد
مزه از خودتان است.
هوا روشن شد.
من هم باید بروم سر کار دوشیدن طبقه محروم.

دکتر جان
اولا من هيچوقت به تو ايراد نگرفتم که چرا سر منشی خودت داد ميزنی. البته اگر منشی خوشگلی باشد من ترجيحا سرش داد نميزنم و سعی ميکنم که دل نازکش! را بدست آورم.
دوما من به يزشک جماعت ايراد نگرفتم و حتی معتقدم که احترام هر بچه مسلمانی! بر يزشکان و جامعه يزشکی واجب عينی است. صحبت من فقط در باره يزشکانی بود که مطب دارند که شما هم نوش جانتان که از اين نعمت بهره مند هستيد.
در ضمن من را ياد دوست اصفهانيم انداختيد که ماجرايش را بعدا شرح ميدهم.
در ضمن اينرا بدون که من هم بچه تهران هستم هم بچه اصفهان. بنابراين از يس تو بر می آيم.

گوشزد جان نگفتی PayPal داريد يا نه؟ راستش من يکی شوخی نکردم. خودم وبلاگدار هستم و بدم نمی‌آيد اين سنت باب شود (يک بار درخشان سعی کرد بکند و نشد) ولی خب شما که اسمت به کاپيتاليسم در رفته، اين کار را بکن. فکر کنم بعضی از اين ملت به donation کم کم عادت کرده‌اند و فکر کنم برای کمک کردن به آسودگی بلاگر و خواندن وبلاگ محبوبشان، حاضرند سالی يا ماهی کمی پول خرد خرج کنند. اصل کار همان PayPal است.

گوشزد خان پست "اينك من و اينك ترك" رو خوندم. من هم تو ترك بودم اما نه نوشتن وبلاگ بلكه تو خوندن وبلاگ . من به وبلاگ شما معتاد شده ام هر روز صبح مي خوانمش. براي ترك وبلاگ خواني تمام وبلاگها رو از فوريت سيستم حذف كردم. تا 40 روز مقاومت كردم تا ديشب كه سرانجام دوباره تسليم شدم.تو گوگل گوشزد رو سرچ كردم و اولين لينك وبلاگ شما بود.از وبلاگتان خوشم مياد ، از اينكه بي پروا مي نويسيد، ازاينكه خودتون رو فريب نمي دهيد ، از اينكه همشهري خودم هستيد. اما وقتي كامنت دوني پست "اينك من و اينك " ترك رو خوندم احساس كردم وارد يك فحشدوني شده ام. خوب شد تو دنياي حقيقي نبود وگرنه لابد چند كشته وزخمي تقديم ملت قهرمانپرور شده بود.چه نااميد كننده و بي نتيجه بود مثل آب در هاون كوبيدن..
اما از طرفي هم خوشحال شدم كه ديدم شما پيامها رو سانسور نكرده ايد تا اين كانتدوني به همه مان نشان دهد يكي از هزاران راهي رو كه به خوشبختي ما منتهي نمي شود.اصلا بيشتر چيزهايي كه در جامعه ما سانسور مي شود چراغيست ، حالا يا چراغ راهي و يا چراغ بيراهه اي و سانسور يعني خاموشي اين چراغها و تاريكي جامعه.
اما گوشزد خان اگر اجازه بديد مي خواستم گله كوچكي هم بكنم از برخي دوستان كه تو اون كانتدوني براي جواب دادن به طرفشون ، مقدسات و پيشوايان مذهبي يك عده اي رو هم مورد عنايت و تهاجم قرار ادند. اين رو هم بگم كه من خودم اصلا مذهبي نيستم چون تو مدت عمرم نه نماز خوناده ام و نه روزه گرفته ام و مگر مذهبي اينجوري هم وجود داره. اما نمي دونم چي شد كه يه دفعه حواسم رفت به سمت همسايه ارمنيمان كه با دخترشون دوستي اساسي دارم. اون و خونوادش عاشق علي اند و حسين. هر سال عاشورا نذري ميدند و هرسال تو ماه رمضون براي علي احيا مي گيرند.من احساس كردم فحش دادن به آدمايي كه اين دوست من و خونوادش عاشقشونند اصلا شايسته نيست چون فحش دادن به عشق چند انسان پاكه.و اصلا فحش دادن به عشق هيچ انساني شايسته نيست.
دوستان معذرت ميخوام از گوشزد خان هم همين طور.

گوشزد خان پست "اينك من و اينك ترك" رو خوندم. من هم تو ترك بودم اما نه نوشتن وبلاگ بلكه تو خوندن وبلاگ . من به وبلاگ شما معتاد شده ام هر روز صبح مي خوانمش. براي ترك وبلاگ خواني تمام وبلاگها رو از فوريت سيستم حذف كردم. تا 40 روز مقاومت كردم تا ديشب كه سرانجام دوباره تسليم شدم.تو گوگل گوشزد رو سرچ كردم و اولين لينك وبلاگ شما بود.از وبلاگتان خوشم مياد ، از اينكه بي پروا مي نويسيد، ازاينكه خودتون رو فريب نمي دهيد ، از اينكه همشهري خودم هستيد. اما وقتي كامنت دوني پست "اينك من و اينك " ترك رو خوندم احساس كردم وارد يك فحشدوني شده ام. خوب شد تو دنياي حقيقي نبود وگرنه لابد چند كشته وزخمي تقديم ملت قهرمانپرور شده بود.چه نااميد كننده و بي نتيجه بود مثل آب در هاون كوبيدن..
اما از طرفي هم خوشحال شدم كه ديدم شما پيامها رو سانسور نكرده ايد تا اين كانتدوني به همه مان نشان دهد يكي از هزاران راهي رو كه به خوشبختي ما منتهي نمي شود.اصلا بيشتر چيزهايي كه در جامعه ما سانسور مي شود چراغيست ، حالا يا چراغ راهي و يا چراغ بيراهه اي و سانسور يعني خاموشي اين چراغها و تاريكي جامعه.
اما گوشزد خان اگر اجازه بديد مي خواستم گله كوچكي هم بكنم از برخي دوستان كه تو اون كانتدوني براي جواب دادن به طرفشون ، مقدسات و پيشوايان مذهبي يك عده اي رو هم مورد عنايت و تهاجم قرار ادند. اين رو هم بگم كه من خودم اصلا مذهبي نيستم چون تو مدت عمرم نه نماز خوناده ام و نه روزه گرفته ام و مگر مذهبي اينجوري هم وجود داره. اما نمي دونم چي شد كه يه دفعه حواسم رفت به سمت همسايه ارمنيمان كه با دخترشون دوستي اساسي دارم. اون و خونوادش عاشق علي اند و حسين. هر سال عاشورا نذري ميدند و هرسال تو ماه رمضون براي علي احيا مي گيرند.من احساس كردم فحش دادن به آدمايي كه اين دوست من و خونوادش عاشقشونند اصلا شايسته نيست چون فحش دادن به عشق چند انسان پاكه.و اصلا فحش دادن به عشق هيچ انساني شايسته نيست.
دوستان معذرت ميخوام از گوشزد خان هم همين طور.

تصحيح:
كانتدوني .... كامنت دوني
خوناده ام..... خونده ام

سلام.اولا که نداشتن پس انداز ربطی به میزان درآمد ندارد.xyzمحترم و کمی عجول باز تند رفتی.در هیچ کجای تاریخ اصلاحات از بالا نبوده .همیشه معلمان بزرگ از کوچه پس کوچه های شهر و روستا به اصلاح وضع موجود پرداختندمن موافق این عقیده هستم که نمی توان در شروع از مقامات و از طبقه مرفه برای اصلاحات دست بکار شد چرا که اینها نیازی به اصلاح نمی بینند

araz جان
کسی صحبت از طبقه مرفه نکرد، صحبت از سيستم حکومتی بود.
البته همينکه زبانت اصلاح و بهداشتی شد جای سياس است.

حـَـجی گـوشـی جـان
افـسوس که دسـت شـما در ایـران و پـول بـنده در اروپـاست ؛)
اگـه نـه خـودم ده میـلیونـش رو بـهت قــــــرض میـدادم (الـبـته با بـهره 25%)

:))

آرزو جـان
از دید مـن خـود اون انـسانـها با هـمچـین طرز تـفکـری شــدیدن مـشکل ِ شـخـصیـتی دارنـد... پـس فـرقی بـین اونـها با بـقیه نیـست

در ضـمن در ایـن 27 سـال به خـاطر هـمین نـنه مـن غـریبـم بازی هـای شـماهـا به انـدازه کـافـی احـترام ِ بـی جـهت به افـکار ِ پـوسـیده ایـن و اون گـذاشـته شــده... مــن تـصمـیم دارم ایـن رسـم مـسخـره رو وَر بــندازم

اول – راستش این کامنت‌دونی وبلاگ جناب‌آقای دکتر برای شخص من، حسادت‌برانگیز هست، شاید حسادت کردن به این همه شلوغی و رفت و آمد و بریز و بپاش و بگیر وببند و بزن وبکوب!!! ( البته در غیاب آقای دکتر ) زیاد هم غیرطبیعی نباشه، اما به نظر میرسه اداره‌کردن این همه رفت و آمد، وقت و انرژی زیاد بطلبه که برای آدم تنبلی مثل من به نوعی کمر‌نگ کننده‌ی اون حسادت هستش. البته یه جورایی دامن‌گیر هستش، فکر می‌کنم تا حالا سه بار پا به کامنت‌دونی گذاشتم و هرسه بار به جبر و مکافاتی ازش خارج شدم، بار اولش سر بحث تجاوز بود، بار دومش ( البته از یه بار بیشتر بود) ، بحثی بود که چندتا کامنت گذاشتم و یکی هم همین بحث، چون اول که آدم کامنت‌ها رو می‌خونه به خاطر بعضی نوشته‌ها مجبور میشه پیش خودش کلی غرغر کنه، بعد مجبور میشه بهشون جواب بده تو ذهنش، بعد تصمیم بگیره افکارش رو روی کاغذ بیاره یا نه، بعد کلی مردد باشه بین نوشتن و ننوشتن، و سرانجام یا بنویسه و یا ننویسه، خلاصه‌اش اینکه راحت‌ نیست اومدن و بی‌خیال از کنارش گذشتن اینکه اکثر وقتها خودم رو قانع می‌کنم به همون مطلب اصلی

دوم – آقای دکتر، دونستن سن و سال شما برام مهم بود، نه از این جهت که مراعات کنم و چیزهایی که باید بگم رو به زبون نیارم، اما شخصا برای سن و سال احترام قایلم، پروفایل‌تون رو نگاه کردم چیزی به چشم نخورد، تنها گزینه‌ی موجود شغل بود که وقتی تو دیکشنری نگاه کردم نوشته بود: معماری : Architecture

سوم – بار اولی که این مطلب رو خوندن با توجه به تیترش ، مطلبش به نظرم قابل هضم اومد
ایذاء: آزاررساندن
با خوندن این متن و تیتر، یه بحثی یادم اومد از آمادگی دفاعی راهنمایی، با عنوان « مواضع ایذائی» که درست یادمه برای تفهمیش، معلم ما، آقای فیض‌آبادی، این مثال رو زد، یه فیلمی بود مال جنگ جهانی دوم، یه منطقه‌ای رو نشون میداد سرسبز با کلی گاو، که همین گاوداری روزانه، شب تبدیل می‌شد به یه فرودگاه نظامی با آشیانه‌های هوپیماهای جنگی
مواضع ایذائی در کل مواضع مصنوعی، دروغی و ساختگی هستند برای گمراه‌کردن و ضربه زدن به دشمن چون چیزی که ظاهرشون نشون میده نیستن

برداشتی که من از تیتر و مطلب آقای دکتر کردم همین بود اینکه ، مطلب اصلی این قسمت هستش:
(یک هفته گذشته و دو هفته آینده برای خرید عمده‌ای (خیالتان راحت...سرمایه‌گذاری نیست) مقادیر غیر قابل تصوری چک داده‌ام و الآن مثل (دور از جانم!!) خر در گل فرومانده‌ام.)
و به جز این دو خط بقیه‌ی متن به نظرم جز مواضع ایذایی اومد

البته وقتی این متن رو می‌خوندم خود به خود یه فکرایی به ذهن آدم میرسه، اینکه لابد چکهای آقای دکتر یه ارتباطی با مسافرت هفته‌ی قبل‌شون داره، که به نظر من منطقی نمیومد بلافاصله بعد از یک مسافرت، زندگی دچار چنین دست‌اندازی بشه، چون اگه این چاله، دست‌پخت مسافرت هست که منطقی به نظر نمیرسه این کار، و اگه این چاله دست‌پخت اون نیست، فکر می‌کنم منطقی این باشه که با مخارج اون مسافرت این چاله پر می‌شد، در هر حالت چه این افکار رنگی از واقعیت داشت یا نداشت چون کلا شخصی بود، و قرار نیست جای چک‌هاش رو من پرکنم، از کنارش به سادگی گذشتم و دلیلی هم برای اظهار‌نظر وجود نداشت چون مساله کاملا شخصی بود

امروز که دیدم اینجا به روز شده،‌ دیدم آقای دکتر دعوت به شرکت در بحث کردن، کامنت‌ها رو خوندم ترجیح میدم درموردش صحبتی نکنم فقط مطالبی که در مورد متن به نظرم میرسه و همه‌اش در حد برداشت شخصی و نظر شخصی هست رو بنویسم البته با این توضیح که برداشت من این بود وهست که بحث اصلی که جای بحث زیادی هم ندارد همین دو جمله بود

بحثی می‌تونه منطقی باشه، که بحث برخواسته از زندگی باشه و در نهایت زندگی رو متاثر کنه، یعنی اندیشه‌ای متاثز از زندگی شکل بگیره، روش فعل‌انفعالی صورت بگیره ( گفت‌وگو، تبادل نظر و ... ) بعد دوباره به خواستگاهش که زندگی هست برگرده و اونو متاثر کنه، یعنی بحثی که متاثر از زندگی نیست و در برگشت زندگی رو متاثر نمی‌کنه، نمی‌تونه یک بحث، منطقی وهدفمندی باشه که ازش نتیجه‌ی خاصی دنبال بشه

( 1- به نظر شما برای انداختن یک میوه از سر شاخه درختی آیا باید تنه آن را تکان داد یا به چوب و سنگ به جان سر شاخه افتاد؟ )
این سوال منطقی به نظر نمیرسه، با اینکه من دهاتی هستم و یه باغ کوچکی هم داریم هنوز چنین موردی برام پیش نیومده، ما که برای چیدن انار، روی درخت می‌رویم با اینکه کلی هم خراش عایدمان می‌شود البته تا جایی که امکان چیدن هست از پایین این کار رو انجام میدیم – البته تصور ما از عملی کاملا متفاوت است با درگیر شدن با آن عمل – اینکه در نهایت بهترین کار انجام دادن و عمل کردن هستش و در نهایت هرگز با تئوری نمی‌شود هیچ مساله‌ا‌ی را حل کرد چون همیشه تنها وتنها این تجربه هست که نشان دهنده ‌صحت یک تئوری هستش ولاغیر

( به نظر شما برای دستیابی به دمکراسی، حقوق بشر و "متعلقات مدرنیته"، باید تغییرات از پایین‌ترین رده‌های جامعه شروع شود و کم‌کم به حکومت سرایت کند یا اینکه از راس حکومت تغییر باید آغاز شود و به متن جامعه تسری یابد؟ )

بعضی سوالها هستند که نیاز به جواب ندارند، چون همان طرح سوال خود گویای نکات زیادیست، یکی‌اش بحث، علم بهتر است یا ثروت هستش
طرح این جمله و نه حتی تفکر کردن بهش و نه جواب دادن بهش، حتی طرح این جمله نشانگر متحجر بودن و عقب‌مانده بودن یک جامعه هستش
سوال بالا جوابی نداره از طرف هرکسی که طرح بشه، فقط همین‌قدر می‌تونم بگم این سوالها نتیجه‌ی بحث‌های بدون عمل است، یا اندیشه‌پردازی صرف، اندیشه‌ای که هرگز در عمل مورد آزمایش قرار نگرفته، البته اینکه این سوالها و یا بحث‌ها ‌ در وبلاگ‌ها طرح بشه زیاد مساله‌ای نیست، چون بالاخره فکر نکنم صاحبان وبلاگهایی که ما می‌نویسم، ادعایی در راهبر‌بودن و رهبری فکری و روشنفکری جامعه‌ی ایران، کشور ایران و ملت ایران داشته باشیم، اما کسانی که اسماً این عنواین رو یدک می‌کشن و از این راه نان می‌خورند و مقام و منصبی دارند و این بحث‌های داغ را طرح می‌کنند و تجزیه‌ تحلیل هم می‌کنند باید برایشان تاسف خورد برای روشنفکرانی که فقط در حوضه‌ی اندیشه و فکر، فعالیت دارند وگرنه در عمل متحجر و عقب‌مانده هستند

نوشته‌ام رو ادامه نمیدم چون انگار زیادی جوش آوردم و ممکنه بحث از روال منطقی و مودبانه‌اش خارج بشه هرچند که فکر نمی‌کنم با این متن به هیچ شخص حقیقی توهینی کرده باشم البته همیشه گفتم، که گفتن واقعیت رو نمیشه توهین به حساب آورد و اگه در این گفتن واقعیت، اشتباهی باشه چون اشتباه عمدی نیست ناشی از برداشت اشتباه یا تحلیل اشتباه به دلیل کمی‌اطلاعات هستش

فقط در مورد این جمله:
( قرار در کف آزادگان نگیرد مال نه صبر در دل عاشق، نه آب در غربال )
نظر شخصی من هستش که دو صفت مشترک، عاقل و اقعی و عاشق واقعی، صبر هستش، و یکی از خصوصیاتی که نشانگر عاشق واقعی و عاقل واقعی هستش، صبر هست

درود
يادم است چند ماه پيش xyz در وبلاگ بيلی و من همين ادعا را مطرح کرده بود که آلمان بعد از جنگ جهانی دوم به دموکراسی رسيده که يک نفر ساکن آلمان جوابش را داده بود. جالب است همان ادعا را تکرار می کند. آلمان بيشتر از يک قرن است دموکراسی دارد. وقتی خود هيتلر در يک انتخابات دموکرات و با حضور تمام احزاب فعلی به قدرت رسيده چطور شما اين ادعا را داريد؟
متاسفانه يا اطلاعی از تاريخ اروپا و آمريکا نداريد يا فراموش کرده ايد که قرنهاست مکاتب اجتماعی و فکری در اروپا و آمريکا شکل گرفته اند. آيا شما مکتب سياسی در چند قرن اخير سراغ داريد؟ حتی کمونيست و سوسياليست هم که تجربه حکومت را دارند مکاتب اجتماعی بودند نه سياسی. وقتی اينقدر راحت نظری می دهيد آيا دليل و مدرکی هم داريد؟ کدام حکومت اروپايی بوده که يک شبه تغيير ماهيت دهد؟ شيوه حکومت انگلستان يا کشورهای اسکانديناوی چند بار تغيير پيدا کرده که حالا از دموکراتترينها هستند؟ بهتر نيست اگر می خواهيد حرف خود را به کرسی بنشانيد دو مثال بياوريد؟
در همين آمريکا تا صد سال پيش زنان اجازه شرکت در انتخابات را نداشتند. آيا حکومت عوض شد که آنها اين اجازه را يافتند يا نگرش مردم به زنان در جامعه عوض شد؟
خواهش می کنم اگر می خواهيد بحث کنيد منطقی و با مثال و نمونه بگوييد. در کجای دنيا و تاريخ با تغيير حکومت مردم هم تغيير کردند؟ در همين چند سال اخير: انقلاب نارنجی اوکراين چه شد؟ نتيجه انتخابات آزاد و تحت کنترل آمريکا و اروپا در عراق و افغانستان و فلسطين چه شد؟ ترکيه که تا همين ده سال پيش بيشترين زندانی سياسی و روزنامه نگار را داشت چطور به جايی رسيده که خواهان عضويت در اتحاديه اروپاست؟ نه تنها حکومت لاييک تغيير نيافته بلکه در انتخابات آزاد اسلامگراها پيروز شدند.
اميدوارم دکتر عزيز در پی نوشت خود به سؤالات من پاسخ دهد.

xyz جان می دانی که زبان من از اول هم چنین بود که گفتی ولی خب این تو بودی که افسار گسیخته و کف از دهان ریخته ناموس کامنت گذاران را شمارش نموده و در قوطی عطاری ات ریختی هنوز کامنت ها را دکتر پاک نکرده.و اما منظور من از طبقه مرفه همان بالایی بود که تو می گویی.پسر جان و شاید دختر جان اگر به تو گفتند که حکومتی به دست محرومان و پا برهنگان اداره می شود بشنو ولی باور مکن!

سپهر عزیزدرست که روی سخن ات با دکتر است ولی من هم به عنوان یک هم عقیده در جواب و در تکمیل گفته ات می گویم بله در صد و خورده ای سال پیش در همین امریکا زنان حقوق بسیار کمی داشتند که با مبارزه و هرم وار به حقوق خود نزدیک شدند.و قبل از آنان باید به جنبش سیاهان اشاره کرد به رهبری دکتر مارتین لوتر کینگ .جنبش همیشه از جزیی تریت و کوچکترین بخش ها به وجود می اید مثال عینی شما اگر نوک خود نویسی را روی کاغذ بفشارید ابتدا فقط یک نقطه ی کوچک جوهری می شود نه تمام صفحه.امیدوارم منظورم را رسانده باشم

آراز جـان
تا اونـجا که مـن تـوی جـریان هـستم (که کـم هـم نیست) xyz نامـوس کـسی رو نـشمرد !! ایـشون فـقط در رابـطه بـا تـوصیه شـما یـک مـثال زد که الـبته در مـثل هـم مـناقشـه نیـست ...

اونی که داشـت فـحش نـامـوسی میـداد مــهران بــود، بـقول خودتون کامـنتها که هـنوز پـاک نشــده

دكتر جان البته اين تخصص خودته ولي من تو اين كامنتدونيت دارم با يك مورد حاد و شايع از رفتارهاي بيمارگونه ايراني در اين دوستتون xyz روبرو ميشم كه اتفاقا قابل تامله .اين بابا از يك طرف ناله ميكنه كه شماها داريد اين مملكت را ميچاپيد والبته معتقده شماي شما كه نه چون به مدت طولاني!درس خوندنتون احترام ميگذاره از طرف ديگر فكر ميكنه چون تو اين مملكت مريض زياده شما بايد از حكومت راضي باشيد وحق مخالفت هم نداريد چون جيره خورش! محسوب ميشيد و از آن طرف همچين از لفظ بزرگ براي خانواده پهلوي استفاده ميكنه انگار ملت اونموقع فقط گاهي! كمكي! ميچاييدن واين قصه هايي هم كه تو تاريخه مال بلاد كفر بوده اخه باباجون اين چه شهوت حرف زدني كه با آه وناله داري ارضا ميكني حداقل سعي كن بالا و پايين حرفت به هم بياد.
البته از آن قضيه تهراني اصفهاني بودنت ميشه حدس زد كه كلا فقط ميخواي كم نياري و خيلي در بند فكر كردن نيستي .

سـپهـر گـرامی
مـن سـالهاست آلمان زنـدگی میـکنم و تـابـعیت آلمان رو دارم !

نـمیدونـم اون شـخص در اون وبلاگ در پـاسـخ ِ xyz چیچی هـا نوشـته که شـما خـوشتون اومـده امـّا...

اگـر شـما(یا اون شـخص) فـکر میـکـنید که مـردم آلمان دیـگه نـژادپـرست و ضـد یـهود نیسـتند (البـته هـمونهاشون که قـبلن هـم بـودند) ســخـت در اشـتباهـید !!!
هـیچـگونه تـغیـیر ِ خـاصی در طرز فـکر مـردم در این رابـطه تو آلـمان در این 50 سـال صـورت نـگـرفـته دوسـت مـحـترم . . . اگــر رعـایـتی هـم هـست بـرخلاف ادعای شـما از دولـت سـر ِ فــشار از بالاسـت
این رو (اگـر دسـترسی دارید) به اون شـخـصی که اون افاضات رو فـرمـوده بودند هـم مـنتقل کـنید لـطفـن شـاید جـامعه ای که ادعای شـناخـتش رو داشـته رو راستی راستی بـشناسه.. .

در عـین ایـنکه اشارات ِ این دوسـتمون ارتـباطی به دمـوکراسی به مـفهومی که شما بهش اشاره کردید نـداشـت! بـلکه نـاهـنجاری هـای اجتماعی است (خـودش هـم که اشاره کرده) و بـراسـتی هـنوز هم با فـشار از بالاست که کـنترل میـشه

سيهر جان
من همان موقع هم جواب آن دوستمان را در وبلاگ بيلی و من دادم ولی کامنت من سانسور شد. من همانجا هم گفتم که منظورم از دموکراسی فقط انتخابات دموکراتيک نيست و ميدانم که هيتلر در يک انتخابات دموکراتيک برنده شد. ولی يک انتخاب دموکراتيک که به يک سيستم دموکراتيک حتما منجر نميشود.
هيتلر در يک انتخابات دموکراتيک قدرت را بدست گرفت ولی او يک سيستم دموکراتيک را که ادامه نداد.
اينها را من قبلا هم در آن وبلاگ نوشته بودم ولی چون حرفم سانسور شد ديگر چه ميبايد ميکردم؟
کل حرف من اين بود که آلمان بزور دموکراتيزه شده. نه اينکه انتخابات آزاد بر آلمان حاکم شده بود بلکه منظورم شرايط فعلی آلمان بود.
اگر خواستی در موردش بحث ميکنيم.

کيانوش عزيز
من تا بحال آلمان نبودم ولی سخن شما کاملا با گفته xyz متضاد است و مشابه پاسخ اون شخص به xyz. همانطور که خودتان اشاره کرديد در اين پنجاه سال چيزی در آلمان عوض نشده. حرف من هم دقيقاً همين است که با فشار از بالا نمی توان اصولی و ريشه ای مشکلات را رفع کرد بلکه همه ظاهری خواهد بود.
دموکراسی يک معنی بيشتر ندارد و آن حکومت مردم بر مردم است. پاسخ آن شخص هم همين بود که من تکرار کردم. يعنی قبل از جنگ جهانی هم در آلمان دموکراسی بوده و آمريکا هيچ نقشی در دموکرات شدن آلمان نداشته و فقط کمک اقتصادی کرده.
برداشتی که من از يادداشت شما کردم اين بود که بايد حکومت به مردم از بالا فشار بياورد تا نابهنجاری ها حل شوند. ولی فکر می کنم صحبت سر چگونگی تغيير حکومت هاست وگرنه آخوندها هم دارند از بالا فشار می آورند تا جلوی ناهنجاری های اجتماعی از ديد خودشان را بگيرند. آيا آنها اين حق را دارند؟
از شما ممنونم که با مثال خود گفته های مرا تاييد کرديد. هرچند که در ظاهر مخالف نوشته من بوديد! اينکه شما تابعيت آلمان را داريد خيلی خوب است و حتما اطلاعات بيشتری نسبت به تاريخ آن کشور داريد. از شما خواهش می کنم به ما بگويد که زمان فلاسفه و جامعه شناسان بزرگ اروپايی و اکثرا آلمانی وضع حکومتی آلمان چطور بود و چقدر در آن زمان حکومت مردمی بود؟ اولين انتخابات آزاد مردمی در آلمان دقيقا چه سالی بود؟ آيا مردم آلمان از ابتدا نژادپرست بودند يا زمان نازی ها شدند؟ اگر زمان نازی ها نژادپرست شدند چرا با وجود حکومت فعلی هنوز هم نژادپرست هستند؟ حکومت چه نقشی در جامعه آلمان دارد؟ آيا بر تمامی امور فرهنگی و اجتماعی نظارت دارد يا زمانی (غير از حکومت نازی ها) داشته؟
با توجه به تابعيت آلمان داشتن شما، اگر اين اطلاعات را در اختيار ما بگذاريد حتماً به تکميل اين بحث کمک خواهيد کرد. اگر هم شناختی نسبت به کشورهای آمريکا و انگلستان و يا اسکانديناوی داريد لطفا زمان تغيير روش حکومت و فشار از بالا را عنوان کنيد تا با يک مثال حقيقی بحث کنيم.

xyz جان
تا جايی که يادم است و آن بحث را دنبال می کردم تمام پاسخ های شما وجود داشت، مگر اينکه همين يک مورد بوده باشد. ولی پاسخ فعلی شما هنوز هم قانع کننده نيست. فراموش نکنيم صحبت سر اين است که اول بايد مردم تغيير کنند يا حکومت. شما اعتقاد داريد که حکومت و مثال آنرا حکومت آلمان بعد از جنگ می دانيد. ولی همانطور که کيانوش عزيز عنوان کردند با تغيير حکومتی که بعد از جنگ بوجود آمد مردم تغييری نکردند. خودتان هم که می گوييد قبل از نازی ها هم مردم همين بودند. پس اين تغيير حکومت ها چه نقشی در جامعه آلمان داشته؟

آزاد جان
احتمالا مطالب من را درست نخوانده ای.

بابا دکتر تو دیگه کی هستی
خیلی قلم قدرتمندی داری
برو طبقه محروم رو بدوش که ما هم داریم همین کار رو می کنیم

سيهر جان
صحبت سر نازی بودن يا نبودن مردم نيست بلکه صحبت سر دموکرات شدن آنهاست. مردم آلمان هر چه قدر هم که ميخواهند ميتوانند نازی باشند ولی در صورتيکه قدرت در دستشان نيست هرچه ميخواهند باشند: نازی يا غير آن.
مهم اينست که افراد جامعه تحت يک قانون مردم يسندانه قابل کنترل باشند. حالا ميخواهند راسيست باشند يا نباشند که در لوای يک حکومت مردمی نقشی بازیی نميکنند.

در باب این مسئله انچه به ذهنم رسید در اینجا نوشتمwww.arazway.blogfa.com

کیانوش پس دوباره به کامنت های کذایی مراجعه کن

دوستان عزیز
با عرض معذرت تازه رسیده ام و سرم به شدت درد می کند.
فردا خواهم نوشت و ÷ینگ خواهم کرد.
قربان محبتتان

÷ینگ = پینگ

سـپـهر عـزیز

انگار نـوشته مـنرو با دقـت نـخوندید.. هـیچکـجاش چیزی که حاکی از تأئید حـرف شـما باشه وجـود نـداشت!! ایـنجور که مـن مـتوجه شـدم شـما مـتوجه مـطالب ِ xyz هـم نـشدید وگـرنه این تصور اشتباه براتون پیش نـمیومد :)

مـن از تـاریـخ آلـمان از جـنگ جـهانی دوم به بـعد بـیـخـبر نـیسـتم.. هرچند در مـورد قـبـل از جـنگ دوم مـطالـعه زیادی نـدارم.. امــا خـوشـحال میـشم شــما که انگار اهل فـلسـفه هـستید و اطلاعـاتی در ایـن زمـینه دارید بـرام کـمی درباره فـلاسـفه آلمانی (مـخـصوصـن Spengler ،Weber, Erich Adickes ,Friedrich Apelt )و طرز تـفـکرشون تـوضیح بـدید.. راسـتش مـن زیاد اهل فـلسـفه بافـی نـیسـتم و به شــواهـد عــینی اهـمیت میـدم

شـواهد هـم مـیگه که شـما مـردم آلـمان رو انـگار مـوجودات فـضائی میـبینید که کـیما کـشف کـرده اند ...! درحـالیـکه مـن دارم بـینـشون زنـدگی میـکـنم و باهـاشون کار میـکـنم و . . ایـن مـردم هـم عـین بـاقی مـردم هـسـتند... ایـنها مـوقـعیت بـاشه نـژادپـرست میـشند و فـشار که بـاشه بـشردوست... اگـر قـانون و فـشار قـانون نـباشه هـمدیگه رو هـم پـاره میـکـنند و حالا که قـانـون زورش میرسـه به خـارجی جـماعت هـم احـترام میذارند (باز تأکید میـکنم که هـمه جـا هـمه جور آدم داره و حـرف مـن مـطلق نیـست)
نـقش حـکـومت هـم کامـلن مشـخـصه در این میـون...
از بـعد از جـنگ جـهانی دوم این کـشورهـای فـاتـح بـودنـد که نـتنها خـط مـشی سـیاسـتهای اجتـماعی (داخـلی و خـارجی) آلمان رو دیکـته مـیکـردنـد و هـنوز هـم بـنوعی میـکـنند بلکه حـتی تـا هـمین پـانزده سـال پیـش عـملـن آلـمان رو در اشـغال داشـتند و تـازه سـیزده چـهارده سالی باید بـشه که نـیروهـاشون رو از ایـنجا خـارج کـرده اند و آلمـان خـودش دوباره صـاحـب ارتش شـده !!

یـعـنی شـما مـیفرمائید که انـگلیـسی ها و آمریکائی هـا طی ایـن مـدت در این کـشور هــویچ بـودنـد و حـضورشـون هـیچ مـعـنی نـداشـته؟؟

مـن مـیـبینم که ایـنجـور نـیست... حـتی هـمین الان هـم فـشار ِ دُوَل بـرنـده در جـنگ هـنوز بـر سـر آلمانـهاست که بـوضوح در سـیاست خـارجی آلمان میـشه احـساسش کـرد (پـرداخـت غـرامت به اسرائیل بـعد از گـذشت تـقریبـن پـنجاه سـال...) و کـمی رقـیقتـر در سـیاست ِ داخـلیش که باعث شـده مـردم خـودشون رو کـنتـرل کـنند !

سـپـهر عـزیز

انگار نـوشته مـنرو با دقـت نـخوندید.. هـیچکـجاش چیزی که حاکی از تأئید حـرف شـما باشه وجـود نـداشت!! ایـنجور که مـن مـتوجه شـدم شـما مـتوجه مـطالب ِ xyz هـم نـشدید وگـرنه این تصور اشتباه براتون پیش نـمیومد :)

مـن از تـاریـخ آلـمان از جـنگ جـهانی دوم به بـعد بـیـخـبر نـیسـتم.. هرچند در مـورد قـبـل از جـنگ دوم مـطالـعه زیادی نـدارم.. امــا خـوشـحال میـشم شــما که انگار اهل فـلسـفه هـستید و اطلاعـاتی در ایـن زمـینه دارید بـرام کـمی درباره فـلاسـفه آلمانی (مـخـصوصـن Spengler ،Weber, Erich Adickes ,Friedrich Apelt )و طرز تـفـکرشون تـوضیح بـدید.. راسـتش مـن زیاد اهل فـلسـفه بافـی نـیسـتم و به شــواهـد عــینی اهـمیت میـدم

شـواهد هـم مـیگه که شـما مـردم آلـمان رو انـگار مـوجودات فـضائی میـبینید که کـیما کـشف کـرده اند ...! درحـالیـکه مـن دارم بـینـشون زنـدگی میـکـنم و باهـاشون کار میـکـنم و . . ایـن مـردم هـم عـین بـاقی مـردم هـسـتند... ایـنها مـوقـعیت بـاشه نـژادپـرست میـشند و فـشار که بـاشه بـشردوست... اگـر قـانون و فـشار قـانون نـباشه هـمدیگه رو هـم پـاره میـکـنند و حالا که قـانـون زورش میرسـه به خـارجی جـماعت هـم احـترام میذارند (باز تأکید میـکنم که هـمه جـا هـمه جور آدم داره و حـرف مـن مـطلق نیـست)
نـقش حـکـومت هـم کامـلن مشـخـصه در این میـون...
از بـعد از جـنگ جـهانی دوم این کـشورهـای فـاتـح بـودنـد که نـتنها خـط مـشی سـیاسـتهای اجتـماعی (داخـلی و خـارجی) آلمان رو دیکـته مـیکـردنـد و هـنوز هـم بـنوعی میـکـنند بلکه حـتی تـا هـمین پـانزده سـال پیـش عـملـن آلـمان رو در اشـغال داشـتند و تـازه سـیزده چـهارده سالی باید بـشه که نـیروهـاشون رو از ایـنجا خـارج کـرده اند و آلمـان خـودش دوباره صـاحـب ارتش شـده !!

یـعـنی شـما مـیفرمائید که انـگلیـسی ها و آمریکائی هـا طی ایـن مـدت در این کـشور هــویچ بـودنـد و حـضورشـون هـیچ مـعـنی نـداشـته؟؟

مـن مـیـبینم که ایـنجـور نـیست... حـتی هـمین الان هـم فـشار ِ دُوَل بـرنـده در جـنگ هـنوز بـر سـر آلمانـهاست که بـوضوح در سـیاست خـارجی آلمان میـشه احـساسش کـرد (پـرداخـت غـرامت به اسرائیل بـعد از گـذشت تـقریبـن پـنجاه سـال...) و کـمی رقـیقتـر در سـیاست ِ داخـلیش که باعث شـده مـردم خـودشون رو کـنتـرل کـنند !

اشـاره هـم دقـیقـن به هـمین است
مــردم هـمون مـردم هـسـتند ولــی کـنـترل از بالا مـوجـب شــده که رفـتارشـون در چـهارچـوب ِ قـانـون (قـانونی که از بالا کـنترل میشـه) قـرار بـگیره.. به ا ین مـیگـن نـقش ِ حـکـومـت :)

i am convinced that any change in the "macro" (large) scale is only meaningful when it starts from "individuals" ... so i agree with friends who argue that enough mass of people must think differently before government can do anything

the problem is that other friends (who think differently) do not have a good idea of "powers" and "limitations" of government

basically the power of government is very limited

to see this consider the issues that many governments across the world are dealing with, for example "drug trafficing" ... even a large and powerful state like USA cannot do much in this respect

another example is what is happeneing in Iraq nowadays, if there was any way to force democracy into people in a short period of time, US would have done it before

unfortunately, there is no such way

think of how many different governments Iran have had during past 100-200 years, many people from many backgrounds and different points of view etc etc

what have they done? if the government could cure big problems, should not we have much less problems now

کيانوش جان
برداشت من از گفته های شما همان است که دوباره تکرار کرديد. نمی دانم چرا علاقه داريد با من مخالفت کنيد! بخاطر اسمم؟ با اين وجود فکر می کنم شما به موضوع مطرح شده از جانب دکتر اهميتی نمی دهيد و فقط دنبال مخالفت به هر روشی هستيد. باز هم ياداوری می کنم موضوع بحث اين است که برای رسيدن به کشور مترقی اول حکومت بايد تغيير کند يا مردم.
در مورد بحث عينی هنوز مثالی از جانب شما نديدم و تنها مثال شما که آلمان است دقيقا نشان می دهد که تغيير حکومت در مردم چيزی را عوض نکرده و فقط رفتار آنها را کنترل کرده. البته گفتيد که شناختی نسبت به قبل از جنگ آلمان نداريد. پس نمی توان در مورد اين مسأله بحث کرد که آيا مردم آلمان با تغيير حکومت تغييری يافته اند يا نه، چه بسا هفتاد سال پيش مردم آلمان همانطور که از جانب من گفتيد انسان های فضايی بودند که حالا با نفوذ آمريکا و انگليس و فرانسه به منظمترين و قانونمندترين مردم زمين تبديل شدند. از شما که بين آنها زندگی می کنيد توقع داريم توضيح دهيد چرا آلمانها اينقدر منظم و قانونمند هستند؟ فقط بخاطر ترس از حکومت؟ اگر اينطور است اينهمه حکومت ترسناک؟ اينهمه کشور که مستقيما مستعمره آمريکا و انگليس هستند؟ پس چرا هيچکدام آلمان نشدند؟ تا جايی که می دانم هيچ کدام از سياستمداران آلمانی از آسمان نيامده اند. يوشکا فيشر وزير امور خارجه سالها پيش راننده تاکسی بود يا يورگن کوهلر ریيس جمهور آلمان يا آنگلا مرکل صدراعظم فعلی استاد دانشگاه بودند. يعنی اينها قبل از اينکه سياستمدار مطرحی شوند جزی از جامعه بودند. پس در يک سيستم دموکرات فقط از بين جامعه رشد يافته سياستمداران شايسته به حکومت می رسند. اگر غير از اين باشد همان ديکتاتوری خواهد شد که در ايران شاهد آنيم.
برخلاف شما که علاقه وافری به فلسفه بافی داريد هيچ شناختی از فلسفه ندارم ولی می دانم مکتبهای اجتماعی بيش از دويست سال است در اروپا جريان دارند که مخاطب آنها فقط مردم بوده. اشخاص معروفتری هم بودند که گويا فراموش کرديد. مانند فرويد يا مارکس که بيشترين تاثير را بر جامعه اروپی کنونی گذاشتند.
من هيچ شناختی نسبت به آلمان و آلمانی ندارم. اين را گفته بودم و از شما که بين آنها زندگی می کنيد خواستم در مورد آنها توضيح دهيد که توضيحات شما بيانگر اين است که حکومت آلمان به زور قانون و با کمک کشورهای ديگر مردم را مجبور به رفتار اجتماعی می کند. سوال اينجاست مگر آخوندها اين کار را نمی کنند؟ آيا تنها اشکال آخوندها اين است که با آمريکا دشمنند يا که مردم در ايران حقی ندارند؟ اگر شما هم به حالت دوم اعتقاد داريد لطفا بگوييد چند درصد اطرافیان شما در ایران به حق خود اگاه هستند؟ چند نفر از اقوام و نزديکان شما تا بحال دروغی نگفتند يا حق ديگران را پايمال نکردند؟ البته شايد شما سالهاست که از ايران بدور هستيد ولی من که هر سال چند هفته ای به ايران سفر می کنم به وضوح می بينم که چگونه مردم در خوردن حق هم در حال مسابقه هستند. از رفتار ترافيکی گرفته تا کوچه و بازار. به نظر شما از اين جامعه چه کسی لايق حکومت است؟ اين را هم در نظر بگيريد حکومت فقط دولت و مجلس نيست و تک تک کارمندان ادارات و وزارتخانه ها حکومت را تشکيل می دهند.
منتظر پاسخ بدون \"مخالفم\" شما هستم.

گوشی جان سلام+ قلب+ بوس:))
حالا بیا و اون ماشین بنزو خونه‌ی ویلایی و باغ بیرون شهرو تا حدی پس‌انداز به حساب بیار:)
اون خرید عمده هم هواپیمای چهارموتوره بوده. انکار نکن که آمارتو دارم:)+ نیشخند + زبان‌درازی

دکتر گوشی‌جان این مملکت ما نه از پایین نه از بالا درست‌شدنی نیست که نیست. خیلی ناامیدم.
انگار دموکراسی و ایران دو چیز ضد هم هستن....
اما فرهنگ مردم تا درست نشه تا عزت نفس و اعتماد به نفس نداشته باشن. تا دست از این نون‌به نرخ روز خوری‌ها برندارن. تا علمشون نره بالا، پنداری این وطن وطن نشود!

راستی دکتر گوشزد گرامی و عزیز
بهتره دیگه سوال ایذایی نپرسی و یه راست بری سر اصل مطلب چون مثال شماره‌یکت اصلا به قضیه نمی خورد.
این همه درختای میوه. باغبون نه تکونشون می‌ده نه با لنگه کفش به جونشون میفته. هر درختی یه راهی داره کندن میوه‌هاش. گیلاس یه‌جور. گلابی یه جور. درخت خیار و هندونه هم یه‌جور( خنده:)))) )
هر کدوم وسائل مخصوصی دارن:)

جـناب سـپـهر

اسـم به ایـن قـشنگی انـتخاب کـردید.. چـرا بـاید باهـاش مـشکل داشـته باشـم ؟


قـبل از ایـنکه بـحث از مسـیرش خـارج بـشه نگاهـی به کامـنت خـودتون بـندازید (اولـین کـامنـت)... لُـب کلام شـما ایـن بـودکه
"در کجای دنيا و تاريخ با تغيير حکومت مردم هم تغيير کردند؟"
نـبود ؟؟؟ مـنـهم بـراتـون تـوضیح دادم که اتـفاقـن در آلـمان (که شـما خـودتون اسـمش رو آوردید) ایـن اتـفاق افـتاده... واحـتمال مـیدم که در سـایر کـشورهـای دمـوکراتیک هـم وضـع خـیلی مـتـفاوت نـباشـه !

اشاره اون دوست مـا هـم هـمین بـود که حـکـومت هـر کـشوری در بـوجود آمـدن ِ شـرایط سـهم زیادی داره.. درحالـیکه شـما مـعـتقدید "در آلـمان (مـثلن) مـردم اوّل مــتحـول شــده انـد بـعد تـونـسـتند صـاحب دمـوکـراسی بـشند و دمـوکـراسی رو هـم فـقط در انـتخابات آزاد دیدید!!"

حالا اگــر شــما هـمچین مـنـظوری نـداشـتید پـس بـاید نـوشـتـه تـون رو تـصحیح و تـکمیل کـنید، نـه ایـنکه هـی بـراش دلیل بـتراشید :)

در ضـمن مـن کامـنت آخـرتون رو تـا پایان نـخـوندم هـنوز، پـس مـمکـنه که باز چیزی به نـوشته ام اضـافه کـنم

بـرای آراز

انگار مـن خـودم یه سـر دعـوا بـودم هـا.... مـراجـعه دوباره لازم نـیست !

اومدم بگم که زیتون درست میگه.برای ایران نمیشه هیچ چارچوبی گذاشت نه از پایین نه از بالا

زیتون جان
خیلی نامردی!!!!
عزیز و گرامی و بوس و ماچ و قلب...همه کلک بود که به مثال زیبا و گویای من ایراد بگیری!!
من هم واقعا امید چندانی به اصلاح امور ایران ندارم.
خیلی‌ها میگن اگه دولت اینکارو بکنه یا اونکارو بکنه وضع درست می‌شه و من بهشون می‌گم وضع دولت درسته!
وضع ملت خرابه که دولت دلیلی نمی‌بینه اون رو درست بکنه.
من فکر می‌کنم مقایسه شرایط ما با شرایط صد سال پیش دولت‌های اروپایی غیر منصفانه است.
به یاد نمی‌آورم که دولتی در دویست سال گذشته بودجه‌ای رسمی برای ترویج خرافات اختصاص داده باشد بجز دولت فخیمه احمدی‌نژاد.
گمان نمی‌کنم که دولتی در دوران دویست ساله اخیر بوده باشد که برای گرفتن یک امتیاز کوچک!!! (مثل ورود زنان به ورزشگاهها)از آن بارها کسانی کتک خورده و به زندان افتاده شده باشند و باز بی‌نتیجه باشد.
این مقایسه منصفانه نیست.

کیانوش جان
ما قسم عباست را باور کنیم یا دم خروست. تو مدام حرف مرا تایید می کنی بعد می گویی من اشتباه کردم! مگر خودت نمی گویی حکومت فقط مردم را مجبور به رعایت قانون می کند؟ پس نتوانسته بر مردم اثری بگذارد. هرچند کاملا در اشتباهی و تعجب می کنم با وجود داشتن تابعیت آلمانی هنوز نتوانستی مردم آلمان را بشناسی که منظمترین و قانونمدارترین مردم دنیا هستند و زمان نازیها و قبل آن هم بودند. عجیب که آنرا تکذیب می کنید و فقط حرف در دهان من می گذارید! که دموکراسی فقط انتخابات آزاد است! عزیز جان اگر بدلیل تابعیت آلمانی زبان فارسی را فراموش کردی لطفا وارد بحث نشو. شما که یا از پاسخ طفره می روی یا فقط مخالفی. هرچند خودت معترفی نوشته های مرا کامل نمی خوانی و فقط بلدی مخالف باشی.
در ضمن اگر شما از اسم مستعار استفاده می کنید دلیل بر این نیست که همه مثل شما دروغگو و مخفی کار باشند. چهل و سه سال است این نام را دارم و اختیاری در تعیین آن نداشتم. فکر می کنم ادامه این بحث بدلیل حاشیه روی های شما بی نتیجه باشد. فقط سفارش می کنم بجای مخالف بودن با همه چیز کمی مطالعه کنید که برای شما که تنها افتخارتان پاس آلمانی است بسیار لازم است

بـرای سـپـهر
مـن بـرخلاف شـما به این اعـتقاد نـدارم که بـاید جـاسـوسی ِ زنـدگی خـصوصی مـردم رو کـرد تا سـر در آورد که کــی مـتحـول شـده و کـی داره ادا در میاره
این کار رو میذارم به عـهده شـما که ظاهـرن بهـش هـم خـوب واردید..
هـرچـند که گـرفـتن تابـعیت آلمان کار هـر کـسی نیـست و بـهـتون حـق میـدم که حــسودی کـنید ولـی در هـیچکـجای نوشته مـن نـشانی از پز دادن به ایـن افـتخار نـبود !! فـقط اشاره کردم که بـدونید با اداعا نـمی تونید پاسخ مـنرو بـدید... سـند لازمـه که از بـرخـوردتـون مـعـلومه نــدارید :)
مـنـهم اسـتثناً در این مـورد با شـما هـم نـظرم که با کـسیـکه مثل شـما میـخواد با جـنجال خـودشـو مـحق نـشون بـده نـمیشه گـفـتگو کـرد و پیـشنهاد میـدم که تـوصیه تون رو خودتون بـکار بـبندید و کــمی مـطالـعه کـنید تـا از دیدن اسـم 4 تـا فـیلـسوف که با اینـهمه ادعا نـمی شـناسیدشـون ایـنجـور جــا نـزنـید :)

الـبـته مـیخ آهـنین در سـنگ است ولی... "قـانـونمـند بـودن ِ مـردم آلـمان هـم به دلیل داشتـن حـکومت دمـوکرات است" !! لابـد ایـنهم حـرف شــما بـوده ؟؟

گـوشزد عـزیز
مام که گـفـتیم بـاید هـردوش بـاشه... یکی بـدون دیـگری کـافی نـیسـت! امّـا...از نـظر مـنهـم وزنـه حـکومـت ِ دمـوکرات سـنگینـتر از مـلت دمـوکرات است !! هـرچـند که بـرهـر مـردمی هـمان حـکـومتی حـکمرانـی میـکـنه که لایـقش هـسـتند

آزاد جان
موضوع تهرانی-اصفهانی بودن فقط يک مزاح با دکتر بود. اگر کامنتهای من را درست خوانده باشی که من لااقل دو بار به دکتر گفتم که هر چه در مي آورد نوش جانش چون دارد حقش را ميگيرد. در ضمن گفتم که جامعه ای که يزشکش سير و مهندس عمرانش گشته است جامعه ای بيمار است يعنی هر در شرط را بايد با هم در نظر گرفت وگرنه در جامعه ارويا که هر دو سير هستند. اصلا وقتی که من همه چيز را بالاتر توضيح دادم چرا بايد بخاطر عدم درک درست تو دوباره همانها را اينجا تکرار کنم؟! اصلا مشکل من چيه که تو فارسی نميتوانی بخوانی؟
در مورد خاندان يهلوی هم بله معتقدم که حکومتش در مقايسه با حکومت دزد بازار الان عين صندوف قرض الحسنه بود. آن موقع شايد يک دربار ميدزديدند ولی الان از راس هرم تا يايين همه می دزدند. دنيا دنيای مقايسه است.

سيهر جان
آمدی و نسازی! همانطور که گفتم صحبتهای بعدی من در آن وبلاگ توسط آقا سگه سانسور شد و تعجب ميکنم تو که ديگران را محکوم ميکنی که تاريخ آلمان را از قبل از هيتلر نخوانده اند و فقط از ينجاه سال ييش به اينور را قضاوت ميکنند، چرا خودت در مورد نوشته من و آن طرف در حالی قضاوت ميکنی که کل نوشته های من را نخوانده ای؟
ياسخی که آنجا دادم را دوباره تکرار ميکنم: منظور از دموکراسی انتخابات آزاد نيست و بر خلاف نظر تو دمکوراسی حاکميت مردم بر مردم نيست بلکه به آن ديکتاتوری اکثريت می گويند. از دموکراسی تعاريف زيادی شده است که بهترين آن بنظر من حاکميت اکثريت مردم توسط مردم است با حفظ حق اقليت. جمهوری اسلامی هم با رای ۹۸٪ مردم ببار نشست آيا اين از وجود دموکراسی بوده؟ يا سيستمی دموکراتيک را منجر شد؟
بر خلاف نظر شما آمريکا به آلمان فقط کمک اقتصادی نکرده و همانطور که کيانوش هم گفت تماما آلمان را تحت کنترل داشته اند تا جايی که به آن حتی اجازه تشکيل ارتش هم تا چند یال ييش نداده بودند. در ضمن چنان ميگويی که آمريکا فقط کمک اقتصادی کرده که انگار به آلمان آبنبات چوبی داده. همان کمک اقتصادی کلان بوده که يايه های اقتصاد فعلی آلمان را ساخته. در واقع آمريکا ميخواسته که آلمان رشد کند و در آن سيستم دموکراسی(با تعريفی که دادم) را بوجود بياورد وگرنه چرا آمريکا چنين کمکی را به مراکش نکرده؟
اينکه کيانوش ميگويد و من هم تاييد ميکنم که آلمانها هنور هم تژاد يرست هستند (البته بمرور زمان بسيار نرم تر شده اند) اتفاقا گفته های قبلی من را تاييد ميکنند. چراکه با فشار از راس حکومت است که آنها نميتوانند روحيه نژاد يرستی خودشان را براحتی نشان دهند و حتی با تظاهر هم که شده سعی ميکنند خود را دموکرات نشان دهند. حکومت آلمان در اين باره حتی تبليغات گسترده ای هم کرده و ميکند. از جمله اينکه: ما خودمان هم خارجی هستيم. اين جمله را ميتوانی بر سردر بسياری اماکن و در راهرو های بسياری محيط ها مثل دانشگاهها ببينی. چرا در کشورهای ديگر اينقدر در اين زمينه تبليغ نميشود؟ در اين زمينه ترس آلمانيها هم از قانون است و قانونی که بطور دموکراتيک اجرا ميشود. و نيازی نيست که اين حکومت يليسی باشد و در مردم وحشت اندازد که به خارجيها احترام بگذارند. کافی است شهروند متخلف را مثلا جريمه نقدی کند يا چند روزی به زندان بياندازدش.
اينکه ميگويي آخوندها هم بزور مردم را مجبور ميکنند که به ديگران احترام بگذارند را بعنوان يک جوک جديد ازت مييذيرم و ممنونم که من را برای دقايقی به خنده آوردی. فکر نميکنم بز کسی يوشيده باشد که بارها از طرف حکومت اشخاصی را برای حمله به توريستهای خارجی سازمان داده اند.
فعلا خسته شدم از نوشتن بعدا دوباره خواهم نوشت. بدليل غيبت دو روزه ام مجبور شدم اينقدر بنويسم.

دکتر گوشزد گرامی
يانوشتتان را خواندم. مثالی که زديد متاسفانه با مطلب فوق همخوانی ندارد. کسی که به ميل خودش درس ميخواند به خاطر سود خودش است که ميخواهد آينده خودش را رقم بزند (هرچند که سود جامعه را هم در بعضی موارد به همراه دارد ولی در وهله اول با خواسته شخص ارتباطی ندارد) ولی کسی که به ميل خودش رفتارش را اصلاح ميکند (تعداد اين افراد به قدری ناچيز است که اصلا نبايد عضوی از جامعه بحساب بيايند!) و دموکرات برخورد ميکند در واقع صلاح جامعه را به صلاح خود ترجيح داده. مثلا کسی که چراغ قرمز را رعايت ميکند از وقت خودش بخاطر صلاح ديگران ميگذرد (البته در صورتيکه امکان تخلف را داشته باشد و به ميل خودش از آن صرف نظر کند).
کاش مثال بهتری ميزديد. البته از آنجاييکه بر خلاف شما که ميگوييد اميدی به اصلاح از يايين نداريد من معتقدم که اصلاح از يايين اصلا غير ممکن است (به دلايلی که قبلا آورده ام) بنابراين مثال بهتری هم برای مقايسه نميتوانيد ييدا کنيد. باور نميکنيد دوباره و صدباره امتحان کنيد.
اصلا کل مطلبی که نوشته ايد ثابت ميکند که اصلاحات از يايين وجود خارجی ندارد.

xyz عزيز
خوبي اينجا به اينه كه نوشته هامون پاك نشده و مي توانيم دوباره بخونيمشون به جاي اينكه دوباره بنويسيمشون! پس با تو موافقم كه اگه كسي فارسي بلد نيست فايده نداره چيزي دوباره گفته بشه .در مورد خودم هم شما ناراحت نباشيد به قدر كفايت فارسي ميدانم.
من سعي ميكنم تكراري ننويسم
1-اگر 2 بار نوشتي كه "نوش جانت " دليل نمي شود كه ما كناييه موجود در متن را فراموش كنيم.
2-جامعه بيمار ، بيمار است چه براي دكترش چه براي مهندسش مي خواهي چندتا پزشك تهراني بي پول و يا مهندس عمران شهرستاني پولدار بهت معرفي كنم تا خيالت راحت شود كه با استقرا حكم كلي نميتوان داد البته كه من هم در اين مورد آمار دقيق ندارم.
3-در مورد تفاوت جمهوري اسلامي با حكومت پهلوي كه در نوشته اخيرت اشاره كردي ممكن است من هم با تو موافق باشم ولي ايراد من به منطقي بود كه استفاده كرده بودي مي تواني دوباره بخوانيش.
4- در مورد آن مزاح تهراني -اصفهاني هم ميتوانم بگويم بعد از صحبتهاي به زعم من بي منطقت مي توانست نشانه خاصي از لجاجت بي مورد باشد كه مي گويي نبوده...

از افاضات جناب سيهر
مگر آخوندها مردم را مجبور به رفتار اجتماعی نميکنند؟!!!!!
اميدوارم که در خارج کشور ساکن باشی که لااقل من اين بهانه را داشته باشم که بگويم که به دليل نبودن در ايران از الفبای سياست حکومت ايران هم اطلاعی نداری (تاکيد ميکنم که فقط اين بهانه را داشته باشم که به هر حال يک جوری اين گفته ايشان را که با منطق فرسنگها فاصله دارد را توجيه کنم).
تو وقتی جامعه خودت و حکومت حاکم بر آنرا نميشناسی آنوقت ميخواهی سر جامعه آلمان با ما بحث کنی؟
تو هنوز واقعا نميدانی که راز بقا و دوام اين حکومت در ايجاد بی نظمی و بی قانونی و هرج و مرج است؟
از اين نکته ساده (در حد کلاس اول ابتدايی) غافلی که حکومت ايران سعی کرده و ميکند که مردم را به جان هم بياندازد تا به جان حکومت نيفتند؟
نميدانی که سعی کرده از ايرانی جماعت در دنيا تصوير يک مشت وحشی را ارائه دهد که بگويد چنين ملتی لياقت بهتر از ما را ندارد؟
البته در بين نوشته هايت سوتی زياد داده بودی ولی اين يک سوتی ات ديگر معرکه بود!
بابا زکی!!!

از افاضات معرکه ديگرش!
ميگويد اگر آلمانيها از وحشت از حکومت رفتارشان دموکراتيک شده يس چرا اينهمه مستعمره آمريکا و انگليس دموکراتيک نشدند؟
اولا کی گفت که آلمانيها از حکومتشان وحشت دارند؟ صحبت سر اين است که در مملکت آنها قانون وجود دارد و بطور نسبی اجرا ميشود (هزار بار). نيازی نيست که شهروندی را برای احترام به قانون سنگسارش کنند يا در دلش وحشت بياندازند! کافی است که فقط طبق قانون (هر چقدر هم ملايم) با او برخورد کنند. اگر هم مستعمرات آمريکا و انگليس دموکراتيزه نشدند فقط به اين دليل است که خود ابرقدرتها نخواستند يعنی اين کار در جهت منافع آن استعمارگران نبود. به همين سادگی. حالا اگر شما ترجيح ميدهيد که هميشه در پرانتز زندگی کنيد و نياز به توضيح واضحات داريد ديگر مشکل خودتان است.

آزاد خان يا خانم
دقيقا درست ميگی. خوبی اينجا به اينه که همه چيز حی و حاضر است.
نميدانم کنايه و نيت درونی من را چگونه کشف کردی که حتی خودم هم به آن يی نبردم! صحبت من اين بود که دکتر جان خوش بحالت که مستقيم با مردم طرفی و ميتوانی حقت را بگيری ولی ما ميشويم حقوق بگير دولت و نميتوانيم حقمان را بگيريم. در مورد يزشک سير و مهندس عمران گشنه کنايه و ايرادم که به اين مشاغل نبود بلکه به جامعه و سيستم حاکم بر آن بود. طبيعی است که من هم در صورت بيمار شدن بايد به يزشک مراجعه کنم. در ضمن اگر واقعا مطالبم را خوانده باشی بايد ديده باشی که صحبت من صرفا در مورد يزشکان مطب دار بود و از حجم بالای يزشکانی که مسافرکشی ميکنند هم مطلعم.
لطف کن و ايراد وارد به منطق من را در مورد خاندان يهلوی و حکومت فعلی بگو. تا زمانيکه به مورد ايراد اشاره نکردی من جای ايرادی نميبينم.
مورد آخر هم که ارزش جوابگويی ندارد جز اينکه ياد اين ضرب المثل افتادم که شاه بخشيده ولی شاه غلی هنوز نبخشيده.

شهوت حرف زدن جلوي فكر كردنتو گرفته و از حجم نوشتهات مشخصه كه مهاري براش نداري من دليلي براي قانع كردنت نمي بينم ولي اگه واقعا خواصتي ايرادش را بفهمي يك وقت كه حال داري چيزي را كه نوشتي دو باره بخون.
از اسمي كه برام گذاشتي خوشم آمد ممنون
آزاد.

می بینی ! اینا اثرات ِ خماریه ؛ که غلط ِ املایی هم می آد تو نوشته ت . البته ، من ندیدم ؛ تو کامنت اینطوری نوشته بود کسی !!
*********
رفتی که نسازی دکتر !
تازه من می خواستم یه دوسه میلیونی وام ِ بلاعوض تقاضا کنم از محضر ِ حضرت ِ عالی . پیش دستی می کنی ها !
***
و امّا ، درباره ی ِ تغییرات :
هزار بار گفته م ، بازم می گم : هیچ کدوم از این دو بی راه به دهی نمی رسه . باید دستی از بیرون بیاد و ، خشتک ِ این ماخوندا رو بکشه پایین دگدرجون . حالیته ؟!
**
افلاطون به همین درد ِ مزمن گرفتار شده ، وقتی تزشو داده که : یا باید فیلسوفا حاکم بشن ، یا حاکما فیلسوف باشن !
فیلسوف نمی تونه به حکومت برسه ؛ و حاکم نمی خواد ، و اگر هم بخواد ، نمی تونه فیلسوف باشه !!
دچار ِ دور ِ باطل ایم ما ، جان ِ جیگر !!
فقط : باید دست پروردگارمون شیطون از آستین ِ امریکا بیاد بیرون !!!!!!!!!!

شهوت حرف زدنم به اين برميگرده که مطالب زيادی برای گفتن دارم چون هم بايد نظر خودم را بنويسم و هم ياسخ ديگران را بدهم مخصوصا که دو روز تمام غيبت هم داشتم و وقتی برگشتم با کلی نوشته روبرو شدم.
ولی تو همان چند خطی هم که مينويسی سراسر فاقد ييام و ايده و ارزش است و فقط حافظه کامييتر را اشغال ميکنی.
اينکه فقط اعلام کنی که فلان گفته درست است يا غلط که سه شاهی ارزش ندارد. بايد به مورد ايراد اشاره کنی. کاری که من و بسياری ميکنند که البته ادعا نميکنم که آنچه ميگويم وحی منزل است ولی در صودت داشتن ايراد انتظار دارم که ياسخ منطقی بگيرم کاری که متاسفانه در حد و توان تو نيست.
از اينکه علیرغم آنکه يزشک نيستم ولی تشخيصم در مورد تو درست بود و اسمی رويت گذاشتم که از نظر روانی ارضات ميکنه بسيار خرسندم.

می بینی ! اینا اثرات ِ خماریه ؛ که غلط ِ املایی هم می آد تو نوشته ت . البته ، من ندیدم ؛ تو کامنت اینطوری نوشته بود کسی !!
*********
رفتی که نسازی دکتر !
تازه من می خواستم یه دوسه میلیونی وام ِ بلاعوض تقاضا کنم از محضر ِ حضرت ِ عالی . پیش دستی می کنی ها !
***
و امّا ، درباره ی ِ تغییرات :
هزار بار گفته م ، بازم می گم : هیچ کدوم از این دو بی راه به دهی نمی رسه . باید دستی از بیرون بیاد و ، خشتک ِ این ماخوندا رو بکشه پایین دگدرجون . حالیته ؟!
**
افلاطون به همین درد ِ مزمن گرفتار شده ، وقتی تزشو داده که : یا باید فیلسوفا حاکم باشن ، یا حاکما فیلسوف باشن !
فیلسوف نمی تونه به حکومت برسه ؛ و حاکم نمی خواد ، و اگر هم بخواد ، نمی تونه فیلسوف بشه !!
دچار ِ دور ِ باطل ایم ما جان ِ جیگر !!
فقط : باید دست پروردگارمون شیطون از آستین ِ امریکا بیاد بیرون !!!!!!!!!!

من ميخوام با چند مثال ساده يك مقداري درباره اين موضوعو ابعادش بيشتر بحث كنم.
فكر كنيد شما يك كتاب داريد كه ورق ورق شده. براي رفع اين مشكل هر كسي ميتونه به شما پيشنهاد راه حلي بده. مثلا صحافي يا سيمي كردن كتاب و... و انتخاب راه حل هم حتي اگر اشتباه باشه هزينه گزافي به شما تحميل نميكنه. حالا اگر كامپيوترتون خراب بشه احتمالا مهندس نرم افزار و سخت افزار و برق و ... بايد براي حل اون به شما پيشنهاد راهكار بدن و هزينه اشتباه احتمالي هم بالاتره. حالا فكر كنين در برابر مسايل بزرگتر از چه افرادي و با چه دامنه تخصص و اطلاعاتي باد كمك گرفت.متاسفانه ما عادت كرديم درباره مسايل بزرگ و پيچيده هم متناسب با دامنه اطلاعات و تخصص محدودمون هم فكر كنيم و هم راه حل پيشنهاد بديم. ما مشكل و معضل رو با دانش محدود و ناقص خودمون شناسايي ميكنيم و راه حلها هم كه معلومه چي از آب درمياد. متاسفانه در برابر اكثر مشكلات كشور هم اين وضعيت وجود دارد و هر روز طرحي و برنامه‌اي بدون پشتوانه محكم علمي و اجرايي ارائه ميشود.

مـَن از بازار آمـَدم.

گـوشزد عـزیز
کامـنت بالائی از افاضات ِ دخـتر ِمـن (پـانـته آ) بـود که کلاس اول رو تا نـیمه خـونـده و اصرار داشت که حـتمن بــرات چیزی بـنویسـه ؛)

یلدا خانم عزیز
با حرفت به طور اصولی موافقم ولی سیاست، مدیریت کردن نظر مردمان است درباره نحوه حکومت و ما هم داریم نظرمان را می گوییم.
کمااینکه در پارلمان هم هر کسی مجاز است راجع به هر چیز (حتی خارج از حیطه تخصصی خود) نظر بدهد.
فرقش آن است که آنجا نظر و رایشان الزامآور است و اینجا کسی برای آن تره هم خرد نمی کند!
کیانوش جان
دو تا ماچ گنده از لپهاش بگیر برای من

منظورم اظهارنظر نكردن نبود. فقط بايد اين احتمال را در نظر بگيريم كه شايد ما ابعاد ديگر قضيه رو نديديم. بنابراين نظرات بقيه رو نفي نكنيم و درباره آنها هم فكر كنيم،چند تا سوال بپرسيم تا مطمئن بشيم كه ديدگاههاشونو خوب متوجه شديم و بعد نظر خودمونو مطرح كنيم.

سلام.اسباب کشی کردم به جای جدید

يلدا خانم
کامنت دومت در تناقض با کامنت اولت است. در اينجا قبول کردی که هر کس ميتواند نظرش را بدهد ولی در آنجا مستقيما ارائه طرح و اظهار نظر و راه حل را از کامنت گذاران بدليل محدود و ناقص بودن دانش و تخصصشان محکوم کردی (چقدر شبيه ملاها حرف ميزنی!)
اگر خودت نظر و راه حلی نداری که دليلش هم بقول خودت همان دانش و تخصص محدودت است ولی لااقل سنگ جلوی يای ديگرانی که حتی طرحی اشتباه ارائه ميدهند نينداز.

دکتر گرامی
همانطور که خود اشاره کردید در هيچ جای جهان سابقه نداشته بدون تغيير جامعه روش حکومت تغيير کند و چه بسيار حکومتهای مردمی بودند که به ديکتاتوری منتهی شدند. البته درک می کنم که موضوع ايران با کشورهای ديگرتفاوت دارد ولی وقتی جامعه آمادگی پذيرش تغيير را ندشته باشد، تغيير حکومت چيزی را عوض نمی کند. برای مثال اگر همين فردا حکومت ايران بر اساس معيارهای جهانی تغيير کند، فکر می کنيد چند درصد مردم حاضر به پرداخت ماليات شوند؟ چند درصد از مهندسان ما حاضرند کسب و کار خود را رها کنند و وارد صنعت شوند؟ وقتی در ايران از کار کردن خودمان در آمريکا می گويم همگی آنرا خرکاری می نامند و اعتقاد دارند پول درآوردن با تلاش و زحمت زياد ارزش ندارد! حالا سوال اينجاست چند نفر از اينها می توانند در يک سيستم صحيح موثر باشند؟ خود می بينيد اشخاصی که سالها در کشوری که پيشرو و نمونه دموکراسی در دنياست زندگی می کنند و تابعيت آنرا هم دارند (!!!) از انجام يک بحث منطقی عاجزند. من در رفتار آنها با چماق بدستان حزب الله يا در نهايت کيهان شريعتمداری تفاوتی نمی بينم. آنها هم در بحث همينگونه بی منطق و هوچی گر و تحريفگر هستند. آنها هم جز تحريف و دروغ کاری بلد نيستند. ادبياتها را مشاهده می کنيد؟ عجيب است که کودک شش ساله ايشان با وجود زندگی در آلمان اينچنين فارسی می نويسد!!!! (شايد هم صحبت می کند) ولی خود آنها فقط فارسی چاله ميدانی بلدند.
البته شايد با زور بشود کاری کرد، ولی بکار بردن زور فقط مخالفان را بيشتر می کند. هرچند دوستان شما از آلمان دقيقا همين نکته را بيان کردند ولی جالب است از آن برداشت ديگری دارند. يعنی فکر می کنند چون در آلمان حکومت مردم را مجبور به کاری می کند پس مردم هم تغيير پيدا می کنند که خود هم گفتند تغيير پيدا نکردند و اين تناقض را نمی بينند. در ضمن هنوز پاسخ مرا ندادند که چرا آلمانها بيش از صد سال است که به قانومندی و نظم مشهورند؟ چرا آلمان شرقی که تحت تسلط آمريکا نبود و زير يوق ديکتاتوری کمونيست بود پيشرفته ترين و منظم ترين کشور بلوک شرق بود؟
گوشزد عزيز، مدتها قبل با وبلاگ قبلی شما در پرشين از طريق زيتون آشنا شده بودم و هميشه از خواندن شما لذت می بردم. ولی وقتی می بينم عده ای ناشناس و يا مجهول اين چنين در وبلاگ شما توهين و دروغ پراکنی و تحريف می کنند و شما ساکتيد، ديگر در اينجا احساس سابق را ندارم. خوشبختانه نظرات من کامل اينجاست و به اين راحتی نمی توان با گزينش چند کلمه آنرا تحريف کرد. ولی جالبتر اينجاست اين روش سالهاست در دستگاه حکومت ايران اجرا می شود. جالبترين حرف اين شخص ناشناس تعريف دموکراسی است که با تعريف ملاها و در راس آنها رهبر معظمشان مو نمی زند. بعيد می دانم کسی که در آلمان زندگی می کند اينقدر تحت تاثير بيانات مقام رهبری قرار گيرد که آنها را از بر باشد!
اين ناشناس وقاحت را چنان کرده که به آقای عليمحمدی (بيلی و من) که از چهره های خوشنام و مفيد و قديمی و شناخته شده بلاگستان است به راحتی توهين می کند و به دروغ ايشان را متهم به سانسور می کند. نوشته اسد با عنوان "يک پرسش" به تاريخ دوم اسفند هشتاد و چهار در آرشيو بيلی و من وجود دارد که تمام کامنتهای اين ناشناس در پای آن است. تا جايی که می دانم اسد از دوستان خود شماست و متاسفم که به اين افراد ناشناس اينچنين اجازه توهين به دوستان خود را می دهيد.

سپهر عزیز
در مورد قست اول کامنتتان که راجع به بحث است فقط یک نکته را به اختصار می‌گویم و رد می‌شوم و آن ایکه حکومت در ایران در برابر مدرنیته بی‌طرف یا حتی مخالف صرف نیست...یک مخالف فعال است که با تمام قوا بر ضد آن موضع گرفته و با برنامه ریزی و صرف بودجه‌های کلان جلوی تحقق آن را سد کرده است.
اما راجع به قسمت دوم کامنت شما نکته‌ای هست که اخیرا 2 نفر دیگر از دوستان هم در ایمیل به من به آن اشاره کرده‌اند...ناامنی!!
راستش همانطور که در جواب یکی از آنها نوشتم گاهی خود من هم احساس می‌کنم که این کامنتدانی گاهی شبیه کافه‌های فیلم‌های وسترن می‌شود که همه در آن مشغول تفریحند و ناگهان دو سه نفر با هفت تیر به هم حمله می‌کنند و هرکس مواظب خودش نباشد تیری به او هم می‌خورد!
من چند کار می‌توانم بکنم...درش را ببندم...آی پی برخی کامنت گذاران را مسدود کنم که نتوانند کامنت بگذارند...به نظرات پس از بازبینی اجازه انتشار بدهم...از دوستانم بخواهم که بحث و جدل خود را به نقطه‌ای دیگر منتقل کنند...یا در سکوت نظاره کنم.
تا به حال راه آخر را برگزیده‌ام و شاید روزی روش خود را عوض کنم.
اما در مورد درگیری شما در این کامنتدانی با کیانوش و xyz اولا که چندان حاد نشده است و اتفاقا فارغ از لحن دو طرف که تا حدودی تند است سایر اجزای بحث منطقی و آموزنده است...
ثانیا دوست من، پوست کلفتی یکی از ضروریات کامنت‌گذاری است مخصوصا وقتی بخواهی ساز مخالف بزنی!
ثالثا اینجا می‌توانست یکی از کافه‌های بالای شهر باشد که در آن پیانو می‌زنند و آبجو و شراب می‌نوشند و تانگو می‌رقصند!ولی گانگسترها را راه نمی‌دهند...با این حال من دوست دارم که در این کافه جاز بزنند و عرق بخورند و چاچا و بندری برقصند و مهمتر از آن ...همه بیایند و برقصند.
اسد هم مطمئنم که از من به دل نمی‌گیرد...می‌داند که وقت و حوصله و اراده کنترل کامنت‌ها را ندارم...حالا اگر به بیلی توهین شده بود جای دلخوری داشت!!! اسد که از خودمان است!

داستان را خواندم
خیلی جالب بود ولی ربطش را به موضوع متوجه نشدم

منظور من اين بود كه دقيق و علمي حرف بزنيم . ما هر روز شاهد اثر گذاري طرز تفكر غير علمي بر تصميمگيريهاي كلان مملكت هستيم. طرز تفكري كه به فرد اجازه مي‌دهد بدون داشتن اطلاعات عميق و دقيق حرف بزند، راه حل بدهد، بحث كند، بقيه را به نفهميدن آنچه او ميگويد متهم كند و دست آخر هم مشكلات بزرگ و سوالات اساسي را با پاسخهاي ابتدايي و ساده‌انگارانه حل كند.

javabe hamegi ra mabsoot khaham dad. andaki sabr

ملا سيهر
۱. اگر قانونی وجود داشته باشد که مردم را به يرداخت ماليات مجبور کند ديگر کسی نميتواند از يرداخت آن طفره رود. کافی است که قانون اجرا شود.
۲. تا اينجا که ثابت شد امثال جنابعالی از بحث فرار ميکنند و مثل بچه ها سنگ مياندازيد و در ميرويد!
۳. مگر ادبيات خودت تا بحال چگونه بوده که به ادبيات ما ايراد ميگيری؟!
۴. برای بار هزارم: رفتار آلمانيها تغيير کرده ( که همين کافی است) نه روحيه راسيستيشان.
ببينم تو بين اين دو حالت فرق نميگذازی: يک نفر دوست دارد به زنت تجاوز کند ولی از ترس قانون اين کار را نميکند و يک نفر دوست دارد به زنت تجاوز کند ولی قانونی وجود ندارد که مانع او شود و در نهايت اين کار را ميکند؟
اگر بين ايندو فرق نگذاری که مشکل اساسی داری!!!
حکايت اينکه آلمانيها هم از ترس قانون روحيه نژاديرستيشان را نشان نميدهند همين است.
۵. آلمانيها فطرتا آدمهای ترسويی هستند آگر قانون بالای سرشان باشد، وگرنه بي يرواترين و بی شرفترين مردم در جهت قانون شکنی هستند (درس جديد).
۶. من اسمم مشخص است و xyz نام دارم. اصلا هم اسم مجهولی نيست مگر برای کسانيکه هميشه در ياورقی زندگی ميکنند.
۷. اگر با تعريف من از دموکراسی مشکل داريد لطف کنيد تعريف جديدتری ارائه دهيد.
۸. اينکه بيلی و من از چهره های شناخته شده و دموکرات تمام وبلاگها است ادعا يی است که شما ميکنيد. من شخصا به چنين مزخرفی اعتقاد ندارم. اين شخص در هنگام کامنت گذاری به من و يکی ديگر از دوستان تذکر داد که خارج از محدوده ننويسيم. ولی چون ما اين قاعده را رعايت نکرديم هر جفتمان به بيرون يرتآب شديم.
۹. اسد اصلا آدم مقدسی نيست که من بخواهم در زير سايه اش سينه بزنم. همين شخص در وبلاگهای ديگران (مثل ملا حسنی) بی يروا صحبت ميکند ولی به کسانی که در وبلاگ خودش از واژه های آنچنانی استفاده ميکنند تذکر ميدهد!!!
۱۰. حرف ديگری داشته باشی در جوابگويی حاضرم!!!

يلدا جان
طبق استدلالی که آوردی يس ساکت شو و بگذار ديگران صحبت کنند!

دکتر جان
لطف کن و قسمت تند نظرات من و کيانوش را بگو!
جمله های خبری يک شاهی هم ارزش ندارند اگر منطق و مورد نقض يشتشان نباشد

xyzچرا اينقدر با خشونت؟مگر قراره به كجا برسيم؟اينجور كه برخورد بشه ديگران رغبتي به خواندن كامنتهاي شما ندارند.حرف را بايد زد اما يكجوري كه بقيه تمايلي براي شنيدن و خواندنش پيدا كنند وگرنه بي‌ادبي و گستاخي كه از خيلي ها كه ادعاي فضل و فهم هم ندارند برميايد...

ببخشيد!
من کلا آدم خشنی هستم و مخصوصا تو سکس!
البته من اصراری ندارم که کسی کامنتهايم را بخواند ولی اگر خواند دوست دارم باهام بحث منطقی کند مخصوصا اگر طرف يک خانم خوشکل باشد.

ياد كتاب خلقيات ما ايرانيان از مرحوم جمالزاده ميافتم:ايرانيان با همه قيافه اي كه به خود ميگيرند هيچ كار دنيا را به جد نميگيرند مگر در سه مورد مخصوص: يكي شكم و يكي كيسه و يكي تنبان. وقتي پاي اين سه چيز به ميان آيد يوسف را به كلافي و خدا را به خرمايي ميفروشند.

بيشترشان يك اتوبان بزرگ از مغز دارند كه يكراست به تنبانشان ميرسد و البته يكطرفه و سربالايي است...

سلام اصفاهونی محبوب من :)

من باشم از درخت بالا می‌رم و میوه رو دست‌چین می‌کنم.

بـرای xyz
ها..ها..ها.. میبینید تـوروخـدا ؟؟

آقای(شاید هم خـانوم) ســپـهر که از کل وجـود مـبارکـش فـقط یه اسـم اینجا مـینـویسه که معلوم هـم نیـست راست یا دروغ !؟ شــده شــناس.. مـنکه هـفت جـور اسـم و آدرس و وبلاگ نـوشـتـم مـجـهول !! :))

روش بـرخـورد دقـیقـن روش بازجـوی عـزیز ِ ج.ا. است که بـرام غـریبه هـم نـیست !!

یا ایـشون هـمونـی هـستند که مـن قـبلن باهـاش برخـورد داشته ام یا ایـنکه ایـنها هـمه شـون یه روش بـیشـتر نـدارند، بـرای هـمین فـرقی نـداره که با بازجـوی اکبر ِ گـنجی طرف باشی یا شـخـصی به آی دی سـپهـر یا سـعید مـرتـضوی . . .!!

خـوشم میاد طرف داره چـپ و راست ضـد و نـقیض مـینویـسه امـا بازهـم ادعـاش میـشه که چـنین و چـنان . .

شـانـس نـداریم کـه.. هـمه رو بــرق میگیره.. مارو چــراغ نـفتی ِ فیتیله ســوخـته D:

ادامـه
راســتی.. هـرچـند که شـخـصن دلـخـوری از این بابـت از آقای عـلیـمـحـمدی نــدارم !! امـا باید حـرفـت رو در باب ِ ســانـسور کـردن ِ مـطالب از جـانـب ایشـون و رفـقاشـون تـأئید کـنـم !! چـون این مـشکل رو مـنـهم با ایـشون در بلاگ نـیوز داشـتم و. . .یک پـست هـم در بابـش نـوشـته بـودم هـمون زمان

بـبخـشید تـائـید درسـت بود

پيش فرضهاي ذهني خودتان را درست كنيد. هر فردي كه كه اينجا كامنتي مي‌گذارد الزاما كامنتهاي شما رو نخوانده و هر كامنتي شايد به شما مرتبط نباشد.
اگر هم خوانده مجبور نيست به دليل اينكه شما دوست داريد با شما بحث منطقي كند.
بحث منطقي هم شيوه‌هاي خاص خودش رادارد و الزامي نيست از اين كلمات استفاده كني. آنچه شما بحث منطقي ناميديد(آخرين كامنتتان) همين ادبيات رايج دختران و پسران حيران و سرگردانمان در خيابانها و كوچه‌ها هستند كه از فرط بي برنامگي به جايي كشاندندشان كه نگران و مضطرب و بيكار و بي‌آينده در هر راهي قدم گذاشته‌اند. نه به آنها فكر كردن آموختند و نه گذاشتند كه ذهن و فكرشان با مسائل اساسي درگير شود. همه‌اش هم به دليل نداشتن برنامه مدون و علمي و آزمون شده است. برنامه نداريم. چرا؟ چون همه‌امان فكر ميكنيم هر برنامه‌اي و طرحي و فكري و نظري و پيشنهادي به ذهنمان رسيد حتما عالي است.پس كي ميخواهد اصول علمي و اقتصادي جاي خودش را در برنامه‌ها و بحثهايمان باز كند خدا مي‌داند...

يلدا جونم
حالا کدوم يکی از اين سه مورد رو دوست داری که در خدمتت باشم؟

شنیدین میگن یه روز مرد مسنی دستشو گرفته بوده زیر خشتکش و گشاد گشاد راه میرفته. دو نفر از پشت سر میومدن، یکیشون میگه به نظر من این حاج آقا بواسیرش زده بیرن. دیگری میگه به نظر من فتقشو با دست گرفته. میرسن به اون پیر مرد واز خودش میپرسن. جاج آقا میگه هر سه تاییمون اشتباه کردیم: من رفتم بگوزم به شلوارم ریدم . حالا هم دستمو گرفتم زیرش تا برم خونه خودمو تمیز کنم.
ضمناً من اون مهرانی که اینجا ذکر شرش رفته نیستم!

مهران جان
چه بابای بی تربيتی داری!

xyz جان
تو بابای با تربیتتو ببر تو بازار مال فروش ها ببین دوریال میخرنش.
این یک جک پر حکمته و در افواه رایجه. قصه شما و روشنفکرای پر مدعا و این حکومته. ازخودم که در نیاوردم. تو که خیلی با تربیتی میتونی طور دیگه ای باز گو کنی؟

منم فکر می‌کنم جوک گفتن بهتر از بقیه انواع چرت و پرت گفتنه
یه روز یه قزوینیه و یه تهرونیه قرار می‌ذارن با هم لواط کنن.
شیر یا خط می‌ندازن بنا می‌شه اول تهرونیه ترتیب قزوینیه رو بده...تهرونیه که شروع می‌کنه قزوینیه داد می‌زنه: محکم تر محکمتر فشار بده جرش بده
تهرونیه ول می‌کنه و می‌گه:ما نیسیم
قزوینیه می‌پرسه: چرا؟
تهرونیه می‌گه : تو به کون خودت رحم نمی‌کنی نوبت ما که بشه دیگه می‌خوای چکار کنی!
بخندین دیگه ناوطیای بی ذوق!

مهران جان
بابای من فروشی نيست، ولی از آنجا که نرخ دستته معلومه که بابای خودتو چند می خرند؟!

دکتر گرامی
حکومتی که جایگاه و خواستگاه اجتماعی نداشته باشد دقیقا گرفتار همین دیکتاتوری ها خواهد شد و سخن من نیز از ابتدا همین است. بی نهایت خوشبینانه است که وضعیت ایران پس از انقلاب یا اشغال نظامی را غیر از وضعیت عراق و افغانستان بپنداریم که بعد از سالها هنوز به ثبات نرسیدند و هر روز شاهد کشتار مردم عادی هستیم. در نهایت هم حکومتی کاملا مذهبی و وابسته به ملاها دارند.
دکتر عزیز، من به شخصه ترجیح می دهم در محیطی که صدای پیانو به گوش می رسد بحث کنم چون جایکه صدای عربده کشی مستان افسارگسیخته وجود دارد خواه ناخواه بحث به انحراف کشیده می شود. نمی دانم چرا این وسط اسد باید مورد تهمت این مجهولان باشد؟
دکتر گرامی میدانم وقتی در بطن جامعه هستید تحولات اجتماعی چندان به چشم نمی آید ولی باور کنید گه گداری که به ایران سفر می کنم از این همه تغییر شگفت زده می شوم. این شگفتی برای تمام کسانیکه مدتی از ایران دور بودند وجود دارد. خواه بعضی از این تحولات مثبت و خواه منفی است که بارها در وبلاگها هم نمونه هایی از آن ذکر شده. پس نمی توان گفت این بگیر و ببندها و جو پلیسی قادر به سکون جامعه هستند.
در مورد قوانین مالیاتی خود بهتر از هرکس می دانید و نیاز به تکرار نیست. ولی برای این مجهولان بی هویت جالب خواهد بود که تمام قوانین مالیاتی ایران سالهاست توسط آلمانیها تدوین شده. اینها گویا نمی دانند همین قوانین چگونه تا ریال آخر از کارگران و کارمندان مالیات می گیرند.
میدانم در ایران هر روز با خشونت های بسیار درد آورتر از خشونت کلامی مواجه هستید ولی در کشورهای دیگر مانند همین کشوری که اینها ادعای تابعیت آنرا دارند این رفتار و نوع گفتگو فقط از بیماران اجتماعی سر می زند که اصطلاحا ضد اجتماع نامیده می شوند.
برعکس شما از گفته های این مجهولان فقط تناقض می بینم. واضح تر اینکه در هیچ کجا پاسخ مرا ندادند و اگر هم دادند سخن مرا تحریف کردند و بر آن تاختند. جالبتر اینکه با مثال خود اولا نشان دادند مانند پیشوایان مذهبی خود از غیرت و ناموس برای برانگیختن احساسات دیگران استفاده می برند و مهمتر اینکه اصلا موضوع بحث را نگرفته اند. وگرنه باید پرسیده می شد آیا مایلید مردم از ترس شلاق و سنگسار به کسی تجاوز نکنند یا شعور اجتماعی به حدی برسد که احدی به فکر تجاوز نباشد.
البته برعکس این سربازان گمنام مهدی که اکثر آنها تابعیت اروپایی هم دارند، هیچ تعصبی به افراد خانواده ام ندارم و آنها را دارای عقل و شعور و اختیار مستقل می دانم و در جواب این مجهولان باید بگویم مسلم است که نمی خواهم شخصی از ترس قانون در انظار به کسی تجاوز نکند ولی در خلوت به خواهر باکره شما رحم نکند. چون حتما برای شما آخوندپرورده ها بر باد رفتن پرده عصمت ناموس و مردانگی شما که در لای پای خواهر و مادرتان خلاصه می شود بسیار دردناکتر از تجاوز به همسر چهل ساله من که دارای فهم و شعور مستقل است، خواهد بود.

دکتر عزیز من برخلاف این مجهولان که با ادعاهای خنده دار خود را شکنجه شده می خوانند و با لطف همین آلمانیهای نژادپرست (!!!!) پناهندگی می گیرند و با کمکهای اجتماعی (Sozialhilfe) پشت کامپیوتر به جهاد در را حق تعالی می پردازند، در بحث منطقی بسیار صبور هستم. البته وقتی به نظر شما من ساز مخالف می زنم و حفظ دو کامنت گذار برای شما باارزش تر از حفظ احترام دوستانتان است پس ادامه گفتگو و ساز مخالف من سودی ندارد.
همین نکته را بگویم که کیانوش غیر مجهول و شناخته شده و دارای تابعیت آلمان تابحال حتی یک متن رسمی هم ننوشته، چون حتی پیش پا افتاده ترین نکات نگارشی را که در تمام دنیا یکسان هستند مانند فاصله نقطه و ویرگول از کلمه قبلی را نمی داند. مطمئن باشید کسی که در آلمان زندگی می کند در ماه حداقل باید یک نامه رسمی بنویسد تا امور اداری اش انجام شود. ولی گویا ایشان تابحال چنین کاری نکردند چون آلمانیها به این نکته حساس هستند.
شاید از دید شما رسوا کردن دروغ گویان صحیح نباشد ولی گاهی لازم است افراد اطراف خود را بشناسید.
با آرزوی روزی که ساز موافق شما به واقعیت بپیوندد و بزودی ایران و ایرانی از هرچه دروغگو و فریبکار است رها شوند.

جـناب سـپـهر
مـیگـویند "قـافیه چـو تـنگ آید... شـاعر به جـفنگ آیـد"

حالا حـکایت شـماسـت که دیگه داری به جـفنگ می افـتی :)

سپهر عزیز
منظور من از ساز مخالف زدن بی‌احترامی به شما نبود و نیست.
امیدوارم که از من نرنجیده باشی.
من همانطوری که در متن نوشته‌ام این روزها خیلی کم به وبلاگستان می‌آیم.
دیروز و امروز هم 2 ایمیل از دوستان نادیده‌ای داشتم که نسبت به وضع کامنتدانی اینجا اظهار تاسف کرده بودند و ذکر کرده بودند که به دلیل ترس از برچسب خوردن و دشنام شنیدن کامنت خود را ننوشته و رفته‌اند.
لحن کامنت xyz در جواب یلدا زشت بود و برخورنده و غیر قابل دفاع...این لحن به درد بیرون کردن حریف از صحنه می‌خورد ولی هر گاه به کار بگیری نتیجه را باخته‌ای دوست من!
ما برای تفاهم (فهمیدن منظور یکدیگر) راهی بجز گفتگو نداریم و در این گفتگو گاه از گفتار هم می‌آموزیم و گاه از نحوه گفتار و لحن دو طرف گفتگو چیزی فراخواهیم گرفت

بنام خدا
ای برادران و خواهران، سی‌ سال انقلاب و از خود گذشتگی آخرش همین ؟ نمیتونم باور کنم که اینطور که با مردم رفتار میکنند با اصول اسلامی توافق داشته باشد . اینطور که به نظر میاید روز سالگرد انقلاب ما باید دوباره روی بام برویم تا ارزشهای این انقلاب را به خاطر خودمان و رهبرآنمان یاداوری کنیم که آیا انقلب اسلامی یعنی این ؟ تا وقتی‌ دیر نشده رهبران ما باید بیدار شوند که این طرز رفتار با ملت مسلمان واقعا غیر اسلامی هست خداوند از ظلم احدئ نخواهد گذشت . الله و اکبر ، الله و اکبر ، الله و اکبر

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes