به مناسبت هشتم مارس

خانم و آقاي متشخص و جواني وارد مطب مي شوند



هر دو تحصيل كرده و با ملاك هاي بصري مدرن محسوب مي شوند.



خانم شرح بيماريش را برايم مي گويد و من پس از چند سوال از او مي خواهم


كه روي تخت بخوابد و پيراهنش را بالا بزند.



خانم روي تخت معاينه مي خوابد و شوهرش در كنار او مي ايستد.



دوباره از او مي خواهم كه پيراهنش را بالا بزند...حركتي نمي كند


و شوهر به آهستگي 2 دكمه از روي شكم همسرش را باز مي كند...درست


به اندازه اي كه دست من وارد شود و خودش همچنان در محلي كه من بايد


بايستم ايستاده و فاتحانه و مالكانه دو طرف "فضاي مجاز" را گرفته و زن


كاملا مسلوب الاختيار روي تخت معاينه خوابيده است.



ناراحت مي شوم و اين را توهين به خودم تلقي مي كنم...شوهر


را به كناري مي رانم و پيراهن زن را بالا مي زنم ...زن نگاهي


به شوهرش مي كند و دست هايش را جلو مي آورد كه مانع شود...دست هاي


او را هم كنار مي زنم و معاينه را انجام مي دهم



هر روز چند بار اين ماجرا تكرار مي شود و فقط بازيگران آن عوض


مي شوند...جز من كه از اين بازي خسته شده ام و عنقريب است كه طوفاني شوم


چند سال پيش در بخش زنان كه انترن بودم نيمه شبي مردي قوي هيكل


دختر بچه 9-8 ساله اي را بغل كرده بود و هراسان به اورژانس آورده


بود...دختر بچه دچار پارگي بسيار وسيع در ناحيه واژن و مقعد شده بود


و چگونگي ماجرا را كه پرسيدم كاشف به عمل آمد كه آقا شوهرشان است


و دخترك "حلالش" است كه در شب زفاف از او كام دل گرفته بود...سه ساعت


در اتاق عمل و زير بيهوشي عمومي پارگي هاي عروس كوچولوي


نگون بخت ترميم شد


اين سومي را قطعا باور نخواهيد كرد...زني سياهپوش به علت عزاي طول كشيده


به دوست روانپزشك من مراجعه كرده بود و دوستم تعريف مي كرد كه پس از


چند ماه سايكو آناليز مشكل خود را چنين شرح داده است كه پدرم از كودكي


مرازياد بغل مي كرد و كم كم كه بزرگتر شدم متوجه شدم كه مرا دستمالي


مي كند...روزي در اوايل سن بلوغ مرا به بهانه تنبيه كردن به اتاق برد


و لباسهايم را در آورد و من كه منظور او را نمي فهميدم هاج و واج و


با ترس نظاره گر رفتار او بودم كه ناگهان مادرم در اتاق را باز كرد


مرا بيرون كشيد و با پذرم مشاجره سختي كرد و كتك مفصلي هم خورد



روز بعد مادرم در مدرسه به دنبال من آمد و مرا به يكي منزل يكي از آشنايان برد


كه پيرزن تنهايي بود و گفت كه در خانواده چنين شايع مي كنيم كه تو از خانه فرار كرده اي


مادرم چند وقت يك بار به من سر مي زد و مي گفت كه پدرت ديگر علنا با خواهر بزرگترت


رابطه جنسي دارد و پس از مدتي يك معتاد مافنگي را پيدا كرد و خواهرم را به عقد او


در آورد تا هر گاه كه خواست هر كار كه خواست بكند...خواهرم هم نامردي نكرده بود


و پس از عقد با آن مردك معتاد رفته بود و ديگر به خانه برنگشته بود...چندي بعد


مادرم گريه كنان خبر آورد كه پدرت به برادر 8 ساله ات بند كرده است وبا پسرك


هر از چندي لواط مي كند و برادر بينواي من خجول و منزوي و افسرده و پژمرده شده بود...پدر من


كه در اجتماع چهره بسيار مقبولي داشت و بسيار هم ثروتمند بود در خانه يك ديكتاتور


رواني بود...سالها از اين قضيه گذشت پدر پير شد و خواهرم 2 بچه آورد


و من هم ازدواج كردم و همه بدون آنكه به روي خود بياوريم با پدر رفت و آمد


را شروع كرديم تا اينكه روزي مادر زنگ زد و گفت فورا و تنها بيا و من سراسيمه


به خانه آنها رفتم و نعش پدر را ديدم كه با چاقو كشته شده بود...پدرم در كهنسالي


پسر 7 ساله خواهرم رامجبور كرده بود كه برايش ساك بزند و بچه به مادرش گفته بود


و خواهر و برادرم با كمك مادرم نقشه قتل او را كشيده بودند و برادرم در آشپزخانه


با چاقو و به كمك خواهر و مادرم او را كشته بود...جسدش را شبانه در بيابان دفن كرديم


و به فاميل و دوستان اعلام كرديم كه گم شده است و پليس هم مدتي پيگير شد


ولي چون شكايتي در كار نبود دنباله قضيه را رها كرد...حالا من احساس عذاب وجدان مي كنم


اين سه نمونه را گفتم كه قسمتي از حال و روز زنان امروز ايران را نشان داده باشم...اگر


بيشتر هم بخواهيد نمونه هاي متنوع تري براي ارائه دارم


اگر بناست كه براي روز جهاني زن درخواستي را مطرح كنيم...در اين كشور


و در اين روز بهتر است حقوق بنيادين زن يعني حقوقي كه اكثريت زنان بر روي آنها


اتفاق نظر دارند را مطرح كنيم وگرنه پراكنده خواهي به پراكندگي مي انجامد


و در بر همان پاشنه هميشگي خواهد چرخيد



من در عين اينكه با به ورزشگاه رفتن خانم ها مشكلي ندارم ولي تبليغ وسيع و


اغراق آميز آن را ناقض يا حداقل كمرنگ كننده حقوق اساسي تري مي دانم


كه طيف وسيع تر و متنوع تري از زنان از آن محرومند



اين جمله آخر را هم به مناسبت روز جهاني زن به دوستان عزيزم موءنث خود تقديم


مي كنم كه به باور من اگر نيمي از حكومت ايران به دست زنان بود ما سالها


پيشرفته تر، مدرن تر و آزادتر از امروز بوديم

11 نظرات:

مـن هـمیشه اعـتقاد داشـته ام که مـشکلات و مـعضلات فـــرهــنگی ایـران عـمیــقـتر از یـک روسـری سـرکـردن یـا نـکردن اسـت. خـانه از پـی بـست ویـران اسـت :( ـ

آقا مغز من سوت كشيد

سلام، اول اینکه وبلاگ جدید مبارک. دوم مطلبت تکاندهنده بود. البته من برای هر اعتراضی احترام قایلم. اینکه بگوییم فلان موضوع الویت دارد و فلان موضوع ندارد نگاه درستی به وضعیت زنان ایران نکرده ایم، هر اعتراضی توسط زنان امروزه با اهمیت است، از اعتراض به ممنوعیت ورود به ورزشگاه گرفته تا کوچک ترین تبعیض های رژیم به زنان حایز اهمیت است، بیایید به جای این تقسیم بندی های مردانه از مقاومت و مبارزه نابرابر زنان در مقابل یک رژیم ایدیولوژیک و جامعه مردسالار دفاع کنیم.

دوبـاره مـن
یـادم رفـت بـنویسـم که آدرس و شـماره تـلفـن مـن رو بـه اون خـانـومـه بـدید بـهـش بـگـم که نتـنـها نـبایـد عـذاب وجـدان داشـته بـاشـه بلکه مـسـتحـق گـرفـتن پـاداش هـم هـسـت !! ایـنجـور بیـماران روانـی رو ایـنجـا کـه زنـدانـی میـکـنـند در خـیلی از مـوارد خـود هـم سـلـولـی هـاشـون نـمیذارنـد دوبـاره زنـده از زنـدان بـیرون بـرنـد :)ـ
راســی کـه دسـتشـون درد نـکـنه، یـه انگل تـو دنـیا کـمـتر

اسد جان اولويت بندي براي موقعي كه امكانات محدود داري ضروريست...نيست؟ به باور من مسئله ورزشگاه رفتن يا نرفتن مسئله اي نيست كه حول آن بتوان حتي 1% زنان را هم گرد آورد...برعكس مسائل ديگري چون حق طلاق بسيار جامع تر و مشترك تر و از نظر صرف هزينه هاي اجتماعي و رواني مقرون به صرفه تر است...يعني اگر فراخوان بدهند براي گرفتن حق طلاق حداقل پنجاه هزار زن به جان رسيده جمع مي شوند و با كمال ميل باتوم مي خورند و مي جنگند و جلب نظر جهاني مي كنند و ...ولي براي مسابقه فوتبال كه حق آنان هست كسي نمي آيد جز چند جوان شيطان كه حاضر به پرداخت هزينه هم نيستند و حس همدردي و همراهي افكار عمومي را هم بر نمي انگيزند...تو رو خدا قبول كن ديگه!!! انگشتام تاول زد

دلم به حال تاول انگشتات سوخت،پس باور می کنم ها ها ها..
کیاااانوش ش ش
ترسیدم بابا
اینجوری از قتل وجنایت دفاع نکن بابا
هر چیزی را در موقع ومقام خودش باید بررسید.

ني لبك جان من اگه تو رو نداشتم تو اين دنياي مجازي، غريب و بي كس چكار مي كردم!...با تو در پاسخي كه به كيانوش داده اي شريك مي شوم و مي گويم كه اصولا اخلاقيات، ارزش كشتن و نابود كردن را ندارند وحتي فكر نمي كنم كه قضيه تماما به اين صورتي بوده باشد كه زن بيمار تعريف كرده است...شايد قتل پدري ثروتمند براي تصاحب ثروت بوده باشد يا حتي مخلوطي از انگيزه ها...در ضمن مادري با آن سابقه ذهني چگونه پسرش را تنها با پدرش تنها مي گذارد.

بـازهـم مـن
اتـفاقـن خـودم هـم داشـتم بـه ایـن فـکـر میـکـردم که چـطور مـادره زودتـر از ایـنها شـوهـرش رو چـیزخـور نـکرده بـوده؟؟!!ـ اگـه مـن بـودم بـا اولـین شـــکّ ، هـمون بلائـی رو سـر شـوهـره مـی آوردم که عـزیز سـلطـنه مـیخـواسـت ســر دوســتعـلی بـیاره :)ـ

در عـین حـال ایـن تـأئید مـن فـقط و فـقط در مـقام صـحیح و راسـت بـودن داسـتان اســت

salam ghooshzad jan - felan khodam ham az type farsi mahroomam va bayad az editor estefade konam (ke halesho nadarm :)).

baray farsi kardan post hat bayad tooye ghaleb in kar ro anjam bedi yani too oon ghesmat ke moshakhasate post hat ro tarif mikoni bayad behesh begi az rast be chapeshoon bokone. Agar natoonesti khabar bede man komaket mikonam (albate saram sholooghe vali agar ajale nadari forsat beshe rooye cheshm).

ghorboonet.

گوشزدجان/کیانوش جان
به نظر من مادره از همه مریض تر بوده که با وجود اطلاع از اعمال شوهرش به زندگی با او ادامه داده و امکانات سوء استفاده از فرزندان و حتی نوه اش را نیز فراهم آورده.
در واقع به یک روان پریشی خانوادگی در اینمورد فکر میکنم.چرا که دختران نیز با وجود بزرگسالی شان به این سوء استفاده تن داده بودند و ..
به قول گوشزد عزیز من هم قطعاتی چند از این پازل کریه را ناپیدا می بینم.

agar manzooret az in post eshare be zolm be zanan ast be nazaram jaleb nabood
vojoohe zolm va khoshoonat besiar pichidetar az in amar haye sathi ast
post akhir bishtar shabihe khaterate yek Dr bood(ke albate fekr mikonam hamin bashe)
dar har az khoondanesh yad gereftam

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes