طلب كمك و راهنمايي

من هفت کارمند دارم.
يکی از آنها مرد و شش نفر ديگر زن هستند.
از اين شش نفر يکی مسن است که در واقع تميز کاری می​کند و آبدارچی است.
از ۵ نفر باقيمانده يکی خوشگل نيست و ۴ نفر ديگر خوشگل هستند.
از اين چهار نفر يکی متاهل است و سايرين ( به همراه همان خانم غير خوشگل) مجردند.
يکی از مشکلات روزمره من با همسرمُ بر سر اين منشی​هاست.
او با اين چهار نفر مشكل دارد.
هر چه به او می​گويم که مطب داری يک کار کاپيتاليستی! است قبول نمی​کند!
می​گويم کسانی که از صبح تا شب با آدم کار می​کنند نبايد سبب خستگی چشم شوند...به خرجش نمی​رود!
می​گويم کارمندان خوش سيما سبب آرامش بيماران می​شوند...می​گويد خودتی!
هر دليلی مي​آورم...بهانه​ای می​آورد.
مثلا يکی از آنها که شمالی است هفته پيش از مرخصی برگشت و برای من مقداری ماهی اوزون برون آورد و هر چه اصرار کردم پولش را نگرفت و گفت سوغاتی است.
الآن يک هفته است که گير داده است که چه معنی دارد که برای تو سوغاتی بياورد.
من باب اطلاع شما عرض کنم که در بيست سال گذشته هيچ خطايی (نه کوچک و نه بزرگ!!) از من سر نزده است و خودش هم بر آن کاملن گواهی می​دهد.
(به سبک زن روز) شما بگوييد چه کنم!!؟

پي‌نوشت1:

از ديشب تا حال 3 بار جواب كامنت‌هاي دوستان را نوشته‌ام (به تفصيل و با كلي نمك پراني!!) ولي اين بلاگر خراب بوده است و انتقال نداده است.

اگر تا ظهر حوصله كنم يك بار ديگر مي‌نويسم.

پي‌نوشت2:

كامنت‌داني درست شد.

ظاهرا در تنظيماتش اشكالي پيش آمده بود و آن را كامنت ناپذير كرده بودم.

لطفا پاسخ‌ها را بخوانيد و در بحث شركت كنيد.

92 نظرات:

خودتي!

ای بابا توی عجب بد مخصمه ایی گیر کرده ایی. ولی همه اینا نشون میده که خانمت تنها چیزی که از تو میخواد توجه بیشتر و هر چه بیشتر هست. شم زنانه من اینو میگه. تا کار به جای باریک نکشیده بهش تا میتونی توجه کن. نازش بکش. مطمئن باش ضرر نمی کنی.

هیچی ...هر از گاهی با یکیشون عشق کن ...
البته اگر خودشون مایل هستن !
به زنت بگو :
تو هم واسه خودت عشق کن
و گرنه این پیوند شما هر روز مریض تر میشه ..
شما که تو این رابطه تخصص ندارید و نمی تونید شفا بدید !!

گوشزد جان،
نوشته‌ی قبلی‌تان را که خواندم به نظرم رسيد که در بند آخر تلاشی تحسين‌برانگيز در زدودن دامان هم‌شهريان گرامی از ماجراهای حاملگی ناخواسته انجام داده‌ايد؛ يعنی کل مطلب را با يک جمله تبعيد کرده‌ايد به يک جای ناشناخته که خدای ناکرده به کسی برنخورد! حالا هم فکر کنم بشود با استفاده از فلسفه‌هايی که در مورد وويريسم و حظ بصری و فوايد آن هست مسأله را حل کنيد!
از شوخی گذشته يک راه به ذهن‌ام می‌رسد (به سبک زن روز): يک کمی بالسويه با هم‌کاران خوشگل و بدگل و مجرد و متأهل ديد و بازديد خانوادگی شروع کنيد، مثلاً می‌شود ماهی يک بار هم‌کاران را به يک رستوران دعوت کنيد و گپ و گفتی راه بيفتد در حضور همسر شما؛ تا ايشان هم با آشنايی و احساس هم‌دلی بيشتر نسبت به هم‌کاران و نيت پاک کاپيتاليستی شما، کم‌تر غيرتی بشوند.

سلام دکتر جان.

راست‌ راستیت‌اش من حاضر نیستم کاری که موجب آزار همسرم بشه به هیچ عنوان انجام بدم (هر چند نامعقول بگوید) و عکس‌اش هم از طرف ایشان صادق. این از اصول کارمان است. البته ما آنرمال هستیم. :)

اگر همسرت ناراحته خیال‌اش رو راحت کن، به همین سادگی. ارزش‌اش رو داره کسی که بیست سال در کنارت بالا و پائین رو تحمل کرده و دوست‌ات داشته. شاید اگر به قول انگلیسی‌ها کفش در پای دیگر باشد طور دیگه‌ای فکر کنی، هان؟

خدا نکنه این فکر تو کله ما زنها بیفته والا هم خودمون رو بیچاره میکنیم هم شریکمون رو.من هم میگم خانومت توجه بیشتر میخواد.
به هر حال از من میشنوی خیالشون رو راحت کنی بهتره دکتر جان.اینجوری هم خانوم به آرامش میرسه هم خودت.
ربطی به دست از پا خطا کردن هم نداره ما زنها یه جاهایی حس حسادت زنانگیمون اینجوری خودش رو نشون میده حتی اگه به طرفمون اعتماد هم داشته باشیم دوست نداریم هیچ چیز غیر از خودمون توجهش رو جلب کنه.

hagh kamelan ba hamsaret ast

سلام.نوشته شما را به دو نگاه خواندم اینکه این یک ذهنیت است یا واقعیت دارد.در هر دو صورت آنچه در توانم هست مینویسم.عشق و دوست داشتن از ابتدای تاریخ با حسرت و رقابت همراه بوده است.اما در دنیائی که در نوشته شما هست دنیای یک زن و دنیای کار و فضای اجتماعی و کپیتالیستی شما.آنچه در نوشته شما به شدت به چشم میخورد اینست که میان همکاران شما و خود شما همه رفتارهای هم تراز دارند و رفتاری که بتواند یک فرد رو متقاعد کند که اینگونه هم نیست وجود ندارد.و شما نیز نتوانسته اید طی این همه مدت فضای مطب را بگونه ائی طراحی و مدیریت کنید که با حضور همسرتان آنجا نشان داده شود که این همسر دکتر است!
و در رفتار و احساسات شما نیزحرکت مهمی رخ نداده که هنوز این زن بداند که با تمامی رنجهائی که میکشد میتواند هنوز اعتماد کند.در این نوشته شما کمک و همراهی میخواهد و همسرتان را مقصر میدانید.اما این شما هستید که مقصر اصلی هستید.زنی که چند سال است با شما زیست میکند اگه حسود بود از همان اول حسود می بود اما او یک انسان است و یک زن.زنی که تنها پناهگاهش یک زندگی و یک مرد است و بعد اگر این مرد رفت او هیچ پناهگاهی نخواهد داشت اما من وتو میتوانیم در دامان زنی دیگر به آرامش برسیم.ضمن اینکه باید بگویم کار شما فرع زندگی است به یاد می آورید دروان عقدتان را.چه شوری و شعفی بود چی باعث میشه ما آرزوها و شعف خودمون رو فراموش کنیم؟بنابر این به نظر من در مطب شما فضای خوب و معنوی وجود ندارد.منظورم از عدم معنویت اینست که همه چیز عادی نیست. درضمن وقتی خودآگاه یا ناخودآگاه می گوئید که آنها خوشگل هستند میتوان این گفته را در دنای همسرتان دید که به یاد نقصها و زیبائی و کلام خودش می افتد و هراس تمام وجودش را در برمیگیرد.ای کاش در خانه می نشستید و مردانگی خودتون رو اینگونه اثبات میکردید که خانمتان مطب دارد و با 6 مرد در ارتباط است ،با آنها میگوید ،میخندد ،درد و دل میکند....آری این ما هستیم که خالق تراژدی هستیم.و خودم رو هم برحق میدانیم.مایلم بیشتر با هم صحبت کنینم:ارادتمند:بوف کور

مامان غزل و بيتاي عزيزم.
با عرض معذرت وقت براي توجه بيشتر ندارم.روزي ده ساعت دارم كار مي‌كنم و مواقع بيكاري هم در خانه هستم يا با او هستم.
حتي با دوستان مرد خودم هم مهماني يا دوره ندارم.نه به تنهايي مسافرت مي‌روم و نه سيگار مي‌كشم و گاه گاهي تفريحي مشروب مي‌خورم.
نه حساب پول و درآمدم را دارم و نه سراغ خرج و مخارجش را مي‌گيرم.
در يك سال گذشته يك مسافرت خارج از كشور و 7 مسافرت داخل كشور رفته‌ايم و يك خارج از كشور ديگر هم تا دو ماه ديگر خواهيم رفت.
تنها عادت بد من وبلاگ نويسي است كه آن هم انشاءالله مرتفع مي‌شود خيال همه راحت!!!
غرض از همه اين حرفها اين بود كه بدانيد من چقدر مرد خوبي هستم كه ظاهرا در رساندن منظورم موفق نبودم!!
اگر اون مي‌خواد يك عنتر رو جلوي من بنشونه تا محيط كار برايم جهنم بشود تله‌اش براي دمب من كوچك است...خودش هم مي‌داند...شما هم بدانيد.

آخ آخ
هوا پسه...بوي يك فيمينيست مي‌آيد...
يا شبنمه...يا ني‌لبك ...يا اين نازخاتون بلا!
من فعلا متواري شم تا بعد كه خطر رفع شد بيام خدمت بقيه‌تون!!!...جواب رو عرض كنم

ثمين عزيز
آنها نمي‌خواهند من هم نمي‌خواهم ...خانمم هم احتمالا نمي‌خواهد.
مسئله يك چيز است و آن مديريت كردن و تحت كنترل گرفتن رفتارهاي ديگري است كه كمابيش در بيشتر زوجها وجود دارد.
امين جان
همشهري هاي من تردامن تر از آنند كه بندي در خاطره‌اي به پاكدامن كردن آنان كمكي ولو ناچيز كند!
آن شهر كوچك هم از توابع اصفهان است و مصداق مشت نمونه خروار!
رستوران هم رفته‌ايم با همه شان افاقه نكرده است!
از مزاياي وويوريسم(چشم چراني) و آرامش رواني حاصله از آن حرف نزده‌ام و وضع و حالم اين است...حرف بزنم كه شب بايد در مسجد بخوابم.
راستي يك سوال...تا به حال فكر كرده‌اي كه چرا هيچ زني فيلسوف موفقي نشده است؟
راستي قالبت هنوز سوسيالو-پوپولو-آنارشيستي است!!؟

با عرض معذرت الآن متوجه شدم كه "كامنت ناپذير" بودن وبلاگ به علت تغييري در تنظيمات آن بوده است كه رفع كردم.
اما هاله عزيز و نازنين:
چطور خيالش را راحت كنم؟
خوب است كه هر چهار نفرشان را اخراج كنم و چهار نفر ديگر بگيرم كه تا بيايند كار ياد بگيرند نصف بيماران را متواري كنند؟
و اصولا چه تضميني هست كه در مورد آنها نيز چنين اتفاقي تكرار نشود.
اصولا محدوده پيشروي و عقب نشيني زوجين را چه چيزي معلوم مي‌كند...به زبان ديگر اگر او بعد از برآورده شدن اين خواسته‌اش از من بخواهد كه ديگر بيماران زن را ويزيت نكنم...بعد از من بخواهد كه با هيچ زني در حضور او احوالپرسي و خوش و بش نكنم ...
اين اتفاقات به تدريج در حال رخ دادن است و من احساس مي‌كنم كه كوچكترين عقب نشيني به پيشروي جديدي منجر خواهد شد.

مريم جان
اگر تو همان مريمي هستي كه من مي‌شناسم...ني‌ني كوچولويت چطوره؟
اما بوف كور عزيز
خيلي از گزاره‌ها را دانسته تلقي كرده‌اي تا چنين نتيجه‌اي را بگيري.
شما مطب مرا با حرمسرا اشتباه گرفته‌ايد...كدام بگو و بخند...كدام ارتباط؟
مطبي با روزانه بيش از پنجاه مريض و من كه فرصت نمي‌كنم يك چاي بخورم و حتي دستشويي بروم!
از طرف ديگر من تا به ياد مي‌اورم هرگز از رفتار همسرم در محيط كار ، از تعداد همكاران مردش و بيماران مردش، از رفت و آمدش سوال نكرده‌ام و همين است كه مرا ناراحت مي‌كند.
او از مزاياي "بي غيرتي مدرن" من استفاده مي‌كند ولي "غيرت سنتي" خود را هم بر من تحميل مي‌كند.

تست

راوي عزيز اين ايميل را برايم فرستاده و همزمان اجازه گذاشتن آن را در كامنت داني داده‌اند.
سپاسگزارم!
سلام گوشزد عزیز
در این که انسان خواهان زیباییست هیچ شکی نیست
جمله ی معروف خدا زیباست و زیبایی ها را دوست دارد را شنیدید حتما"
در وجود هر یک از ما بخش اندکی از خصوصیات خدا وجود داره و البته شیطان هم
این که خانم شما به این موضوع حساسیت داره این یک امر طبیعی ست
و این که شما هم دوست دارید در مطبتان از زیبایی چهره ی همکارتان روحیه ی شاداب بگیرید حقتان است همانگونه که آدم دوست دارد نگاهش را از روی گل بر ندارد .
اما این که زندگی تان برایتان مهم تر است یا زیبایی نگریتان این را خودتان باید با خود حل کنید .
من قصد جسارت ندارم اما خانم شما هر چند که به شما اعتماد کامل داشته باشه به روزگار نداره
این رو تجربه ثابت کرده
بسیاری از پزشکان از طریق لوندی های منشی زندگی شان به باد رفته
نمی دانم این چه سری ست که نام پزشک تا این حد بسیاری زنان را شل و بی اراده می کند
اگر همان پزشک را در جایی ببینند و ندانند که او یک پزشک است کوچکترین توجهی نمی کنند اما به محض اینکه منشی می شوند نقشه برای زندگی مشترک با او ...
حتی اگر آن پزشک سن پدرش باشد .
اگر زندگیتان را دوست دارید از خیر زیبایی نگری بگذرید
من رو ببخشید چون خودتان درخواست کردید نوشتم
برای اثبات حرفم کافی ست کمی به یک همکار زیبای مجرد روی خوش نشان دهید ... خواهید دید چه جور پای زندگی تان می نشینند که البته این آزمایش ممکن است عواقب بدی داشته باشد .
پس همسرتان را بیشتر درک کنید و به حرف او توجه کنید بد نمی بینید .
با احترام و مهر
راوی

سلام گوشزد عزیز اگه بخوام از دیدگاه یک زن به این موضوع نگاه کنم به خاطر همون حسهای حسادت زنانه به نظر من بهتره شمابه خاطر همسرتون کمی جدی تر برخورد کنید و از انجام کارهایی که باعث تحریک حسادت همسرتون بشه خودداری کنید اما از دیدگاه دیگر به نظر من با خانومتون صحبت کنید سعی کنید زیاد به مطبتون بیاد و از نزدیک بیشتر با همه برخورد کنه شاید با منشی ها هم دوست شد. ولی خوب خانومتون حق داره شوهر به این خوبی پیدا کردن کار چندان آسانی نیست :D

گوشزد جان همه حرفهایی که میخواستم بگم رو راوی گفته.
ما زنها جنس هم جنسهای خودمون رو میشناسیم. من هم خیلی از زندگی ها رو دیدم که با همه عشق و پاکدامنی دو طرف باز هم یه زن دیگه به همش ریخته.
همونجور که مردها همجنسهای خودشون رو میشناسند زنها هم میتونند این موضوع رو درک کنند. شاید خانومت حرکتی از این دخترها دیده که اینجوری احساس خطر میکنه و واکنش نشون میده.
باور کن اینها رو برای اینکه بخوام طرف خانومت رو بگیرم نمیگم فقط با شم زنانه ام میگم که حتمن خانومت به چیزی حساس شده.

1-دکتر جان!آن یکی را اخراج کن تا خوشگلا 5 تا بشن!!
2-یه اصفهانیه زنشو میکشه قاضی میگه چرا کشتی؟ میگه تفاهم نداشتیم می÷رسه خب طلاقش میدادی چرا کشتیش؟ میگه حساب کردم دیدم ÷ول دیه از مهریه کمتره!!(همینجوری یادم افتاد)
3- مسئله: اگر خانم شما مطب داشتند و 5 منشی مرد چه میکردید؟

گوشزد جان
در ساعت 8:25 دقيقه كامنت مفصلي گذاشتم كه متاسفانه نگرفت. حالا هميادم نيست چي نوشتم. همسرتان راست ميگويد (آخيش خيالم راحت شد حالا راستشو ميگم) ولي اين حق مسلم شماست كه محيط كارتان را كه بيشتر از ساعاتي كه در خانه هستيد، آنجا تشريف داريد با سليقه خود بياراييد.

خوندن کتابای باربارا دی انجلز رو توصیه میکنم ...خیلی جالبن و زده به هدف.
الان تجربه ای تو این زمینه ندارم ولی خانم شما شاید بشما اعتماد داره ولی به زنها اعتماد نداره که تا حدود زیادی بهشون حق میدم.

May be you have to find an occupation for her. She'll be busy and won't think whole day about what is going on in your office.

دوست عزيز
خانم من پزشك است و هر روز سر كار مي‌رود با مريض‌هاي زيادي كه بسياري از آنها مرد هستند گفتگو و برخورد مي‌كند.
نرگس جانيكي از كتابها رو معرفي كن.
مدير عزيز
12-10 ساعتي اين كامنت داني خراب بود و من نمي‌دانستم.
يكي به ميخ و يكي به نعل زده‌اي اسمش را هم گذاشته‌اي راهنمايي!!!
فرهاد عزيز
آن يكي روي جهيزيه است...سفت و محكم سر جايش نشسته!
بي‌بي باران عزيز
با بند آخر نوشته‌ات كاملن موافقم!
راوي و بيتاي عزيز
اگرچه به قول سعدي
"بگفت آن جا پري رويان نغزند
چو گل بسيار شد، پيلان بلغزند"
ولي اصلا و اصولا داشتن اين همه منشي و تايپيست و كارمند مانع از ايجاد روابط آنچناني است.
عملا هيچگاه حتي براي دقيقه‌اي من با هيچكدام از آنها تنها نمي‌مانم كه به كار دلبري و "گول مالي" و لغزش برسد.منظور من از اينكه نوشته‌ام كه مطب داري يك كار كاپيتاليستي است همين است.
اين كارمندان زيبا بيشتر براي بالا بردن وجهه و كلاس كارهستند.
علاوه بر اين مراجعين با خانم‌هاي زيبا و خوش صحبت كمتر يكي به دو مي‌كنند و كلا جو لطيف مي‌شود.

سلام دکتر گوش‌زد جان عزیز.

فرهاد هم همین سوالی که من ازت پرسیدم کرده - هر کدام به زبانی. من گفتم اگر کفش آن پای دیگر بود چه می‌کردی و فرهاد پرسید اگر خانم‌ات پنج تا منشی مرد آورده بود چه؟

سوال برای بار سوم، وکیل‌ام بنده؟

اگر خانم‌ات در مطب‌اش پنج تا منشی مرد خوش‌قیافه آورده بود که برای‌اش سوقات مخصوص هم می‌آوردند و در مقابل اعتراض تو می‌گفت دل‌ام می‌خواد چشم‌ام به زیبائی روشن بشه و محال‌ است منشی غیر خوش‌قیافه بیاورم، تو چه می‌گفتی؟ هان؟ به قول انگلیسی‌ها دست روی قلب و به قول خودمان راساحسینی چه احساسی به‌ات دست می‌داد؟

اصلا" نمی‌خواد جواب بدی چون هر چه که بگی اگر غیر از اینی باشه که فکر می‌کنم دروغ گفته‌ای. :)

سلام دکتر گوش‌زد جان عزیز.

فرهاد هم همین سوالی که من ازت پرسیدم کرده - هر کدام به زبانی. من گفتم اگر کفش آن پای دیگر بود چه می‌کردی و فرهاد پرسید اگر خانم‌ات پنج تا منشی مرد آورده بود چه؟

سوال برای بار سوم، وکیل‌ام بنده؟

اگر خانم‌ات در مطب‌اش پنج تا منشی مرد خوش‌قیافه آورده بود که برای‌اش سوقات مخصوص هم می‌آوردند و در مقابل اعتراض تو می‌گفت دل‌ام می‌خواد چشم‌ام به زیبائی روشن بشه و محال‌ است منشی غیر خوش‌قیافه بیاورم، تو چه می‌گفتی؟ هان؟ به قول انگلیسی‌ها دست روی قلب و به قول خودمان راساحسینی چه احساسی به‌ات دست می‌داد؟

اصلا" نمی‌خواد جواب بدی چون هر چه که بگی اگر غیر از اینی باشه که فکر می‌کنم دروغ گفته‌ای. :)

در جمله آخر پيشاپيش تكليفم را مشخص كرده‌اي!
اما چند سال پيش كه جوانتر و زيباتر بود در يك اورژانس كار مي‌كرد و چندين همكار مرد داشت كه چون ماشين نمي‌برد بيشتر اوقات يكي از آنها او را به منزل مي‌رساند و من هيچوقت نه مخالفتي مي‌كردم و نه از گفتگوي بين آنها چيزي مي‌پرسيدم.
در 9 سال گذشته، من هرگز به مطب او نرفته‌ام...گاهي اوقات برايم ذكر مي‌كند كه بيمار مردي دارد كه بدون علت ويزيت مي‌گيرد و مي‌آيد و حرف مي‌زند، واكنش من خنده است و او بر‌مي‌آشوبد كه تو چرا بي‌غيرتي!

خوب دکتر جان خودت اصل مطلب رو داری میگی.شاید دراین بی غیرتی مدرنت کمی زیاده روی کرده باشی. اون توجهی هم که دوستان توصیه کرده اند احتمالن از جنسی نیست که شما جواب داده ای. شاید خانمت حس میکنه شما نسبت بهش بی تفاوتی.لذا علیرغم اعتمادی که بهت داره بدبین میشه و به پروپات می پیچه.
به هرحال باتوجه به تحصیلکرده بودن خانمت بخصوص در فیلد مشابه و سابقه ی سالهای زندگی مشترکتون این حساسیتش منطقی نیست. ولی به هرحال وجودداره.وشما باید جدی بگیریدش. یعنی به عنوان یک عقب نشینی بهش نگاه نکنی بلکه درمان حسابش کنی و از همه مهمتر اینکه ریشه یابی کنی ببینی چرا خانمت روی این موضوع حساس شذه.کما اینکه خودت نوشتی این اتفاقات بتدریج در حال رخ دادنه و اگر امتیاز بدی منجر به پیشروی طرف میشه.خوب چرا اصلا حالا این رفتار رو شروع کرده؟
به هر حال ظاهرا یه چیزی اذیتش میکنه و به اوضاع اطمینان نداره.ها؟

اینها را برای خانم گوشزد عزیز می نویسم:

شما یا به یک مرد اعتماد می کنید یا نمی کنید. اکر نمی کنید او لیاقت با شما بودن را ندارد. پس رهایش کنید. اگر می کیند ازادش بگذارید مثل یک پرنده. اگر با شما نماند بدانید که هرگز هم با شما نبوده است و چه بهتر که شما با واقعیت زودتر روبرو شوید.

به جای ایجاد تغییر در او و روش زندگی و کار او خودتان را تغییر دهید. طوری به این ارتباط نگاه کنید که اگر به جدایی منجر شد بازنده آقای گوشزد باشد نه شما. اول از همه به خودتان عشق بورزید. کار کنید. ورزش کنید.مطالعه کنید.خوب غذا بخورید. برقصید. به مردم کمک کنید. با فرزندان و آقای گوشزد مهربان باشید. دوستان خوب پیدا کنید.احسا سات خود رااز آقای گوشزد پنهان نکنید. به او بگویید که دوستش دارید. و از اینکه همسر او هستید لذت می برید. اما به خاطر داشته باشید که شما برای آقای گوشزد نیست که زنده هستید! شما برای خودتان زنده هستید. آقای گوشزد هم اگر برود زندگی ادامه دارد و چه بسا زیباتر شود!!! (با عرض معذرت از آقای گوشزد گرامی!) با بهترین آرزوها برای هر دو شما.

اینها را برای خانم گوشزد عزیز می نویسم:

شما یا به یک مرد اعتماد می کنید یا نمی کنید. اکر نمی کنید او لیاقت با شما بودن را ندارد. پس رهایش کنید. اگر می کیند ازادش بگذارید مثل یک پرنده. اگر با شما نماند بدانید که هرگز هم با شما نبوده است و چه بهتر که شما با واقعیت زودتر روبرو شوید.

به جای ایجاد تغییر در او و روش زندگی و کار او خودتان را تغییر دهید. طوری به این ارتباط نگاه کنید که اگر به جدایی منجر شد بازنده آقای گوشزد باشد نه شما. اول از همه به خودتان عشق بورزید. کار کنید. ورزش کنید.مطالعه کنید.خوب غذا بخورید. برقصید. به مردم کمک کنید. با فرزندان و آقای گوشزد مهربان باشید. دوستان خوب پیدا کنید.احسا سات خود رااز آقای گوشزد پنهان نکنید. به او بگویید که دوستش دارید. و از اینکه همسر او هستید لذت می برید. اما به خاطر داشته باشید که شما برای آقای گوشزد نیست که زنده هستید! شما برای خودتان زنده هستید. آقای گوشزد هم اگر برود زندگی ادامه دارد و چه بسا زیباتر شود!!! (با عرض معذرت از آقای گوشزد گرامی!) با بهترین آرزوها برای هر دو شما. فیروزه

اینها را برای خانم گوشزد عزیز می نویسم:

شما یا به یک مرد اعتماد می کنید یا نمی کنید. اکر نمی کنید او لیاقت با شما بودن را ندارد. پس رهایش کنید. اگر می کیند ازادش بگذارید مثل یک پرنده. اگر با شما نماند بدانید که هرگز هم با شما نبوده است و چه بهتر که شما با واقعیت زودتر روبرو شوید.

به جای ایجاد تغییر در او و روش زندگی و کار او خودتان را تغییر دهید. طوری به این ارتباط نگاه کنید که اگر به جدایی منجر شد بازنده آقای گوشزد باشد نه شما. اول از همه به خودتان عشق بورزید. کار کنید. ورزش کنید.مطالعه کنید.خوب غذا بخورید. برقصید. به مردم کمک کنید. با فرزندان و آقای گوشزد مهربان باشید. دوستان خوب پیدا کنید.احسا سات خود رااز آقای گوشزد پنهان نکنید. به او بگویید که دوستش دارید. و از اینکه همسر او هستید لذت می برید. اما به خاطر داشته باشید که شما برای آقای گوشزد نیست که زنده هستید! شما برای خودتان زنده هستید. آقای گوشزد هم اگر برود زندگی ادامه دارد و چه بسا زیباتر شود!!! (با عرض معذرت از آقای گوشزد گرامی!) با بهترین آرزوها برای هر دو شما. فیروزه

لادن جان (كه اگر اشتباه نكنم پزشك هستي)
مرا در دو راهي باخت- باخت قرار داده‌اي...
اگر بي‌غيرتم پس بي‌احساس و بي تفاوتم
اگر با غيرت باشم پس بايد آنچه را براي خود نمي‌پسندم براي ديگران هم نپسندم.
اين اتفاقات از روز اول زندگي مشترك كمابيش بوده و باز هم خواهد بود.
به نظر من زن و مرد نبايد زندگي مشتركشان سخت تر از زندگي منفردشان باشد وگرنه دليلي براي زندگي مشترك وجود نخواهد داشت.
بر اساس همين تجربه 20 ساله من به كل اين قضيه بر اساس پيشروي و عقب نشيني نگاه مي‌كنم.
يعني به عقيده من از همان اول كه مرد و زني ازدواج مي‌كنند سعي مي‌كنند كه سهم بيشتري از اختيارات را براي خود بدست آورند.
ممكن است اين سهم خواهي با جنگ و مرافعه باشد يا با عشوه و كرشمه و يا با سياست و نيرنگ!
قسمتي از اين سهم به صورت default در قوانين به مرد اعطا شده است كه مردان مدرني مثل من جوگير كه مي‌شوند اين سهم را به صورت پنجاه پنجاه به زن مي‌بخشند و بعد در مواردي متوجه مي‌شوند كه مبارزه و سهم‌خواهي و نبرد از همان نقطه‌اي كه با طيب خاطر بخشيده بودند شروع مي‌شود!! و طلب حق تصميم‌گيري بيشتر از 50% مي‌كنند (بجاي اينكه از صفر شروع شود)
مثال بزنم...يك مرد سنتي مي‌تواند با همين قوانين فعلي 4 زن عقدي و بي نهايت صيغه‌اي بگيرد و هيچكدام از زنانش حق اعتراض يا طلاق ندارند ولي يك مرد مدرن در روز اول تعهد مي‌دهد كه زن ديگري (چه عقد و چه صيغه) اختيار نكند و حق طلاق را نيز به همسرش مي‌دهد و بر اين عهد و پيمان مي‌ماند و سالها حقانيت و درستكاري و وفاداري خود را اثبات مي‌كند اما در آخر كار براي انتخاب كارمندانش بايد با همسرش جدل و جنگ اعصاب داشته باشد كه اين را اخراج كن و...

فيروزه جان
با نكاملن موافقم.
حيف كه همسرم اهل اينترنت و وبلاگ خواني نيست و آن را جزء گناهان كبيره مي‌شمرد وگرنه نظرت را به او منتقل مي‌كردم اگرچه مي‌دانم كه گوش نمي‌دهد.
راستي حالا شماها فكر نكنيد كه ما 24 ساعت داريم دعوا مي‌كنيم...نه بابا
هفته‌اي 5-10 دقيقه براي نمك زندگي!!

خوب گوش‌زد جان - چون می‌گی می‌پذیرم ولی این برخورد با همسرت به نظرم غیر عادی‌ست.

این‌که استدلال کنی خانم‌ منشی برو رو دار برای مطب و ارباب رجوع به‌تر است امری‌ست علیهده و من‌هم با این موافق‌ام. یعنی منکرش نمی‌توان شد اما این‌که بگوئی دوست دارم چشم‌ام به جمال زیباروئی باز بشود از آن حرف‌هاست! این حرفی‌ست که یک مرد ریگ‌به‌کفش ممکن است به جمعی از رفقای مردش بگوید و نه همسر و شریک زندگی‌اش! راست‌اش با تمام راحتی و عشق و اعتمادی که مابین من و روری هست اگر یک روز برام چنین استدلالی رو کنه احتمالا" عینا" عکس‌العمل خانم ترو نشون می‌دم. با این که تا این ساعت هیچ زمان موردی پیش نیامده که بخواهم ازش در چنین بابی بازخواست کنم و مؤاخذه و بلعکس.

دکتر جان جدا" پیش‌نهاد می‌کنم اگر هم چنین فکری در سر داری واقعا" (که حدس می‌زنم نداری و شاید برای لج‌بازی بیش‌تر به خانم‌ات گفته باشی) در ابرازش تجدید نظر کنی که بی‌مهری و عدم اعتماد می‌آورد، بد جور هم.

از ما گفتن بود، باز کلفت اصفاهونی بارمون نکنی. :)

سلام اومدم منت کشی...ها ها ها...
سبک اندکی مبالغه امیز تو در نوشتن مطالب،خواننده ت را هم دچار مطلق انگاری میکنه.ولی خب نباید در دام این مبالغه تو افتاد.
در مورد زنان ایرانی،نظر من اینه که زنان ما کمتر مدنی هستند و این هم تابعی از حضور کمرنگشان در انواع ارتباطات اجتماعی هست.
انواع ارتباطات اجتماعی که میگم منظورم لزوم و امکان دوستی زن و مرد به دور از بهره مندی جنسی یا خارج از روابط نسبی و سببی است.محرومیت یا خودداری زنان از برقراری چنین ارتباطاتی و نادرست دونستن این نوع ارتباط در پس ذهن و ناخودآگاهشون باعث میشه که یا ارتباط برقرار نکنن و یا اگر کردند نتونند ازش شجاعانه و صریح دفاع کنند.
دیدن انسانها به عنوان شیء جنسی یکی از مشکلات حاد زنان ومردان ماست.زیبایی،خوبی و نیکی،منطق مندی و هر صفت دیگری که میتواند به صرف خودش قابل تحسین باشد،تحت الشعاع نگاه جنسی قرار می گیرد.در واقع این امور هنوز از هم جدا نشده اند.یعنی یک زن یا یک مرد نم یتواند از محاسن زن و یا مرد دیگر بگوید بی آنکه مظنون به نگاه جنسی به طرف مقابل نباشد.
گسترش ارتباطات اجتماعی و حضور زنان در عرصه کار و اجتماع ،نیازمند بالا بردن بلوغ روانی و اعتماد به خود و دیگری در این عرصه است.در غیر اینصورت هر رابطه ای به سادگی قابلیت لغرش به شکل دیگری از رابطه را دارد بی آنکه آگاهی و اراده ای در پس این لغزش نهفته باشد.

در واقع خانم تو ضمن اینکه تو را محروم میکند به طرزی صادقانه خودش را هم از قبل محروم کرده است .اما این وضعیت ،وضعیتی فروکاهنده است و طرفین نه در حضور دیگران که فقط با انزوا و اجتناب است که می تونند همدیگرو حفظ کنند.خوب میفهمم که حضور آزادانه،ریسک بالایی دارد برای هر دو طرف،اما از سویی وجود ودوام چنین رابطه ای فرد و حوزه ازادی او را محترم میدارد و وی را رشد می دهد.بسته به اینکه هر فرد از زندگی مشترک چه میخواهد توقعاتش را نیز بر اون اساس شکل میدهد.
به نظر من زن و مرد ایرانی هم حاضر به ریسک آنچه که "دارند" نیستند و برای حفظش حاضرند هر چیزی حتی شان انسان و حرمت آزادی وی و خودش را نیز زیر پا بگذارد.مثل معروفی داریم:دیگی که برای من نمیجوشد نمی خواهم برای هیکس دیگر بجوشد.

گوشزدجان
منتظر پاسخ تو می مونم و بعدش ادامه میدهم.

هاله جان
من با خودم بيش از اندازه بي‌رحمانه رفتار مي‌كنم.
ببين هر صفتي دو اسم دارد كه يكي اسم موجه و ديگري نامطلوب و ناموجه است مثلا ترسو و محتاط يك صفتند كه اولي منفي است و دومي مثبت...همين طور شجاع و كله خر... زرنگ و مرد رند... مهربان و ببو..."سرش به كار خودش است" و "گاو است"
وقتي راجع به خودت اسم خوب صفات را به كار مي‌بري از ديدن واقعيت وجودي خودت محروم مي‌شوي.
من تا آنجا كه بتوانم راجع به خودم اسم بد صفات را به كار مي‌برم.
بسياري از اوقات رفتار خودم را "تازه به دوران رسيده" "متكبرانه" "خودخواهانه" "لاس زنانه" "چشم چرانانه" "احمقانه" و...مي‌نامم.
در نقدي كه قصد داشتم بر نوشته قهر بنويسم قصد داشتم نمونه هاي متعدد گفتار فخر فروشانه و متكبرانه را در آن نشان دهم كه فرصت نشد.
اما غرض از اين مقدمه اين بود كه بگويم خانمم با اين رفتار و گفتار من آشناست...مي‌داند كه اين پس زمينه ذهن من كه حظ بصر است مخفي نمي‌كنمشايد هم با بيان قسمت كوچكي از واقعيت قصد دارم قسمت بزرگتري از آن را مخفي كنم!
با اين حال زندگي كردن با من راحت و حداقل براي او لذتبخش است...حتي با وجود 4 منشي خوشگل در مطب...باور كن!

ني‌لبك جان
پاسخ من وقيحانه است!!
به نظرم بايد براي دختران و پسران ايراني هم مثل ساير ملل مدرن مسئله سكس نخست حل شود تا روابط عاطفي كه در لايه زيرين سكس مخفي است رو بيايد.
به نظرم سكس غير مجاز در جامعه امروز ايران ابتدا ابزار تحقير است.
پسر ايراني با دختر همسايه سكس مي‌كند و در جمع دوستان پسرش مي‌گويد و همه دندان تيز مي‌كنند براي دختري كه به زعم آنان فاحشه شده است و هيچكدام از آنان ساير صفات آن دختر را نمي‌بيند...مهربانيش...هوش و فراست و تحصيلاتش...بانكي و شوخ بودنش...شخصيتش...همه و همه با ديده تحقير ديده مي‌شود.
اگر قبح سكس غير مجاز از بين مي‌رفت و پذيرفته مي‌شد به شكلي كه ديگر دختر 18 ساله‌اي در اجتماع وجود نداشت(يا كمياب بود) كه تجربه سكس را نداشته باشد آنگاه روابط اجتماعي معطوف به چيزهايي مي‌شد كه براي ارتباط ضروري تر است.
اين كه نوشته‌اي كاملا درست است...خانم من نمي‌خواهد به دنياي مدرن من بيايد و ترجيح مي‌دهد كه مرا به دنياي سنتي خودش ببرد كه آرامش او در اين نهفته است كه كه من و او در كلبه‌اي بر نوك كوه فقط به هم متعلق باشيم!!

باور می‌کنم گوش‌زد جان، باور می‌کنم. :)

البته می‌شه خیلی بحث کرد ولی فکر می‌کنم قبول کردن این‌که دیدگاه‌مان با هم متفاوت است بی‌دردسرتر باشد.

شب و روزت خوش اصفهانی محبوب من.

شبت به خير اي عطر مهرباني در فضاي مجازي.
به روري و دخترك سلام‌هاي گرم مرا ابلاغ كن

شما هم نظر بدهید...یک بار این کار را کردم اما دوباره هم می نویسم، دنیا را چه دیدی ! شاید این بار بهتر هم دیگر را فهمیدیم !
راستش این نه فقط برای من که برای همه روشن است که نه تو فقط که همه ی ما ایرانی ها به خودسانسوری معتادیم ختی اگر مجبور نباشیم !! اما تکلیف شما که دیگه روشن است !
ولی همین که گوشزد جان حاضر می شوی چنین ریسکی بکنی و چنین مطالبی بنویسی به این معناست که می خواهی اگر بشود آفتاب خود شوی و طلسم کار را با ظرافتی خاص که نه سیخ و نه کباب بسوزد، بشکنی ! دمت گرم !
و اما ... دوست عزیزم !
ما در شباده روز به اندازه ی موهای سرمان ( اگر کچل نباشیم ) در کله هایمان به دیگری فکر می کنیم و خودت بقیه قضایا را می دانی...
این که می گویی :
ثمين عزيز
آنها نمي‌خواهند من هم نمي‌خواهم ...خانمم هم احتمالا نمي‌خواهد.... شاید 1% درست باشد، اما راستش از این اختمالا که نوشتی خیلی خوشم آمد ...آفرین پسر !
به هر حال ، همین که این نکات را مطرح می کنی
1) نشان از توجه تو و همه ی ما به همین چیزها دارد که عمری است تابوست
2) کمی خودت را سبک می کنی
وصف عیش نصف عیش...

ضمنا ني‌لبك جان با اين قسمت نوشته‌ات شديدا موافقم كه:
«سبک اندکی مبالغه امیز تو در نوشتن مطالب،خواننده ت را هم دچار مطلق انگاری میکنه.ولی خب نباید در دام این مبالغه تو افتاد.»
من همانطور كه بارها گفته‌ام گوشزد كردن را "اشاره به جزء مغفول واقعيت" مي‌دانم.
براي همين است كه مبالغه مي‌كنم مثلا درباره آمريكا چنان كه بسياري به اين كمان مي‌افتند كه از بودجه كذا كيسه‌اي هم به من مي‌رسد.
يا وقتي راجع به فقر فرهنگي و تمدن ايراني مبالغه مي‌كنم.
به نظرم مبالغه در باره وجهي از واقعيت كه از آن غفلت شده است سبب همه جانبه نگري مي‌شود.

گوشزدجان
دقیقا!و پاسخت وقیحانه نیست اصلا.تو خودت لااقل چنین اسمی را روی نظرت نذار.
سکس اصلا از محدوده قضاوت راجع به شخص باید کنار برود.مسخره است که کل قضاوت ما راجع به کسی بر مبنای همین مساله صورت می گیرد.مساله ای که هیچ ربطی و دخلی به ما ندارد.

آقای گوشزد برای تداوم وبقای زندگی زناشو یی مبتذلت چند راه در پیش داری
۱- ماهی یکبار یک انگشتر زمرد براش بخر که ساکت بشه
۲. برای روان درمانی پیش یه متخصص بفرسش، خودت هم برو، برات لازمه.

۳- دکان طبابتت را کوچک تر کن و بذار زنت بغل دستت کار کنه. بقیه رو مرخص کن.

سلام:
می بینم که کامنت بلند بالای من نیفتاده...حوصله ی دوباره نویسی ندارم...فقط می گویم در زندگی مشترک خواستها وحساسیتهای طرفین ممکن است بی انتها باشد وهر چقدر یکی کوتاه بیاید دیگری بازهم خواهان پیشروی بیشتر است.من از اجزا ونوع رابطه ی شمابا همسرتان اگاهی ندارم اما بعد از بیست سال زندگی مشترک افراد به چند وچون شخصیت هم آگاهی پیدا میکنند وطرح چنین مباحثی آنهم پس از این مدت طولانی کمی عجیب به نظر می رسد مگر اینکه سابقه ی بدی وجود داشته باشد.
کلا قضاوت دراین مورد که راوی یکه به قاضی رفته است شاید صحیح نباشد...

همه ما آدمها حتی عاشق ترینمون در طول زندگیمون با یه چیزی به اسم وسوسه سر و کله می زنیم. حالا یه چیزای دیگه ای هم وجود داره که جلو ما رو میگیره که خطا نکنیم و این وسوسه رو سرکوب کنیم یه فاکتورهایی مثل ترس از رسوایی، عذاب وجدان، اخلاق، وفاداری و ....و این رو هم بگم که یقین داشته باشیم که هیچ کس نم یتونه با مراقبتهاش از ما و نگرانی هاش جلو ما رو بگیره و فقط این حس وفاداری به همسر یا دوستمونه که ما رو منع می کنه. و به نظر من این همسر گرانمایه شما نباید به شما این حرفا رو بزنه و با این اظهار نگرانی هاش هیچی رو نمی تونه عوض کنه و یا اینکه جلو چیزی رو بگیره و فقط خودش رو ناراحت میکنه. شما، من، همسر شما، همسر من و تمام زنها و مردها اگر بخواهند خطایی بکنند می کنند و مواظبتها نمی تونه کاری بکنه اما یه حس عمیقی مثل وفاداری مانع میشه. من اگه جای شما بودم یه همسرتون می گفتم که برای خطا کردن لازم نیست چه می تونم چهار پنج تا خانوم تو مطب باشند تا من خطا کنم در لحظه لحظه زندگی ما شرایط برای خطا فراهم است

همه ما آدمها حتی عاشق ترینمون در طول زندگیمون با یه چیزی به اسم وسوسه سر و کله می زنیم. حالا یه چیزای دیگه ای هم وجود داره که جلو ما رو میگیره که خطا نکنیم و این وسوسه رو سرکوب کنیم یه فاکتورهایی مثل ترس از رسوایی، عذاب وجدان، اخلاق، وفاداری و ....و این رو هم بگم که یقین داشته باشیم که هیچ کس نم یتونه با مراقبتهاش از ما و نگرانی هاش جلو ما رو بگیره و فقط این حس وفاداری به همسر یا دوستمونه که ما رو منع می کنه. و به نظر من این همسر گرانمایه شما نباید به شما این حرفا رو بزنه و با این اظهار نگرانی هاش هیچی رو نمی تونه عوض کنه و یا اینکه جلو چیزی رو بگیره و فقط خودش رو ناراحت میکنه. شما، من، همسر شما، همسر من و تمام زنها و مردها اگر بخواهند خطایی بکنند می کنند و مواظبتها نمی تونه کاری بکنه اما یه حس عمیقی مثل وفاداری مانع میشه. من اگه جای شما بودم یه همسرتون می گفتم که برای خطا کردن لازم نیست چه می تونم چهار پنج تا خانوم تو مطب باشند تا من خطا کنم در لحظه لحظه زندگی ما شرایط برای خطا فراهم است

همه ما آدمها حتی عاشق ترینمون در طول زندگیمون با یه چیزی به اسم وسوسه سر و کله می زنیم. حالا یه چیزای دیگه ای هم وجود داره که جلو ما رو میگیره که خطا نکنیم و این وسوسه رو سرکوب کنیم یه فاکتورهایی مثل ترس از رسوایی، عذاب وجدان، اخلاق، وفاداری و ....و این رو هم بگم که یقین داشته باشیم که هیچ کس نم یتونه با مراقبتهاش از ما و نگرانی هاش جلو ما رو بگیره و فقط این حس وفاداری به همسر یا دوستمونه که ما رو منع می کنه. و به نظر من این همسر گرانمایه شما نباید به شما این حرفا رو بزنه و با این اظهار نگرانی هاش هیچی رو نمی تونه عوض کنه و یا اینکه جلو چیزی رو بگیره و فقط خودش رو ناراحت میکنه. شما، من، همسر شما، همسر من و تمام زنها و مردها اگر بخواهند خطایی بکنند می کنند و مواظبتها نمی تونه کاری بکنه اما یه حس عمیقی مثل وفاداری مانع میشه. من اگه جای شما بودم یه همسرتون می گفتم که برای خطا کردن لازم نیست چه می تونم چهار پنج تا خانوم تو مطب باشند تا من خطا کنم در لحظه لحظه زندگی ما شرایط برای خطا فراهم است

. همه ما آدمها حتی عاشق ترینمون در طول زندگیمون با یه چیزی به اسم وسوسه سر و کله می زنیم. حالا یه چیزای دیگه ای هم وجود داره که جلو ما رو میگیره که خطا نکنیم و این وسوسه رو سرکوب کنیم یه فاکتورهایی مثل ترس از رسوایی، عذاب وجدان، اخلاق، وفاداری و ....و این رو هم بگم که یقین داشته باشیم که هیچ کس نم یتونه با مراقبتهاش از ما و نگرانی هاش جلو ما رو بگیره و فقط این حس وفاداری به همسر یا دوستمونه که ما رو منع می کنه. و به نظر من این همسر گرانمایه شما نباید به شما این حرفا رو بزنه و با این اظهار نگرانی هاش هیچی رو نمی تونه عوض کنه و یا اینکه جلو چیزی رو بگیره و فقط خودش رو ناراحت میکنه. شما، من، همسر شما، همسر من و تمام زنها و مردها اگر بخواهند خطایی بکنند می کنند و مواظبتها نمی تونه کاری بکنه اما یه حس عمیقی مثل وفاداری مانع میشه. من اگه جای شما بودم یه همسرتون می گفتم که برای خطا کردن لازم نیست چه می تونم چهار پنج تا خانوم تو مطب باشند تا من خطا کنم در لحظه لحظه زندگی ما شرایط برای خطا فراهم است

دکتر جان شرمنده! فحش ندی ها! این کامنت 300 بار ثبت شد. به جان خودم من بی تقصیرم حالا شما یه مرحمت بفرمائید زیادیاش رو پاک بنمایید

گوشزد جان فيلسوف موفق که نه اما خوب زن داريم اما در تاريخ گم هستن. يکی اش فلوريا معشوقهء قديس آگوستين (قبل از اينکه قديس بشه) هست که خيلی قشنگ به ؛اعترافات؛ آگوستين جوب داده. کتاب ؛زندگی کوتاه است؛ نوشتهء جاستين گوردر جواب های فلوريا به آگوستين هست. کتاب خيلی قشنگيه.

سلام گوشتزد جان

یک راه بهت میگم که رد خور نداشته باشه .

راهش اینه که زنت رو هم کمی بازی بدی یعنی به زور هم شده ببرش مطب جلوی منشی هات بهش عزیزم بگو بهش محبت کن
تا هم خیال اون و راحت کنی هم خیال منشی هات
درسته شاید چند روز از کار درست بیافتی اما این که زنت چند روز از صبح باهات باشه و ببینه و لمس کنه و ببینه که جلوی منشی ها چقدر داری بهش محبت میکنی خیالش کاملا راحت میشه
خوب بود؟

سینا بچه گول می زنی ؟؟؟؟؟

عجب بحثي شده توي اين كتمنت دونيت دكتر جون!!!

ای داد.... ای بی‌داد
کامنت‌های فوق طولانی من کو؟؟؟

بد نوشته بودم یا اینکه اصلا ثبت نشده؟
ولی ارور نداده بود...
ای گوشزد جان اعتراف کن کامنت‌ها مو که چندروز نوشته بودم چیکارش کردی؟؟

نمی‌دونم چی بگم؟
شاید بعضی وقتا خانوم‌ها یه چیزایی رو درک نکنن و یا مردها هم یه چیزایی رو از زندگی خانوم‌ها درک نکنن.
من فکر می‌کنم عقلانی هست که به حرف همسرت گوش کنی به قول هاله. اون برات می‌مونه اما این دختر‌ها می رن.

زيتون جان
متاسفانه 10-12 ساعت كامنت داني من خراب شده بود و نگرفتمش.
ممنون مي‌شم زحمت بكشي و دوباره بنويسي.
مخصوصا كه نظرت برام مهم است.
امشب دير وقت شده است و بايد برم بخوابم.
فردا صبح جواب كامنت‌ها را خواهم داد!

زيتون جان
متاسفانه 10-12 ساعت كامنت داني من خراب شده بود و نگرفتمش.
ممنون مي‌شم زحمت بكشي و دوباره بنويسي.
مخصوصا كه نظرت برام مهم است.
امشب دير وقت شده است و بايد برم بخوابم.
فردا صبح جواب كامنت‌ها را خواهم داد!

گوشزد جان! اول: من پزشک نیستم ولی پزشک هارا دوست دارم!!
دوم:خودت خوب میدونی که بین دوهمسرِ« لطیفه ایست نهانی که عشق از او خیزد...» منظورم اون فضای فیمابینه. شاید خانم از این فضا انرژی کافی دریافت نمی کنه. اگر شما به خانمت اطمینان کامل داری و اصلا در مورد حریم خصوصی او در محل کارش و دور ازخوذت کنجکاو وحساس نیستی، درصدیش به شعور خودت بر میگرده و درصدیش به رفتار اعتماد بر انگیز خانمت. واقعا اگر حس می کردی دور از چشم شما با چند آقای جوان جذاب معاشره و حد اقل حظ بصری می بره(!) کمی قلقلکت نمی اومد؟ واقعا نمی اومد؟ شاید انرژی که در فضای مشترکتان از شما ساطع میشه هاله های نگران کننده ای داره. حالا نه لزوما از بی وفایی ،بلکه حتی از بی اعتنایی.
و به نظر من شما نگاه قانونی به این ماجرا نداشته باش که اصل مطلب یک گیر ظریف احساسیه که هیچ قانون و تبصره ای براش کارگشا نیست.
البته این مسئله مشکل خانم شماست که باید ذهنیتش رو درست کنه ،ولی خوب به ایشون دسترسی نیست...
سوم:حالا چرا فکر کردی من پزشکم؟

Dr!
misheh ma ro ham estekhdam konid

سلام گوشزد جان. بار اول اشتباه کردی منظورم اون بوی فمينست بود که ميومد :) خيلی عجیبه ولی من چقدر کم کم دارم به يک دکتر اصفهانی ارادت پيدا می کنم:))))) همه ی کامنت ها رو خوندم و تک تک جواب هايی که داده بودی و چند تا مهم هاش رو هم برای بيژن خوندم و گاهی با هم خنديديم و گاهی نگران شديم و يک ده دقيقه ای هم بحث و گفتگو کرديم ولی ديگه بيژن گرفت خوابيد (خواب شيرين بعداظهر يک شنبه) ولی من نسستم تا جواب بدم.

۱- کی گفته که حسادت در نهاد همه ی زن ها هست و دوستانی که گفتند " ما زنها جنس هم جنسهای خودمون رو میشناسیم" يا "خدا نکنه این فکر تو کله ما زنها بیفته والا هم خودمون رو بیچاره میکنیم..." بهتره اين مسئله رو کلی نکنند. کليشه و استرئو تيپ هم به خانوم ها و زن ها نچسبونند. در زندگی مشترک يا دو نفر به هم اعتماد کامل دارند يا ندارند. اگر دارند که چه بهتر و اگر نه که بايد ريشه يابی کنند و علتش رو پيدا کنند.

۲- با طرز فکر خانوم شما گوشزد جان مشکل دارم يعنی برام خيلی عجيبه که چرا بايد از سوقاتی آوردن تعجب کنند و علتش رو بپرسند. خوب من اگر کسی برای همسرم سوقاتی بياره خيلی خوشحال می شم و اين رو می ذارم بابت اين که به فکر ما بوده و آدم مهربونی است که به فکر ما بوده چون آوردن ماهی ازون برون از شمال در واقع برای آقای دکتر و خانواده ی ايشان است. که اگر غير از اين بود آقای دکتر يا منبع هديه رو ذکر نمی کرد يا اصلا علنی نمی کرد. يعنی فکر می کنم شما آدم صادقی هستی که رفتی و به همسرت گفتی که مثلا: "خانوم فلانی هم زحمت کشيده اين ماهی رو برامون آورده"

۳- گوشزد گل و نازنين فکر کنم يعنی بهتر بگم حدس می زنم در اين جريانات خود شما هم بی تقصير نيستی که البته بهتره اگر حدسم غلطه بهم بگی ( يادت نره ها:))))
اول يه مثال بزنم: تو ايران خيلی ديدم که کسی که ازدواج می کنه چه زن چه مرد ( البته بيشتر آقايون) ، بعد از ازدواج مدام تعداد خواستگار ها يا دخترانی رو که به خواستگاريشون رفتند به رخ طرف مقابل می کشند. يا مدام از پر و پاچه و خوشگلی و اندام فلان خانوم در فلان مهمونی تعريف می کنند که خود تعريف اشکالی درش نيست بلکه نحوه ی اون مهمه. یا برای جلب توجه همدیگه مدام از فلان هنرپیشه یا خصوصیاتش می گند و و و و و و. ممکنه (گفتم حدس می زنم) که شما همسرت رو حساس کرده باشی؟ که از قصد یا گاهی برای جلب توجه یا حتا ناراحت کردنش از زیبایی منشی ها گفتی ؟ یعنی چه می دونم، جان دل، همسر بانو رو حساس کردی به این مسئله؟

۴- باید با هم مثل دو تا انسان بالغ بیشتر و بیشتر حرف بزنید و دلیل هر چیزی رو برای هم توضیح بدید.

۵- همسر من یک کار جنبی و فرهنگی در کنار شغل اصلی اش داره که در واقع عضو هیئت مدیره ی یک ان جی او است و بیشتر کسانی که در این رابطه فعالیت می کنند خانوم هستند. به تمام کائنات قسم حتا یک ثانیه که زیاده، یک صدم ثانیه حتا به فکرم خطور نکرده که چرا؟ اکثر تلفن هایی که بهش می شه در زمانی که خونه ست، در همین رابطه است ولی هیچ کدوم من رو آزار نمی ده .چون اعتماد بسیاری بین من و همسرم از همون ابتدا پایه ریزی شده. چون اصولا آدم حسودی نیستم.​چون عاشق همسرم هستم چون از میزان عشق اون به خودم اطلاع دارم.​چون همسرم راه می ره بهم ابراز احساسات می کنه و می گه چقدر نور زندگی اش هستم.​ چون خودمم پروایی ندارم که هر دقیقه بهش بگم : دوستت دارم. ماچش کنم. دستش رو بگیرم و ببوسم. ازش تعریف کنم چه در حضور خودش و چه در نبودنش. چون علت این که برام مهم و عزیزه رو هر روز بهش می گم. چون نگاه عاشقانه بهش می کنم و نگاه عاشقانه دریافت می کنم. چون چون چون

۶- امروز تلفنی از دوستی داشتم ساکن تهران.​دوست عزیزی که خیلی وقت بود باهاش حرف نزده بودم. وقتی از بیژن پرسید یه چیزهایی در مایه ی خط بالا براش گفتم کم روغن تر. بهم می گه: شوهرت اون طرفا که نیست؟ می گم نه چطور مگه؟ می گه: پررو می شه. از مرد نباید تعریف کرد... به این تفکر سنتی چی بگم آخه؟ می گه شانس آوردی خدا دوستت داشته بيژن اين جوری در اومده. می گم: بابا من يک سال و خورده ای با بيژن دوست بودم بعد خواستيم ازدواج کنيم. هر دو می دونستيم چرا داريم ازدواج می کنيم. از چی همديگه خوشمون اومده. چرا همديگه رو انتخاب کرديم. شانس کجا بود؟ مگه من دختر آفتاب مهتاب نديده بودم که همين طوری عروسی کنم؟ و و و خلاصه که نتيجه اين شد که اگر دوران عشق و عاشقی و بعد نامزد بازی بين خودمون عسل بود ، زندگی زناشويی حالا قند عسل است و حتا بهتر. درست ۱ روز ديگه دومين سالگرد عروسيمونه و ديگه می ره تو سه سال. نه تنها ذره ای از عشقم کم نشده که بيشتر شده و همين طور همسر عزيزم.

۷- تا هفت نشه بازی نشه:) گوشزد عزيز پيشنهاد می کنم: با همسر بانو باز هم منطقی و رو راست صحبت کن و دليل منطقی بيار و پی لی ز از چشم و ابروی پريرويان منشی نگو. همين حرفا که اين جا رد و بدل شد با ديگر دوستان رو بشين يه جمع بندی کلی کن و ايده بگير و صحبت کن. و ديگه اين که کمتر باعث آزار همسر بانو بشو. موفق باشی. اگر باز هم می خواستی من بيام سرت رو بخورم با اين حرف ها، بگو:))))))

wow از اين کامنت طولانی!!!! منظورم ۱۲ روز ديگه بود، نه يک روز ديگه. ۲۴ ژوئن:)

خوب به ترتيب اولويت از ته شروع به جواب دادن مي‌كنم!
نازخاتون جان...
بابا دمت گرم...عجب چونه‌اي!!!
من كه عمرا حاضر نيستم براي يك پست وبلاگي اين همه مطالب ارزنده رو بنويسم چه رسد براي يك كامنت كه دور از چشم در صندوقخانه خاك مي‌خورد.
اما اول از همه نگاهت درست و منطقي است اگر پايدار هم بماند ديگر بر آن ايرادي نمي‌توان گرفت!
دوم من از بيست سال پيش هم زياد اهل تعريف كردن نبودم...نه تنها از همسرم "زياد" تعريف نمي‌كردم كه از هيچ زني، آشنا يا غريبه يا هنرپيشه تعريف نمي‌كردم...هنوز هم نمي‌كنم.
اگر اتفاق خيلي برجسته‌اي در همسرم بيفتد مثلا موهايش را مش كند متوجه مي‌شوم و در حد يك جمله تعريف مي‌كنم ولي اتفاقات كوچكتر را اصلا نمي‌فهمم....از بقيه زنها خوشم هم بيايد وقتي از من مي‌پرسد فلاني در مهماني چه شكلي شده بود جوابم از پيش طراحي شده است...اگر خوب شده باشد مي‌گويم متوجه نشدم و اگر بد شده باشد مي‌گويم مثل ميمون!!!
حالا شما دو سال است ازدواج كرده‌ايد...بيست سال ديگر هم اميدوارم همينطور بمانيد اگرچه ما هم از بيست سال قبل همينطور بوديم!
من از قيافه يا هيكل منشي‌هايم هيچوقت تعريف نمي‌كنم...قبلن ماجراهاي مطب را تعريف مي‌كردم...حالا از ترسم تعريف هم نمي‌كنم...تنها چيزي كه جديدا تعريف مي‌كنم ماجراهايي است كه يكي از آنها كار اشتباهي كرده است و من دعوايش كرده‌ام به اين اميد كه حساسيت زدايي بشود!!
اين هم نتيجه معكوس داده است و جديدا وقتي چنين ماجراهايي را تعريف مي‌كنم فورا مي‌گويد: همينه ديگه ...كسي كه بجاي كارمند كارآمد و كاردان دنبال كارمند خوشگل باشه حقشه همين به سرش بياد!!!
اين هم كه نوشته‌اي با هم حرف بزنيد...ما بيست و چهار ساعت داريم با هم حرف مي‌زنيم!!! منتها اون آنطرف رودخانه است و من اين طرف رودخانه!
اين نوع حرف زدن ما را به هم نزديك نمي‌كند.
دست آخر اينكه از ارادتت سپاسگزارم...اگر با يك دعوت به شام هم تكميل شود نور علي نور مي‌شود...از اصفهان تا آمريكا راه درازي اولي با اميد مي‌توان آن را طي كرد!

لادن جان
نمي‌دونم كه چرا فكر كردم تو پزشك هستي!
من واقعا قادر نيستم كه بيش از اين رفتار و گفتارم را تنظيم كنم و مواظب آنها باشم...راه رفتن در ميدان مين كه نيست كه هر لحظه منتظر باشي كلمه‌اي بي‌ربط يا با ربط زير پايت را منفجر كند!
او هم چندان عوض شدني نيست...در كنار صدها خصوصيت خوبي كه دارد اين عيب را هم دارد كه روي من زيادي حساس است.
آخه مي‌دوني...نه نمي‌دوني كه پيدا كردن شوهر به اين خوبي...نازي...گلي...آقايي...جذابي...مهرباني...خوش تيپي...كار آساني نيست و استيلا بر آن هم اگر امكان پذير باشد ديگر نور علي نور مي‌شود.
(بي‌خود منتظر علامت !!!! نباش)!!

ملا جان
چرا نمي‌شه...
يك عمل كوچولو بكن!! و اون پشم و پيلي هات رو هم بتراش بالاخره مقبول مي‌شي!!

سرزمين رويايي عزيز، اكبر جان نداجان ، سيناي عزي از نظراتتان سپاسگزارم.
بيشتر اين روش‌ها را امتحان كرده‌ام
مثلا خانم من هر روز به مطبم سركشي مي‌كند و گاهي گيرهايي هم مي‌دهد...مثلا چرا موهاي آن منشي بيرونيت بيرون است...يا اين يكي چرا آرايشش زياد است يا يك بار به يك نفرشان كه پشت موهايش 3-4 سانتيمتر از زير مقنعه‌اش بيرون بود گفته بود...عجب موهاي خوشگلي داري مي‌دوني از پشت مقنعه‌ات بيرون اومده...بعد كه براي من تعريف كرد و از من خواست كه به او تذكر بدهم حرفمان شد...به او گفتم كه من اصلا متوجه اين موضوع نشده‌ بودم و در ضمن به من و تو هم مربوط نيست و نبوده است كه مثل حزب‌الهي‌ها در كار بقيه دخالت كنيم ولي قبول نكرد كه نكرد!

اميد جان
غرض من طرح يك مسئله عام اجتماعي است وگرنه مشكل خودم رامثل اين بيست سال گذشته يك جوري كجدار و مريز حل مي‌كنم تا پنجاه سال باقيمانده‌اش هم سپري شود!
دي‌ناز عزيز
اولن كه از لحن صميمانه‌ات ممنونم
همسر من خودش مي‌دونه و بارها هم گفته كه مي‌دونه من اهل خيانت نيستم.
به نظر من اين امر ريشه در كاهش اعتماد به نفس داره.
از نظر من حل اين مشكل سخت نيست...ورزش، آرايش، روي فرم بودن، بذله گويي و كليه كارهايي كه به افزايش اعتماد به نفس منجر شود مي‌تونه او را در وضعيتي قرار بده كه دست از مراقبت دايم من برداره و بجاي آنكه افساري به من بزند و بخواهد كشان كشان مرا دنبال خودش بكشد...ريسمان را بردارد و كمند احسان را به گردن من بياويزد

جون عمت راست میگی خیلی کار میکنی از صبح تا شب وقت هیچی رو هم نداری کاملا معلومه که هیچ غلطی نمیکنی و اون بنده خدا الکی گیر میده نکبت

*گوشزد جان خيلی از اين اوضاع دلگير شدم. کاش می شد با همسر بانو از نزديک حرف می زدم ... اين رو جدی و از صميم قلب می گم.

** يکی از مشکلات همينه که می گی زياد تعريف نمی کنی. باور کن نمی دونی چقدر دلپذير برای يک خانوم که همسرش صبح که بيدار بشه بهش بگه: " سلام خوشگل من!" يا يک عالمه جملات زيبا و دلنشين که البته از ته دل باشه. فکر می کنم ما ايرانی ها در ابراز احساسات خودمون کمی خجالتی هستيم. يعنی يه جورهايی بهمون ياد ندادند يا تو فرهنگمون نيست (البته منظورم همه ی ايرانی ها نيست). تمرين کن.​باور کن جواب خواهد داد.

*** خانوم سعيده لطفا ادب رو رعايت کن جان دل. فحش می خوای بدی برو تو کوچه . وبلاگ که جای فحش دادن نيست . حواست باشه که انسان محترمی اومده داره در نهايت صداقت از مشکلش می گه.​ به جای قضاوت اين چنانی و اين جملات، راه چاره پيشنهاد کن عزيز دل!

مـنهم نـمی تونم خـانومـت رو بـفـهمـم و با فــیروزه هـم نـظر هـسـتم.. در عـین حـال تـوجـه بیـشتـر (الـبته مـعنـوی نـه مـادی) حـتمن حلال مشـکلت خـواهـد بـود !! نـوشـته ای که قبلـن هم از زنـت تـعریف نـمی کـردی... شـاید وقـت اون رسـیده که تـغییر روش بدی و از زنـت پیش دیگـران بیـشتتر تـعریف کـنی ؛ ایـنجوری جـوری به گـوشش میرسـه که براش قابل قـبول هـم هست و بـهش اعتماد به نـفس میده ؛)
ولی در کل گـوشزد عـزیز
....فـکر مـعقـول بــفرمـا گل بی خـار کــجاسـت؟؟

اگه از جونت سیر نشدی عذر هر پنج تا رو بخواه و جاشون 5 تا مرد استخدام کن . به نفعته همه جوره!

من فحش ندادم به این آدم محترم با زبون بی زبونی مثل بهمن گفتم خودتی

کامنت من ظاهرا پریده، نوشته بودم یک ذره خیانت به هیچ جایی بر نمیخوره خودت رو نگران نکن رفیق

نازخاتون نازنينم
از حسن نظرت سپاسگزارم...شايد حق با تو باشد نود در صد عشق در واقع ابراز عشق است!
كيانوش جان
سعي خودمو مي‌كنم.

زهره نمي‌شه...باور كن!
سياه جان
خيانتي در كار نيست...همه‌اش خدمت است!! جان عمه‌ام!
سعيده جان
من از ناسزا ناراحت نمي‌شوم ولي دوست دارم لحن ناسزا با نفرت همراه نباشد.
لحنت كمي با نفرت همراه بود وگرنه به قول خودت همان حرف بهمن بود كه خيلي هم ظريف و هم عميق!! بود

قربانت دکتر جان خوب جماعتو سرکار گذاشتی ها ! بابا خودت که صورت و مخرج و باقیمانده و خارج قسمت و همه چی مسئله رو میدونی!به نظر من هم مشکل عمده در این نمونه خاص کاهش اعتماد به نفسه. ولی در کل، حالا که زحمت کشیدی و وقت و انرژی و بودجه اختصاص دادی به امر خطیر فرهنگسازی، بیا اون روی دیگه ی این سکه رو هم رو کن که اصولا در فرهنگ ما مرز حریم خصوصی برای زوجین کجاست؟ یک شخص پس از ازدواج،چقدر میتونه حریم خصوصیشو حفظ کنه و به حریم طرفش هم احترام بگذاره؟
به نظر میرسه مشکل شما هم در همین زمینه هست : خانم قصد کنترل حریم خصوصی شما روداره.

یادم رفت بگم کاش خانمت کمی از اعتماد به نفس سرشاااااااااااار شما روداشت!!!

اتفاقا" اصلا هم نفرت نبود وقتی داشتم مینوشتم میخندیدم که ببین داره اینجا مینوسیه اینا رو که خانم ببینه و بهش بگی دیدی واقعا من ریگی به کفشم نیست اما خودتم میدونی که هست اگه نیست راس میگی اخراجشون کنم( من فقط شوخی میکنم همین)

راستی یه چیز دیگه میشه از طرف من خانمت رو یه ماچ محکم کنی بهش بگی خیلی به قول پسرا باهالی که هنوز این شوهرت رو که کلی دیگه از سنش گذشته اینجوری دوست داری. خوش به حال اون آدمهایی که یکی رو دوست دارن.

سعيده جان
از توضيحت ممنونم.
در ضمن من تا امانتي را تحويل نگيرم به گيرنده تحويل نمي دهم!!
خانم من ضمنا اصلا با اينترنت و كامپيوتر سر و كاري ندارد چه رسد به اينكه آدرس وبلاگ مرا بداند.

دیگه عمرا راهنمائیت کنم. منو بگو داشتم یه زندگی رو نجات می‌دادم:)) حالا دیگه کامنت‌های منو دیلیت می‌کنی:)

دیگه عمرا راهنمائیت کنم. منو بگو داشتم یه زندگی رو نجات می‌دادم:)) حالا دیگه کامنت‌های منو دیلیت می‌کنی:)

بابا زيتون جان دلخور نشو
حكايت شكستن كوزه مجنون است توسط ليلي!!!
دور از جانت فرض كن تو مجنون!! من هم ليلي!!
اگر با ديگرا بوديش ميلي
چرا جام مرا بشكست ليلي!؟
حالا مي‌خواي شماره تلفن بدم راهنماييم كني؟
از شوخي گذشته نمي‌دونم اين كامنت داني چه مرگشه كه بعضي وقتها هنگ مي‌كنه.
حالا تو رو خدا زندگي منو نجات بده!

من امانتی نخواستم به شما بدم.میخواستم ببینم پسر خوبی هستی که برام کاری انجام بدی که متوجه شدم نیستی و چی میگن بهشت آهان متوجه شدم شارلاتانی

همکار عزیز من هم مشکلی شبیه تو دارم با شوهرم البته.که سعی کردم با توضیح حلش کنم نشد.نهایتا سعی کردم بفهمم اتیولوژی چیه که کاشف به عمل اومد اون بیشتر از این میترسه که من هر چیزی چه کار و ..... را به اون ترجیح بدم. با یه مشاور صحبت میکردم حرف خوبی میزد میگفت اگر مثلا با یک نابینا بخواهی زندگی کنی خیلی چیزها را مراعات میکنی مثلا خونه را پر از وسیله نمیکنی و الخ حالا اینجا هم همینطور است در عین حالیکه برای بهبود روابط میکوشی خیلی چیزها را باید مراعات کنی در موردش. و جالبتر اینکه اول از من خواست اصلا دو هفته برم بشینم فکر کنم که ایا این آدم اصلا ارزشش را دارد که بخواهم براش انقدر زحمت بکشم یا نه؟ این که اینجا نوشتی معنیش اینه که مساله مهمه حالا تو هم فکر کن اگر ارزشش را داشت بنویس شماره مشاور را بدم بهت. باور کن حل کردن این قضایا فقط یاد گرفتن یک سری مهارتهاست

دکتر جان وبلاگ جالبی دارید، من تازه با آن آشنا شدم و حالا مونده تا با خواندن مطالب پیشین پی به خطاهایتان ببرم، امّا به اوّلین خطایتان اشاره می کنم : ازدواج

دکتر عزیز،
به نظرم همه خانمها را اخراج کنید و به جایشان آقا استخدام کنید!
از شوخی گذشته به نظرم در چنین شرایطی تنها راه حل صحبت با همسر و رساندن ایشان به درک مثبت از مساله است. البته امیدوارم همسر شما خواهر "شوهر آن بیمار بندر عباسی" نباشند!

تا جایی کهاز نوشته های قبلی تان فهمیده ام همسرتان هم پزشکند.یکی از دلایل عمده ای که من به عنوان همکار شما تمایلی به ازدواج با یک پزشک ندارم همین اخلاق و روحیات عجیب و غریب خانم دکترهاست(البته با عرض معذرت)که به نحو عجیبی دست بقیه خانمها را در این مساله از پشت می بندند!حالا از مادرم اصرار و از من انکار!

زندگي پزشكان مرد همواره از جانب منشياشون در معرض تهديد است. اين يك موضوع ثابت شدس .من نمونه هاي زيادي از پزشكان سراغ دارم كه زندگيشون رو از دست دادند. اگر برايتان مهم نيست كه هيچ اما اگر مهمه تا دير نشده كاري كنيد. اينايي كه خانمتون ميگند و نگراني ايشون ناشي از اطلاع از موارد اينچنينيه. من به ايشون حق ميدم

وقتی زنی روی این موضوع همکار حساس میشه احتمالن رفتار منشی هاتون زیادی دوستانه است . یک فاصله تون رو با کارمنداتون بیشتر کنید دو توجه رو به خانوم بیشتر و سعی کنید بهش اطمینان بدید. حتی اگه شده با اخراج خوشگل ترینشون بهش ثابت کنید که ایشون از همه مهمتره. در ضمن دفعه دیگه نگید که خوشگلی برای بیماران لازمه بفرمایید که این خانوما در کارشون بسیار تبحر دارن! یه مورد دیگه چند تا آقای جوون و خوش تیپ به جای منشی هاتون استخدام کنید یا همزمان با اونا که محیط بالانس باشه و همه امواج زنانه سمت سرکار نشونه نره.

تو خودت کرم داری تقصیر زنت نیست. تو خودت میتونی یه همچین شرایطی رو در مورد زنت تحمل کنی؟ اگه بگی اره جوون عمه ات دروغ گفتی.

زندگي مشترك فقط به فكر خواسته هاي خودمان بودن نيست. گاهي وقتها يك چيزايي درست و منطقي است. هيچ عقلي هم آنها را نفي نميكند اما بخاطر حفظ آرامش زندگي بايد ازشون صرفنظر كرد.البته قطعا نميشه به همه خواسته هاي غير منطقي طرف مقابل پاسخ مثبت داد اما گاهي بايد خواسته هاي خودمون رو در اولويت دوم قرار بديم.

من اگه جاي خانم شما بودم 6 تا پسر خوش تيپ و خوشگل استخدام مي كردم و مرتب توي خونه درباره "مزاياي وويوريسم(چشم چراني) و آرامش رواني حاصله از آن " صحبت مي كردم.

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes