دو چيز طيره عقل است...دومي


وبلاگ دكان است...
نيمه شب اگر دكان را باز كني...هر چه آواز سردهي و ديگران را به دكانت فرا بخواني، حراج كني و جنس خوب عرضه كني...مشتري نخواهي يافت!
الآن ظاهرا نيمه شب در وبلاگستان فرا رسيده است!
برويم بخوابيم...باز صبح خواهد شد.


پي‌نوشت1:


چند هفته است كه وبلاگستان را نيمه شب فرا رسيده است(عجب جمله پر ادبياتي!)
رخوت و سكوت بر آن مستولي ‌است.
مثل مجلس مهماني‌است كه مهمانها مشروبي مي‌خورند و گرم مي‌شوند و رقصي مي‌كنند و اثرش كه مي‌رود يكي يكي وامي‌روند.
آآآآآآآآآي... كجاست باده ناب!
نه انتخاباتي...نه دعوايي...نه فحش و فحش كاري...نه مفهوم سازي!!
همه دكانها بسته، دكانداران خسته، دلهاشان شكسته!
ديگر كبك كسي خروس نمي‌خواند و فرياد هل من مبارزي به گوش نمي‌رسد...سهل است كه نجواي براي شكستن سكوت هم شنيده نمي‌شود...
آسوده بخواب اي شهر مجازي...با روسپيانت...با گزمه‌هايت!


پي‌نوشت2:


در پاسخ به ني‌لبك عزيز در تعريف اسكيزوفرني گفته مي‌شود كه اين بيماران دچار گسست از واقعيت بيروني هستند و جزء اصلي بيماري آنها توهم است.
در همه بيماران اسكيزوفرن توهم ديده مي‌شود و توهم عبارت است از احساس تحريك بدون محرك بيروني.
في‌آلواقع افراد اسكيزوفرن يك دنياي دروني دارند كه قادر به تفكيك آن از دنياي واقعي نيستند و مثلا گفتاري را در دنياي درون خود مي‌شنوند كه آن را واقعي مي‌پندارند.
به نظر مي‌رسد كه بايد در ترمينولوژي اجتماعي ترمي با عنوان اسكيزوفرني وبلاگ نويسي اضافه شود!

15 نظرات:

سلام هم‌شهری. هنوز خوابی؟ :)

فكر كردي به همين راحتي مي‌توني خودت رو اصفهوني جا بزني!؟
بدون امتحان سيتي‌زني!!
با چرب‌زباني!
به قول برره‌اي‌ها ما رشوه قبول نه‌وكنيم!

ها ها ها...
گوشزدجان
وبلاگ حتی دکان هم نیست،وبلاگ هیچی نیست جز همانی که من یا تو و دیگری آن را می سازیم و تعریفش می کنیم.علت رخوت خیلی ها هم ارائه همین کلیشه ها و بعدش در ماندن در پیشبرد کلیشه هاست.باور کن وبلاگ هیچی نیست...
(می گم بالاخره زهرت رو ریختی ها ...هر هر هر...)

آفرين...احسنت
حرف آخر را در جمله اول زدي.
وبلاگ يگ گپ است در يك جمع محدود...مثل مهماني.
هر چند نفري سر ميزي راجع به موضوعي صحبت مي‌كنند ولي دنياي واقعي بيرون از اين مهماني در جريان است.
هر وقت صحبت‌هاي مجالس مهماني توانست در دنياي واقعي اثر گذار باشد...وبلاگ هم مي‌تواند.

به یه اصفهانی که در خیابان انگشتش در دماغش بود گفتند:
تو اون یکیه !
چند ساعت بعد که اصفهانی دوباره آن رهگذر را دید ، گفت :
اتفاقا توی همین یکی بود ( البته با لهجه ی اصفهانی )

گوشزدجان
دقیقا همون محفل دوستان را هم نوشته بودم ولی بعدش حذف کردم تا که در دام کلیشه سازی از وبلاگ نیفتیم.

ممنونم از پاسخ ات.
راستی مانیفست سکوت دارویش محمدپور را خوانده ای؟
دوست دارم نظرت رو بدونم.

ني‌لبك عزيز
هنوز نخوانده‌ام...مي‌خوانم و شايد بنويسم.

يه پيشنهاد حرفه اي ! وقتي خبر نيست خبر ايجاد كن!

هــمیـشه آرامـشـی قبل از طـوفان وجــود داره. . .

ني‌لبك جان
از ديشب تا بحال كامپيوتر نداشتم.
الان رفتم و خواندم.
ممنون كه هميشه به فكر من هستي كه از زبان نيفتم!!
اما نظرم اين است كه قبلن هم نوشته‌ام...من سوت نمي‌زنم تا سمفوني بسازم...مي‌خواهم سكوت را بشكنم.
نظرم را راجع به هر چه دلم بخواهد مي‌نويسم ...وبلاگ تخصصي را دوست ندارم!!!
نه بر هيچ مداري برقرار بمانم
نه بر هيچ باوري پايدار
و نه بر هيچ لرزانكي استوار!
تا يادم مي‌آيد حرف زده‌ام!!
به ياد نمي‌آورم كه هيچ صفتي به اندازه وراجي در من مستدام بوده باشد و ريشه دوانده باشد!
در كنار همه نقش‌هايي كه براي وبلاگ نويسي مطرح كرده‌اند من يك نقش قبلن افزوده‌ام و حالا نيز آن را يادآوري مي‌كنم و آن اينكه وبلاگ نويسي با استفاده از روش تداعي آزاد مي‌تواند ابزاري باشد براي دسترسي به محتواي ضمير ناخودآگاه و به تبع آن ابزاري باشد براي رواندرماني...مشروط بر آنكه مستعار بنويسي و هر چه مي‌خواهد دل تنگت بنويسي...
نه! من (با اين اراجيف نويسي)اصراري به افزودن به محتواي وب ندارم...و همچنين گور باباي مترجم انگليسي به فارسي گوگل...و ايضا آبروي زبان فارسي در اينترنت!
همين كه بتوانم بفهمم خودم در طول زمان چه تغييراتي كرده‌ام برايم كافيست.

در تمام اين مدتي كه وبلاگ مي‌نويسم فقط دو بار به كتاب مراجعه كردم يكي موقعي بود كه مي‌خواستم مطلب به غريزه بها دهيم را بنويسم و از ويل دورانت كمك گرفتم و ديگري وقتي كه گوشه‌هايي از زندگي سعدي را از مقدمه خطيب رهبر بر گلستان خواندم.
حالا هم از وقتي كه براي اين دو صرف كرده‌ام پشيمانم!!!!

گوشزدجان
از وقتی که برای نوشتن صرف کرده ای ممنونم.من هم یه پیغامی برای ملکوت گذاشته بودم نمی دونم منتشرش کرده یا نه؟
ولی از برخورد صمیمانه تو با خودت و در نتیجه با من ،هم لذت بردم.

میدونی ملاهای وبلاگستان تازه بعد از اینکه همه را ساکت کرده اند خودشان به صذافت سکوت افتاده اند...

بابا اون صرافت بودم مجید دلبندم!!!
ها ها ها...

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes